انقلاب اسلامى، كشمكش‏هاى سیاسى و شكاف‏هاى اجتماعى

پژوهش حاضر شكاف‏هاى اجتماعى‏اى كه زمینه سازپیدایش انقلاب گردیدند و متقابلاً تأثیر انقلاب بر وضعیت شكاف‏هاى اجتماعى طى دو دهه اخیر به ویژه شكاف‏هاى مذهبى، قومى - مذهبى، طبقاتى، ارزشى، جنسیت و نسلى را مورد كاوش قرار مى‏دهد. مدعا این است كه انقلاب از یك سو، فرآیند ادغام و یكپارچگى اجتماعى و ایدئولوژیك را تقویت و از بى‏ثباتى‏هاى حاد سیاسى جلوگیرى كرد و از سوى دیگر، سبب پیدایش یا فعال‏تر شدن برخى شكاف‏هاى اجتماعى گردید. شكاف‏هاى سیاسى - اجتماعى موجود و ویژگى‏هاى نهفته در آنها همچنان احتمال وقوع كشمكش‏هاى شدید، خشونت‏آمیز و بى‏ثبات كننده را با خود دارند؛ از این رو اگر همبستگى‏هاى اجتماعى، اقتصادى، سیاسى و فرهنگى مورد توجه قرار نگیرد، احتمال سر برآوردن كشمكش‏هایى از درون این شكاف‏ها وجود دارد.
مقدمه‏
بسیارى از نظریات تغییر اجتماعى بر این باورند كه شكاف‏ها و پارگى‏هاى اجتماعى و سیاسى(Political and Social Cleavages) نقش مهمى در بروز جنبش‏ها و انقلابات سیاسى - اجتماعى دارند. شكاف‏هاى اجتماعى منجر به گروه بندى‏هاى مختلف در عرصه سیاست و اجتماع مى‏گردد. هر یك از این گروه‏ها داراى علایق و منافع خاصى هستند كه از منابع قدرتى و مقاومتى خود جهت رسیدن به مقاصدشان استفاده مى‏كنند. از آن جا كه علایق و منافع این گروه‏ها همواره همسو نیست، بروز كشمكش و منازعه میان آنها به امرى رایج تبدیل مى‏شود. در صورتى كه تعارضات و كشمكش‏هاى میان گروه‏ها و نیروهاى مختلف موجود در عرصه سیاست یك جامعه شدت یابد، زمینه براى بروز انقلاب فراهم مى‏گردد. از سوى دیگر، پیدایش هر انقلاب به عنوان یك دگرگونى مهم سیاسى و اجتماعى بر وضعیت شكاف‏ها و پارگى‏هاى موجود اثر گذاشته و سبب مى‏شود تا برخى از شكاف‏هاى فعّال، غیر فعّال شده و یا بر عكس. گاهى اوقات ممكن است انقلابات به پر شدن شكاف‏ها یا تكوین شكاف‏هاى جدید منجر گردند. از آن جا كه جامعه ایران در سال 1357 یك انقلاب پر دامنه سیاسى - مذهبى را تجربه كرد و در حال حاضر داراى شكاف‏ها و پارگى‏هاى متعددى است كه بسیارى از آنها فعّال بوده و عرصه سیاست را متأثر ساخته است، این سؤال مطرح مى‏شود كه شكاف‏هاى اجتماعى چه تأثیرى در پیدایش انقلاب اسلامى سال 1357 و متقابلاً این انقلاب چه تأثیرى بر وضعیت و فعالیت شكاف‏هاى اجتماعى داشته است؟ در پاسخ به سؤال این فرضیه مطرح است كه انقلاب اسلامى در عین حالى كه متأثر از شكاف‏هاى قبل بوده، خود نیز بر فعالیت شكاف‏ها اثر گذاشته و برخى را فعال و برخى دیگر را غیر فعال كرده و حتى زمینه را براى تكوین برخى شكاف‏هاى جدید فراهم نموده است. براى تبیین این فرضیه ابتدا بحثى نظرى درباره شكاف‏هاى اجتماعى مطرح مى‏شود.
شكاف‏هاى اجتماعى و سیاسى‏
شكاف‏هاى اجتماعى به معیارها و مرزهایى دلالت دارند كه گروه‏هاى مختلف اجتماعى را از یكدیگر جدا مى‏سازند یا آنها را رویاروى یكدیگر قرار مى‏دهند.1 به عبارتى، شكاف‏هاى اجتماعى بیانگر خطوط تمایز و تعارضى است كه بر سر اعتقادات، منافع، جهت‏گیرى‏ها و عملكرد گروه‏هاى مختلف فعال یا مؤثر در عرصه جامعه وجود دارد و گاه و بى‏گاه این گروه‏ها را به اشكال مختلف رویاروى یكدیگر قرار مى‏دهد. شكاف‏هاى سیاسى در واقع جلوه‏هاى سیاسى تعارض‏ها و كشمكش‏هایى هستند كه در عرصه‏هاى گوناگون زندگى اجتماعى بروز مى‏یابند. بنابراین، شكاف‏هاى سیاسى بیانگر خطوط تمایز و تعارضى است كه بر سر اعتقادات، منافع، جهت‏گیرى‏ها و عملكرد گروه‏هاى مختلف فعّال و مؤثر در عرصه سیاست وجود دارد و هر از چند گاه این گروه‏ها را به رویارویى با یكدیگر مى‏كشاند. با چنین تعریفى، عرصه‏هاى مختلف غیر سیاسى مانند قومیت، طبقه، جنسیت و ... در كنار سیاست مى‏توانند به عنوان خاستگاه شكاف‏هاى سیاسى تلقى شوند.
شكاف‏هاى اجتماعى به لحاظ میزان تأثیرگذارى بر زندگى سیاسى به فعال و غیر فعال تقسیم مى‏شود. شكاف‏هاى اجتماعى فعال به شكاف‏هایى گفته مى‏شود كه بر پایه آنها آگاهى، سازماندهى و عمل سیاسى صورت گیرد.2 برخى از شكاف‏ها ممكن است در مقطعى فعال و در مقطعى غیر فعال شوند و بر عكس. نحوه گذار از وضعیت شكاف غیر فعال به وضعیت شكاف فعال متضمن فرآیندهاى پیچیده‏اى است كه معمولاً از آن در مبحث بسیج اجتماعى(Social Mobilization) بحث مى‏شود.3 ورنون(Vernon) شكاف‏هاى اجتماعى را به چهار دسته تقسیم مى‏كند: 1. شكاف‏هاى مرتبط با ساختار اجتماعى كه بیانگر ناسازگارى در منافع اقتصادى و اجتماعى گروه‏هاى مختلف اجتماعى هستند، مانند شكاف‏هاى طبقاتى؛ 2. شكاف‏هاى صفتى(Trait Cleavages) كه بیانگر تفاوت‏ها و ناسازگارى‏هاى مرتبط با هویت‏ها و موقعیت‏هاى اجتماعى گروه‏ها مى‏باشند، مانند شكاف‏هاى نژادى، قومى و جنسیتى؛ 3. شكاف‏هاى ایستارى(Atitude Cleavages) كه بیانگر ناسازگارى در ایدئولوژى‏ها و عقاید گروه‏هاى مختلف اجتماعى هستند، مانند شكاف‏هاى ارزشى و ایدئولوژیك؛ 4. شكاف‏هاى رفتارى كه بیانگر ناسازگارى در الگوى رفتار اجتماعى و سیاسى در میان افراد و گروه‏هاى مختلف اجتماعى هستند.4 در تقسیم بندى دیگرى، شكاف‏ها به لحاظ سرچشمه‏هاى تكوینى به دو نوع ساختارى(Structural) و تاریخى(Historical) (تصادفى) تقسیم مى‏گردد. شكاف‏هاى ساختارى به آن دسته از شكاف‏ها گفته مى‏شود كه به مقتضاى برخى ویژگى‏هاى دگرگون‏ناپذیر و پایدار در جوامع انسانى شكل گرفته‏اند و همواره وجود دارند، نظیر شكاف‏هاى جنسیتى و سنى. شكاف‏هاى تاریخى، شكاف‏هایى هستند كه حاصل سرنوشت تاریخى یك كشور بوده و ضرورت ساختارى ندارند، مانند شكاف‏هاى مذهبى و قومى. تحولات تاریخى در تكوین این شكاف‏ها نقش اصلى را دارند و به همین دلیل تنوعات بسیارى در نحوه شكل‏گیرى آنها در جوامع گوناگون مشاهده مى‏شود.5
به طور كلى، شكاف‏هایى كه ناشى از اختلاف بر سر موضوعات هویتى، اعتقادى، ایدئولوژیك و اقتدار هستند، از آن جا كه طرفین درگیر حفظ منافع و گاه موجودیت خود را در گرو حذف طرف دیگر مى‏بینند، به احتمال زیاد به كشمكش‏هاى تخاصمى و خشونت‏آمیز منجر خواهند شد. این نوع شكاف‏ها را مى‏توان از لحاظ ماهیت شكاف‏هاى تخاصمى(Antogonistic) نامید. در مقابل، شكاف‏هایى كه بر سر موضوعات و اختلافات صنفى، حرفه‏اى، اقتصادى و نهادى هستند، از آن جا كه طرفین درگیر امكان بیشترى براى تجمیع منافع و مصالحه مى‏بینند به احتمال بیشترى به كشمكش‏هاى مسالمت‏آمیز و نهادمند منجر خواهد شد. این نوع شكاف‏ها را مى‏توان شكاف‏هاى كاركردى(Functional) نامید.6
شكاف‏هاى اجتماعى و كشمكش‏هاى سیاسى‏
در علوم اجتماعى تعاریف متعددى از مفهوم كشمكش ارائه شده است. جامعه شناسان از معناى عام كشمكش اجتماعى سخن گفته‏اند و معمولاً آن را به معناى رویارویى كم و بیش خشونت‏آمیز افراد و گروه‏هاى اجتماعى بر سر ارزش‏ها، منابع و امتیازات تعریف كرده‏اند.7 یكى از فرهنگ‏هاى علوم اجتماعى آن را به معناى «تعارض آشكار و عدم توافق آمیخته با خشونت» تعریف كرده است و وضعیت كشمكش را وضعیتى مى‏داند كه در آن «هر یك از رقبا از وسایل گوناگون در جهت مجبور ساختن دیگرى به تسلیم و ترك دعوا استفاده مى‏كنند».8 مقصود ما از كشمكش سیاسى در این جا، هر نوع رویارویى آشكار، عمومى و نسبتاً بادوام - خواه خشونت‏آمیز و خواه مسالمت‏آمیز، خواه نامنظم و خواه منظم (نهادینه) - بین افراد و گروه‏ها بر سر منابع، قلمرو و نحوه اعمال قدرت سیاسى است كه این رویارویى‏ها از حد توافق‏ها و مجادلات معمولى و موقتى میان كارگزاران سیاسى فراتر مى‏روند و به صورت جبهه بندى‏ها و رویارویى‏هاى پایدارترى كه حفظ یا تغییر وضع موجود را هدف قرار مى‏دهند ظاهر مى‏شوند؛ از این رو انقلاب یكى از شدیدترین نوع كشمكش‏ها كه توأم با خشونت است محسوب مى‏گردد.
با به كارگیرى مفهوم شكاف‏هاى اجتماعى مى‏توان از طریق شناسایى و طبقه بندى تمایزات و تعارضات اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و سیاسى موجود در درون هر جامعه سر چشمه‏هاى اصلى كشمكش‏هاى سیاسى را شناسایى كرد و سپس با مطالعه یكایك این سرچشمه‏ها و چگونگى فعّال شدن آنها جریان‏هاى متعدد كشمكش‏ها یا فرآیندهاى كلى آنها را مورد بررسى قرار داد. در عین حال مى‏توان از طریق به كارگیرى این مفهوم و متغیرها و شاخص‏هاى مرتبط با آن سرشت و ویژگى‏هاى جریان‏هاى كشمكش سیاسى و نیز فرآیندهاى كلى این كشمكش‏ها را توضیح داد. لیپست(Lipset) و ركان(Rokkan) مفهوم شكاف‏هاى اجتماعى را براى كشف ریشه‏هاى كشمكش سیاسى و نظام‏هاى حزبى در جوامع اروپایى به كار برده‏اند.9 در هر صورت، مفهوم شكاف‏هاى اجتماعى این امكان را به ما مى‏دهد كه بدون آن كه دچار پراكندگى و تعارض مفهومى شویم، سرچشمه‏هاى گوناگون كشمكش‏هاى سیاسى را در جامعه مورد نظر كشف و استخراج كنیم و آنها را مورد مطالعه قرار دهیم. به كارگیرى مفهوم شكاف اجتماعى این امكان را به ما مى‏دهد تا از یك سو تأثیر تحولات و فرآیندهاى اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و سیاسى را بر كشمكش‏هاى سیاسى توضیح دهیم و از سوى دیگر، از سطح جامعه ملى نیز فراتر رویم و عوامل بیرون از واحدهاى ملى، یعنى عوامل منطقه‏اى و بین المللى مؤثر بر كشمكش‏هاى سیاسى موجود در یك كشور را در تحلیل‏هاى خود بگنجانیم، بدون آن كه تفاوت این سطوح از نظر تحلیلى براى ما مشكلى منطقى ایجاد كند؛ براى مثال هنگامى كه در جامعه ایران از شكاف‏ها و كشمكش‏هاى قومى و ایدئولوژیك سخن مى‏گوییم، ضمن این كه خاستگاه‏هاى داخلى این كشمكش‏ها را در نظر داریم و نقش و تأثیر ساختارها و فرآیندهاى داخلى را در ایجاد یا تشدید و فعال شدن این شكاف‏ها و كشمكش‏ها مورد بررسى قرار مى‏دهیم، مى‏توانیم بر اساس شواهدى كه در دست داریم نقش و تأثیر عوامل و بازیگران خارجى نظیر موجودیت و موقعیت گروه‏هاى قومى مشابه در كشورهاى همجوار و یا سیاست‏هاى كشورها و قدرت‏هاى دوردست‏تر را مورد توجه و بررسى قرار دهیم و سپس میزان تأثیر این عوامل را بر شكاف‏ها و كشمكش‏هاى قومى و ایدئولوژیك در جامعه مورد مطالعه در كنار تأثیر عوامل داخلى بررسى كنیم. در عین حال مى‏توانیم با كاربرد مفهوم شكاف‏هاى اجتماعى از سطح ساختارها، فرآیندها و عوامل منطقه‏اى و بین المللى فروتر آییم و تأثیر حوزه كنش‏هاى فردى را بر كشمكش‏هاى سیاسى مورد توجه قرار دهیم.10
شكاف‏هاى اجتماعى و انقلاب اسلامى‏
انقلاب اسلامى، همچون جنبش‏هاى پیشین اما در مقیاسى وسیع‏تر، نتیجه متراكم و فعال شدن همزمان شكاف‏هاى متعددى بود كه یا از قبل وجود داشت یا در این دوره تشدید شد و یا این كه محصول تحولات جدید روى داده در فاصله سال‏هاى دهه 1340 و 1350 بود. رژیم شاه كه به دشوارى و در نهایت با توسل به سركوب وسیع و خونین گروه‏هاى معارض موفق شده بود بر بحران‏هاى سیاسى سال‏هاى 1339 تا 1342 فایق آید، طى سال‏هاى 1342 تا 1357 به اجراى یك برنامه دگرگون سازى سریع اقتصادى و اجتماعى دست زد. این برنامه كه عمدتاً شامل دگرگونى مناسبات ارضى سنتى در روستاها و پیشبرد رشد سریع صنعتى در شهرها بود، به شیوه‏اى اقتدارگرایانه و به تعبیر دقیق‏تر خودكامانه، به پیش برده شد. طى این دوره، هم خود برنامه مزبور و هم شیوه‏هاى اجراى آن از نظر بحث ما پیامدهاى اجتماعى و اقتصادى متناقضى داشت؛ به این معنا كه از یك سو، به تقویت برخى از زمینه‏ها، عوامل و فرایندهاى همبستگى و ادغام اجتماعى، فرهنگى و سیاسى كمك كرد و از سوى دیگر، موجبات تشدید برخى شكاف‏ها و گسست‏هاى اجتماعى، فرهنگى و سیاسى را فراهم آورد.
دگرگونى‏هاى اقتصادى ناشى از این برنامه كه به ویژه بعد از افزایش درآمدهاى نفتى در دهه 1350 سرعت فوق‏العاده‏اى به خود گرفت، با گسترش روابط اقتصادى جدید (سرمایه‏دارى) در سطح كشور و تعمیق پیوندهاى اقتصادى میان مناطق مختلف كشور، اعم از شهرها و روستاها، بخشى از شكاف‏هاى اجتماعى و سیاسى موجود را از میان برد یا تخفیف داد. چنان كه اجراى برنامه اصلاحات ارضى، شكاف دیرپاى میان طبقات زمیندار و زارع (ارباب و رعیت) را تا حد زیادى پر كرد. همچنین با تضعیف یا محو طبقه زمینداران بزرگ، مراكز محلى قدرت بیش از پیش به سود دولت و بوروكراسى متمركز آن تضعیف شد. در عین حال، با گسترش شهرنشینى، تسرى آموزش و پرورش جدید و نفوذ دستگاه‏هاى ادارى و نظامى جدید به مناطق مختلف كشور و تسرى برخى ارزش‏ها و هنجارهاى یكسان در روابط اجتماعى، بخشى از ناهمگونى‏هاى اجتماعى از میان رفت و خرده فرهنگ‏هاى قومى، مذهبى، محلى و حتى طبقاتى به ویژه در شهرهاى بزرگ با یكدیگر درآمیختند و تمایزات میان آنها كم‏رنگ‏تر شد.11
با وجود این، در این دوره برخى از شكاف‏هاى اجتماعى و سیاسى تشدید شدند. نخست آن كه این دوره با بروز تعارض شدید میان دستگاه مذهبى و حكومت آغاز گردید. در سال‏هاى بعد نیز ماهیت غیر مذهبى برنامه دگرگون سازى و حتى تعمد حكومت در ترویج مظاهر غیر مذهبى، شكاف میان این دو را روز به روز بیشتر كرد و به تدریج طیف فزاینده‏اى از نیروهاى اجتماعى و سیاسى كه نگران ارزش‏هاى مذهبى بودند در مقابل حكومت صف كشیدند؛ دوم آن كه دگرگونى‏هاى اقتصادى و اجتماعى این دوره با جا به جایى‏هاى وسیع اجتماعى و تشدید شكاف‏هاى طبقاتى به ویژه در شهرها همراه بود. مهاجرت وسیع روستاییان به شهرها، تسلط بیش از پیش دولت بر منابع و ارزش‏هاى اقتصادى و توزیع نابرابر این منابع و ارزش‏ها در سطح جامعه به تشدید شكاف‏هاى طبقاتى و بروز تعارضات طبقاتى انجامید، به ویژه در شهرهاى بزرگ این شكاف‏ها آشكارتر بود. این وضع بعد از وقوع نابسامانى‏هاى اقتصادى در اواسط دهه 1350 كه دولت را ناچار از اعمال فشار بیشتر بر طبقات متوسط و پایین مى‏كرد، موجب صف آرایى این طبقات در برابر دولت شد؛ سوم آن كه برنامه دگرگون سازى اقتصادى و اجتماعى همچنان برخى از مناطق كشور را هم از لحاظ اقتصادى و هم سیاسى در موقعیت حاشیه‏اى باقى گذاشت. این وضع شامل آن مناطقى نیز مى‏شد كه محل سكونت گروه‏هاى قومى - زبانى غیر فارس بود. در برخى از این مناطق ادامه نظارت‏هاى شدید نظامى و امنیتى، اگر چه در ظاهر تسلط دولت مركزى بر آنها را تسهیل مى‏ساخت، اما در باطن بر ادامه و تشدید بیگانگى‏هاى سیاسى آنها از مركز افزود و زمینه‏هاى رشد گرایش‏هاى گریز از مركز را در آنها تقویت كرد؛ چهارم آن كه برنامه دگرگون سازى با تداوم انسداد سیاسى و حاكمیت یك حكومت خودكامه همراه بود. حكومتى كه تنها به یك دیدگاه و یك ایدئولوژى امكان ابراز وجود آزادانه مى‏داد و آن نوعى نوگرایى خودكامانه بود كه در شخص شاه خلاصه مى‏شد. عدم تحمل و نفى دیگر دیدگاه‏ها و ایدئولوژى‏ها و سركوب شدید نیروهاى سیاسى مخالف و منتقد از سوى نظام حاكم شكاف سیاسى و ایدئولوژیك میان این دو را روز به روز عمیق‏تر و سرانجام غیر قابل عبور ساخت. نیروهاى معارض از سال 1342 یكى پس از دیگرى به سوى مواضع براندازانه و غالباً خشونت‏آمیز در مقابل حكومت كشیده شدند؛ پنجم این كه برنامه دگرگون سازى با ادغام روز افزون ایران در بلوك سیاسى غرب و به و
یژه با دنباله روى آشكار از سیاست‏هاى جهانى ایالات متحده همراه بود. این مسأله از سوى همه نیروهاى سیاسى مخالف رژیم به عنوان وابستگى به امپریالیسم و صهیونیسم تلقى مى‏شد و بر بیگانگى این نیروها با رژیم مى‏افزود.12
بنابراین برنامه دگرگون سازى اقتصادى و اجتماعى دوره پهلوى كه منجر به تعمیق روند وابستگى كشور شد، عوارض عدیده‏اى در بر داشت. عدم انفكاك ساختارى، كندى شكل‏گیرى طبقات و لایه‏هاى اجتماعى، گستردگى طبقات میانى وابسته به بخش عظیم خدمات، رشد بى‏سابقه طبقه متوسط جدید در پرتو نظام آموزشى نسبتاً فراگیر، كندپویى پیدایش قشر سرمایه‏دارى مولد، گسترش مهاجرت‏هاى داخلى و پیدایش اقشار وسیع حاشیه تولید، پیدایش ارتش ذخیره بیكاران ناشى از نرخ بالاى رشد جمعیت، پیشى گرفتن روند شهرنشینى بر صنعت، فروپاشى ساختارهاى سنتى، پیدایش لایه سرمایه‏دارى وابسته به عنوان حافظ منافع سرمایه بین المللى و ... از جمله این عوارض هستند.13 دولت پهلوى ضربات فرهنگى، اجتماعى و سیاسى همه جانبه‏اى بر بلوك قدرت قدیم و كل طبقات ماقبل سرمایه‏دارى و جامعه سنتى ایران وارد كرد و كار ویژه دولت مطلقه در تسهیل گذار ایران از یك وجه تولید به وجه تولید دیگر را به جا آورد. در نتیجه استیلاى فكرى، فرهنگى، اقتصادى و اجتماعى اشرافیت فكرى و بازار به تدریج تضعیف شد. به طور كلى؛ این دولت با اعمال سیاست‏هایى از قبیل كنترل بر طبقات و نیروهاى اجتماعى، تأمین نوعى استقلال نسبى براى خود، ایجاد نوعى تمركز ادارى و نظامى، ترویج سرمایه دارى، تشویق بورژوازى جدید و انجام برخى اصلاحات در روابط تولید، جامعه سنتى و گروه‏ها و طبقات ماقبل سرمایه‏دارى را تضعیف كرد و به این ترتیب بر صورت بندى فكرى، اجتماعى و سنتى ماقبل سرمایه‏دارى در ایران، ضربات سیاسى و فرهنگى عمده‏اى وارد آورد.14
سیمونیا آرایش نیروهاى اجتماعى در آستانه انقلاب را چنین برآورد مى‏كند: دوران مدرنیزاسیون بورژوایى در ایران چندان كوتاه بود كه لایه‏هاى پایین شهرنشین و مهاجران روستایى پس از اصلاحات ارضى فرصت نیافتند تا در دیگ نظام سرمایه‏دارى تا سر حد مرگ بجوشند. آنها هرچند به لحاظ موقعیت اجتماعى و اقتصادى كارگر محسوب مى‏شدند، اما از نظر اجتماعى و روان‏شناختى همچنان سنتى بودند. همین كه سرمایه‏دارى ایران به سمت سیستم سرمایه‏دارى جهانى جلب شد و در معرض آثار منفى آن (تورم، قطبى شدن جامعه و ...) قرار گرفت، روحیه سنت گرایى این نوپرولترها آشكارا با شرایط تاریخى جدید سر ناسازگارى گذاشت و در همین خاك بارور، انقلاب اسلامى شكل گرفت. بدین سان روند شتابان مدرن سازى بورژوایى در ایران كه با شیوه‏هاى تروریستى سیاسى اجرا مى‏شد، دست كم سه نوع واكنش را سبب شد: اول، واكنش لایه‏هاى قدیمى بورژوازى، خرده بورژوازى و روشنفكران بورژوا - دموكرات در برابر مدل‏هاى ارتجاعى انحصارى اشرافى رشد سرمایه‏دارى؛ دوم، واكنش توده‏هاى مردم در برابر جنبه‏هاى منفى و استثمارگرانه و فرهنگى روان‏شناختى مدرن سازى سرمایه دارى؛ سوم، واكنش محافل روحانى سنتى و نیمه سنتى.15 در این میان، برخى دیگر از صاحبنظران نوعاً پیدایش طبقه متوسط جدید را برجسته مى‏كنند كه در اثر گسترش نظام آموزشى پدید آمده و در فضاى سیاسى غیر نهادینه كشور، گرایش‏هاى نوسازانه آنها به صورت روزافزونى رادیكالیزه گردید. این طبقه شامل بوروكرات‏ها و تكنوكرات‏هایى بودند كه در مشاغل دولتى به كار گمارده شده بودند تا ضمن بالا بردن قابلیت‏هاى نظام، اتكاى رژیم به نخبگان سنتى را كاهش دهند.16
در مجموع سیاست نوسازى دولت مطلقه پهلوى سه پیامد اصلى داشت كه موتور اصلى انقلاب اسلامى را تشكیل مى‏داد:
1. تضعیف طبقات ماقبل سرمایه‏دارى و جامعه سنتى؛
2. ایجاد زمینه‏هاى ظهور جامعه توده‏اى از طریق اصلاحات اقتصادى، گسترش شهرنشینى، مهاجرت و ...؛
3. ایجاد شكاف‏هاى اجتماعى جدید و نیز تشدید فعالیت شكاف‏هاى اجتماعى خفته قبلى.
به این ترتیب تشدید همزمان شكاف‏هاى متعدد اجتماعى، سیاسى و ایدئولوژیك به تدریج زمینه‏هاى شكل‏گیرى یك ائتلاف وسیع ضد رژیم را فراهم كرد. این ائتلاف تحت رهبرى دستگاه مذهبى كه در مقایسه با دیگر نیروهاى سیاسى از منابع شخصیتى، بسیج‏گرى و مشروعیت بخشى بیشترى برخوردار بود طى دوره یك ساله اعتراضات خیابانى توده‏اى كه معمولاً از سوى نیروهاى رژیم به خشونت كشیده مى‏شد، موجبات مشروعیت‏زدایى كامل رژیم سلطنتى و فروپاشى منابع اقتدار و سركوب این رژیم را فراهم كرد و سرانجام باعث سرنگونى این رژیم و پیروزى انقلاب گردید.
انقلاب اسلامى و شكاف‏هاى اجتماعى‏
انقلاب اسلامى دگرگونى‏هاى عمده‏اى در اقتصاد، فرهنگ و سیاست ایران ایجاد كرد. مهم‏ترین نمود این دگرگونى‏ها را مى‏توان در تكوین یا تشدید فعالیت شكاف‏هاى اجتماعى مشاهده كرد. با این كه جامعه ایران از دیرباز یك جامعه با پارگى‏هاى متعدد اجتماعى بوده و همان طور كه بحث شد، خود این پارگى‏ها و شكاف‏ها در پیدایش انقلاب اسلامى نقش داشت، اما ظهور انقلاب اسلامى با آرمان‏ها و شعارهاى خود و نیز ایجاد یك فضاى نسبتاً باز سیاسى و كاستن از فشارهاى رژیم پیشین زمینه‏هاى لازم را براى طرح خواست‏ها و مطالبات از سوى گروه‏هاى مختلف اجتماعى فراهم ساخت. در عین حال، پیدایش یك رژیم شیعى با گرایش‏هاى ضد سرمایه‏دارى حساسیت‏هایى را در میان برخى از اقشار جامعه برانگیخت و این امكان را فراهم ساخت تا گروه‏هاى مختلف ضمن استفاده از فضاى باز بحث و گفت و گو بر میزان آگاهى‏هاى خود افزوده و امكان لازم براى سازمان یافتگى گروهى را كسب كنند. ضمن آن كه انقلاب باعث تشدید فعالیت برخى از شكاف‏ها نظیر قومیت، جنسیت، مذهب و ... شد، زمینه لازم را نیز براى تكوین برخى از شكاف‏ها نظیر شكاف‏هاى ارزشى و فرهنگى فراهم كرد. در این جا تأثیر انقلاب بر شكاف‏هاى اجتماعى را به اختصار مورد بحث قرار مى‏دهیم.
انقلاب و شكاف مذهب: با وقوع انقلاب اسلامى و به دنبال تلاش رهبران مذهبى براى ایجاد یك حكومت تمام عیار شیعى، طبعاً نقش مذهب و تمایزات مذهبى چه در ساختار و روابط قدرت و چه در معیارهاى توزیع منابع و ارزش‏هاى اجتماعى و اقتصادى افزایش یافت. این موضوع زمینه تشدید شكاف‏هاى مذهبى و تبدیل آنها به عرصه كشمكش‏هاى سیاسى را فراهم كرد. بزرگ‏ترین اقلیت مذهبى ایران یعنى مسلمان‏هاى اهل سنت كه معمولاً در مناطقه حاشیه‏اى مى‏زیستند و به گروه‏هاى قومى - زبانى اقلیت تعلق داشتند، در سال‏هاى اولیه پس از انقلاب بیشترین ناسازگارى و كشمكش را با دولت مركزى داشتند. البته این كشمكش‏ها آنچنان با شكاف‏ها و تنش‏هاى قومى - زبانى و منطقه‏اى و ایدئولوژیكى آمیخته بود كه مشكل مى‏توان سهم واقعى شكاف‏هاى مذهبى را در آنها تعیین كرد؛ گر چه نقش تشدید كننده تمایزات و شكاف‏هاى مذهبى را در این تنش‏ها و درگیرى‏ها نمى‏توان انكار كرد. البته رهبران سیاسى و مذهبى ایران طى سال‏هاى بعد از انقلاب بارها كوشیده‏اند با طرح مواضع و شعارهاى وحدت گرایانه با اهل سنت از تشدید شكاف‏هاى سیاسى آنها با دولت مركزى جلوگیرى كنند، اما این تلاش‏ها نتوانسته است احساس زیر سلطه بودن گروه‏هاى سنى را در یك حكومت شیعى كاملاً از میان بردارد. در سال‏هاى اخیر مى‏توان هم در میان سنى‏ها و هم شیعیان ایران رواج برخى عقاید و گرایش‏هاى افراطى را مشاهده كرد كه مى‏تواند زمینه‏هاى تعارض و برخورد میان این دو را در آینده تقویت كند.
در مورد دیگر اقلیت‏هاى مذهبى نیز گر چه رویارویى آشكار و شدیدى بین آنها با حكومت اسلامى روى نداده است، اما حاكمیت قوانین اسلامى خواه ناخواه با ایجاد یا تشدید محدودیت‏هاى متعددى براى این اقلیت‏ها همراه بوده است. محدودتر شدن مراسم و فعالیت‏هاى آشكار مذهبى، معاشرت اجتماعى، فرصت‏هاى اشتغال، تحصیلات و ... براى آنها، این اقلیت‏ها را اصولاً به صورت گروه‏هاى ناراضى بالقوه در آورده است. گر چه نارضایتى‏هاى این اقلیت‏ها كمتر به صورت جمعى و آشكار ظاهر شده، اما در مقاطعى كه امكان مخالفت‏هاى سیاسى عمومى وجود داشته، بخش‏هایى از این اقلیت‏ها از طریق همكارى با گروه‏هاى سیاسى منتقد یا مخالف نارضایتى‏هاى خود را بیان كرده‏اند. به علاوه، در موارد متعددى رهبران مذهبى این اقلیت‏ها از طریق نامه یا ملاقات حضورى با رهبران سیاسى و مذهبى جمهورى اسلامى در صدد تعدیل محدودیت‏هاى مزبور بر آمدند، اما از همه اینها مهم‏تر این كه نارضایتى اقلیت‏هاى مذهبى در طى سال‏هاى پس از انقلاب در موارد زیادى از طریق عوامل خارجى بیان شده است. این عوامل خارجى در موارد متعددى دولت ایران را به فراهم كردن شرایط مناسب‏تر براى اقلیت‏هاى مذهبى توصیه كرده و در موارد زیادى نیز دولت ایران را به دلیل نحوه برخوردش با این اقلیت‏ها محكوم كرده‏اند.(13#)
از سوى دیگر، با آن كه انتظار مى‏رفت با برقرارى جمهورى اسلامى پس از انقلاب، شكاف بین دستگاه دینى و حكومت از میان برود، اما حكومت جدید نتوانست همه دستگاه دینى را با خود همراه سازد و بنابراین شكاف دین و دولت همچنان ادامه یافت و در سال‏هاى بعد حتى تشدید گردید. تداوم این شكاف ناشى از كثرت‏گرایى حاكم بر دستگاه شیعى بود كه هر یك از مراجع تقلید استقلال عمل داشتند. بخش سنتى‏تر دستگاه دینى اصولاً اعتقادى به مداخله مستقیم روحانیون در امور سیاسى و برقرارى حكومت اسلامى در دوره غیبت نداشت. فاصله این بخش با حكومت جدید پس از انقلاب زمانى بیشتر شد كه از یك سو، دولت به اقدامات و سیاست‏هایى دست زد كه بعضاً از نظر تفسیرهاى سنتى، با احكام دین تباین كامل داشت و از سوى دیگر، این دولت نیز به نوبه خود به محدود كردن استقلال عمل دستگاه دینى به ویژه بخش ناراضى آن دست زد.
انقلاب و شكاف قومى: انقلاب اسلامى بر تشدید فعالیت شكاف قومى نیز تأثیر زیادى داشت. نابسامانى و در هم ریختگى اوضاع در سال‏هاى اولیه پس از پیروزى انقلاب باعث شد تا گروه‏هاى مختلف قومى كه به دلیل سال‏ها تحمل فشار و بى‏عدالتى در رژیم سابق، خواهان دست‏یابى به عدالت اجتماعى بودند خواست‏ها و مطالبات متعدد سیاسى و اقتصادى خود را همچون سایر گروه‏هاى اجتماعى مطرح و براى برآورده ساختن آنها بر دولت‏هاى پس از انقلاب فشار وارد سازند. تضعیف نظارت دولت انقلابى بر مناطق پیرامونى كه عمدتاً اقلیت‏هاى قومى در آن مناطق ساكن بودند، به گروه‏هاى سیاسى مختلف از جمله گروه‏هاى قوم‏گرا امكان فعالیت و یارگیرى مى‏داد. به علاوه، عوامل دیگرى نیز به تشدید فعالیت شكاف قومى در مناطق پیرامونى كمك كرد. همان طور كه گفته شد، اكثر اقلیت‏هاى قومى به اقلیت‏هاى مذهبى نیز تعلق داشتند و نگران این موضوع بودند كه تبعیض‏هاى مذهبى نیز بر تبعیض‏هاى قومى پیشین افزوده شود.
در این دوره، برخى از گروه‏ها و جریان‏هاى سیاسى و ایدئولوژیك غیر قومى كه با دولت جدید مخالف بودند، به ویژه برخى گروه‏هاى چپ‏گراى ماركسیستى كه خواهان سرنگونى حكومت جدید و تحقق آن چیزى بودند كه خود آن را تكمیل انقلاب ناتمام مى‏نامیدند و یا گروه‏هاى سیاسى كه خواهان مشاركت بیشتر در اداره امور جامعه و دست‏یابى به سهم بیشترى در ساختار سیاسى جامعه بودند، فعالیت‏هاى خود را در این مناطق گسترش دادند و طرح خواست‏هاى قومى را محمل مناسبى براى فعالیت‏هاى خود دیدند. از سوى دیگر، برخى كشورهاى خارجى كه با توجه به شعارهاى انقلابیون به ویژه بحث صدور انقلاب و نیز تهدیداتى كه انقلاب براى منافع آنها به دنبال داشت سر ناسازگارى با انقلاب ایران داشتند و با حكومت جدید اختلاف‏هایى پیدا كردند، تشدید كشمكش‏هاى سیاسى بین اقلیت‏هاى قومى با حكومت جدید را به سود خود مى‏دیدند و در تلاش بودند از این كشمكش‏ها به عنوان اهرم فشار علیه جمهورى اسلامى استفاده كنند. از این رو، هنوز یك هفته از سقوط رژیم شاه نگذشته بود كه كردستان به صحنه درگیرى‏هاى خونین میان گروه‏هاى یاد شده و نیروهاى وفادار به دولت مركزى تبدیل گردید. این وضعیت به درجات متفاوت در برخى دیگر از مناطق كه محل سكونت اقلیت‏هاى قومى بود مانند تركمن صحرا، خوزستان، بلوچستان و تا حدودى آذربایجان پدیدار شد.17

انقلاب و شكاف طبقه: انقلاب اسلامى تأثیر بسیار مهمى نیز در وضعیت طبقاتى جامعه ایران داشت. در جریان جنبش انقلابى و نیز سال‏هاى اولیه پس از انقلاب، اشتیاق طبقات متوسط و پایین براى باز توزیع ثروت به بهترین وجه، خود را در شعارهاى آن زمان نشان مى‏داد. شعارهاى ضد سرمایه‏دارى گروه‏هاى چپ‏گرا و شعارهاى مستضعف‏گرایانه گروه‏هاى مذهبى و رهبران حكومت اسلامى نیز بر این اشتیاق دامن مى‏زد. اما برنامه باز توزیع منابع اقتصادى از حد مصادره اموال و دارایى‏هاى سرمایه‏داران فرارى یا وابستگان به رژیم پیشین به نفع دولت، چندان فراتر نرفت. با وجود این، گرایش‏هاى پوپولیستى حكومت جدید و ضرورت بسیج سیاسى طبقات متوسط و پایین به منظور تحكیم این حكومت، دولت جدید را واداشت تا سطحى از درآمدهاى عمومى را براى رفاه طبقات متوسط و پایین تأمین كند. این كار از طریق گسترش فرصت‏هاى شغلى در بخش‏هاى دولتى و بوروكراسى در حال گسترش به ویژه در نهادهاى انقلابى، تضمین حداقلى از دستمزد و پرداخت یارانه‏هاى مصرفى صورت مى‏گرفت. تداوم درآمدهاى نسبتاً بالاى نفتى در سال‏هاى اولیه پس از انقلاب و خوددارى از سرمایه‏گذارى‏هاى اساسى دراز مدت، اجراى چنین سیاست‏هایى را ممكن مى‏ساخت. آمار و ارقام نشان دهنده كاهش نابرابرى توزیع در آمد و شكاف در آمدى در سه سال نخست پس از انقلاب است. شكاف درآمدى(14#) كل كشور از 387/0 در سال 1356 به 327/0 و 324/0 در سال‏هاى 1362 و 1363 كاهش یافت. ضریب جینى(Gini Coefficient) كه یكى از مهم‏ترین شاخص‏هاى اندازه‏گیرى نابرابرى توزیع درآمد محسوب مى‏شود از 530/0 در سال 1356 به 453/0 در سال 1362 كاهش یافت.18
درآمدهاى نفتى دولت را قادر مى‏ساخت كه در دوره‏هایى كه این درآمد بالا بود، با توسل به ساده‏ترین شكل باز توزیع، یعنى باز توزیع نیمه مستقیم و از طریق افزایش دستمزدها، پرداخت انواع یارانه‏ها و ارائه خدمات رایگان یا ارزان، بخشى از نیازهاى فزاینده طبقات متوسط و پایین را هر چند به صورت نه چندان عادلانه، تأمین كند و همچنین از طریق اعطاى انواع اعتبارات و امتیازات به تقویت اقتصادى طبقه بالا كمك كند. اما در دوره‏هایى كه این درآمدها دچار كاهش مى‏شد، توانایى دولت براى ایفاى چنین نقشى فروكش مى‏كرد. گرایش‏هاى پوپولیستى حكومت جدید و ضرورت بسیج سیاسى طبقات متوسط و پایین به منظور تحكیم این حكومت، به ویژه در دوران جنگ، دولت جدید را خواه ناخواه وا مى‏داشت تا دست كم سطحى از درآمد و رفاه را براى طبقات متوسط و پایین تأمین كند. این كار از طریق گسترش فرصت‏هاى شغلى در بخش‏هاى دولتى و بوروكراسى در حال گسترش به ویژه در نهادهاى انقلابى، تضمین حداقلى از دستمزد و پرداخت یارانه‏هاى مصرفى، صورت مى‏گرفت. اما از اواسط دهه 1360 تداوم چنین سیاست‏هایى با مشكل مواجه شد.





آشفتگى اوضاع اقتصادى ایران كه در واقع از یك سال پیش از انقلاب آغاز شده بود، پس از پیروزى انقلاب نیز ادامه یافت و ركود فعالیت‏هاى اقتصادى در كلیه بخش‏ها را باعث گردید. در سال 1358 میزان تولید در صنایع بزرگ كشور 26 درصد و در صنایع تولید موتور و توربین 58 درصد و در صنایع ابزار فلزى 53 درصد در مقایسه با سال قبل از انقلاب كاهش یافت. كاهش رغبت به سرمایه‏دارى ناشى از جابه جایى عوامل و شرایط در سال 1358 به صورت 84 درصد سقوط درخواست وام‏هاى بخش خصوصى از بانك‏هاى صنعتى كشور منعكس شده است. كل سرمایه‏گذارى‏ها بر اساس پروانه‏هاى بهره‏بردارى از 6/57 میلیارد ریال در سال 1356 به حدود ده میلیارد ریال در سال 1360 كاهش یافت. رشد بخش كشاورزى از 9/5 درصد در سال 1357 به 5/3 درصد در سال 1358 تقلیل یافت.19 فرار سرمایه‏ها و سرمایه‏داران از كشور از یك سو و تحریم‏هاى اقتصادى كه پس از اشغال سفارت آمریكا بر ایران تحمیل شد از سوى دیگر، مشكلات عدیده‏اى همچون بیكارى، تورم و بالا رفتن قیمت مواد غذایى و اجاره مسكن را به دنبال داشت. آثار سوء اجتماعى و اقتصادى تورم به ویژه بر روى طبقات داراى درآمد ثابت، تشدید اختلافات طبقاتى را در پى داشت. به رغم آن كه شكاف درآمدى و نابرابرى توزیع درآمد در سال‏هاى اولیه انقلاب به دلیل فرار سرمایه‏داران و سیاست‏هاى حمایتگرانه دولت از طبقات پایین كاهش یافته بود، اما در شرایط آشفتگى اوضاع اقتصادى گروه‏هاى خاص به ویژه تجار و واردكنندگان و برخى از دست اندركاران مراكز تهیه و توزیع با پیدا كردن امكانات دسترسى به ارز با نرخ رسمى به درآمدهاى كلانى دست یافتند كه مقدمات افزایش شكاف‏هاى درآمدى و ثروتى را در سال‏هاى پس از انقلاب فراهم ساخت.

انقلاب و شكاف ارزشى: انقلاب اسلامى ایران همانند هر انقلاب دیگرى نظام ارزشى خاصى را در جامعه ایجاد كرد و زمینه را براى ایجاد یك شكاف ارزشى فراهم نمود. انگیزه‏هاى مردم براى انقلاب به طور كم و بیش پنهان اهداف و ارزش‏هاى آنها را شكل مى‏داد و این اهداف نظام ارزشى جدید را پایه ریزى مى‏كرد و عناصر مهم آن از بین رفتن بى‏عدالتى، نابرابرى، استبداد، وابستگى به غرب، تمایل بیشتر به مذهب، ایثار و انسجام بود. در مقابل این نظام ارزشى، نظام ارزشى قدیمى، شاهانه یا فئودالى (كه بسیار غیر عادلانه‏تر از نظام سرمایه‏دارى بود) وجود داشت و ریشه‏هاى آن در جامعه و در همه اقشار كم و بیش قوى بود. عناصر اصلى این نظام را تمایل به برترى‏جویى، جاه‏طلبى و كسب منزلت از طریق نمایش ثروت و قدرت (استبداد)، مصرف گرایى (و لذا وابستگى به غرب)، فردگرایى و نیاز به تحرك و ارتقاى فردى در جامعه تشكیل مى‏داد كه ریشه و علت اصلى همه آنها، نظام نابرابر جامعه و تفاوت طبقاتى زیاد بود. به این ترتیب، انقلاب باعث پیدایش و تشدید شكاف ارزشى در جامعه گردید و دو نظام ارزشى در مقابل هم قرار گرفت. مدافعان نظام ارزشى فئودالى قشر بالاى جامعه و تازه به دوران رسیده‏هاى شیفته غرب (خرده بورژوازى) و همچنین برخى از روحانیون داخل و خارج را در بر مى‏گرفت و مدافعان نظام ارزشى انقلابى، بیشتر در بین شاگردان و پیروان امام و دانشجویان بودند. نظام ارزشى انقلابى توانسته بود با یك حركت هنجارى بسیار منسجم، اكثریت جامعه را به خود جذب و یك پایگاه قوى مردمى كسب كند.20 دو نظام ارزشى فوق در جریان بعد از انقلاب، به مقابله با یكدیگر پرداختند. گر چه پیروان نظام ارزشى انقلابى در سرنگونى شاه موفق شده بودند و خواسته‏هایشان را به هنجارهاى فراگیر در بین مردم تبدیل كرده بودند، اما نظام ارزشى فئودالى نیز به آرامى در پى فرصت مقابله بود و هر یك ابزارى در اختیار داشتند. انقلابیون از ابزارهایى چون رسانه‏هاى گروهى، سازمان‏هاى دولتى، مذهب، روش‏هاى سنتى و مذهبى تأثیرگذار و پایگاه عظیم مردمى برخوردار بودند و این ابزار دست به دست هم داده و یك نیروى هنجارى عظیمى را به وجود آورده بود و انقلابیون با توسل به آن به راحتى به بسیارى از اهداف ارزشى خود دست یافتند. از آن به بعد ارزش‏ها به هنجار تبدیل شده بود؛ از این رو طولى نكشید كه این تغییر ارزش‏ها در بیشتر زمینه‏ها به چشم م
ى‏خورد و از این جا به بعد مردم در روش همچون گذشته براى نمایش ارزش‏ها با یكدیگر مسابقه‏اى را آغاز كردند، منتها این بار در جهت ارزش‏هاى یك نظام جدید و انقلابى.21

انقلاب و شكاف جنسیت: انقلاب اسلامى در تشدید فعالیت شكاف جنسیت در ایران تأثیر به سزایى داشته است. زنان ایران در دو مرحله پدیدارى و نهادینه شدن انقلاب به ایفاى نقش‏هاى گوناگون سیاسى برانگیخته شدند. آنها كه در مرحله پدیدارى و شكل‏گیرى انقلاب با شیفتگى حضور یافتند، در مرحله نهادینه شدن انقلاب كه با استقرار ضوابط جدید شروع شد، متوجه مسائل مرتبط با جنسیت خود شدند و به این باور رسیدند كه نیروهاى سنتى به لحاظ تأكید بر مبانى جنسیتى، ادامه حضور آنها را در امور تحمل نمى‏كنند. در مقابله با این عوامل بازدارنده كه بخشى از حقوق مكتسبه زنان را مخدوش مى‏ساخت، زنان معترض لب به اعتراض گشودند و در جریان تحولات سیاسى در مواضع مختلف قرار گرفتند. بدین ترتیب نیروى سیاسى زنان كه تا پیش از شكل‏گیرى انقلاب نهفته بود، از قوه به فعل در آمد.22
انقلاب اسلامى زنان سنت‏گرا را به صحنه‏هاى اجتماعى و سیاسى كشاند و به حضور آنان جنبه كاملاً شرعى بخشید و آنان با انگیزه ایفاى تكلیف شرعى در صحنه‏هاى مختلف حاضر مى‏شدند. این حضور در مسیر زمان تأثیر شگرفى بر مسأله ممنوعیت خروج زن از خانه بدون اجازه شوهر و انزواى او در چارچوب امور خانگى به جاى گذاشت. در جریان انقلاب شاهد حضور امواج خروشان زنانى بودیم كه تا پیش از آن، شركت در اجتماعات را جزء وظایف خود نمى‏دانستند و در حصار غیر قابل نفوذ خانواده، نیروهاى بالقوه‏اى بودند كه به راحتى در صحنه‏هاى اجتماعى جلب و جذب نمى‏شدند. این تكلیف شرعى سلطه بلامنازع ریاست خانواده را جداً متزلزل كرد و تا حدودى از میزان سلطه‏پذیرى زنان سنت‏گرا كاسته شد. مردان سنت‏گرا نیز به تدریج زنان خود را از حضور در فضاى سیاسى كه بدان مكلف شده بودند منع نمى‏كردند. در كنار امواج خروشان زنان با حجاب كه انقلاب را همراهى مى‏كردند، گروه دیگرى از زنان كه بینش متفاوتى داشتند و از دوران پیش از انقلاب در امور اجتماعى و علمى مشاركت مى‏كردند نیز در نهایت همدلى و همسویى حضور مى‏یافتند. رفتار سیاسى این گروه و اصرار شیفتگى آنها بر همدلى با گروه اول گویاى آن بود كه زنان، انقلاب را محملى براى دست یابى به حقوق ضایع شده خود مى‏دانستند و حتى با بعد عقیدتى آن سر ستیز نداشتند.23
رهبران مذهبى انقلاب كه تا قبل از شروع نهضت انقلابى موافقت چندانى با حضور سیاسى زنان در صحنه نداشتند و حتى در سال 1342 پس از تصویب قانون اعطاى حق رأى به زنان با آن به مخالفت برخاستند، براى دست‏یابى به اهداف انقلابى خود حضور زنان را لازم شمرده و به آن بعدى شرعى بخشیدند. امام خمینى در سخنرانى‏هاى خود در اوایل انقلاب همواره بر این امر تأكید داشت كه خانم‏ها حق دارند در سیاست دخالت كنند و تكلیفشان این است.24 زنان باید در سرنوشت خود دخالت داشته باشند و از حق رأى برخوردار باشند.25 همان گونه كه مردها باید در سیاست دخالت كنند و جامعه خودشان را حفظ كنند زن‏ها هم باید دخالت كنند.26 خلاصه آن كه واقعه مهمى كه به دنبال انقلاب در زیست اجتماعى زنان ایران اتفاق افتاد این است كه حضور زنان در جامعه مشروع شناخته شد و در نتیجه مطالبه مصادیق حضور، یعنى دست یابى به حقوق سیاسى و اجتماعى زنان به تبع این مشروعیت با مانع دینى مواجه نگردید.
پس از پیروزى انقلاب اسلامى، درباره مسأله زن و تلاش براى دفاع از حقوق زنان، فعالیت‏هاى گسترده‏اى در قالب گفتارها، نوشتارها، سمینارها، كنگره‏ها، عملكردها و برنامه ریزى‏ها و ... انجام پذیرفته است كه این رویكرد در دفاع و حمایت و جانبدارى از زنان در دو دهه پس از انقلاب با هیچ دوره‏اى از تاریخ ایران قابل قیاس نیست. اما مجموع این تلاش‏ها جهت واحدى نداشت. برخى از این تلاش‏ها در جهت تبیین جایگاه، قوام و منزلت زن، برخى دیگر در جهت احقاق حقوق زنان و اصلاح قوانین مربوط، دسته دیگر در جهت افزایش نقش زن در فرآیند توسعه و مشاركت سیاسى آنها صورت گرفته است.
در دوران پس از انقلاب، عمده تلاش زنان در جهت احقاق حقوق خود و اصلاح نظام حقوقى مردسالارانه بوده است. از دید آنها ابهام و نارسایى‏هاى موجود در قوانین مربوط به زن در ایران یكى از مشكلات جدى در این مسیر بوده است. قوانینى همچون قانون مربوط به ازدواج و طلاق، ارث، حضانت فرزندان، قیمومیت، مجازات اسلامى و ... از دید آنها به شدت مردسالارانه است. به علاوه، زنان به موجب قوانین موجود از احراز پست‏هاى عالى سیاسى و نیز منصب قضاوت محروم هستند. افزایش زنان با سواد و تحصیل كرده، برنامه‏هاى آموزشى دولت در زمینه كاهش زاد و ولد، تغییر ایستار عمومى در مورد اشتغال زنان در خارج از خانه به دنبال سالم سازى محیطهاى كارى و افزایش شاغلان زن در مؤسسات دولتى و غیر دولتى، از جمله عواملى بوده كه در فعال‏تر شدن شكاف جنسیت در ایران پس از انقلاب نقش داشته‏اند. به موازات فعال شدن شكاف جنسیت میزان مشاركت سیاسى زنان در سطوح مختلف افزایش چشمگیرى یافته است.

انقلاب و شكاف نسلى: انقلاب اسلامى تأثیرات مهمى بر ساختار جمعیتى به جاى گذاشت و زمینه را براى فعال شدن شكاف سِنّى و نسلى فراهم كرد. پس از پیروزى انقلاب، ایران بیشترین نرخ رشد جمعیت در طول تاریخ خود را شاهد بود، به گونه‏اى كه در سال 1365 نرخ رشد جمعیت به 91/3 درصد رسید.27 در فاصله دو دهه پس از انقلاب جمعیت كشور تقریباً دو برابر شد. عمده‏ترین دلیل این سیر صعودى، رها شدن تمام برنامه‏هاى تنظیم خانواده و حتى تلاش‏هاى تبلیغاتى بخشى از نیروهاى مذهبى براى افزایش جمعیت و لزوم افزایش روزافزون شمار مسلمانان در برابر كفار بود. بسیارى از علما روش‏هاى پیشگیرى از باردارى را جایز نمى‏دانستند. نگرانى پدر و مادر از داشتن فرزند بسیار را نشانه ضعف ایمان و سستى اعتقاد آنان به روزى رساندن خداوند قلمداد مى‏كردند.28
عامل مهم دیگر، اعطاى امتیازات اقتصادى بسیار قابل توجه از جمله مسكن، زمین و ... به خانواده‏هاى پر چمعیت توسط دولت و نهادهاى انقلابى بود. بدیهى است نقش مسكن در اقتصاد خانوار به قدرى مهم و اساسى است كه خانواده را براى داشتن فرزندان بیشتر به منظور حصول آن ترغیب مى‏كند. نظام سهمیه بندى كالاهاى اساسى و پرداخت یارانه نیز در تشدید این وضع سهم درخورى داشت. البته در كنار این عوامل جنگ نیز در افزایش زاد و ولد نقش به سزایى داشت. افزایش جمعیت از یك سو، فشارهاى شدیدى بر منابع و ساختارهاى اقتصادى وارد ساخت و تنگناها و كمبودهاى محسوسى در تمامى عرصه‏ها ایجاد كرد، و از سوى دیگر، باعث افزایش جمعیت جوان در سال‏هاى بعد از انقلاب و فعال شدن شكاف سنى و نسلى گردید.
وقتى به یك باره جمعیت یك كشور فزونى یافته و افراد با سنین پایین اكثریت جامعه را تشكیل دادند، در واقع یك نسل جدید ظهور یافته است. اصطلاحاً انقلاب جمعیتى به مفهوم واقعى آن رخ مى‏دهد. از جمله آثار این انقلاب، گسست بین نسل‏هاست. رشد یكباره یك نسل اجازه نمى‏دهد تا در یك فرآیند آرام و طبیعى ارزش‏هاى گذشته با نسل جدید پیوندى منطقى یابند. تاریخ بیست سال گذشته به ناگهان براى نسل غالب چیزى غریب و نامأنوس به حساب مى‏آید كه با افتخارات گذشته نزدیك هیچ احساس عاطفى نمى‏یابد. به علت اكثریت یافتن یكباره نسل نو، تعارض با نسل گذشته و حاكمیت متعلق به آن نسل خودنمایى مى‏كند. در كنار این تحول جمعیتى، نسل نو با نگاه نو به دنیاى خود، آینده‏اى با برداشت‏ها و ارزش‏هاى مخصوص خود را طلب مى‏كند و زندگى را با سطح معینى از رفاه پى‏جویى مى‏نماید. شغل خواهى در كنار عمل به ارزش‏هاى خاص نسلى، مشاركت جویى و تمایل به تعیین سرنوشت و شركت در فعالیت‏هاى اجتماعى و بروز رفتارهاى فرهنگى با هنجارهاى جدید، به علاوه، موارد متعدد دیگر ناشى از اكثریت یافتن یك نسل نو به عنوان یك مجموعه در هم تنیده با رفتارهایى غیر قابل پیش بینى و دسته‏جمعى را آفریده و به عنوان چالشى جدید براى حاكمیت سیاسى این گونه جوامع به شمار مى‏رود.29
نتیجه و راهكارها
آن گونه كه در بالا آمد، انقلاب اسلامى ایران از یك سو، سبب پیدایش و نیز فعال‏تر شدن برخى از شكاف‏هاى اجتماعى گردید و از سوى دیگر، فرآیند ادغام و یكپارچگى اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى، سیاسى و ایدئولوژیك را تقویت كرد. بسیج توده‏اى آن هم بر اساس آموزه‏هاى مذهبى و استفاده از انواع وسایل ارتباط جمعى موجبات افزایش یكپارچگى در فرهنگ و زبان سیاسى را چه در سطح فرهنگ حاكمیت و چه در سطح فرهنگ مخالف، فراهم كرد. گسترش بیش از پیش بوروكراسى دولتى و نهادهاى جدید بر آمده از انقلاب در نقاط دور افتاده كشور و تشدید كنترل و مداخله دولت در عرصه اقتصاد و اجراى سیاست‏هاى پوپولیستى در سال‏هاى پس از انقلاب، موجب گسترش بیش از پیش نهادها و رویه‏هاى مشاركت سیاسى و به نوبه خود یكپارچگى بیشترى در رفتارهاى سیاسى - چه در میان نخبگان و چه در سطح توده‏ها - شد و گروه‏ها، اقشار و طبقات مختلف را بیش از پیش به یكدیگر پیوند داد. گر چه این ادغام و همبستگى تا حدودى از گسترش و تداوم بى‏ثباتى‏هاى سیاسى حاد جلوگیرى كرد، اما سطح خشونت سیاسى را كاهش نداد. هنوز نمى‏توان با اطمینان از پیشرفت بى‏دغدغه و سریع در فرآیند گذار به تقلیل سطح خشونت و بى‏ثباتى دست كم در آینده نزدیك سخن گفت. شكاف‏هاى اجتماعى - سیاسى موجود و ویژگى‏هاى نهفته در آنها همچنان احتمال وقوع كشمكش‏هاى شدید و خشونت‏آمیز و بى‏ثبات كننده را با خود دارند. احتمال سر بر آوردن كشمكش‏هایى از درون شكاف‏هاى اجتماعى - سیاسى در آینده وجود دارد.
بنابراین شكاف‏هاى اجتماعى، هنگام فعال شدن، نیروهاى واگرا در درون نظام سیاسى و اجتماعى را تقویت مى‏كنند. در جوامعى كه چند پارگى‏هاى اجتماعى، آن هم به صورت آشتى‏ناپذیر وجود دارد، امكان حصول به توسعه سیاسى كه متضمن افزایش مشاركت و رقابت سیاسى مستمر باشد بسیار ضعیف است. البته شاید بتوان گفت كه نیل به سازش و نزدیك شدن مواضع در این گونه چند پارگى‏ها خود مستلزم دورانى از كشمكش، ستیز و سلطه است تا تجربه همزیستى به دست آید. اگر چند پارگى‏هاى اجتماعى را عامل بیمارى (بحران) در درون نظام اجتماعى به حساب آوریم، مى‏توان گفت كه شرط سلامت بیمار شدن نیز هست. بدنى كه بیمار نشود ساز و كارهاى دفاعى براى دفع بیمارى را پیدا نمى‏كند. در مجموع شرایط بحرانى توانایى نظام‏هاى سیاسى براى حفظ و تطبیق خود با شرایط جدید را افزایش مى‏دهد. آنچه در این میان مهم است مدیریت بحران است؛ از این رو پرسشى كه مطرح مى‏شود این است كه چه عامل یا سازوكارهایى مى‏تواند در مدیریت بحران‏هاى ناشى از چند پارگى اجتماعى در ایران نقش داشته باشد؟
به نظر نگارنده همبستگى‏هاى اجتماعى، اقتصادى، سیاسى و فرهنگى امكانات زیادى براى برون‏رفت جامعه ایران از بحران‏هاى موجود و اجتناب از وقوع احتمالات ناخوشایند را ایجاد مى‏كند. آنچه در این میان از اهمیت و حساسیت تعیین كننده‏اى برخوردار است نقش رهبران و نخبگان سیاسى است. به نظر مى‏رسد براى خروج از وضعیت پر تنش و كشمكش‏هاى تخاصمى ضرورت دارد كه این رهبران یكسرى اقدامات كوتاه مدت و یكسرى تدابیر درازمدت بیندیشند. آنچه در كوتاه مدت لازم است، تلاش رهبران و نخبگان سیاسى براى حصول به یك اجماع سیاسى است كه بتواند به بازسازى مشروعیت و مقبولیت نظام كمك كند و شامل این موارد باشد: توافق بر سر باز نگاه داشتن فضاى سیاسى و قانونمند كردن و سالم سازى این فضا، ایجاد فرصت براى مشاركت و رقابت سیاسى آرام و مسالمت‏آمیز نیروهاى سیاسى گوناگون متعهد به چارچوب نظام و قوانین موجود، تلاش براى كنترل هر چه بیشتر نیروها و حركت‏هاى سیاسى غیر رسمى، تلاش براى ایجاد هماهنگى در میان نهادها و ابزارهاى قانون‏گذارى، اجرایى، امنیتى و قضایى. البته چنین اجماعى پیش شرط مهمى دارد و آن عزم این نخبگان و رهبران براى گفت و گو و كنش ارتباطى و تفاهمى و دست یابى به حداقلى از اشتراك ذهنى و زبانى است.
علاوه بر اقدامات فوق، به نظر مى‏رسد كه در دراز مدت نیاز به تدابیر و اقدامات اساسى‏تر براى نیل به همبستگى اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و فرهنگى باشد تا نیروهاى واگرا تا حدودى خنثى شوند. از جمله این تدابیر مى‏توان به این موارد اشاره كرد: نخست، تدوین و اجراى سیاست‏هاى ادغام اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى و تحكیم پیوند، علایق و منافع میان بخش‏هاى مختلف جامعه به ویژه اقلیت‏هاى قومى و مذهبى با مركز كه لازمه این امر افزایش توانایى‏هاى تلفیقى نظام سیاسى است؛ دوم، ایجاد نوعى ثبات و آرام سازى سیاسى از طریق فرآیند مردم سالارى در سطح كل كشور و فراهم كردن شرایط مشاركت سیاسى بخش‏هاى گوناگون، به ویژه اقلیت‏ها چه در ساختارهاى سیاسى محلى و یا ملى كه لازمه این امر افزایش قابلیت‏هاى تنظیمى نظام سیاسى است، سوم، بسط نهادهاى مشاركتى اجتماعى و سیاسى چه در سطح محلى و چه در سطح ملى و برقرارى ارتباطات بیشتر میان نهادهاى مشاركت ملى و محلى. این در صورتى است كه از پیش بر سر نظام سیاسى، قانون اساسى و ترتیبات مربوط به توزیع قدرت در بین بخش‏هاى مختلف جامعه توافق حاصل شده باشد؛ چهارم، كاهش اعمال تبعیض‏هاى مذهبى و قومى توسط حكومت مركزى و فراهم كردن شرایط و امكانات بیشتر جهت دست‏یابى این اقلیت‏ها به فرصت‏هاى حیاتى (اشتغال، آموزش و ...)؛ پنجم، بسیج منابع موجود داخلى و بهره‏بردارى از منابع خارجى براى مهار بحران‏هاى اقتصادى، به ویژه تورم و بیكارى كه این امر مستلزم افزایش قابلیت‏هاى شناسایى و استخدامى نظام سیاسى است؛ ششم، متوازن كردن توزیع منابع چه در سطح اقشار و گروه‏هاى اجتماعى و چه در سطح بخش‏هاى اقتصادى و چه در سطح مناطق مختلف كشور؛ هفتم، ایجاد تعادل بیشتر در فضاى اجتماعى و فرهنگى از طریق بازسازى و تعدیل نگرش‏هاى افراطى در عرصه‏هاى اجتماعى و فرهنگى؛ هشتم، بازنگرى در ساختار و روابط میان نهادهاى حكومتى و نیز تعدیل عدم توازن موجود در قدرت و اختیارات این نهادها و نیز اصلاح و رفع تداخل و ابهامات موجود در روابط میان آنها از طریق بازبینى در قوانین موجود؛ نهم، تسریع روند تنش زدایى در روابط خارجى و حل مسائل و تنش‏هاى موجود میان ایران و سایر كشورها تا از این طریق هم از دخالت‏هاى احتمالى عوامل خارجى و هزینه‏هاى ناشى از آن كاسته شود و هم امكان جذب منابع خارجى به ویژه براى حل سریع‏تر مسائل اقتصادى فراهم شود؛ دهم، حركت به سمت توازن سیاسى میان نیروهاى اصلى معارض. تداوم چنین توازنى نه تنها از لحاظ عملى محدودیت‏هاى بیشترى براى اعمال خشونت رسمى ایجاد مى‏كند، بلكه زمینه مناسب‏ترى براى رشد گرایش‏هاى ضد خشونت در میان نیروهاى درگیر و تمایل بیشتر آنها به سوى تساهل سیاسى فراهم مى‏كند؛ یازدهم، ایجاد زمینه لازم براى ایجاد تشكل‏هاى صنفى و طبقاتى مستقل از دولت كه بیانگر و پى‏گیر خواست‏هاى اصناف و طبقات اجتماعى باشد؛ دوازدهم، نهادینه كردن كشمكش‏هاى درون هیأت حاكمه از طریق پذیرش تكثر و ایجاد جناح‏هاى بادوام و نیز احزاب متعدد و پایدار، حتى اگر این احزاب نماینده تمام گروه‏هاى عمده اجتماعى نباشند، مى‏توانند گونه‏اى از كشمكش‏هاى كاركردى و رقابتى (غیر تخاصمى) را در درون نظام سیاسى به نمایش بگذارند.
علاوه بر رهبران و گروه‏هاى حاكم، شخصیت‏ها و نیروهاى سیاسى بیرون از حاكمیت نیز نقش مهم، مؤثر و گاه تعیین كننده‏اى در روند تحولات آینده كشور خواهند داشت. تجربه تاریخى نشان مى‏دهد كه كم هزینه‏ترین و مطمئن‏ترین راه براى تحقق برنامه‏ها، اصلاحات، آرزوها و آرمان‏هاى سیاسى و اجتماعى و فرهنگى، دگرگونى‏هاى آرام و تدریجى است كه لازمه آن بردبارى همه نیروهاى سیاسى است. در صورت غفلت این نیروها از تجربیات تاریخى و افتادن آنها در دام خیال‏پردازى‏ها، خود بزرگ بینى‏ها، تكروى‏هاى سیاسى و نادیده گرفتن تركیب و وزن واقعى نیروهاى اجتماعى و سیاسى موجود، ضمن آن كه این نیروها به ورطه انفعال یا انتحار سیاسى كشانده مى‏شوند، به احتمال زیاد روند اصلاحات در ایران باز هم با اختلالاتى مواجه خواهد شد. آنچه مسلم است این كه سازش به سرعت ستیز و كشمكش ایجاد نمى‏شود، به ویژه اگر بین بخش‏هاى مختلف وجوه مشترك اندك باشد. روى هم رفته وجود تعارض و چند پارگى‏هاى آشتى‏ناپذیر یكى از موانع عمده توسعه ملى است. توسعه مستلزم این است كه حداقل گروه‏هاى حاكمه خطرات ناشى از چند پارگى‏ها براى روند توسعه را به وضوح دریابند و به ویژه در سطح زندگى سیاسى و حكومتى حتى المقدور خود را در وراى چند پارگى‏ها قرار دهند و یا به عبارت دیگر، حكومت را وابسته به یكى از پاره‏هاى اجتماعى نسازند.
پى‏نوشت‏ها
*) عضو هیأت علمى گروه علوم سیاسى دانشگاه آزاد اسلامى واحد مشهد.
1. Lipset and Rokkan )eds.(, Party Systems and Voter Allignments )New York: Free Press, 7691(.
2. حسین بشیریه، جامعه‏شناسى سیاسى (تهران: نشر نى، چاپ دوم، 1378) ص 99.
3. همان، ص 100.
4. به نقل از: ابوالفضل دلاورى، بررسى ریشه‏هاى خشونت و بى‏ثباتى سیاسى در ایران (رساله دكترى) - (تهران: دانشگاه تهران، 1378) ص 70.
5. حسین بشیریه، پیشین، ص 99.
6. ابوالفضل دلاورى، پیشین، ص 78.
7. ر.ك:
Lewis Coser, "The Termination of Conflict", Journal of Conflict Resolution, No. 5, 1691.
8. آلن بیرو، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه باقر ساروخانى (تهران: كیهان، 1366) ص 62.
9. Lipset and Rokkan, op.cit., p. 76.
10. على اصغر داودى، تأثیر شكافهاى اجتماعى در گروه بندى و كشمكش سیاسى، رساله دكترى (تهران: واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامى، 1381) ص 123.
11. Hooshang Amirahmadi, Revolution and Economic Transition )State University of New York Press, 0991( p. 6.
12. ابوالفضل دلاورى، پیشین، ص 149.
13#) نمونه بارز این مسأله را مى‏توان در جریان دستگیرى چند یهودى به جرم جاسوسى براى اسرائیل در شیراز و اعتراض كشورها و مجامع بین المللى به این دستگیرى‏ها و نیز گزارش‏هاى سالانه سازمان‏هاى بین‏المللى در مورد حقوق بشر در ایران مشاهده كرد.
13. همان، ص 430 - 429.
14. سعید حجاریان، "ناموزونى فرآیند توسعه سیاسى در كشورهاى پیرامونى"، راهبرد، ش 3 (زمستان 1372) ص 66 - 65.
14#) شكاف درآمدى عبارت‏است از فاصله بین درآمدهاى پایین‏ترین طبقات فقیر و بالاترین طبقات غنى جمعیت. هر چه این اختلاف و فاصله بیشتر باشد، میزان نابرابرى در توزیع درآمدها نیز بیشتر است و بر عكس.
15. حسین بشیریه، "انتخابات سال 76 از چشم انداز مبارزات طبقاتى در ایران"، راه نو، ش 8 (23/3/77) ص 8.
16. سعید حجاریان، پیشین، ص 67.
17. ر.ك: مجتبى مقصودى، زمینه‏هاى بروز بحرانهاى قومى در ایران بعد از پیروزى انقلاب اسلامى (تهران: 1378) و حمید احمدى، قومیت و قومگرایى در ایران؛ از افسانه تا واقعیت (تهران: نشر نى، 1378).
18. مركز آمار ایران، سالنامه آمارى كشور، سال 1368.
19. على رشیدى، "تحولات اقتصادى ایران در دوره پس از انقلاب اسلامى (1361 - 1358)"؛ اطلاعات سیاسى و اقتصادى، ش 66 - 65 (بهمن و اسفند 1371) ص 78 - 84.
20. فرامرز رفیع پور، توسعه و تضاد: كوششى در جهت تحلیل انقلاب اسلامى و مسائل اجتماعى ایران (تهران: شركت سهامى انتشار، چاپ 2، 1377) ص 127.
21. همان، ص 129.
22. ر.ك: مهرانگیز كار، حقوق سیاسى زنان ایران (تهران: روشنگران، 1376) و همو، مشاركت سیاسى زنان، موانع و امكانات (تهران: روشنگران، 1379).
23. مهرانگیز كار، پیشین، ص 35.
24. دفتر نشر آثار امام خمینى (گردآورى)، جایگاه زن در اندیشه امام خمینى (تهران: مؤسسه تنظیم آثار امام، 1372) ص 67.
25. همان، ص 71.
26. همان، ص 76.
27. سالنامه آمار ایران، سال 1378.
28. در كتابى با عنوان "كاهش جمعیت ضربه‏اى سهمگین بر پیكر مسلمین" كه علیه كنترل جمعیت به تحریر در آمده و انتشارات حكمت در چهارده هزار نسخه و 375 صفحه منتشر كرده است، نویسنده ضمن شدیدترین حملات به طرفداران كنترل جمعیت، آنها را عامل استكبار جهانى براى نابودى مسلمانان معرفى كرده است:
29. على ربیعى، جامعه‏شناسى تحولات ارزشى (تهران: فرهنگ و اندیشه، 1380) ص 114.