تروریسم نفتی

جورج فریدمن مسئول موسسه STRAT FOR (مخفف پیش بینی های استراتژیک) که در آن برخی از کارشناسان سیاسی و اطلاعاتی ایالات متحده گرد آمده اند، در سفر اخیر خود به استرالیا گفت: «هدف از جنگ در عراق، فراهم آوردن امکان تغییر در عربستان سعودی بوده است».
پیش از این ریچارد پرل مشاور سابق وزیر دفاع آمریکا که از او به عنوان یکی از طراحان اصلی جنگ آمریکا بر ضد عراق یاد می شود، از عربستان سعودی به عنوان کشور شرور و یاغی نام برده و خواستار تغییر رژیم در آن شده بود. ترکی فیصل رئیس سابق سازمان اطلاعات و امنیت عربستان و سفیر کنونی این کشور در انگلستان به شدت به اظهارات پرل عکس العمل نشان داده و نامبرده را عامل صهیونیسم جهانی قلمداد کرد.
در این میان از دیدگاه نظریه پردازان راهبردی منطقه، نوع و کیفیت حضور دائمی نیروهای نظامی ایالات متحده در عراق و اظهارات استراتژیست های نو محافظه کار به ویژه در موسسات آمریکن اینترپرایز و رند حاکی از ادامه راهبرد «تغییر رژیم» در چارچوب سیاست منطقه ای آمریکا در خاورمیانه پس از مورد عراق است.
از طرف دیگر با توجه به سیر صعودی حملات وانتقادات سیاستمداران و نظریه پردازان و رسانه های عمومی در ایالات متحده به عربستان سعودی که در پی حادثه ۱۱ سپتامبر آغاز شد و پس از پیروزی نظامی واشنگتن در سرنگونی رژیم عراق همچنان ادامه یافته است، این سئوال به طور جدی مطرح گردیده، که آیا «تغییر رژیم» در عراق، مقدمه ای برای انجام تغییر در عربستان سعودی محسوب می شود؟ و آیا عربستان آوردگاه بعدی ایالات متحده برای تغییر منطقه ای است؟
اگرچه حکومت عربستان سعودی پس از جنگ جهانی دوم، متحد اصلی و استراتژیک ایالات متحده به شمار رفته است، اما این اتحاد از جنس اتحاد استراتژیک ایالات متحده با اسرائیل نبوده است.
ماهیت این اتحاد قبل از آنکه سیاسی، امنیتی و نظامی باشد، کاملا اقتصادی بوده است. سنگ بنای این اتحاد نیز در دیدار فرانکلین دی روزولت رئیس جمهور وقت آمریکا با محمدبن عبدالعزیز بنیانگذار حکومت آل سعود روی ناو جنگی یواس اس کوینسی در سال ۱۹۴۵ بود. در این دیدار تاریخی قراردادی بین طرفین منعقد گردید که در آن امنیت ارسال نفت ارزان و کافی از طرف سعودی تضمین شده بود.
بدین ترتیب حفظ حکومت آل سعود برای ایالات متحده اگرچه بسیار سرنوشت ساز بوده، اما صرفا به مثابه حفظ نگهبان گنجینه حیاتی و استراتژیک اقتصادی برای ایالات متحده بوده و هیچ علقه دیگری در میان نبوده است.
عربستان با بیش از ۲۶۰ میلیارد متر مکعب نفت اکتشاف شده، بزرگترین ذخایر نفتی جهان را در اختیار دارد. علاوه بر این ۲۰ درصد از نفت وارداتی آمریکا از عربستان سعودی تأمین می شود. جورج فریدمن در بخشی از مقاله خود تحت عنوان «ایران و عربستان سعودی در دو سوی بحران عراق» که در سایت STRATFOR منتشر شده است می نویسد:
«برخلاف آنچه اغلب گفته می شود ایالات متحده برای نفت به مداخله در عراق نپرداخت، بلکه نگران امنیت ارسال نفت از عربستان سعودی بود. در صورتی که خللی در جریان نفت از عربستان روی دهد، اقتصاد جهانی دچار شوک می گردد. تفکر درباره سقوط آل سعود مسئله ای دیگر است. اما خارج شدن نفت سعودی از بازار چیزی نیست که به هیچ وجه قابل پذیرش باشد.»
واقعیت آن است که ایالات متحده، پس از واقعه ۱۱ سپتامبر خود را با رشد و گسترش غیرقابل تصور اسلام گرایان رادیکال در سعودی مواجه دید، که از یک طرف به مقابله مستقیم با ایالات متحده در درون و خارج از مرزهای ایالات متحده می پردازد و از طرف دیگر زمینه اضمحلال خاندان آل سعود را فراهم می آورد.
البته این بدین معنی نیست که ایالات متحده پیش از آن از وجود جریان اسلام جهادی سعودی ها بی خبر بود. آمریکایی ها در هنگامه جنگ ضد کمونیستی در افغانستان بر علیه نیروهای اتحاد شوروی، نه تنها طیف اسلام جهادی سعودی ها را تهدیدی بر علیه ایالات متحده نمی دیدند، بلکه با کمک وسیع آموزشی، نظامی و تسلیحاتی به آنان، از در اختیار گرفتن و بکارگیری داوطلبان مسلمان جهادی سعودی برای پیروزی در بیرون راندن نیروهای شوروی از افغانستان بر خود می بالیدند.
به دنبال حمله به مجتمع نظامی الخبر در سال ۱۹۹۶ که منجر به کشته شدن ۱۹ نظامی آمریکا گردید، چون ایالات متحده هنوز خطر طیف اسلام گرایان رادیکال سعودی را بر علیه خود جدی نگرفته بود، این حادثه را به ایران منتسب کرد. پس از حادثه ۱۱ سپتامبر هنگامی که مشخص شد ۱۵ نفر از ۱۹ مظنون این عملیات، شهروندان سعودی بوده اند، آمریکایی ها این حقیقت تلخ را باور کردند که اسلام جهادی سعودی ها وارد مقابله خونین با ایالات متحده تا در درون مرزهای این کشور شده است.
پس از سرنگونی صدام در عراق به رغم این که ایالات متحده وعده مهار القاعده را داده بود، در هفته اول نوامبر ۲۰۰۳ سه انفجار قوی در ریاض رخ داد.
روزنامه نیویورک تایمز (۹ نوامبر ۲۰۰۳) در تفسیری در خصوص این حادثه نوشت:
«انفجار اخیر در ریاض نشان داد که صرفا ایالات متحده و غربی ها مورد هدف تروریسم اسلامیون افراطی در عربستان نیستند، بلکه هدف اصلی ثبات پادشاهی آل سعود است. اسامه بن لادن سال ها خواستار توسل به خشونت برای براندازی خانواده سلطنتی آل سعود به خاطر اجازه دادن به استقرار پایگاههای آمریکایی در مقدس ترین سرزمین اسلام بود، ولی با رفتن نیروهای آمریکایی، بمب ها همچنان منفجر می شوند ونشان می دهند که برچیدن پایگاهها پاسخگوی شکایت های عمیق تر مبارزان سعودی که مسئول انفجار در ریاض هستند، نبوده است. این مبارزان اکنون خواستار بهره برداری از مخالفت های رو به رشد در عربستان سعودی علیه سلسله ای هستند که مدت طولانی در برابر چالش های سیاسی مصون بوده است.»
استراتژیست های نومحافظه کار ایالات متحده پس از این حوادث بیش از پیش نگرانی خود را پیرامون سرنوشت عربستان سعودی نشان داده اند. در ادبیات استراتژیست های مذکور، کلمه «تروریسم نفتی» Petro-terrorism برای آماده سازی برخورد با سناریوی احتمالی اضمحلال حکومت سعودی در عربستان و اختلال در جریان ارسال نفت عربستان در حال پردازش و مفهوم سازی است.
جورج فریدمن در این باره می گوید:
«بقاء یا اضمحلال خاندان آل سعود چندان اهمیتی برای ایالات متحده ندارد، جز در موردی که دسترسی به نفت را تحت تأثیر قرار دهد. از نقطه نظر آمریکا موازنه صحیح عبارت است از یک عربستان سعودی کاملا متعهد به مبارزه با القاعده و از سوی دیگر جریان آزاد نفت».
در مکتوبات متعلق به نظریه پردازان و تصمیم سازان نومحافظه کار چه در داخل دولت جورج دبلیو بوش و چه در خارج از دولت، سقوط حکومت آل سعود و بدست گرفتن کنترل شهرهای اصلی عربستان به عنوان سناریوی محتمل در نظر گرفته شده است.
در این سناریو این نکته نیز در نظر گرفته شده است که شهرهای مقدس مدینه و مکه (طبق نظرسنجی ها بیش از ۸۰ درصد طرفدار اسلام گرایان جهادی می باشند) نخستین مناطقی هستند که در صورت اضمحلال رژیم سعودی از کنترل حکومت مذکور خارج خواهند شد.
با توجه به نوع رفتار و اقدام ایالات متحده در برگزیدن استراتژی حضور مستقیم و مشت آهنین در سرکوب مقاومت در شهر مقدس نجف اشرف در عراق، تکرار چنین رویه ای در سرزمین حجاز از ایالات متحده تحت عنوان «مقابله با تروریسم نفتی» بعید نخواهد بود.