اسراییل بن‌بست ایران و آمریکا

پس از پیروزی انقلاب اسلامی‌ ایران در سال 1357، روابط بین دو کشور ایران و آمریکا دستخوش تغییرات مداومی‌ بوده است.

در این میان و در شکل‌گیری پستی‌ها و بلندی‌های روابط بین دو کشور همواره از نقش و نفوذ لابی یهود بر این روابط صحبت‌ها و تحلیل‌های فراوانی به میان آمده است.

دکتر محمود سریع‌القلم استاد رشته علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی در گفت‌وگو با «همشهری دیپلماتیک» به بررسی نقش و تأثیرات یهودیان بر شکل‌گیری سیاست خارجی آمریکا (بالاخص در مورد ایران) و راه‌های مواجهه با این نفوذ پرداخته‌اند.

● نقش لابی یهود در سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران به طور اعم و نقش اسراییل به طور اخص در آن چگونه است؟ سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران در سنوات اخیر چه فراز و نشیب‌هایی را پشت سر گذاشته است؟
به نظر من ما در دو سطح می‌توانیم به ارزیابی‌های آمریکا از ایران نگاه کنیم. سطح اول مسایل ساختاری و مسایل کلان سیاسی، استراتژیک بین دو کشور است که‌این مسایل بر می‌گردد به ظهور انقلاب اسلامی‌و تضاد ذاتی که بین ایران و آمریکا وجود دارد و آن ماهیت نظام سیاسی در ایران، اهداف این نظام سیاسی در منطقه خاورمیانه، اهداف این نظام سیاسی در داخل کشور و جهت گیری‌های کلی که نظام سیاسی ایران در پی آن بوده است، مانند حمایت از نهضت‌های آزادی بخش، حمایت از اسلام گرایی در کشورهای اسلامی، نفی حکومت‌هایی که به نحوی اتصالات ساختاری با آمریکا دارند و پیگیری نوعی سوسیالیزم اقتصادی در دنیای اسلام است. عموم این تفکرات، عموم این دیدگاه‌ها با ماهیت نظام آمریکا تفاوت می‌کند.
بنابراین ما می‌توانیم، اختلافات ذاتی و ساختاری میان این دو کشور را از آن سطح بررسی کنیم. اما از سطح دوم که به نظر من از جهاتی هم اهمیت آن بیشتر است این است که من آن را به صورت یک سئوال مطرح می‌کنم. آن کدام انرژی در آمریکا است که در هر دولتی که در این کشور به قدرت رسیده از زمان کارتر تا به امروز همچنان مخالفت با ایران را حفظ کرده است؟ یعنی دولت چه دولت جمهوریخواه باشد چه دموکرات، به نحوی این انرژی و این حرکت سازمان یافته سیاسی در داخل حکومت آمریکا توانسته ضدیت آمریکا را با ایران حفظ بکند.
اگر خاطرتان باشد وقتی که صحبت از پیروزی دولت بوش پسر در آمریکا بود خیلی‌ها در آمریکا و در ایران بحث می‌کردند که اگر این دولت به قدرت برسد به خاطر اتصالاتی که به شرکتهای نفتی و به شرکت‌های بزرگ مالی و اقتصادی در آمریکا دارد، احتمالا سرآغاز جدیدی در بهبود روابط ایران و آمریکا خواهد بود.
در حالی که ما دیدیم که همین دولت از الفاظ بسیار خاص نسبت به‌ایران استفاده کرد مانند «محور شرارت» و الفاظ دیگری هم که ما شنیدیم. پس ما ضمن اینکه‌این انرژی را مطالعه می‌کنیم و آن انرژی، انرژی یهود در آمریکا است، باید به آن ساختار روابط ایران و آمریکا هم توجه کنیم. من معتقد هستم که چون دولت آمریکا یک دولت پراگماتیست و نهایتا به دنبال منافع خودش است، اینکه‌ایران دارای یک ساختار دینی و سیاسی اسلامی‌در داخل خودش باشد به نظر من خیلی برای آمریکا اهمیتی ندارد. آنچه برایش بیشتر اهمیت دارد این است که عملکرد بیرونی مان چیست و عملکرد بیرونی ما تا چه‌اندازه با منافع آمریکا در تضاد است. مسأله بعدی اینکه‌ آیا عملکرد و سیاستهای ما در منطقه خاورمیانه با منافع آمریکا در تضاد هست یا نه؟ که ‌این برمی‌گردد به آن سطح تحلیل دوم من و آن مسأله یهود است. فکر می‌کنم که در ایران شناخت عمیقی نسبت به جایگاه یهود و صهیونیسم در نظام سیاسی آمریکا وجود ندارد.
با توجه به‌اینکه جمهوری اسلامی ‌ایران تنها کشوری است که با موجودیت اسراییل مخالفت می‌کند،اسراییل از طریق نفوذ یهودیان آمریکا سعی می‌کند تا هر گونه قدرتمند شدن ایران و ارتباطات بین ایران و آمریکا را در همه زمینه‌ها محدود کند. حتی ذهنیت رجال آمریکا و عامه مردم آمریکا نسبت به‌ایران از طریق تبلیغات وسیع رسانه‌ای در آمریکا که عمدتا توسط صهیونیستها مدیریت می‌شود، شکل می‌گیرد. به عنوان مثال تحریم آمریکا علیه‌ایران، جلوگیری از فروش هواپیماهای مسافربری، جلوگیری از سرمایه گذاری شرکتهای نفتی در ایران، طرح براندازی حکومت ایران، طرح ایده رجال انتخابی وانتصابی در ایران، فعال شدن رسانه‌های مخالف ایران در آمریکا، فعال کردن نهادهای حقوق بشر علیه‌ایران، بین‌المللی کردن مشکلات قضایی ایران و تخریب نرم افزاری پرستیژ ایران و ایرانیان عموما توسط یهودیان آمریکا و اسراییل مدیریت می‌شود.

● آقای دکتر ببخشید پیش از آنکه وارد بحث یهود شویم، شما معتقدید که یهود یکی از عوامل تاثیرگذار در شکل گیری سیاست خارجی آمریکا نسبت به‌ایران است. چه عوامل دیگری هم علاوه بر این وجود دارد؟
من معتقدم که در شکل گیری سیاست آمریکا نسبت به‌ایران نقش یهود حدود 90 درصد است. آن 10درصد دیگر شامل موضوعاتی است از قبیل امنیت کشورهای عرب، سیاست‌های ما در اوپک، ماهیت فلسفی و سیاسی حکومت ایران، موضوع امنیت خلیج فارس، نظام تسلیحاتی و موشکی ما و برنامه‌های هسته‌ای ما، اگر مسایل هسته‌ای ایران برای آمریکا اهمیت دارد به خاطر اسراییل است. اگر سیستم موشکی ایران و برنامه‌های تسلیحاتی ایران برای آمریکا اهمیت دارد باز به خاطر اسراییل است. به خاطر پاکستان و عربستان نیست. امنیت اسراییل جزو لاینفک امنیت ملی آمریکا است. بنابراین هر نوع سیاست و محرکه‌ای که بر خلاف منافع ملی اسراییل و یا امنیت ملی اسراییل باشد آمریکا نسبت به آن موضع می‌گیرد و با آن برخورد می‌کند.
حالا من بعدا برمی‌گردم به‌اینکه‌این ساختار یهود در آمریکا چگونه عمل می‌کند. ولی تمام این مسایل دیگر که من در 10 درصد آوردم باز اهمیت اینها به خاطر آن یهود است. من معتقدم خیلی برای آمریکا مهم نیست که ماهیت حکومت ما آیا اسلامی‌است؟ ملی است؟ لائیک است؟ سکولار است؟ مذهبی است؟ سوسیالیستی است؟ آنها با هر ماهیتی کار می‌کنند. کما اینکه با عربستان، با مصر با پاکستان کار می‌کنند. با هند هم کار می‌کنند. ملاک منافع است. یک عبارتی ما در علم سیاست داریم که می‌گوییم سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی است. سیاست خارجی ما هم همینطور است. یعنی اگر کسی بخواهد سیاست خارجی ایران را مطالعه کند، باید به ساختار قدرت در ایران توجه کند. یهودیان آمریکا حدود 4 میلیون نفر و از بانفوذترین گروه‌های تخصصی آمریکا هستند یعنی شما هیچ نهاد دولتی در آمریکا پیدا نمی‌کنید که گروه قابل توجهی از یهودیان در سیاست گذاری‌های آن نفوذ نداشته باشند.
رسانه‌ها و صنعت فیلم آمریکا در دست یهودیان است و هر سیاست مداری که در آمریکا به قدرت می‌رسد، رییس جمهور، وزیر، سناتور نماینده مجلس، اگر در موضع گیری اش نسبت به اسراییل و یهود دقت نکند، ممکن است جوی علیه او درست شود. حالا این فقط در حوزه سیاست در آمریکا نیست. اگر در آمریکا یک استاد دانشگاهی تمایلات فلسطینی داشته باشد، یک فضایی بر علیه او درست می‌کنند و اولین لقبی هم که بر او می‌گذارند این است که‌این شخص یهودستیز است. این گروه با تشکیلات فوق‌العاده منظم با پشتوانه مالی بسیار زیاد در تشکیلات اداری رسانه‌ای آمریکا حضور قدرتمندی دارند. بنابراین تمام سیاست مداران باید مواظب باشند. یعنی هر سیاست مداری در آمریکا این را خیلی سریع یاد می‌گیرد که اگر با گروه‌های یهودی در آمریکا هماهنگ نباشد ممکن است موقعیتش را از دست بدهد. بنابراین موضوع اسراییل به تدریج در محافل دولتی آمریکا به عنوان یک موضوع استراتژیک و یک موضوع امنیت ملی مطرح شده است. هر دولتی در آمریکا به قدرت رسیده ‌این را پیگیری کرده ،از وزارت دفاع آمریکا گرفته تا وزارت خارجه و مهمتر از همه قوه مقننه آمریکاست یعنی دو مجلس. مرتبا اینها بودجه و امکاناتی را برای اسراییل تصویب می‌کنند. این سیاست داخلی آمریکا است. قدرت یهود در آ مریکا به ویژه در 20 سال گذشته به مراتب افزایش پیدا کرده است. یهودیان به طور سنتی در حزب دموکرات خیلی نفوذ دارند ولی در حزب جمهوریخواه هم هستند.
تشکیلات یهود در آمریکا از چپ یهود تا راست یهود را در برمی‌گیرد یعنی اگر باراک که در اسراییل چپ است به قدرت برسد، تا شارون که راست است در اسراییل به قدرت برسد هر دو به نوعی در ساختار یهودیان آمریکا جایگاه دارند. تا اندازه‌ای که در مسایل بین‌المللی کار کرده‌ام، بعید می‌دانم قوی‌تر، منظم‌تر، منسجم‌تر، نافذتر از تشکیلات یهودی در دنیا ما تشکیلات داشته باشیم.
نکته دیگر این است که یهودیان آمریکا جزئی از فرهنگ مسیحی آمریکایی هستند یعنی یک نفر که اسمش عبدالرحمان است نمی‌تواند به راحتی روی یک سناتور آمریکایی نفوذ داشته باشد ولی وقتی یک نفر اسمش «دیوید روزن بام» باشد که اسم یهودی است خیلی راحت‌تر با یک آقایی به نام «جان اندرسون» معاشرت می‌کند یعنی خودشان را جزو یک فرهنگ می‌دانند. برای همین است که ما باید از منظر فرهنگ دینی داخل آمریکا هم به قضیه نگاه بکنیم که یک فرهنگ مسیحی ـ یهودی در آنجا وجود دارد. اینها خودشان را جزو یک قالب فرهنگی و تمدنی و تاریخی می‌دانند تا اینکه یک مسلمان بیاید وارد آن چارچوب شود. مسلمانان آمریکا خیلی بیشتر از یهودیان هستند ولی نفوذ اداری، نفوذ سیاسی ندارند.

● در مورد یهود و اینکه ما چگونه بتوانیم نفوذ آنان و تاثیراتی که بر سیاست خارجی آمریکا داشته باشند روبرو شویم احتمالا چند تا نظر وجود دارد. شما لطفا یک تصویر کلی از این نظریات ومواضع موجود ارایه کنید. یعنی مثلا آیا یک راهش این است که ما برویم با کسانی که در آمریکا ضد لابی یهود فعالیت می‌کنند، متحد شویم. یا نه برویم مشکلاتمان را در تل آویو حل کنیم یا اینکه احیانا یک لابی ایرانی در آمریکا درست کنیم؟
من فکر می‌کنم یکی از کارهایی که در کشور ما باید انجام شود. این است که ما به جای آمریکا شناسی باید یک مقدار واشنگتن شناسی انجام دهیم. واشنگتن مهمترین کانون سیاست دنیا است، به خصوص بعد از فروپاشی شوروی. کسی که می‌خواهد روابط بین‌المللی را خوب بفهمد باید حداقل 50 درصد از وقت و فکر و انرژی و پیگیری‌های مطالعات و نظری اش را در این مورد بگذارد که در شهر واشنگتن چه خبر است. سیاست کانون کش و قوس است. ممکن است یکماه یک وزیر خارجه آمریکا یک مقدار از ایران تعریف بکند. بعد گروه‌هایی ببینند که اگر این ادامه پیدا بکند برای منافع یهود خوب نیست. آنها فعال می‌شوند و جریانی را ایجاد می‌کنند. بعد می‌بینیم که همان وزیر خارجه آمریکا ممکن است که بیاید یک مواضع دیگر را بگوید. کما اینکه پاول شاید تا 2 ماه اخیر مواضع بسیار ملایمی‌در مقایسه با رامسفلد در مورد ایران داشت ولی در همین 2 ماه اخیر و در شاید 2 هفته اخیر که سخنرانی در دانشگاه نیویورک کرده بود مواضعی گرفت که حتی شاید تندتر از مواضع رامسفلد باشد. بنابراین ما این کش و قوس‌ها را به صورت روزمره باید مطالعه بکنیم که در صحنه سیاست چه می‌گذرد. پاول وزیر خارجه آمریکاست.پاول نماینده طرز تفکر و سیاست‌هایی است که در راهروهای وزارت خارجه آمریکا شکل می‌گیرد. وزارت خارجه آمریکا به شدت فرایند محور است.
نه تنها نسبت به‌ایران بلکه نسبت به تمام مسایل بین‌المللی سرسخت‌ترین سیاست گذاری‌ها در آمریکا نسبت به شوروی و کمونیسم در وزارت خارجه آمریکا نبوده بلکه همیشه در وزارت دفاع آمریکا بوده است.
وزارت خارجه آمریکا به تحولات داخلی کشورها حساس است. می‌خواهد که بین تحولات داخلی کشورها و منافع ملی آمریکا نوعی انطباق ایجاد کند. وزارت دفاع آمریکا به دنبال این است که منافع ملی آمریکا را با هر قیمتی اعمال بکند. آلبرایت و کیسینجر هر دو یهودی هستند. هر دو هم وزیر خارجه آمریکا بودند اما اینها به گونه‌ای رفتار نکردند که افراد قضاوت بکنند که‌اینها به دنبال منافع یهود در آمریکا هستند، به دنبال منافع اسراییل هستند. هر دو به گونه‌ای رفتار کردند که بگویند ما به دنبال منافع ملی آ مریکا هستیم. بنابراین ما باید این تحولات سیاسی و ساختار قدرت در واشنگتن را خوب متوجه بشویم و درک کنیم که در چه مسیری دارد حرکت می‌کند. پایه‌های بحث ما خیلی مهم است، تا اینکه ما کدامیک از این گزینه‌هایی را که شما اشاره کردید انتخاب بکنیم و کجا انرژی خودمان را برای پیشبرد منافع ملی ایران در نظر بگیریم. اسراییل پدیده‌ای میان دریای مدیترانه و رود اردن نیست. اسراییل یک پدیده بین‌المللی است. اسراییل در انگلستان نفوذ دارد. اسراییل در روسیه نفوذ دارد. اسراییل در مطبوعات اروپا نفوذ دارد. اسراییل در آمریکای لاتین نفوذ دارد.پایه‌های شناخت ما خیلی مهم است. من از این می‌خواهم این نتیجه گیری را بکنیم که به نظر می‌رسد با وضعیتی که در آمریکا است، قدرت یهود در آمریکا در حال افزایش است.
اگر از منظر درازمدت به قضیه نگاه کنیم ممکن است که صحت داشته باشد. بنابراین اسراییل به نظر من به‌این نتیجه رسیده که یک دولت مستقل فلسطینی که در سازمان ملل برای فروش یک صندلی مستقل داشته باشد، دارای امنیت ملی مستقل، سیاست خارجی مستقل، روابط بین‌المللی مستقل و اقتصاد مستقل داشته باشد.برخلاف امنیت ملی اسراییل است. اینها به دنبال این هستند که آمریکایی‌ها را متقاعد بکنند که اگر هم دنبال راه حل دو کشور هستند، باید یک کشور ضعیف فلسطینی و با تسلط کامل دولت مرکزی اسراییل باشد.

● گزینه‌‌های سیاست خارجه ‌ایران در این قضیه چیست؟
ببینید یک راه همین است که ما همین روش فعلی مان را ادامه دهیم نگاه ما به پدیده اسراییل پیامدهای جدی برای اقتصاد ایران و برای انتقال تکنولوژی غرب به‌ ایران، دارد. یعنی یهود در آمریکا جلوی هر گونه قدرتمند شدن ایران را گرفته است و بعد نفوذی هم دارد بر روی اروپایی‌ها که روابط اروپایی‌ها با ایران یک روابط عادی تجاری باشد و به یک مرحله تکنولوژیک نرسد. در این حد هم موفق بوده حتی با آلمان‌ها که با ایران روابط خوبی دارند. یک گزینه‌ این است که چون که مخالفت با موجودیت اسراییل جزء لاینفک ماهیت نظام سیاسی جمهوری اسلامی ‌ایران است، چون که نگاه ما به‌این موضوع یک نگاه مشروعیتی برای سیستم سیاسی ایران است، یک گزینه این است که کماکان با فشارهای آمریکا در سطح جهان رویارویی شود.
به نظر می‌رسد که وضعیت سیاست در واشنگتن به گونه‌ای است که اگر آمریکایی‌ها احساس کنند که امنیت اسراییل در خطر است، ممکن است حتی از سلاح هسته‌ای هم استفاده کنند. این دوتا به همدیگر وابستگی استراتژیک و متقابل دارند. گزینه دیگر این است که نگاهمان به اسراییل یک نگاه حقوقی باشد، تا یک نگاه سیستمی. الان در آمریکا یک عده زیادی شامل حتی دولتمردان آمریکا، بعضی از سناتورها و حتی خود پاول و دیگران هستند که اسراییل و سیاستهایش را نقد می‌کنند. اروپایی‌ها که به شدت نقد می‌کنند. اخیرا هم اطلاع دارید در این افکار سنجی که در اتحادیه اروپا شده است. 59 درصد مردم اروپا اسراییل را تهدید اول دنیا دانسته‌اند. ولی این را ما باید در نظر بگیریم که بین نقد سیاست‌های اسراییل و مخالفت با موجودیت اسراییل تفاوت وجود دارد. یعنی خیلی‌ها با سیاست‌های دولت اسراییل و رفتار آن با فلسطینی‌ها مشکل دارند.
زندانیان فلسطینی بعضا بیش از 30 یا 40 سال در زندان‌های اسراییل هستند. مسایل حقوق بشر در اسراییل و این دیواری که اسراییل دارد می‌سازد و مسایل جدی برای اقتصاد فلسطینی‌ها ایجاد کرده‌اینها همه در غرب نقد می‌شود. یک راه ما این است که ما هم بپیوندیم به فرایند نقد جهانی از اسراییل.

● این مستلزم پذیرش موجودیت اسراییل است اینطور نیست؟
این گزینه ‌این پایه را دارد که فرض کنید وزیر خارجه ما در سخنرانی که در مجمع عمومی‌سازمان ملل می‌کند، بگوید که بر اساس مطالعاتی که مراکز تحقیقاتی ما کرده‌اند؛ در اسراییل این تعداد زندانی فلسطینی است و اینها خیلی‌هایشان شکنجه می‌شوند. برخورد اسراییل با زنان مسلمان فلسطینی به‌این صورت است و بعد به صورت آماری رفتار اسراییل را با مردم فلسطین نشان بدهیم. یک راهش این است که به صورت مبارزاتی با مسأله اسراییل برخورد بکنیم. اینها طبعا هر کدام عواقب خاص خودش را دارد. البته‌این برمی‌گردد اینکه تا چه‌اندازه رجال جمهوری اسلامی ‌مسایل اقتصادی کشور را با مسایل سیاست خارجی در هم تنیده می‌بینند. من فکر می‌کنم که بسیاری از رجال ما اقتصاد را از سیاست خارجی جدا می‌کنند. می‌گویند که ما سیاست خارجی مان یک مسیر را دارد. اقتصاد هم مسیر خودش را دارد اگر کشور ما بخواهد توسعه اقتصادی پیدا کند، اگر ما به دنبال این باشیم که پرستیژ ایران در دنیا اصلاح شود اگر ما به دنبال این باشیم که بسیاری از کشورها بیایند در اینجا سرمایه گذاری بکنند، باید نگاهمان در سیاست خارجی متفاوت باشد.
سیاست خارجی انتزاعی با توسعه اقتصادی سازگار نیست. من این را به عنوان یک شیمیدان می‌گویم. نه به عنوان یک دانشجوی علم سیاست. یعنی دارم از منطق استفاده می‌کنم. ارکان مختلف استراتژی ملی کشور نمی‌‌توانند همدیگر را نقض بکنند. ما به گونه‌ای رفتار کردیم که مسایل سیاست خارجه‌مان را از اقتصاد جدا کردیم. البته‌اینها دلایل خیلی روشنی دارد. به خاطر اینکه موضوع فلسطین از مبانی مشروعیتی نظامی‌جمهوری اسلامی ‌است و برای همین هم است که بسیار موضوع مشکلی است.شاید ما نسبت به روسیه، نسبت به چچن، نسبت به عربستان، نسبت به عراق و خیلی موضوعات دیگر ما تغییر موضع دادیم. فرض کنید که ما با عراقی‌ها 8 سال جنگ داشتیم ولی جنگ تمام شد. صلح کردیم بعدش هم با حکومت صدام سفیر مبادله کردیم.من مطالعه کردم بین این جمله که عربستان سعودی ضداسلام رفتار می‌کند و عربستان سعودی یکی از بال‌های اسلام است. 5 سال و سه ماه فاصله وجود دارد و این موضع گیری ما بوده است.

● آیا عربستان عوض شده و یا موضع ما عوض شده است؟
بر اساس این دیدگاه، نگاه جمهوری اسلامی ‌به جهان باید حقوقی باشد و البته نه فقط نسبت به فلسطین بلکه نسبت به کل جهان و باید وارد فرایندهای حقوقی بین‌المللی شویم، مانند مالزی که هم نقد می‌کند و هم بهره‌برداری می‌کند.

● آیا در اینصورت نقد حقوقی اسراییل باعث حل مشکلات ایران و یا آمریکا می‌شود؟
امکان دارد که مشکل دو کشور از سطح امنیتی به سطح سیاسی منتقل شود. الان آمریکا به واسطه سیاستهای ما با موجودیت ایران سر و کار دارد، یعنی ماهیت حکومت، حمله نظامی‌و تغییر حکومت.
اما مسأله‌این است که نقد اسراییل با مخالفت با موجودیت آن تفاوت دارد.
نکته دیگر این است که مسؤولان کشور ما تا چه حد به استراتژی ملی و آینده کشور فکر می‌کنند چرا که به هر حال ما نیاز به ورود به صحنه‌های جهانی داریم.