حکومت وحشت در سراسر کشور در دوره پهلوي اول در اسناد وزارت خارجه آمريكا

حکومت وحشت که پيش از اين روحانيت و عشاير را هدف گرفته بود، در گام بعدي گریبان رجال سیاسی کشور را نیز گرفت. خبر دستگیری فیروز و عده‌اي ديگر طي تلگرام مورخ 22 ژوئن 1929 مخابره شد: «وزير ماليه و برادرش، و همچنين استاندار فارس و تعداد ديگري از ژنرال‌هاي کشور احتمالاً همگي به اتهام خيانت به دستور شاه زنداني شدند.» 
ويليامسن در گزارش مورخ 26 ژوئن 1929 اين ماجرا را پي مي‌گيرد: «احتراماً به اطلاع مي‌رساند که مهمترين حادثه سياسي دو هفته گذشته دستگيري فيروز ميرزا (نصرت‌الدوله)، وزير ماليه، و يکي از سه ضلع مثلث قدرتي بود که در دو سال اخير عملاً بر ايران حکومت کرده‌اند. ضمناً شاهزاده صارم‌الدوله، استاندار فارس و ژنرال زاهدي، رئيس امنيه دستگير شده‌اند. اين سه نفر در روز دهم محرم (18 ژوئن) پس از برگزاري مراسم عزاداري عاشورا، دستگير شدند. گفته مي‌شود که شاه هيأت دولت را در کاخ خود جمع کرد و بدون هرگونه هشدار قبلي علناً دستور داد شاهزاده فيروز را دستگير کنند. دو فرد ديگر در خانه‌هاي خود دستگير و روانه زندان شدند. اين دستگيري‌ها سر و صداي زيادي در تهران کرده است. شايعات زيادي بر سر زبانهاست، به خصوص اين شایعه که حضرت اشرف تيمورتاش هم به سرنوشت رفيق شفيقش در مثلث قدرت دچار شده است. البته معلوم شده است که اين شايعه صحت ندارد. هنوز رسماً هيچ دليلي براي اين اقدام شاه اعلام نشده است. اما گمان مي‌رود که فيروز و ژنرال‌هاي مذکور به اتهام دست داشتن در معامله‌اي خائنانه در فارس دستگير شده‌اند. طبق گزارش‌هاي تأييد نشده، برادر فيروز، ژنرال محمدحسين فيروز، و يک ژنرال ديگر در فارس به نام ابوالحسن‌خان نيز دستگير شده‌اند. همچنين مي‌گويند که امير مجاهد، يکي از سران سالخورده بختياري و عموي [سرداراسعد] وزير جنگ، زنداني شده است. رئيس‌الوزرا موقتاً امور وزارت ماليه را رفع و رجوع مي‌کند... محافل صاحب‌نظر معتقدند که حذف فيروز به نفع و موهبتي بزرگ براي ايران است. او با بسياري از اصلاحات شاه مخالف بود و بزرگ‌ترين دشمن دکتر ميلسپو به حساب مي‌آمد.»  موري در يادداشت 2 جولاي 1929 خود مي‌نويسد:
وزيرمختار ايران از من براي صرف ناهار در روز شنبه 29 ژوئن 1929 دعوت کرد تا در اين فرصت دربارة بحران کنوني در جنوب ايران صحبت کنيم، که ايل قشقايي عليه دولت مرکزي سر به شورش برداشته و شيراز، مرکز استان فارس، را محاصره کرده است. او اتفاقاً اظهار داشت که خبر دستگيري و زنداني شدن افراد ذيل نيز از طريق تلگرام به او اعلام شده است: شاهزاده فيروز، وزير ماليه؛ شاهزاده محمدحسين [فيروز]، فرمانده سپاه جنوب (يکي از برادران فيروز)؛ شاهزاده صارم‌الدوله، استاندار فارس (قوم و خويش فيروز)؛ و ژنرال فضل‌الله [زاهدي]، از فرماندهان سپاه جنوب. سفارت ما در تهران نيز دستگيري افراد مذکور به اتهام خيانت را تأييد کرده است. به سبب آشنايي قبلي‌ام با خلق و خوي ايراني‌ها، وزيرمختار ايران، با همان نگرش خاص ايراني‌ها، تلويحاً به بنده فهماند که تمام افراد متهم مذکور شديداً انگلوفيل هستند و نتيجه گرفت که بريتانيا در پس همه اين وقايع است. برداشت او از کل اين ماجرا به اين شرح بود: انگليسي‌ها با تلاش رضاخان براي سرنگوني خاندان قاجار مخالفتي نداشت و همچنين حمايت خود را از شيوخ و سران عشاير جنوب ايران قطع کرد، با اين باور که رضاخان پس از رسيدن به سلطنت منافع بريتانيا را در نظر خواهد داشت و حتي اميدوار بود که در برخورد احتمالي انگليس و روس جانب انگليس را بگيرد. با اين حال از زماني که رضا شاه به سلطنت رسيده است ناسيوناليسم ايراني با شعار استقلال از تمام قدرت‌هاي خارجي گسترش يافته و ايراني‌ها نيز ديگر نمي‌خواهند به زورگويي‌هاي بريتانيا گردن بنهند، به ويژه كه اين عقيده روز به روز تقويت مي‌شود كه قدرت امپرياليسم بريتانيا رو به افول است. يکي از عوامل بسيار مهم در اين اوضاع نفوذ و تأثيرگذاري عبدالحسين‌خان تيمورتاش، وزير دربار و عملاً صدراعظم شاه، است. تيمورتاش... همواره بر اين باور بوده است كه روسيه، چه تزاري و چه شوروي، در موقعيتي است كه اگر اراده كند مي‌تواند ايران را بسازد يا نابود کند، و كنار آمدن با رهبران روسيه بايد سياست اصلي ايران باشد. در نتيجة همين سياستِ تيمورتاش، ايران امتياز شيلات درياي خزر را با شرايط دلخواه مسکو به آن كشور اعطا كرد؛ و در اول اكتبر 1927 نيز يك عهدنامة امنيتي و پيمان بي‌طرفي با روسيه به امضا رساند... اين سياست دوستي و تجديد روابط در قبال روسيه، كه بابت آن هرگز چيز دندان‌گيري نصيب بريتانيا نشد انگليسي‌ها را سخت رنجاند... با وجود اين، آنطور که آقاي مفتاح مي‌گويد، در تمام اين مدت تيمورتاش با زيرکي تمام تلاش مي‌كرد كه انگليسي‌ها را نيز آرام نگه دارد، و در واقع با آنها بسيار صميمي بود. برگ برندة او در اين بازي، رفيق شفيقش شاهزاده فيروز، وزير ماليه بود، كه روابط پرسودش با انگليسي‌ها مشهور است. مصيبتي كه شاهزاده فيروز هم اکنون گرفتارش شده ظاهراً نشان مي‌دهد كه نقشه تيمورتاش بيش از آن چيزي که انتظارش را داشت پيش رفته است. خلاصه اينکه شکي ندارم که وزيرمختار ايران مطمئن است که بريتانياي کبير عامل پشت پردة شورش‌هاي فعلي در جنوب ايران است و به گمان او بريتانيا با اين اقدامات مي‌خواهد به ايران بفهماند که بيش از حد به روسيه نزديک شده است. 

جزئيات بيشتر دربارة دستگيري‌ها
ويليامسن در گزارشي مورخ 13 جولاي 1929 جزئيات بيشتري در مورد دستگيري فيروز مخابره مي‌کند: «عطف به تلگرام شماره 29 مورخ 22 ژوئن، 12 ظهر، دربارة دستگيري فيروز ميرزا، احتراماً به اطلاع مي‌رساند که اين روزها دليل اصلي انفصال ناگهاني وزير ماليه موضوع اصلي صحبت‌ها در تهران است. سر رابرت کلايو، وزيرمختار بريتانيا، گفت که صريحاً علت را از  حضرت اشرف تيمورتاش جويا شده است، ولي ظاهراً او با صداقت کامل پاسخ داده که علت را نمي‌داند، و اعليحضرت فقط به او گفته است که سوءظن‌هاي شديدي در مورد فيروز وجود دارد که در صورت تأييد آنها به موجب اسناد و مدارک، علني خواهند شد. داستان‌هاي مختلفي که همگي از خيانت فيروز خبر مي‌دهند در توضيح اين دستگيري ناگهاني به گوش مي‌رسد. براي آگاهي شما از نوع شايعاتي که در حال حاضر بر سر زبانهاست، توجه‌تان را به داستان زير جلب مي‌کنم. تقريباً تمام نيرو‌هاي ذخيره ارتش در اطراف شيراز متمركز شده بودند و تنها نيروهاي امنيه همچنان در تهران باقي بودند. ژنرال فضل‌الله‌خان زاهدي، رئيس امنيه و شاهزاده صارم‌الدوله،‌ والي شيراز [فارس]، به گمان اينکه فرصت مناسبي براي کودتا فراهم شده است با شاهزاده فيروز همدست شدند تا شخص شاه را بگيرند و حکومت را سرنگون سازد. چيزي نمانده بود که اين نقشه به ثمر بنشيند که ژنرال شيباني، يکي از افسران وفادار و صادق شاه، براي فرماندهي نيروهاي شيراز به اين منطقه اعزام شد. توطئه‌گران در شيراز به اشاره فيروز از اين ماجرا با خبر شدند و ترتيبي دادند که گروهي از قشقايي‌ها به اتومبيل ژنرال کمين بزنند. ژنرال به زحمت از اين مهلکه جان سالم به در برد و توانست به موقع جلوي اين دسيسه را بگيرد. شايد اين داستان‌ها اساساً صحت داشته باشند، ولي تا وقتي تأييد نشوند نمي‌توان آنها را باور کرد. روزنامه‌ها مطالب توهين‌آميزي در مورد وزير معزول و پسرش مظفر، که در واشنگتن به سر مي‌برد، منتشر ساخته‌اند.
بعضي‌ها معتقدند که دولت تلاش دارد با تحريک احساسات عمومي بر ضد فيروز آنها را براي خبر اعدام فيروز که قبلاً صورت گرفته است، آماده کنند. در مقابل برخي مي‌گويند که او به خارج از کشور تبعيد شده است. چه فيروز تيرباران شود و چه به دليل نبود شواهد کافي آزاد گردد، بسياري بر اين باورند که زندگي سياسي او به پايان رسيده است.»  در 25 جولاي 1929، ويليامسن ادامه مي‌دهد: «عطف به گزارش شماره 881 مورخ 13 جولاي 1929، احتراماً به اطلاع مي‌رساند که اطلاعات جديدي دربارة علت دستگيري فيروز ميرزا، و يا تصميم شاه دربارة اين زنداني به دست نيامده است. با اين حال، يکي از سه مظنوني که در دهم محرم دستگير شدند آزاد شده است. ژنرال زاهدي، رئيس امنيه، آزاد شده است و درجه و مقام سابقش را پس گرفته و مورد لطف و عنايت شاه قرار گرفته است. مي‌گويند ژنرال خدايار‌خان، متصدي اجراي قانون نظام وظيفه اجباري و از دوستان نزديک شاه، به همراه مستوفي‌الممالک، رئيس‌الوزراي پيشين، شفاعت ژنرال زاهدي را نزد شاه کرده‌اند. ظاهراً شاه از بي‌گناهي ژنرال مطمئن شده و به سرعت دستور آزادي او را صادر کرده است. البته اين عمل باعث شد که برخي گمان کنند که ممکن است شاهزاده صارم‌الدوله و شاهزاده فيروز نيز در نهايت مورد عفو قرار بگيرند. به دلايل متعدد، موضوع عفو، حداقل در مورد فرد اخير [فيروز] منتفي است. اولاً، هر دوي اين زنداني‌ها متعلق به خاندان سلطنتي سابق هستند. يک غاصب وقتي که نجيب‌زادگان سابق فايده‌اي برايش ندارند اهميتي برايشان قائل نيست. ثانياً، بنابر گزارش‌ها، تحقيق و تفحصي که هم اينک در وزارت ماليه جريان دارد از چندين مورد اختلاس بسيار هنگفت پرده برداشته است. يکي از مواردي که تأييد شده مربوط به کمبود 000/25 خروار گندم (000/8 تن) در انبار غله دولت است. چندين مورد ديگر نيز در ارتباط با انحصار ترياک و تنباکو گزارش شده است؛ مي‌گويند از زماني که دکتر ميلسپو از ايران رفته است، حتي يک دلار هم از آژانس‌هاي مالي ولايات دريافت نشده است. بسياري معتقدند که اخراج مستشاران امريکايي به تحريک فيروز، اثرات اسفناکي بر وضعيت ايران داشته است. شايع شده است که شاه هم شخصاً از اخراج دکتر ميلسپو پشيمان شده است. انتصاب دکتر اشنيويند* در ماه جولاي به مديركلي وزارت ماليه تلاشي بود براي سر و سامان دادن به وضعيت آشفته وزارت ماليه. در ضمن او همچنان مستشار مالي دولت است... بنابراين دستگيري فيروز منجر به اين شده است که يک متخصص مالي خارجي بر مسندي اجرايي گماشته شود. تجربة سپردن اداره امور مالي کشور به يک ايراني براي دولت بسيار گران تمام شده است که حتي دو سال هم دوام نياورد. در اين مدت، يک سازمان مالي كه بخوبي و رواني کارش را انجام مي‌داد فاسد و نابود شد... جناب آقاي م. فرزين، کفيل وزارت خارجه، کفالت وزارت ماليه را نيز عهده‌دار شده است. با روي کار آمدن چنين فرد مطيعي خيلي راحت مي‌توان پيش‌بيني کرد که جزئي‌ترين امور وزارت ماليه نيز تحت نظر دکتر اشنيويند قرار مي‌گيرد، و البته سياست‌هاي کلي را حضرت اشرف تيمورتاش ديکته خواهند کرد.» 
در گزارش ديگري مورخ همان 25 جولاي 1929، فرين مي‌نويسد: «دولت اذعان دارد که امور وزارت ماليه «بسيار آشفته» است و چندين مورد اتهام کسري وجوه در حال بررسي است. شايعات تأييد نشده حکايت از آن دارد که 3 ميليون تومان از وجوه عمومي گم شده است... [و] مردم نسبت به وضعيت فعلي امور مالي بسيار بدبين هستند. مقابله با قشقايي‌ها بسيار پرهزينه بوده است. تاکنون هزينه‌هاي اين جنگ از اندوخته خزانه‌ تأمين شده است؛ اما از اين اندوخته فقط حدود 7 ميليون تومان باقي مانده است، و بودجه عادي جاري حکايت از چهار ميليون و هشتصد هزار تومان کسري بودجه دارد.»  البته منظور از «اندوخته خزانه» درآمدهاي نفتي کشور است که در بانک‌هاي لندن سپرده‌گذاري مي‌شود. در 9 آگوست 1929 ويليامسن مي‌نويسد: «عطف به وضعيت زندانياني که کم و بيش به دست داشتن در شورش‌ عشاير متهم هستند، احتراماً به اطلاع مي‌رساند که هر چند خبر بيشتري دربارة شاهزاده فيروز به دست نيامده، معلوم شده است که شاهزاده محمدحسين فيروز، برادر وزير سابق ماليه و از فرماندهان سابق نيروهاي مستقر در منطقه نظامي شيراز، دستگير شده و در حبس به سر مي‌برند. شاهزاده صارم‌الدوله همچنان در زندان به سر مي‌برد. حملات متعددي به «فرمانفرما و توله‌هايش» در روزنامه‌ها شده است. به نظر مي‌رسد که شاه فرصت را مناسب يافته و تصميم دارد اين بخش از خاندان قاجار را، که کانون فتنه تلقي مي‌شود، نابود کند. ظاهراً موقعيت حضرت اشرف تيمورتاش بار ديگر کاملاً تثبيت شده است. اعليحضرت در ماه جولاي دو سگ شکاري اصيل انگليسي را (که در ايران بسيار نادر هستند) احتمالاً به نشانه آشتي به او هديه داد. کاملاً مشخص است که امور وزارت ماليه هم، که هم اکنون آقاي فرزين، کفيل حرف‌شنوي وزارت، آن را اداره مي‌کند نيز تحت نظر او قرار گرفته است.» 
فرين در گزارش 20 آگوست 1929 خود تحت عنوان «شورش‌هاي جنوب» وضعيت فيروز و صارم‌الدوله را شرح مي‌دهد:
سياست در ايران، همانند اسپانيا، معمولاً يک اپراي مضحک است، ولي «توطئه» اخير عناصر طنزي در خود دارد که معمولاً در اين نوع رويدادها ديده نمي‌شود. شورش قشقايي‌ها که وطن‌پرستان دو آتشة ايراني آن را به انگليسي‌ها نسبت مي‌دهند، و حتي اگر از آسمان تگرگ، برف يا باران هم ببارد انگليس را مقصر مي‌دانند، ظاهراً تا حدود زيادي ريشه در سياست‌هاي داخلي دارد، که يکي از مهمترين آنها گماشتن مأموراني براي جمع‌آوري ماليات از قشقايي‌هاست، در حالي که دکتر آرتور سي. ميلسپو با اين اقدام مخالف بود و سنت ديرينه عشاير را که طبق آن خان‌ها ماليات را جمع‌آوري و ارسال مي‌کردند کاملاً رضايت‌بخش مي‌دانست. البته مخالفت با سربازگيري ارتش هم بود که ‌اهميت‌ کمتري داشت. هواداران حکومت مدعي هستند که شاهزاده فيروز ميرزا با اعزام مأموران مالياتي به ميان قشقايي‌ها عمداً آنها را شوراند تا تخت طاووس را ساقط کند، و يا به نفع يکي از اعضاي خاندان قاجار، احتمالاً خودش يا پسر عمويش اکبر ميرزا مسعود (صارم‌الدوله)، استاندار فارس که او نيز به خيانت متهم شده است، پادشاه فعلي را برکنار سازد. شورش قشقايي‌ها ابعاد مخاطره‌آميزي  به خود گرفت بدون اينکه شاهزاده مسعود به طور مؤثر يا حتي آشکاري با آن مقابله کند، تا اينکه دولت تصميم گرفت ژنرال شيباني را براي سرکوب اين ناآرامي به منطقه بفرستد. برغم تدابيري که براي محرمانه نگاه داشتن مسير حرکت شيباني اتخاذ شده بود، در جاده اصفهان‌- شيراز به او کمين زدند، و دشمنان مسعود مدعي هستند که او حمله فوق را ترتيب داده و يا حداقل «خبر» خروج ژنرال از اصفهان را به گوش قشقايي‌ها رسانده بود. به هر حال، با اينکه 400 قشقايي به کمين او نشستند، شيباني توانست خود را به شهر برساند و مسعود را دستگير کند و با هواپيما به تهران بفرستد. در همين حين، فيروز که در مراسمي در تهران ظاهراً براي شهداي کربلا عزاداري مي‌کرد بازداشت شد. ژنرال شيباني با ملغمه زور و نرمش قشقايي‌ها را بر سر عقل آورد، ولي در همين زمان، يکي از طوايف بختياري که در همسايگي قشقايي‌ها زندگي مي‌کردند فرصت را غنيمت شمرده و براي جنگ با دولت تهيه ديدند. مي‌گويند که بختياري‌ها به قانون جديد ثبت املاک اعتراض داشتند، زيرا ادعا مي‌شود که جعفرقلي‌‌خان اسعد (سردار اسعد)، وزير جنگ، و ساير «سران» بزرگ ايل سعي دارند با سوءاستفاده از قانون جديد زمين‌هاي ايل را به نام خود ثبت ‌کنند. در همين حال، طبق شايعه ديگري که بر سر زبانها افتاد خودِ سردار اسعد با خان‌هاي شورشي همدست بود و شورش قشقايي‌ها و بختياري‌ها هم بخشي از توطئه سرنگون کردن رضا شاه به حساب مي‌آمد که فيروز حلقه آخر آن بود. واقعيت هر چه باشد، که احتمالاً هيچگاه مشخص نخواهد شد، رضا شاه به کمک شيباني و تيمورتاش توطئه، قيام و شورش را در نطفه خفه کرد.» فرين مي‌افزايد: «فيروز و مسعود همچنان در بازداشت به سر مي‌برند و معلوم شده است که هر روز شديداً مورد بازجويي‌هاي خشونت‌آميز قرار مي‌گيرند تا نه فقط چيزهايي را که در مورد شورش‌هاي جنوب مي‌دانند، بلکه هر راز ديگري هم که دارند فاش کنند. فيروز حداقل به طور غيررسمي اتهامات رنگارنگي دارد، از اختلاس 000/8 تن گندم از انبار غله اداره ارزاق گرفته تا تلاش براي فروش کشور به انگليس. هنوز علناً هيچ اتهامي عليه مسعود اعلام نشده است، و اگر جرمي داشته باشد، ظاهراً سياسي است و نه مالي، ولي به هر حال او يکي از اعضاي مثلثي بود که به همراه فيروز و حسن وثوق (وثوق‌الدوله) قرار داد «معروف» 1919 انگليس و ايران را تهيه و به امضا رساند... دولت بريتانيا به امضاكنندگان قرارداد مبلغ 130 هزار پوند پرداخت، که پس از لغو قرارداد آن را از دولت ايران مطالبه ‌كرد و استدلالش اين بود كه مبلغ فوق در حکم پيش‌پرداخت دو ميليون ليره وامي بوده است كه در قرارداد قيد شده بود، ولي در ايران هيچ‌كس باور نمي‌كند كه اين پول چيزي بجز پاداش بلاعوض به وثوق و صارم و فيروز بوده است، و ظاهراً اين سه نفر هم همين برداشت را داشته‌اند، زيرا هيچ‌كدام‌شان قراني از اين پول را به دولت نداده و توضيحي دربارة نحوه گرفتن آن ارايه نکرده‌اند. با اين كه فيروز يكي از سه دست راست شاه بود، و مسعود نيز چنان موقعيتي نزد شاه داشت که به استانداري فارس با تمام مواهبش منصوب شود، شاه هرگز از فكر اين 130 هزار ليره بيرون نيامد، و يكي از اهدافش از اينکه آنها را در حال حاضر تحت فشار گذاشته اين است پول را از حلقوم آنان بيرون بكشد. علاوه بر اين، گرفتن و حفظ چنين پول هنگفتي از انگليسي‌ها همواره آنان را در معرض اين سوءظن قرار مي‌داد كه از عوامل انگليس هستند، و احتمالاً اساس اين عقيده نيز شد كه شورش قشقايي‌ها و بختياري‌ها به تحريک فيروز و همدستانش بوده، تا 130 هزار ليره‌اي كه قبلاً پرداخت شده بود حفظ کنند و يا از درخت پربار انگليس ميوة بيشتري بچينند. 
ادامه بازداشت فيروز و صارم‌الدوله باعث شد که ويليامسن در گزارشي مورخ 30 سپتامبر 1929 توضيح بيشتري در مورد دستگيرشدگان بدهد:
عطف به گزارش شماره 881، مورخ 13 جولاي 1929، احتراماً برخي جوانب اوضاع اخير ايران را که به دنبال دستگيري شاهزاده فيروز و يا به دليل آن روشن شده است به اطلاع وزارت خارجه مي‌رساند. همانطور که پيش از اين نيز مکرراً گزارش شده است، طمع و فساد فيروز وزارت ماليه را به تباهي کشيده است. او آنقدر باهوش بود كه مستقيماً از خزانه کشور دزدي نكند و از طريق پرسنل وزارتخانه و با فشار بر آنها خواسته‌هايش را عملي سازد... البته اعليحضرت با سنت ديرينه ايراني‌ها در فروش سمت‌ها و مناصب پردرآمد و کم‌زحمت ناآشنا نيست؛ بر کسي پوشيده نيست که خود اعليحضرت نيز ثروت بزرگي از اين راه به دست آورده است. با وجود اين، دلايل قانع‌کننده‌اي وجود دارد که باور کنيم شاه دقيقاً عواقب فعاليت‌هاي فيروز را درک نکرده بود... تيمورتاش... قول داده بود که تحت مديريت هوشمندانه فيروز درآمد دولت بدون اينکه فشاري بر مردم وارد شود به پنجاه ميليون تومان خواهد رسيد. ظاهراً اين ادعاي تيمورتاش و احتمالاً ترس خفي شاه از قدرت فيروز در استانها باعث شد كه فيروز مدتي بر سر كار بماند. با اين حال در ژوئن 1929، نوبت به انتقام از فيروز هم رسيد که به نظر من ناگزير بود. با اينکه هم اکنون بيش از سه ماه از دستگيري او مي‌گذرد، هنوز کسي دقيقاً دليل تصميم ناگهاني شاه را نمي‌داند... به همين دليل، بيانيه‌اي رسمي دربارة دلايل دستگيري وي منتشر نشده است؛ ولي شايعاتي حاكي از همدستي فيروز در فعاليت‌هاي خائنانه در فارس دهان به دهان چرخيد و اکثر مردم آنها را باور دارند. دستگيري صارم‌الدوله در همان روز، که بدون شک با عشاير همدست بود، به اين شايعات قوت بخشيد. حتماً همکاري فيروز و اين شخص را در عقد قرارداد منفور انگليس و ايران به ياد مي‌آوريد. ولي چرا فيروز بايد خود را درگير فراز و نشيب‌هاي يک کودتا مي‌کرد در حالي که مي‌توانست تمام ايران را بچاپد؟ چرا بايد افرادي ضعيف و بي‌اعتبار را همدستش کند؟ آيا منطقي‌تر نيست که فرض کنيم شاه، که به بي‌کفايتي و فساد وزيرش پي برده بود، از اين فرصت براي رهايي از شر او استفاده کرد؟ در دفاع از اين نظريه، مجازات سبکي که براي فيروز تعيين شده مي‌تواند شاهدي بر اين مدعي باشد... فيروز در کمال آسايش در خانه خود زندگي مي‌کند و سختي حبسش به تدريج آسان مي‌شود. شايد بپرسيد: پس اگر فيروز متهم به تخلف از قانون، سوءاستفاده از مقام و غيره است، چرا تحت پيگرد قانوني قرار نمي‌گيرد و در ديوان عالي کشور که براي چنين پرونده‌هايي به وجود آمده، محاکمه نمي‌شود؟ اگر اشتباه نکنم پاسخ اين است که شاه نقشه‌هاي ديگري براي فيروز دارد؛ البته حدس و گمان در اينباره سودي ندارد، ولي بنابر شواهد قطعاً اين شاهزاده معزول بي‌جهت مورد عقاب قرار نگرفته است. با اينکه ممکن است از مجازات سنگين جان سالم به در ببرد، ولي بعيد است که بار ديگر به زندگي سياسي بازگردد. چهره‌هاي قدرتمندي براي آزادي او تلاش کرده‌اند. تيمورتاش بدون شک شفاعت اين دوست و همکارش کرده است؛ ديپلمات‌هاي خارجي هم متذکر شده‌اند که عزل و رسوا ساختن يک وزير چه تأثير بدي بر افکار عمومي جهانيان دارد؛ فرمانفرما هنوز براي خودش قدرتي است. همچنين شايع شده است که بخش قابل‌توجهي از اموال غيرمشروع فيروز را بي‌ سر و صدا از او پس گرفته‌اند. 
در اکتبر 1929 رضا‌شاه از کردستان ديدن کرد: «شايع شده است که سفر رضا شاه به کردستان با حبس فيروز ارتباط دارد. مي‌گويند که فرمانفرما، پدر فيروز، براي آزادي پسرش، قباله چند روستا در شمال کرمانشاه را به نام شاه کرده است؛ و شاه نيز قصد دارد پيش از آزاد کردن فيروز ارزش اين املاک را ارزيابي کند، و اگر راضي بود، بلافاصله پس از بازگشت به تهران فيروز را آزاد کند. ادعا مي‌شود که ارزش اين رشوه سلطنتي برابر با يک ميليون تومان است.» 
شخص ديگري که صادقانه به رژيم پهلوي خدمت کرد و بي‌مقدمه طرد و زنداني شد کسي نبود جز ژنرال شيباني که قبلاً به نقش مؤثرش در سرکوب شورش‌هاي کردستان و فارس اشاره کرديم. هارت در گزارش 27 نوامبر 1931 خود خبر مي‌دهد که «ژنرال شيباني، که قبلاً از افراد مورد علاقه شاه بود، و بابت عمليات‌ موفقيت‌آميزش عليه قشقايي‌ها در سال 1929 مشهور است، به خاطر محبوبيت بيش از حدش در ميان جناح خاصي در ارتش از کار برکنار شد.»  در گزارش ديگري مورخ 12 دسامبر 1931، هارت جزئيات بيشتري ارائه مي‌کند: «داغ‌ترين داستان که اتفاقاً کسي چيز زيادي دربارة آن نمي‌داند حکايت ژنرال شيباني است. نيازي نمي‌بينم که در اين گزارش شرح حال کاملي از اين ژنرال ممتاز ايراني ارائه کنم. به نظر کاپيتان ديويد، او لايق‌ترين ايراني است که تاکنون دورة دانشکده جنگ فرانسه را ديده است. به نظر تقي‌زاده، وزير تواناي وزارت ماليه و ميرزايانس، نماينده‌اي که به طرفداري از امريکا معروف است، ژنرال شيباني، اگر نگوييم لايق‌ترين، وفادارترين و قابل اعتمادترين فرد گروه کوچک وطن‌پرستان ايراني است، حداقل يکي از آنها به شمار مي‌رود.» در زمان شورش قشقايي‌ها در ماه مي 1929، شيباني به فرماندهي نيروهاي ارتش در فارس منصوب شد: «اوضاع بحراني بود. حتي جاي اشتباه هم براي دولت نمانده بود چه رسد به شکست. ولي حرکت اول ژنرال، اگر نگوييم شکست، يک اشتباه بزرگ بود. در يک کمين، حداقل 500 تن از افرادش را از دست داد. برخي از منتقدين اين ميزان را تا 900 تن ذکر کرده‌اند. کاپيتان ديويد، رقمي بينابين ذکر مي‌کند. ژنرال احضار شد. او در دفاع از خود اعلام کرد که همان کاري را کرده که به نظرش بهترين کار ممکن بوده است. او به شواهدش استناد کرد. ظاهراً پاسخ او مورد قبول واقع شد. حرکت بعدي او، اگر چه شايد از لحاظ تکنيک‌هاي نظامي موفقيت‌‌آميز نبود، اما شورش را فروخواباند. بدون استثناء همه افسران زيردستش از او حمايت کردند. شورش «ظاهراً فروکش کرد». اما همانطور که در گزارش شماره 947 مورخ 27 نوامبر 1931 خبر دادم، شاه حاضر نبود او را ببخشد. شيباني بيش از حد محبوب شده بود. اين گناه بزرگ ديگر قابل بخشش نبود. بنابراين او بايد برکنار مي‌شد. تحقيقات جديدي از چند ماه پيش آغاز، و سپس يک دادگاه نظامي نيز تشکيل شد. اطلاع يافته‌ام که حکم دادگاه صادر ولي هنوز منتشر نشده است. ولي سه منبع موثق خبر داده‌اند که او بايد دو سال را در حبس بگذراند. او بايد خودش را آدم خوش اقبالي بداند، چرا که شاه در مورد او بر مجازات اعدام پافشاري نکرد.» هارت مي‌افزايد: «يک داستان نظامي ديگر: سپهسالار احمد آقا [اميراحمدي]، که يکي از همقطاران قديم شاه است، و محبوبيت زيادي در ميان ارتشي‌ها دارد- به اتهام بي‌كفايتي- از فرماندهي لشکر خراسان برکنار شد. او همان کسي است که يكي دو سال پيش با اقدامات ستودني‌اش لُرها را آرام کرد و امنيت عمومي را در جاده همدان ـ بروجرد ـ دزفول برقرار ساخت.»