شارون در فردای انتخابات آمریکا

هر کس غیر از شارون امروز بر  اسرائیل  حکومت می کرد، تصمیم می گرفت که فورا از مقام خود کناره گیری کند و به انتخابات جدیدی دست بزند، حتی اگر نمی توانست خود شخصا حزبش را در چنین انتخاباتی رهبری کند، زیرا همه شرایط فرا روی او مانع از آن می شود که هر چند هم که جدی باشد و خود را در مقابل مخالفانش با صلابت نشان دهد، نتواند تصمیمی بگیرد یا درصدد اجرای یکی از خواسته های خود باشد.
مشکلاتی که امروزه نخست وزیر  اسرائیل  را احاطه کرده اند، نشان می دهند که او دیگر آن معجزه گری خود را که روزی رأی دهنده  اسرائیلی  را بر آن می داشت که او را پادشاه  اسرائیل  لقب دهد، از دست داده است. حضور او دیگر برای رأی دهندگان صهیونیست هیچ توجیهی ندارد، زیرا او با تغییر نگرش خود تمام پلهای پشت سر خود را خراب کرده است. حزب لیکود هم که او را به رهبری خود برگزید و او هم برای خود و حزبش چیزهایی به دست آورد که در دوران هیچ یک از دیگر رهبرانش درگذشته چنین موقعیتی ایجاد نشده است ـ حتی در زمان مناخیم بیگن مؤسس حزب لیکود ـ هم اکنون دچار اختلاف درونی شده است. برخی از رهبران این حزب که در کابینه در کنار شارون هم می نشینند با او از سر دشمنی در آمده اند. برخی از آنان پا را از این هم فراتر گذاشته و تندروهای جناح راست را علیه او تحریک می کنند. رهبران شهرکهای صهیونیست نشین هم با سازماندهی امکانات خود درصدد مقابله با او به منظور ابطال طرح عقب نشینی یکجانبه او برآمده اند، همان طرحی که او برای خشنود ساختن همکارش در کاخ سفید پیشنهاد کرد و هنوز هم بر اجرای آن اصرار می ورزد.
دوست شارون در کاخ سفید هم این روزها با فشارهای گسترده ای مواجه است، زیرا وضعیت او در انتخابات هر لحظه متزلزل تر می شود. او هم اکنون تلاش می کند که به هر روش ممکن بار دیگر به کاخ سفید بازگردد. این فشارها از یک سو مبارزه انتخاباتی است و از سوی دیگر بدین سبب است که در دوره اول ریاست جمهوری اش هیچ کس را قانع نکرد که او به صورت قانونی به کاخ سفید رفته است.
همه تصمیمات رئیس جمهور آمریکا در دوره اول ریاستش بر این کشور به گونه ای اتخاذ شد که مصالح  اسرائیل  در آن حفظ گردید. آنانی که در اطراف او بودند به ویژه کسانی که در وزارت دفاع و در دامن دیک چنی پرورش یافته بودند، توانسته اند او را قانع کنند که فقط در فکر مصلحت اسرائیل باشد و بس، مهم نیست که در این طرفداری کورکورانه منافع و مصالح کل جهان و حتی خود کشور آمریکا هم زیان ببیند.
در مناقشاتی که اکنون درباره جنگ عراق در جریان است، دیگر سخنی از سلاحهای کشتار جمعی که هیچ کس نتوانست در عراق آن را پیدا کند، در میان نیست. حرف از تروریسم هم دیگر فراموش شده است، زیرا جنگ عراق نه تنها جنگ بر ضد تروریسم نبود و این را همه کسانی که امروز تحولات عراق را پیگیری می کنند مورد تأکید قرار داده اند، بلکه به سود تروریسم هم تمام شد، زیرا همزمان با آغاز مقاومت مشروع بر ضد اشغالگران نه تنها تروریسم در عراق بلکه در جاهای دیگر هم تقویت شد. جنگ عراق ثابت کرد که جنگ نمی تواند یک مشکل داخلی را با راه حلهای تحمیلی از خارج حل کرد.
سخن از تروریسم هم اکنون آن گونه که رئیس جمهور آمریکا در پی آن بود، دیگر بر سر زبانها نمانده است. اگر او در هر سخنرانی تبلیغات انتخاباتی اش از آن سخنی به میان نیاورد و دوست  اسرائیلی  اش هم برای توجیه جنایتهای خود که حتی مشاور حقوقی اش آن را جنایت جنگی علیه شهروندان بی گناه نامیده، از آن استفاده نکند، به زودی موضوعی فراموش شده تلقی خواهد شد، زیرا این اصطلاح دیگر معنای خود را از دست داده است، چرا که دولتهایی که ابتدا آن را شعار خود قرار دادند، خود به تروریسم دولتی بر ضد مردمی دست زده اند که تحت اشغال همان دولتها قرار گرفته اند. نمونه های این تروریسم در فلسطین به وسیله  اسرائیل  و در عراق به وسیله آمریکا اعمال می شود.
ماهیت طرح محور شیطانی (شرارت) هم که دولت آمریکا چند سال پیش علیه آن کشورهایی بکار برد که می خواست به آنان حمله نظامی بکند، هم اکنون حتی در داخل آمریکا و برای خود مردم این کشور هم آشکار شده و دیگر همه می دانند که محور شیطانی همان ائتلافی است که بوش و شارون تشکیل داده اند، زیرا بسیاری از مشکلاتی که هم اکنون جهان و جهانیان با آن مواجه اند و خطراتی که صلح جهانی را تهدید می کند، از همین ائتلاف (بوش و شارون) نشأت می گیرد.
اگر به عنوان نمونه درباره جنگ عراق صحبت شود، آنچه هم اکنون در داخل آمریکا و در اثنای تبلیغات انتخاباتی مطرح است اینکه، این جنگ بر خلاف آنچه دولت آمریکا تلاش می کند آن را به تصویر بکشد، به هیچ وجه به نفع آمریکا نبوده است، زیرا نظام سابق حاکم بر عراق هیچ گاه آمریکا را تهدید نمی کرد، حتی اگر به تاریخ گذشته نظری بیفکنیم، متوجه می شویم که در زمان جنگ اول خلیج، نظام صدام حسین آمادگی خود را برای همکاری با دولت آمریکا اعلام داشته بود. این اعلام آمادگی در زمان جنگ دولت سابق عراق علیه ایران از زبان صدام حسین نیز مطرح شده بود. این نکته را اکنون همه می دانند. برخی از نظریه پردازان آمریکایی هم بر این باورند که آن نظام می توانست رابطه بسیار بهتری با آمریکا نسبت به مزدوران کنونی پنتاگون یا سازمان اطلاعات آمریکا که بر عراق حاکم شده اند، داشته باشد.
بسیاری از نظریه پردازان آمریکایی آشکارا اعلام داشته اند که جنگ بر ضد عراق، جنگ  اسرائیل  علیه عراق با زور آمریکایی بوده است، زیرا  اسرائیل نمی توانست حضور نیرویی قدرتمند را در کنار خود تحمل کند، زیرا احتمال می رفت که چنین نیرویی روزی در مقابل اهداف توسعه طلبانه این رژیم قد علم کند. تبلیغات اغراق آمیزی هم که درباره سلاحهای کشتار جمعی عراق صورت گرفت، ساخت دست صهیونیستها بود. مزدوران  اسرائیل  در داخل دولت آمریکا این تبلیغات را ترویج کردند. این مزدوران رئیس جمهور آمریکا را که شهروندان این کشور او را بسیار ساده می نامند و می گویند که تحریک او به آسانی امکان پذیر است، قانع کردند که به جنگ عراق برود. این مزدوران او را بر آن داشتند که تصمیمی خطرناک مانند تجاوز به عراق را اتخاذ کند و برای این کار فقط به او تصاویری خیالی ارائه کردند. این تصاویر هم ساخته دست نخست وزیر  اسرائیل  بود که بارها در سفرهای خود به آمریکا آن را در گوش مقامات واشنگتن خوانده بود. شارون دوست خود را قانع ساخت که  اسرائیل  واحه کوچک دمکراسی در صحرای عقب ماندگی و دیکتاتوری است. اسلام با این  واحه دمکراسی  دشمنی دارد و خطرات بزرگی از سوی دشمنان دمکراسی  اسرائیل  را تهدید می کند. این وضعیت نیازمند ضربه این پیشگیرانه است که باید بر منبع خطر وارد آید و این ضربه هم باید از سوی دوست بسیار خوب  اسرائیل  و برای نشان دادن علاقه اش به منافع  اسرائیل  وارد آید.
اطرافیان رئیس جمهور آمریکا حامی سخت  اسرائیل  هستند و این امر بر کسی پوشیده نیست، زیرا نو محافظه کاران در ایالات متحده آمریکا، از خود صهیونیستها در حمایت از  اسرائیل  متعصب ترند. نکته مهم دیگر اینکه یهودیان تندرو در ایالات متحده آمریکا ابزار اتخاذ تصمیمات مهم در دولت آمریکا را در دست دارند. اطلاعات به دست آمده نشان می دهد که این افراد متعصب در وزارت دفاع آمریکا نفوذ گسترده دارند و بسیاری از تصمیم گیریها در این وزارتخانه از جمله تصمیمات مربوط به جنگ از سوی آنان یا تحت تأثیر آرای آنان اتخاذ می شود.
این واقعیت به ویژه پس از افشای حضور یک جاسوس  اسرائیلی  در وزارت دفاع آمریکا آشکارتر گردید. مأموریت اصلی این جاسوس جهت دادن موضع آمریکا بر ضد ایران بود، فقط به این بهانه که این کشور  خطر بزرگی  برای  اسرائیل  محسوب می شود و این رژیم را تهدید می کند.
با آنکه  اسرائیل  وجود چنین جاسوسی را به رغم آنکه واقعا وجود دارد، انکار می کند و ایالات متحده نیز می کوشد که او را یک احمق نشان دهد که اسرار آمریکا را به  اسرائیل  منتقل می کرد، زیرا او به عنوان یک یهودی به لزوم خدمت به  اسرائیل  ایمان دارد! اما در چنین وضعیتی نیز مسئله وطن پرستی یهودیان مطرح می شود. پرسشها یکی پس از دیگری آشکار شد. در رأس آنها یک پرسش اساسی قرار دارد و آن این است که، چرا این موضوع هم اکنون افشا می گردد، حال آنکه تحقیقات در این زمینه از مدتها پیش آغاز شده و نکته مهم دیگر اینکه افشای آن به تحقیقات در این باره که گفته می شود موضوع دست داشتن دو جاسوس دیگر در این زمینه مطرح است، لطمه می زند؟
نبرد انتخاباتی می تواند یکی از تحلیلهایی باشد که پاسخ این مسئله را در خود دارد، اما به نظر برخی تحلیلگران  اسرائیلی ، کاسه صبر دولت آمریکا از وعده های شارون و پایبند نبودن وی به اجرای این وعده ها به سر آمده است. رقبای انتخاباتی می توانند از این مسئله به شکل مؤثری بهره بگیرند. این تحلیلگران عقیده دارند که مردم آمریکا رئیس جمهور این کشور را بازیچه شارون می دانند و به نظر آنان او هرچه را شارون بگوید، انجام می دهد. او به امر شارون بر ضد کشورهای دیگر اعلان جنگ می دهد و با دیگران دشمنی می ورزد و همیشه تابع و تسلیم خواسته های شارون است.
چنین تصویری از رئیس جمهور قدرتمند ترین کشور جهان پذیرفتنی نیست، حتی در زمانی که تبلیغات انتخاباتی به اوج رسیده است، شارون همه خواسته های دولت آمریکا را نادیده گرفته است. کابینه  اسرائیل  درست در خلاف مسیر خواسته های آمریکا حرکت می کند. به جای آنکه شهرکهای پراکنده ای را که شارون بارها بر تخلیه آنها تأکید کرد، برچیند، شمار دیگری از این نوع شهرکها ساخته شده اند، به جای توقف توسعه شهرکهای صهیونیست نشین که شارون چندین بار خود را متعهد به توقف توسعه آنها کرده است، این شهرکها هر روز گسترده تر می شوند. از تبلیغات انتخاباتی و ناتوانی رئیس جمهور آمریکا از چشم پوشی از آرای یهودیان سوء استفاده کرد و اعلام داشت که قصد دارد اشغال سرزمین فلسطین را تثبیت کند، اما افشای وجود یک جاسوس در داخل دولت آمریکا، اشاره ای است که کابینه رژیم صهیونیستی نمی تواند آن را نادیده بگیرد، هر چند که تلاشهای بسیاری صورت گرفته است تا این موضوع ساده انگاشته یا نادیده گرفته شود.
شارون برای تقویت موضع دوست آمریکایی خود در انتخابات چه کرده است؟
شارون در این راستا، طرح عقب نشینی از نوار غزه را مطرح کرد، اما حزبش به او تأکید کرد که به هیچ وجه حق خروج از نوار غزه را ندارد. حزبش تأکید کرد که با ورود حزب کار که با خروج از غزه موافق است، به کابینه مخالف است. شارون با این خواسته موافقت می کند، اما اعلام می دارد که بر خواسته اول خود پایبند است و به رغم مخالفت حزبش با پیشنهاد وی، حاضر است از غزه عقب نشینی کند. آیا پافشاری شارون برای اجرای این وعده، مهم از همه وعده های دیگری است که به رئیس جمهور آمریکا داد، اما هیچ یک از آنها را اجرا نکرد؟ آیا این ادعای او جدی است یا نه بخشی از سیاست کسب وقتی است که او در پیش گرفته است؟ شاید این نکته درست تر باشد، زیرا تاکنون توانسته است از این طریق به همه چیزهایی که از رئیس جمهور آمریکا طلب کرده، دست یابد، اما در مقابل، رئیس جمهور آمریکا نه تنها به هیچ چیز دست نیافته، بلکه خسارتهای پی در پی متحمل شده است. او هم اکنون چیزی در دست ندارد، حتی حمایت یهودیان نیز که او همیشه به آن تکیه داشت، اکنون تضمین شده نیست.
تردیدها نه فقط در طرف فلسطینی وجود دارد و نخست وزیر تشکیلات خودگردان نیز در ملاقات با رئیس جمهور مصر بر آن تأکید کرد، بلکه خود  اسرائیلیها  نیز چنین تصوری دارند. آنان می گویند که  به نظر می رسد عقب نشینی انجام نخواهد شد . نظرات دیگری هم مطرح است از جمله اینکه شارون پس از برگزاری انتخابات آمریکا با قدرت تمام خواستار در اختیار گرفتن سرزمین اسرائیل  از دریا تا رود  خواهد شد و شاید هم  از نیل تا فرات .
اگر جهانیان مخالفت خود را با اشغالگری و نژادپرستی در عمل نشان ندهند و با  اسرائیل  بسان یک دولت نژادپرست معامله نکنند ـ آن گونه که با نظام آپارتاید حاکم بر آفریقای جنوبی برخورد شد ـ هر چیزی ممکن است رخ دهد. فقط چنین برخوردی می تواند  اسرائیل  را مرعوب سازد و سیاست فلسطینیان نیز به جای هر چیز دیگری باید به سوی تحقق چنین امری هدایت شود.