شبکه های اطلاعاتی بریتانیا و ایالات متحده آمریکا در ایران (1320- 1332)

اشاره:

مقاله حاضر اولین بار در فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، سال ششم، شماره 23، پائیز 1381، صص 103- 204 به همراه تصویر تعدادی از اسناد مربوطه به چاپ رسید. از زمان شروع کار این سایت، متن کامل مقاله فوق را به صورت فایل PDF در دسترس علاقمندان قرار دادم. اخیراً فراغتی حاصل شد و متن کامل این مقاله را مورد بازنگری قرار داده و برای درج در سایت، به صورت فایل htm، آماده کردم. در این ویرایش تصاویر و اسناد جدیدی را افزوده ام که در نسخه چاپی موجود نیست. برخی از این تصاویر و اسناد برای نخستین بار منتشر می شود. در برخی موارد اصلاحاتی نیز انجام داده و مطالبی را افزوده ام.

قسمت اوّل
سِر شاپور ریپورتر اکنون 81 ساله است.از زمان تدوین زندگینامه او و پدرش، سِر اردشیر ریپورتر، تا به امروز قریب به 12 سال است که برای شناخت جامع تر و دقیق تر این دو شخصیت مرموز و مؤثر تاریخ معاصر ایران تلاش می کنم. حاصل کار بیش از یکهزار برگ سند است که در مجموع از ارزش تاریخی یگانه برخوردار می باشد.
در سال 1377 کتابی مرموز و قابل تأمل در تهران منتشر شد با عنوان به دام افتاده: بزرگ ترین رویارویی جاسوسی شرق و غرب در تهران. این کتاب حاوی بخشی از خاطرات یک مأمور اطلاعاتی بریتانیا در ایران است و ماجرای ستیز او با مأموران مخفی شوروی در سال 1354. هر چند نویسنده نام مستعار "آرین رنجی شری" را بر خود نهاده، ولی مطالعه کتاب خواننده مطلع را «با قاطعیت» به این نتیجه می رساند که «مؤلف کسی جز شاپورجی ریپورتر فرزند اردشیرجی نیست.»

قسمت دوّم
سند بیوگرافیک شاپور از اهمیت تاریخی فراوان برخوردار است به ویژه در آنجا که جایگاه شاپور را در مقام رئیس عملیات داخلی (عملیات صحنه) در طرح مشترک سیا و ام. آی. 6 برای کودتای 28 مرداد 1332 بیان می دارد. با اتکا بر این سند امروزه ما می توانیم ابعاد ناشناخته و جدیدی از کودتای 28 مرداد را ترسیم کنیم.

قسمت سوّم
شاپور ریپورتر در تمامی دوران دو ساله اوجگیری نهضت نفت در ایران، در سمت معلم زبان انگلیسی ملکه ثریا و همبازی تنیس شاه، به طور منظم و بدون ایجاد سوءظن به دربار تردد داشت و با شاه به طور مستقیم مرتبط بود.

قسمت چهارم
دولت اتلی در قبال جنبش ملّی شدن صنعت نفت در ایران رویه ای مسالمت جویانه و معتدل داشت و راهکارهای خشونت آمیز را نمی پذیرفت. به تبع همین نگرش است که اتلی با طرح "عملیات باکانیر" موافقت نکرد. این طرح را شعبه خاورنزدیک ام. آی. 6 به ریاست جرج کندی یانگ برای ساقط کردن دولت مصدق و سرکوب جنبش ملّی در ایران تهیه کرده بود. یانگ اندکی بعد قائم مقام ام. آی. 6 شد و نقش بزرگی در هدایت کودتای 28 مرداد به دست گرفت. او در سال های پسین با شاه و دوست و همکار دیرین و صمیمی اش، سِر شاپور ریپورتر، رابطه نزدیک داشت.

قسمت پنجم
در سند بیوگرافیک شاپور ریپورتر، مسئولیت های وی در دوران جنبش ملّی شدن صنعت نفت (1950-1953) چنین عنوان شده است: «در دوران بحران نفت و برای یک دوره سه ساله به وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا مأمور شد و در مقام مشاور سیاسی هندرسون، سفیر کبیر، خدمت کرد. او در تمامی دورانی که به سرنگونی مصدق انجامید مسئولیت عملیات در صحنه را به عهده داشت...»
اسناد شاپور ریپورتر ادعای ویلبر را نقض می کند و نشان می دهد که شاپور، در چارچوب عملیات مشترک ام. آی. 6 و سیا، بسیار زودتر از نوامبر 1952 در سفارت آمریکا در تهران مأموریت یافت.

قسمت ششم
در 11 نوامبر 1969/ 19 آبان 1348 نشان طریقت امپراتوری بریتانیا (OBE) در کاخ باکینگهام به شاپور ریپورتر اعطا شد بی آن که جنجالی در پیرامون آن برانگیخته شود؛ و در 20 مارس 1973/ 29 اسفند 1351 شاپور نشان شهسوار فرمانده طریقت امپراتوری بریتانیا (KBE) را از ملکه الیزابت دوّم دریافت داشت.

قسمت هفتم
تاریخنگاری معاصر در زمینه شناخت دو کودتایی که سرنوشت تاریخی ایران را در سده بیستم میلادی رقم زد با دشواری هایی مواجه است که از عدم دستیابی به اسناد سرویس های اطلاعاتی مرتبط با این دو حادثه ناشی می شود. به رغم گذشت بیش از هشت دهه از کودتای 3 اسفند 1299، سرویس اطلاعاتی بریتانیا، که نقش اصلی را در این حادثه داشت، تاکنون هیچ سندی در این زمینه منتشر نکرده و همین رویه را در قبال کودتای 28 مرداد 1332 در پیش گرفته است.

قسمت هشتم
تاریخچه ویلبر به طور رسمی از سوی سازمان سیا انتشار نیافته و ناشر آن روزنامه نیویورک تایمز است. بنابراین، سند فوق فاقد مهر رسمی ویژه اسناد "از طبقه بندی خارج شده" (declassified) است و در واقع به نحوی عرضه شده که فاقد ارزش حقوقی و غیرقابل ارائه به محاکم بین المللی باشد.

قسمت نهم
نقش اصلی برادران رشیدیان در عملیات کودتا جنجال آفرینی و جلب توجه همگان به سوی خویش بود تا در سایه این انحراف شبکه های پنهان ام. آی. 6 با فراغ بال کار خود را پیش برند. دکتر مصدق نیز، با شناختی که از شخصیت و روحیات برادران رشیدیان داشت، هدایت عملیات براندازی علیه خود را در قواره ایشان نمی دید و لذا به طور جدّی متعرض شان نمی شد. اغراق ها و شایعه پراکنی ها دربارۀ نقش برادران رشیدیان سهم بزرگی در غیرجدّی کردن خطر کودتا داشت. بدینسان، برادران رشیدیان، از همان زمان، شهرتی بسیار بزرگ تر از عملکرد واقعی خود یافتند و عملاً به نام رمزی بدل شدند برای تمامی مأموران و شبکه های اینتلیجنس سرویس در ایران. در منابعی که بعدها از سوی سرویس های اطلاعاتی بریتانیا و ایالات متحده منتشر شد، از این شهرت استفاده شد و تمامی عوامل متنفذ ام. آی. 6 در ایران در زیر یک نام رمز قرار گرفتند: "برادران رشیدیان" !

قسمت دهم
عوامل ایرانی "اختصاصی" و "انحصاری" سیا، که کرمیت روزولت و دونالد ویلبر دربارۀ آنان لاف می زنند و از اهمیت جایگاه و نقش ایشان در کودتا سخن می گویند، برای مورخان ایرانی نمی توانند ناشناخته باشند. کسانی چون اسفندیار بزرگمهر، حسن ارسنجانی و احمد آرامش از سال های 1320 با سرویس اطلاعاتی آمریکا ارتباط داشتند. آنان در سال های 1328- 1332 در پیرامون رؤسای ایستگاه سیا در تهران، جرالد دوهر، راجر گویران و سپس جو گودوین گرد آمدند و در پیشبرد طرح های سرویس اطلاعاتی آمریکا ایفای نقش کردند. همینان بودند که به صعود رزم آرا یاری رسانیدند؛ ژنرالی که به عنوان رقیب شاه و آلترناتیو ایالات متحده برای ایجاد یک حکومت نظامی مقتدر و باثبات در ایران شناخته می شد. و بعدها، همینان بودند که در پیوند با گراتیان یاتسوویچ به رغم خواست شاه به صعود علی امینی کمک کردند. برخی از این افراد تشنگان قدرتی بودند که برای تحقق امیال خود کژترین راه را برگزیدند. آنان، شاید به تأثیر از بدآموزی های نخستین آموزگارشان، جرالد دوهر، دچار توهّمات شدید "ضدانگلیسی" شدند و گمان بردند که میان ایالات متحده و بریتانیا خصومت ژرفی وجود دارد که از آن می توان سودهای کلان برد؛ و به این دلیل نیز از صحنه سیاست ایران حذف شدند.
بخش تبلیغاتی عملیات بدامن شامل درج مقالات و کاریکاتورهای ضد کمونیستی در روزنامه های ایران و تهیه و توزیع کتب و جزوات علیه اتحاد شوروی و حزب توده و پخش شایعات در این زمینه و اقدامات مشابه بود.
بخش سیاسی عملیات بدامن حملات مستقیم به متحدان شوروی در ایران و "عملیات سیاه" را در بر می گرفت. هدف از "عملیات سیاه" تحریک ایرانیان علیه حزب توده بود. «حمله به متحدان شوروی» شامل اقداماتی چون اجیر کردن دسته های اوباش خیابانی برای بر هم زدن گردهمایی های حزب توده می شد و تغذیه مالی سازمان های افراطی ضد کمونیست مانند سومکا و پان ایرانیست که در خیابان های تهران به طور منظم به نبرد با هواداران حزب توده مشغول بودند. "عملیات سیاه" نفوذ عناصر پرووکاتور (تحریک کننده) به درون صفوف حزب توده را نیز در بر می گرفت. این افراد توده ای ها را به اقدامات افراطی و قانون شکنانه تشویق می کردند. شاخه سیاسی بدامن حمله به مساجد و شخصیت های اجتماعی را به نام حزب توده سازمان می داد.

قسمت یازدهم
هیاهویی که بر سر پرونده قتل افشارطوس برانگیخته شد، به استیضاح دولت مصدق به وسیله علی زهری، نماینده تهران، انجامید. این استیضاحی است که حسین خطیبی از درون زندان پیشنهاد کرده بود. مصدق، که نگران رأی عدم اعتماد مجلس هفدهم بود،در 5 مرداد 1332 طی یک پیام رادیویی مردم را به رفراندوم برای انحلال مجلس فراخواند. این رفراندوم در 12 مرداد در تهران و در 18 مرداد در شهرستان ها برگزار شد و به سود انحلال مجلس نظر داد. در ظهر 25 مرداد، درست در زمانی که عملیات نهایی کودتا آغاز شده بود، مصدق طی یک پیام رادیویی کوتاه انحلال مجلس را اعلام کرد.

قسمت دوازدهم
شبکه های سیا و ام. آی. 6 در ایران با ایجاد آشوب 23 تیر 1330 سفر هیئت هریمن را برایمیانجیگری میان ایران و شرکت نفت انگلیس و ایران به بن بست کشانیدند و پس از آن نیز در جهت تشدید نابسامانی و بغرنج تر کردن مسائل داخلی ایران و لاینحل کردن مناقشه نفت عمل نمودند. این "فیل سرکش" در تحولات داخلی ایران به دنبال اهداف معینی بود که از طریق سوق دادن حوادث ایران به سمت کودتا و استقرار یک نظام دیکتاتوری دست نشانده به دست می آمد.
اتکا بر اسناد علنی شده قدرت های بزرگ برای بازشناسی تاریخ معاصر ایران به تنهایی کافی نیست و از این دست معابد نمی توان توقع "اعجاز" داشت. تاریخ سیاست خارجی قدرت های استعماری و امپریالیستی چیزی نیست به جز داستان مداخلات آشکار و پنهان در تاریخ معاصر ملت های جهان سوّم و روشن است که پرده های تاریک و مستور این داستان باید توسط خود آنان آشکار شود.