منافع "اسرائیل" اولویت اصلی آمریکا در تنظیم سیاست‌های خاورمیانه‌ای

گزافه نیست اگر بگویم حسنی مبارک، رئیس جمهور مصر از سخن گفتن در مورد عاملان و طراحان دسیسه ها و نقشه های شیطانی که با هدف به راه انداختن بحران های اخیر در منطقه طراحی شده است، خودداری می نماید.
و گزافه نیست بگویم که آمریکایی ها نمی توانند منکر جدیت عرب ها در تداوم دوستی های شان با واشنگتن باشند ؛ ولی آنچه مشهود است، اقدامات احمقانه و غیر قابل تفسیری است که از کاخ سفیدنشینان سر می زند. در حال حاضر این خطر برای آمریکا وجود دارد که در آینده ای نزدیک، تقارب دیدگاه های عرب ها با واشنگتن جای خود را به برخورد و چالش بدهد.
خلاصه باید عرض کنم بحران حقیقی در روابط جهان عرب و آمریکا نشات گرفته از وضعیت داخلی خاورمیانه که از ضرورت تغییرش سخن می گویند، نیست ... بلکه ریشه این بحران را باید در تفکری جستجو کرد که در مغز بازهای حاکم بر اداره امور آمریکا می گذرد، بازهایی که از زمان روی کار آمدن بوش مراکز تصمیم گیری را در اختیار خود گرفته اند.
افکار بازهای حاکم در آمریکا همسو با گرایش های راستگرایانه لیکودی هایی است که هم اکنون اداره امور را در سرزمین های اشغالی بر عهده دارند ؛ ولی با این وجود مسئولان و مقامات واشنگتن باز هم در اظهارات خود از تردید عرب ها نسبت به آمریکا ابراز تعجب می کنند و مدعی هستند که این تردیدها به خاطر تفکر وجود توطئه است ؛ البته بماند که توطئه در آن سوی آب ها (توسط آمریکا و غرب) طراحی و اجرا می شود.
برای اینکه صحت حرف های بنده را درک کنید، کافی است بدانید در وقتی که آمریکا بر ضرورت ایجاد تغییرات و اصلاحات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در کشورهای عربی تاکید می کند ؛ طراحان این اصلاحات خود اعتراف می کنند که هدف تنها ریشه کن کردن گروه های رادیکالی است که بر اساس نظر آمریکا باعث خشونت و تروریسم هستند. شیوه برخورد ایالات متحده با مسائل خاورمیانه به شکلی است که نشان می دهد این کشور از یک سو به دنبال منافع عالی خود و از سوی دیگر در پی تامین منافع رژیم صهیونیستی است که در این میان از حقوق جهان عرب نیز مایه می گذارد.
واقعیت این است که آمریکا متعمدا نمی خواهد این نکته را بپذیرد که دلیل اصلی بی اعتمادی ملت های عربی نسبت به سیاست های منطقه ای اش بدان خاطر است که برنامه های سیاسی کاخ سفید از تاکیدی حکایت دارد که واشنگتن در تدوین و تعیین اولویت های خاورمیانه ای خود بر حفظ منافع رژیم صهیونیستی و جلب رضایت گروه صهیونیست زده حاکم بر مراکز تصمیم گیری آمریکا دارد.
با توجه به مطالب فوق باید گفت که بر خلاف ادعای نئومحافظه کاران آمریکایی تردید عرب ها نسبت به منویات آمریکا و مقاصد این کشور از تعصب و کژفهمی شان نشات نمی گیرد ؛ بلکه عامل اصلی این شک و تردید همان اشارات تلویحی واشنگتن است که از ناتوانی اش در اجرای طرح ها و مصوبات سیاسی نشان دارد. واشنگتن با اقدامات خود می گوید که برای اجرای طرح ها و مصوبات سیاسی نیازمند رضایت خاطر رژیم اشغالگر قدس است.
آمریکایی ها امیدهایی که جهان عرب سال ها به آنها بسته بود، از یاد بردند. عرب ها امید داشتند که واشنگتن نقش خود را به عنوان یک قدرت تغییر دهنده بازی کند و در نقش آفرینی خود اصولی همچون صداقت، قوانین بین المللی و دستورات مراجع جهانی را رعایت کند نه اینکه با استفاده از زور و قدرت در راستای تحمیل شروطی به جهان عرب بکوشد که تامین کننده اطماع توسعه طلبانه رژیم اشغالگر قدس است. به هر حال نتیجه غافلگیر کننده ای که این امید بستن ها به دنبال داشت، آن بود که دیگر صدای عرب ها تحت فشار هیات حاکم بر مراکز تصمیم گیری در واشنگتن که توانایی انحراف افکار و اندیشه ها را دارند، خاموش شد. سوال اینجاست که آیا این پاسخ دستی بود که جهت دوستی و آشتی با آمریکا دراز شده بود؟! آیا این بهای اطمینانی بود که عرب ها به آمریکا در خصوص حفظ منافع حیاتی و استراتژیکش در منطقه داده بودند؟!
در نهایت چه خواهد شد؟
حوادثی که از آغاز سال 2001 یعنی از زمان پیروزی جرج بوش پسر در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا تا به امروز رخ داده است، نشان می دهد که حرف اول و آخر در دولت آمریکا همیشه از سوی نئومحافظه کاران زده می شود، همان هایی که به ناحق و با بیان دلایلی دروغین جنگ عراق را به راه انداختند و در این مسیر نیز هیچ توجهی به رای مراجع بین المللی نکردند.
تلاش امروز نئومحافظه کاران در راستای ایجاد بستری مناسب در آمریکا و اقناع افکار عمومی جهان جهت اتخاذ سیاستی است که در توصیف آن از عبارت پویا و قاطع استفاده می کنند و مدعی بکارگیری این سیاست در براندازی نظام هایی هستند که به اصطلاح خودشان قانون شکنند و در گروه بندی که آمریکا بر اساس معیارهای خود انجام می دهد، به عنوان مستبد و غیر دموکراتیک شناخته می شوند. در معیارهای آمریکا دیگر فرقی میان دوست و دشمن وجود ندارد و ویژگی بارز آن اهانت و بی ادبی به دوستان است.
امروز برجسته ترین شاخصه سیاست آمریکا خیانت به دوستان در پشت سر و انجام اقدامات تحریک آمیز علنی علیه آنان ـ با عناوین و ادعاهایی همچون عدم وجود دموکراسی و نقض حقوق بشر ـ است ؛ البته اگر لازم باشد واشنگتن لیستی از اتهامات را علیه کشور دوستش تهیه می کند و آن را به بی احترامی به اصل آزادی دینی متهم می سازد. به عنوان نمونه می توان از برخورد آمریکا با مصر یاد کرد. همان طور که می دانید آمریکا زمانی مصر را به عنوان کشور دوست خود معرفی می کرد و آن را به عنوان سوپاپ امنیت و ثبات در منطقه می دانست ؛ ولی امروز می بینیم که دست به اقدامات تحریک آمیز علیه این کشور می زند.
به صراحت باید عرض کنم که تصمیم اخیر آمریکا برای تعلیق کمک 200 میلیون دلاری خود به مصر و مشروط ساختن اعطای این کمک ها به شروط تعیین شده از سوی کنگره یک اقدام احمقانه است و نشان می دهد که کاخ سفید نشینان از روحیات ملت مصر و از میزان پایبندی مسئولان این کشور به اصول استراتژیک شان بی خبرند.
اگر آمریکا گمان می کند که با سیاست "اعمال فشار" می تواند، مصر را از سیاست های آگاهانه اش بازدارد، سخت در اشتباه است. امروز سیاست هایی مشابه مصر را در عراق، فلسطین و لبنان شاهد هستیم ؛ ولی آمریکا چشم بر روی این روند بیداری و آگاهی بسته و همین امر نیز باعث شده است تا سیاست هایش در منطقه با شکست مواجه شود. ایالات متحده امروز با برداشتن گام ها و انجام اقدامات منفعلانه بر روی شکست های خود سرپوش بنهد که در نهایت تنها نتیجه ای که از این امر برداشت می کند، شکست است.
یکی دیگر از نمونه های خیانت آمریکا به دوستانش را می توان در روابط میان ریاض و واشنگتن یافت. عربستان سعودی که هیچ گاه به عنوان دشمن ایالات متحده شناخته نمی شده و همیشه به عنوان دوست این کشور به شمار می رفته است ؛ امروز در معرض دسیسه هایی قرار دارد که آمریکا برای مخدوش ساختن چهره اش انجام می دهد و این امر نیز به خاطر اظهاراتی است که مسئولان عربستانی در کنفرانس سران کشورهای عربی عنوان داشتند و حضور آمریکا در عراق را نوعی اشغالگری دانستند و بر ضرورت پایان بخشیدن به آن تاکید کردند.