عالمی که انگلیس را از پا درآورد
آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی در سال 1260 ش در تهران متولد شد. پدرش آیتالله سید مصطفی کاشانی؛ از علما و مراجع بزرگ شیعه بود. در سن 16 سالگی به اتفاق پدر به عراق عزیمت کرد و در نجف اشرف مرکز علمی جهان تشیع به تحصیل پرداخت و علاوه برجلسات درس پدرش در محضر آیات حاج میرزا خلیل تهرانی و آیت الله آخوند ملامحمد کاظم خراسانی از علمای فعال و رهبران مشروطه شرکت جست. و در سن 25 سالگی به درجه اجتهاد نایل آمد. مقام علمی آیت الله کاشانی به آنجا رسید که مرحوم آیتالله میرزا محمدتقی شیرازی مرجع عالی قدر شیعه و رهبر انقلاب عراق در کلیه موارد استفتائی که خود در آنها احتیاط داشتند؛ از نظرات آیت الله کاشانی استفاده میکردند اما آیت الله کاشانی علیرغم مراجعه فراوان مردم به ایشان جهت انتشار رساله عملیه تا آخر عمر از انتشار رساله خودداری ورزیدند و زمانی که از ایشان سوال شد که چرا از صدور رساله عملیه امتناع مینماید؛ گفتند: «من میدانستم که باید در معرکه و نبرد مسلحانه با انگلیس خود را آماده سازم.»
از جمله فعالیتهای مهم ایشان در نجف اشرف تاسیس مدرسه علوی در این شهر بود که آیتالله کاشانی شخصا اداره آنجا را برعهده داشتند. در این مدرسه علاوه بر علوم و معارف اسلامی؛ معلمین و اساتیدی برای تدریس رشتههای مختلف از قبیل ریاضیات و تعلیم فنون نظامی و... فعالیت داشتند.
آیتالله کاشانی از همان اوان جوانی در بطن حوادث سیاسی اجتماعی جهان اسلام حضوری فعال و موثر داشت. در نهضت مشروطه به عنوان مشاور در کنار آیتالله آخوند خراسانی حضور داشت و در جنگ جهانی اول و در زمانی که نیروهای انگلیسی برخی از شهرهای عراق را اشغال کرده بودند؛ در صف نخست نیروهای نظامی قرار گرفته و به همراه یاران و دوستان خویش با شرکت در جنگهای چریکی و پیدرپی نیروهای متجاوز انگلیسی را در منطقه «کوت العماره» زمینگیر کردند و سرانجام پس از هجده ماه نبرد و مقاومت به کمک دولت عثمانی؛ نیروهای انگلیسی را وادار به تسلیم کردند.
همچنین در انقلاب 1920 عراق حضور و نقشی منحصر به فرد داشت. وی به منظور آماده کردن مردم و سران عشایر و قبایل عرب برای مبارزه با سلطه استعماری انگلستان؛ از نجف به کاظمین عزیمت نموده و از آنجا به فعالیتهای ضد استعماری پرداختند. حرکت ایشان در این شهر مورد تائید آیات شیخالشریعه اصفهانی و محمدتقی شیرازی قرار گرفت و عشایر عراق نیز به حمایت از ایشان پرداختند.
آیتالله کاشانی طرح مقابله مسلحانه با انگلستان را مطرح ساختند و با مشاوره و مشورت با آیتالله محمدتقی شیرازی از ایشان خواستند فتوای جهاد علیه دشمن را صادر نمایند. با موافقت و صدور فتوا از سوی آیت الله شیرازی قیام در سراسر مناطق اشغالی برپا شد و برخی از شهرها نیز توسط آنان آزاد شدند. اما بنا به دلایل مختلف انقلاب عراق نهایتا شکست خورد. پس از شکست انقلاب آیتالله کاشانی با توصیه برخی دوستان و سران عشایر برای در امان ماندن از کینه نیروهای انگلیسی عازم ایران شد.
آیتالله کاشانی حتی پس از عزیمت از عراق به ایران بازهم حضور و فعالیت خود را در صحنههای سیاسی - اجتماعی کنار نگذاشت. ایشان در سال 1300 زمانی که تازه از عراق به ایران بازگشته بود؛ در صدد ایجاد وحدت میان روحانیت برای مقابله با قدرتهای حاکم برآمد. وی به عنوان یک تکلیف شرعی به حضور و فعالیت در صحنههای سیاسی مینگریست.
پس از سپری شدن دوران خفقان سیاسی حکومت رضا شاه فعالیتهای آیتالله کاشانی بیشتر و محسوستر میگردد. پس از شهریور 1320 و سقوط رضا شاه و در زمانی که ایران تحت سیطره انگلستان و روسیه قرار گرفته بود آیتالله کاشانی رهبری مبارزات علیه انگلستان و تلاش برای حفظ استقلال رو به نابودی کشور را پی گرفت. و با انتشار اعلامیهای مبنی بر تعلق داشتن ایران به ایرانیان و آگاهی بخشی در خصوص حفظ ذخایر ملی علی الخصوص نفت بیش از پیش خشم انگلستان را برانگیخت. به همین جهت در خرداد 1322 تعدادی از افسران ونیروهای انگلیسی برای دستگیری ایشان به منزل وی هجوم بردند که با هوشیاری حامیان آیتالله کاشانی؛ این اقدام بلااثر ماند. اما انگلیسیها که هنوز خاطره تلخ مبارزات آیتالله کاشانی در انقلاب 1920 عراق را به خاطر داشته و از تاثیر و نفوذ ایشان وحشت داشتند به دولت وقت؛ علی سهیلی فشار آورده و از وی خواستند آیتالله کاشانی را تبعید نماید.
بدین ترتیب ایشان به بهانه حمایت و طرفداری از آلمان و تشکیل ستون پنجم آن کشور در ایران مدت 28 ماه را در زندانهای متفقین به سر برد. ایشان هنگامی که در زندان به سر میبردند از سوی مردم برای نمایندگی مجلس شورای ملی کاندیدا شده و به عنوان نماینده تهران انتخاب شدند اما به دستور ستاد مشترک ارتشهای متفقین نام ایشان از فهرست نمایندگان مجلس حذف گردید.
با پایان جنگ جهانی دوم در 24 مرداد 1324؛ آیتالله کاشانی نیز از حبس آزاد شده ودر کرمانشاه و شهرهای همدان و قم استقبال شایانی از ایشان بهعمل آمد. تا اینکه روز 31 شهریور 1324 در میان انبوه استقبال کنندگان وارد تهران شد.
آیتالله کاشانی بلافاصله پس از تبعید مجددا فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی خویش را پی گرفتند و در این راه مسافرتهای متعددی به شمال ایران داشته و سپس با عده زیادی از روحانیون و یاران دیگر خود دست به یک راهپیمایی و مسافرت اعتراضآمیز سیاسی به سمت مشهد مقدس زد. این اعتراضات علیه دولت قوامالسلطنه که قصد داشت با انجام انتخابات فرمایشی طرفداران قدرتهای خارجی را وارد مجلس نماید انجام گرفت. در پی این اقدام آیتالله کاشانی در تیر 1325 در سبزوار دستگیر و به یکی از روستاهای اطراف قزوین تبعید شد.
پس از سقوط دولت قوام و با فشار افکار عمومی و حمایت مردم از آیتالله کاشانی ایشان پس از سپری نمودن یک سال تبعید؛ در خرداد 1326 آزاد و به تهران مراجعت نمود. پس از بازگشت از قزوین مجددا مبارزات سیاسی به رهبری آیتالله کاشانی ادامه یافت. ایشان با برگزاری مراسم سخنرانی؛ نماز عیدین و... مردم را علیه استعمار انگلستان به مبارزه فرا میخواند. وی که به عنوان سد راه منافع و مطامع استعماری انگلستان در ایران علیالخصوص امتیاز نفت و همچنین به عنوان مانع و رادعی عظیم در مقابل استبداد و فزون خواهیهای محمدرضا شاه فعالیت میکرد؛ در پی تیراندازی به شاه در 15 بهمن 1327 در دانشگاه تهران؛ دستگیر و پس از انتقال به قلعه فلکالافلاک لرستان به لبنان تبعید شد.
آیتالله کاشانی در حالی که در تبعید در لبنان به سر میبرد در انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و پس از آن اعتراضات مردمی برای بازگشت ایشان و خاتمه تبعید بالا گرفت. دولت وقت ناچار به تبعید پایان داد و با ارسال تلگرافی بازگشت آیتالله کاشانی به ایران را بلااشکال دانست. آیتالله کاشانی پس از یکسال و چهارماه در 20 خرداد 1329 در میان استقبال باشکوه مردم به وطن بازگشت.
باز هم بازگشت آیتالله کاشانی مرحلهای تازه از مبارزات و فعالیتهای ایشان بود. این بار در مخالفت با دولت سپهبد علی رزمآرا که از سوی انگلستان و برای ممانعت از ملی شدن صنعت نفت به سرکار آمده بود چهره نمود. آیتالله کاشانی در این زمینه با صدور اعلامیه شدیداللحنی مردم را به مقاومت و مبارزه در مقابل این دولت فراخواند. به دنبال انتشار اعلامیه ایشان؛ بازار تهران تعطیل و هزاران نفر از مردم در خیابان بهارستان اجتماع نموده و مانع از ورود رزمآرا به مجلس شدند.
فعالیت آیتالله کاشانی در جریان نهضت ملی شدن نفت ادامه یافته و در همین راستا در هشتم دی ماه 1329 در اجتماع و سخنرانیای که در میدان بهارستان به دعوت ایشان و سایرگروههای سیاسی برگزار شده بود؛ قطعنامهای صادر شده و در آن ملی کردن صنعت نفت خواسته قاطبه ملت ایران قلمداد گردید. در این رابطه آیتالله کاشانی با صدور اعلامیهای نظرات خود را در مورد ملی نمودن صنعت نفت ابراز داشت و آن را وظیفه و تکلیف دینی ملت مسلمان ایران دانست. علیرغم خیزش ملت ایران و روند روبه رشد نهضت ملی کردن صنعت نفت؛ رزمآرا مانع بزرگی برسر راه به شمار میآمد. اما این مانع نیز به دست فداییان اسلام از سر راه برداشته شد. در شانزدهم اسفند 1329 رزمآرا به وسیله خلیل طهماسبی از اعضای فدائیان اسلام و نیز از پیروان آیتالله کاشانی در صحن مسجد امام به قتل رسید. بدین ترتیب مهمترین مهره استعمار از بازی سیاسی حذف گردید و جریان ملی شدن نفت به سرانجام خویش نزدیک شد. آیتالله کاشانی در مصاحبهای مطبوعاتی ضمن تقدیر از حرکت خلیل طهماسبی خواستار آزادی وی شد و اظهار داشت: «در حقیقت حکم اعدام رزمآرا را ملت صادر کرده است.»
بیشک ملی شدن صنعت نفت حاصل تلاشهای نیروهای مختلف مردمی به رهبری آیتالله کاشانی و دکتر مصدق بود. لذا پس از ملی شدن صنعت نفت؛ مصدق برای اجرای قانون ملی شدن نفت با حمایت آیتالله کاشانی به نخست وزیری انتخاب شد. آیتالله کاشانی پس از انتخاب مصدق به نخستوزیری در حمایت از وی اعلام کرد: دست وی را در انتخاب وزیران باز خواهد گذاشت و دخالتی در تشکیل کابینه نخواهد کرد.
اما اوج حمایت آیتالله کاشانی از دولت مصدق زمانی رخ داد که مصدق پس از اختلاف با شاه بر سر فرماندهی کل قوا استعفا کرد و شاه که از قدرت بیش از حد وی هراسان شده بود بلافاصله احمد قوام سیاستمدار کهنه کار را مامور تشکیل کابینه نمود. احمد قوام با تجربه سیاسی خود سعی کرد جو رعب و وحشت را در کشور حاکم گردانیده و پایههای دولت خود را محکم نماید. در همین راستا تانکها و نیروهای نظامی در قسمتهای مختلف شهر مستقر شدند و عملا حکومت نظامی در تهران آغاز شد اما در این زمان آیتالله کاشانی اعلامیهای صادر و مردم را به جهاد فراخواند. در قسمتی از اعلامیه ایشان آمده بود:... «برعموم برادران مسلمان من لازم است که در این جهاد اکبر کمر همت محکم بربسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعمار ثابت کنند که تلاش آنها در به دست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است.»پس از انتشار این اعلامیه و پس از بیاثر ماندن تلاشهای شاه ودولت برای سازش آیتالله کاشانی؛ قوام درشب 29 تیر 1331 حکم دستگیری آیتالله کاشانی را صادر کرد. اما ماموران دولتی زمان مراجعه به منزل ایشان با سیل عظیمی از یاران و پیروان آیتالله کاشانی مواجه شدند که حراست از جان رهبر خویش را برعهده گرفته بودند. بنابراین این اقدام نیز بلا اثر ماند و آیتالله کاشانی با انجام مصاحبهای و تنها با بیان جملهای بساط دولت قوام را برچید. وی گفت: روی کار آمدن دولت قوام طبق نظر انگلیسیها انجام گرفته و ما تا آخرین قطره خون ایستادگی خواهیم کرد و اگر قوام تا 48 ساعت دیگر؛ استعفا ندهد؛ خود کفن میپوشم و پیشاپیش صفوف مردم مسلمان حکومت او را سرنگون میکنم با ایراد این سخن مردم در قیام حماسهوار روز سیام تیرماه 1331 تنها ظرف مدتی کمتر از بیست ساعت دولت قوام را سرنگون ساختند. اما علیرغم چنین حمایتهایی اختلافات میان مصدق و آیتالله کاشانی پس از سیام تیر روزبهروز گسترش یافت و البته در این میان استعمار انگلستان بینقش نبود. آنان که ریشه تمامی این حرکتهای مردمی را از آیتالله کاشانی میدانستند به تخریب شخصیت ایشان پرداخته و براختلاف دامن زدند و کار به جایی کشید که عدهای به طرفداری از مصدق به خانه آیتالله کاشانی حمله کردند و منزل ایشان را به آتش کشیدند. این اختلافات موجب شد تا مصدق به توصیههای آیتالله کاشانی در مورد وقوع کودتا توجهی ننماید و در نتیجه در روز 28 مرداد در حالی که مهمترین پشتوانه خود را از دست داده بود به دست عدهای اوباش و کودتایی با منشاء و حمایت خارجی سقوط کرد. پس از کودتای 28 مرداد 1332 و روی کار آمدن دولت زاهدی نیز مبارزات آیتالله کاشانی همچنان تداوم یافت و در جریان قرارداد کنسرسیوم نفتی به شدت با انعقاد آن به مخالفت برخاست و با انتشار اعلامیهای به مردم درباره خیانتهای زاهدی هشدار داد. ایشان در این اعلامیه راجع به تجدید رابطه با انگلستان اعلام کرد روزی که دولت تجدید رابطه را اعلام کند روز عزای ملی است و مردم باید نوار سیاه به سینه خود نصب کنند. همچنین در جریان انتخابات دوره هجدهم مجلس شورای ملی؛ با انتشار شبنامهای به افشاگری در مورد فرمایشی بودن این انتخابات پرداخت. در ادامه مبارزات آیتالله کاشانی؛ شاه برای رهایی از خطر ایشان در مقابل پیوستن به پیمان نظامی «سنتو» دست پیش را گرفته و به بهانه قتل رزمآرا و شرکت ایشان در این اقدام؛ وی را دستگیر و محاکمه و زندانی نموده و حتی ایشان را تا پای اعدام کشاند. اما با حمایت یکپارچه علما از این اقدام صرفنظر کرده و پس از مدتی ایشان را آزاد ساخت. سرانجام این مجاهد خستگیناپذیر در 22 اسفند 1340 رخ در نقاب خاک کشید و با تشییع با شکوه مردم مابین حرم حضرت عبدالعظیم و امامزاده حمزه به خاک سپرده شد.