آتش بس بیهوده

تردیدی نیست فلسطین مهمترین قضیه جهان اسلام و یکی از مهمترین و حساس ترین مسائل سیاسی انسان کنونی است.
این پرسشی است که در همه این سال هایی که مسئله بغرنج جعل و ایجاد رژیم صهیونیستی در فلسطین پیدا شده، از آن غفلت شده و بسیاری که غفلت از این مسئله را می خواستند با بکارگیری همه توان خود در مغفول ماندن آن کوشیده و می کوشند. راستی چرا این چنین می خواهند؟ در مجامع سیاسی و بین المللی و در گفتگوهای دوجانبه و چندجانبه کشورها همیشه بر حل مشکل فلسطین تاکید می شود و هر از گاهی پیشنهادی و طرحی با سر و صدای رسانه ها از گوشه و کنار برای «پایان بخشی» به آن، سر بیرون می آورد. شگفت آنکه همه این طرح ها ناکام می ماند و این رژیم صهیونیستی است که گام به گام، به پیش خزیده است!
تاکنون بیش از ده ها طرح و پیشنهاد صلح ارائه شده است. اما حقیقتاً به کجا انجامیده است؟ آنچه در گذر تاریخ می یابیم، ناکامی طرح ها و تشدید درگیری است. نگاهی به مفاد این طرح ها، شکست آن را در آغاز راه روشن می سازد گویی این طرح ها به گونه ای طراحی شده اند که عمداً به شکست انجامد. هرچند رژیم صهیونیستی در شکست ظاهری طرح ها نیز، سود برده است.
پس از اشغال کشور عراق، طرحی به نام «نقشه راه» در دستور کار قرار گرفت. طرحی که با هیاهوی رسانه ای همه را به سوی خود کشاند، تا بدانجا که بسیاری از اهالی سیاست- که بی تردید یا از فقدان حافظه تاریخی رنج می برند و یا اینکه خود خواسته، تاریخ را به هیچ می گیرند- این طرح را بهترین و شدنی ترین برای پایان بخشی به قضیه فلسطین قلمداد کرده اند. حتی بعضی در کشورهای منطقه پا را فراتر نهاده و از رویکرد نظامی گری آمریکا پس از 20 شهریور 1381 (11سپتامبر) و اشغال کشور افغانستان و کشور عراق توسط آمریکا، وحشت زده شده و توصیه به سکوت و پذیرش همکاری در تحقق خواست طراحان «نقشه راه» می کند و می گویند از آنجائی، که اراده رژیم ایالات متحده تحقق این طرح است بایستی به این خواست تن در داد. استدلال بعضی نیز آن است که از آنجائیکه «نقشه راه» در درون با چالش هایی مواجه است که تحقق آن را غیرممکن می سازد،بنابراین علیه آن موضع گرفتن عاقلانه نیست. بلکه بهتر است سکوت کرد و به انتظار انجام کار نشست! این همه توصیه ها و تفاسیر خردمندانه!- اگر خوشبینانه بنگریم- ناشی از عدم ژرف اندیشی د ر تاریخ 100 ساله فلسطین است. در همه این طرح ها و پیشنهادها، آن که سود برده رژیم صهیونیستی است و حامیانش و آنکه زیان دیده فلسطینیان و کشورهای اسلامی منطقه اند. رژیم صهیونیستی هرگز به هیچ یک از این طرح ها و پیشنهادها تن در نداده و پیوسته پس از بهره مندی از مزایای آنها در عقیم ماندن آنها کوشیده ا ست.شاید گفته شود در قرارداد «اسلو» این رژیم با تشکیل یک حکومت خودگردان موافقت کرده و این نشانه حسن نیت رژیم صهیونیستی است، باید پرسید نتایج این طرح نصیب کدام طرف شده است؟ پروژه ای که از سال ها پیش از سوی غرب و رژیم صهیونیستی تهیه شده بود و شدیداً پیگیری می شد، با قرارداد «اسلو»، به بار نشست. این رژیم که شدیداً از مخالفت ها و مبارزات مردم فلسطین آسیب دیده و وجهه بین المللی خود را از دست داده بود، برای مهار این مبارزات مردمی و فراگیر بویژه پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران، نیاز به تعریف و تثبیت و نهادینه ساختن ساختاری از درون ملت فلسطین برای چانه زنی و انجام مذاکرات داشت. از این روی شناسایی سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) به عنوان تنها نماینده مشروع مردم فلسطین از سوی کشورهای عربی! گام نخست این پروژه بود (27/11/1973 و تاکید دوباره آن در 28/10/1974) و از پی آن برقراری ارتباط گسترده با «ساف» و حمایت از آن توسط این کشورها، تلاشی در جهت تثبیت آن بوده است. با این حربه تنها خواسته های ساف به طور گسترده منعکس می گشت و مخالفت های ظاهری رژیم صهیونیستی نیز با ساف مطرح می شد، گویی که تنها ساف و رژیم صهیونیستی باهم درگیرند و آنچه که از آن یاد نمی شد یا بسیار کم رنگ بود مبارزات و خواسته های حقیقی مردم فلسطین بود.
قرارداد اسلو نیز که ظاهراً به پیدایی حکومت خودگردان فلسطینی در بخش بسیار کوچکی از سرزمین فلسطین منتهی شد (حدود 9درصد از کل سرزمین فلسطین)، نیز در این پروسه قرار می گیرد. تشکیل حکومت خودگردان و به رسمیت شناختن آن از سوی بسیاری از کشورهای منطقه، عملا به رژیم صهیونیستی یاری رساند تا رویارویی گرم خود با ملت منسجم و یکدست فلسطین را به رویارویی سرد و سیاسی با بخش بسیار کوچکی از این ملت برای چانه زنی سیاسی و مذاکرات و غیره تبدیل کند و از این رهگذر بخش عمده ای از مشکلات را از پیش پای خویش بردارد. بدین ترتیب برخورد با فلسطینیان را برخورد دو حکومت تعریف و تثبیت کرد، در شرایطی که یک حکومت وجود داشت و بس و در آن سوی، یک ملت تحت اشغال که برای آزادی و احقاق حقوق اولیه خود یعنی داشتن آب و خاک و حق حیات و تعیین سرنوشت و آموزش و غیره، به مبارزه با ستمگران صهیونیستی برخاسته است. رژیم صهیونیستی با نادیده انگاشتن ملت فلسطین و خواست او، به چانه زنی با گروه ساف (حکومت خودگردان) پرداخت و در این چانه زنی ها (به اصطلاح مذاکرات) امتیازات بسیاری برای خود گرفت، بدون آنکه امتیازی به طرف مقابل یعنی ملت فلسطین داده شود.
انتفاضه الاقصی یا انتفاضه دوم، حرکتی بود از بطن مردم فلسطین که با باور به عدم کارایی گروه ها در مبارزات و اینکه تنها راه رهایی حقیقی، خیزش یکپارچه و همنوا و سراسری است. حرکتی که با ایمان به خدا و جهاد و شهادت در راه خدای یگانه هستی، شروع شد و با آنکه از آغاز راه، بسیاری از منافقان و صهیونیست ها و پشتیبانان، کوشیدند هر روز موانع بزرگی بر سر راه این خیزش قرار دهند، اما این انتفاضه می رفت که بنیاد رژیم صهیونیستی را برکند. (اگر نبود نفاق، نفاقی که همیشه مسلمین از آن آسیب دیده اند، شاید اکنون رژیم صهیونیستی تنها در حافظه تاریخ بود).
تردیدی نیست که انتفاضه برکات زیادی برای فلسطینیان و امت اسلام داشت و ضربات سنگینی نیز بر پیکر رژیم صهیونیستی وارد آورده و خاموشی اش خواسته صهیونیستها است. از این روی فعالیت ها در مهار این خیزش شروع شد و منافقان که اسلام فراگیر را به کناری نهاده و وطن و شرف فروشی را بر استقلال و آزادی اولویت دادند، در سرسلسله این فعالیت ها قرار داشتند. «نقشه راه»، فعالیتی در همین راستا بود که سرانجام پس از اشغال کشور عراق توسط حامیان اصلی و اولیه رژیم صهیونیستی یعنی «آمریکا» و «انگلیس» دردستور کار قرار گرفت و سرانجام موفق به وارد آوردن ضربه به روند مبارزات ملت فلسطین شد. آنچه در اینجا مایه شگفت است و از قیام فلسطین که بیش از نیم قرن تجاوز و نامردی و فریب را به خود دیده، انتظار نمی رفت، پذیرش آتش بس (هرچند سه ماهه) با رژیم صهیونیستی است. رژیم صهیونیستی از آغاز پدیدآوردنش، پیوسته همه تعهدات را زیر پا نهاده است و هرگز دیده نشده که تعهدی را نقض نکند و هیچگاه هم مورد بازخواست و تنبیه قرار نگرفته است. در آتش بس دوم ژوئن 1948 این رژیم با وارد کردن صهیونیست ها و تجهیزات سبک و سنگین نظامی، از کشورهای اروپایی، حمله به دهات دورافتاده اعراب به طور گسترده آن را نقض کرد. آتش بس نوزدهم ژوئیه 1948 نیز تداوم غصب دهات فلسطینی و کشتار مردم همچنین غصب صحرای نقب توسط صهیونیستها باطل شد و حمله به دهکده «قبیه» در کنار رود اردن در 14 اکتبر 1953 و کشتار 70 نفر از اهالی آنجا، تنها شمه ای از آن است. اکنون نیز در این آتش بس به شدت و در سطح وسیعی شاهد نقض آن از سوی رژیم صهیونیستی هستیم.
پس تن دادن به آتش بس با این رژیم با چه اهدافی انجام گرفته است؟ تجدید قوا؟ هرچه باشد، تاریخ فلسطین نشان داده است که برنده اصلی آتش بس ها و مذاکرات، رژیم صهیونیستی بوده نه طرف فلسطینی. ملت فلسطین تنها راه رهایی را باید در جهادی یکپارچه بداند و تنها متکی به خدا و حرکت خویش باشد و جهاد را سراسری و پیوسته کند. جهادی که بی تردید در باور اسلامی آنان جایگاهی بس رفیع دارد.
اما امت اسلام را تکلیف، همتی است در کنار نهادن سردمداران برده کاپیتالیسم و هر آنچه که موجب نفاق است (پان عربیسم، پان ترکیسم، پان ایرانیسم و...) و گرد آمدن در زیر شجره طوبای رسالت نبوی و اسلام ناب محمدی (ص). زیرا خطر تنها در فلسطین نیست و فلسطین سرآغاز حرکت دشمن است. اشغال افغانستان و عراق گواه کوچکی نیست. خطر دشمن چشم پوشیدنی نیست. پس اختلاف تزریقی و شکل داده شده در طول زمان را باید به کناری نهاد و یکی شد و ندای وحدت را در عمل سر داد که پیروزی و نابودی ستمگر تنها در آن است و بس!