استراتژی اسرائیل بعد از جنگ لبنان

جنگ لبنان، پرده از معضلات سیاسی و نظامی رژیم اشغالگر قدس بر داشت؛ معضلاتی که امروز تا حد فقدان یک استراتژی مشخص و یا شکست استراتژی مبتنی بر جداسازی یک جانبه و تامین امنیت با تکیه بر قدرت بازدارندگی و تداوم اشغالگری پیش رفته است.
ارتش اشغالگر قدس که ابزار اساسی پروژه صهیونیسم در فلسطین و منطقه به شمار می رود، در جنوب لبنان تا حد زیادی دستپاچه و آشفته عمل کرد که دلیل آن را نیز باید در عملکرد تردیدآمیز رهبران سیاسی و فرماندهان نظامی صهیونیست، مشخص نبودن اهداف و چشم اندازها، عدم آمادگی کافی نیروها و همچنین نقص اطلاعات امنیتی که دست یابی به آن در جنگ یک ضرورت به شمار می رود، جستجو کرد. ضمنا حجم ویرانگری ها و کشتارهایی که صهیونیست ها علیه شهروندان لبنانی به راه انداختند ـ با وجود آنکه هدف از آن، تحریک افکار عمومی لبنان علیه مقاومت بود ـ ولی نشانه ضعف و ناتوانی ارتش صهیونیستی و شکست ماشین جنگی اشغالگران در متوقف ساختن حملات موشکی حزب الله، هدف قرار دادن رهبران و فرماندهان مقاومت و شکست در مقابل مبارزان لبنانی در جنوب به شمار می رفت.
علاوه بر همه این مسائل، به نظر می رسد که راه حل های یک جانبه همچون طرح جداسازی در نتیجه شکست های امنیتی و نظامی در نوار غزه و ضعف رهبران سیاسی کنونی (دولت ائتلافی کادیما و کار) و عدم اعتماد جامعه صهیونیست به مسئولانش اعتبار خود را از دست داده است که این امر، اقناع افکار عمومی "اسرائیل" نسبت به اهمیت اجرای طرح جداسازی و همگرایی را به یک کار بسیار سخت و تا حدی غیر ممکن بدل می سازد.
به دیگر معنا، استراتژی رژیم صهیونیستی در داخل و خارج شکست خورده است و دست این رژیم هر چه بیشتر برای گروه های مقاومت که امروز ابتکار عمل را در دست گرفته، رو شده است. اشغالگران قدس در برابر محور "حماس ـ حزب الله ـ سوریه ـ ایران" دستپاچه عمل می کنند؛ محوری که باعث دغدغه خاطر صهیونیست ها شده و مقاومت زیادی را از خود نشان داده است و با وجود حجم زیاد فشارهای سیاسی و تهدید به محاصره ای که بعد از پیروزی جنبش حماس در انتخابات مجلس قانونگذاری و تشکیل دولت جدید به حالت اجرا درآمد، توانسته است پیروزی های شایسته ای را در سطح مقاومت مسلحانه در فلسطین و لبنان به دست آورد.
به دنبال شکست های مفتضحانه استراتژی صهیونیست ها در مقابله با گروه های مقاومت، در حال حاضر دولت اشغالگر قدس در نزاع و درگیری های سیاسی شدیدی به سر می برد و تا این لحظه که همچنان تلاش ها برای یافتن دلایل شکست در جنگ ادامه دارد، به یک موضع واحد دست نیافته اند.
به دور از هر گونه بحث درباره دلایل شکست و ناکامی صهیونیست ها در جنگ، می توان گفت که اشغالگران خود را در برابر دو گزینه یا استراتژی می بینند و انتظار می رود که یکی از آنها را در آینده ای نزدیک انتخاب کنند:

استراتژی شماره یک:
رو آوردن به مذاکره با سوریه برای دست یابی به راه حلی که به امضای توافق نامه صلح بیانجامد که بهای این گزینه، بازگرداندن جولان اشغالی به سوریه است. وزیر امنیت داخلی (کادیما)، وزیر دفاع و دیگر وزرای عضو حزب کار و همچنین وزیر امور خارجه رژیم صهیونیستی (کادیما) به شیوه های مختلف از امکان گفتگو با سوریه سخن گفتند، البته این گرایش بیشتر در میان چپ گراها وجود دارد.
مقامات صهیونیستی که طرح مذاکره را تایید می کنند، در اندیشه به کنار راندن سوریه از دایره چالش ها هستند، یعنی دقیقا همان کاری که با مصر در زمان امضای توافق نامه کمپ دیوید انجام داد. با کنار رفتن سوریه از این دایره، ریه تنفسی حزب الله از بین می رود و عرصه بر جنبش حماس و گروه های مقاومت فلسطین تنگ می شود و آنان ـ به ظن صهیونیست ها ـ پناهگاه و حامی سیاسی خود را از دست می دهند زیرا سوریه مهم ترین چتر حمایتی از مقاومت به شمار می رود.
از جمله دیگر اهدافی که صهیونیست ها در اندیشه آن هستند، جدا کردن حلقه همپیمانی سوریه و ایران است یعنی اینکه یک محیط جغرافیایی برای خود فراهم آورند که به آنها اجازه دهد تا بعد از آنکه ایران برخی عوامل قدرت خود که از رابطه با سوریه و مقاومت نشات می گیرد، از دست داد؛ با همکاری آمریکا و در صورت نیاز، با تکیه بر ابزار زور به مسئله پرونده هسته ای ایران بپردازند.

استراتژی دوم:
آمادگی برای یک جنگ منطقه ای دیگر. دلیل این احتمال را باید در احساس شکست صهیونیست ها در جنوب لبنان و غزه، ضرورت باز گرداندن اعتبار از دست رفته ارتش خسته صهیونیست و قدرت بازدارندگی از دست رفته "اسرائیل"، تحمیل راه حل ها با استفاده از زور و همچنین فشار به طرف مبارز عربی جستجو کرد.
ممکن است که حزب کادیما، سکاندار دولت کنونی و همچنین احزاب راستگرایی که محبوبیت شان به دنبال توقف حملات به لبنان به شکل غیر قابل تصوری بالا رفته است، گزینه آمادگی برای یک جنگ منطقه ای دیگر را بپسندند.
گفتنی است که نظرسنجی ها حکایت از آن دارند که دو حزب لیکود و "اسرائیل خانه ما" توانسته اند بر رقبای خود یعنی کادیما و حزب کار، سکانداران دولت کنونی پیشی بگیرند. ضمنا در نظرسنجی که در تاریخ 25/8/2006 در روزنامه عبری زبان "یدیعوت آهارانوت" انتشار یافت، 22 درصد در پاسخ به سوالی در مورد فرد شایسته تصدی مقام نخست وزیری، نتانیاهو (رهبر حزب لیکود) را انتخاب کردند. 18 درصد آویگدور لیبرمن افراطی (رهبر حزب اسرائیل خانه ما) را فردی شایسته برای این منصب دانستند. ضمنا 12 درصد به شیمون پرز، معاون نخست وزیر رژیم صهیونیستی، 11 درصد به اولمرت ،نخست وزیر فعلی دولت عبری و تنها یک درصد به عمیر پرتس، رهبر حزب کار رای دادند.
به هر حال، انتظار می رود که استراتژی جدید رژیم صهیونیستی طی ماه های آینده مشخص شود؛ ماه هایی که در آن به خاطر بی اعتمادی جامعه صهیونیست (در نتیجه شکست در جنگ لبنان) باید منتظر یک تولد سیاسی داخلی بسیار سخت باشیم.
ضمنا اتخاذ هر گونه استراتژی از سوی اشغالگران قدس منوط به عواملی چند است که مهم ترین آنها را می توان به صورت ذیل بر شمرد:
ـ گرایش های افکار عمومی رژیم صهیونیستی
ـ میزان بقا و استقرار دولت کنونی رژیم صهیونیستی؛ آن هم با وجود درخواست هایی که برای تشکیل کمیته تحقیق درباره علل شکست "اسرائیل" در جنگ و همچنین تقاضاهایی که برای استعفای رهبران کنونی و اجرای انتخابات زودهنگام وجود دارد.
ـ سیاست دولت آمریکا در قبال سوریه، پرونده هسته ای ایران، عراق، مقاومت و موضع کشورهای مخالف یعنی سوریه و ایران در قبال سیاست های آمریکا
ـ چگونگی مدیریت مقاومت در مسئله روابط داخلی در فلسطین و لبنان و روابطش با محیط عربی و اسلامی
ـ توان نظامی مقاومت و میزان پایداری اش در مقابله با اشغالگران
نکته واضح و مبرهن آن است که اشغالگران صهیونیست در یک تنگنا به سر می برند و جرعه جرعه جام شکست را می نوشند؛ شکستی که تنها نتیجه غرور، تکبر و خود برتربینی بود که مقاومت آن را از بین برد.
نکته روشن و مبرهن دیگر آن است که مقاومت توانست یک پیروزی تاریخی را در مقابله با چهارمین ارتش جهان و اولین ارتش خاورمیانه به دست آورد و این مسئله، مشروعیت بیشتری به مقاومت بخشیده است تا جایی که به رکن اساسی در معادله مناقشه اعراب و "اسرائیل" و تنها امید در زمان سستی کشورهای عربی بدل شده است.