اسرائیل؛ سیاستی بهتر از جنگ!

هنگامی که جنگ میان  اسرائیل  و مقاومت لبنان با موافقت دو طرف و بر اساس تصمیم غیر الزامی شورای امنیت مستند به ماده ششم منشور سازمان ملل ( و نه ماده هفتم آن) متوقف شد، یکی از پرسش های مهم این بود که آیا  اسرائیل  به آنچه مرتکب شده است، بسنده می کند یا آنکه قصد دارد با تازه کردن نفس جنگ دیگری را آغاز کند. در مقابل هیچ کس این پرسش را مطرح نکرد که آیا مقاومت تمایلی به از سرگیری جنگ دارد یا نه، زیرا همه می دانند که مقاومت در حال دفاع از خود است نه در حالت حمله، چرا که مقاومت هیچ گاه تصمیم نداشت که جنگی را آغاز کند و بر اساس آن دشمن خود را به عقب نشینی در مواضع سیاسی یا نظامی وادار سازد. مقاومت تاکنون از سرزمین خود خارج نشده است، هر چند که گاهی به حملاتی تاکتیکی علیه مهاجمان و در چارچوب دفاع از خود و سرزمین اشغال شده خود دست می زند. بر خلاف مقاومت، اسرائیل از آغاز جنگ اخیر خود اهدافی راهبردی را دنبال می کرد. مقاومت لبنان می توانست با حفظ وضع موجود تنها خواستار آزادی اسیران در برابر آزادی دو نظامی صهیونیست شود و نه نیازی به این داشت که جنگ را آغاز کند و نه مصلحتش در آن بود.
به همین سبب پس از توقف جنگ، این مقاومت بود که هشدار می داد که نباید شرایط به گونه ای پیش برود که عملیات از سرگرفته شود و حال آنکه  اسرائیل  ادعا می کرد که آماده جنگ تازه ای است و این کار برایش دشوار نیست. البته تردیدی در آن نیست که این گونه رفتار (قلدرمابانه)  اسرائیل  بخشی از جنگ روانی این رژیم است و می خواهد با این اقدام آنچه را در میدان جنگ و درگیری نظامی به دست نیاورده است، کسب کند. با این وجود نباید این ادعاهای دشمن را تهدیدی بی مورد دانست، زیرا این رژیم همیشه در حال توطئه است و این توطئه ها اگر وضعیت داخلی لبنان و منطقه و جهان اجازه دهد، قطعا به اجرا گذاشته می شود.
اگر همه بندهای قطعنامه شورای امنیت آن گونه که آمریکا و رژیم صهیونیستی می خواست به اجرا در می آمد،  اسرائیل  می توانست دستاوردهایی داشته باشد، اما اکنون زخمی سطحی برداشته است و بدان سبب که خون از آن جاری است، می تواند در بلند مدت برای این رژیم پیامدهای راهبردی منفی داشته باشد، زیرا همیشه مدعی بوده است که توان نظامی اش در مقایسه با همسایگان بسیار بالاتر است.
به همین سبب تلاش می کند تا اوضاع را به شرایط سابق بازگرداند و پیروزی قاطعی به دست آورد تا به این وسیله بتواند دوباره کابوس وحشت را برای همه کسانی ایجاد کند که در اطراف به نظاره نشسته اند و درباره آن بلایی که بر سر اسطوره شکست ناپذیری اسرائیل وارد آمد، می پرسند. هر چند این پرسش ها در ابتدا کوچک به نظر می رسد، اما از آنچه که هر حادثه ای در ابتدا می تواند کوچک باشد، اما ممکن است پیامدهای سنگینی به دنبال داشته باشد،  اسرائیل  نیز در فکر آن است که تردیدهای ایجاد شده در میان همپیمانانش درباره توان نظامی و کاهش قدرت  اسرائیل ، بر طرف کند.
بی گمان این انگیزه درونی و احتمالاتی که مطرح می شود، نمی تواند بهانه ای برای جنگ دیگری از سوی اسرائیل باشد، زیرا در چنین وضعی تنها جنگی با پیروزی قاطع لازم است و نه آنکه جنگی بروز کند که پیروزی آن قاطع نباشد و آن وقت تردیدها دو چندان گردد. برای آغاز چنین جنگی از سوی اسرائیل باید سه عامل در کنار هم قرار گیرد: نخستین و مهم ترین عامل تحولات داخلی لبنان است. وضع باید در این سرزمین به گونه ای رقم بخورد که همین اندک اتفاق نظر درباره مشورت و گفت و گو و اختلاف هم از بین برود و به جنگی خشن تبدیل شود که در آن زمان فرصت مناسب برای جنگ آماده خواهد بود و اسرائیل آشکارا و بدون واهمه جنگ را آغاز خواهد کرد.
دوم، تحولات جهان عرب. از آنجا که وضع جهان عرب در مقایسه با پیش از این جنگ هیچ تغییری نکرده است، احتمال آنکه اسرائیل به جنگ دیگری علیه لبنان دست بزند، بسیار است، زیرا عرب ها نه تنها از این شکست اسرائیل و تقویت دستاوردهای مقاومت از راه زیر فشار گذاشتن رژیم صهیونیستی و هماهنگی با مقاومت و رد تلاش های  اسرائیل  جهت بهره برداری از اندک پیروزی به دست آمده از جمله ادامه محاصره لبنان و دادن پرچم به فرانسه برای تهدید حاکمیت لبنان برای این رژیم، عرب ها پذیرفته اند که در دوره انتقالی به نیابت از  اسرائیل  از اجرای محاصره و صحت و دقت و اثرگذاری آن مطمئن شوند. برخی از آنها نیز بر این باورند که ضعف عملکرد نظامی  اسرائیل  ناامیدی زیادی در پی داشته و خواسته ها و انتظارات آنان را برآورده نکرده است!
به همین سبب نه فقط به حمایت از مقاومت یا تثبیت دستاوردهای آن دست نزدند، بلکه اشتیاق زیادی برای استقرار ارتش لبنان در جنوب این سرزمین نشان دادند تا از درد مقاومت که آنان را در تنگنا قرار داده است، راحت شوند و چیزی جز ویرانی های به بار آمده از جنگ باقی نماند و ادعاهای پیش از جنگ آنان ثابت شود و یأس و ناامیدی در دل ملت هایی که تبلیغات حکام عرب را شنیده بودند، جای گیرد.
متغیرات خارجی (غیر از جهان عرب) سومین عامل تصمیمات  اسرائیل  است. زیرا آمریکا هنوز از سودمندی یا بی فایده بودن جنگ دیگری از سوی اسرائیل برای راهبردهای آمریکا در منطقه مطمئن نیست و اگر آمریکا موافقت کند،  اسرائیل  بدون درنگ علیه لبنان و سوریه اعلام جنگ خواهد کرد، اما در آمریکا نظر بر آن است که لبنان راه ورود به شیوه تعامل با سوریه و ایران و حتی عراق است و چنانچه آشفتگی این کشور بتواند موجب تضعیف سوریه و ایران در مقابل آمریکا شود در این صورت همه اتفاق نظر دارند که رژیم صهیونیستی چراغ سبز آغاز جنگ را از آمریکا دریافت کرده است. از این رو، چنانچه دولت بوش تصمیم بگیرد که از مدت باقی مانده از زمامداری اش برای تکمیل پروژه موسوم به  دمکراتیزه کردن جهان و نابودی ترویسم  استفاده کند و برای این منظور از زور نظامی علیه هر یک از این دو دولت بهره بگیرد در آن صورت اسرائیل باید در چنین جنگی حضوری فعال داشته باشد و برای این منظور باید مقاومت لبنان از راه نظامی یا سیاسی از منطقه جنوبی این کشور بیرون رانده شود تا آنکه نتواند در صورت آغاز جنگ سراسری مشکلاتی برای  اسرائیل  پدید آورد.
اما به نظر می رسد که آمریکا فقط در پی تضعیف و از بین بردن مقاومت از راه های سیاسی و با استفاده از ابزار رقابت میان طوائف داخلی لبنان است، زیرا این امر می تواند همبستگی و حمایت از مقاومت را در لبنان کاهش دهد.
همه قراین حاکی از آن است که  اسرائیل  به این سمت در حرکت است و حتی برای آزادی دو نظامی خود نیز حاضر به مذاکره خواهد شد تا آنکه با استقرار ارتش لبنان در نزدیکی مزارع شبعا، دیگر هیچ دلیلی برای مقاومت باقی نگذارد و مقاومت دیگر توان حضور در این منطقه را بدون درگیر شدن با ارتش لبنان و نیروهای بین المللی نداشته باشد. این موضوعی است که  اسرائیل  بسیار به آن دل بسته است.