اسراییل و چالش های امنیتی

گرچه حکومت شارون در برخورد با چالش‌های امنیتی با خشونت‌ و خونریزی هر چه بیش‌تر عمل می‌کند، اما سیاست امنیتی نظامی وی با سیاست حکومت‌های قبلی "اسرائیل" تفاوتی ندارد. این چالش‌ها در نتیجه افزایش توان نظامی جنبش‌های مقاومت فلسطین به خصوص حماس و پیوستن خیل عظیمی از بدنه جنبش فتح به مقاومت (به گونه‌ای که هم‌اکنون به خیزشی مردمی تبدیل شده است که هر گونه‌ تلاش برای شکست و یا خاموش کردن شعله آن با شکست مواجه می‌شود) بروز کرده است.
جامعه "اسرائیلی" به طور کلی جامعه‌ای امنیتی است که هر فردی در آن در تامین امنیت ملی چه به صورت رسمی و چه غیر رسمی مشارکت می‌کند. چنین جامعه‌ای از دستاوردهای سازمان‌های امنیتی و نظامی است که اسرائیلی‌ها به آن‌‌ها افتخار می‌کنند. همین مسأله باعث شده است که بیش‌تر رهبران سیاسی "اسرائیل" پیشینیه نظامی و امنیتی داشته باشند.
حکومت‌های صهیونیستی یکی پس از دیگری همواره بر ادامه برتری کم‌نظیر نظامی و هسته‌ای خود بر کشورهای عربی حریص بوده‌اند و هستند و بر راهبرد بازدارندگی و نه دفاع که کشورهای عربی آن را در پیش گرفته‌اند، تاکید می‌کنند. در پیش گرفتن همین سیاست پیشگیرانه باعث شده است که "اسرائیل" برتری‌ راهبردی بر کشورهای عربی‌ پیدا باشد.
از سوی دیگر، سیاست‌های رژیم صهیونیستی بر نظریه "امنیت نابرابر" برای جلوگیری از دستیابی کشورهای‌عربی به سلاح‌های پیشرفته متمرکز است. همین امر باعث شده است که واشنگتن و تل‌آویو بر این باور باشند که کشورهای‌ عربی از طریق برتری امنیتی و نظامی "اسرائیل" مجبور به مذاکره شده‌اند.
وقتی که "اسرائیل" وارد روند سازش شد، اقدام به توسعه راهبرد امنیتی خود در مذاکرات سیاسی کرد، به گونه‌ای که امنیت را در روند سازش گنجاند و پیشرفت در مذاکرات را منوط به تضمین‌های امنیتی نمود. در این راستا هم طرف‌های فلسطینی و عربی امتیازات زیادی به بهانه تضمین امنیت "اسرائیل" به صهیونیست‌ها دادند و حتی هر گونه اقدام ناقض این تعهدات امنیتی به رژیم صهیونیستی این فرصت را می‌داد که از هر گونه تعهد و توافق با طرف‌های فلسطینی و عربی‌ شانه خالی کند. همچنین سازوکارهای امنیتی "اسرائیل" برای خدمت به نظریه امنیت جامعه صهیونیستی بدون نیاز مؤثری مفصل و جامع است.
بلکه این مسأله به مثابه قاعده‌ای آکادمی که نمی‌توان آن را نادیده گرفت، درآمده و اسرائیلی‌ها هم با کمک آمریکا توانستند در این راستا، قاعده‌ای جهانی بر این اساس که "نمی‌توان امنیت در خاورمیانه را از امنیت جهانی جدا ساخت"‌ پی‌ریزی کنند. با توجه به این تعریف نیاز شدیدی به تاسیس پایگاه‌های مهم برای حفظ منافع امنیتی مشترک با تکیه بر حمایت امنیتی آمریکا پیدا شد.
همچنین قاعده‌ دیگری بر این اساس که این منافع متضمن مزایای اقتصادی و نظامی و زیست‌محیطی و جمعیتی است، تدوین شد.
امروزه سیاست‌های اسرائیل در سرزمین فلسطین بدون هیچ ملاحظه‌ای بیانگر جنبه عملی این نظریه و نگرش است و صهیونیست‌ها از قدرت بازدارنده و خونریز خود بدون توجه به ارزش‌های انسانی و غیرنظامیان استفاده می‌کنند. به همین خاطر به خوبی می‌دانیم که پافشاری رژیم صهیونیستی بر ضرورت اشغال کلیه مناطق کرانه‌باختری به این علت که در امتداد جغرافیایی مجتمع‌های بزرگ صهیونیستی قرار دارد، به این معناست که پیشرفت عملکرد مقاومت بی‌نظیر فلسطینیان (همچون نوار غزه)‌ ممکن است که نظریه امنیتی "اسرائیل" را بر سر بانیان آن ویران کند و پیامدهای بزرگی از لحاظ جمعیتی و سیاسی به نفع پروژه مقاومت فلسطینیان داشته باشد. اما در خصوص نوار غزه طبق سیاست اشغالگران عبری باید رهبران و فعالان انتفاضه در شدیدترین حمله سنگین تصفیه شوند ؛ چرا که نوار غزه منطقه‌ای جنگی محسوب می‌شود و منطقه سرکش و بی‌ثبات از لحاظ امنیتی به شمار نمی‌آید.
در پایان یادآور می‌شوم که همچنان که در سخنرانی شارون قبل از تصویب این طرح در کنست روشن بود، اساس این طرح قضایای امنیتی است.