الیگارش های صهیونیست

یوری آونری ، یک یهودی منتقد سیاستهای امریکا و اسرائیل است. او قبلا روابط تنگاتنگ صهیونیست ها با نومحافظه کاران را توضیح داده بود و اینک در مقاله پیش رو از ارتباطات تجاری و مالی یهودیان طرفدار اسرائیل با مقامات امریکایی و برخی مقامات روس دوران یلتسین سخن می گوید.

او یکی از نویسندگانی است که اغلب در برنامه «اسرائیل دیگر: صدای مخالفین و معترضین» شرکت می کند.اصل مقاله آونری را می توان در پایگاه اینترنتی counterpunch.com مشاهده کرد.

اصل این مقاله در آگوست 2004 منتشر شده است.

«الیگارش ها» نام یک سریال تلویزیونی درباره روسیه است اما این سریال می توانست درباره اسرائیل یا ایالات متحده هم باشد.
بعضی از بخش های آن باورنکردنی هستند یا دست کم اگر از دهان عاملان اصلی بیرون نمی آمدند باورکردنی نبودند. عاملان اصلی ، همان قهرمانان داستانند که با شوق و هیجان ، مغرورانه ، درباره استثمار و غارت نفرت انگیزشان صحبت می کنند. الیگارش ها، گروه کوچکی از تجار و بازرگانانند که از فروپاشی نظام شوروی سابق به نفع خود، سود برده و به غارت ثروت و ذخایر دولت پرداخته و در نهایت ، موفق به جمع آوری انبوه عظیمی از ثروت شدند که مبلغ آن به میلیاردها دلار رسید.
آنها برای نهادینه کردن و ثبات تجارتشان کنترل دولت را بدست گرفتند. از 7نفر الیگارش فوق الذکر، 6نفرشان یهودی بودند. در واژگان رایج و عمومی به این افراد، «الیگارش ها» می گویند؛ واژه ای که از زبان یونانی آمده و به معنی «حکومت عده ای محدود» است.
در اولین سالهای کاپیتالیسم روسی بعد از فروپاشی شوروی ، این الیگارش های جسور و چالاک بودند که می دانستند چگونه از آشفتگی و آشوب اقتصادی به نفع خود بهره ببرند و دارایی های عظیمی را به قیمت یک صدم و یا یک هزارم ارزش واقعی آن به چنگ آورند: نفت ، گازطبیعی ، نیکل و دیگر منابع معدنی.
آنها از هر حقه و تزویری چون تقلب ، ارتشا و قتل برای رسیدن به اهداف خود استفاده نمودند. هرکدام از آنان دارای یک ارتش خصوصی کوچک بودند.
در طول اپیزودهای مختلف فیلم ، الیگارش ها با افتخار از چگونگی عملیات خود با جزئیات یاد می کنند اما حیرت آورترین قسمت این سریال ، چگونگی بدست گرفتن کنترل دستگاه سیاسی کشور است.
پس از یک دوره جنگ های درونی علیه یکدیگر، آنها به این نتیجه رسیدند که اتحاد و همکاری برای تسلط بر دولت ، سودآورتر است. در آن زمان ، رئیس جمهور (بوریس یلتسین ) در سراشیبی سقوط قرار داشت ، محبوبیت او در افکار عمومی به 40درصد رسیده بود و خودش که به بیماری الکلیسم مبتلا و از بیماری حاد قلبی رنج می برد روزانه قادر بود تنها 2ساعت کار کند.
دولت او عملا توسط محافظین شخصی او و دخترش اداره می شد و فساد امری کاملا روزمره و عادی شده بود. به این ترتیب بود که «الیگارش ها» تصمیم گرفتند از طریق او به قدرت برسند.
آنها از قدرت مالی تقریبا نامحدودی برخوردار بوده و تقریبا کنترل تمام کانال های تلویزیونی و اغلب وسایل ارتباط جمعی دیگر را در اختیار داشتند. آنها تمام این امکانات را در اختیار مبارزات انتخاباتی مجدد یلستین گذاشته و رقبای او را از داشتن حتی یک دقیقه زمان از تلویزیون محروم کرده و ارقام پولی سنگینی را در این تلاشها خرج نمودند. (این فیلم سریالی ، یکی از وقایع جالب را حذف می کند: آنها مخفیانه ، برجسته ترین متخصصان آگهی های تبلیغات انتخاباتی امریکایی را به روسیه آوردند تا روشهایی را به کار بگیرند که قبلا در روسیه ناشناخته بود).
این تلاشهای انتخاباتی نتیجه داد و یلتسین برای بار دوم انتخاب شد. اما درست در همان روز، یلتسین دچار حمله قلبی دیگری شد و بقیه دوران ریاست جمهوری اش را در بیمارستان گذراند.
در عمل «الیگارش ها» بر روسیه حکومت می کردند و یکی از آنها، بوریس بوژفسکی خود را به پست نخست وزیری منصوب کرد.
هنگامی که آشکار شد وی (مانند دیگر الیگارش ها)، تابعیت اسرائیلی پذیرفته است افتضاح سیاسی کوچکی بوجود آمد اما او پاسپورت اسرائیلی اش را تحویل داد و اوضاع بار دیگر به حالت عادی برگشت.
فراموش نکنیم بوژفسکی همان کسی است که با غرور از شعله ور کردن جنگ چچن که در آن هزاران نفر کشته شدند و یک کشور، تخریب کامل شد، یاد می کند.
او به منابع معدنی و یک خط لوله نفت در آنجا می اندیشید. او برای رسیدن به منافع خود، موافقتی که طبق آن چچن از استقرار نسبی برخوردار می شد را برهم زد. الیگارش ها، الکساندر لبد، (ژنرال محبوب و فراهم کننده موافقت نامه) را اخراج و نابود کردند و از آن زمان تاکنون ، جنگ ادامه یافته است.
سرانجام واکنشهایی در برابر این لجام گسیختگی ها ظاهر شد؛ ولادیمیر پوتین ، مرد کم حرف و عامل پیشین و آهنین سرویس اطلاعاتی شوروی سابق قدرت را به دست گرفت. او مطبوعات را تحت کنترل قرار داده و یکی از الیگارش ها (میخائیل خودورکوفسکی) را به زندان انداخت و باعث شد تا دیگر الیگارش ها، فرار را بر قرار ترجیح دهند.
(برژوفسکی در انگلستان است ، ولادیمیر گزنیسکی در اسرائیل است و گفته می شود دیگری به نام میخائیل چرونی نیز در اسرائیل مخفی شده است). از آنجایی که تمام غارتگری های الیگارش ها در معرض دید همگان شکل گرفت این خطر وجود دارد که اتفاقات فوق به گسترش احساسات سامی ستیزی دامن زنند.
و این مساله را به یاد آورد که فسادهای مالی فوق ، موید «پروتکل های پدران صهیونیسم» است ؛ سندی که این عقیده را افشا می کرد که یک توطئه یهودی برای کنترل جهان وجود دارد. از روسیه به امریکا می رویم.
100سال پیش در امریکا نیز همین اتفاق افتاد. در آن زمان ، «شاه دزدان» بزرگ ، مورگان ، راکفلر و دیگران که همگی از مسیحیان خوب به شمار می آمدند، از روش های مشابهی سود جسته و در مقیاس وسیعی به سرمایه و قدرت چنگ انداختند.
امروزه این ثروت اندوزی و قدرت طلبی به گونه ای بسیار ظریف تر، نقش خود را بازی نموده و عمل می کند. در مبارزات انتخاباتی جهان امروز، کاندیداها صدها میلیون دلار پول جمع آوری می کنند. جورج دبلیو بوش و جان کری از استعداد خود برای تامین منابع مالی با غرور و افتخار یاد می کنند.
اما تامین مالی از چه کسانی؟ از حقوق مستمری بگیران و بازنشستگان؟ البته که چنین نیست بلکه منابع مالی آنها برای مبارزات انتخاباتی از سوی طیف میلیاردرها، شرکت های غول پیکر و لابی های قدرتمند (دلالان تسلیحاتی ، سازمانهای یهودی ، دکترها و وکلا و امثالهم ) تائمین می شود. بسیاری از آنان برای حصول اطمینان از جایگاه خود در حاشیه امنیتی به هر 2 کاندیدا (جمهوریخواه و دموکرات ) پول می دهند.
تمام این بذل و بخشش ها البته برای دریافت پاداش کلان از کاندیدای مورد نظر خود پس از انتخاب و به قدرت رسیدن اوست. همانگونه که اقتصاددان راستگرا، میلتون فریدمن می گفت : «اصولا کسی نهار مجانی به کسی نمی دهد.»
در روسیه هر یک دلار (یا روبل) چنانچه به گونه ای عاقلانه در یک مبارزه انتخاباتی سرمایه گذاری شود، 10برابر یا 100برابر بازگشت سرمایه خواهد داشت. ریشه مشکلات در این حقیقت نهفته است که کاندیداهای ریاست جمهوری (و تمام دیگر کاندیداهای پست های سیاسی) همیشه نیازمند پول های کلان هستند.مبارزات انتخاباتی عمدتا بر روی صفحه تلویزیون انجام شده و هزینه های سنگینی در بردارند. این که تمامی کاندیداهای حاضر در ایالات متحده ، میلیونر هستند موضوعی تصادفی نیست.
خانواده بوش ، ثروت عظیمی را از تجارت نفت جمع آوری نموده است (البته به کمک ارتباطات سیاسی). جان کری نیز با یکی از ثروتمندترین زنان در امریکا ازدواج نموده است که زمانی ، همسر هنری جان هینز، پادشاه تجارت سس معروف کچ آپ بود.
دیک چنی ، رئیس یک شرکت عظیم است که قراردادهای میلیارددلاری را در عراق به چنگ آورده و جان ادواردز، کاندیدای معاون ریاست جمهوری به عنوان یک وکیل مدافع ، ثروتی عظیم را جمع آوری کرده است.
گاه و بیگاه در امریکا، موضوع اصلاحات در تائمین منابع مالی انتخابات مطرح می شود اما نتیجه ارزشمندی از این بحث ها هرگز بدست نیامده است. هیچکدام از الیگارش ها، علاقه ای به تغییر نظامی که آنان را قادر می سازد دولت ایالات متحده را بخرند، ندارند.
در اسرائیل نیز صحبت درباره «پول و قدرت» در پرده ابهام قرار دارد. آریل شارون و یکی از فرزندانش ، مظنون به گرفتن رشوه از یکی از قدرتهای معاملات ملکی هستند.
حکم دادگاه برای فرا خواندن او توسط دادستان عمومی که توسط دولت شارون در اوج این ماجرا به این پست منصوب گردید بلوکه شد. تحقیقات دیگری در مورد شارون و فرزندش در دست انجام است.
این یکی در مورد میلیون ها دلاری که از طرق و مسیرهای مختلف که 3کشور را در برگرفته و سرانجام راه خود را به منابع مالی مبارزات انتخاباتی شارون پیدا کرده بود، است.
ارتباطات شیمون پرز با میلیونرهای اسرائیلی زبانزد مردم است. همانطور که ارقام پولی درشتی که از سوی میلیونرهای یهودی برای آرمان های جناح افراطی راست به سوی آنها سرازیر می شوند امری آشکار و معروف است.
یکی از الیگارش های یهودی روسی ، مالک نیمی از دومین روزنامه اسرائیلی است. یک افتضاح سیاسی در مورد وزیر امور زیربنایی اسرائیل در رابطه با شرکت های غول پیکر چند ملیتی که برای قراردادهای تائمین گاز طبیعی با شرکت برق اسرائیلی رقابت می کردند به موضوعی بزرگ تبدیل شده است.
در این ماجرا که چهره هایی خلافکار، مافیایی ، سیاستمداران و کارآگاهان خصوصی ، نقش خود را بازی می کنند سخن از میلیاردها دلار پول است. افشای این ماجرا، این حقیقت را برای اسرائیلی ها روشن ساخته است که در اینجا نیز سیاستمداران در بالاترین سطح از مدت ها پیش به عنوان عوامل و مزدوران منافع مالی قدرتمندان عمل می کرده اند.
این حقایق باید هر کسی را که به دمکراسی در اسرائیل ، روسیه ، ایالات متحده و هر جای دیگر اهمیت می دهد، هوشیار و آگاه سازد. الیگارشی و دمکراسی با هم سازگاری ندارند.
همانطور که یک مفسر روسی در این سریال تلویزیونی در مورد دمکراسی جدید روسی اظهار داشت : «آنها دموکراسی را به زشتترین و خلافترین واژه تبدیل کردند.»