بهار فلسطین در پس « سراب صلح پائیزی»

پس از برپائی اجلاس ناموفق آناپولیس آمریکا و اسرائیل برای آن معجزات تازه ای را تعریف می کنند که ناظران سیاسی را به حیرت انداخته است . کاخ سفید این اجلاس را « موفق » و « راهگشا » نامیده و حال آنکه هیچ یک از مولفه های مورد انتظار برای اثبات موفقیت آن حتی با ارفاق و اغماض هم وجود خارجی ندارد. این اجلاس « راهگشا » هم نیست چرا که مقامات و رسانه های صهیونیستی در روزهای اخیر تصریح کرده اند که در اجلاس آناپولیس اعراب را فریب داده اند و با فریبکاری توانسته اند آنها را به آناپولیس بکشانند و اگر این فریبکاریها نبود اجلاس آناپولیس از اصل برگزار نمی شد.
با در نظر گرفتن اینکه در آناپولیس هیچ مذاکره ای صورت نگرفت و هیچ تصمیمی هم اتخاذ نشد سئوال اصلی اینست که فریبکاری صهیونیست ها برای تحقق چه هدفی بوده و چرا آنها تا این اندازه خوشحال و راضی بنظر می رسند پاسخ این سئوال را بایستی در متن بیانیه نهائی آناپولیس و اظهارات بوش جستجو کرد که در واقع ناکامی اجلاس را نیز اعلام داشته است . فراموش نکنیم که بوش و دستیارانش در تبلیغات خود پیش از برگزاری اجلاس باصطلاح صلح پائیزی ادعا می کردند که آناپولیس نقطه عطفی در تاریخ فلسطین خواهد بود و برای اعلام تشکیل کشور فلسطینی برپا می شود که قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل را که حدود 60 سال پیش به تشکیل دو کشور فلسطین و اسرائیل رای داده محقق سازد لکن بوش در بیانیه آناپولیس و در اظهارات خود خاطرنشان کرد که آناپولیس نقطه شروع مذاکرات برای تشکیل کشور فلسطین است و در واقع موضوعی که مطابق وعده های واشنگتن بایستی تحقق آن در آناپولیس اعلام می شد به بحث و مذاکره گذاشته شده تا در یک فرایند طولانی و احتمالا بی پایان موضوع را به مذاکرات بیهوده واگذار کنند.
این نکته بیان عینی و رسمی همان مطلبی که « ایهود اولمرت » نخست وزیر رژیم صهیونیستی به صراحت بیان داشت و فرایند صلح در خاورمیانه را موضوعی زمان بر » معرفی کرد که قطعا تا 30 سال آینده هم تحقق نخواهد یافت . این نکته از آن جهت اهمیت دارد که بوش و اولمرت بطور مشترک توانستند جبهه ساز شکار غرب را فریب دهند و برای کشاندن آنها به آناپولیس چنین وانمود کنند که گویا آناپولیس جشن اعلام تشکیل کشور فلسطین است و حال آنکه کوچکترین نکته ای که بیانگر اراده سیاسی برای اعلام تشکیل کشور فلسطین باشد اعلام نگردید.
دقیقا به همین دلیل است که آناپولیس را بایستی « سراب صلح » نامید و لابی صهیونیستی با میدان داری بوش و اولمرت سعی کرد اعراب را با نمایش دادن چشم انداز پیروزی اعراب فریب دهد و با کشاندن آنها به آناپولیس به اهداف خود برسد ولی هیچ یک از وعده های داده شده به اعراب محقق نشود. طبعا سئوال جدی اینست که آمریکا و اسرائیل از این اجلاس چه دستاوردی داشته اند که با برپائی این اجلاس به آن دست یافته اند و ارزش اجرای این نمایش رسوا را داشته است
هدف اصلی اسرائیل و آمریکا از برپائی اجلاس آناپولیس احیای روحیه صهیونیست ها پس از شکست در جنگ 33 روزه و اثبات این نکته بود که اسرائیل پس از جنگ لبنان در میان اعراب سازشکار تنها و منزوی نیست بلکه اعراب سازشکار هنوز هم حاضرند با اسرائیل در زیر یک سقف جمع شوند و درهای کشورشان را به روی اسرائیل بگشایند. بوش و دستیارانش در عین حال هدف دیگری را هم در سر می پروراندند ولی کمتر از آن سخنی به میان آوردند و آن ایجاد یک جبهه مشترک علیه ایران و نیروهای مقاومت اسلامی منطقه است که بعنوان بازوی سیاسی ـ تبلیغاتی اسرائیل و آمریکا عمل کند و ایران به همراه نیروهای مقاومت اسلامی را « تندرو » معرفی نماید. حتی اصرار مشترک آمریکا و اسرائیل برای کشاندن سوریه به آناپولیس نیز با همین انگیزه صورت گرفت که شاید بتوانند در همکاریهای مشترک ایران ـ سوریه اخلال کنند و محور دمشق ـ تهران را تضعیف و بلکه نابود سازند. به سوریه وعده داده شد که موضوع جولان در اجلاس آناپولیس محور بحث و تبادل نظر قرار می گیرد ولی در عمل مشاهده شد که نه تنها بوته موضوع فلسطین هم بحثی نشد بلکه موضوع جولان هم به فراموشی سپرده شد.
از همان ابتدا کاملا روشن بود که موضوعات مهمی همانند مسئله فلسطین جولان آینده بیت المقدس بازگشت میلیونها آواره فلسطینی و چگونگی ترتیبات امنیتی ـ اقتصادی و مالی در پرتو تحولات کنونی در طول یک اجلاس چند ساعته نمی تواند مورد بحث و تبادل نظر قرار گیرد و منجربه جمع بندی و نتیجه گیری شود. لکن با بررسی رفتار مشترک آمریکا و صهیونیست ها بعنوان میزبان و طراح اجناس آناپولیس بهتر می توان دریافت که اساسا جهت گیری و روند فکری گردانندگان اجلاس در مسیر حل وفصل این مسائل نیز نبوده و نیست .
با اینهمه علت اصلی ناکامی اجلاس آناپولیس را نبایستی ناشی از اراده سیاسی واشنگتن ـ تل آویو بدانیم بلکه بی وزنی و بی اعتباری محمودعباس و جناح خائن فتح نیز در این پدیده اثرگذار بوده و به اشغالگران ثابت شده است که محمودعباس در موقعیتی نیست که حرف و موقعیتش تعیین کننده تلقی شود. به عبارت بهتر زمانی که محمودعباس و جناح خائن فتح فاقد هر گونه پایگاه مردمی در میان فلسطینی ها هستند حرف و موضع و تعهدات آنها چه ارزشی می تواند داشته باشد مهمتر از آن اینکه تصمیمات آنها دارای کدامین پشتوانه و بعنوان « ضمانت اجرائی » است البته صهیونیست ها از همین فرصتهای طلائی برای کسب حداکثر امتیازات ممکن از ابومازن و جناح خائن فتح بهره می گیرند ولی بطور همزمان به این نکته واقفند که محمودعباس و دستیارانش دیگر چیزی برای از دست دادن در اختیار ندارند و حتی قادر نیستند که در میان محدود اطرافیان باقیمانده بدون حضور محافظان اسرائیلی رفت و آمد کنند.
جای تعجب نیست که اصرار و اشتیاق محمودعباس و دستیارانش برای موفق جلوه دادن اجلاس آناپولیس از آمریکا و صهیونیستها هم بیشتر است . در واقع محمود عباس و همفکرانش باحضور در آناپولیس آخرین میخ های تابوت سیاسی خود را هم کوبیدند و با تلخکامی از اجلاسی که سراسر فریب و نیرنگ و خیانت بود خارج شدند. و با دست خالی به فلسطین اشغالی بازگشتند بدون آنکه حتی به کوچکترین امتیازی دست یابند و بتوانند آنهمه خیانت و ذلت پذیری خود را توجیه کنند. جبهه سازشکار عرب هم از این همراهی خود باصهیونیست ها سودی نبرد و نتوانست این سفر بیهوده و این اجلاس بی حاصل را توجیه کند و دلیلی برای حضور در کنار اشغالگران صهیونیست را اقامه کند. محمود عباس و دستیارانش امیدوار بودند از این فرصت برای سرپوش گذاشتن بر روی فقدان پایگاه مردمی نزد فلسطینی ها بهره گیری کنند و خود را یگانه « طرف فلسطینی » مورد قبول جامعه جهانی معرفی کنند و لی بی وزنی مطلق آنها مانع از آن شد که این هدف را محقق سازند. شاید یکی از رموز اصلی اینکه در آناپولیس مطلبی برای امضا و توافق مطرح نشد این باشد که نه طرف فلسطینی نه طرف اسرائیلی و نه حتی میزبان اجلاس در موضع و موقعیتی نبودند که بتوانند اراده و اقتدار و قاطعیتی را از خود بروز دهند.
آمریکا میزبان اجلاس آناپولیس در باتلاق عراق و افغانستان دست و پا می زند و با مشکلات لاینحلی دست و پنجه نرم می کند که فرصتی برای نقش آفرینی مثبت برای کاخ سفید باقی نگذاشته است . اسرائیل بعنوان طراح اصلی اجناس صلح پائیزی گرفتار کابوس جنگ 33 روزه است و هنوز هم اولمرت و دستیارانش در حالت کومای سیاسی قرار دارند و آنچنان منفعل و درمانده شده اند که حرف تازه ای برای گفتن ندارند. تکلیف محمود عباس هم که پیشاپیش روشن است او حتی از مشروعیت و مقبولیت لازم نیز برخوردار نیست و مجلس ملی فلسطین عملکرد و تصمیمات او را تائید نمی کند.
اجلاس آناپولیس در غیاب نمایندگان واقعی ملت فلسطین برگزار شد و همین غیبت حماس و نیروهای مقاومت اسلامی بود که اصلی ترین عامل ناکامی آناپولیس را رقم زد و ثابت کرد که این نیروهای مقاومت اسامی اعم از حماس و جهاد اسلامی فلسطین هستند که حال و آینده فلسطین را با پشتگرمی ملت مظلوم فلسطین رقم می زنند.
اسرائیل با تحریک و فریب اعراب برای حضور در آناپولیس آنها را تحقیر کرد و نشان داد که آنها « بازیچه های اسرائیل » هستند و فقط بعنوان « سیاهی لشکر » به اجلاس دعوت شده اند تا صندلیهای خالی را پرکنند و به اشغالگران صهیونیست روحیه بدهند و بطور همزمان در برابر جبهه مقاومت اسلامی صف آرائی کنند. سازشکاران عرب فاقد چنان وزن واعتباری هستند که با حضور خود موازنه نیروها را به سود اشغالگران صهیونیست تغییر دهند و احیانا موجبات دلگرمی اسرائیل و آمریکا را فراهم کنند.
در چنین شرایطی محمودعباس و طیف خائن فتح امتیازات محدودی از اشغالگران گرفته اند که فاقد ارزش قطعی است و چیزی را در اصل ماجرای فلسطین عوض نمی کند . اسرائیل در روزهای اخیر به پاس خوش خدمتی جناح خائن فتح حدود 400 عضو زندانی این جناح را از زندانهای اسرائیل آزاد کرده است . این اقدام دشمن صهیونیستی با در نظر گرفتن حضور 11 هزار زندانی در چنگال صهیونیستها فاقد تاثیر دلخواه اسرائیل و فتح است . بعلاوه دقیقا در شرایطی که احساسات مردم فلسطین در پرتو جنایات اخیر اسرائیل جریحه دار شده و دهها تن توسط اشغالگران به شهادت رسیده اند نوعی هم پیمائی اسرائیل با فتح را نشان می دهد و بقایای اعتبار نیم بند محمودعباس را نیز باد داده است .
دقیقا در چنین شرایطی برخی کشورهای اروپائی با اشاره صهیونیست ها به اعطای کمک مالی به جناح خائن فتح و محمودعباس پرداخته اند که باز هم به زیان « ابومازن » و دستیارانش تمام خواهد شد و آنها را با اشغالگران در یک خط معرفی می کند. تصادفی نیست به رسانه های صهیونیستی از وجود طرحهای مشترک اسرائیل و طیف خائن محمودعباس برای انجام عملیات مشترک نظامی علیه نیروهای مقاومت اسلامی پرده برداشته اند. حتی بدون این افشاگریها نیز مشخص بود که جناح خائن فتح بعنوان « خبرچین » سرگرم « لودادن » فعالان اسلامی فلسطین و « گرادادن » به اشغالگران برای انجام عملیات نظامی در جهت حذف نیروهای مقاومت اسلامی در غزه و کرانه باختری هستند. لکن ورود محمود عباس به فاز همکاری آشکار با اشغالگران در صحنه نظامی علیه ملت فلسطین از هر جهت حائز اهمیت است و بعنوان یک نقطه عطف محسوب می شود.
صحنه مبارزه نفس گیر ملت فلسطین علیه اشغالگران به تدریج خالص شده و مزدوران به دست خودشان رسوا شده اند. این پدیده نشان می دهد که هم اشغالگران و هم جبهه خائن فتح به آخر خط رسیده اند و دستشان در پیشگاه ملت فلسطین « رو شده است . » اگر نیروهای مقاومت اسلامی فلسطین بتوانند این عقبه های سخت و سرنوشت ساز را با اعتماد به نفس و با صبر و استقامت پست سربگذارند صبح پیروزی آنها هم نزدیک است و انشاالله روزی را شاهد خواهیم بود که ملت فلسطین پوزه اشغالگران را به خاک مالیده است .
اجلاس آناپولیس نه تنها موفق نبود بلکه حتی « راهگشا » هم نبود. چرا که صهیونیستها اعتراف کرده اند که اعراب را فریب داده اند و اگر این فریبکاریها نبود اصل اجلاس صلح پائیزی تشکیل نمی شد
بوش و دستیارانش قبل از اجلاس آناپولیس فریبکارانه وعده می دادند که این اجلاس در واقع جشن اعلام تشکیل کشور فلسطین است ولی در پایان اجلاس آنرا نقطه آغاز مذاکره برای تشکیل کشور فلسطین معرفی کردند!
آناپولیس را بایستی « سراب صلح » نامید و لابی صهیونیستی با میدان داری بوش و اولمرت سعی کرد اعراب را به آناپولیس بکشاند ولی هیچ یک از وعده های داده شده به اعراب محقق نشود.
اهداف اجلاس آناپولیس را می توان اینگونه فهرست کرد :
1 ـ احیای روحیه صهیونیستها پس از شکست در جنگ 33 روزه با حزب الله لبنان
2 ـ نمایش همراهی اعراب سازشکار با اسرائیل
3 ـ شکل گیری جبهه مشترک ارتجاع عرب ـ اسرائیل و آمریکا علیه نیروهای مقاومت اسلامی منطقه
4 ـ خیز برداشتن برای اخلال در محور همکاریهای تهران ـ دمشق
بی وزنی و بی اعتباری محمود عباس و جناح خائن فتح در ناکامی اجلاس آناپولیس اثرگذار بود. به اشغالگران ثابت شده است که این طیف در موقعیتی نیست که حرف و موضعش « تعیین کننده » باشد چون فاقد هرگونه پایگاه مردمی در منطقه و بویژه نزد فلسطینی ها است .
جای تعجب نیست که اصرار و اشتیاق محمودعباس و دستیارانش برای موفق جلوه دادن اجناس آناپولیس از آمریکا و اشغالگران هم بیشتر است آنها با دست خالی از این اجلاس برگشتند و آخرین میخ های تابوت سیاسی خود را هم کوبیدند .
جبهه سازشکار عرب از همراهی با اشغالگران در آناپولیس بهره ای نبرد و نمی تواند این سفر بیهوده و این خیانت بزرگ را توجیه کند و دلیلی برای همکاری با اشغالگران اقامه کند.
رمز اصلی ناکامی و شکست آناپولیس در این نکته نهفته است که نه طرف فلسطینی نه طرف اسرائیلی و نه حتی میزبان اجلاس در موضع و موقعیتی نبودند که اراده و اقتدار و قاطعیتی را از خود نشان دهند.
اسرائیل اعراب را تحقیر کرد و آنها را با فریبکاری بعنوان بازیچه های اسرائیل معرفی نمود. آنها فقط بعنوان « سیاهی لشکر » به اجلاسی دعوت شدند تا صندلیهای خالی را پرکنند و به اشغالگران روحیه بدهند و در مقابل جبهه مقاومت اسلامی منطقه صف آرایی کنند.
صحنه مبارزه نفس گیر ملت فلسطین به تدریج خالص تر شده و مزدوران به دست خودشان رسوا شده اند و به آخر خط رسیده اند. پس از سراب صلح پائیزی صبح پیروز فلسطین نزدیک است.