تاثیر جنگ لبنان بر روابط داخلی اسرائیل

جنگ اسرائیل با لبنان در حالی با پیروزی حزب الله و مقاومت لبنان به پایان رسید که بسیاری از ناظران امور و حتی شماری از نویسندگان، تحلیلگران و مورخین اسرائیلی چندین روز پیش از پایان این جنگ و برقراری آتش بس با صدور قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت سازمان ملل متحد از شکست زود هنگام ارتش اسرائیل سخن گفته بودند. پس از اعلام تشکیل دولت اسرائیل اولین بار بود که اسرائیلی ها ناگزیر شدند برای مدت های طولانی در پناهگاه ها بمانند و اولین بار بود که اسرائیل از درون متحمل محنت و خسارت شد. اما کارشناسان امور راهبردی یقین دارند که پیامدهای بلند مدت این جنگ بسیار عمیق تر و فراتر از آن چیزی است که تحلیلگران سیاسی از آن سخن می گویند. شبکه تلویزیونی الجزیره در گفت وگو با عبدالوهاب المسیری از قاهره و یکی از برجسته ترین کارشناسان جنبش صهیونیسم و نویسنده بزرگترین دایره المعارف درباره صهیونیسم، برخی از این پیامدهای بلندمدت را مورد بررسی قرار داده و تاثیر آن را بر آینده اسرائیل و اسرائیلی ها و بالاخص نسل جدید مورخین اسرائیلی که دیدگاهی انتقادی دارند به بحث گذاشته است. در این گفت وگو که پیش از پایان جنگ و در آستانه صدور قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت صورت گرفته، المسیری شکست اسرائیل را حتمی می داند و پیش بینی می کند که اسرائیلی ها بلافاصله پس از آتش بس خود را پیروز اعلام خواهند کرد، اتفاقی که در عمل شاهدش بودیم. ترجمه این گفت وگو را در زیر می خوانید:

  بسیاری از تحلیلگران اسرائیلی آشکارا از شکست اسرائیل در این جنگ سخن می گویند، برداشت شما از نتایج جنگ بین اسرائیل و مقاومت لبنان و فلسطین چیست؟
در ابتدا بگذارید به مقالات اوری اونری که با عنوان «خنجری از پشت» در پایگاه اینترنتی با همین نام منتشر شده اند، اشاره کنم.

  این شخص از برجسته ترین تحلیلگران اسرائیلی به شمار می آید.
همین طور است. او در ابتدا طرفدار صهیونیسم بود و در جنگ ۱۹۴۸ حضور داشت ولی در سال ۱۹۵۰ به این نتیجه رسید که این منطقه شهرک نشین اسرائیل که در محاصره اعراب قرار دارد نمی تواند بدون تفاهم با آنها باقی بماند. او پس از مطالعه سایر مناطقی که وضعیتی مشابه اسرائیل دارند و پس از بررسی اوضاع خاورمیانه به چنین نتایجی رسید و از آن لحظه به بعد وارد کنست پارلمان اسرائیل شد و مجله ای با نام «این جهان» منتشر کرد و از آن زمان تاکنون پیوسته در برابر اندیشه صهیونیستی موضع گرفته و حتی به عنوان یک راه حل پیشنهاد کرده که صهیونیسم به یک ایدئولوژی با اصولی نظیر فلسفه پیوریتن برای آمریکایی ها تبدیل شود.

مهم ترین چیزی که وی در اظهارات اخیرش به آن اشاره می کند چیست؟
او بر این باور است که اسرائیل به هیچ یک از اهداف نظامی اش دست نیافته است. به عبارت دیگر ارتشی که در سال ۱۹۶۷ ظرف شش روز بر سه ارتش عربی پیروز می شود اکنون در مدتی که حتی از زمان جنگ اکتبر نیز تجاوز کرد نتوانست بر یک سازمان به اصطلاح تروریستی غلبه پیدا کند. وی ادعای سخنگویان ارتش اسرائیل را که مدعی هستند ۲۰۰ یا ۳۰۰ یا ۴۰۰ نفر از رزمندگان حزب الله را کشتیم یک دروغ بزرگ می داند.

  شواهد زیادی این موضع را تائید می کند. خلاصه برداشت شما از نتایج این جنگ چیست؟
این جنگ در نهایت برای این بود که اسرائیل نقشی را که در جنگ با تروریسم بر عهده آن گذاشته شده است حفظ کند چنانکه شارون موفق شد اسرائیل را به بخشی از جنگ علیه تروریسم تبدیل کند. من همواره به این نکته اشاره کرده ام که اسرائیل یک دولت مزدور است که برای خدمت به منافع غرب و در حال حاضر آمریکا بنیان نهاده شده است.

  در همین چارچوب برخی از مورخین جدید ابراز عقیده کرده اند که برخی از جنگ هایی که اسرائیل علیه اعراب راه انداخت برای خدمت به منافع کشورهای دیگر بوده است مثل جنگ ۱۹۵۶ که برای منافع فرانسه بود، جنگ ۱۹۶۷ برای منافع انگلیس بود و جنگ۱۹۸۲ در لبنان و جنگ کنونی نیز برای منافع آمریکا است. شما با این دیدگاه موافقید؟
همین طور است. این جنگ در عمل جنگ آمریکایی است و برخی از محافظه کاران جدید نیز گفته اند که پس از شکست آمریکا در عملیات های دیگر، این یک فرصت جدید برای آمریکا است که بتواند بار دیگر ابتکار عمل را در منطقه به دست گیرد. به عبارت دیگر طرح خاورمیانه جدید که محافظه کاران جدید از آن سخن گفته اند و اکنون نیز کاندولیزا رایس از آن سخن می گوید در عراق و فلسطین شکست خورده و خشم توده ها را در جهان عرب و اسلامی علیه آمریکا برانگیخته است. بنابراین آنها خواستند از طریق حمله به لبنان و تخریب آن و سپس ایجاد دموکراسی به شیوه عراق، آن را به نمونه ای برای بقیه جهان عرب تبدیل کنند.

  آنها تصور این را داشتند که جنگ به چنین نتیجه ای منجر شود.
نه، هیچ کس چنین تصوری نداشت.

  آمادگی قبلی برای این جنگ وجود داشت؟
بله. مقالات زیادی هست مبنی بر اینکه آنها از دو سال قبل برای این اقدام تمرین کرده بودند.
آمادگی اسرائیلی همواره به معنای آمادگی آمریکایی است زیرا این آمریکا است که اسرائیل را تغذیه تسلیحاتی و استراتژیکی می کند.

  به نظر شما نقش آمریکا در این جنگ آشکارتر از نقش آن در جنگ های قبلی اسرائیل بوده است؟
همین طور است و فکر می کنم این دیدگاه که برخی می گفتند اسرائیل به آمریکا جهت و نیرو می دهد و نه برعکس، اکنون دیگر بی اعتبار شده است. اکنون دیگر روشن است که آمریکا اسرائیل را به خدمت گرفته است. حتی در برخی از روزنامه های اسرائیلی مطرح شده است که آمریکا در عراق شکست خورده است و این کشور را ترک خواهد کرد ولی اینجا را ترک نمی کند.

  واشینگتن پست روز چهارم آگوست مقاله ای در این باره به قلم چارلز کروتمر نویسنده آمریکایی منتشر کرد که در آن ضمن اشاره به احتمال شکست اسرائیل در این جنگ، چنین عنوان شده بود که در این صورت ممکن است اسرائیل خسارت بزرگ تری را نیز متحمل شود و آن تخریب رابطه اش با آمریکا است. به نظر شما ممکن است در آینده آمریکا دیگر نتواند مثل گذشته به اسرائیل تکیه و اعتماد کند؟
همین طور است زیرا رابطه میان اسرائیل و آمریکا رابطه یک عضو با بدن نیست بلکه رابطه مبتنی بر سود است یعنی تا زمانی که اسرائیل قادر به انجام خدمت برای آمریکا باشد از آن مراقبت می کند و به همین خاطر همیشه گفته ام استراتژی اعراب باید بر این متمرکز باشد که هزینه اسرائیل برای آمریکا را بالا ببرند. به عبارت دیگر اگر موضع اعراب مبتنی بر اعمال فشار بر آمریکا باشد و این البته الزاما به معنی رویارویی نظامی نیست من بر این باورم که در این صورت آمریکا پی خواهد برد که هزینه حمایت از اسرائیل بالا است ولی در طول سال های گذشته عملا آمریکا بهای حمایتش از اسرائیل را نپرداخته است.

  این بها چه چیزی است؟
مثلا اگر جهان عرب متقاعد شود که آمریکا شایسته میانجیگری نیست...

  دقیقا مقصودتان متقاعد شدن چه کسی است؟
توده های مردم.

  آنها که از قبل هم چنین باوری داشتند.
این باور اکنون افزایش یافته است.

  ولی حکومت ها مشروعیت خود را از آمریکا می گیرند بنابراین چندان تفاوتی در مسئله ایجاد نمی شود.
اما به رغم این، دولت ها فشار مردمی را احساس می کنند و به همین دلیل بود که دیدیم پس از موضع اولیه آنها در قبال حزب الله که آن را به انجام ماجراجویی حساب نشده و نظیر آن متهم کردند، موضعشان تغییر یافت و بر تحرک خود در شورای امنیت افزودند. به عبارت دیگر آنها درد و التهاب مردم عادی را درک کردند و بنابراین دیگر نمی توانند به وضعیت خفت بار خویش و شتافتن به سوی آمریکا ادامه دهند.

  اگر نتایج نهایی این جنگ چنانکه پیش بینی شده، حاصل شود ممکن است قواعد راهبردی روابط میان اعراب و اسرائیل را تغییر دهد؟
همه اینها بستگی به نظام های عربی دارد یعنی حزب الله و مقاومت خواه در فلسطین یا در لبنان ثابت کرد که قادر است در برابر دشمن صهیونیستی که دارای یکی از قدرتمندترین ارتش های دنیا است بایستد و به این ترتیب بسیاری از توهمات اسرائیل فرو ریخت یعنی توهم ایجاد دیوار حائل یا عقب نشینی یک جانبه و اموری از این قبیل همگی به خاطر موفقیت نیروهای مقاومت در تداوم مقاومت بی اعتبار شد زیرا ادامه مقاومت به خودی خود به معنی پیروزی است. دولت های عربی می توانند این پیروزی را به دستاوردهای سیاسی تبدیل کنند به شرطی که از آن حمایت کنند.

  در سخنرانی معروف اسرائیلی به نام «تسیفیا فلدان» که در سی ام جولای در هاآرتص منتشر شد گفته شد که بزرگترین ناکامی اسرائیل در این جنگ فقدان قدرت بازدارندگی آن بود و به همین دلیل دچار مصیبت و فاجعه شد. این فقدان قدرت بازدارندگی اسرائیل به چه معنا است در حالی که اسرائیل در طول دوران گذشته با همین سلاح با اعراب رفتار می کرده است؟
بله این موضوع در تمام روزنامه های اسرائیل تکرار شد که در نهایت امر هدف اصلی از این جنگ این بود که اسرائیل پیش از این پیوسته بر قدرت بازدارندگی خودش تاکید می کرد ولی این بار نتوانست زیرا حزب الله توانست به مواضع آنها حمله و سربازان آنها را اسیر کند.

  یعنی می گویید در اینجا ابتکار عمل در دست طرف دیگر بود و نه اسرائیل، در حالی که پیش از این همواره این اسرائیل بود که ابتکار عمل را در دست داشت و در هر اقدامی پیش دستی می کرد. آیا چنانکه برخی می گویند این بار نقشه اسرائیل کمی عقب بود و ناگزیر در این مرحله به جنگ کشیده شد؟
بله همین طور است. نقشه از قبل وجود داشت و از دو سال قبل در اسرائیل مانورهای نظامی صورت گرفته بود و فقط منتظر یک بهانه بودند.

  این نقشه محدود به لبنان بود یا ممکن است از لبنان فراتر رفته و با وارد شدن سوریه به آن در پی یک جنگ منطقه ای باشد تا بتواند به عنوان یک جزء مکمل ماموریت آمریکا در عراق عمل کند؟
من فکر نمی کنم این نیز بخشی از این نقشه بوده است زیرا این یک جنگ منطقه ای است و هیچ کس نمی داند که چگونه می توان آن را کنترل کرد و پیامدهایش چه خواهد بود زیرا آنها می دانند که قدرت محدودیت هایی نیز دارد.

  آیا این جنگ بخشی از طرح صهیونیستی در منطقه است؟
طرح صهیونیستی همان طرح آمریکایی است که در حال حاضر نوعی همسویی نیز به وجود آمده است.

  این طرح دارای چه ابعادی است؟
لب این طرح از نیمه قرن نوزدهم به این سو تقسیم منطقه بوده است.

  چرا این منطقه چرا تقسیم؟
این منطقه در مرکز جهان واقع شده و مشرف بر دریای مدیترانه است و با اروپا و دریای سرخ مجاورت دارد. این منطقه مرکز جهان اسلام است و زمانی که دولت عثمانی هنوز در قید حیات بود به رغم ضعیف بودنش، جبهه واحدی را در برابر غرب تشکیل می داد و به همین دلیل می بینیم که استعمار پیوسته به آن چشم دوخته بود. یعنی آنها هند، بخش هایی از آفریقا، آمریکای شمالی و جنوبی را تحت استعمار درآوردند ولی جهان اسلام از غارت استعمار به دور ماند تا اینکه سرانجام دولت عثمانی سقوط کرد.
نقشه هایی در برخی پایگاه های اینترنتی منتشر شده است که از تقسیم عربستان سعودی به چند دولت کوچک و تقسیم مصر به چند دولت و تقسیم سودان حکایت می کند. آیا واقعا در این خصوص برنامه ریزی صورت گرفته است
این چیزی است که درصدد انجام آن هستند ولی اینکه موفق می شوند یا نه، مسئله دیگری است. اما آنچه که به آن اشاره کردید درست است و من هم مقالاتی در این باره خوانده ام و اسرائیل طرح هایی برای اجرای این مقاصد جنون آمیز دارد ولی مهم آن است که چگونه از این کار جلوگیری کنیم.

  غیر از مسئله تقسیم، طرح صهیونیستی چه اهداف و اغراض دیگری را دنبال می کند؟
به نظرم استعمار می خواهد جهان را به یک ماده مصرفی تبدیل کند تا قدرت های معین یعنی آمریکا و اسرائیل آن را در خدمت منافع خود قرار دهند. آنها قصدشان تبدیل جهان عرب به یک ماده مصرفی است. وقتی که سخن از خاورمیانه بزرگ بود شیمون پرز به گونه ای لب مطلب را بیان کرد و گفت که این طرح با سرمایه خلیج فارس، آب های ترکیه، کارگران عرب یا مصری و عقل و تدبیر اسرائیلی امکان پذیر است.

  چه نشانه هایی مبنی بر شکست طرح صهیونیستی وجود دارد؟
نشانه های بسیاری هست. از جمله اشاره ای که به مورخین جدید کردید به خودی خود نشان دهنده عقب نشینی است.

  ممکن است بسیاری از مردم چندان آگاهی از موضوع مورخین جدید نداشته باشند. ممکن است بیشتر توضیح دهید؟
بگذارید به یک مفهوم وسیع تر اشاره کنم و آن چیزی است که «پس از صهیونیسم یا مابعد صهیونیسم» نامیده می شود. این مفهوم اکنون در اسرائیل وجود دارد و کلمه «مابعد» در گفتمان فلسفی غربی به معنی پایان است.

  ولی صهیونیست ها هنوز هم حضور و نفوذ دارند و همچنان صحنه گردانی می کنند.
اما حداقل دیگر در ایدئولوژی صهیونیسم سخن از نیل تا فرات یا حرف های مشابه آن نیست. در همین چارچوب مکاتبی پیدا شده از جمله مورخین جدید و نیز جامعه شناسان جدید که اقدام به باز کردن پرونده جنگ های ۱۹۴۸ کرده و کشتارها را یادآور شده اند یعنی آنها روایتی متفاوت با روایت صهیونیست ها از رویدادهای ۱۹۴۸ ارائه می دهند.

  بسیاری از ناظران امور معتقدند که اسرائیلی ها دچار مشکل تصمیم گیری هستند. روزنامه هاآرتص در ۳۱ جولای گزارش داد که نظامیان اسرائیلی از افسران عالی رتبه گرفته تا سربازان عادی انتقادات شدیدی درباره روند جنگ دارند و برای مثال فرمانده منطقه شمال تغییر کرد و معاون رئیس ستاد مشترک راسا هدایت امور را به دست گرفت. تفسیر شما از این سردرگمی ها چیست؟
آنها در ابتدا همان اشتباهی را مرتکب شدند که رامسفلد در عراق شده بود. رامسفلد تصور کرده بود که هواپیماها و سلاح های هوشمند قادر خواهند بود عملیات را به فرجام رسانند و دیگر نیازی به اعزام سربازان نیست. به همین دلیل شمار محدودی سرباز اعزام کردند ولی به تدریج دریافتند که این تعداد کافی نیست. همین مسئله در اسرائیل اتفاق افتاد زیرا دان حالوتس از فرماندهان نیروی هوایی است و این نخستین بار در تاریخ اسرائیل است که فرمانده ارتش از نیروی هوایی انتخاب می شود.

  به نظر شما ممکن است پس از پایان جنگ شاهد زمین لرزه سیاسی در داخل اسرائیل باشیم چنین تحولی به چه شکل صورت خواهد گرفت و ممکن است در نهایت اسرائیل را با چه فرجامی مواجه کند؟
این امر بلافاصله اتفاق نمی افتد. معتقدم اتفاقی که می افتد این است که اسرائیل اعلام پیروزی خواهد کرد.

  این اعلام پیروزی بر چه مبنایی خواهد بود؟
این تنها راه پیش روی آنها است. آنها خواهند گفت که ما به لبنان رفتیم تا حزب الله را از جنوب برانیم و این امر با استقرار ارتش لبنان در جنوب تحقق پیدا کرد و در نتیجه ما پیروز شدیم. توجه داشته باشید که در طول جنگ سقف مطالبات اسرائیل به تدریج کاهش یافت و در نهایت به این خواسته رسید.

  دانیل شور نویسنده آمریکایی در ۴ آگوست در کریستین ساینس مانیتور مقاله ای نوشت و گفت که با گذشت تنها سه هفته از جنگ، معلوم شد که توازن قوا در خاورمیانه به هم خورده است. نظر شما در این خصوص چیست؟
بله در مورد اسرائیل چنانکه اشاره شد میزان قدرت بازدارندگی آن آشکار شد یعنی مشخص شد که قادر به بازدارندگی نیست. اما در مورد آمریکا معتقدم که این کشور دریافت که اسرائیل قادر به انجام بسیاری از وظایفی که بر عهده اش گذاشته شده، نیست یعنی اوری آونری در مقاله اش به نقل از گزارشگران می گوید که بوش از اسرائیل ناامید شده است زیرا نتوانست در این تجارت سود کسب کند. بوش اسرائیل را به جبهه جنگ فرستاد با این اطمینان که این ارتش عظیم و مسلح به بسیاری از جدیدترین سلاح های آمریکایی قادر است وظیفه محوله را ظرف چند روز به انجام رساند. انتظار می رفت که کار حزب الله تمام شود و لبنان به دست حامیان آمریکا بیفتد، ایران تضعیف شود و چه بسا راه برای سقوط حکومت سوریه هموار گردد. بنابراین جای شگفتی نیست که بوش خشمگین شود و روابط اسرائیل و آمریکا نیز از این تحول تاثیر پذیرد. من معتقدم که بسیاری از نظام های عربی در نوع رابطه خود با آمریکا و اعتماد به آن تجدید نظر می کنند.