تاثیر حزب الله لبنان بر حماس و جهاد اسلامی

حزب الله لبنان یک حزب صرفا ملی و معمولی در یکی از کشورهای کوچک خاورمیانه نیست چرا که این حزب گر چه خود را در چارچوب های ملی تعریف کرده و در چنین فرآیندی به شدت فعال شده است اما در عین حال از ویژگی های فراملی بسیاری برخوردار بوده و کارکرد منطقه ای قابل توجهی پیدا کرده است. این ویژگی در اصل یکی از مهمترین شاخص های انقلاب اسلامی ایران است که حزب الله با بهره گیری از همگونی مذهبی خود با انقلاب شالوده فکری و رفتاری خود را بر اساس آن پی ریزی و اکثر و یژگی های انقلاب اسلامی را در خود بومی سازی کرده و الگوی عربی قابل توجهی را برای جوامع منطقه ارائه داده است. یکی از مهمترین عرصه های تاثیر گذاری حزب الله در خاورمیانه جامعه فلسطینی است که به علت همگونی قومی و اشتراک در اولویت تضاد با اشغالگران صهیونیست و نیز نیاز به الگوی موفق همواره از تجربه سیاسی در حال تکامل حزب الله استفاده کرده و آن را با محیط سیاسی خود متناسب ساخته است.
وجه تشابه و عوامل تاثیرگذاری حزب الله بر جنبش های اسلامی فلسطین و در راس آن جنبشهای حماس و جهاد اسلامی عبارتند از: حزب الله در شرایط سرخوردگی سیاسی ناشی از اشغال نیمی از کشور لبنان بوجود آمد. رژیم صهیونیستی در سال 1982 (1361) ظرف سه روز تقریبا بدون مقاومت قابل توجه جنوب لبنان را اشغال کرد و در اطراف بیروت یایتخت این کشور استقرار پیدا کرد.
در آن شرایط همه کشورهای عربی به استثنای سوریه سکوت سیاسی کردند و عملا هیچ کاری در جهت مقابله بااین تجاوز انجام ندادند. در جریان اشغال لبنان دولت حاکم بر بیروت تغییر کرد و “امین “جمیل” (در سال 1982) به ریاست جمهوری رسید. امین جمیل فرزند “پیر جمیل” موسس حزب فالانژ لبنان و یکی از سران شاخه نظامی این حزب به شمار می آمد که در جنگ داخلی لبنان درگیر بود و در حمله رژیم صهیونیستی به این کشور همپیمان اشغالگران بود. دولت لبنان به رهبری جمیل یکسال بعد با رژیم صهیونیستی قرار دادی را امضا کرد که در آن نه تنها موجودیت رژیم اشغالگر را به رسمیت شناخت که حضور نظامی اشغالگران اسرائیل در جنوب لبنان از رودخانه لیطانی تا مرز بین المللی را قانونمند ساخت.
در شرایطی که محیط داخلی و منطقه ای به علت شکست نظامی اعراب از اسرائیل و نیز اشغال لبنان کاملا دچار سرخوردگی و انفعال بود حزب الله به عنوان جریان جدید سیاسی و فریادگر مخالفت اکثریت مردم با اوضاع ذلت بار آن دوران تولد یافت و تصمیم گرفت در جهت مخالف جریان حاکم در لبنان و منطقه حرکت کند.
جنبش های اسلامی فلسطین به ویژه جنبشهای حماس و جهاد اسلامی در شرایط کاملا مشابهی موجودیت خود را اعلام کردند. از سال 1965 تا 1982 (1344 تا 1361) سازمان آزادیبخش فلسطین مهمترین بازیگر سیاسی عرصه فلسطین بود که مبارزه مسلحانه را از خارج (اردن و سپس لبنان) هدایت می کرد. این سازمان در سال 1970 پس از درگیریهای نظامی با ارتش اردن در حوادث سپتامبر سیاه از این کشور اخراج شد و به لبنان انتقال یافت. ساف از طریق مرز جنوب لبنان مبارزه بر ضد رژیم صهیونیستی را ادامه داد. در جریان حمله رژیم صهیونیستی به لبنان سازمان آزادی بخش فلسطین دچار شکست سختی شد و از جنوب لبنان بدون مقاومت قابل توجه به بیروت عقب نشینی کرد و پس از 42 روز محاصره میانجیگری آمریکا را پذیرفت و با “فلیپ حبیب” فرستاد آمریکا وارد گفت گو شد. سرانجام خروج کامل از لبنان و استقرار در تونس را قبول کرد. شکست نظامی ساف و خروج آن از لبنان میزان تاثیر گذاری این سازمان بر بحران فلسطین را تا حد زیادی کاهش داد و عملا صحنه بحران زده فلسطین را خالی از بازیگر یا بازیگران فعال عربی کرد. ساف پس از خروج از لبنان راهکار سیاسی را جایگزین ساخت و “یاسر عرفات” رهبر این جنبش در نوزدهمین اجلاس شورای ملی فلسطین در سال 1988 (1367) در “الجزایر” آمادگی کامل خود را برای تغییر میثاق این سازمان اعلام کرد. در چنین شرایطی جنبش “اخوان المسلمین” فلسطین که تنها جنبش اسلامی موجود در آن سرزمین بود به علت تاثیر پذیری فکری و رفتاری از جنس مادر در مصر همچنان با رویکرد فرهنگی مذهبی فعال بود و مبارزه جدید سیاسی و برخورد نظامی را رد می کرد. در اوایل دهه 1360 سازمان جهاد اسلامی فلسطین براساس فرهنگ انقلاب اسلامی ایران و تجربه حزب الله لبنان موجودیت خود را در نوار غزه فلسطین اعلام کرد. جنبش مقاومت اسلامی فلسطین (حماس) نیز در چارچوب های نه چندان متفاوتی در اواسط دهه هشتاد پیدایش یافت. این دو جنبش اسلامی از رحم جنبش اخوان المسلمین فلسطین خارج شدند ولی فرهنگ انقلاب و مبارزه را به صورت مستقیم از انقلاب ایران و یا غیر مستقیم و از طریق حزب الله عاریه گرفتند. این دو جنبش در انتخاب رویکرد خود تجربه و نتیجه فعالیت دو دهه ساف را رد و در جهت متفاوت با آن حرکت کردند. این دو جنبش اسلامی بر آن شدند تا فرآیند تصمیم گیری در بحران فلسطین را از خارج به داخل انتقال دهند و با آغاز انتفاضه نخست در سال 1987 (1366) در سرزمین های اشغالی کرانه باختری و نوار غزه موفق شدند الگوی جدیدی در فرآیند مبارزه ملت فلسطین پدید آورند که با رویکرد چپ و وارداتی جنگ مسلحانه ساف کاملا متفاوت بود. این رویکرد که یک دگرگونی بنیادی در مبارزه به شمار می آید با آغاز انتفاضه مسجد الاقصی (دوم) در سال 2000 (1379) تکامل یافت و عملیات شهادت طلبانه را به جریان مبارزه فراگیری اضافه کرد.

حفظ اولویت های تضاد و مبارزه
حزب الله لبنان از هنگام تاسیس تاکنون سعی کرده است اهداف و اولویت های سیاسی خود را در چارچوب های کلان تعریف کند. کشور لبنان از سال 1975 تا 1990 (1354 تا 1369) درگیر جنگ داخلی بوده است و حزب الله در چنین محیطی پیدایش یافت که کاملا دسته بندیهای آن براساس مواضع سیاسی و مذهبی شکل گرفته است. موفقیت حزب الله در فعالیت در جامعه درگیر جنگ داخلی بدون اینکه خود آلوده چنین جنگی گردد مساله بسیار مهمی است که به مجموعه اهداف و رویکردهای حاکم بر تفکر حزب الله برمی گردد. حزب الله از همان آغاز تضاد با رژیم صهیونیستی را اولویت اعلی اعلام کرد و همه همپیمانیها و تضادهای خود را براساس آن تعریف کرد. حزب در دهه گذشته نیز به رغم اینکه وارد ساختار سیاسی رسمی شده ولی تاکنون موفق به به حفظ اولویت های تضاد خود با رژیم صهیونیستی بوده است.
جنبش های اسلامی فلسطین نیز در محیط بسیار مشابهی فعالیت داشتند. این جنبش ها در محیطی شکل گرفتند که فلسطین عرصه تکثیر و فعالیت سازمان های چپ و ناسیونالیستی بود و از همان آغاز با تحریک و دشمنی آنان روبرو شدند. این جنبش ها به رغم این شرایط سخت اولویت تضاد خود را با رژیم صهیونیستی تعریف کردند و هیچگاه در نتیجه رفتار خصمانه دیگر گروه های سیاسی به جنگ های فرعی تن ندادند. “شعار حرمت ریختن خون فلسطینی” که همواره از سوی اسلامگرایان تکرار می گردد تفکر سیاسی ـ دینی آنان را در عین حفظ اولویت سیاسی نمایان می کند. پس از امضای سازش اسلومیان رژیم صهیونیستی و ساف در سال 1993 (1372) صدها تن از مسئولان و اعضا جنبشهای اسلامی حماس و جهاد توسط نیروهای امنیتی دولت خودگردان فلسطین بازداشت شدند ولی این جنبش ها جهت اولویت تضاد خود را تغییر ندادند و با شکیبایی و تحمل سختیها به مبارزه بر ضد دشمنی صهیونیستی ادامه دادند.

تلاش برای حفظ همبستگی
حزب الله لبنان در فعالیت سیاسی خود از زمان پیدایش تاکنون همواره در جهت حفظ همبستگی ملی حرکت کرده است. مداخله نکردن حزب الله در جنگ داخلی و دوری از هرگونه انحصارطلبی در مبارزه با رژیم صهیونیستی و تلاش برای آزاد سازی سرزمین های اشغالی که متعلق به همه لبنانیان است فرآیندی را به وجود آورد که می توان آن را نخستین گام های عملی ملت سازی در لبنان شمرد. کشور لبنان پس از جنگ اول جهانی در نتیجه معاهده استعماری “سایکس ـ پیکو” میان انگلیس و فرانسه به وجود آمد و از آنجا که دولت های متعاقب در جهت ملت سازی فعالیت نداشتند از این رو وفاداری خرد مذهبی نیرومندتر از وفاداری کلان ملی بوده است.
حزب الله لبنان از همان آغاز آزاد سازی سرزمینهای اشغالی لبنان را وجه همت خود ساخته و به رغم پایگاه گسترده اجتماعی که از آن برخوردار بود سهم خواهی از قدرت نکرد و خود را از رقابت های واگرایانه مذهبی سیاسی به ویژه در جریان جنگ داخلی کاملا کنار کشید و تنها زمانی تصمیم گرفت وارد قدرت رسمی آن هم در پارلمان شود که احساس کرد جریان مقاومت در خطر است و با حضور در قدرت باید از دستاورد ملی حمایت کرد. این رفتار حزب الله نوعی فرآیند ملت سازی با محوریت دستیابی به استقلال ملی را به وجود آورد و به همین علت پایگاه حزب الله بر خلاف همه احزاب دیگر لبنانی از پایگاه مذهبی آن فراتر رفت. در فلسطین نیز رفتار جنبش های اسلامی در برابر شرایط سیاسی در چارچوب های مشابه صورت گرفت. در سال 1987 (1366) زمانیکه نیروهای اسلامگرا انتفاضه فلسطین را آغاز کردند هیچگونه سهم خواهی سیاسی برای آنان مطرح نبود و شعارهای آن ها همگی و بدون استثنا در چارچوب های ملی تنظیم شده بود. زمانیکه رژیم صهیونیستی در سال 1992 (1371) در یک حرکت سیاسی با ساف وارد گفت و گو شد و اسلامگرایان را بعنوان مهمترین بازیگران سیاسی موثر در داخل فلسطین بویژه در فرآیند انتفاضه نادیده گرفت جنبش های حماس و جهاد اسلامی به رغم مخالفت سیاسی و اصولی با این گفت و گوهای ذلت بار در جهت از بین بردن همبستگی ملی حرکت نکردند.
در مراحلی که دولت خود گردان فلسطین تشکیل شد و رفتار انحصارطلبانه سیاسی و سرکوب نظامی مخالفان را در پیش گرفت حماس و جهاد اسلامی به تبعیت از تجربه حزب الله حفظ همبستگی ملی را در اولویت رفتاری خود قرار دادند و هیچگاه از آن عدول نکردند.

عدم سازش با دشمن
حزب الله لبنان از همان آغاز تاسیس با توکل و ایمان به پیروزی الهی به مبارزه با دشمن پرداخت و شرایط سیاسی هیچگاه این حزب را در این مسیر متزلزل نکرد. در سال 1983 (1362) که” رژیم امین جمیل” رئیس جمهور وقت لبنان سازشنامه با اسرائیل امضا کرد حزب الله بدون توجه به فرآیند تسلیم پذیری حزب حاکم لبنان راه خود را در مبارزه بر ضد اشغالگر ادامه داد و با وارد کردن ضربات پی درپی و آشکار کردن شکست پذیری رژیم صهیونیستی باور به پیروزی در میان مردم را تقویت کرد این موضع در جنبش های اسلامی فلسطین نیز کاملا و به همان قوت به چشم می خورد. جنبش های جهاد و حماس در آغاز انتفاضه نخست بدون در نظر گرفتن برتری کامل نظامی دشمن صهیونیستی مبارزه سیاسی را آغاز کردند و از طریق هویت یابی جامعه چندپاره فلسطین و آگاهی بخشی در میان آنها موفق شدند باور آنان را در تحقق و عده های الهی در پیروزی تغییر دهند. حمله متقابل دشمن از طریق امضای سازشنامه با ساف تبعید شده و در تونس و حذف اسلامگرایان داخلی که بازیگران اصلی انتفاضه بودند برعزم جریان اسلامی در پیگیری مبارزه هیچگونه تاثیری نگذاشت. هنگامیکه شرایط سیاسی با روی کار آمدن دولت خود گردان به رهبری “یاسر عرفات” تا حد زیادی تغییر کرد جنبش های اسلامی داخل برای اثبات حقانیت و درستی راه خود مبارزه را عمدتا " در ابعاد سیاسی ادامه داده و به جریان سازش فرصت دادند تا با شرکت در حل و فصل بحران از طریق گفت و گو با دشمن جبهه مقاومت پایگاه گسترده تری پیدا کند. پس از ناکامی گفت و گوهای نهایی در “کمپ دیوید” میان عرفات و باراک و با نظارت کلینتون رئیس جمهور سابق آمریکا در سال 1998 (1377) انتفاضه مردم فلسطین تحت عنوان مسجدالاقصی در سال 2000 از سرگرفته شد و ویژگی های جدید نیز به دست آورد.

مانع تراشی دولت
حزب الله لبنان از همان آغاز خود را در شرایطی یافت که با دولت تا حد زیادی ناهمگونی دارد و در بسیاری از مواضع سیاسی با دولت اختلاف نظر پیدا کرده و از تشدید تضاد تا مرز درگیری نظامی جلوگیری کند. حزب الله لبنان در اداره این بحران سعی کرد با گسترش پایگاه اجتماعی و سیاسی خود و افزایش مقبولیت این جریان نوعی مصونیت برای خود به وجود آورد و دولت را تحت فشار قرار دهد تا رفتار خود را دگرگون سازد. در مارس سال 1983 (1362) زمانیکه دولت امین جمیل برای سرکوب مخالفان خود تصمیم به اعزام ارتش به حوزه جنوبی بیروت و سرکوب مردم گرفت حزب الله که با این اقدام مخالف بود موفق شد مردم بعلبک را بسیج کند تا جاده خروجی شهر را ببندند و از جابجایی نیروهای نظامی جلوگیری کنند این رفتار یکی از نمونه های رفتاری اداره بحران حزب الله در برابر سیاستهای دولت است. در این فرآیند حزب الله همواره تلاش داشت تا از پایگاه اجتماعی خود جدا نشود و آنان در کنار خود داشته باشد. در سال 1992 (1371) حزب الله لبنان به این جمع بندی رسید که با شرکت در انتخابات و حضور در پارلمان به نحو بهتری می تواند از منافع مردم و جریان مقاومت دفاع کند. موفقیت حزب در کسب نمایندگی مردم در این انتخابات و انتخابات بعدی در عرصه مانور سیاسی حزب را گسترش داد. در فلسطین نیز فرآیند مشابهی شکل گرفت. جنبش های اسلامی فلسطین در سال 1987 (1366) انتفاضه نخست را آغاز کرد و اولین تعامل با مردم و نحوه بسیج سیاسی آنان تجربه کردند. در این مرحله جنبش های اسلامی در اداره فرآیند مبارزه برضد اشغالگران صهیونیست به خواست مردم نزدیک شدند. در مرحله امضای قرار داد اسلو و تشکیل دولت خودگران فلسطین دچار اختلاف نظر شده بود جنبشهای حماس و جهاد اسلامی به جناح سازشکار فرصت دادند ولی در این مدت با فعالیت سیاسی و مذهبی تجربه تعامل با مردم را گسترش دادند و در هنگام از سرگیری انتفاضه دوم با حجم اجتماعی بیشتری وارد معامله سیاسی شدند. موفقیت جریان اسلامگرای طرفدار مقامت به حدی چشمگیر بود که بخشی از جریان سازش به رهبری دولت نیز پس از شکست گفت و گوی های سیاسی با اسرائیل در کمپ دیوید به فرآیند مقاومت پیوست و در قالب “کتائب الاقصی” اعلام موجودیت کرد. تشکیل جریان مقاوم در جنبش فتح یکی از مهمترین شاخص های غلبه اجتماعی جریان مقاومت به مشار میآید. تصمیم جنبش حماس در شرکت در انتخابات پارلمانی 2005 (1384) و کسب 74 کرسی از 120 مجموع کرسی های پارلمان نشان از گرایش گسترده مردم به انتخاب راهکار مقاومت است. حضور حماس در قدرت و تشکیل دولت به رهبری اسماعیل هنیه جنبش اسلامی را در آستانه تصاحب کامل قدرت و پیروزی کامل منطق مقاومت قرار داد و توطئه های مختلف داخل و خارجی بر ضد این تحول همگی این واقعیت را نمایان می کرد که جنبش های اسلامی در فلسطین تا چه حد توانمند شده است.

معادله جدید با دشمن
رژیم صهیونیستی از هنگام اعلام موجودیت غاصبانه خود همواره به طور یکجانبه ابتکار عمل برتری نظامی و توان واکنش سریع و موثر را در انحصار خود داشته و از برقراری هرگونه معادله جلوگیری کرده است. حزب الله از آغاز مقاومت بر ضد اشغالگران صهیونیست دریافت که دشمن تا دندان مسلح و بیرحم است و در برابر هر عملیات که نظامیان او را هدف قرار می دهد به مردم بیگناه لبنان حمله می کند و عملا حزب الله را در بعد همخوانی با مردم به چالش می کشد. این مشکل حزب الله را وادار کرد تا در جست و جوی معادله جدیدی باشد تا در سایه آن این حزب آزادانه به مبارزه خود ادامه دهد و مردم بیگناه لبنان را نیز از آسیب پذیری مصون دارد. حزب الله با در پیش گرفتن راهکار آسیب رسانی متقابل به مناطق شمالی فلسطین اشغالی در صدد وادار کردن دشمن به معادله جدید بود ولی اسرائیل سرباز می زد تا بالاخره در عملیات “خوشه های خشم” با “توافق ابریل” 1996 (1375) اسرائیل ناگزیر شد بی طرفی مردم غیر نظامی را بپذیرد. حزب الله لبنان با این دستاورد موفق شد واکنش خود را در برابر تجاوز دشمن به مردم بی گناه قانون مند سازد. دغدغه آسیب پذیری مردم لبنان کمک کرد تا عملیات چریکی خود را گسترش دهد و سرانجام در سال 2000 دشمن را به عقب نشینی کامل از جنوب لبنان وادار سازد کاری که اسرائیل این رفتار را در هیچ جای دیگر انجام نداده بود.
در بحران فلسطین نیز دشمن صهیونیستی یک طرف اصلی معادله است اما شرایط طرف فلسطینی بسیار سخت تر و توان مانور آن محدودتر بود. اسرائیل در سرزمین های اشغالی کرانه باختری و نوار غزه در برابر هرگونه حمله نظامی واکنش های شدیدی از خود نشان می داد و نه تنها اقدام متقابل را حق خود می داند که تخریب خانه مجری عملیات را نیز در چارچوب سیستماتیک واکنش خود اجرا می کند.
گاهی دشمن صهیونیستی یک محله یا یک روستا و حتی یک شهر را به خاطر یک عملیات کیفر دستجمعی می کرد و علاوه بر حمله به آن منطقه از مردم آن انتقام سختی می گرفت.
این رفتار دشمن شرایط مبارزه را پیچیده و سخت کرده بود و جنبش های اسلامی به طور طاقت فرسا فعالیت خود را ادامه می دادند. با آغاز انتفاضه مسجدالاقصی جنبش های اسلامی با اتکا به فرهنگ جهاد دینی عملیات شهادت طلبانه را به عنوان یکی از راهکارهای برپایی نوعی موازنه وحشت به کار گرفتند. در این فرآیند به دشمن نیز تلفاتی وارد می آمد و در سه سال نخست انتفاضه مسجدالاقصی تلفات دشمن را به سه برابر رساند که این معادله در طول تاریخ بحران فلسطین بی سابقه است. رژیم صهیونیستی برای گریز از این شرایط تصمیم گرفت دیوار تفکیکی نژادی را میان مناطق اشغالی 1967 و 1948 (1346 و 1327) بسازد و امیدوار بود این راهکار معادله وحشت موجود فیمابین را به نفع رژیم صهیونیستی تغییر دهد و این رژیم متجاوز فارغ از نگرانی سیاست تجاوز کارانه خود را استمرار بخشد. اما گروه های حماس و جهاد در اداره این بحران توان جدیدی را کسب کردند و آن تولید و شلیک موشک است. گروههای مبارزه فلسطینی با این راهکار عملا دیوار حائل را بی فایده کرده و شاید به همین علت است که به پایان رساندن ساخت دیوار از اولویت افتاد. کندن تونل و انجام چندین عملیات موفق و به اسارت گرفتن یک نظامی صهیونیست با این راهکار نیز راهبرد دشمن را در از بین بردن موازنه وحشت با شکست مواجه ساخت. اگر چه معادله وحشت فلسطینیها با رژیم صهیونیستی از توانمندی زیادی برخوردار نیست اما شروع قابل قبولی است و می تواند با پیشرفت رفتار رژیم صهیونیستی را تغییر دهد. عقب نشینی اسرائیل از غزه شاخص مهمی در کارآمدی این معادله نسبی است اما زمانی مردم فلسطین آرمان های خود را تحقق می دهند که توان واکنش فلسطینیان دشمن را به صورت جدی آسیب پذیر سازد و جامعه آن را به چالش بکشد.