توافقات سوئیس و حق بازگشت آوارگان فلسطینی

پس از امضای طرح موسوم به توافق سوئیس بررسی مضمون این تفاهم نامه ضروری به نظر می رسد، به ویژه که در مراسم امضای آن تعدادی از شخصیتهای بین المللی حضور داشتند که این امر مسئله را اندکی جدی تر کرده است. با نگاهی به متن این توافقنامه مشخص می شود که این طرح به هیچ وجه راهی برای حل و فصل منازعه تاریخی که از نیم قرن پیش آغاز شده است و تاکنون ادامه دارد، نیست، بلکه تلاشی برای حل جبری آن از طریق نابودی قضیه و ملت فلسطین است.
خلاصه جریان این است که صهیونیستها با آواره کردن بخشی از فلسطینیان و غصب سرزمینشان دولت اسرائیل را تأسیس کردند و تنها علت و سبب ادامه این درگیری تا حال حاضر همین است. به همین علت این درست نیست که هر چه گفته شد پذیرفته شود و به هر چه اکنون وجود دارد، گردن نهاده شود، زیرا هر راه حلی که در آن علت نادیده گرفته شده باشد و تنها نتایج مد نظر قرار گیرد، راه حل منطقی و درستی نیست و در بهترین صورت راه حلی موقت یا آتش بسی خواهد بود که با کوچک ترین بهانه ای نقض می شود.
کسانی که توافق سوئیس را امضا کردند همه حقایق تاریخی و همه حقوق طبیعی مرتبط با موجودیت ملت فلسطین را نادیده و تصمیم گرفتند که فقط به این دلیل به درگیری پایان دهند که صهیونیستها اکنون از قدرتی برخوردارند که برخی از فلسطینیان را بر آن می دارد که بدون آنکه کسی به آنان اختیاری واگذار کند، چند ورق کاغذ را امضا کنند. چنین اوراقی قابلیت اجرا ندارد و نمی توان آنها را عنصر ایجاد صلح و ثبات دانست.
مواضع سیاسی و ایدئولوژیک صهیونیستها صحت گفته های پیشین ما را به خوبی آشکار می سازد. حتی اگر ما مطامع صهیونیستها در فلسطین را که بر دروغهای نژادپرستانه تورات تحریف شده استوار است نادیده بگیریم یا انگیزه ها و اهداف استعماری امپریالیسم جهانی را که همچنان پشتیبان طرح صهیونیستی و دولت یهودی است در نظر نگیریم و از همه اینها صرف نظر کنیم باز هم این پرسش مطرح می شود که چرا کابینه های پی در پی رژیم صهیونیستی از زمان اعلام تأسیس دولت عبری تاکنون از التزام به قطعنامه های بین المللی که تعداد آنها بسیار زیاد است و همه بر حل این منازعه تأکید دارند، خودداری کرده اند، و چرا کشورهای استعمارگر غربی امروز مدعی اند که خواهان حل و فصل این مشکل هستند؟ دانستن این نکته نیز ضروری است که از نظر اسرائیل و آمریکا، فلسطینیان و عربها امروز دیگر توانی برای مخالفت با پیشنهاد آنان درباره حل و فصل منازعه صهیونیستی ـ عربی ندارند.
رژیم صهیونیستی همه قطعنامه هایی را که مجامع به اصطلاح قانونی بین المللی تصویب کرده اند، رد کرده است. این رژیم در آینده نیز همه راه حلهایی را که بر نابودی یکی از بخشهای اساسی مسئله مورد منازعه استوار نباشد ـ مقصود همان حق بازگشت آوارگان فلسطینی است ـ رد می کند. در مقابل، وظیفه فلسطینیان نیز ایجاب می کند که هر طرحی را که همه حقوق ملی آنان را که حق بازگشت در رأس آنهاست به رسمیت نشناسد، رد کنند. به این ترتیب آنان نه تنها بر حق خود پایبند مانده اند، بلکه بر پایبندی به مبانی صحیح صلح و ثبات در منطقه و جهان تأکید کرده اند. بی پایگی ادعاهای رژیم صهیونیستی و آمریکا مبنی بر اینکه آنان خواستار صلح بوده و تلاش خود را برای ایجاد آن بکار می گیرند، هر روز به وسیله وقایع جدیدی بر همگان آشکارتر می گردد. نظر سنجی جدیدی که در اتحادیه اروپا انجام شد، دو دولتی را که بزرگ ترین خطر برای صلح جهانی محسوب می شوند به جهانیان معرفی کرد که این خود بهترین دلیل بر گفته ماست.
حزب کار رژیم صهیونیستی به رهبری اسحاق رابین در تبدیل توافق اسلو به گامی حقیقی در راه صلح ناکام مانده است، زیرا آریل شارون با گفتار و کردار خود این طرح را نابود کرد. آمریکا نیز نتوانست در عملی شدن آن توافق کاری از پیش ببرد و هنگامی که تلاش کرد آن را به طرحی عملی تر تبدیل کند، نقشه راه را طرح کرد که اساسش بر اجابت مطامع شارون بنا شده بود و به همین دلیل تلاش کرد که حق بازگشت آوارگان فلسطینی را باطل کند. چپگرایان صهیونیست که به شکست طرحها و اقدامات شارون یقین داشتند یوسی بیلین و احمد قریع و سری نسیبه را به جلو انداختند تا طرحی ارائه کنند.کار به توافق سوئیس رسید که ماحصل آن چیزی جز تلاش برای حذف حق بازگشت آوارگان فلسطینی نبود.
اینکه جناح راست و چپ صهیونیستها هر دو در هدف حذف حق بازگشت به نقطه تلاقی رسیده اند، شگفت آور نیست، چرا که اهداف صهیونیستها در نهایت یکی است و هیچ یک از آنها این را انکار نمی کند. پس اگر شارون و نتانیاهو و اولمرت از سرزمین اسرائیل و وعده پروردگار و امنیت اسرائیل سخن می گویند، رابین و پرز و باراک و بیلین و بورگ نیز از مشکل جمعیتی، تشکیل حکومت خالص نژادی و اسرائیل دولت یهودی سخن می گویند. معنای گفته های هر دو طرف یکی است و آن به رسمیت نشناختن حق بازگشت پناهندگان فلسطینی به سرزمینشان که از آن اخراج شده اند.
به همین سبب عجیب نیست که در تفاهمات سوئیس حق بازگشت حذف شده باشد. پس از آن هم مهم نیست که بیلین و بورگ دولت فلسطینی تابع و ضمیمه رژیم صهیونیستی را به رسمیت بشناسند و حداکثرش هم این است که تحت الحمایه اسرائیل و خلع سلاح و بدون حق داشتن ارتش و قدرت دفاعی خواهد بود.
در آن سوی بازی هم که طرف فلسطینی قرار گرفته است پرسشهای زیادی درباره شکل و محتوای توافقات سوئیس مطرح می گردد. همین که در این توافقات حق بازگشت آوارگان فلسطینی نادیده گرفته شده است بر ما لازم می گرداند که به محتوا و مضمون این طرح بیش تر توجه کنیم و اندکی بعد به سراغ شکل آن برویم.
سؤال اول این است که آیا برای مثال یاسر عبدربه و نبیل قسیس حق و اختیار صرف نظر از حق بازگشت فلسطینیان آواره را داشتند؟ این دو به نمایندگی از چه کسی این طرح را امضا کردند؟ اگر از جانب کسی به این کار مأمور شده اند، این فرد کیست؟
باید گفت که حق بازگشت حق طبیعی هر آواره و پناهنده فلسطینی است. علاوه بر آن قطعنامه های بین المللی این حق را به رسمیت شناخته اند. این حق قابل چشم پوشی یا صرف نظر یا تبدیل نیست و هیچ کس نمی تواند به نمایندگی از سوی کسان دیگری در آن دخل و تصرف کند.
اینکه افرادی که طرح توافق سوئیس (یا ژنو) را امضا کردند نماینده هیچ کس جز خودشان نبودند، بر کسی پوشیده نیست. نه فلسطینیان به امضا کنندگان اختیاری داده بودند و نه اسرائیلیها. پس نیازی نیست که بگوییم امضای غیر مسئولانه هیچ تعهدی برای کسی ایجاد نمی کند. به احتمال بسیار زیاد طرف صهیونیستی امضا کننده طرح هم خود را به هیچ چیز ملتزم نمی داند. حزب کار یا گروههای چپگرای صهیونیست درصدد بودند با اعلام این طرح بار دیگر بر اریکه قدرت سیطره یابند، زیرا پس از شکست سختی که مقاومت فلسطین بر برنامه های شارون و کابینه ائتلافی اش وارد آورده بود، بهترین فرصت برای جناح چپ فراهم شده است که او را در گردونه رقابت خارج سازد. اگر چنین چیزی هم میسر نمی شد، حداقل می توانستند که به وسیله این اقدام افکار عمومی جهانیان را فریب داده و اینگونه وانمود کنند که در اسرائیل کسانی هستند که برای دستیابی به راه حل صلح آمیز تلاش می کنند و به این ترتیب بر وحشیگریهای صهیونیستها در فلسطین در نزد افکار عمومی جهانیان سرپوش بگذارند. در این صورت جناح چپ صهیونیستها در خدمت جناح راست افراطی صهیونیستی و در خدمت اهداف صهیونیسم قرار می گیرد همچنانکه همیشه این گونه عمل کرده و جوهر این مسئله نیز هیچ گاه تغییر نکرده است.
حق بازگشت آوارگان فلسطینی به سرزمین و خانه هایشان، عنصر اصلی و اساسی منازعه کنونی در منطقه بوده است و می تواند سنگ بنای صلح عادلانه و حقیقی در فلسطین و منطقه و شاید جهان باشد. هر کس که واقعاً تلاش می کند که صلح برقرار شود ابتدا باید این حق را به خوبی بشناسد و سپس خود را به اعطای آن به صاحب حقیقی اش متعهد بداند و گرنه باید یقین داشت که هدفش فرصت سوزی و دادن وقت بیش تر به شارون و غیره در جناحهای راست و چپ صهیونیستتهاست تا آنها با خیال راحت بتوانند به برنامه های توسعه طلبانه خود در فلسطین و منطقه عربی جامه عمل بپوشانند.