سیاست های بین المللی دولت عثمانی ( سلطان عبدالحميد دوم ) در برخورد با طرح اسکان یهودیان در فلسطین

مهاجرت يهوديان به فلسطين در عهد سلطان عبدالحميد با برخى قوانين مصادف گرديد، كه اين قوانين مانع افزايش مهاجرت يهوديان و تأسيس شهركهاى يهودى نشين مىشد. عليرغم اينكه بسيارى از دستجات يهودى به شيوههاى غيرقانونى وارد فلسطين مىشدند. آنها يا از طريق دادن رشوه به مقامات محلى عثمانى، و يا از طريق مرزهاى همجوار فلسطين چون ولايات جنوب بيروت، و سوريه، كه در آن زمان متعلق به دولت عثمانى بودند ]دست به اين اقدام غيرقانونى مىزدند[. جنبش صهيونيزم پس از شكلگيرى در سال 1897 تلاش مىكرد سلطان عبدالحميد را نسبت به اسكان يهوديان در فلسطين ـ البته تحت نظارت سلطان ـ راضى نمايد. ناگفته نماند كه آژانس يهود شيوههاى غيرقانونى مهاجرت و اسكان يهوديان را نفى مىكرد. و هنگامى كه بر اثر وقوع رويدادها، روابط جنبش صهيونيزم و سلطان ناكام ماند؛ سردمداران آژانس يهود به ضرورت همكارى با كشورهاى بزرگ اروپايى، براى دستيابى به فلسطين پى بردند، تا بتوانند براى تشكيل «دولت يهود» مورد نظر خويش كه به مثابه قاعده و سنگ بناى مصالح اروپايى در امپراتورى عثمانى بشمار مىرفت، مساعدت لازم را از آنها كسب كنند.
در فاصله زمانى كه جنبش صهيونيزم دشمنى خويش را با دولت عثمانى آشكار مىكرد، يهوديان ساكن امپراتورى عثمانى ناخرسندى خويش را از سلطان عبدالحميد آشكار كردند، از اينرو از هر خلل و كاستى در دولت عثمانى به سود خود بهرهبردارى كردند. صهيونيزم جهانى همگام با برخى از كشورهاى اروپايى و نيز با هماهنگى يهوديان دونمه   به اين واقعيت پى بردند كه حكومت سلطان عبدالحميد ضرورتآ مضمحل خواهد شد. زيرا تحقق آرمان صهيونيستها در فلسطين تا زمانى كه سلطان عبدالحميد قدرت را در دست دارد، امكانپذير نيست. و اين در زمانى بود كه كشورهاى اروپايى نيز تقسيم امپراتورى عثمانى را، البته براى دستيابى بر آن اراضى و ايجاد تشكيلات مستقل و خودمختار براى اقليتهاى يهودى، ارمنى، يونانى، و بعضى اقليتهاى ديگر كه بطور طبيعى تكوين آنها جز به خواست اروپائيان شكل نمىگرفت، امرى اجتناب ناپذير مىدانستند. از اين رو دولتهاى ياد شده تاكيد داشتند كه روح ملىگرايى و جدايى طلبى را در شهروندان تحت سلطه عثمانى احياء نموده و بارور كنند. اگرچه روحيه ملىگرايى در برخى افراد به علت انگيزههاى درونى، و در نتيجه شرايط سياسى مشخصى پيشتر جوانه زده بود.
واقعيت اين است كه سلطان عبدالحميد دوم، بر اين حقيقت در خاطراتش تاكيد و چنين مىگويد: «كشورهاى بزرگ اروپايى تصميم داشتند جهان را تمامآ و از جمله امپراتورى عثمانى را در ميان خود تقسيم كنند، لذا آنها جهت احقاق حق مسيحيان در امپراتورى بهانهگيرى مىكردند. اما بدين نتيجه رسيدهايم، كه اين مطلب صرفآ ادعايى بيش نيست بلكه مقصود از طرح آن تقسيم امپراتورى است.» وى اضافه مىكند كه كشورهاى اروپايى سياست «تفرقه بيانداز و حكومت كن» را بين طوايف مختلف دولتى شايع كردهاند. و براى رسيدن به اين هدف به دو شيوه عمل مىكردند :
يكى حمايت و تائيد مسيحيان بر عليه مسلمانان كه كمك به آنها در ايجاد شورش و جنگ برضد مسلمانان. ديگرى، ايجاد فتنه و آشوب داخلى بين مسلمانان، كه اين اقدامات جهت ضعيف گردانيدن ما صورت مىگيرد، و راه را براى كشورهاى اروپايى هموار مىسازد. 
انگليس و آمريكا نيز براى ايجاد فتنه و آشوب با هم همكارى مىكردند و بروز ناآرامىهاى ناشى از آن فتنه و آشوب ارامنه بسال 1890، و پس از آن، به وضوح ديده مىشود. اثبات اين مطلب از آنجا مىشود كه انگليس براى آنان مهمات و اسلحه ارسال مىكرد و آنها را در ايجاد عصيان و آشوب تحريك مىكرد. روزنامههاى عربى زبان مانند «الاهرام» و «المنار» و جرايد خارجى مانند «نيويورك هيرالد» دخالت آنها را مورد تائيد قرار دادند. همچنانكه كشيش «سايروس هملن» در 23 دسامبر 1893 در روزنامه «نصير الاستقلال الكنسى»   صحت اين دخالت را تصديق كرده است. و خاطر نشان مىسازد كه فرستادگان امريكايى در برانگيختن فتنه و آشوب ارامنه، با هدف ناتوان كردن دولت عثمانى مشاركت مىكردند. تا از اين رهگذر ايالت متحده امريكا بتواند در اندك زمان، حكومت عثمانى را ساقط كند. 
 نتيجه همكارى اقليتها با كشورهاى اروپايى موجب شد، گروهى از عثمانىها با صدور پيامهايى خطاب به ارامنه و ديگران اعلان نمايند كه ايجاد بلوا توسط ارامنه و هر طايفه ديگرى با مساعدت و تحريك اجانب ممنوع بوده و بمنزله خيانت و جنايت و ضرر به منافع مشترك ملى است. اين پيام زمانى صادر شد كه تركها بر اين باور بودند كه انگليس در نظر دارد كشورى ارمنى البته زير نظر و حمايت خود تأسيس نمايد.   اما انگليس در انجام اين طرح ناكام شد و جهتگيرى نوينى را با همكارى جنبش صهيونيستى به منظور تأسيس «دولتى يهودى» در فلسطين آغاز كردند. دخالت بينالمللى در امور داخلى دولت عثمانى تا بدانجا رسيد كه كشورهاى اروپايى در معاهده برلين كه بين اين كشورها و حكومت عثمانى به امضاء رسيده بود بر گنجاندن ماده ويژهاى براى يهوديان و مسيحيان ساكن اراضى دولت عثمانى مبنى بر اينكه «مسيحيان و يهوديان از اجراى آداب و رسوم دينى و توسعه فعاليت مراكز و رهبران دينيشان منع نخواهند شد» اصرار مىورزيدند. 
 انگليس در سال 1838 به اعتبار اينكه يهوديان فلسطين جزء شهروندان بريتانيا هستند، حمايت خود را از آنها اعلان نمود. سپس اين كشور هيأتهاى اروپايى ـ انگليسى و آلمانى ـ را به سرزمينهاى تابع دولت عثمانى به بهانه كشف آثار باستانى اعزام كرد. در صورتى كه هدف واقعى از اعزام اين گروهها كشف نفت بود. البته سلطان از اهداف هيأتهاى آنها آگاه بود. عبدالحميد اين مطلب را چنين بيان مىكند: «البته من با فعاليتهاى مربوط به كشف نفت به شرط آنكه با من صراحتآ در ميان بگذارند موافقت مىكنم، اما اگر آنان مانند جاسوسان بيايند، هرگز بدان راضى نخواهم شد.» 
با توجه به اين رخداد، سلطان عثمانى هيأتى را به سرپرستى «صلاح الدين افندى» براى كسب تخصص در زمينه نفت روانه امريكا كرد. اين هيأت پس از گذشت يك سال بدون نتيجه بازگشت. زيرا آمريكا كه در آن زمان قدرتمندترين دولت نفتى به شمار مىرفت، از قبول اهداف اين هيأت سرباز زد، و نمىخواست كه نفت در اختيار كشور ديگرى باشد. سلطان چنين اضافه مىكند: «من از ژاپن طلب مساعدت كردم، ولى متأسفانه هنگامى كه هيأت ژاپنى به عثمانى آمد، من بر سر كار نبودم.» 
واقعيت اينست كه كشورهاى اروپايى، بطور جد در پى آن بودند كه از وضعيت داخلى دولت عثمانى اعم از اقتصادى، سياسى و نظامى شناختى پيدا كنند. زيرا اين كشورها عزم خود را بر تقسيم تركه (ارثيه) مرد مريض در زمان مناسب جزم كرده بودند. از اينرو كنسولگريها و سفارتخانههاى اروپايى نسبت به ارسال گزارشهاى مفصل از وضعيت امپراتورى عثمانى به دولتهايشان اهتمام نشان مىدادند. در اين ميان «ديكسون» كنسول بريتانيا در قدس، بيش از ديگر كنسولهاى انگليس به جوانب نظامى توجه داشت و در خلال مأموريتش گزارشهاى فراوانى را در اين خصوص فرستاد. در سال 1905 وى گزارشى از تحركات نظامى تركيه در بندر الحُديدة   ارسال كرد. «فالانگا»   قائم مقام كنسول بريتانيا در يافا، گزارش مشابهى را ارسال كرد كه در آن خواسته شده بود 1600 نفر از نابلس به يافا بيايند تا آنها را از طريق كانال (سوئز) به يمن اعزام نمايد و گروه ديگرى را به بيروت بفرستد.   و بدين ترتيب به طور مشخص بريتانيا تلاش وافرى براى جمعآورى اطلاعات مربوط به تحركات نظامى تركيه در منطقه عربى صورت مىداد تا با زير نظر گرفتن اين تحركات بتواند در وقت مناسب از آنها بهرهبردارى نمايد و اين همان چيزى است كه قبل از جنگ جهانى اول در سال 1914 اتفاق افتاد.
در راستاى روشهايى كه بريتانيا و كليه كشورهاى اروپايى از آن پيروى مىكردند، اين كشور علاوه بر استفاده از مزدوران محلى و بيگانه بطور يكسان، در همكارى با اقليتها بويژه يهوديان بانفوذ در دولت عثمانى، توجه ويژه نشان مىداد.
در اين مورد مصطفى كامل حقيقتى را بازگو مىكند: «درون دولت ]عثمانى [بسيارى از زنان و مردان بيگانه نفوذ كردند، و براى خود اسامى اسلامى برگزيدند و براى رسيدن به مقامهاى عالى كوشيدند حتى برخى از آنها به پستهاى مهمى رسيده و از نزديكترين عناصر نفوذى در دوره پيشين، در كليه بخشهاى دولت علّييه حتى در ارتش شدند. اينان از قدرت و نفوذ زيادى برخوردار بودند، در ميان وزراى دولت علّييه كسانى پيدا مىشدند كه براى منافع روسيه تلاش مىكردند و مدعى بودند كه سياست آنها روسى است. و بعضى ديگر در جهت منافع انگليس مىكوشيدند و مدعى بودند كه سياست آنان انگليسى است، اما در ميان آنها كسى كه سياستش عثمانى باشد، يافت نمىشد.» 
در اهميت اين سخن اينكه، اين افراد بيگانه كه در دولت نفوذ كرده بودند نقش بارزى را در نابودى و كاهش عمر اين دولت بازى مىكردند. اين بدان خاطر بود كه آنها دوست و مريد عثمانى نبودند بلكه به قول مصطفى كامل: دوست و مريد بيگانگان بودند. و كار برخى از آنها به جايى رسيد كه از جنبه نظامى به دولت خيانت مىكردند، بعضى از آنها ترك نژاد هم بودند. گفته شده است آنگاه كه جنگ روسيه و تركيه در سال  1295 هجرى / 1877 ميلادى درگرفت و در اين جنگ روسها به برخى از روستاهاى قسطنطنيه رسيدند و بر شهر «اَدرنَه» مستولى شدند مردم در ميان خود با ذكر وقايع جنگ، اين شكست را ناشى از خيانت وزيران و دولتمردان مىدانستند و اميران و فرماندهان ارتش را به قصور متهم مىكردند و در مورد فرمانده سپاه، وزير و درباريان صحبت كرده و بر اين باور بودند كه طرفداران مدحت پاشا در دارالخلافه آنها را به اميد فتنهانگيزى فريب دادند.   بويژه اينكه تركها مدحت پاشا و افرادش را به ترور سلطان عبدالعزيز بعد از خلع وى در سال 1876 متهم مىكردند.
 برخى چنين گفتهاند كه مرگ سلطان عبدالعزيز توطئهاى بود كه بوسيله مدحت پاشا و حسين عونى پاشا و ديگران طراحى شده بود. آنها چون يقين داشتند مادامى كه ]سلطان عبدالعزيز [زنده باشد از آنها انتقام خواهد گرفت، جملگى بر قتل وى همداستان شدند. اين جنايت با همدستى انگليس صورت پذيرفت. 
آن چنان كه سلطان عبدالحميد دوم بر اين مطلب صحه گذاشته و مىگويد: «حسين عونى پاشا با انگليسىها همكارى و از آنها پول دريافت مىكرد. به نظر من هر كسى كه از دولتى بيگانه پولى دريافت كند، مسلمآ براى تحقق اهداف و خواستههاى آن كشور كار خواهد كرد. اين موضوع فقط در دوره من رخ نداده است بلكه در دوران عمويم عبدالعزيز و برادرم مراد نيز اتفاق افتاده است».
سلطان در مورد مدحت پاشا مىگويد: «او با انگليسيها همكارى نموده و سياست آنها را تاييد مىكرد و مدحت پاشا در راس كسانى بود كه به همكارى انگليسىها عمويم عبدالعزيز را از سلطنت خلعكردند و همكارى با انگليس يك جرممحسوبمىشود، همانگونه كه ابقاىشخصى مثل او از سوى من در حاكميت، نيز، يك گناه به حساب مىآيد. مدحت پاشا صدراعظم، اموالى را از دولتى كه دشمن ما بود، دريافت كرد و اين مسألهاى است كه من شخصآ مادامى كه بر سر كار هستم، نمىتوانم آن را بپذيرم و سرانجام كاسه صبرم لبريزشده و او را از حكومت خلع كردم.» 
واقعيت اينست كه اقدامات سلطان نتوانست جلوى افزايش نفوذ اروپائيان را در اراضى عثمانى، بخاطر امتياز بيگانگان كه به كاپيتالاسيون معروف بود، بگيرد. و از آثار آن، حمايت دولتهاى اروپايى از يهوديان فلسطين بود، به اين اعتبار كه يهوديان جزء شهروندان آنها محسوب مىشوند. و اين ]حمايت[ از سوى كنسولهاى آنها در دولت عثمانى صورت مىگرفت. آنچنانكه روسيه به حمايت از ارتدكسها، و فرانسه به حمايت از كاتوليكها، و انگليس به حمايت از پروتستانها و يهود پرداختند. و از رهگذر اين امتيازات دولت عثمانى افزايش ماليتهاى گمركى بيش از 8% را ممنوع كرد.   در سال 1907، مالياتها را دولت 3%  افزايش داد و در مجموع ارزش ماليتهاى گمركى به 11% رسيد. در صورتى كه دولتهاى اروپايى شرط كرده بودند كه اين افزايش در رابطه با انجام اصلاحات در ولايات سه گانه معروف به مقدونيه شامل سلانيك، مناستر و كوزوو   تخصيص و سرمايهگذارى شود به اين اعتبار كه اين مناطق جزء حوزه نفوذ اروپا به حساب مىآمد. در يكى از اين مناطق يعنى سالانيك، دستجات يهودى اكثريت مطلق ساكنان را تشكيل مىدادند. و در سال 1905 دولتهاى اروپايى تصميم گرفتند سيستم اخذ ماليات دولت عثمانى را بويژه در ولايتهاى سه گانه مقدونيه تحت كنترل بينالمللى درآورند. اما سلطان عبدالحميد با اين درخواست موافقت نكرد و بر تصميم خود پافشارى كرد.   اين كشورها به پيروى از شيوه فشار نظامى رو آوردند، در نتيجه به انجام مانورهاى نظامى در ازمير، ]تنگه [داردانل و اشغال مناطق همجوار آن مانند جزيره «مدللى» دست زدند. تا آنجا كه سلطان ناچار شد با تعيين هيأت اروپايى شامل نمايندگانى از كشورهاى وام دهنده موافقت نمايد. دولت عثمانى مصرانه تلاش مىكرد كه از تحت نفوذ و كنترل اين هيأت رهايى يابد. دولت تركيه چارهاى نداشت جز اينكه اين ديون را از طريق گرفتن وامهاى جديدى از بانكها و مراكز مالى و يا موقتآ با گرفتن وام از همين بانكها، پرداخت نمايد. و اين بانكها در دست صهيونيستهايى بود كه نسبت به رهايى دولت عثمانى از ديون خود امتناع مىكردند و البته اين مساله با نظر موافق كشورهاى اروپايى صورت مىگرفت.   آژانس يهود جز به عملى شدن طرح صهيونيستى و مهاجرت بىقيد و شرط يهوديان به فلسطين فكر نمىكرد. و سرمايهگذاران اروپايى نظير «اورلاندو توبينى و شركايش» از سرمايهداران بزرگ فرانسوى طرف همكارى با تركيه بودند. اين افراد نيز به نوبه خود تحت سلطه مراكز مالى يهود قرار داشتند. و در اين دوران، هر يك از كشورهاى انگليس، فرانسه و روسيه به علت اينكه سلطان عثمانى امتياز خطآهن (B. B. B) را به آلمان واگذار كرده بود، خشمگين بودند. بخاطر اينكه اين كشورها مساله فوق را موجب نفوذ رو به افزايش آلمان تلقى مىكردند، و اين امتياز را علت كاهش نفوذ كشورهاى سه گانه در دولت عثمانى بحساب مىآوردند. از اينرو اين دولتها و در راس آنها انگليس نسبت به بهرهبردارى عناصرى كه در فروپاشى امپراتورى عثمانى، سهمى داشتند مثل، «تركهاى جوان» و يهوديان دونمه و ديگر دستجات، اهتمام فراوان نشان مىدادند. هر چند كه جنبش صهيونيستى در دورهاى از دوران فعاليت سياسى خود از همكارى با انگليس روى بر تافت، و با آلمان بخاطر مصالح مشترك، دست همكارى داد. و جاى تعجب است كه همه اقليتها در دولت عثمانى به جز يهوديان كه منتظر افزايش قدرت در اين دولت بودند، عليه دولت دست به شورش و اغتشاش زدند. و به طور پنهانى با همكارى برخى از قدرتهاى مؤثر در براندازى سلطان عبدالحميد، خصوصآ پس از اينكه طى دوران حكومت عبدالحميد تمام آمال و آرزوهاى آنها به يأس و نااميدى مبدل گشته بود، نقشههايى را طراحى كردند.
در سال 1908 اقدامات اروپائيان نسبت به قبل دو برابر گشته بود. بويژه بعد از اينكه نفوذ آلمانها در خاور نزديك بعد از پايان طرح راهآهن افزايش يافته بود، لذا آلمان مىتوانست از طريق خطآهن بغداد ـ حجاز به خليج فارس ]عربى[ و جنوب جزيرةالعرب و عدن دست يازد. و اين خود به مثابه ضربهاى بود كه بر منافع بريتانيا در منطقه وارد مىشد. بروز اين وضعيت، اهميت طرح وصل راهآهن در مناطق فلسطين و سوريه را افزايش مىداد. بدين معنا كه عثمانىها مىتوانستند از جنوب تا فلسطين و از آنجا به مصر پيشروى كنند، بريتانيا از اين واقعه دچار واهمه شد، براى اينكه بريتانيا به اهميت فلسطين بعنوان پايگاه مهم حمله به مصر يا دفاع از آن پى برده بود. طبيعى بود كه چنين مسالهاى، كانال سوئز را كه شاهرگ حياتى استعمار بريتانيا محسوب مىشد، به مخاطره مىانداخت.
___________________________________________
. براى اطلاعات بيشتر از يهوديان دونمه نگاه كنيد به: مصطفى طوران: يهود الدونمة،برگردان عربى: كمال خوجه، دارالسلام ـ بيروت 1977. د. محمد عمر: يهود الدونمة،مؤسسة الدراسات التاريخية ـ بيروت 1978.
  . انتشارات مجله ترجمان تركيهSultan Abdul Hamit; in: Hatira Defleri;
  . به معناى حامى استقلال كليسا.
  . براى اطلاعات بيشتر نگاه كنيد به: الاهرام 20 آگوست 1890، شماره 83. المنار، 10 آوريل1900، م 3، ج 7، ص 167. المنار، 9 ژوئن 1900، م 3 ج 10، ص 235. المنار 23 نوامبر1908، م 11، ج 10، ص 758، 759، همچنين نگاه كنيد به: مصطفى كامل: المسألةالشرقية، ص 305.
  . مصطفى كامل: المسألة الشرقية، ص 315.
  . نسخه خطى: سلاطين آل عثمان، ج 23 ويژه سلطان عبدالحميد دوم، ص 75. بشماره10704، كتابخانه ظاهرية ـ دمشق.
  . Sultan Abdدl Hamit, in: Hatira Defleri
  . سلطان در خاطراتش مىگويد: اينها حوادث بىنهايت جالبى از هيأتهاى انگليسى ـ آلمانىهستند، سلطان نقل مىكند كه هيأتهاى كارشناسى انگليسى به وى مىگفتند: هدف هيأتاعزامى علمى تاريخى است كه بزودى بسيارى از دادههاى تاريخى را متحول خواهدكرد. سپس اين هيأت به بهانه كاوش در آثار باستانى رهسپار موصل و بغداد شد و بعد ازمدتى آنها برخى از مجسمهها و كوزهها و سكههاى قديمى را براى سلطان فرستادند.همچنين آنها يك شمشير قديمى را براى سلطان فرستادند يعنى اينكه هيأت همچنان درپى كشف آثار باستانى است. بعدها روشن شد كه شمشير و بقيه آثار به تازگى ساختهشدهاند ولى براى رد گم كردن آنها را بشكل قديمى آراستهاند. اين حقايق موجب شد كهسلطان آنها را از اراضى عثمانى اخراج نمايد. سلطان رخدادهاى مشابهى را در خصوصهيأت آلمانى نيز نقل مىكند.
  . Dickson to O'Conor, 5 June 1905, No. 18. in F. O. 195 / 2199.
  . Falanga.
   Dickson to O'Conor, 22 April 1905, No. 11. in F. O. 195 / 2199.همچنين نگاه كنيد به :Dickson to O'Conor, 22 June 1905, No. 34. in F. O. 195 / 2199.براى اطلاعات بيشتر پيرامون تحركات نظامى تركيه بعد از انقلاب 1908 نگاه كنيد بهگزارشات ذيل :Blesh to Lowther, 4 Feb. 1909, No. 8. in F. O. 195 / 2321.Blesh to Lowther, 11 Feb. 1909, No. 9. in F. O. 195 /  321.Blesh to Lowther, 20 Feb. 1909, No. 11. in F. O. 195 / 2321.Blesh to Lowther, 21 April. 1909, No. 32. in F. O. 195 / 2321.
  . مصطفى كامل، همان منبع ص 11.
  . نسخه خطى: سلاطين آل عثمان، ج 23 ويژه سلطان عبدالحميد دوم، ص 73.
  . اسماعيل سرهنگ: حقائق الاخبار عن دول البحار، ج 1، ص 722، 723 و بعد از آن. مصر1896.
  . Sultan Abdدl Hamit, in: Hatira Defleri
  . نگاه كنيد به: سليمان موسى: الحركة العربية 1908 ـ 1924، ص 21، وليم فهمى: الهجرةاليهودية الى فلسطين المحتلة، ص 20. همچنين نگاه كنيد به «عن الامتيازات الاجنبية» :R. Pinon: L'Europe et L'Empire ottoman, PP. 456 - 547.زين زين: الصراع الدولي فى الشرق الأوسط، ص 40، 41.
  . ساطع الحصرى: البلاد العربية و الدولة العثمانية، ص 144.
  . ــــــــ : همان منبع، ص 149.
  . عودة عودة: القضية الفلسطينية فى الواقع العربى، ص 194.