صهیونیزم ؛ فروپاشی از درون

اندکی پیش از این ، قطعنامه ای را که کشورهای اسلامی به شورای امنیت سازمان ملل پیشنهاد کرده بودند تا برمبنای آن از ادامه دیوارسازی در سرزمین فلسطین توسط دولت صهیونیستی ، جلوگیری شود ، بوسیله امریکا وتو شد.
با این وتو، دولت اسرائیل با قدرت بیشتر به ساختن دیواری ادامه داد که بخش دیگری از مناطق مسکونی فلسطینی ها را از دست آنان در می آورد و میان خانواده های فلسطینی دراین سو و آن سوی دیوار ، جدایی می افکند. همزمان با این کار ، دولت اسرائیل به تخریب خانه های فلسطینی و آواره کردن مردم ادامه می دهد که نمونه آخر آن ، انفجار مناطقی در غزه و بی خانمان کردن بیش از دو هزار نفر ظرف یک روز در هفته گذشته بود. این اقدامات اگر چه به مذاق صهیونیست ها خوش آمده است لیکن مخالفت برخی وجدان های بیدار یهودی را - که هم اکنون در اقلیت اند - برانگیخت.
فجایعی که صهیونیزم به راه انداخته ، چیزی به عنوان «پست صهیونیزم» را موجب شده است و آنان که از این عنوان برای توصیف خویش استفاده می کنند ، برآنند هویت خود را از تاریخ تیره و خونبار و دهشتناک صهیونیزم پاک کنند. مقاله پیش رو که تا حدی از لحن و فحوای پست صهیونیزم برخوردار است ، نگاهی انتقادی دارد به آنچه اینک یهودیان در اسرائیل بر سر فلسطینیان می آورند. این مقاله توسط آوراهام برگ ، سخنگوی سابق نست (مجلس نمایندگان اسرائیل) به نگارش درآمده است.
درباره این موضوع ، اکنون چندین ماه است که تا اندازه ای به علت خستگی بیش از حد و یکنواختی بی پایان اوضاع و ناتوانی ظاهری افراد به خاطر نداشتن دیدگاهی فراتر از نوک بینی شان ، سکوت کرده ام.
آنچه که در این نوشته آمده است ، مطلب تازه و جدیدی نیست.
در واقع برخی از یهودیان خردمند ، این مطالب را از حدود سال 1917 به دفعات دقیقا بیان کرده اند اما هیچکس مایل به شنیدن آنها نبوده است.
در آینده ای نه چندان دور، یهودیانی از دو جنبش اصلاح طلب کلاسیک ، همچون خاخام المر برگر و برخی یهودیان در خود جنبش صهیونیست در دهه های 20 و 30 ، مانند مارتین بودر به عنوان پیامبران متجدد به شمار خواهند آمد. البته اعراب ، از داخل و خارج فلسطین ، این مسائل را متذکر شده اند ، چرا که آنها نژادپرستی را برای اولین بار از سوی امپریالیست های انگلیسی و فرانسوی تجربه کرده اند ؛ همان هایی که سرزمین های آنها را بدون جلب موافقت شان تقسیم کرده و این باتلاق عظیم و رنج آور را به وجود آوردند.کشور اسرائیل امروز، بر مبنای چارچوبی از فساد و شالوده ای از ظلم و ستم و بی عدالتی استوار است بدان معنا هم اکنون پایان کار صهیونیسم در شرف وقوع است.
براستی آیا این امکان وجود دارد که نسل ما، آخرین نسل از صهیونیست ها باشد؟ با این حال اگرچه ممکن است اینجا یک کشور یهودی باشد اما این کشور ، کشوری متفاوت ، عجیب و زشت خواهد بود. فرصت برای تغییر مسیر و خطمشی وجود دارد اما این فرصت ، فرصت زیادی نیست.
آنچه موردنیاز است ، بینشی جدید از جامعه ای عادل و اراده ای سیاسی است تا این تغییر را جامه عمل بپوشاند. یهودیان سرگردان و پراکنده که اسرائیل را ستون مرکزی هویتشان می دانند باید این امر را موردتوجه قرار داده و نظرات خود را جسورانه بیان کنند. در اسرائیل ، چیزی به نام اپوزیسیون وجود ندارد ؛ ائتلافی که آریل شارون در راس آن قرار دارد ، ادعا می کند این حق را دارد که سکوت اختیار کند. در کشور پرحرفی ها، ناگهان همه زبان فروبسته اند، چرا که چیزی برای گفتن باقی نمانده است ، ما در واقعیتی زندگی می کنیم که به طرز مفتضحانه ای شکست خورده است.
بله ، ما زبان یهودی را زنده نموده ایم ، یک پول ملی را به وجود آورده ایم ؛ سهام ما در بازار خرید و فروش سهام نیویورک معامله می شود، اکثر مراکز اقتصادی دنیا در دستان ماست ؛ اما آیا دلیل ما از بوجودآوردن یک کشور ، این بوده است؟ بقا و تداوم ملت یهود به مدت دوهزارسال ، به این دلیل نبوده که در تسلیحات مدرن ، برنامه های ایمنی کامپیوتر یا موشک های ضدموشک پیش قدم است ؛ اما مادر اهدافمان شکست خورده ایم.
به نظر می رسد جنگ دوهزار ساله برای بقای یهودیان ، به کشوری پر از مهاجرنشین منحصر شده که به دست گروهی از افراد فاسد و قانون شکن که فاقد اصول اخلاقی هم هستند، اداره می شود؛ کسانی که هم نسبت به شهروندان خود و هم نسبت به دشمنانشان ، بی اعتنا و بی توجهند. کشوری که در آن عدالت نباشد، سرنوشتی جز نابودی نخواهد داشت.
روز به روز اسرائیلی های بیشتر و بیشتری به درک این موضوع پی می برند؛ درست زمانی که از فرزندان خود می پرسند در 25سال آینده کجا زندگی خواهند کرد؟ بچه هایی که صادق اند در کمال ناباوری و حیرت والدین خود اعتراف می کنند که نمی دانند؛ شمارش معکوس برای پایان جامعه اسرائیلی شروع شده است.
سکونت در نواحی کرانه باختری مانند بیت الافرا برای یک صهیونیست ، ظاهرا بی دردسر به نظر می رسد؛ می توانید به انبوهی از گلهای بوگینویل و گرانیوم خیره شوید و در عین حال چشمانتان را از اشغال مناطق فلسطینی فرو بندید ؛ می توان از بزرگراه هایی که به ندرت نیم مایل از محل ایست و بازرسی فلسطینیان فاصله دارند ، به راحتی و با سرعت تردد کرد ؛ به همین دلیل درک تجربه تحقیرآمیز یک عرب مورد نفرت مشکل است ، عربی که ناچار است از جاده هایی که برای او در نظر گرفته شده و به دور از چشم دیگران ، مخفیانه رفت وآمد کند؛ مسیرهایی پر از دست انداز که منع عبور و مرور نیز در آنها برقرار است ؛ یک جاده برای متجاوزی که سرزمین را اشغال کرده و یک جاده برای اشغال شده ها. چنین رویه ای نمی تواند ثمربخش باشد. حتی اگر اعراب سر خود را پایین انداخته و شرم و عصبانیت خود را برای همیشه فرو بلعند، سودی نخواهد داشت.
ساختاری که بر مبنای سنگدلی و قساوت آدمی بنا شود، لاجرم به خودی خود از هم فرو خواهد پاشید. این مهم را به خوبی به خاطر داشته باشید: روبنای صهیونیسم اکنون مانند یک سالن عروسی بی کیفیت در اورشلیم در حال فروپاشی است.
تنها افراد دیوانه در طبقات بالایی چنین ساختمانی به رقص و پایکوبی ادامه می دهند، در حالی که ستون های زیرین ساختمان در حال فروریختن است.
عادت کرده ایم که نسبت به رنج و عذاب زنان در نقاط ایست و بازرسی بی توجه باشیم.
تعجبی ندارد که فریادهای زنی که در همسایگی ما مورد بدرفتاری قرار گرفته یا فریاد مادر تنهایی که برای حمایت فرزندش ، با عزت و شرف مبارزه می کند را نمی شنویم.
اسرائیل که پیش از این هم اهمیتی به کودکان فلسطینی نمی داد، نباید زمانی که این کودکان با نفرت تمام بزرگ شده و خود را در کانون واقعیت گریزی اسرائیلی در عملیات شهادت طلبانه منفجر می کنند، تعجب کند. آنها خود را در تفریحگاه های ما به خدا واگذار می کنند زیرا زندگی آنها، سراسر درد و رنج و شکنجه است ؛ آنها خون خود را در رستوران های ما می ریزند تا اشتهای ما را خراب کنند زیرا آنها فرزندان و والدینی در خانه دارند که گرسنه و آواره اند. ما می توانیم هزاران تن از رهبران و سردسته آنها را در یک روز بکشیم (کاری که هم اکنون انجام می شود) اما هیچ مشکلی حل نخواهد شد زیرا رهبران از پایین (شرایط و اوضاع بد) به اینجا می رسند؛ آنها از چاه های نفرت و خشم ، از زیربنا و شالوده بی عدالتی و فساد اخلاقی سربرمی آورند. اگر همه این واقعیت ها، گریزناپذیر و از سوی پروردگار مقدر شده و تغییرناپذیر بودند، من سکوت می کردم.
اما مسائل می توانند از هم جدا و متفاوت باشند؛ پس از نظر اخلاقی صحیح نیست که خاموش بنشینیم بلکه باید فریاد برآوریم.
اینجاست که نخست وزیر (اسرائیل) باید به خود بگوید: زمان توهم پایان یافته و زمان تصمیم گیری فرا رسیده است.
درست است که ما به این سرزمین علاقه داریم اما درست نیست که بخواهیم در آن به تنهایی زندگی کنیم ؛ چنین چیزی هرگز اتفاق نخواهد افتاد؛ اعراب (که بیش از ما در اینجا بوده اند) نیز رویاها و نیازهایی دارند. در فاصله بین اردن و مدیترانه ، اکثریت روشنی از یهودیان وجود ندارد. پس همشهریان آگاه باشید که ممکن نیست بدون پرداخت بهایی ، مالک و صاحب همه چیز شوید. ما نمی توانیم اکثریتی از فلسطینیان را زیر پوتین اسرائیل نگه داشته و در عین حال ( به صورتی خنده آور و مضحک) خود را تنها حکومت دمکراسی در خاورمیانه بدانیم.
بدون حقوق مساوی برای همه کسانی که در این جا زندگی می کنند، چه عرب و چه یهود، چیزی به نام دمکراسی نمی تواند وجودداشته باشد. اگر خواهان اسرائیل بزرگ هستید (آنچنان که رهبران صهیونیزم می خواستند؛ سرزمینی که خاورمیانه را دربرمی گرفت) پس دمکراسی را رهاکنید؛ نظامی کارآمد از تبعیض نژادی همراه با اردوگاههای اسرای جنگی و روستاهایی فقط مخصوص بازداشتگاه (درست مثل اردوگاههای کار اجباری نازی ها) ایجاد کنیم.
خواستار اکثریتی از یهودیان هستید؟ مشکلی نیست.
یا اتومبیل ، اتوبوس و شتر در اختیار اعراب بگذارید و آنها را به طور دسته جمعی بیرون کنید یا این که خودمان را کاملا از آنها جدا کنیم (و یک دیوار سرتاسری بین خود و آنها بکشیم) ؛ راه سومی وجود ندارد. ما باید همه مهاجرنشین ها را بیرون کنیم ، همه آنها را؛ یک مرز که از نظر بین المللی به رسمیت شناخته شده ، ما بین وطن ملی یهودی و وطن ملی فلسطینی بکشیم.
قانون بازگشت یهود تنها در خانه ملی ما و قانون بازگشت آنها تنها در محدوده مرزهای کشور فلسطین قابل اعمال خواهد شد. خواستار دمکراسی هستید؟ مساله ای نیست ؛ یا بخش بزرگتر از اسرائیل را برای بازمانده مهاجرنشینان و مرزنشینان رهاکنید یا این که حق تابعیت و رای دادن را به طور کامل به همه افراد من جمله اعراب بدهید. البته نتیجه این خواهد بود که آن دسته از افراد که کشوری فلسطینی را در کنار ما نمی خواهند، از طریق همه پرسی و رای گیری ، یک کشور فلسطینی را در میان کشور خود خواهند داشت.
ما باید تصمیم خود را بگیریم : نژادپرستی یهودی یا دمکراسی.
مهاجرنشینان یا امید برای هر دو ملت ؛ بینش کاذب سیم های خاردار و بمب گذاری های انتحاری (استشهادی) یا مرزهای بین المللی و به رسمیت شناخته شده بین دو کشور. پس به چه دلیل مخالفین این چنین ساکتند؟ شاید به این دلیل که برخی مایلند به هر قیمتی شده به دولت ملحق شوند حتی به بهای سهیم شدن در یک بیماری ؛ در حالی که آنها در کار خود مرددند، نیروهای خوبی و خیر، امید خود را از دست می دهند. هر کس که از ارائه موضعی مشخص - سیاه یا سفید - امتناع می ورزد، در حال همکاری و کمک به انحطاط و سقوط است.
این مساله حزب کارگر در مقابل لیکود یا راست در مقابل چپ نیست بلکه درستی در مقابل نادرستی و پسندیده در مقابل ناپسند است ؛ مساله اطاعت کنندگان قانون در برابر قانون شکنان است.
آنچه مورد نیاز است ، جایگزینی سیاسی برای دولت شارون نیست بلکه چشم اندازی از امید است ؛ راه چاره ای برای جلوگیری از نابودی و تباهی خودمان توسط افرادی کر و لال و سنگدل است.
دوستان اسرائیلی در کشورهای خارجی - یهودی و غیریهودی - مانند روسای جمهور و نخست وزیران ، خاخام ها و افراد غیرروحانی ، آنها نیز باید انتخاب کنند.