فرجام اشغال

در اواخر دهه ۸۰ روند توفنده انتفاضه نخست فلسطینیان چنان عرصه را بر دولت اسرائیل تنگ کرد که موضوع خروج از غزه به طور جدی در دستور کار قرار گرفت. «رابین» نخست وزیر وقت اسرائیل در بیان این تنگنا گفت: «آرزو می کنم یک روز صبح از خواب بیدار شوم و خبر غرق شدن غزه در دل دریا را بشنوم تا از این مشکل رهایی یابم.» بدین ترتیب انتفاضه «سنگ» یا انتفاضه نخست، در آستانه تحقق یک پیروزی بزرگ قرار گرفت، لیکن رفتار مرموز اسرائیل توانست بزرگترین اشتباه استراتژیک را به رهبری فلسطینی تحمیل کند. در حالی که اسرائیل برای حل مشکل امنیتی خود بویژه در غزه حاضر بود بحث خروج از آن را به طور جدی پیگیری کند، با آغاز روند اسلو صحنه تغییر کرد. فلسطینیان نقداً مشکل امنیتی اسرائیل را حل کردند، در حالی که تحقق اندک خواسته های آنان که بخش بسیار ناچیزی از حقوقشان بود به مذاکرات ماراتونی واگذار شد که فقط حدود یک دهه از وقت فلسطینیان را تلف کرد بی آنکه حاصلی داشته باشد.
در سال ۲۰۰۰ میلادی فلسطینیان که خود را در بن بست مذاکرات تنها و بی یاور یافتند و از سوی دیگر دستاورد عظیم مقاومت اسلامی لبنان در آزادی سرزمین های اشغالی جنوب لبنان را مشاهده کردند، بار دیگر به انتفاضه روی آوردند. در انتفاضه دوم که انتفاضه اقصی نام گرفت رهبری سیاسی فلسطین که در شخص یاسر عرفات تجلی داشت و نهایت سعی و کوشش خود را به کار برد تا شاید اشتباه خود در ورود به مذاکرات بی نتیجه اسلو را جبران کند و در این مسیر تا آنجا پیش رفت که پس از چهار سال محاصره، توسط دولت اسرائیل مسموم شد و در پاریس درگذشت. اما بار سنگین مبارزه در این دوره همچون همیشه بر دوش مردم فلسطین بود که تقدیر الهی رسالت عظیم دفاع از موجودیت فلسطین و هویت اسلامی منطقه را در برابر هجوم غرب برعهده آنان نهاده است.
اما صحنه فلسطین در روند جدید منازعه شاهد یک تحول دیگر نیز بود و آن ظهور قدرتمند جریان های اسلامی است که به عنوان نبض ملت فلسطین علاوه بر هدایت سیاسی، «مقاومت » را سازماندهی می کردند.
اصلی ترین مشکل مردم فلسطینی در طول مبارزات خود با اسرائیل عدم وجود توازن در قوای طرفین بود. اسرائیل به دلیل ارتباط ارگانیک خود با غرب در سه بعد قدرت فائقه ای کسب کرد. توانایی فوق العاده اقتصادی، برخورداری از حمایت های همه جانبه اقتصادی و بالاخره ایجاد یک ارتش بسیار نیرومند، اسرائیل را به قدرت برتر در خاورمیانه تبدیل کرد. در مقابل فلسطینیان، فاقد توانایی نظامی بودند. از نظر سیاسی هیچ حامی حقیقی در جهان نداشتند و در بعد اقتصادی آنقدر تضعیف شدند که حتی برای گذران زندگی عادی خود ناگزیر بودند که برای حفظ فرصت های شغلی خود در زمینه های خدماتی و کارگری ساده با اسرائیل ملتمسانه برخورد کنند تا حدی که اسرائیل برای اعمال فشار به آنان با بستن مرزهای میان مناطق ۴۸ و ۶۷ آنان را از خدمتگزاری خود محروم ساختند. به راستی آیا ذلتی فراتر از این می توان یافت که دشمن برای تأدیب یک ملت آنان را از خدمتگزاری به خود محروم کند؟
اما فلسطینیان در طول دوران منازعه هیچ گاه اراده خود را از دست ندادند و به رغم همه دشواری ها با امید به یاری خدا و با وجود همه سختی ها و ظلم دشمنان و نامهربانی خویشان، «اراده آهنین» خود را صیقل دادند و فرزندان خود را چنان آزمودند که در گذر زمان همواره درصدد باشند تا شاید از هر فرصتی برای پیروزی بهره جویند و برای رویارویی با دشمن راهی بیابند که ضعف آنان را به قوت مبدل سازد.
استراتژی «مقاومت» که راهی جدید در مبارزه بود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و با تأثیرپذیری از آموزه های امام خمینی(ره) به عنوان راهی نو در صحنه مبارزه با اسرائیل رخ نمود.
مبانی این استراتژی عبارتند از:
۱- تکیه بر نیروی عظیم ملت و بسیج همه امکانات آن برای رویارویی.
۲- هدف قرار دادن نقاط ضعف دشمن و پرهیز از ورود به درگیری با نقطه قوت.
۳- پرهیز از هر گونه درگیری جانبی به گونه ای که همه تلاش ها فقط به تقابل با دشمن معطوف شود.
۴- تکیه بر ایدئولوژی اسلامی که می تواند مردم را بر محور ایثار و شهادت بسیج کند. ناگفته نماند که حتی مسیحیان فلسطینی که در این مبارزه در کنار برادران مسلمان خود قرار دارند، خود را از نظر فرهنگی مسلمان می دانند.
بدین ترتیب «انتفاضه» یعنی قیام عمومی ملت، بستر مبارزه «مقاومت» به اصلی ترین عامل تقابل تبدیل شد.
در برابر سلاح هسته ای و ارتش تا بن دندان مسلح و برخوردار از تکنولوژی پیشرفته «عملیات شهادت طلبانه» به صحنه آمد؛
در برابر قدرت فائقه اقتصادی اسرائیل، «قناعت» و تحمل زندگی دشوار اقتصادی موجب قدرت فلسطینیان شد؛
و بالاخره «همبستگی ملی» سلاح فلسطینیان در برابر فشار شدید سیاسی از سوی تمام قدرت های جهانی بر آنان شد.
شارون که به رغم وقوف بر تغییر معادله، نمی توانست و یا نمی خواست این تحول را بپذیرد، از سوی مؤسسه حاکم بر اسرائیل وارد صحنه شد و ادعا کرد که در یک فرصت صد روزه انتفاضه را پایان خواهد داد، اما حاصل آن شد که در آستانه پایان پنجمین سال انتفاضه خروج از غزه، آن هم بدون هیچ قید و شرطی را بر هر گزینه دیگر ترجیح داد. اصلی ترین دلیل شکست اسرائیل و فرار از غزه وضعیت امنیتی بود. در مقدمه طرح خروج از غزه آمده است: «هدف از اجرای این طرح فراهم آوردن وضعیت امنیتی، اقتصادی، سیاسی و دموگرافیک بهتر برای اسرائیل است.» در ایام اجرای طرح و فعال شدن یهودیان مخالف آن، شارون به صراحت اعلام داشت که هزینه های باقی ماندن در غزه برای اسرائیل غیر قابل تحمل است و برای نجات اسرائیل از نابودی و همچنین ادامه تسلط بر بخش های گسترده ای از کرانه باختری خروج از غزه گریزناپذیر است. شائول موفاز وزیر دفاع و سیلوان شالوم وزیر خارجه نیز همین مطلب را مورد تأکید قرار دادند.
بررسی آمار تلفات اسرائیل در ۵ سال گذشته در نوار غزه این نکته را مورد تأیید قرار می دهد. در این مدت ۵۰ شهرک نشین یهودی در غزه کشته شدند. اما مهمتر آن بود که ۱۰۰ نظامی اسرائیلی نیز به هلاکت رسیدند. می دانید که در ۲۱شهرک یهودی نشین در نوار غزه حدود ۸۵۰۰ اسرائیلی حضور داشتند. اساساً تراکم جمعیتی در غزه- حضور بیش از ۱۳۵۰۰۰۰ نفر فلسطینی در سرزمینی که مساحت آن از ۳۷۰ کیلومتر مربع تجاوز نمی کند- به اسرائیل اجازه نمی داد که تعداد شهرک ها را بیش از این افزایش دهد. دولت اسرائیل برای تأمین امنیت این ۸۵۰۰ شهرک نشین، به ناچار بیش از ۲۰۰۰۰ نفر از نیروی ارتش خود را در آن منطقه مستقر کرده بود. حاصل آن شد که تلفات نظامیان به دو برابر شهرک نشینان بالغ شود. با توجه به اینکه تحمل تلفات در میان نظامیان برای ساختار سیاسی اسرائیل به مراتب دشوارتر است، لذا خروج از غزه و تخلیه شهرک های آن تنها راه موجود بودند.
علاوه بر مسئله امنیتی که اصلی ترین عامل اجبار اسرائیل به خروج از اسرائیل بود، باید به روند تغییر افکار عمومی جهانیان به ویژه افکار عمومی اروپا که برای اسرائیل بسیار حائز اهمیت است، نیز اشاره شود. برخلاف تصور مخالفان انتفاضه، که معتقد هستند اوج گیری مقاومت و انتفاضه که معمولاً با بسیج شدید تبلیغاتی بر ضد فلسطینیان و تروریست خواندن آنان همراه است، افکار عمومی غرب را به نفع اسرائیل شکل می دهد، اما تجربه نشان می دهد که همزمان با اوج گیری انتفاضه علاوه بر بسیج افکار عمومی مسلمانان و جهان عرب، افکار عمومی اروپا نیز درست در سوی مخالفت با اسرائیل به حرکت درمی آید. آخرین نظرسنجی انجام شده در اروپا نشان می دهد که ۵۹% از آنان اسرائیل را یک دولت سرکوبگر و ضد حقوق بشر تلقی می کنند و همدلی خود با خواسته های فلسطینیان را در حق تعیین سرنوشت اعلام می دارند.
علاوه بر مطالب فوق الذکر باید به نگرانی اسرائیل از روند سریع تغییر ترکیب جمعیتی در سرزمین تاریخی فلسطین اعم از مناطق اشغال شده در سال ۴۸ یا در سال ۶۷ نیز اشاره کرد. آمارهای موجود نشان می دهد که حدود ۵/۳ میلیون فلسطینی در این مناطق زندگی می کنند؛ این در حالی است که مجموع یهودیان ساکن فلسطین اشغالی از ۳/۵ میلیون نفر تجاوز نمی کند. با در نظر گرفتن نرخ رشد بالای فلسطینیان و همچنین سکونت یک میلیون از یهودیان تبعه اسرائیل که به دلیل برخورداری از تابعیت مضاعف در آمریکا و اروپا اقامت دارند، می توان حدس زد که طی یک دهه آینده ترکیب جمعیتی به نفع فلسطینیان تغییر کند. این امر می تواند موجب نگرانی رهبران اسرائیل باشد که یهودی بودن دولت خود را در خطر می بینند.
بدین ترتیب روند حوادث در این برهه از زمان اولین پیروزی بزرگ برای فلسطینیان را رقم زد؛ امری که همه ارتش های عربی از تحقق آن ناتوان بودند. با این اوصاف اولین گام در سیر تثبیت همه جانبه موجودیت فلسطینی برداشته شد و اینک غزه خارج از چارچوب مذاکرات و تعهدات متقابل با اسرائیل آزاد شده است. مهم آن است که فلسطینیان با هشیاری تمام توطئه های اسرائیل برای ایجاد فتنه در میان خود را خنثی کنند و با ارائه استراتژی مقاومت و در پیش گرفتن روش تقسیم نقش و همکاری توأم با تکمیل یکدیگر خود را برای پیروزی در دومین مرحله یعنی آزادسازی تمام کرانه باختری مهیا سازند. هدفی که از نظر منطقی و در چارچوب محاسبات علمی مبارزه دست یافتنی می نماید و با توجه به فاصله زمانی پیروزی در غزه با پیروزی در جنوب لبنان می توان تحقق آن را در زمانی نه چندان طولانی پیش بینی کرد. یقیناً پیروزی در مرحله دوم، زمینه ساز پیروزی در مراحل بعدی خواهد بود که بازگشت آوارگان و در نهایت آزادی تمام فلسطین را تضمین خواهد کرد.