فرقه هاى یهود

موسى علیه السلام خود پیش بینى کرده بود که قومش به تفرقه خواهند گرائید. پیامبر اسلام (ص ) در بیان گذشته تاریخ و ادیان آسمانى پیشین به قوم حضرت موسى (على نبینا آله و علیه السلام ) اشاره فرموده است که به هفتاد و یک فرقه تقسیم شدند. آن حضرت هفتاد فرقه را گمراه و تنها یک فرقه را هدایت شده و رستگار نامیدند. آن گونه که حضرتش در رابطه با امّت حضرت عیسى (علیه السلام ) رهنمود دادند که به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند و تنها یک فرقه رستگار شد و بقیه گمراه و هلاک گردیدند.

1- فرقه فریسیان
به معناى جدا شوندگان، در عصر مکابیان پیدا شدند. این فرقه که بخش بزرگى از کاهنان یهود آن را پدید آوردند، در برابر یونانى زدگى ایستادگى کردند و نسبت به اجراى بى چون و چراى شریعت موسى اصرار ورزیدند. این فرقه به معاد و روز قیامت اعتقاد داشتند و راه نجات مردم جهان را عمل به تورات و کلیه دستورات دین یهود مى دانستند. آنان گروه یا فرقه سنت گراى یهود بودند که به اصول و فروع مکتوب و منقول موسى و پیامبران بنى اسرائیل سخت اعتقاد داشتند. نفوذ این فرقه مذهبى یهود تا سال 135 میلادى ادامه داشت. روحانیون این فرقه سخت تلاش ‍ داشتند تا یهودیان را از گرایش به عقاید فلسفى بیگانه برحذر دارند. آنان هر گونه تفسیر و تغییر در احکام مذهبى را نمى پذیرفتند.

2- فرقه صدوقیان
منسوب به یکى از روحانیون یهود به نام صدوق. این فرقه را روشنفکران و یونانى گرایان تشکیل مى دادند. آنان منکر معاد و مخالف احکام و اصول و فروع غیر علمى - عقلى دین یهود بودند. این فرقه تنها به نبوت مویس باور داشت و انبیاء و کتب دیگر غیر از تورات را قبول نداشت. از تورات فقط اسفار پنجگانه را قبول داشتند. این فرقه به بقاى روح و جهان آخرت باور نداشت. و همین جهان را دار ثواب و عقاب مى دانستند. آنان به خداوند اعتقاد داشتند و به معبد نیز مى رفتند. این گروه در سال هفتاد میلادى و پس از ویرانى اورشلیم، بکلى از میان رفت. عوام یهودى این فرقه روشنفکر را مرتد و خارج از دین مى شمردند. در عهد جدید یعنى اناجیل و رسالات رسولان از این فرقه یاد شده است. بنا به مندرجات انجیل، مقارن میلاد «مسیح » علیه السلام، میان دو فرقه فریسى و صدوقى اختلاف شدید رخ دارد. صدوقیان در اقلیت بودند و لذا مورد تهمت و آزار فریسیان قرار داشتند. در آن هنگام فریسیان با مسیح و پیروان او در جنگ و جدال بودند. «قیافا» کاهن بزرگ یهودیان فریسى به قتل عیسى فرمان و فتوى داد و آن حضرت را مرتد نامید: «... پس ‍ «یهودا» (یکى از یاران عیسى که مکان اختفاى او را مى دانست ) چون که «عیسى » در آنجا با شاگردان خود بارها انجمن کرده بود، لشکریان و خادمان از نزد رؤ ساى کاهنان فریسیان با چراغها و مشعلها به آنجا آمدند.» و نیز آمده است که :
«کاهنان فریسى همیشه با حضرت عیسى (علیه السلام ) مناظره کردند، به او تهمت زنا مى زدند و به او اهانت و آزار مى رساندند.» تعصّب و اختلافات فریسى و صدوقى باعث از میان رفتن وحدت سیاسى و مذهبى قوم یهود شد. تعالیم صدوقیان به تعالیم عیسى شباهت دارد. قرآن به اختلاف و تفرقه یهود اشاره دارد.

3- فرقه اینسیان
فرقه یهودى با گرایش عرفانى که محصول دوران فقر و فلاکت و اسارت یهود است. این فرقه علیه مالکیت خصوصى شوریدند و اندوختن زر و سیم را حرام کردند.
افراد این فرقه هیچگونه مالکیت خصوصى نداشتند و به صورت جمعى زندگى مى کردند. براى آنان دوست و بیگانه یکى بود و با همه برادر و برابر بودند. آنان در اغذیه و امتعه شریک بودند. آنان هر گونه سیستم اقتصادى - تجارى را که منجر به تکاثر و اشرافیت و زراندوزى مى شد، ممنوع ساخته بودند. آنان به نظام برده دارى عاصى بودند، و خود برده نداشتند و برده فروشى را حرام کرده بودند. آنان همچنین ساختن اسلحه و آلات جنگى را حرام کرده بودند.
در حقیقت این فرقه در تحقق عدالت اهتمام فراوان داشته اند. مورخان یهودى از این فرقه با اعجاب و تحسین یاد کرده اند. فلیسین شاله فرانسوى این فرقه را اشتراکى مذهب مى داند که در قرن دوم ق.م. حضور داشته و بنیان گذار آن را یوسف و قیلون یهودى معرفى مى کند. این فرقه در عین حال عابد و زاهد و اهل ریاضت و انزوار بوده اند و نسبت به اجراى مراسم و احکام دین موسى سخت پابرجا بوده اند. آنها ترک دنیا کرده بودند و غالبا در کوهها و غارها بسر مى بردند و کارى جز عبادت و زهد ورزى نداشتند. در زندگى اجتماعى به یک معاش جمعى قائل بودند و اموال خود را متعلق به عموم مى دانستند. غسل تعمید نزد ایشان نشانه پاکى و توبه از گناه شمرده مى شد و در میان آنن معمول بود.
جان ناس مى گوید: اسن ها در اغلب نقاط فلسطین وجود داشته اند. این فرقه که از مردم جامعه دورى گزیده و تارک دنیا بودند، اوقات خود را به عبادت و انزوا و روزه و نماز گذرانیده و به انتظار ظهور حضرت مسیح نشسته بودند. آداب شریعت موسى را بجا آورده، از جنگ و جدال خوددارى مى کردند. مردم را به شکیبایى دعوت مى کردند. این فرقه در قرن دوم ق.م. به ظهور رسیدند و به زراعت و صنعت امرار معاش مى کرده اند. در زندگى اجتماعى نوعى روش اشتراکى داشتند. اموال خود را متعلق به عموم مردم مى دانستند. این فرقه خود را فرزندان نور نام نهاده بودند و دیگران را فرزند ظلمت مى دانستند که فرشته تاریکى بر آنان حکومت مى کند. گویا عقاید این فرقه از عقاید زرتشتیان اقتباس شده بود. این فرقه در سال 68 میلادى در قتل عام یهودیان از بین رفتند.

4- فرقه هرویان
این فرقه بیشتر رنگ سیاسى داشت که در فلسطین پیدا شدند. این گروه پیرو و هواخواه سلسله سلطنتى «هرود» بودند که در حدود شش سال ق.م. در زمان «اگستوس » قیصر روم به ظهور رسیدند و با این که با فرهنگ روم و یونان دشمنى نداشتند، ولى مى خواستند که سلطنت در ملت یهود براى همیشه باقى بماند.

5- فرقه زیلوت ها
این فرقه رنگ مذهبى داشت و در عین حال داراى گرایشهاى سیاسى نیز بود. آنان با رومیان مخالف مطلق بودند و لذا همیشه با آنان در حال جنگ بودند. این فرقه با یونانیان اشغالگر نیز در ستیز بودند. این گروه غالبا از ساکنان نواحى شمالى شهر جلیل بودند و در حدود شش ‍ سال ق.م. انتشارى عظیم یافتند. پیشواى این فرقه مردى به نام «یهواى جلیل » بود که چون رومیان خواستند قوم یهود را سرشمارى کنند، علیه آنان قیام کرد. شورش آنان سرکوب شد، ولى فرقه زیلوت ها باقى ماند.
این فرقه معتقد بود که تسلیم به حکومت رومیان بر خلاف ایمان به مشیت الهى مى باشد و باید علیه آنان با شمشیر قیام کرد تا که حضرت «مسیح » ظهور کند و به قیامگران پاداش خیر دهد.

6- فرقه قرائون
این فرقه در سال 767 میلادى به وسیله مردى به نام «عانان بن داود» ساخته شد. «قرائون » طایفه اى از «یهود» هستند که جز به «عهد عتیق » اقرار ندارند و روایات شفاهى و «تلمود» را معتبر نمى دانند و تنها به «تورات » باور دارند. این فرقه را عبرى «قرائم » گویند.(348) «ابوالفدا» مورخ اسلامى این فرقه را به مجبره و مشبهه در اسلام تشبیه کرده است. عبدالکریم شهرستانى صاحب کتاب «ملل و نحل » در رابطه با این فرقه مى گوید: «قرائیان یا قرائین یا قاریان » از فرقه هاى کلامى قوم یهوداند که در اسپانیا پیدا شدند. مؤ سس این فرقه «عانان بن داود بغدادى » است که تحت تاءثیر برخى از متکلمان اسلامى از نصوص و ظواهر کتب الحاقى دوره هاى بعد به ویژه تلمود عدول کرد. به عقیده او در مبادى نباید از حدود تورات تجاوز کرد و لذا به اصالت شک کرد. پیروانش در اسپانیا فراوان شدند. سعد یا بن یوسف این نهضت را تجدید کرد و آداب جدیدى ابداع نمود، از جمله : روشن کردن شمع در شب و روز شنبه را منسوخ کرد، خوردن گوشت را مطلقا ممنوع ساخت، و مراجعه به طبیب را به قصد کسب درمان مکروه دانست، زیرا این یهوه است که شفابخش است. این فرقه دچار انشعاب شد و به چند فرقه تقسیم گردید. گویا امروز عده بسیار اندکى از این فرقه در شوروى سابق زندگى مى کنند.

7- فرقه عنانیه
منسوب به «عنان بن دود» ملقب به «راس الجات ». بر خلاف فرقه هاى دیگر یهودى، این فرقه در روز شنبه و دیگر اعیاد از خوردن مرغ و ماهى و آهو و ملخ خوددارى مى کردند. این فرقه نبوت عیسى را تصدیق مى نمودند و گفته هاى او را مخالف تورات نمى دانستند. آنان عیسى را از پیروان موسى مى دانستند و معتقد بودند که او مردم را به تورات دعوت مى کند. آنان صریحا اعتراف به نبوت عیسى نمى کردند.
گروهى از این فرقه معتقد بودند که : عیسى ادعاى نبوت نکرده و نیز مدعى نبوده که شریعت او ناسخ دین موسى است، عیسى از اولیاء الله و عارف به تورات مى باشد و انجیل وحى منزل نیست، بلکه سرگذشت عیسى است که توسط چهار نفر از یاران او تدوین شده است. قوم یهود به او ظلم کردند، چون که او را تکذیب نمودند و باعث قتل او شدند، حال آنکه در تورات نام «مشیحا» زیاد آمده است و او همین «مسیح » است. هر چند که تورات او را نبى یا رسول یا کسى که داراى شریعت خاصه اى است، معرفى نکرده است. لازم است بدانیم که در تورات نام مسیح نیامده، بلکه فارقلیطا آمده است.

8- فرقه کاتبان
این فرقه جنبه مذهبى ندارند. کاتبان کارشان نسخه بردارى از کتاب مقدس بوده است. آنان با این کار تجارت مى کردند. برخى از این گروه را «رابى » و اب مى خواندند.

9- فرقه عیسویّه
منسوب به عیسى بن یعقوب اصفهانى. برخى گویند او عوقید الوهیم یعنى عبدالله بود که در زمان منصور عباسى مى زیسته و در آن عصر دعوت خود را آغاز کرده است. گویا در عصر مروان حمار گروه فراوانى از یهود به پیروى از او قیام کردند. ابو عیسى یاران خود را در دایره اى قرار مى داد و مى گفت : تا زمانى که در داخل این دایره باشید، سلاح دشمن در شما کارگر نیست. ابوعیسى در شهر رى کشته شد و یاران او به هلاکت رسیدند. ابو عیسى بر این باور بود که پیامبر است و فرستاده حضرت مسیح است. او مى گفت که : عیسى داراى پنج رسول است که پس ‍ از او خواهند آمد. او مدعى بود که پروردگار با او سخن مى گوید و به او فرمان داده که قوم بنى اسرائیل را از شر غاصبان و طاغیان نجات دهد. او معتقد بود که عیسى افضل اولاد آدم است و مقام او از همه انبیاء برتر است. او گوشت حیوان ذبح شده را تحریم کرد.

10- فرقه ربانیون
این فرقه را روحانیون یهود تشکیل دادند که کارشان ترجمه و تفسیر تورات و دیگر کتب مقدس یهود بود. آنان وظیفه داشتند در کنیسه مردم را موعظه کنند، لذا به آنان معلم نیز مى گفتند.

11- فرقه تناسخیه
این فرقه قائل به تناسخ بودند. به گمان آنان در کتاب دانیال نبى آمده است که خداوند بخت نصر را مسخ کرده و به صورت هفت حیوان درنده درآورده تا او را بدین وسیله عذاب داده باشد.

12- فرقه راعیه
منسوب به یکى از یهودیان که دعاوى بزرگى داشت.

13- فرقه سامره
این فرقه از دیگر فرقه ها به آداب و احکام دین یهود متعبدتر است. اینان رسالت موسى و هارون و یوشع را قبول دارند و به دیگر رسولان ایمان ندارند. آنان در انتظار پیامبرى هستند که تورات بشار ظهور او را داده است. فردى سامرى ادعاى نبوت کرد و مدعى بود که وى همان موعود تورات است. این فرد صد سال قبل از عیسى ظاهر شد.

14- فرقه دوستانیه
شاخه اى از فرقه سامره، معتقد به عذاب و عقاب در دنیا، که گناهکار در همین دنیا مجازات مى شود.(358)

15- فرقه کوستانیه
منشعب از فرقه سامره. این فرقه نیز عقایدى مشابه با فرقه دوستانیه داشت. بین این دو فرقه، اختلاف در احکام است. فرقه سامره کوهى در بیت المقدس (جبل نابلس ) را قبله خود قرار داد: «خداوند به داود دستور داده بود که بیت المقدس را در جبل نابلس بنا کند، ولى داود در «ایلنا» بنا کرد و این بر خلاف امر پروردگار است. پس ‍ حضرت داود ظلم کرد.» این فرقه مدعى است که تورات اصلى به زبان آنان است. لغت این فرقه نزدیک به زبان عبرى است. گویا از این فرقه 72 فرقه پیدا شده است.
مورّخان مى گویند این فرقه از یهودیان سامره هستند که مى گویند همین دنیا محل ثواب و عقاب است و دسته اى مى گویند آخرت دار ثواب و عقاب است.
ابوریحان بیرونى مى گوید: قوم سامره از بابل به شام هجرت کردند. مذهبى این فرقه ترکیبى از دین یهود و دین مجوس است. اکثر آنها در فلسطین زندگى مى کنند و کنیسه هاى آنان در همان حدود است.
برخى مى گویند که این فرقه همان فرقه صدوقیان و فریسیان مى باشند. یعنى دوستانیه فرقه صدوقیان و کوسانیه فرقه فریسیان است. ضبط اسم این فرقه در منابع مختلف است : سامریه، سمره، سامره، و....

16- فرقه مقاربه
به گمان آنان : خداوند با رسولان خود توسط فرشته سخن مى گفت. پروردگار نباید وصف شود. اوصاف خداوند، اوصاف فرشته است. خداوند برتر و بالاتر از آن است که به وصف درآید.

17- فرقه یورغانیه
منسوب به یورغان از همدان که برخى نام او را یهودا گفته اند. این مرد پیروان خود را به زهد و نماز فراوان دعوت کرد و از خوردن گوشت کلیه حیوانات بازداشت. او فشره میوه ها را ممنوع کرد. وى معتقد بود که تورات داراى ظاهر و باطن است و تاءویل و تنزیل دارد. او از نظر تاءویل با یهودیان دیگر اختلاف داشت. به تقدیر ثواب و عقاب قائل بود و در این عقیده مبالغه بسیار نشان مى داد.

18- فرقه موشکاتیه
منشعب از فرقه مقاربه. گروهى از این فرقه به نبوت پیامبر اسلام اعتراف نموده اند.
آنان مى گفتند: پیامبر اسلام بر همه مردم جهان مبعوث است و تنها بر قوم یهود رسالت ندارد. چرا که یهودیان داراى کتاب هستند. رهبر این گروه در قم به همراه یارانش کشته شد.

19- فرقه الکسائیه
فرقه اى از یهود که در حدود سال صد میلادى در ماوراء اردن ظاهر شدند. عقاید این فرقه تحت تاءثیر ثنویت و تقدیس ‍ کواکب و فلسفه یونان بود. این فرقه دچار انشعاب شد.

20- اسنى ها

21- سمپسى ها

22- ابیونیها

23- ماسبونى ها

24- اوسى ها

25- نزاریها

26- ناصورائى ها

27- همور و باتیست ها
مؤ لف بیان الادیان بطور فشرده در رابطه با قوم یهود و مذاهب آنان چنین مى گوید: یهودیان معتقدند که : صانع جهان یکى است (اگر چه گروهى از آنان مشبه اند، و گروهى نیستند) و نبوت موسى و هارون و پیامبران سلف را ایمان داند و به نبوت پیامبران بعد از موسى نیز اعتقاد دارند. به نبوت عیسى و پیامبر اسلام ایمان ندارند. به تورات و زیور و کتب دیگر انبیاء بنى اسرائیل باور ندارند.

پیدایش صهیونیسم
قوم یهود از ابتداى ورود به خاک فلسطین هرگز روز خوش ندید. یهودیان در فلسطین دچار گرفتاریهاى بیشترى شدند. در صفحات گذشته خواندیم که فلسطین در معرض حمله و هجوم آشوریان، یونانیان، رومیان و دیگر اقوام قدرتمند مهاجم بود و هر چند وقت یک بار این سرزمین مورد تاخت و تاز قرار مى گرفت. یهودیان بارها در تاریخ حیات خویش قتل عام شدند. پیشینه این قوم نشان مى دهد که این نابسامانى ناشى از ذات و طبیعت این قوم است. این ناسازگارى شگفت که در میان کمتر ملتى پیدا مى شود، از همان آغاز در میان این قوم مشهود بود، اینان، موسى پیام آور بزرگ خداوند و قهرمان آزادى و نجات تاریخ انسان را دق مرگ کردند. این قوم در پى آزادى و نجات از دست فرعون و فراعنه مصر، کفر ورزیدند و با دیگر پیامبران خداوند در میان بنى اسرائیل در ستیز بودند.
یهودیان در سراسر جهان پراکنده شدند و در بسیارى از موارد به توطئه و دسیسه علیه دولت میزبان پرداختند. اذیت و آزار و تبعید یهودیان در بسیارى از کشورها معلول این طبع خیانت کارانه است.
عناصر ماجراجو و فتنه انگیز این قوم سرانجام از فرصت سیاسى جهان سود بردند و حزب سیاسى صهیون را بنیاد گذاشتند. صهیون کوهى است در اورشلیم و به عبارتى تپه اى است که در تورات از آن به شهر داود یاد شده است. استعمار جهانى به این قوم ماجراجو فرصت داد تا نیت پلید و شوم خود را در قالب این حزب شیطانى تحقق بخشند. پیره گرگ استعمار یعنى بریتانیاى کبیر فلسطین را به عنوان کشور پیشنهادى و موعود یهود مطرح کرد. یهودیان ماجراجو و فتنه انگیز به رهبرى هرتصل در حزب صهیون به فعالیت پرداختند. هسته مرکزى این حزب در اورشلیم تشکیل گردید و سرمایه داران یهودى به نفع این حزب وارد عمل شدند.
اکثر یهودیان مؤ من با این حزب شیطانى مخالف بوده و هستند و این حرکت استعمارى - سیاسى را مخالف مطلق با شریعت حضرت موسى مى دانند.
تلاش شیطانى این حزب مبنى بر فرارى دادن یهودیان ساده و عامى از سراسر جهان به سوى فلسطین آغاز شد. در سال 1897 نخستین کنگره جهانى صهیونیستها در شهر بال سوئیس برپا گردید. از آن پس شاخه هاى این حزب در کلیه کشورهاى یهودى نشین بطور سرى و محرمانه برپا گردید. در سال 1917 وزیر خارجه انگلستان لردبالور تاءسیس یک دولت یهودى در فلسطین را بلامانع دانست.
پس از شکست عثمانى در سال 1923، فلسطین زیر سلطه روباه پیر استعمار انگلیس جنایتکار قرار گرفت تا مفاد اعلامیه «بالفور» اجرا شود.
جنگ جهانى دوم و کشتار یهودیان، که صهیونیست ها در این قتل عام نقش ‍ مهمى داشتند و در واقع همین ها بودند که به هیتلر و حزب نازى خط مى دادند، تاءسیس دولت یهود را در فلسطین تسریع کرد. در طى بیست سال بعد از جنگ جهانى دوم، تعداد زیادى از یهودیان پراکنده در سراسر جهان با تهدید و تزویر صهیونیستها به فلسطین روى آوردند.
سازمان ملل که افسار آن همیشه در دست امپریالیستها و صهیونیستها بوده و مى باشد، به تجزیه فلسطین راءى داد و دولت صهیونیستى اسرائیل اعلام وجود کرد. مخالفت عمومى مسلمانان نتیجه اى نبخشید و جنگهاى پى در پى اعراب با دولت صهیونیستى به دلیل توطئه جهانى مبنى بر تقویت نظامى - اطلاعاتى صهیونیست ها، بى نتیجه ماند. بدون شک، مادام که رهبران عرب دست نشانده امپریالیسم آمریکا و انگلستان باشند، فلسطین همچنان در اشغال صهیونیست ها خواهد بود. رهبرانى چون «جمال عبدالناصر» و قهرمانانى چون «عزالدین قسام » مى باید، تا ریشه صهیونیستها کنده شود نه بوزینه گانى چون «سادات » و اخلاف او و مزدورانى چون «آل سعود» و «آل صباح » و... این مزدوران خود از همکاران و همدستان صهیونیسم جهانى هستند و هدفشان نابودى امت عرب است. خلاصه آن که تا زمانى که امت اسلام سرنوشت خود را از دست مزدوران امپریالیسم جهانى بدست نگیرد و چنین حکام نابکارى بر آن حکومت کنند، اسرائیل پابرجا خواهد بود.
اسرائیل خار چشم امت اسلام است و لکه ننگى بر دامن امت اسلامى و عربى است. تبهکاران صهیونیست از این پایگاه که سرزمین وحى و نور و نجات تاریخ توحید است، در اقصى نقاط جهان به توطئه علیه بشریت مشغول اند. اسرائیل، این زقوم تلخ شجره خبیثه شرک در همه جاى دنیا به توطئه علیه ملتها مشغول است. اسرائیل معلم و مربى کلیه رژیمهاى ضد مردمى و دیکتاتورى معاصر است.
صهیونیست ها به دلیل بد ذاتى خونخوارى خود، در هر جاى دنیا آتشى مى افروزند. آنان در کلیه نقاط جهان بحران مى آفرینند. در کلیه جنگهاى جهان هیزم آور معرکه اند. آنان از خونریزى و خونخوارى لذت مى برند. آنان در جنگهاى منطقه اى به تجارت مى پردازند و با فروش اسلحه به رژیمهاى تبهکار و دیکتاتورى، به جنگ آتش بیشترى مى زنند.
دولت صهیونیستى به رژیمهاى ضد مردمى خاورمیانه، آسیا، آفریقا، آمریکاى لاتین و... ابزار و آلات شکنجه مى فروشد، تروریست مى فرستد و رژیم هاى همدست خود را تقویت و مسلح مى سازد.
دولت صهیونیستى یک واقعیت شرم آور و ننگین براى بشریت معاصر بشمار مى رود.
خوشبختانه بسیارى از یهودیان آگاه و آزاد جهان علیه این غده سرطانى بسیج شده اند و به افشاى این بلیه بزرگ تاریخ معاصر پرداخته اند. شخصیتهاى جهانى در مذمت این باند و پایگاه تبهکارى سخن ها گفته اند که در مجموعه هاى بسیارى تدوین شده است.
امیدوارم که بشریت معاصر شاهد نابودى مطلق این پایگاه فساد و جنایت باشد.

دین عیسى (ع ) / عیسى از آغاز تا انجام

تولد و تبلیغ رسالت الهى
در کتب یهود خبر از ظهور مردى است که ناجى قوم بنى سرائیل خواهد بود. محققان معتقدند که قوم یهود بر اثر تماس با ایرانیان به یک منجى موعود اعتقاد پیدا کردند که مانند سوشیانت در آخرالزمان ظهور خواهد کرد. این فکر در اثر مظالم رومیان در این قوم قوت گرفت.
چنین باورى حوادثى نیز به دنبال داشت، فردى از یهود به نام یشوع ظهور کرد و خود را مسیح موعود خواند که گروهى از یهود به او پیوستند و جمعى دیگر او را «دجال » نامیدند و در انتظار ظهور «مسیح » راستین هستند. «یشوع » یا «یهوشوع » به زبان عبرى یعنى «عیسى » که به معناى نجات و رستگارى است.
عیسى فرزند مریم است. از زندگى وى اطلاعى در دست نیست. در اناجیل اربعه اشاراتى اندک به زندگى وى شده است. هر چند که درباره زندگى او کتابهاى بسیارى نوشته شده است.
در اناجیل «متى » و «لوقا» آمده است که :
مادر «عیسى »، مریم باکره بوده و تولد او خارق العاده و فوق طبیعى مى باشد. «عیسى » در زمان حیات به نام فرزند یوسف و مریم شناخته مى شد. «عیسى » در «یهودیه » بیت لحم چشم به جهان گشود. در شهر جلیل از توابع ناصریه پرورش یافت. او یک طفل خردسال و نمونه یهودى بود.
والدین او از هر جهت مقررات و آداب رایج آئین یهود آن عصر را رعایت مى کردند. عیسى پدر نداشت. در میان همسالان خود کودکى استثنایى بود. در یک خانواده متوسط زندگى مى کرد. هنگامى که به سن سى سالگى رسید، به نهضت اصلاى اى که پسر عمویش در کرانه رود اردن آغاز کرده بود پیوست. عیسى در لحظه تعمید به روشنى دریافته بود که خداوند پدر آسمانى پرعطوفتش او را فرا مى خواند. وقتى یحیى پسر عمویش دستگیر و زندانى شد، عیسى این اتفاق را نشانه اى بر کار بزرگ خود دانست. تبلیغات عیسى در میان مردم اثر بسیار مثبت داشت. در آغاز گروهى از مردم جهت شنیدن سخنان او جمع مى شدند، سپس استقبال مردم بسیار شد. علماء مذهبى یهود دقیقا مى دانستند که این مرد انقلابى، همان مسیح موعود تورات و کتب آسمانى یهود است. اما آنان تعلیمات عیسى را خطرناک تشخیص مى دادند. در عین حال ابتدا با کار عیسى مخالفتى نکردند. این سکوت تا زمانى بود که پایگاه و منافع خود را در خطر نمى دیدند. سپس به مخالفت برخاستند. در آن هنگام عیسى دوازده نفر از یاران خود را برگزید تا به وسیله آنان پیام خود را به مردم برساند. هنوز برخى از مردم و اهالى بسیارى از شهرها سخنان او را باور نداشتند. خانواده عیسى درباره حرفهایش تردید داشت.
عیسى در شهر ناصریه که محل زندگى او بود، در کنیسه آن شهر رسالت خویش را به مردم رسما ابلاغ کرد: «روح پروردگار بر من است، زیرا که او مرا مسح کرد تا فقیران را بشارت دهم و مرا فرستاد تا شکسته دلان را شفا بخشم و اسیران را آزاد و کوران را به بینائى موعظه کنم.»
عیسى به عنوان رسول شفا بخش، معالجات عجیبى انجام مى داد. او بسیارى از بیماران را بهبود بخشید و بسیارى از افراد را که حالت دیوانگى داشتند، شفا داد. این گونه اعمال حیرت آور به کمک پروردگار انجام مى شد. و چون سربازان دولتى براى دستگیرى او آمدند، همه اطرافیان او پراکنده شدند. سرانجام کاهنان و روحانیون اورشلیم عیسى را دستگیر کردند. دادگاه عالى یهود در رابطه با این مطلب که عیسى خود را فرزند خداوند خوانده است، وى را به مرگ محکوم کرد. حاکم رومى اورشلیم که باید حکم داگاه مذهبى را تاءیید مى کرد، با اینکه در پرونده عیسى گناهى نیافت، او را محکوم شناخته، حکم اعدام را تاءیید نمود. شاگردان عیسى پس از دوازده روز به سراغ استاد آمدند. قبر را خالى از عیسى یافتند. در کتاب اعمال رسولان آمده است : پروردگار درهاى مرگ را پاره کرد و او را برخیزانید. زیرا محال بود که مرگ او را در بند خود نگهدارد. این زنده شدن یا زنده بودن براى شاگردان او نیز باورش مشکل بود. آخرین کلمات مسیح، دعاى خیر بود. به آنان گفت که او براى همیشه حضور روحانى خواهد داشت. به آنان گفت که یاد و خاطره او و کتاب انجیل را در سراسر جهان زنده نگاه دارند. آنگاه به نظر حواریون رسید که حضرت عیسى به آسمان بالا مى رود و صعود مى کند.
عیسى در اناجیل موجود خود را این گونه معرفى کرده است : نجات دهنده انسانها، باب نجات، شبانى دل سوز، درخت تاک حقیقى که پیروانش ‍ شاخه هاى آن هستند، قیامت و حیات، راه حقیقت و زندگى، نماینده خداوند در زمین، نان زندگى، و بالاخره کسى که خداوند پدر او است. سخنانى که او بر زبان مى آورد، از آسمان ها و زمین جاودانه تراند، او قضاوت جهان را بر عهده خواهد داشت.
او خواهان آن است که انسانها از او پیروى کنند، او در اناجیل اشاره مى کند که فرزند خدا است و هر کس که به وى اتهام گناه بزند، وى را به معارضه مى طلبد.
عیسى از سوى مردم زمانش مورد بى مهرى بسیار قرار گرفت و علماء یهود به جنگ با عیسى و تعالیم او پرداختند. او را دیوانه، ساحر، جادوگر و.. نامیدند تا اعتبار و حقیقت وى را از انظار توده ها بپوشانند. علماء و احبار یهود نمى توانستند اعتراف به حقیقت عیسى موعود تورات کنند، زیرا با سیادت و سرورى آنان در تضاد بود. امپراطورى روم از تعالیم عیسى به شدت نگران بود وجود او را خطرى بزرگ براى ادامه حیات خود مى دانست. لبه تیز حمله عیسى متوجه «سزار» امپراطور روم بود. عیسى فقط در میان توده هاى فقیر و گرسنه و برهنه، در میان کودکان و نوجوانان محبوبیت بسیار داشت. پیروان اولیه عیسى گروهى از یهودیان مؤ من بودند. آنان روش مذهبى خود را ترک نکرده بودند و در تفسیر تورات و تبلیغ باورهاى آئین یهود مى کوشیدند. آنان خود را گروه مؤ منین و قوم برگزیده خداوند مى دانستند. آنان سرانجام باور کرده و ایمان آوردند که «عیسى » همان مسیح موعود تورات است و تدریج از دیگران فاصله گرفتند. این گروه تحت فشار دولت روم و دیگر یهودیان قرار گرفتند. هر چه فشار بیشتر مى شد، ایمان آنان به مسیح که او را مصلوب مى دانستند به مراتب بیشتر تقویت مى شد. آنان در راه حقانیت عیسى تا آنجا پیش رفتند که سرانجام او را فرزند خدا دانستند. این اندیشه در همان قرن اول میلادى شکل گرفت و همین باور به عمومیت این دین انجامید، چرا که دیگر یک آئین قومى و نژادى به حساب نمى آمد. مسیح پسر خداست ؛ پس مال همه مردم دنیا است، پیامبر عامه مردم است. پیروان اولیه عیسى و کسانى که در آغاز نهضت او به وى و دین او گرویدند، غلامان و فقیران بودند. بعدها این آئین در میان دیگر طبقات نیز راه یافت. در قرن چهارم میلادى «کنستانتین » امپراطور روم آئین عیسى را پذیرفت و از آن پس آیین او در سراسر امپراطورى رسمیت یافت. در آغاز دعوت عیسى سخنى از آئین جدیدى بنام مسیحیت در میان نبود و عیسى تفسیر کننده آئین موسى بشمار مى رفت. از قرن چهارم میلادى به بعد تحولى صورت گرفت و اغلب معتقدات آئین یهود عینا با تغییراتى در دین عیسى دوباره ظاهر شد. ولى پیروان عیسى از قرن چهارم میلادى بکلى از یهودیان جدا شدند.

اقانیم ثلاثه
در آغاز دعوت عیسى سخن از یکتائى پروردگار بود که به نام پدر توانا و آفریدگار آسمان و زمین خوانده مى شد، ولى بعد عیسى را پسر خدا و در کنار پدر قرار دادند. یهودیان اولیه پیرو عیسى، وى را مسیحى مى دانستند که براى نجات قوم یهود آمده است. ولى عیسویان مرقیونى عیسى را خدایى دانستند که از آسمان به زمین آمده تا جهان را نجات دهد. و مشرکین سابق اروپا پس از قبول آئین عیسى، وى را خدائى دانستند که از جنس بشر است. و سرانجام : «پدر + پسر + روح القدس » یعنى : اقنوم هاى سه گانه عقاید مسیحیت پدیدار شد. کاتولیک ها معتقدند که «مریم مقدس » داراى عصمت بى شائبه اى بوده است. در تثلیث کاتولیک ها: «عیسى + مریم مقدس + یوسف نجار» جاى دارند.
محققان معتقدند که : مسیحیت در پنج قرن اولیه حیات خود با جذب عناصر فلسفى و مذهبى یونانى و شرقى به تطور خود ادامه داد، و مخلوطى از همه معتقدات شرقى بویژه معتقدات مصرى - ایرانى که در حوالى قرن اول میلادى در اروپا انتشار یافته بود، گردید. آئین مصرى - ایرانى که در حوالى قرن اول میلادى در اروپا انتشار یافته بود، گردید. آئین مصرى و مهرپرستى ایرانى پیروان فراوانى در میان اروپائیان داشت. اغلب مراسم و آداب و اعمال و مظاهر مذهبى مسیحى و نزاع خیر و شر مربوط به مهرپرستى ایرانیان بوده است. آنان تثلیث تازه اى را به جاى تثلیث قدیم گذاشته و به پرستش آن ادامه دادند. رهبران و قدّیسین مسیحى جاى خدایان فرعى قدیمى را گرفت. یهودیان ارزش و بهاى فراوانى براى «یهوه » در نظر دارند و مسیحیان در تقلید از یهودیان براى «پدر» احترام و اعتبار بسیار زیادى قائل اند یهودیان براى روز شنبه احترام بسیار قائل اند عیسویان در آغاز این موضوع را کاملا رعایت مى کردند، ولى بعد با فاصله تدریجى از قوم یهود، روز یکشنبه را گرامى داشتند. خلاصه موضوع تثلیث با تفاوتى اندک در میان مصریان و هندیان وجود داشته است. بدون شک عیسویان در این مورد تحت تاءثیر قرار گرفته اند. اهریمن مسیحیت همان انگاره مینوى آئین زرتشت است. عقاید مسیحیان با اندک اختلافى، همان معتقدات زرتشت است. در آئین عیسى دیوان و ارواح و نفوس ‍ مقدس، بقایاى آثار روح پرستى اقوام بدوى است. تقدیس «نان و شراب » در آئین مسیح همان تقدیس «خون قربانى توتم مقدس » در عقاید اقوام ابتدائى است. این عقاید بدوى قبل از مسیحیت در میان اقوام بدوى اروپایى وجود داشته است.
اغلب مراسم و اعمال مذهبى مسیحیت در ادیان و مذاهب سابق مرسوم بوده است. تراشیدن فرق سر و ملبس بودن به قبا که کشیشان مسیحى امروز انجام مى دهند، در گذشته بخشى از آداب مصریان باستان بوده است. تعطیل یکشنبه مسیحیان قبلا در روز تابوى کلدانیها تعطیل بوده است. نم زدن و دود دادن در کلیساها تقلیدى از یونانیان باستان مى باشد.
عیسویان پس از به صلیب کشیدن شدن عیسى معتقد شدند که عیسى روزى به زمین باز خواهد گشت. این باور ریشه در عقاید زرتشتى و یهودى دارد. در تاریخ مسیحیت نخستین تجزیه با تشکیل کلیساهاى ارتودوکس ‍ آغاز مى شود. ارتودوکسها مسیحیان شرقى را پدید آوردند. اینان بر اثر اختلافات عقیدتى به تدریج از کلیساى کاتولیک فاصله گرفتند و در اواسط قرن یازدهم میلادى براى همیشه از کاتولیک ها جدا شدند. اختلاف اساسى بر سر تفسیر «روح القدس » بود: در باور ارتودوکسها «روح القدس » ناشى از «پدر» است و در باور کاتولیک ها (یا مسیحیان غربى ) روح القدس ناشى از «پسر» است. در صفحات آینده به عقاید فرقه هاى مسیحى خواهیم پرداخت.
فلیسین شاله مى گوید: «با ترکیب طریقه عرفانى شرقى و مسیح موعود یهودیان و افکار یونانى و همگان گرائى رومى، دین مسیح نمایان مى گردد. شخصیت تصورى عیسى، ترکیبى از عقاید سامیان و مردم اژه و اهالى آسیا است. به گفته «ماسون اورسل »: یهوه در دین مسیح بدون واسطه نقش ‍ پدر خدا را دارد. عیسى پسر خدا آن دسته از خدایانى را نشان مى دهد که براى نجات بشر رنج مى برند و مردم اژه و مصر و سوریه از آنها پیروى مى کنند. این دین طرفدار نوعى واحد پرستى و یکتاپرستى است که خدا را سرآغاز جامعه قرار مى دهد و بشر را بوسیله پسر خدا (عیسى مسیح ) با خدا مربوط مى سازد»
جان ناس مى گوید: «تاریخ مسیحیت از عقیده به تجسم الهى در شارع و بانى آن ناشى شده و تمام دستورات نصارى در اطراف ایمان به این مطلب دور مى زند که شخص عیسى روشن ترین ظهور از ذات الوهیت است. هر چند که در دیگر ادیان و مذاهب عقیده به تجسم الهى با رنگ هاى دیگرى دیده مى شود و اگر چه این دین با عقیده به تجسم الهى آغاز مى شود، ولى در طى تحولات عدیده، جنبه بشرى پیدا کرده و بشریت با همه امیال و ضعف و قصور در آن متجلى شده است. داستان این مذهب بسیار دراز است و از بس که مراتب اوج و حضیض و نام و ننگ را طى کرده، تاریخى پرمعنا و عبرت انگیز بوجود آورده است. و بالاخره این دین از مقاصد عالیه دور مانده ست و در قرن اول میلاد میسح آنقدر کتاب ها بقلم آمده است که هیچ عصرى از اعصار تاریخ بپاى آن نمى رسد»