فلسطین و لزوم بازنگری در سیاست ها

انتفاضه وارد پنجمین سال خود شده است و ملت فلسطین هنوز زیباترین صحنه های استقامت و جانفشانی را از خود به نمایش می گذارد. این ملت در خلق صحنه های بی نظیر و اسطوره ای در مقاومت در برابر تجاوزگران، اکنون بسیاری از جنبش های آزادی بخش جهان را نیز پشت سر گذاشته است. از یک سو مدت زمان مبارزات مداوم و پیوسته این ملت از نیم قرن نیز فراتر رفته است و از سوی دیگر قدرت تحمل خود را در برابر انواع سرکوب ها و کشتارها و جنایت هایی که در حقش اعمال می شود به خوبی نشان داده است. همین استقامت و پایداری بی نظیر ملت فلسطین بود که همه را با ابعاد وحشی گری و نژادپرستی جنبش صهیونیسم آشنا کرد. اما آنچه در این مقاله مدنظر ماست ویژگی های این مبارزه دلیرانه و شجاعانه است که در هیچ یک از منازعات مشابه در طول تاریخ در یک جا جمع نیامده اند.
پس از آغاز پنجمین سال انتفاضه، رهبر انقلاب و مبارزه و نماد تاریخی فلسطین یعنی ابو عمار دیده از جهان فرو بست و به جهان دیگر شتافت. با فقدان این رهبر و پس از آنکه فلسطین شماری زیادی از رهبران برجسته خود را از دست داد که همگی نماینده وجدان بیدار ملت فلسطین و ضامن رسیدن کشتی این ملت به ساحل امن آزادی بودند، ناگزیر باید توقفی کرد و بار دیگر مفاهیم و اصولی را که بر مبارزه با صهیونیسم استوار بوده و همه جهانیانی را که احساس می کنند این جنبش (صهیونیسم) دشمن آنان است، بازنگری کرد.
رهبر فقید فلسطین همیشه مانع از آن بود که جهت و مجرای قضیه فلسطین تغییر کند. او به رغم مانورها و تاکتیک هایی که بکار می گرفت هیچ گاه از مسیر اصلی حرکت مبارزه علیه اشغالگران خارج نشد. با درگذشت ابوعمار، ضرورت ایجاب می کند که یک بار دیگر آن اصول و مبادی را به یادآوریم و در کنار آن حقایق تازه ای را که در این مسیر رخ نموده است، فهم کنیم. همچنین انتظار می رود که با امعان نظر در تغییرات طبیعی که در جریان امور به وجود آمده، حرکت را به مسیر اصلی آن رهنمون شویم و برای تأمین هر چه بیشتر سلامت حرکت، ابعاد نزاع را با دقت نظر بیشتری زیر نظر بگیریم. توجه به این امور، اکنون که مسیرهای انحرافی و اشاعه مفاهیم غلط بسیار بیشتر شده و هر یک به نوعی در دگرگون کردن معادلات و معیوب و انحرافی نشان دادن قضیه به منظور مأیوس کردن معتقدان به قضیه و به تسلیم واداشتن آنان نقش دارد، بسیار ضروری است.
زمان تأسیس رژیم صهیونیستی با وضعیت و تحولات بین المللی و منطقه ای که ابعاد بین المللی ماهیت منازعات بشر با آن ارتباط تنگاتنگ دارد، بی ارتباط نبوده است و نمی توان تنها از یک زاویه به تأسیس این رژیم نگریست و زوایا و ابعاد دیگر مرتبط با نشأت این رژیم غاصب را نادیده انگاشت و به آن تجاهل ورزید. نکته دیگر نیز این است که پیامدهای منطقه ای و بین المللی تأسیس این رژیم نیز فقط در همان زمان تأسیس آن خلاصه نمی شود.
دولت صهیونیستی یهودی که اصل دین در قیام آن به عنوان یک واحد سیاسی متشکل از گروهی از انسان ها نقش اساسی داشته است، بر لزوم یک دستی نژادی و مخالفت با حضور سایر نژادها یا ادیان در پیکره آن تأکید می کند، چنان چه امروز نیز شاهد آنیم که این دولت بر یهودی بودن ساختار خود و لزوم حفظ برتری عددی یهودیان در آن تأکید می ورزد. این اصل که شالوده تشکیل دولت عبری به شمار می آید، صهیونیست های شهرک نشین را بر آن داشته است که دیگران را از فلسطین اخراج کرده و زندگی مشترک با آنان را بر نتابند و سرزمین این ملت را غصب کرده و اصلا موجودیت چنین ملتی را در این سرزمین به رسمیت نشناسند، اما از آنجا که فشارهای مقاومت و مبارزه ملت تاب تحمل آنان را از بین برده است، ادعای تقسیم زمین را مطرح می کنند و در آنجا هم می کوشند که بخش اعظم و حاصلخیزتر و با اهمیت تر از نظر امنیتی را برای خود بردارند و چند تکه در اینجا و آنجا به آن ملت تحت اشغال بدهند.
این نگرش با اصل " گرامی ترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شماست" که هیچ تفاوتی میان سفید و سیاه، عرب و ترک و فارس با غیر آنان قائل نیست، تضاد کامل دارد.
نکته دوم که تشکیل دولت عبری با آن ملازم بوده، ارتباط تنگاتنگ میان تأسیس این رژیم و توطئه های دولت های استعماری است. استعمارگران منافع خود را در آن می دانستند که با تشکیل این رژیم در منطقه مانع از انسجام و اتحاد مجدد کشورها و ملت های منطقه شوند. استعمارگران در این اندیشه بودند که این رژیم می تواند مانع از تحقق این رؤیا شود و با دخالت در امور کشورهای منطقه، قدرت مانور و تهدید استعمارگران را در منطقه حفظ کرده و در ادامه سیطره استعمارگران بر منطقه و منابع موجود در آن، سهیم باشد.
منطقه ای که رژیم منحوس صهیونیستی در آن تشکیل شد، از نظر موقعیت جغرافیایی مهم ترین منطقه جهان محسوب می شود، زیرا این منطقه پلی میان همه قاره های جهان به شمار می آید و مهم ترین منابع نفتی جهان در این منطقه قرار دارد. این منبع از ابتدای قرن بیستم میلادی تاکنون مهم ترین منبع تأمین انرژی چرخ صنعت جهان و در نتیجه بازیگر اصلی در زندگی بشر معاصر بوده است.
بنابراین این دولت نه تنها در راستای اهداف پلید استعمارگران که با استقلال یافتن کشورهای مختلف نقش آنان در کشورهای منطقه تضعیف شده بود، تشکیل گردید، بلکه به کشورهای بلوک غرب و سرمایه داری کمک کرد تا زمینه نفوذ خود را بر منطقه و منابع آن حفظ کنند و با سلطه بر منابع منطقه به ویژه نفت آن، زمینه سیطره خود را بر تمام جهان فراهم آورند.
به همین جهت است که ما معتقدیم ابعاد اصلی و فرعی این منازعه و درگیری به همه بشریت مرتبط است. در بعد انسانی آن تضاد و درگیری میان نژادپرستی و برادری انسانی، آزادی سیاسی و اشغالگری و استعمار شهرک نشین و در بعد اقتصادی، نزاع میان صاحبان حقیقی منابع و ثروت ها و آنانی که به زور آن را در اختیار گرفته اند و میان صلح و ثبات دائمی و جنگ دائمی و مکرر و نیز میان صاحبان مشروعیت بین المللی و احترام به قوانین آن و میان آنانی که به این مشروعیت تجاوز کرده و به وسیله حق وتو و سرپوش سیاسی آن را نادیده می گیرند و الی آخر، وجود دارد.
ما برای یادآوری ماهیت حقیقی درگیری در فلسطین ناگزیر به آوردن چنین مقدمه ای بودیم. اگر با این ابعاد به این مسئله بنگریم راز این امر را که چرا خداوند متعال در قرآن کریم به این درگیری پرداخته و حال آنکه درگیری های خونبارتری در تاریخ وجود داشته است، درخواهیم یافت.
بعد دیگر اهمیت یادآوری این مقدمه با وجود آنکه بسیاری از ما نسبت به آن آگاهی کافی داریم در آن است که ما می بایست به راه حل های مناسب و آمادگی کافی برای مقابله با این پدیده و این منازعه دست یابیم.
قضیه فلسطین چه در سطح جهانی و چه در سطح منطقه ای مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته است. با وقوع فاجعه و تأسیس دولت اشغالگر صهیونیست در سطح جهانی نیز موضعی پدید آمد که از تحولات به وجود آمده در فلسطین حمایت می کرد. اعلامیه ننگین بالفور با قرارداد سایکس پیکو مشابه بود و در راستای آن قرار داشت. در این اعلامیه بر حق گروهی از انسان ها با دین و سیاست مشترک و معین جهت تشکیل دولت مستقل در سرزمینی که می بایست از دست صاحبان اصلی آن سلب و به صاحبان ایده جدید تحویل می شد، تأکید شده بود. بر اساس قاعده مطرح در اعلامیه شوم بالفور، طرف پیروزی که بر ماترک امپراتوری عثمانی چنگ انداخته بود، حق داشت که جغرافیای سیاسی و اقتصادی منطقه را آن گونه که خود می خواهد تغییر داده و از نو رسم کند و مشابهت میان قرارداد سایکس پیکو و اعلامیه بالفور در همین نکته است.
کما اینکه سازمان ملل متحد نیز در پی پیروزی متفقین در جنگ جهانی دوم شکل گرفت و هدف دول پیروز، جلب رضایت همگانی بود تا به این طریق نقشی در حل عادلانه مسائل و از طرق قانونی ایفا کند. این سازمان "قطعنامه تقسیم فلسطین" را که برخی می پندارند به هدف راضی کردن همه طرف ها تصویب شده است، صادر کرد. اما روزها و حوادث بعدی نشان داد که تقسیمی که زمینه تشکیل رژیم صهیونیستی را فراهم آورد، نقش مهمی در سیطره این رژیم بر فلسطین و متناسب با اهداف و اطماع استعمارگران در منطقه ایفا کرد. جنگ کانال سوئز، جنگ پنجم ژوئیه و اشغال بخش باقی مانده از فلسطین همه و همه پس از صدور قرارداد تقسیم به وقوع پیوست. همه این ها در تکمیل انقلاب ها و دسیسه ها و توطئه ها و ایجاد اختلاف میان جریان های مختلف و مهم تر از همه ایجاد اختلاف میان یک امت دارای یک دین سهم داشته است. درگیری هایی که در اردن، درگیری های داخلی در لبنان، اشغال این سرزمین به وسیله متجاوزان صهیونیست و ویرانی هایی که بر ملت این سرزمین تحمیل شد و قتل عام گسترده ای که در این سرزمین به وقوع پیوست همه و همه مشتی از خروارها توطئه و تجاوزی است که رژِیم صهیونیستی در مقام نماینده استعمارگران در منطقه مرتکب شده و تا زمانی که این رژیم به حیات خود در منطقه ادامه دهد، این جنایت ها همچنان ادامه خواهد یافت.
قضیه فلسطین تحولات گوناگونی به خود دیده است که این تحولات در برنامه های سیاسی و نگرش هایی که مسیر مبارزات فلسطینیان را مشخص می سازد، تأثیر گذار است. به این ترتیب مبنا و اهداف توطئه صهیونیسم و مأموریت تاریخی آن فراموش گردید. همچنین باید توجه داشت که رژیم صهیونیستی یک رژیم نژادپرست است و به همین سبب مطرح کردن پرسش های بدیهی که برخی از پاسخ به آن طفره می روند و تلاش می کنند که به بهانه موازنه قدرت از مطرح شدن آن جلوگیری کنند و یا به این بهانه که نه تنها این مسائل مشکل را حل نمی کند، بلکه مشکلاتی را هم به دنبال خواهد داشت یا ممکن است جنگ در پی داشته باشد، از مطرح شدن آن جلوگیری کنند.
بنابراین ما بر این باوریم که قضیه فلسطین باید مورد بازنگری قرار گیرد، البته خودمان باید این کار را انجام دهیم و همه گروه های آزاد و زیان دیده از وضعیت جاری را حول محور آن جمع کنیم و تمام امکانات را به نفع آن جمع کرده و از جانفشانی و تقدیم جان و مال برای آن بخل نورزیم و نیز راهبردی مشخص و تاکتیک متناسب با آن ترسیم کنیم.
چنین بازنگری در سیاست ها در حقیقت بازنگری در آگاهی ما از حقایق را نیز شامل خواهد شد و به این ترتیب نگاهی مجدد به اشیا البته آن گونه که هستند خواهیم داشت و این امر آغاز روند بازنگری در شروط قیام و بازیافتن عزت و شرف از دست رفته خواهد بود. کما این که بازنگری و باز فهمی مفاهیم و اصطلاحات مربوط به این قیام رهایی بخش از دست استعمارگران و صهیونیسم و امپریالیسم و مزدوران آنان در منطقه، سر آغاز تغییری جدید در جهان خواهد بود.
محوریت نبرد فلسطین در نظر افکار عمومی جهان و نیز منطقه عربی و جهان اسلام، سبب توجه عمیق ما به آن است و بر همین اساس است که قرآن کریم آن را نبردی میان بندگان خودش و دشمنانش توصیف کرده است. بنابراین ضروری است که ما سیاست های خود را در قبال قضیه فلسطین مورد بازنگری قرار داده تا که به جای آنکه ملعبه دست کشورهای بزرگ یا پژواک حوادثی باشیم که در جهان می گذرد، بتوانیم در تاریخ و آینده جهان تأثیر گذار باشیم.
به همین علت، باید در چند مسئله بدیهی مرتبط به قضیه فلسطین یا نهفته در آن بازنگری کنیم:
- "اسرائیل" رژیمی نژادپرست است و این نکته هم از سوی سازمان ملل متحد و هم از سوی حاضران در بزرگ ترین تجمع مردمی و غیر دولتی در جهان که در شهر دوربان آفریقای جنوبی برگزار شد، مورد تأکید قرار گرفته است.
- "اسرائیل" خط اول جبهه امپریالیسم است که توطئه های ابرقدرت ها از آنجا طرح ریزی می شود و این رژیم به نیابت از امپریالیسم با مخالفان استعمار می جنگد و جنگ های مختلف را به راه می اندازد و انواع تنفر، خشونت، تبعیض نژادی و بی ثباتی در امنیت جهان از آنجا نشأت می گیرد.
- "اسرائیل" صلح و ثبات جهان را تهدید می کند و با در اختیار داشتن زرادخانه بزرگی از سلاح های هسته ای و میکروبی ـ که در اختیار داشتن آن ممنوعیت بین المللی دارد و در نتیجه این رِژیم باید به خاطر در اختیار داشتن آن محاکمه و مجازات شود ـ تهدیدی برای همه جهانیان است.
- " اسرائیل" رژِیمی توسعه طلب است و به همین سبب همیشه برای جهان دردسر آفرین بوده و زمینه ساز جنگ های آینده و مکرر خواهد بود.
به علت همه نکات پیش گفته و به سبب جنایت هایی که این رژِیم در پیش چشم و زیر گوش همه جهانیان انجام می دهد می گوییم:" این رژیم حتما باید از بین برود و هر راه حلی که به بازنگری در مبادی و ماهیت تشکیل این رژیم و نقش آن در منطقه و جهان منجر نشود، راه حل مناسب و حقیقی نخواهد بود، بلکه فقط به موکول کردن مشکلات به آینده خواهد انجامید و مشکل اصلی همچنان پابر جا خواهد ماند.
البته این نکته را هم باید تذکر داد که نابودی این رژیم به معنای کشتار یهودیان نیست، بلکه اقدامی مشابه آنچه برای نابودی فاشیسم و نازیسم و نیز حکومت نژادپرست و آپارتاید در آفریقای جنوبی به اجرا درآمد، باید بکار گرفت.
بزرگ ترین خدمتی که ما می توانیم به خود و جهان و حتی به خود یهودیان بکنیم آن است که آنان را به زندگی مشترک و ضمن رعایت اصل مساوات با دیگران وادار سازیم تا آنکه نیازی به اینکه آنان نقش سربازان خط اول جبهه امپریالیسم در منطقه را ایفا کنند، نباشد و با تحقق اصل بازگشت آوارگان فلسطینی به سرزمین و دیار اصلی خود، حق به صاحبان اصلی آن بازگردد.
اینها شروط یک صلح حقیقی است که می تواند مفاهیم را به اصل و حق را به صاحبان آن بازگرداند و آتش فتنه و آشوب را خاموش کند و آینده ای شکوفا و صلحی عادلانه در منطقه برقرار سازد. اولین گامی که در این راستا می بایست برداریم، افشای دروغین بودن ادعای بی طرف بودن ایالات متحده آمریکا در روند صلح منطقه است که از سال ها پیش تبلیغ می شود. اولین گام صحیحی که در این زمینه می توان برداشت این است که آمریکا حامی "اسرائیل" و هر دو دشمن عرب ها و مسلمانان و حتی تمام بشریت معرفی گردند. اگر از اینجا آغاز کنیم، همه کارها درست می شود و ماهیت حقیقی مسائل آشکار می گردد و هدف بر همگان روشن می شود.
یک نکته را هم در پایان این مقاله باید به کسانی که به ترویج مفاهیم و اصطلاحات نادرست دست می زنند، یادآوری کنیم. مفاهیمی که هاله ای از ابهام را بر واقعیت ها می کشد و مانع از آن می شود که نگاهی دقیق به معادله قدرت افکنده شود. ما به کسانی که این ادعا را ترویج می کنند که "اسرائیل" قدرتی شکست ناپذیر است، می گوییم که ببینید سروران "اسرائیل" چگونه در باتلاق کرده های خود در عراق گرفتار آمده اند. ببینید که حامیان رژیم فاسد صهیونیستی فریاد کمک خواهی سر داده اند تا کسانی بیایند و آنان را یاری دهند و از آنان حمایت کنند و از باتلاقی که در آن گرفتار آمده اند، آنان را برهانند.
اولین نصیحت و اندرز ما آن است که باید در اصول و حقایق بازنگری کرده و آنها را آن گونه که هست، ببینیم، سپس وضعیت نبرد در عراق را مشابه وضعیتی بدانیم که در فلسطین جریان دارد و در آن صورت است که به واقعیت نزدیک شده ایم و در مسیر درست پیروزی قرار گرفته ایم.