لبنان بحران خیز و منافع ملی ایران

 لبنان به دلیل ویژگی های خاص و منحصر به فردش، مورد توجه بسیاری کشورهای اسلامی و غربی با دغدغه های متفاوت بوده است وتحولات سیاسی اجتماعی آن برای این کشورها اهمیت داشته و همواره تلاش کرده اند، این تحولات، با منافع وعلایق آنها همسو باشد. یکی ازاین ویژگی ها، جایگاه جغرافیایی و فرهنگی لبنان است که حلقه پیوندمیان دنیای اسلام و غرب بوده است.
لبنان همواره پل ارتباط فرهنگی و سیاسی میان اروپا و خاورمیانه بوده است. این کشور از این نظر، جایگاه ویژه ای دارد و از نخستین کشورهای خاورمیانه بوده است که آثار مدرنیسم در آن ظاهر گشته است. به گفته دانیل لرنر، در سال 1958، لبنان مدرن ترین سرزمین عربی است و ازنظر کلیه شاخص های تجدد، از همسایگان عرب خود جلوتر است. چون خیلی زود، با طیفی از تاثیرات نوساز، از خارج هماهنگ شد. این ویژگی های مدرن، با وجود تحولات عمیق در جامعه لبنان، هنوز هم اثرخود را بر زندگی سیاسی و اجتماعی لبنان بر جای می گذارد. لبنان از این جهت، پایگاه و کانون پیوند میان دنیای عرب از یک سو و ارزش های غربی از سوی دیگر بوده است.
ویژگی مهم و منحصر به فرد دیگر این کشور، ترکیب قومی و فرقه ای آن است. این ترکیب فرقه ای، تاثیر مهمی بر سرنوشت سیاسی لبنان داشته است. در لبنان، مشکلات معمول که در دگرگونی اجتماعی همه کشورها وجود دارد، با ترکیب مذهبی و فرقه ای منحصر به فرد آن عجین شده است. هیچ یک از هفت فرقه عمده مذهبی این کشور، اکثریتی راتشکیل نمی دهند.
موازنه تقریبی بین مسیحیان و مسلمانان از یک سو و تقسیم مسلمانان به شیعیان و سنی ها از سوی دیگر، فضای سیاسی لبنان راهمواره ناآرام و بی ثبات کرده است. حضور مسیحیان، علاقه غرب به این کشور را در پی داشته است. حضور سنی ها هم علاقه مندی کشورهای اسلامی سنی را بر انگیخته است. حضور شیعیان نیز حضور چشم گیر ومؤثر ایران را در تحولات آن کشور طی سال های اخیر موجب شده است. آنچه به تازگی این تنوع قومی و فرقه ای را پیچیده کرده است، هویتی شدن مسائل و تحولات مختلف در لبنان است که فضای سیاسی لبنان رابه شدت تحت الشعاع خود قرار داده است.
افزون بر این، لبنان مرکز فکری اندیشه های اجتماعی و سیاسی بوده است و در زمینه ادبیات و آموزش بر خاورمیانه تاثیر گذاشته است. همچنین این کشور، به عنوان یک مرکز تجاری و مالی در منطقه، نمونه یک اقتصاد باز است.
از سوی دیگر، به ندرت می توان در خاورمیانه پدیده سیاسی مهمی رایافت که تنها به یک کشور محدود شده، به کشورهای دیگر سرایت نکرده باشد. بسیاری تحولات داخلی کشورهای منطقه و به خصوص کشورهای تاثیر گذار، بازتاب منطقه ای و گاه بین المللی می یابد. لبنان ازاین جهت استثنایی است و افزون بر این، از مواردی است که نشان می دهد، ساختارهای موجود تا چه حد شکننده اند. بی اعتمادی کشورهای منطقه به هم دیگر (بی اعتمادی متقابل عربستان و مصر ازیک سو و ایران از سوی دیگر) افزایش زمینه مداخله بازیگران بین المللی را در منطقه در پی دارد؛ ولی وجود بحران های متعدد و مستمر وپیش بینی ناپذیر بودن روندهای آتی موجب شده است که هزینه حضوردر خاورمیانه، چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی، به شدت بالاباشد؛ چیزی که همه قدرت های بزرگ، توان پرداخت آن را ندارند. درنتیجه، امریکا به عنوان مؤثرترین بازیگر بین المللی، به دنبال ایجادخاورمیانه ای است که بیشترین تناسب را با منافع و امنیت ملی آن کشورداشته باشد.
در این میان، تضاد اصلی میان امریکا و ایران است. در تعریف امریکااز خاورمیانه، اسرائیل به عنوان هژمون و کشورهای هم پیمان امریکا، چون مصر و اردن، حامی پیشبرد سیاست های امریکا هستند؛ ولی از نظرایران، خاورمیانه از کشورهای اسلامی، منهای اسرائیل تشکیل می شود. بنابراین، تردیدی نیست که در کنار آینده عراق، آینده لبنان نیز، درترسیم چهره خاورمیانه سال های آتی، نقش اساسی ایفا خواهد کرد. ازاین نظر، اختلاف ایران با امریکا، موجبی اساسی برای تداوم بحران درآینده خواهد بود.
از این نظر می توان گفت، که به همان میزان که تحولات کنونی لبنان برای آینده این کشور و منطقه خاورمیانه اثر گذار است، برآینده سیاسی ایران و نقش آن در منطقه خاورمیانه نیز تأثیر خواهد گذاشت.
آنچه در بررسی این تحولات اهمیت دارد، درک پیچیدگی این بازی است که در اهداف مختلف بازیگران متعدد آن ریشه دارد. این بحران درواقع، در تداوم حمله اسرائیل به لبنان و مقاومت 33 روزه حزب الله دربرابر آن بود. با این همه بحران در متن تحولات جدید خاورمیانه ای واقع می شود که این تحولات، در واقع بخشی از استراتژی جهانی امریکا درسطح خاورمیانه است. از این نظر، تحولات لبنان بی توجه به سابقه تاریخی این کشور از یک سو و حوادثی که طی سال های اخیر درخاورمیانه اتفاق افتاده، قابل درک نیست. چنان که در جریان جنگ لبنان، جریان های سیاسی و مذهبی مختلف، مواضع بسیار متفاوتی رامطرح کردند، در شرایط کنونی هم دیدگاه های خود را تداوم بخشیده اند.

1. زمینه های تاریخی
لبنان با اینکه از معدود دموکراسی های موجود در جهان عرب است، به لحاظ ساختار سیاسی، موقعیت جغرافیایی و مهم تر از همه، ترکیب جمعیتی و قومی، و توزیع غیر عادلانه امکانات، مستعد بی ثباتی سیاسی بوده و جنگ ها و بحران های داخلی متعددی گویای ظرفیت بحران خیزی این کشور کوچک است. لبنان کشوری چند قومی است که به دلیل عدم تکوین فرایند دولت سازی در آن، دولت مرکزی، همواره ضعیف بوده است و تعلقات قومی اقوام مختلف، بیش از آنکه متوجه دولت ملی باشد، در راستای حمایت از اقوام مختلف بوده است. این موضوع، البته ازسوی یک عامل مهم دیگر تقویت می شود و آن نیز تقسیم غیر عادلانه قدرت (وبه تبع آن ثروت) در این کشور است.
لبنان تا اندازه ای به علت اراضی ناهموار، از قدیم مامن مهاجران وجایگاه بسیاری فرقه های مسیحی و مسلمان بوده است: مارونی ها، ارتدکس های یونانی، کاتولیک های یونانی و رومی، سنی ها و شیعه ها، ومسلمانان دروزی. به علت حضور این فرقه ها و ساختار اجتماعی پیچیده این کشور، لبنان هرگز کشوری نبوده است که به سادگی بتوان، در آن تعادل ایجاد کرد و یافتن سازوکارهایی که بتواند، بین اقوام گوناگون ومنافع آن سازگاری ایجاد کند، کار دشواری بوده است.
طبق قانون اساسی لبنان که در سال 1946 تصویب شد، نظامی نسبتااجتماعی و دموکراتیک در لبنان شکل گرفت که در آن، قدرت بین فرقه های مختلف، البته به صورت غیر عادلانه ای تقسیم می شد که طبق آن مقام ریاست جمهوری در اختیار مسیحیان، نخست وزیری دراختیار مسلمانان سنی و ریاست مجلس در اختیار شیعیان قرار گرفت.
عاملی اساسی که در کنار معضلات درونی چنین سازوکاری، موجب زیرسؤال رفتن این معادله می شد، بر هم خوردن توازن جمعیتی و اکثریت یافتن مسلمانان بود. در کنار این عامل، ورود گروه های چریکی فلسطینی به این کشور موجب در گیری هایی گردید که لبنان هم ناخواسته در معرض حملات اسرائیل قرار گیرد. بسیاری مسیحیان لبنان بیم داشتند که مبادا رشد نهضت مقاومت فلسطینی ها در لبنان، موجب بر هم خوردن تعادل فرقه ای در این کشور گردد. در مقابل، بسیاری مسلمانان به حمایت شدید از چریک های فلسطینی مبادرت ورزیدند. تشکیل گروه های چریکی از سوی مسیحیان و اتکای مسلمانان به گروه های چریکی فلسطینی، در نهایت لبنان را در سال 1975، واردجنگ داخلی 15 ساله کرد.
این جنگ داخلی به عقد قرار داد طائف منتهی شد که روال قبلی قانون اساسی را حفظ می کرد؛ ولی قدرت رئیس جمهور در آن کاهش یافته بود؛ در مقابل، قدرت نخست وزیر(از سنی ها) و قدرت رئیس مجلس (ازشیعیان) افزایش یافته بود. پیمان طائف، با رویکرد ایجابی امریکای پس از جنگ دوم خلیج فارس، با مشارکت فعال عربستان سعودی، درچارچوب ترویکای اتحادیه عرب (مراکش، عربستان، الجزایر) تدوین شده بود.
این شمایی کلی از گذشته سیاسی پر التهاب لبنان بود که منازعات واختلافات کنونی این کشور در واقع، در این بافت اجتماعی، سیاسی وحکومتی ریشه دارد.
هنوز هم دولت مرکزی در لبنان، فاقد مشروعیت و اقتدار کافی است. هنوز فرقه گرایی سیاسی، با شدت ادامه دارد؛ هر چند گروه های سیاسی مختلف و متنوع، معقول تر و معتدل تر از قبل رفتار می کنند و با این همه، هیچ یک از بازیگران مؤثر بین المللی، از بروز بحران و جنگ داخلی درلبنان سود نمی برند.

ریشه بحران کنونی
ریشه بحران کنونی لبنان را باید در جنگ 33 روزه اسرائیل علیه حزب الله جست و جو کرد. مرزبندی های سیاسی که در خلال آن جنگ، چه درسطح داخلی، چه در سطح منطقه ای و چه در سطح بین المللی شکل گرفت، پس از قطعنامه 1701 شورای امنیت و برقراری آتش بس، همچنان تداوم یافت. در جنگی که میان اسرائیل و حزب الله در گرفت وبیش از آنکه با حزب الله به عنوان مدافع لبنان همراهی داشته باشد، بادولت های غربی همراهی نشان می داد؛ ولی این سیاست دولت، باز تاب اختلاف های عمیق تری بین دولت و حزب الله بود که پیش از جنگ اسرائیل و حزب الله به وجود آمده بود.
دولت حاکم در لبنان، جناح وابسته به آن و حامیان آن، حزب الله را(دولت در دولت) قلمداد می کنند که در مناطق مختلف، اختیارات دولت حاکم را محدود می کند و مانع از نفوذ دولت در تمام عرصه های ملی می شود. طبعا مبنای اصلی چنین نگاهی به حزب الله، قدرت نظامی آن است؛ البته نمی توان از نفوذ اجتماعی گسترده حزب الله در میان اقشارمختلف (صرف نظر از فرقه های مذهبی) غفلت کرد. از سوی دیگر، این تنها اتهامی نیست که از سوی دولت به حزب الله وارد می شود، بلکه ازنظر دولت، فکر و اندیشه حزب الله، بیش از آنکه ملی و در پرتو منافع ملی لبنان باشد، مطابق با خواست دولت های بیگانه، سوریه و به ویژه ایران است و حزب الله خواست آنان را بر تمایلات ملی ترجیح می دهد.
از سوی دیگر، مخالفان معتقدند که حزب الله، از قدرت نظامی خودسوء استفاده می کند و آن را اهرمی برای فشار به دیگر گروه های سیاسی لبنان قرار داده است. اصرار بیش از اندازه آنان برای خلع صلاح حزب الله، از این نگرش سرچشمه می گیرد. جالب این است که هم اینک گروه های مخالف حزب الله، عمدتا از گروه های سنی مذهب هستند ودولت فؤاد سینیوره و حامیان آن بیشتر از مسلمانان هستند. سینیوره هیچ گاه از حضور شبه نظامیان حزب الله در لبنان خشنود نبوده و بارها ازاین موضوع، به عنوان دولت در دولت انتقاد کرده است و تمام تلاش وی نیز این بوده که از جنگ 33 روزه به نفع خود بهره برداری کند.
در مقابل، حزب الله هم دولت لبنان را متهم کرده است که در زمان حمله اسرائیل به لبنان، به جای حمایت از ملت لبنان، با متجاوزان همراهی کرده و وابستگی خود را به دولت های غربی بیشتر کرده است. ازنگاه حزب الله، تنها زمانی می توان از خلع سلاح حزب الله سخن گفت که دولت و ارتشی قوی ایجاد شود، تا مردم احساس کنند، در مقابل حملات اسرائیل بی پناه نیستند. در حالی که دولت بیش از آنکه نگران اسرائیل و تهدیدات آن باشد، حزب الله را تحت فشار قرار می دهد. با این همه گروه حاکم، به جای اینکه دولتی را تاسیس کنند که نمادی از هویت قومی و مذهبی لبنان باشد، دولتی انحصار طلب را ایجاد کرده ودرخواست های مکرر مخالفان مبنی بر ایجاد دولت وحدت ملی را بی پاسخ گذاشته است.
بنابراین، حزب الله خواهان سهیم شدن گروه های دیگر در قدرت سیاسی و اجرایی است. باید گفت که این رویه حزب الله، کاملا جدیداست. متعاقب اصرار مخالفان حزب الله و گروه 14 مارس، بر خلع سلاح حزب الله لبنان، حزب الله هم بر ضرورت تشکیل دولت وحدت ملی تاکید کرده است.
حزب الله پیش از این اتفاقات و آغاز جنگ ژوئیه یا 33 روزه، دو وزیروشیعیان 5 وزیر داشتند که در نوامبر 1906 این 5 وزیر، بعد از اینکه مذاکرات میان احزاب برای به دست آوردن قدرت بیشتر در دولت ناکام ماند، از دولت استعفا دادند.
برای درک در خواست های اخیر حزب الله و دیگر گروه های همراه باآن، باید به تحول جمعیتی لبنان در دهه های اخیر نیز توجه کرد. طبق گزارش کمیته روابط خارجی امریکا، شیعیان بزرگ ترین جمعیت مذهبی را در لبنان تشکیل می دهند. براساس این گزارش شیعیان 34 درصد، مسیحیان 30 درصد، اهل تسنن 20 درصد و دروزی ها 8 درصد جامعه لبنان را تشکیل می دهند؛ هر چند برخی آمارها جمعیت شیعیان را تا40درصد هم تخمین می زنند. با این حال، توزیع قدرت در لبنان با این توازن جمعیتی کاملا بیگانه است.
برخی ها این موضوع را تاکید کرده اند که رادیکال شدن شیعه در لبنان، موجب جنگ داخلی می شود و برای جلوگیری از جنگ داخلی، تغییر درپیمان طائف، مبنی بر اینکه تناسبی در پارلمان و دولت، با جمعیت کشورو موقعیت شیعیان به عنوان یک فرقه بزرگ ایجاد شود، ضروری است.
در حقیقت باید گفت که بحران کنونی، افزون بر ظواهر سیاسی آن، ریشه های عمیق جامعه شناختی دارد و تا زمانی که توازن سیاسی، متناسب با توازن جمعیتی برقرار نشود، نمی توان به ثبات و پایداری سیاسی در لبنان امیدوار بود. این موضوع زمانی شدت می یابد که حزب الله، به عنوان نماینده شاخص شیعیان، نفوذ اجتماعی گسترده ای درلبنان دارد.

4. دسته بندی نیروها
نیروهای درگیر بحران لبنان را می توان در سطح داخلی، منطقه ای وبین المللی دسته بندی کرد. نیروهای داخلی لبنان را می توان به دو دسته تقسیم بندی کرد که در دسته نخست:
1. حزب الله: شیعه، وابسته به ایران، مخالف امریکا، دشمن اسرائیل، حامی فلسطین و حماس، دارای قدرت نظامی نیرومند و نفوذ و پایگاه اجتماعی گسترده در لبنان و در همه جهان اسلام.
2. گروه امل تحت رهبری نییه بری: حامی حزب الله.
3. امیل لحود: رئیس جمهور، حامی حزب الله و مخالف دولت سینیوره؛ ولی با اختیارات اندک بر اساس پیمان طائف.
4. میشل عون.
در مقابل جریان فوق، دسته دوم شامل:
1. دولت لبنان: تحت رهبری سینیوره و تحت حمایت گروه 14 مارس.
2. سعد حریری: فرزند رفیق حریری، وابسته به غرب و کشورهای سنی منطقه.
3. ولید جنبلاط: رهبر دروزی های لبنان.
4. سمیر جعجع.
مرز بندی یاد شده تا اندازه زیادی یک مرزبندی قومی، مذهبی وفرقه ای است. به استثنای طرفداری امیل لحود از حزب الله لبنان ومخالفان دولت.
در سطح منطقه ای و بین المللی نیز شاهد چنین مرزبندی ای هستیم که این مرزبندی، تداوم دیدگاه هایی است که در طول جنگ شکل گرفت. دولت هایی چون مصر، عربستان سعودی و اردن، ضمن محکوم کردن حمله اسرائیل، به صورت ضمنی حزب الله را عامل شروع جنگ معرفی و از آن انتقاد کردند. سیاست عمومی این دولت ها، حمایت ازدولت سنی سینیوره، مواضع و حامیان آن بود.
دولت سوریه، با اینکه متمایل به حزب الله بود؛ ولی حمایت آن از حزب الله از حمایت غیر مستقیم فراتر نرفت. باید گفت که دولت سوریه دولتی سکولار است و در صورتی که تحت فشار قرار گیرد، به راحتی از مواضع خود در نزدیکی به حزب الله عقب نشینی خواهد کرد. این نکته مهمی است که هم ایران و هم حزب الله، باید مد نظر داشته باشند. از سوی دیگر، سوریه بخشی از دنیای عرب است که روابط ویژه ای با مصر دارد وبه روابط خود با مصر، اهمیت ویژه ای می دهد؛ هر چند که در جریان جنگ 33 روزه از مواضع مصر و عربستان به صورت تلویحی انتقاد کرد؛ البته سوریه نیز در معرض انتقاد تند رسانه های عربستان و مصر قرارگرفت؛ روزنامه هایی چون الاخبار و الاهرام، به شدت به بشار اسد حمله کردند.
نگرانی عمده عربستان، مصر و اردن در حوادث لبنان، افزایش قدرت ونفوذ منطقه ای ایران، با تقویت حزب الله در لبنان و حماس در فلسطین بود؛ اما ایران چنان که می دانیم، مهم ترین حامی مستقیم و علنی حزب الله بود.
مواضع دولت های غربی نیز در این زمینه کاملا معلوم است. از نظرامریکا، حزب الله گروهی تروریستی است که امنیت منطقه را تهدیدمی کند و عامل اصلی جنگ 33 روزه نیز حزب الله بوده است. دولت های دیگر غربی، چون فرانسه، انگلیس، ایتالیا، اسپانیا و... نیز مخالف حزب الله هستند. شورای امنیت سازمان ملل نیز تا اندازه زیادی بر اساس خواست دولت های غربی و اسرائیل، قطعنامه های مختلف خود را درباره لبنان، چه پیش و چه پس از جنگ 33 روزه، تنظیم و تدوین کرده است.
در این تحولات، مسئله اصلی امریکا با ایران است. مهم ترین چالش ایالات متحده در ارتباط با ایران این است که چگونه با رشد و نفوذمنطقه ای ایران مقابله کند و حزب الله یک جریان بنیاد گرایی اسلامی است که ایران حامی اصلی آن است و امریکا همه گروه های بنیادگرا راتروریست و تهدیدی برای امنیت اسرائیل، امنیت منطقه ای و امنیت ملی خود می داند؛ از این رو سیاست اصلی امریکا، نابودی تمامی این گروه ها است که مهم ترین آنها حزب الله است.
اهمیت حزب الله برای امریکا از این روست که این گروه، تنها گروه نظامی قدرتمند است که توانسته، در مقابل اسرائیل مقاومت کند. کاری که هیچ دولت عربی نتوانسته، از عهده آن برآید؛ از این رو اگر صحنه فعلی لبنان را صحنه ای برای نبرد نهایی بین ایران و امریکا بدانیم که پیروزی و باخت در آن، نقش مهمی در روند تحولات آتی خواهد داشت، به گزاف نرفته ایم.
رهبران اسرائیل هم مواضع مشابهی دارند. به اعتقاد رهبران اسرائیل، جنبش مقاومت اسلامی در لبنان و فلسطین، در بنیادگرایی اسلامی ریشه دارد و در تعامل مستقیم با انقلاب اسلامی ایران است. از این رو باعادی سازی روابط سیاسی و اقتصادی با جهان عرب و اسلام، و سپس ایجاد ائتلافی منطقه ای و بین المللی علیه جمهوری اسلامی و متحد آن سوریه، امنیت اسرائیل را بهتر می توان تأمین کرد. اگرچه این سیاست دردرون حاکمیت احزاب کارگر و لیکود تعریف واحدی نداشته؛ ولی همواره به عنوان یکی از عناصر راهبرد امنیت ملی نوین اسرائیل وجود داشته است.
از نظر اسرائیل، حزب الله نماینده ایران و سوریه است و جنگ 33 روزه را هم جنگی نیابتی که در آن اسرائیل با ایران و سوریه می جنگید. ازهمین رو یکی از انتقادهای اساسی ای که در اسرائیل از دولت وجودداشت، این بود که چرا جلوی تجهیز حزب الله از سوی ایران و سوریه گرفته نشد. از این رو یکی از ابعاد و ارکان سیاست پیشگیری در راهبردامنیت ملی اسرائیل، دیپلماسی و سازو کار سیاسی برای خلع سلاح وتضعیف موقعیت حزب الله، در ساختار سیاسی ـ اجتماعی لبنان است. درواقع اسرائیل، به دنبال تحقق سیاستی است که از طریق جنگ، نتوانست آن را محقق سازد. بحران بعدی لبنان، محصول این سیاست اسرائیل و همراهی برخی عناصر داخلی لبنان با آن بود.
تا مقطع کنونی، دولت سینیوره به رغم فشار شدید مخالفان، توانسته است مقاومت کند. در واقع، حمایت دولت های غربی از دولت سینیوره موجب شد که فشار مضاعف مخالفان دولت، نتواند کار ساز و موثر باشد. دولت سینیوره با همراهی کشورهای غربی توانست، برنامه اقدامات اقتصادی خود را به کنفرانس پاریس ببرد. بیشتر کشورهای غربی مخالفان دولت سینیوره را جناح هایی معرفی می کردند که تلاش می کنند، از خشونت، تهدید و ارعاب برای تحمیل اراده سیاسی خود برلبنان استفاده کنند. ایالات متحده می خواست که رهبران لبنان به پارلمان بازگشته، اختلافات سیاسی را به شکل مسالمت آمیز که به نفع دولت سینیوره باشد، حل کنند. دولت امریکا تصمیم گرفت که درکنفرانس پاریس، حمایت مالی بی سابقه ای به دولت سینیوره پیشنهاددهد. سخن گوی کاخ سفید، درباره این اقدام گفت: این اقدام بیانگر عزم بین المللی برای حمایت از دولت منتخب ودمکرات است. از سوی دیگر، با این کار، حمایت خود را از مردم لبنان نیز به تصویر می کشیم.

5. اختلافات کنونی
اختلافات کنونی بین دولت لبنان، با اینکه انعکاسی از عوامل عمیق ترجامعه شناختی در لبنان است؛ ولی در حال حاضر، می توان محورهای ذیل را موضوعات اساسی اختلاف میان دولت سینیوره و حامیان آن ازیک سو و حزب الله و حامیان آن از سوی دیگر دانست:

1. دولت فؤاد سینیوره، بر تشکیل دادگاه بین المللی قتل رفیق حریری تاکید می کند. در صورتی که این دادگاه تشکیل شود، به دلیل جنبه بین المللی و سیاسی آن، به احتمال زیاد عناصری از دولت سوریه، در معرض اتهام قرار خواهند گرفت و این موضوع می تواند، مواضع مخالفان حزب الله، ایران و سوریه را تقویت کند. در مقابل، مخالفان، خواهان تشکیل دولت وحدت ملی است و رسیدن به آن را از هر طریق می پذیرند. به گفته سید حسن نصرالله، ما برای خروج از بحران، خواهان مراجعه به مردم وهمه پرسی هستیم و اگر انتخابات زودرس برگزار کنند هم با آن موافقیم. به گفته وی، ما نه دموکراسی عددی می خواهیم؛ نه دموکراسی غربی، مادموکراسی به شیوه لبنانی را می خواهیم. دموکراسی ای که انتخابات براساس نیروهای سیاسی باشد.
حکومت لبنان نمی تواند با منطق اکثریت و اقلیت، و ائتلاف طوایف اداره شود. لبنان باید با مشارکت کامل اداره شود. در لبنان، قدرت های سیاسی اساسی وجود دارد؛ البته باید گفت که دولت مشارکت کامل، زمانی ممکن است که حداقلی از تفاهم و اجماع در بین نیروهای سیاسی وجود داشته باشد و اشتراک منافع، گسترده تر از تضاد منافع باشد.

2. دولت فؤاد سینیوره، خواهان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری است که طبق قانون اساسی، از سوی پارلمان انتخاب می شود.
از نظر آنان، هرگونه موفقیت دولت، به تغییر رئیس جمهور وابسته است و یک حکومت اصلاح طلب و یک رئیس جمهور طرفدار سوریه، نمی تواند هم زمان باشند. از آنجا که جناح طرف دار فؤاد سینیوره درپارلمان، دارای اکثریت هستند، امیدوارند با برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، بتوانند رئیس جمهوری از جناح خود را به قدرت برسانند وامیل لحود را که سرسختانه از حزب الله حمایت کرده، کنار بزنند.
در مقابل، حزب الله و گروه های طرفدار آن، بر انتخابات زود هنگام پارلمانی تاکید می کنند و امیدوارند که از این طریق بتوانند، پارلمان ودولت را از دست گروه 14 مارس خارج کنند.

3. دولت فواد سینیوره، حزب الله را به وابستگی به ایران و سوریه متهم می کند و اینکه سیاست های حزب الله، تابعی از منافع و خواست این دولت هاست. در مقابل، حزب الله و حامیان آن، سینیوره را پیروسیاست های غرب و مجری برنامه های اسرائیل در لبنان می دانند که فاقد کفایت لازم برای اداره امور است. باید گفت که در واقعیت هم دولت سینیوره، به حمایت های بی شائبه غرب متکی است.

4. دولت فؤاد سینیوره، خواهان خلع سلاح حزب الله بوده، تداوم روندکنونی را موجب اختلال در اداره امور می داند. از نظر دولت لبنان، حزب الله به دلیل حضور همه جانبه در مراکز مختلف لبنان، به نوعی دولت دردولت محسوب می شود و مانع از اجرای سیاست های دولت شده، در راه توسعه و باز سازی لبنان اختلال ایجاد می کنند. به تازگی هم حزب الله لبنان را به دلیل ناتوانی در پرداخت غرامت به آسیب دیدگان از جنگ 33روزه، به قاچاق اسلحه متهم کردند. در مقابل، حزب الله معتقد است که به برنامه های گسترده رفاهی، خدماتی و اجتماعی خود ادامه خواهد داد.

5. دولت فؤاد سینیوره، اعتصاب حزب الله و حامیان آن را در مرکزاصلی بیروت، نشانه بی اعتنایی به پیشرفت و ثبات لبنان تلقی می کنندو خواهان پایان اعتصاب و رسیدگی به روند امور، به طور طبیعی هستند؛ در حالی که حزب الله و حامیان آن، بر تداوم اعتصابات تا زمان پذیرش شرایط آنان از سوی دولت تاکید دارند.

6. حزب الله و دیگر مخالفان دولت، خواهان تشکیل دولت وحدت ملی بوده، دقیقا و نه حداقل، 10 نفر از هیات وزیران را از فؤاد سینیوره خواستارند. در مقابل، فؤاد سینیوره و حامیان آن معتقدند که در این صورت، دولت وی به یک هیات وزیران، فاقد هر گونه قدرت سیاسی تبدیل خواهد شد. بنابراین، همه طرح هایی که از سوی دولت های مختلف عربی، چون مصر، عربستان یا طرح عمرو موسی برای تقسیم وزرای کابینه ارائه شده، از سوی دولت سینیوره رد شده است.

6. نقاط قوت طرفین
هر یک از طرفین نقاط قوتی دارند که در این رویارویی به آنان یاری می رساند. دولت سینیوره در سطح داخلی، اکثریت پارلمان را در اختیاردارد و گروه هایی از مسیحیان و سنی ها از آن حمایت می کنند. سعدحریری نیز به عنوان وارث رفیق حریری، با جناح سیاسی خود، به طورکامل پشتیبان وی است؛ اما نقطه قوت اصلی دولت سینیوره، درحمایت های خارجی است. قریب به اتفاق دولت های عربی از آن حمایت سیاسی و مالی می کنند. دولت عربستان سعودی، مصر و اردن نیزمهم ترین حامیان منطقه ای دولت سینیوره هستند. دولت های غربی هم همگی از دولت وی حمایت می کنند.
در اوج بحران اعتصابات، کنفرانس پاریس، برای کمک به بازسازی لبنان در فرانسه تشکیل شد و دولت های عربی، به ویژه عربستان سعودی و دولت های غربی، به ویژه امریکا، کمک های سخاوتمندانه ای را پیشنهاد کردند. از آغاز بحران تا کنون، صدر اعظم آلمان، نانسی پلوسی (رئیس کنگره امریکا)، دبیر کل سازمان ملل و... به لبنان سفرکرده و حمایت بی قید و شرط خود را از دولت وی اعلام کرده اند. شورای امنیت سازمان ملل هم، تمامی قطعنامه ها و بیانیه های خود را درراستای تضعیف حزب الله و تقویت دولت لبنان صادر کرده است. ریاستی خود، درباره حمل ونقل اسلحه از مرزهای سوریه به لبنان اظهارنگرانی کرد. قطعنامه 1559 شورای امنیت، موجب تضعیف حزب الله وسوریه و خروج آنان از جنوب لبنان شد.
قطعنامه 1559 خواهان خلع سلاح حزب الله لبنان شده است و از بان کی مون خواسته است، هیاتی مستقل را برای ارزیابی کامل مرزهای لبنان و سوریه، به این منطقه گسیل دارد. شورای امنیت همچنین ازطرفین خواسته است، بر سر میز مذاکره بازگشته، از تشدید بحران جلوگیری کنند و در پایان هم از دولت لبنان حمایت کرد و آن را مشروع وانتخاب شده از طریق دموکراسی نامیده است. به تازگی هم طی قطعنامه ای، تشکیل دادگاه بین اللملی رفیق حریری را تصویب کرده است که باز هم بر ضد سوریه و حزب الله لبنان است.
مؤلفه های یاد شده نشان می دهد که دولت سینیوره، از پشتیبانی داخلی و خارجی مناسبی برخوردار است و اینکه تا کنون توانسته است مقاومت کند، ناشی از این مؤلفه های قدرت است. در واقع در مورد لبنان، عکس انقلاب های نارنجی اتفاق افتاده است. چون در همه این انقلاب ها فشار اپوزیسیون، چون با حمایت قدرت های خارجی، به ویژه امریکا همراه بوده، موجبات سقوط سریع را فراهم کرده است. علت طولانی شدن بحران، حمایت های خارجی از دولت سینیوره است که باانگیزه های مختلفی صورت می گیرد: دولت های محافظه کار عربی، پیروزی حزب الله را به معنای تقویت شیعیان در منطقه، افزایش نفوذایران در مسائل منطقه ای و نیز پیروی جریانات اسلام گرای مخالف ایشان از الگوی حزب الله می دانند و در نتیجه، به شدت در پی تضعیف آن هستند.
دولت سینیوره و طرفداران آن، اساسا موفقیت خود را بی حمایت خارجی غیر ممکن می دانند و به نظر آنان، دولت باید سرمایه گذاری راتشویق کند، از عهده بدهی های مالی برآید و با چالش بازسازی وبیکاری مبارزه کند که هیچ یک از اینها، بی حمایت جامعه بین المللی ومتحدان غربی لبنان عملی نمی شود.
در مقابل حزب الله لبنان به حمایت های بخش گسترده ای از نیروهای اجتماعی داخلی متکی است. حزب الله علاوه بر آنکه پایگاه اجتماعی گسترده ای دارد، دارای قدرت بسیج فراوانی است که نیروهای رقیب فاقد آن هستند که این مزیت فوق العاده ای است. حزب الله همچنین دارای قدرت نظامی نیرومندی است که به عنوان عنصری بازدارنده، نقش اساسی ایفا می کند. البته حزب الله بارها اعلام کرده است که هرگز قدرت نظامی خود را در داخل لبنان به کار نخواهد گرفت؛ ولی باید گفت که اگر ضرورت اقتضا کند، نیروهای نظامی حزب الله، عامل تقویت آن خواهد بود. همچنین ارتش لبنان نسبت به حزب الله تمایل داشته، تمایلی به خلع سلاح حزب الله نشان نمی دهد. شیعیان وابسته به جنبش امل هم در کنار حزب الله هستند. همچنین رئیس جمهور امیل لحود و میشل عون رهبر جریان آزاد ملی لبنان (از مسیحیان) در کنارحزب الله قرار دارند.
در کنار منابع داخلی فوق، دو کشور ایران و سوریه، حامیان اصلی خارجی حزب الله هستند که در مورد ماهیت حمایت این دو کشور، بعدٹبحث خواهد شد.
بررسی مؤلفه های قدرت هر یک از طرفین نشان می دهد که وزن قدرت جریان وابسته به دولت بسیار بیشتر است و این موضوع، زمانی که ماهیت حمایت ایران و سوریه بررسی شود، بیشتر نمایان خواهد شد.
به نظر می رسد که با توجه به گفته های سید حسن نصرالله، حزب الله در مقطع پیش از جنگ 33 روزه، دچار اشتباه راهبردی شد و ازمحاسبات معقول که شیوه دائمی این جریان با هوش بود، غافل ماند. این موضوع را سید حسن نصرالله به صراحت در مصاحبه ها وسخنرانی های خود مطرح کرده است. اساسا نصرالله، جنگ ژوئیه راجنگی امریکایی برای تحقق نقشه های آن کشور در خاورمیانه می داند. با این تحلیل می توان به این نتیجه رسید که دستگیری دو سربازاسرائیلی، دامی برای حزب الله بوده است. در واقع حزب الله لبنان، پس از عقب نشینی اسرائیل از جنوب لبنان، با اتکا به محورهای ذیل، توانسته بود موقعیت بسیار مناسبی را در لبنان به دست آورد:
1. حزب الله با باز تعریف خود، به عنوان یک جریان نظامی که دارای فعالیت سیاسی است، بعد نظامی خود را به امور فرامرزی و مقابله بااسرائیل محدود کرده بود. حزب الله هیچ گاه پیروزی را به خود منحصرنکرد و آن را مرهون تلاش همه نیروها و جریان های سیاسی لبنان دانست.
2. از فرقه گرایی قومی، مذهبی و سیاسی که تجربه تلخ آن، مستقیمابه شیعیان مربوط می شد، پرهیز کرد.
3. با تمامی احزاب سیاسی لبنان، ارتباط فعالی را برقرار ساخت.
4. اعتماد دولت و ملت لبنان را به خود جلب کرده، برنامه های عام المنفعه گسترده ای را در پیش گرفت.
اینک، حزب الله با جنگ ژوئیه یا 33 روزه، در مقابل آزمون بسیاردشواری قرار گرفته است. واقعیت این است که به نظر می رسد، حزب الله در یک تله سیاسی گرفتار شد و بازداشت 2 سرباز اسرائیلی، طرحی ازپیش تعیین شده بود که فرصت مناسبی را در اختیار اسرائیل، امریکا ومخالفان داخلی حزب الله قرار داد که حزب الله را برای خلع سلاح وتضعیف شدید تحت فشار قرار دهند؛ البته تجربه و عملکرد حزب الله درگذشته نشان داده که در تطبیق خود با شرایط جدید، همواره موفق بوده است؛ ولی اینک در میدان سیاسی بسیار دشواری وارد شده است که درآن، بر خلاف جنگ با اسرائیل، فاقد مزیت نسبی است؛ در حالی که رقبایش در آن بسیار ورزیده و ماهر هستند.

7. ماهیت حمایت سوریه و ایران از حزب الله
سوریه از حامیان خارجی حزب الله لبنان است. به نظر می رسد که سوریه به دلایل مختلف، نمی تواند متحد پایداری برای حزب الله باشد:

1. سوریه دولتی سکولار است که در صورت افزایش فشار، به راحتی عقب نشینی خواهد کرد. حمایت سوریه از حزب الله، فاقد مبانی ایدئولژیک است و بیشتر از روی منفعت طلبی است؛ چنین حمایتی بسیار سست و شکننده است.

2. سوریه جزیی از دنیای عرب و اهل سنت است و از ناحیه دولت های عربی، به شدت تحت فشار است و همواره از اینکه جبهه عربی را رهاکرده و از جریان غیر عربی و شیعی حمایت می کند، به آن انتقاد می شده است. سعودالفیصل وزیر خارجه عربستان سعودی، بی ذکر نام سوریه، ازکشورهای عربی که به گفته وی، به قیمت صدمه زدن به روابط خود باسایر کشورهای عرب، حاضر به برقراری رابطه با کشورهای غیر عرب هستند، انتقاد کرد. به زعم وی، این کشورها هویت عرب ها راتهدیدمی کنند.
این فشارها از سوی رسانه های گروهی کشورهای عرب نیز بر سوریه وارد شده است.

3. سوریه مشکلات اقتصادی داخلی بسیاری دارد و این قدرت مانور رااز دولت سوریه می گیرد. اصلاحات اقتصادی در سوریه، بسیار کند بوده وهنوز دولت، اغلب بنگاه ها و مبادلات اقتصادی را در انحصار دارد. این متغیرها موجب می شود که حزب الله نتواند، در بلند مدت، بر حمایت سوریه اتکا کند. افزون بر این، سوریه نشان داده است که با هر گونه امتیازی درباره بلندی های جولان و نیز امتیازات اقتصادی، حاضر به مصالحه است.
در خصوص حمایت ایران از حزب الله لبنان سؤالات جدی مطرح است ؟
نخستین مسئله این است که آیا ایران حزب الله را سازمانی مستقل می داند که فعالیت های آن در محدوده لبنان است یا اینکه آن را نهادی وابسته به خود می داند که می تواند، به عنوان خط مقدم راهبردی ایران دررویارویی با امریکا به کار گرفته شود؟ در مقابل، تصور حزب الله لبنان ازخود چیست ؟ آیا حزب الله لبنان خود را موجودیتی لبنانی و در خدمت لبنان می داند یا خود را در خط مقدم راهبردی ایران تلقی می کند؟
به طور کلی، در پاسخ به تصور حزب الله می توان گفت که حزب الله به گفته صریح سید حسن نصرالله، بیش از هر چیز دغدغه منافع ملی لبنان را دارد و تمام فعالیت های سیاسی خود را با محوریت این راهبرد اساسی برنامه ریزی می کند. بنابراین ذهنیت آنان کاملا معطوف به اهداف ملی است که آن را در درون جامعه متکثر لبنان پی گیری می کنند و هم اینک خواسته های آنان، کاملا معطوف به افزایش وزنه سیاسی خود در کابینه وقدرت سیاسی در لبنان است.
در مقابل، در ایران برخی ذهنیت ها وجود دارد که نشان می دهد، به زعم آنان، حزب الله خط مقدم ایران در رویارویی گسترده با امریکاست. بنابراین حمایت ایران از حزب الله، در واقع به منظور حفظ امنیت ملی خود است. از این نظر، ایران باید با تمام توان خود از حزب الله حمایت کند. چون هر گونه عقب نشینی حزب الله از مواضع خود، به ویژه خلع سلاح آن، به معنای فروریختن یکی ازدیواره های اصلی دفاعی ایران درمقابل امریکا و اسرائیل است.
امریکا به گونه ای اجتناب ناپذیر، برای مقابله با ایران، دارای برنامه راهبردی است. بهترین الگوی مقابله امریکا با ایران، از بین بردن پشتوانه های راهبردی و ناکارآمد سازی خط مقدم استراتژیک است. بنابراین، اگر حزب الله در لبنان شکست بخورد، نه تنها معادله قدرت خاورمیانه ای کاملا معقول می شود، بلکه موقعیت ایران در سطح خاورمیانه و نظام بین الملل، به گونه ای اجتناب ناپذیر افول خواهد کرد. چنان که رئالیست ها می گویند، اگر می خواهی درگیر نشوی و اگرمی خواهی صلح ایجاد کنی، باید خودت را برای جنگ آماده کنی. ایران اگر می خواهد در سال 2007م، هدف حمله تهاجمی امریکا قرار نگیرد، نیازمند این است که فضای فعلی را در جهت ادامه تعارض و تصاعدبحران ادامه دهد؛ هرگونه در جا زدن در فضای لبنان، مطمئنا زمینه رابرای اجرای قطعنامه 1559 شورای امنیت فراهم سازد.
بنابراین، حزب الله در فضای فعلی، چاره ای جز مقاومت ندارد و ایران در شرایط موجود، چاره ای جز ادامه حمایت از حزب الله و نیز ایجادجبهه های دیگر ندارد. در درون این دیدگاه، همچنین جنبش های اجتماعی برابر و گاه برتر از دولت ها پیدا می کنند و بازیگران اثر گذارتری در خاورمیانه به شمار می آیند و حزب الله یکی از موثرترین جنبش های اجتماعی در خاورمیانه است.
باید گفت که این نگاه، اولا بر پیش فرض های غلط استوار است که پیش تر در مورد آن بحث شد که اساسا حزب الله به دنبال اهداف ملی درلبنان است. دوم اینکه نگاه این رویکرد به بحران در لبنان، از منظررویارویی همه جانبه ایران و امریکا در سطح خاورمیانه و در سطح محدودتر آن، یعنی لبنان است. در حالی که هم ذهنیت موجود در حزب الله لبنان، با این هدف ایران مغایر است و هم حزب الله در گذشته نشان داده است که معقول عمل می کند و حاضر نیست که خود را قربانی هیچ دولت دیگری کند.
این نکته را می توان، از سخنان سید حسن نصرالله دریافت که گفت که در صورتی که می دانست، به اسارت گرفتن دو سرباز اسرائیلی، دارای چنین عواقبی است، هرگز به این کار دست نمی زدند. همچنین درسخنرانی اخیر خود، خطاب به ائتلاف 14 مارس، با لحنی سخن گفته است که گویی حزب الله در هرگونه جنگی در میان ایران و امریکا بی طرف خواهد بود. او خطاب به آنها گفت:
گروه سیاسی حاکم، اکنون به ضربه نظامی امریکا علیه ایران دل بسته و در انتظار است که در ماه آوریل، ژوئن یا ژوئیه، جنگ علیه ایران صورت گیرد. اگر جنگی رخ ندهد، چه خواهید کرد و اگر جنگی صورت بگیرد، آیاتصور واضح و روشنی از آینده دارید؟ اگر امریکا شکست بخورد، چه می کنید؟ لحن سخنان سید حسن، کاملا بیانگر این موضوع است که آنان در صورت بروز چنین رویارویی، بی طرف خواهند بود و طبعا این ذهنیت با ذهنیت، پیش گفته که حزب الله را خط مقدم راهبردی تلقی می کرد، فاصله اساسی دارد.
این موضوع زمانی اهمیت بیشتری می یابد که تحلیل سید حسن نصرالله را از جنگ ژوئیه بدانیم که به زعم وی، اگر حوادث و تصمیمات پشت پرده آشکار شود، روشن خواهد شد که آن جنگ، تصمیم و جنگ اسرائیل نبود، بلکه تصمیمی امریکایی بود. درواقع این دولت امریکا بودکه جنگ را آغاز کرد و به راه انداخت، چرا که این جنگ، بخشی از طرح امریکا در منطقه بود. از نظر امریکا این طرح، با موانعی رو به روست. درفلسطین و لبنان مقاومت حماس و حزب الله، مانع هستند و در سطح دولت ها هم سوریه و ایران مانع طرح امریکا به شمار می روند.
بنابراین، جنگ ژوئیه، جنگی در راه طرح امریکا، در منطقه بود و اگرجرج بوش در انتخابات کنگره پیروز می شد، آماده جنگ علیه ایران، درسال 2007می شد(مصاحبه با العالم).
این نکته از سخن دیگر سید حسن نصرالله هم قابل استنباط است. وی می گوید: مقاومت قصد حذف دیگران را ندارد و این موضوع را درجنگ اسرائیل علیه لبنان نیر دیدیم. ما در جنگ نگفتیم که می خواهیم اسرائیل را محو کنیم. این دیدگاه، یعنی نهایت واقع گرایی. این دیدگاه که هدف امریکا از جنگ، ایران است، در مقاله ای ازسیمور هرش هم تاکید شد. وی در مقاله ای در نیویورک، جنگ اسرائیل علیه لبنان را به عنوان تستی برای جنگ امریکا در برابر ایران دانسته است. به نظر وی، حزب الله در جنگ تحمیلی گرفتار شد؛ نه جنگی انتخابی.
با توجه به مطالب پیش گفته و با توجه به پیچیدگی موضوع و نیز این مسئله که دیدگاه های بسیار متنوعی در داخل ایران، درباره این موضوع وجود دارد، راهکارهایی ارائه خواهد شد.
بدیهی است که راهکارهای ارائه شده، بر اساس درک نویسنده ازواقعیت های خاورمیانه و تحولاتی است که در آن رخ داده و در حال تکوین است.

راهکارها
ارائه راهکار در شرایط کنونی بسیار دشوار است. پیچیدگی اوضاع به اندازه ای است که هر گونه انتخاب، دارای هزینه هایی است که طبعامناسب ترین انتخاب کم هزینه ترین آنهاست:

1. از ویژگی های اخیر بحران در لبنان، مسالمت آمیز بودن شیوه ابرازخواسته ها و اعتراضات بوده است، خویشتنداری حزب الله لبنان، نمایشی مطلوب بود که فرصت سوء استفاده بیشتر را از مخالفان گرفته است. از سوی دیگر، می توان گفت: این شیوه از اعتراض، تجربه ای نوین در دموکراسی را در منطقه به نمایش می گذارد.
برخی معتقدند که ریشه جنگ های داخلی لبنان، نظام اجتماعی ـسیاسی داخلی آن است و لبنان نمی تواند، تجربه موفقی از دموکراسی باشد؛ اما بی آنکه منکر پیچیدگی و چندگانگی نظام اجتماعی و سیاسی لبنان شویم، باید بگوییم که بحران های قبلی لبنان، نه از دموکراسی، بلکه از نبود آن بوده است. بنابراین باید گفت که بهترین گزینه برای همه طرف های درگیر در بحران کنونی، جلوگیری از افراطی شدن و قطبی شدن فضای سیاسی در لبنان است.
بنابراین، اگر چه حزب الله نشان داده است که تمایلی به افراطی شدن فضا ندارد؛ ولی جمهوری اسلامی ایران هم می تواند، با نفوذ خود بر حزب الله، در این زمینه مساعدت کند. افراط گرایی سیاسی در فضای کنونی، بیش از هر گروه دیگر، به ضرر حزب الله خواهد بود و وجهه بسیار مثبت آن را که در بین عموم مردم لبنان وجود دارد، به سرعت مخدوش خواهدکرد.
منشور طائف خواهان کنار گذاشتن فرقه گرایی سیاسی بود و اینک نباید فضای سیاسی لبنان را در مسیری هدایت کرد که به معنای بازگشت مجدد فرقه گرایی و جنگ داخلی باشد. این نکته زمانی اهمیت می یابد که طبق گفته سید حسن نصرالله، با شکست امریکا در تحقق نقشه های خود، در مرحله بعد، خطرناک ترین چیزی که امریکایی هاروی آن تمرکز خواهند کرد، احیا و دامن زدن به فتنه های مذهبی است. با توجه به این موضوع، دوری جستن از ورود در چنین گردابی ضروری است.
البته بسیاری تحلیل گران خاورمیانه و مسائل لبنان، ویژگی اساسی حزب الله را میل به بازنگری در خود می دانند. به نظر آنان، حزب الله که یک گروه شبه نظامی سازمان یافته بود، در حال حاضر، سازمانی است که در مقایسه با گذشته، به صورت اعجاب آوری تغییر کرده است و نشانه بارزی از قدرت تحول و پختگی یک سازمان اسلامی را نشان می دهد. حزب الله این بار نیز می تواند، با مدارا و رویکرد تفاهم محور، اوضاع را به نفع خود مدیریت کند. تاکید سید حسن نصرالله مبنی بر اینکه به هیچ وجه حاضر نیستند، وارد جنگ داخلی در لبنان شوند، نشان این نگرش است. به گفته سید حسن نصرالله، مخالفان دولت، هیچ گاه قصدنداشته اند، به طرف دیگر غلبه یا آنها یا هر طایفه کوچک و بزرگ دیگری را منزوی کنند. به گفته وی، حزب الله در هر شرایطی، با جنگ داخلی در لبنان مخالف است و در نهایت، این رأی و خواست مردم درهمه پرسی یا انتخابات زود هنگام یا انتخابات در موعد مقرر خواهد بودکه سرنوشت بحران کنونی را معلوم خواهد کرد.

2. سیاست دائمی اسرائیل این بود که از بحران های موجود در منطقه، برای تثبیت موقعیت خود استفاده کند. بحران پیشین نشان می دهد که اسرائیل چه عامل بحران باشد، چه نباشد، همواره کوشیده است، از آنهابهره برداری سیاسی و راهبردی کند. در حوادث اخیر لبنان نیز این موضوعی به خوبی ملموس است و هر گونه جنگ داخلی در لبنان، با هرنتیجه ای برای هر یک از طرفین، در نهایت پیروزی واقعی را نصیب اسرائیل خواهد ساخت و در واقع موجب خواهد شد که اسرائیل، به خواسته های خود که از طریق جنگ بدان نرسیده، دست یابد.
از سوی دیگر، اسرائیل سال هاست که تلاش می کند، ایران را به مهلکه ای مشابه عراق سوق دهد و ایران را در مسیری قرار ده که نهایت آن، رویارویی همه جانبه با امریکاست. اسرائیل بارها و بارها از امریکاخواسته است، علیه ایران اقدام نظامی انجام دهد. تصمیم گیرندگان ایرانی نباید، تحولات لبنان را به نوعی تحلیل و مدیریت کنند که درنهایت خواسته اسرائیل برآورده شود.

3. نگاهی به موازنه قوای موجود، نشان می دهد که در شرایط کنونی، وزن سیاسی نیروهای موسوم به ائتلاف 14 مارس، بیشتر از حزب الله وحامیان آن است. این موضوع بیشتر در برآورد قدرت حامیان خارجی آن جلوه گر است. اگرچه حزب الله در داخل لبنان از نفوذ اجتماعی بیشتری برخوردار است، ولی گروه 14 مارس، ابزارهای موثرتر قدرت، چون دولت و پارلمان، حمایت های موثر خارجی را در اختیار دارند.
طی روزهای گذشته پس از نامه 70 تن از نمایندگان پارلمان لبنان به شورای امنیت، سازمان ملل و شخص دبیر کل، مواضعی را در پیش گرفتند که موجب تقویت جناح ائتلاف 14 مارس و دولت در لبنان است وخواسته های آنان را پیگیری می کند.
به نظر می رسد که در فضای کنونی، در صورتی که حزب الله با یک مصالحه، با جناح حاکم سازش کند، می تواند در آینده، با توجه به سرمایه عظیم معنوی خود، قدرت و نفوذ سیاسی خود را بار دیگر افزایش دهد.
در کنار حزب الله، جمهوری اسلامی ایران هم باید، از فرقه ای کردن وقطبی کردن این تحولات دوری جوید، چون قطبی شدن تحولات لبنان، به معنای قطبی شدن خاورمیانه بین اهل سنت و شیعیان خواهد بود واین با هدف اساسی ایران، یعنی وحدت و همگرایی دنیای اسلام درتضاد است. دولت های عربستان و مصر هم تلاش هایی برای حل بحران لبنان انجام داده اند. عمرو موسی فرمول (نه غالب، نه مغلوب) رامبنای حل اختلاف سیاسی لبنانی ها مطرح کرده است.
در هر شرایطی، در صورتی که راه حلی با اجماع ایران و کشورهای عرب منطقه برای بحران لبنان به وجود بیاید، نتایج بسیار مطلوب تری را به همراه خواهد داشت. باید این نکته را هم در نظر داشت که گروه 14مارس، بیش از آنکه مخالف ایران باشد، مخالف سوریه است و نیروهای مربوط به این گروه، بیشتر با سوریه مخالف بوده اند. آنان سوریه را به مداخله در امور لبنان متهم می کنند و اخیرا هم گروه فتح الاسلام راگروهی می دانند که توسط سوریه سازماندهی شده است تا اوضاع داخلی لبنان را ناآرام کند. مخالفان حضور سوریه در لبنان، خارج از گروه 14مارس هم اعتقاد دارند که ملت لبنان حق دارد، مستقل و آزاد از هرمداخله منطقه ای برای خود تصمیم بگیرد.
کلیه نیروهای موجود در لبنان، خواهان دموکراسی هستند. سید حسن نصرالله از دموکراسی لبنانی بحث کرده است که بر اساس آن، کلیه نیروهای سیاسی لبنان باید در اداره امور نقش داشته باشند. امین جمیل از ضرورت گفت و گو بحث کرد. به نظر وی، به دست آوردن صلح و ثبات در لبنان، مستلزم گفت و گوی داخلی میان دسته های مختلف لبنانی والبته دیپلماسی خارجی است. وی معتقد است که حکومت لبنان نیازمندروندی دموکراتیک است و هر گونه عدم مصالحه، تنها اوضاع آن را بدترخواهد کرد.
بنابراین باید گفت که دموکراسی و گفت و گو تاحصول تفاهم، تنها راه لبنان برای خودداری از جنگ داخلی است که نیروهای خارجی از جمله ایران هم باید در این مسیر گام بردارند و از افتادن در دام اسرائیل که همواره به دنبال ایجاد و تشدید جنگ داخلی در لبنان بوده اند، اجتناب کنند. با این حال، باید گفت که با وجود نفوذ ایران، هنوز هیچ گونه ابتکارعملی از جانب ایران مطرح نشده است؛ البته بنا به نوشته منابع غیررسمی، اخیرا لاریجانی پیشنهادی چهار ماده ای را در این زمینه مطرح کرده است.
باید گفت که لبنان و تحولات آن نقش مهمی در ثبات منطقه خاورمیانه ایفاء می کند و هرگونه جنگ داخلی در لبنان، به معنای بی ثباتی در منطقه است.