ما برای نفت نگرانیم یا اسرائیل؟!

هنگامی که این همه حرف و حدیث درباره خاورمیانه می شنویم، ناگهان این نکته به ذهن ما خطور می کند که همه اینها به سبب نفت خاورمیانه است، اما این باور نادرست است.
ایالات متحده آمریکا 62 درصد از نفت و مشتقات نفتی خود را وارد می کند که فقط 11% از این مقدار نفت وارداتی از کشورهای خلیج تأمین می شود. برای نمونه 2/7% از این مقدار را هم عربستان سعودی به آمریکا می فروشد.
واردات نفت آمریکا عمدتا از کشورهای کانادا، مکزیک، ونزوئلا و نیجریه تأمین می گردد. عربستان سعودی در ماه ژوئن سال جاری میلادی (2004 ) در مرتبه چهارم صدور نفت به آمریکا و پیش از نیجریه قرار گرفت و عراق هم در رتبه ششم قرار داشت. ما این ارقام را از سازمان نفت آمریکا گرفته ایم.
ما به خاطر "اسرائیل" در گرداب خاورمیانه گرفتار شده ایم و نه به سبب نفت آن. عراق برای "اسرائیل" تهدید بود و نه برای عربستان سعودی و یقینا این کشور تهدید محسوب نمی شد. چند سال پیش یکی از کسانی که زمانی تهیه کننده گزارش اطلاعاتی روزانه رئیس جمهور بود به من گفت: هیچ گاه نشانه ای از اینکه عراق قصد تجاوز به عربستان سعودی را دارد به دست نیاورده ایم. ما از این بهانه برای آغاز جنگ اول خلیج استفاده کردیم. بخش اعظم تلاش های دیپلماتیک آمریکا در خاورمیانه صرف آن می شود که کشورهای عربی را به پذیرش حضور "اسرائیل" در کنار خود قانع سازد، اما حقیقت آن است که رابطه میان کشورهای عربی و "اسرائیل" به هیچ وجه به ما ارتباطی ندارد.
من می دانم که اعضای یک فرقه مسیحی که در قرن نوزدهم ظهور کرد بر این باورند که تورات از آنان می خواهد که "اسرائیل" را دوست داشته باشند. این درست، مردم حق دارند که به هر موضوعی که به باورشان درست است، اعتقاد داشته باشند، اما هیچ کس حق ندارد این اعتقادات را زیربنای سیاست های خارجی آمریکا قرار دهد.
ما در خاورمیانه یک مصلحت داریم که باید آن را حفظ کنیم و آن خرید نفت با یک قیمت عادلانه است.
اینکه کشورهایی که ما از آنها نفت می خریم "اسرائیل" را دوست دارند یا نه، نظام حاکم بر این کشورها پادشاهی است یا دیکتاتوری، مسئله ای مهم نیست و هیچ ارتباطی به ما ندارد.
من هیچ تنفری از "اسرائیل" ندارم. در برخی مسائل به "اسرائیل" باید به دیده اعجاب نگریست، اما این کشور هم یک دولت بیگانه است و ایالات متحده می بایست با آن همان گونه رفتار کند که با هر دولت بیگانه دیگری. ما باید آشکارا اعلام کنیم که دشمنان "اسرائیل" دشمنان ما نیستند و اگر "اسرائیلی ها" و سوری ها با یکدیگر اختلاف دارند به خود آنان مربوط است.
ما باید روابط خود را با سوریه بر همان مبنایی قرار دهیم که سوریه به آمریکایی ها و منافع آمریکا می نگرد.
زمانی که جیمی کارتر رئیس جمهور بود، به "اسرائیل" و مصر رشوه دادیم تا با هم معاهده صلح امضا کنند. این کار یک حماقت آشکار بود. امضای معاهده مصلحت دو دولت دیگر است و منافعی برای ما در بر ندارد، چرا ما باید مالیات دهندگان آمریکایی را وادار به پرداخت هزینه چنین معاهده ای کنیم؟
در مبانی فکری محافظه کاران نوین بر دمکراتیزه شدن خاورمیانه از طریق زور تأکید شده است. آنان معتقدند که اگر کشورهای عربی دمکراتیک شوند، حاضر خواهند شد با "اسرائیل" به توافق برسند. من به شدت نسبت به این نظریه تردید دارم، زیرا مشکل کشورهای عربی با "اسرائیل" بر سر شیوه حکومت نیست، بلکه اختلاف آنان بر سر زمین عرب هاست که "اسرائیل" بر آنها سیطره یافته و حاضر نیست آنها را تخلیه کند.
جورج واشنگتن به ما نصیحت کرده است که با هیچ دولت بیگانه ای بالفطره دشمن یا دوست نباشیم. او ما را نصیحت کرد که نسبت به نفوذ بیگانگان در امور داخلی خود هشیار باشیم. این دو نصیحت بسیار خوب هستند، اما آنها را نادیده گرفتیم، زیرا بسیاری از سیاستمداران واشنگتن از لابی "اسرائیلی" به شدت وحشت دارند.
دخالت ما در خاورمیانه نباید از حد یک خریدار نفت بیشتر باشد، اما ما همچنان مال زیادی در این منطقه خرج می کنیم و جان شمار زیادی از نیروهای خود و مردم این منطقه را می گیریم، تا آنکه زمانی فرا برسد که مردم آمریکا سیاستمدارانی را انتخاب کنند که از شجاعت لازم برای مقابله با لابی "اسرائیلی" برخوردار باشند.
تأسیس "اسرائیل" در قلب جهان عرب اندیشه ای استعماری از سوی دولت انگلیس بود، آمریکایی ها نباید جان و مال مالیات دهندگان آمریکایی را فدای اشتباه مذبوحانه انگلیس کنند.

* از نویسندگان با تجربه و قدیمی آمریکا با چهل سال سابقه نویسندگی. او در همه نوشته های خود از سیاست های خارجی آمریکا به ویژه در زمینه خاورمیانه انتقاد می کند.