مباني نظري و پيشينهي تاريخي هولوكاست
از موضوعاتي كه در طول تاريخ يهود همواره جلب نظر ميكند ادعاي رنج و مظلوميت قوم يهود است كه در عمدهي منابع و متون يهودي به آن اشاره شده است. تكرار پيوستهي مظلوميت يهود در ادوار مختلف تاريخ، سبب شده تا اين موضوع در بسياري از متون و منابع تاريخي غير يهودي، به ويژه در تاريخنگاري غرب، از جايگاه ويژهاي برخوردار شود و به صورت يك امر واقعي و غيرقابل ترديد جلوه كند. در بسياري از منابع تاريخي كشورهاي اسلامي نيز، حداقل در پارهاي مقاطع تاريخي، چنين مباحثي به طور روشن وجود دارد كه عمدتاً يا تحت تأثير منابع ومتون يهودي است و يا ترجمان تاريخنگاري غربي.
اين واقعيت را نميتوان كتمان يا انكار كرد كه در ميان اقوام، ملتها، مذاهب و جوامع مختلف، همواره نوعي انزجار و نفرت از «يهود» در سطوح، مراتب و درجات مختلف وجود داشته است. البته دربارهي منشأ و علت اين تنفر كمتر سخني به ميان آمده و يا داوري صريح و صحيحي شده است.
نكتهي شگفتانگيز و جالب توجه، همگوني نوع تنفر و انزجار از «يهود» نه فقط در ادوار مختلف تاريخ، بلكه در ميان جوامع، ملتها، اقوام و مذاهب مختلف است. اين بيزاري و نفرت در طول تاريخ، در ميان اقشار مختلف مردم در اقصي نقاط به گونهاي مشترك و شبيه به هم بوده كه گويي همهي مردم، در نقاط مختلف دنيا، در همهي ادوار تاريخ، با هم اشتراك نظر و بلكه توافق و تفاهم در اين مسألهي خاص داشتهاند.
برنارد لازار نويسنده و انديشهمند يهودي، اين موضوع را ناشي از خوي و خصلت مشترك يهوديها و شالودة آن را تفكر و خصيصههاي يهود دانسته وميگويد:
اگر اين خصومت، يا نفرت و انزجار، صرفاً يك بار و در يك شهر جداگانه، متوجه يهوديها ميشد، بيان و تشريح دلايل آن آسان بود؛ به عكس، يهود با نفرت و انزجار تمامي مليتهايي روبرو بوده كه در ميان آنان سكونت داشته است. بنابراين، از آن جا كه دشمنان يهود از متنوعترين گونههاي نژادي بوده و در سرزمينهايي دور از يكديگر سكونت داشته و آداب، رسوم و شيوههاي واحد و مشابهاي نداشته بلكه تابع روشهاي فكري گوناگون بودهاند كه نميتوانستهاند دربارهي همهي امور به شيوهي مشابه و يكسان داوري نمايند؛ در نتيجه، دلايل و انگيزههاي انزجار و نفرت نسبت به يهود بايد در درون خود بنياسرائيل قرار داشته باشد نه ديگران.
صرف نظر از اعتراف بعضي مورخان، انديشهمندان يهود، متفكران و نويسندگان ديگري نيز به اين مسأله اشاره كرده و دلايل بدبيني و انزجار از يهود را در دورههاي مختلف تاريخ و در ميان اقشار مختلف مردم با گرايشها، عقايد و آداب مختلف در نواحي گوناگون جهان، ناشي از بعضي خصلتها، آداب و ويژگيهاي منحصر به فرد يهود دانستهاند. از نظر اين دسته از نويسندگان، يهودي در ميان ديگران خود را «برگزيده» و «برتر» ميداند. به عهد و پيمان وفادار نيست، چون قايل به رعايت قاعده بازي نيست. او خود را به هر رنگي در ميآورد. به هر شيوهاي براي رسيدن به هدف متوسل ميشود. براي پنهان كردن نيات خويش مجاز به استفاده از هر پوششي است.
قدرت انطباق پذيري آنان در محيط و در ميان اقشار مختلف بسيار بالا و متفاوت با ديگران است. رباخواري، پول محوري، زرسالاري، قومگرايي،تقلب، حيلهگري از جملهي ويژگي و خصلتهاي يهود قلمداد شده است.
داستان يهوديان در قرآن كريم به خصوص شيوههاي رفتاري آنان در برابر حضرت موسي(ع)، و حضرت عيسي مسيح(ع)؛ خصومت، فتنهگري، تحريك دشمنان و تباني با آنها عليه حضرت محمّد(ص) و نيز نقض عهدشان با پيامبر بزرگ اسلام بخشهايي از واقعيتهاي ثبت و ضبط شدهي تاريخ است.
البته در متون و منابع يهودي و نيز تاريخنگاري رسمي غرب به اين حوادث با نگاه و نگرش خاص پرداخته شده است. در متون و منابع ياد شده، قوم يهود در همهي ادوار تاريخ مظلوم و مورد آزار و ستم نشان داده شده است. اين نگرش نشان ميدهد؛ مظلومنمايي شگرد تبليغاتي كهن و مؤثر در ميان يهود بوده است.
ايران باستان
داستان استر و مُردخاي، دو يهودي مخفي و نفوذي دربار هخامنشي، قدرت و كارايي اين شگرد را به طور كامل، واضح، اثبات و آشكار ميكند. آن گونه كه دركتاب «استر» بيان شده است: مردخاي يهودي پس از ورود و نفوذ به دربار خشايارشاي هخامنشي، هَدَسه يا همان «استر» دختر برادر خود را نيز با ترفندي زيركانه وارد دربار ميكند تا جايي كه او با دلفريبي، مقام ملكه را از آنِ خود ميسازد. استر و مردخاي نفوذ خود را در دربار و نزد خشايارشا افزايش و گسترش ميدهند و سرانجام در قالب توطئهاي سهمناك، هامان وزير اعظم دربار هخامنشي را به همراه جمعي از فرزندان و اعضاي خانوادهي او به اتهام ضديت با يهود يا يهودستيزي، در شوش پايتخت دولت هخامنشي به طرز فجيعي به قتل ميرسانند.
ملكهي استر و مردخاي به اين جنايت هولناك بسنده نكرده، در پايان همان روز، با دسيسهاي ديگر، خواست خود را مبني بر قلع و قمع مخالفان يهود در سراسر كشور؛ به خشايارشا تحميل و با جلب موافقت او سرانجام در روز ديگر، به ياري همكيشان يهودي خود در سراسر كشور، 75 هزار نفر از مردم ايران را قتل عام ميكنند.
اين دو يهودي دربار خشايارشا كه اهرمهاي قدرت دربار را به دست گرفته بودند، پس از اين كشتار فجيع، طي نامهاي با مهر شاهانه، به يهوديهاي سراسر ايران پيغام فرستادند كه به شكرانهي نجات از دست مخالفان ايراني خو از يك سو و كشتار بيش از هفتاد و پنج هزار ايراني از سوي ديگر، زين پس، روزهاي مزبور را به عنوان عيد به جشن و شادماني مشغول شوند و ياد آن را براي هميشهي تاريخ زنده نگهدارند. به اين ترتيب «عيد پوريم» به صورت يكي از اعياد رسمي در تقويم و تاريخ يهود ماندگار شد. براساس اين واقعه، همه ساله يهوديها روزهاي 14 و 15 ماه «آدار» را به عنوان «عيد»، اما نه به نام كشتار خونين و فجيع بيش از هفتاد و پنج هزار ايراني بيدفاع، بلكه تحت بهانه و پوشش رهايي از سوءنيت مخالفان خيالي جشن ميگيرند و پايكوبي ميكنند.
در منابع يهود در اين باره چنين آمده است:
در همان روز خشايارشا تمام املاك هامان [وزير اعظم ايران كه به دست استر و مردخاي به دار آويخته شده بود]، دشمن يهود را به ملكه استر بخشيد. سپس وقتي استر به پادشاه گفت كه چه نسبتي با مردخاي دارد، پادشاه مردخاي را به حضور پذيرفت و انگشتر خود را [...] به مردخاي داد [...] آن گاه خشايارشا به ملكه استر و مردخاي گفت : «من دستور دادم هامان را كه ميخواست شما يهوديان را نابود كند، به دار بياويزند [...] شما ميتوانيد حكم ديگري مطابق ميل خود، به نام پادشاه براي يهوديان صادر كنيد و آن را با انگشتر پادشاه مهر كنيد.»
به اين ترتيب، مردخاي يهودي با نام و مهر خشايارشا فرماني صادر و آن را براي همهي يهوديان و نيز مقامات و حاكمان مملكت در 127 ولايت ايران از هند تا حبشه ارسال ميكند. در اين فرمان به يهوديان يادآوري شده كه «خود را براي گرفتن انتقام از دشمنان [!] خود آماده كنند.»
«سپس مردخاي لباس شاهانهاي را كه به رنگهاي آبي و سفيد بود پوشيد و تاجي بزرگ از طلا بر سر گذاشت ... و از حضور پادشاه بيرون رفت. يهوديان به خاطر اين موفقيت و احترامي كه نصيب ايشان شده بود در تمام شوش به جشن و سرور پرداختند. فرمان شاه به هر شهر و استاني كه ميرسيد يهوديان آن جا غرق شادي ميشدند و جشن ميگرفتند.»
«يهوديان بر دشمنان خود پيروز شدند. در سراسر مملكت [ايران]، يهوديان در شهرهاي خود جمع شدند تا به كساني كه قصد آزارشان را داشتند [!] حمله كنند. همه مردم از يهوديان ميترسيدند و جرأت نميكردند در برابرشان بايستند.»
تمام حاكمان و استانداران، مقامات مملكتي و درباريان از ترس مردخاي به يهوديان كمك ميكردند. زيرا مردخاي از شخصيتهاي برجسته دربار شده بود و در سراسر مملكت شهرت فراوان داشت و روزبروز بر قدرتش افزوده ميشد. به اين ترتيب يهوديان به دشمنان خود حمله كردند و آنها را از دم شمشير گذرانده، كشتند. آنها در شهر شوش كه پايتخت بود .500 [پانصد] نفر را كشتند. ده پسر هامان، دشمن يهوديان نيز جزو اين كشتهشدگان بودند [...] در آن روز آمار كشتهشدگان پايتخت به عرض پادشاه رسيد. سپس او ملكه استر [يهودي] را خواست و گفت: يهوديان تنها در پايتخت 500 نفر را كه ده پسر هامان نيز جزو آنها بودند كشتهاند؛ پس در ساير شهرهاي مملكت چه كردهاند؟ آيا درخواست ديگري نيز داري؟ [...] استر گفت: پادشاها، اگر صلاح بدانيد به يهوديان پايتخت اجازه دهيد كاري را كه امروز كردهاند، فردا هم ادامه دهند و [...]. پس روز بعد، يهوديان پايتخت جمع شدند و 300 نفر ديگر را كشتند [...]. بقيه يهوديها در ساير استانها نيز جمع شدند و از خود دفاع كردند [!]. آنها 75000 (هفتاد و پنج هزار) نفر از دشمنان خود را كشتند و از شر آنها رهايي يافتند [!] آنها روز بعد، يعني در چهاردهم ادار پيروزي خود را با شادي فراوان جشن گرفتند. اما يهوديان شوش، روز پانزدهم ادار را جشن گرفتند زيرا در روزهاي سيزدهم و چهاردهم دشمنان خود را ميكشتند.»
به نوشتهي منابع يهودي، مردخاي پس از اين قتل عام سراسري، «طي نامهاي به يهوديان سراسر ايران از آنها خواست تا همه ساله روزهاي چهاردهم و پانزدهم آدار را به مناسبت نجات يهود [!] از چنگ دشمنانشان، جشن بگيرند و شادي نمايند [...] قوم يهود پيشنهاد مردخاي را پذيرفتند و از آن پس همه ساله اين روز را جشن گرفتند [...] يهوديان اين روز را به صورت رسم درآوردند كه خود و فرزندانشان و همه كساني كه به دين يهود ميگروند اين دو روز را هر ساله طبق دستور مردخاي جشن بگيرند. [...] به اين ترتيب مراسم ايام [پوريم] به فرمان استر تأئيد شد و در تاريخ يهود ثبت گرديد.»
يهوديان ادعا ميكنند كه در اوج مظلوميت در ايران در معرض سوءنيت و احتمالاً آزار قرار داشتند، اما مطابق آن چه در متون و منابع يهودي بدان اعتراف صريح شده است؛ آنها در آن مقطع تاريخي، در اوج قدرت، نفوذ و سيطره در ايران بودند.
عيد پوريم كه يكي از مهمترين اعياد رسمي قوم يهود است، در واقع سالروز يكي از بزرگترين قتل عام و كشتارتاريخ بشريت است كه دهها هزار انسان بيدفاع، بدون آن كه جرمي مرتكب شده باشند، تنها به دليل گمان سوء و ادعاي واهي و خيال پردازانهي برخي سران و رهبران يهودي ذي نفوذ دربار شاه ايران، طي دو روز به طرز بيرحمانهاي قتل عام شدند. به قول لوئيس مارشالكو ، نويسندهي مجاري تبار، امروز كه حدود دو هزار و پانصد سال از پوريم اوليه گذشته است، فرزندان مردخاي و استر، هنوز هم شيرينيهاي كيك خود را با شير يهودا تزيين ميكنند و در روز چهاردهم ماه آدار عبري مست ميشوند تا در شور و وجد حاصل از ارضاي حس انتقامجويي خويش سرخوش باشند چرا كه بايد خاطرة شيرين يك قتل عام بزرگ را در كمال سرخوشي زنده نگه دارند.
به گفتهي اين نويسنده؛ نبايد براي درك عمق و ابعاد فاجعه و وسعت جنايت در ايران آن روز، ارقام قربانيان را در مقياس جمعيت امروز جهان در نظر آورد بلكه بايد آمار جمعيت آن روز را در ذهن تداعي كرد تا عمق و وسعت فاجعه به طور واقعي فهميده و درك شود.
به هر روي مطابق آن چه در متون و منابع يهودي و مندرجات عهد عتيق يافت ميشود، قتل عام هزاران ايراني در آن زمان صرفاً براساس «اوهام» بنياسرائيلي و يك ادعاي واهي و قومگرايانه حول محور «مظلومنمايي» صورت گرفت و امروز پس از گذشت حدود دو هزار و پانصد سال از آن زمان، يهوديها و منابع يهودي آن كشتار عظيم و هولناك را حول محور «مظلومنمايي» توجيه ميكنند.
انكيزيسيون؛ دادگاههاي تفتيش عقايد
نمونهي ديگر مظلومنمايي تاريخي يهود، افسانهي كشتار يهوديها در قرون وسطي از طريق دستگاه تفتيش عقايد يا انكيزسيون بود كه در ربع آخر قرن پانزدهم در اسپانيا به وسيلهي فرديناند پنجم و ايزابل در زمان پاپ سيكستوس چهارم داير گرديد.
بر خلاف همهي ادعاها و تبلغات منابع مختلف تاريخي، يهودي و غربي، حول محور مظلوميت يهود در آن دوران، امروز ثابت شده است كه نه تنها يهوديها، مورد ظلم و ستم واقع نشده بودند، بلكه بعضي رهبران ذينفوذ و اشرافيت قدرتمند يهود در ايجاد دستگاه مزبور نقش اساسي و هدفمند ايفا كردند. بعضي محققان و مورخان دربارهي نقش مرموز يهوديها در ايجاد و هدايت دادگاههاي تفتيش عقايد نوشتهاند: «اين يهوديان به ظاهر مسيحي (مارانوها) بودند كه با تحريك خود، كليساي رم را به ايجاد دستگاه انكيزيسيون واداشتند. طراح و معمار انكيزيسيون يك كشيش يهوديالاصل به نام آلفونسواسپينا بود كه با همدستي آلفونسو اوروپزا، رئيس طريقت سن جروم كه او هم يهوديالاصل بود، فعاليت شديدي عليه مسلمانان شهر مادريد شروع كرد. (در آن زمان اكثر سكنه مادريد مسلمان بودند.) و بالاخره در اثر فعاليت اين دو نفر و ساير يهوديان مقتدري كه دربار ايزابل و فرديناند را در كنترل كامل خود داشتند، پاپ سيكستوس چهارم در نوامبر 1478 ميلادي مجوز تأسيس محكمه تفتيش عقايد را صادر كرد. هدف، ريشه كن كردن كامل اسلام از شبه جزيره ايبري بود. جالب اين كه پاپ سيكستوس چهارم از جمله پاپهايي است كه با يهوديان رابطه حسنه داشت. پس از صدور فرمان پاپ، در سال 1486 آلفونسودلا كاوالريا، از خاندان يهودي لاوي (لوي) وزير مقتدر فرديناند، محكمه تفتيش عقايد را در بارسلونا برپا كرد.»
بر اين اساس، بنيانگذار، مجري، حامي و كنترل كننده دستگاه تفتيش عقايد، اشرافيت يهود بود كه آثار سوء و ننگ آن به حساب مسيحيت كاتوليك نوشته و به يادگار گذاشته شد و قرباني اصلي آن نيز مسلمانان شبه جزيره ايبري بودند:
«از آن پس، انكيزيسيون يك نهاد رسمي كليسايي تلقي ميشد كه مشروعيت خودرا از پاپ ميگرفت و بدنامي آن نيز به نام كليساي رم تمام ميشد ولي در عمل در خدمت اهداف غارتگرانه بود. توماس توركويه مدا، دادستان كل انكيزيسيون در سراسر اسپانيا و ديهگودزا، دادستان بعدي، هردو يهوديالاصل بودند.»
اسناد و يافتههاي متقن تحقيقي به خوبي اثبات ميكنند كه موضوع دادگاههاي تفتيش عقايد يا انكيزيسيون در قرون وسطي كه از آن به عنوان قرون سياه و تاريك نيز ياد ميكنند، افسانهي ساخته و پرداخته يهوديها بوده است. آنها در پوشش اين داستان، از آن زمان تاكنون، با ادعاي مظلوميت يهود نه فقط باعث تحريف تاريخ و فريب بسياري از مورخان و نويسندگان شدهاند بلكه به اشكال مختلف از قِبَلِ اين افسانهي ساختگي در راستاي مطامع خود بهرهبرداري كردهاند. بر طبق يافتهها و دادههاي مورد نظر، نه تنها يهوديها در پس پردهي اين رويداد اسرارآميز قرار داشتند، بلكه قرباني واقعي و اصلي اين ماجرا نيز مسلمانان مظلوم بودند كه كمتر در منابع و متون تاريخي به اين واقعيت اشاره يا توجه شده است:
«شمار كليه كساني كه در محاكم تفتيش عقايد اسپانيا به قتل رسيدند، در بيشترين برآوردها 912/31 نفر ذكر شده است. برخي محققين اين رقم را گزافه ميدانند و تعداد قربانيان را طي سالهاي 1480ـ 1758م. يعني در يك دورة طولاني 278 ساله،تنها چهار هزار نفر ذكر ميكنند. دايرۀالمعارف يهود ]...[ تعداد كل مقتولين به دست محاكم تفتيش عقايد اسپانيا را از آغاز تا سال 1808، 912/31 نفر (بالاترين رقم) ذكر كرده است. »
اسناد و يافتههاي تحقيقاتي نشان ميدهد كه از ميان قربانيان مورد اشاره، نسبت يهوديها در مقايسه با مسلمانان بسيار اندك و ناچيز بوده و به علاوه آن تعداد اندك نيز به دليل مخالفت با اشرافيت يهود قرباني برتري جويي و فزونخواهي آنها شدهاند.
«اگر شمار قربانيان مسلمان و يهودي را به همان نسبت جمعيت مسلمانان و يهوديان شبه جزيره ايبري بدانيم و رقم مسلمانان را كمترين رقم ( سه ميليون نفر) و يهوديان را بيشترين رقم (330 هزار نفر) محاسبه كنيم؛ نسبت قربانيان يهودي و مسلمان انكيزيسيون يك به ده است. اين روش علمي نيست؛ زيرا هم نسبت مسلمانان بسيار بيشتر بود (براي نمونه، شهر غرناطه در زمان سقوط 500 هزار نفر جمعيت داشت كه تنها 20 هزار نفرشان يهودي بودند. اين انبوهترين يا از انبوهترين جوامع يهودي شبه جزيره ايبري در آن زمان است) و هم به گمان ما، تنها آن يهودياني مورد پيگرد انكيزيسيون قرار گرفتند كه در زمره مخالفين اليگارشي يهودي جاي داشتند.»
با اين حال، «قتل سه چهار هزار نفر در فاصله قريب به سه سده در تاريخنگاري رسمي غرب جايگاهي عظيم دارد. در مقابل، سه ميليون مسلمان بومي اسپانيا به دليل ستم حكمرانان آلماني تبار و همدستان يهوديشان مجبور به ترك سرزمين آباء و اجدادي خود ميشوند، دهها هزار تن از ايشان به قتل ميرسند، و تعدادي در محاكم تفتيش عقايد به آتش كشيده ميشوند .[...] و اين همه هيچ انعكاسي ندارد.»
با توجه به آن چه گفته شد، نه تنها يهوديها در طي اين دوران مورد ستم و ظلم واقع نشده بودند بلكه اشرافيت يهود بر اثر نفوذ مرموزانه و قدرت پس پرده، نقش اساسي در قتل عام و اخراج ميليونها مسلمان از اسپانيا داشت. شگرد تبليغاتي مبتني بر ادعاي مظلوميت قوم، اگر چه شيوهاي كهن در تاريخ يهود بود، ليكن به دوران قديم منحصر نبوده و در سدههاي اخير و تا دوران كنوني نيز ادامه داشته است.
_________________________________________________
1. در آغاز بحث اصلي، يادآوري اين نكته ضرور مينمايد كه؛ نگارنده، با اعتقاد راسخ به نبوت و رسالت الهي حضرت موسي(ع)، و يقين كامل به كتاب و دين آسماني آن پيامبر اولوالعزم؛ در برابر كتاب، شريعت الهي و پيروان مؤمن و معتقد آن نبي گرامي، در كمال احترام سر تعظيم فرود آورده و آنها را عزيز ميدارد. بنابراين، در سراسر اين نوشتار، آن چه با استناد به متون و منابع تاريخي، غربي و يهودي، دربارهي عملكرد اشخاص، گروهها، سازمانها و جريانهاي← →يهودي در تاريخ گذشته و معاصر، اشاره، تصريح و تحليل شده؛ مقصود، نه پيروان حضرت كليمالله(ع) و همهي يهوديان جهان؛ بلكه، اشخاص، طيفها و جريانهايي خاص، يعني اشرافيت يهودي با خصايص دينستيزي، نژادپرستي، «زرسالاري»، برتريطلبي، فزونخواهي، ستمگري و گرايشات صهيوني است.
2. روبرفوريسون، اتاقهاي گاز (در جنگ جهاني دوم) واقعيت يا افسانه؟ ترجمه دكتر سيد ابوالفريد ضياءالديني، مؤسسه فرهنگي پژوهشي ضياءانديشه، چاپ اول، 1381.
3. ر.ك: ورنر سومبارت، يهوديان و حيات اقتصادي مدرن، ترجمهي رحيم قاسميان،نشر ساقي، 1384؛ يهود بينالملل، هنري فورد، ترجمه علي آرش، مؤسسه فرهنگي پژوهشي ضياءانديشه، 1382؛ اسرائيل شاهاك، تاريخ يهودـ مذهب يهود ( بار سنگين سه هزاره) ترجمهي دكتر مجيد شريف، انتشارات چاپخش، چاپ اول، 1376.
4. بخشي از عهد عتيق، به كتاب استر اختصاص دارد.
5. در برخي متون و منابع (يهودي و غيريهودي) از استر به عنوان دخترعموي مُردخاي يادشده است.
6. «پوريم» از عيدهاي تعطيلناپذير يهود است. به طوري كه نوشتهاند: ديدگاه تَلمُود دربارهي اهميت دو عيد [حنوكا و پوريم در مقايسه با اعياد مهم پِسح، سوكوُت، روُش هشانا]، در اين بيان خلاصه ميشود: «اگر تمام عيدها منسوخ شوند، حنوكا و پوريم نبايد لغو گردند.»: آدين اشتاين سالتز، سيري در تلمود، ترجمهي باقر دارابي، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چاپ اول، 1383، ص 1912.
7. «آدار» آخرين ماه سال رومي بر مبناي تقويم عبري و «نيسان» اولين ماه آن است.
8. كتاب مقدس (عهد عتيق)، كتاب استر، باب 8.
9. همان.
10. همان.
11. همان، باب 9.
12. همان، باب 9.
13. در اين باره، همچنين رجوع شود به: كتابهايي از عهد عتيق، (كتابهاي قانوني ثاني) ترجمهي پيروز سيار، نشر ني، چاپ اول، 1380.
14. Louis Marchalko
15. «سيري در تلمود» در اين باره ميگويد: حكيمان با بيان اين نظريه كه «هر كسي بايد چنان مست پوريم شود كه ديگر قادر نباشد ميان «هامان ملعون» و «مُردخاي مبارك» تفاوتي قايل شود»؛ در واقع مبناي كارناوالهاي شاديِ زمانهاي بعدي را با ويژگيهاي همين عيد، مقرر داشتهاند: آديناشتاين سالتز، سيري در تلمود، ص 190.
16. ر. ك: لوئيس مارشالكو، فاتحين جهاني، ترجمه دكتر عبدالرحيم گواهي، تهران، مؤسسه انتشاراتي تبيان، 1377 ـ صص 149 ـ 150.
17. همان.
18. غلامحسين مصاحب، دايرةالمعارف فارسي، ج اول، مؤسسهي انتشارات اميركبير، چاپ سوم، 1381، ص 650.
19. عبدالله شهبازي، بنيانهاي تاريخي انديشه سياسي يهود، پژوهة صهيونيت، كتاب دوم، مركز مطالعات فلسطين، چاپ اول، آبان 1381، ص 466.
20. همان.
21. عبدالله شهبازي، زرسالاران يهودي و پارسي، استعمار بريتانيا و ايران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، ج دوم، چاپ اول، 1377، ص 62.
22. همان، ص 63.
23. همان، ص 63.