متولد روستای کفر ملال

(آریل ساموئل موردخای شرایبر) معروف به آریل شارون در در 26 فوریه سال 1928 در روستای (کفر ملال) در شمال تلاویو به دنیا آمد.
وی به مانند اکثر رهبران صهیونیستی از یهودیان لهستانی الاصل است، پدرش ساموئل موردخای شرایبر از لهستان به قفقاز مهاجرت کرد و در آنجا پس از مدتی کشاورزی راهی فلسطین شد و در روستای (کفر ملال) ساکن شد.
به گفته خود آریل شارون: (پدرش که از یهودیان ضد عرب معروف بود اعتقاد داشت جوانان یهودی روزی باید تمامی سرزمین فلسطین را از اعراب پس بگیرند و در مزارع آن مشغول کشاورزی شوند. همچنین در سال 1933 در پنجمین سال تولدش،پدرش به عنوان هدیه تولد به او یک تفنگ شکاری هدیه می دهدتا یادبگیرد که به وسیله آن زمینهای کشاورزیشان را از دست اعراب حفظ کند!)
پدر آریل علاقمند بود فرزندش در رشته کشاورزی تحصیل کند، به همین منظور او را درکودکی برای کارکردن به مزارع موشاف (نوعی مزارع اشتراکی) می برد. اما آریل پس از رسیدن به جوانی ترجیح داد بجای کشاورزی در رشته تاریخ و حقوق تحصیل کند.
آریل شارون از کودکی تمایل شدیدی به مسائل نظامی داشت. به همین دلیل در سال 1942 و زمانی که فقط 14 سال داشت به گروههای (هاناگا) پیوست. گروههای هاناگا در آن زمان اقدامات وحشیانه ای را برای فرار فلسطینیان از خانه ها و زمینهایشان طراحی و اجرا می کرد و به قتل مخالفان می پرداخت. این گروهها پس از تأسیس دولت، اولین هسته های اسرائیل را تشکیل دادند.
آریل شارون در سال 1947 عضو پلیس شهرکهای یهودی شد. وی سپس در بیست سالگی در جنگ 1948 شرکت کرد و سمت فرماندهی پیاده نظام در بخش اسکندریه را برعهده داشت، وی دراین جنگ از ناحیه شکم مجروح شد.
در اکتبر 1948، در کشتار فلسطینیان در (اللد)، که به فرماندهی مستقیم موشه دایان صورت گرفت، شارون 426 فلسطینی را در مسجدی بنام (دهمش) جمع کرد و پس از مسدود کردن درب آن مسجد را منفجر کرد و کسانی را که زنده ماندند تا دو روز بدون آب و غذا زندانی کرد، که پس از اصرار مسئولین صلیب سرخ برای رساندن آذوقه به زندانیان، شارون به سربازانش دستور دادتا بجای آب به زندانیان (ادرار) بدهند. شارون قصاوت را تا به آنجا ادامه داد که دستور داد تا زنان فلسطینی را عریان به یک محله یهودی نشین برده و پس از رها کردن آنها، به سربازان دستور داد آنها را به گلوله ببندند و اجساد آنها را مدتها در خیایانها رها کرد. وی سپس دستور داد تا مردان را نیز زنده زنده زیر زرهپوشان بیندازند و بقتل برسانند.
در آغاز سال 1949 فرماندهی یک گروهان پیاده را بر عهده گرفت، اما در سال 1951 افسر فرماندهی گردان اطلاعات مرکزی شد. در سال 1952 وی از فرمانده ستاد ارتش خواست تا به او اجازه دهد که از زندانیان محکوم به مرگ، یک گردان نظامی تشکیل دهد. این مسئله به دلیل ناآشنایی این افراد با فنون نظامی تا حدودی برای رئیس ستاد غیر مترقبه بود اما با اصرار شارون پذیرفت. شارون نام این گردان را (101) نامید که در اولین عملیات خود به روستای مرزی (القبیه) حمله کرد و کشتار گسترده ای را به راه انداخت که به کشته شدن 69 فلسطینی و ویرانی 41 منزل منجر شد.
شارون درهمان سال 1952 در دانشگاه عبری قدس تحصیلات خود را دو موضوع تاریخ و خاورمیانه آغاز کرد و سپس برای تکمیل تحصیلاتش به دانشکده حقوق دانشگاه تل آویو رفت.
آریل شارون در جنگ سال 1954،گردان 101، را با گردانی بنام چتربازها ادغام کرد و گردان جدیدی تشکیل داد و فعالیتهای تروریستی را هم علیه فلسطینیان و هم علیه کشورهای عربی ادامه داد.
او در سال 1956 سمت فرماندهی تیپ زرهی ارتش را برعهده گرفت و توانست گذرگاه (المتیله) را به اشغال خود در آورد.
شارون در اکتبر 1956، طی محاصره غزه در خان یونس، 250 فلسطینی را قتل عام کرد. وی در ادامه این محاصره دستور داد 750 نفر را در رفح به گلوله ببندند.
شارون تا سال 1964 در سمت فرماندهی تیپ ابقاء شد، اما دراین مدت اختلافات زیادی با روئسای خود در آن موقع از آن جمله موشه دایان که ریاست ستاد ارتش را به عهده داشت، پیدا کرد. تمام این اختلافات بخاطر اشغال المتیله بود که ظاهراً هیچ سودی برای اسراییل نداشته وموجب شده بود که ضررهای زیادی را هم از بابت این اشغال متحمل گردد. سرانجام در سال 1964 شارون تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به فرانسه برود تا در رشته علوم سیاسی تحصیل کند.
آریل شارون، پس از بازگشت از فرانسه از سال 1965 تا 1969 فرماندهی ارتش شمال را بعهده گرفت وپس از گزراندن یک دوره آموزشی در انگلیس و ارتقاء به درجه سرلشگری، از سال 1969 تا 1973 فرماندهی ارتش جنوب را عهده دار شد.
در سال 1972، شارون با اعلام مخالفت با تقسیم شهر رفح میان مصریها و فلسطینیها، 7000 مصری را از رفح آوراره کرد و مخالفان را اعدام کرد.
در جنگ سال 1973 با وجود شکست ارتش اسرائیل در جنگ با اعراب، به دنبال اقدامات متهورانه وی، سربازان اسرائیلی به او لقب (پادشاه اسرائیل) دادند. پس از همین جنگ بود که وی درپی بحرانهای بعد از جنگ که به (جنگ ژنرالها) در اسرائیل معروف شد، از ارتش استعفا داد و وارد صحنه سیاست شد.
شارون در اولین انتخابات پارلمانی از سوی حزب تندرو (لیکود) توانست عضویت کنیست را بدست بیاورد. در سال 1975 اسحاق رابین نخست وزیر وقت اسرائیل وی را به عنوان مشاور نظامی خود انتخاب کرد.
در انتخابات سال 1977، شارون بدلیل محبوبیت زیادی که در اثر کشتار فسطینیان نزد صهیونیستها داشت، در راس فهرست نامزدهای مستقل، به کنیست راه پیدا کرد. مناخیم بگین در این دوره او را به سمت وزیر کشاورزی وشهرک سازی منصوب کرد. زمان تصدی وزارت کشاورزی او با اشغال بیشتر زمین های فلسطینیان و سرقت آبهای آنان هم زمان شد و وی توانست کشاورزی اسراییل را با پشتیبانی آمریکا متحول سازد و شهرک سازی در این زمین های اشغالی شتاب بیشتری گرفت.
پس از آنکه ارتش رژیم صهیونیستی در اردن، به اردوگاه های فلسطینی یورش برد و سپتامبر سیاه را در تاریخ فلسطین رقم زد، نیروهای مقاوت فلسطین به لبنان رفتند و در جنوب لبنان مستقر شدند. پس از تصویب یک حمله همه جانبه به جنوب لبنان توسط دولت رژیم صهونیستی، آریل شارون در سال 1981 به سمت وزارت جنگ برگزیده شد. در سال 1982 ارتش این رژیم با تجهیزات و سلاحهای اهدایی آمریکا، انگلیس و فرانسه و پشتیبانی سیاسی، تبلیغی و اطلاعاتی ویژه آمریکا، به بیروت حمله کرد و دومین پایتخت عربی بعد از قدس را به اشغال درآورد. در همین سال بود که آریل شارون در 18 سپتامبر، کشتار خونین (صبرا) و (شتیلا) را به پرونده جنایات خود افزود و تنها طی 36 ساعت 3500 فلسطینی را به شهادت رساند و مسئولیت این کشتار متوجه او شد، در این راستا دولت اسرائیل برای آرام کردن اوضاع او را از کار برکنار کرد، اما لقب قصاب صبرا و شتیلا هیچگاه جنایات وی را از اذهان فلسطینیان پاک نکرد.
در پی مخالفتهای شدیدوی با برکناریش، بگین تا سال 1984، وی را به سمت مشاور خود منصوب کرد.در همین سال وی به عنوان وزیر صنایع و تجارت انتخاب شد و تا مارس 1990 در این پست ماند.
بعد از انتخابات 1996 و نخست وزیری نتانیاهو، وی وزارت شهرک سازی و اسکان را به شارون محول کرد. در زمان تصدی وی تعداد شهرکهای صهیونیست نشین به 144 شهرک رسید. نتانیاهو در اصلاح کابینه خود در سال 1998، قبل از (باراک) او را برای وزارت خارجه برگزید.
آریا شارون در سپتامبر 1999، بدنبال کناره گیری نتانیاهو از رهبری حزب لیکود، رهبری این حزب تندرو را برعهده گرفت. او سپس در سپتامبر سال 2000، با حضور خود در مسجد الا قصی موجب خشم مسلمانان و درگیریهای خونین میان فلسطینیان و نظامیان رژیم صهیونیستی و در نتیجه شروع انتفاضه الاقصی شد.
وی دردسامبر 2000، بعنوان نامزد حزب لیکود برای تصدی نخست وزیری معرفی شد و قول داد در صورت انتخاب وی، کار فلسطینیان را در 100 روز تمام کند و موقعیت رژیم اسرائیل را در منطقه تثبیت کند.
شارون در 28 سپتامبر 2000، به دیدار معبد (مونت) رفت و به این ترتیب بر ادعای این رژیم در استقلال صحه گذاشت. مسلمانان که این منطقه را از آن خود می‌دانند بسیار خشمگین شدند و درگیری‌های بسیار گسترده‌ای پس از آن به وقوع پیوست.
شارون سرانجام در ششم فوریه 2001 توانست به بالاترین مقام در رژیم صهیونیستی یعنی سمت نخست وزیری دست یافت. این مسئله برای او مجالی بوجود آورد تا به کشتار وقلع وقمع فلسطینیان با شدت تمام ادامه دهد.
شارون در زمان تصدی نخست وزیری که مقارن با آغاز قرن بیست و یکم نیز بود با چالشهای اساسی سیاسی، اقتصادی و امنیتی مواجه بود که مهمترین آن عبارت بود از:
- حوزه سیاسی: (ناتوانی در خاموش ساختن قیام مردم فلسطین، از بین رفتن کامل زمینه های صلح و بحرانهای داخلی در درون اسرائیل)
- حوزه اقتصادی: (بالاترین نرخ تورم، افزایش هزینه مقوله امنیت، افزایش بیکاری، کاهش سرمایه گذاری خارجی، کاهش تولیدات داخلی، کاهش صنعت جهانگردی)
- حوزه امنیتی: (عدم سرکوب و خاموش ساختن انتفاضه الا قصی، فراخوانی نیروهای احتیاط، افزایش موج عملیات استشهادی)
شارون از سال 2001، با تشکیل (جوخه های ترور) از بین محکومین به اعدام و نظامیان زندانی، (همانند گردان 101 در دهه 50 میلادی)، بشکل آشکار به ترور رهبران ارشد فلسطین بپردازد و طی آن شیخ احمد یاسین، رنتیسی و بسیاری دیگر از رهبران مقاومت فلسطین را بشهادت رساند.
در سال 2003، شارون در انتخابات زودهنگام پیروز شد و به عنوان نخست وزیر باقی ماند. اواخر این سال شارون کار ساخت دیوار حایل در کرانه‌ی باختری را آغاز کرد. وی در این زمان کوشید تا با اجرای پروسه دیوار حائل، به عملیاتهای استشهادی در فلسطین خاتمه دهد، اما موفقیتی بدست نیاورد.
وی تا سال2005، نه تنها نتوانست انتفاضه را خاموش و امنیت را برای جامعه خود به ارمغان بیاورد که در نهایت مجبور شد به رغم ایدولوژی حزب متبوعش مبنی بر اسراییل بزرگ در17 اوت 2005، از بخشی از خاک فلسطین (نوار غزه) عقب نشینی کند.
در نوامبر سال 2005 و درپی اعتراضات شدید به شارون برای خروج از غزه و بروز اختلاف درکابینه وی و انحلال کنیست، شارون از حزب لیکود کناره گیری کرد.
وی دراولین اظهاراتش پس ازکناره گیری ازحزب لیکود اعلام کرد حزب جدیدش موسوم به "مسئولیت ملی " در جهت ترسیم مرزهای دائمی بین اسرائیل و فلسطینیان تلاش خواهد کردو دیگر طرحی برای عقب نشینی یکجانبه ازسرزمین های اشغالی ندارد.
اما شارون برای ادامه جنایاتش مجال نیافت و سرانجام پس از سکته ناقص در 18 دسامبر 2005، وی در 5 ژانویه 2006، در پی سکته مغزی در سن 77 سالگی به کما فرو رفت و اصطلاحاً دچار مرگ سیاسی شد.
آریل شارون در قسمتی ازکتاب خاطراتش با نام (جنگجو)، ضمن ابراز تأسف از کشته شدن فرزند 12 ساله اش براثر بازی با اسلحه کمری شارون،که باعث شدن وی مدتی از عرصه فعالیتهایش دور شود، سیاست اسرائیل را چنین ابراز می کند:
(سیاست اسرائیل مانند نرخ ارض در حال نوسان است، گاهی بالا می رود و گاهی پایین می آید.)
شارون در ادامه در پاسخ به سئوالی که به نظر وی در آینده اسرائیل بالا می رود یا پایین، می گوید:
(احساس می کنم که صلاح الدین جدیدی برای اعراب خواهد آمد و این اسرائیل است که باید چنین روزی را در نظر داشته باشد !!)