مرروی بر ريشه هاى تاريخى مسئله فلسطين طی سال های 1882 ـ 1908

مسئله فلسطين نخستين مساله پيچيدهاى است كه اعراب و ملت فلسطين با آن مواجهاند. ريشههاى اين مساله كهنه است و از دوره حاكميت عثمانيها بر فلسطين و ديگر ولايات عربى (1516 ـ 1918) رفته رفته آشكار شده است. سلاطين دولت عثمانى نسبت به مهاجرت يهوديان با انگيزه تشكيل هويت مستقل يهودى، ديدگاههاى مخالفى داشتهاند. در صورتى كه در دوران حكومت سلطان عبدالحميد دوم بين سالهاى 1876 ـ 1909، مواضع متفاوت و برجستهاى را نسبت به جنبش صهيونيستى مىيابيم. معروف بود كه وى دشمن صهيونيستها، و نابود كننده طرحهاى صهيونيزم در فلسطين است. از اينرو جنبش صهيونيستى و قدرتهاى بينالمللى مخالف براى خلع وى از مقام سلطنت توطئه كردند. در اين تحقيق، ريشههاى تاريخى مساله فلسطين و موضع دولت عثمانى نسبت به اين مساله و متعاقب آن توطئه مشترك صهيونيستى ـ بينالمللى عليه مساله فلسطين و دولت عثمانى آشكار مىگردد.
 سلطان عبدالحميد دوم زمام امور دولت عثمانى را در 6 سپتامبر 1876، بدست گرفت. وى از زمان صدارتش اهميت جدى به آينده فلسطين و ديگر ولايات عرب نشان مىداد و به اهميت خطر روى آورى صهيونيستها به سرزمينهاى مقدس فلسطين، پى برد، لذا مبارزه با مهاجرت يهوديان به فلسطين را آغاز نمود. سلطان عبدالحميد دوم در سال 1876 پيشنهادات «حئييم گوديلا» مبنى بر خريد اراضى فلسطين جهت اسكان مهاجرين يهودى را رد نمود.
عليرغم موضع منفى دولت عثمانى نسبت به مهاجرت يهوديان، تلاش صهيونيستها جهت اقناع حكومت عثمانى در ضرورت موافقت رسمى مبنى بر ايجاد آباديها و رفع موانع مهاجرت يهوديان، همچنان ادامه داشت. فلسطين در سال 1882 شاهد مهاجرت گروه كثيرى از يهوديان بود، و انجمن «دوستداران صهيون» فعاليتهاى قابل ملاحظهاى نزد زمامداران عثمانى انجام داد، و در همان سال، اين انجمن پيشنهادى به كنسول عثمانى در «أوديسا» جهت كسب اجازه مهاجرت به فلسطين و اسكان در آنجا تقديم نمود، ولى حكومت عثمانى در آوريل سال  1882 به آن كنسول متذكر شد كه اين درخواست را رد كند، و به كليه يهوديان راغب به مهاجرت به دولت عثمانى اطلاع دهد كه به هيچ يك از آنان اجازه اقامت در فلسطين داده نخواهد شد، به عبارت ديگر اين عدم موافقت بدان معنى است كه آنان اجازه نخواهند داشت بطور آزادانه به ديگر سرزمينهاى دولت عثمانى مهاجرت كنند و آنگونه كه مىخواهند در آنجا سكنى گزينند، بلكه بايد در سلك رعاياى دولت عثمانى درآيند و قوانين معمول در امپراطورى را بپذيرند. 
 در اين ميان عدهاى از نيروهاى صهيونيستى جهت وساطت نزد سلطان عثمانى به استانبول آمدند و در پيشاپيش آنان «لورنس اوليفانت» قرار داشت كه خواهان وساطت سفير امريكا بود. ولى اين تلاشها، مسئولين دولت عثمانى را از پافشارى در اجراى قانون منع اقامت يهوديان در فلسطين، بازنداشت.   و به سبب افزايش سوءظنهاى سلطان عبدالحميد دوم به فعاليت صهيونيستها، به «اوليفانت» فرستاده يهودى تفهيم شد كه يهوديان مىتوانند در هر نقطه از كشور به استثناى فلسطين در صلح و آرامش زندگى كنند و دولت عثمانى از محرومين استقبال مىكند، ولى از استقرار دولت يهودى كه اساس آن دين باشد استقبال نمىكند. 
حقيقت اينست كه «اوليفانت» از موضعگيرى سلطان عثمانى يكه خورد و شروع به تبليغات سوء نمود، در نتيجه سلطان او را از استانبول راند و مانع ورود وى به استانبول گرديد، ولى نماينده صهيونيستها تلاشهاى خود را مجددآ از سر گرفت و «استراوس» وزير مختار امريكا در استانبول را واسطه قرار داد كه با سلطان ملاقات نمايد و او را براى مهاجرت يهوديان به فلسطين قانع سازد، وليكن سلطان صراحتآ به او فهماند كه اميدى به بقاء يهوديان در فلسطين نيست.
شايان ذكر است كه برخلاف موضعگيرى رسمى دولت عثمانى كه در سلطان و حكومتش هويدا بود، اداره محلى عثمانى در فلسطين قانون را زير پا مىگذاشت و با كنسولهاى بيگانه و مهاجرين يهودى جهت تسهيل ورود آنها به فلسطين بدون اينكه اسامى آنها در ليست مخصوص زوار اماكن مقدسه ثبت شده باشد، همكارى مىنمودند. و بدين گونه مهاجرت يهوديان از طريق رشوهدادن به كارمندان عثمانى و همكارى كنسولهاى دول بيگانه، بخصوص كنسولهاى روس، آلمان، انگليس و امريكايىها همچنان ادامه پيدا كرد.
بين سالهاى (1876 ـ 1888) حكومت عثمانى «رؤوف پاشا» را به استاندارى قدس منصوب نمود، وى مرد پاكدامنى بود، او هر چند وقت نيروهاى عثمانى را به جستجوى يهوديانى كه بطور غيرقانونى مقيم فلسطين شده بودند، اعزام مىداشت، تا آنها را از فلسطين اخراج نمايند. «رؤوف پاشا» آگاهى كامل داشت، كه در ميان يهوديان رؤياى بازگشت به فلسطين وجود دارد، و اقداماتى كه وى بر عليه آباديهاى يهودى نشين انجام مىداد صرفآ جهت از بين بردن اين رؤيا بود. و چه بسا با كنسولهاى روس و آلمان جهت اعتراضات مكرر آنها، نسبت به تعقيب مهاجرين يهودى، درگير مىشد. در واقع عكسالعملهاى عربى تأثير بسزائى در سياستهاى «رؤف پاشا» داشت؛ آنگاه كه وى چندين بار با روشنفكران عربى كه مخالفتشان را با مهاجرت يهوديان چه بوسيله نامه يا با حمله به شهركهاى يهودى نشين ابراز مىداشتند، ملاقات مىنمود. 
 و در فوريه سال 1887 فرامين جديدى در رابطه با مهاجرت يهوديان به استاندارى قدس و يافا صادر شد كه آنها را مطلع مىكرد مبنى بر اينكه يهوديان فقط به عنوان حجاج يا زوار، اجازه ورود به كشور را دارند، و بر هر يهودى كه وارد يافا مىشود واجب است كه مبلغ 50 ليره تركى همراه با يك تعهدنامه مبنى بر ترك فلسطين پس از 31 روز تسليم نمايد،   و اين فرمان با تصميم باب عالى كه هدفش جلوگيرى از مهاجرت سيل آساى يهوديان كه به فلسطين سرازير گرديده بودند، هماهنگ شده بود؛ به ويژه پس از اينكه براى باب عالى مشخص شد كه در وراى اسكان يهوديان به تعداد زياد در فلسطين، خطرات عديدهاى در كمين نشسته است. 
و در سال 1888 دربار عثمانى قوانين جديدى وضع نمود مبنى بر اينكه ضرورى است يهوديان بيگانه گذرنامههايى را با خود به همراه داشته باشند كه يهودى بودنشان در آن قيد شده باشد تا مسئولين بندر اجازه ديدار از استان را به مدت سه ماه به آنها دهند، همچنين مسئولين عثمانى در بندر يافا به يهوديانى كه از كنسولگرىهاى عثمانى ويزا نگرفته باشند، اجازه ورود نمىدهند.   و اين فرمان پاسخ روشنى به موضعگيرى كنسولهاى خارجى بود كه پيوسته سعى داشتند از اجراى قوانين عثمانى ويژه يهوديان سرباز زنند، و اين در راستاى موضعگيرى عثمانى در برابر مهاجرت يهوديان بود پس حكومت عثمانى به كنسولهاى خود در كشورهاى مختلف سفارش كرد كه به يهوديان جز با نيت زيارت مذهبى و براى مدت معين، ويزا ندهند. و به همين خاطر بريتانيا به قوانين سال 1888 اعتراض كرد و حكومت عثمانى در اول اكتبر همان سال به سفارتخانه انگليس در استانبول توضيح داد، كه اين اقدامات بازدارنده، در حق يهوديان انگليسى كه منفردآ به فلسطين وارد شوند، اجرا نخواهد شد، مگر اينكه بصورت گروهى باشند. 
با توجه به موضعگيرى سلطان عبدالحميد دوم در ردّ هر گونه وساطت اروپائيان در مورد مهاجرت يهوديان به فلسطين، رهبر صهيونيستها «تئودور هرتزل»   شخصآ تصميم گرفت كه براى ديدار سلطان، جهت اعلام كمك مالى يهوديان، به آستانه برود، وى در 18 ژوئن سال  1896 وارد استانبول شد و با مقامات بلند پايه سياسى عثمانى براى تحقق آرمانهاى صهيونيستى ديدار كرد، ولى «نيولنسكى» روزنامهنگار اتريشى كه دوست هرتزل بود، موضعگيرى سلطان عثمانى را براى او نقل كرد. و اين موضعگيرى بيانگر اوج مخالفت عثمانيان مبنى بر اسكان يهوديان در فلسطين است. خود هرتزل در خاطراتش چنين بيان مىدارد كه سلطان عبدالحميد دوم مىگفت: من نمىتوانم حتى يك وجب از خاك كشور را بفروشم، زيرا كشور مال من نيست بلكه تعلق به ملت دارد. ملت من با ريختن خون خود اين امپراطورى را بدست آورده است. و قبل از اينكه اجازه دهيم كسى آنرا بزور از ما بگيرد با خونمان آن را سيراب خواهيم كرد. دو گردان از سپاه ما در سوريه و فلسطين جنگيدند و افراد ما يكى بعد از ديگرى در «بلفنه»   كشته شدند، زيرا هيچ يك از آنها هم حاضر به تسليم نشد، و ترجيح دادند كه در ميدان جنگ كشته شوند. امپراطورى تركيه به من تعلق ندارد بلكه مال ملت ترك است، من اصلا توانايى آن را ندارم كه حتى جزئى از آن را به كسى ببخشم. يهود ميلياردها ثروت خود را حفظ كند و اگر كشور ما بىصاحب شد و هر تكهاش بدست كسى افتاد، يهود هم بدون معاوضه بر فلسطين دست خواهد يافت، بدون ترديد مگر به قيمت جان ما تمام شود و تحت هيچ شرايطى و به هر منظورى قبول نخواهيم كرد كه ما را تكه تكه كنند. 
بعد از گذشت نزديك به دو ماه از سفر هرتزل، وى مجددآ تلاش كرد كه با محافل عثمانى تماس برقرار نمايد و طرح جديد خود را كه مشتمل بر پيشكشهاى مالى مضاعفى بود به آنها تقديم كند. لذا مبلغ بيست ميليون ليره استرلينگ را بصورت وام بلاعوض به دولت عثمانى پيشنهاد كرد. اين مبلغ از محل دريافت مالياتهايى بود كه دولت عثمانى از يهوديان مهاجر به فلسطين اخذ مىكرد كه ميانگين سال اول آن بالغ بر صد هزار ليره استرلينگ تعيين گرديد. سپس اين ماليات سالانه تا مبلغ يك ميليون ليره استرلينگ در سال افزايش مىيافت و هر چه بر ميزان مهاجرين اضافه مىشد مبلغ ماليات نيز افزايش مىيافت. در مقابل اين مبلغ، اعليحضرت مىبايست امتيازات ذيل را به يهوديان مىداد:
اجازه مهاجرت يهوديان به فلسطين» نه تنها بطور نامحدود خواهد بود بلكه امپراتورى عثمانى به هر وسيله ممكن، به تشويق يهوديان براى مهاجرت به فلسطين مىپردازد، و به مهاجرين يهودى، خودمختارى در چهارچوب قوانين بينالمللى اعطا مىگردد كه شامل قانون اساسى، تشكيل دولت و برقرارى عدالت در سرزمينهايى كه براى آنها معين شده است مىشود. بگونهاى كه فلسطين به مثابه يك دولت شبه مستقل اداره شود. 
و ليكن سلطان عثمانى اين طرح صهيونيستى را رد كرد، و ترجيح داد كه عليرغم بدى اروپائيان، از آنها وام بگيرد. دولت عثمانى از آن جهت بدين كار اقدام نمود كه تسليم فشارهاى مالى صهيونيستها نشود. هنگامى كه خبر به هرتزل رسيد كه حكومت عثمانى در دريافت وام از كشورهاى اروپايى موفق شده است چنين گفت:
در آغاز اين خبر را باور نكردم، لذا تلفنى با «نيولنسكى» تماس گرفتم وى تاكيد كرد: اين موضوع ضمن اينكه حقيقت دارد براى ما بسى موجب شرمسارى است. 
بعد از نخستين كنگره صهيونيستها در اگوست سال 1897 ميلادى، هرتزل ارتباطات تنگاتنگى را با كشيشان و پادشاهان اروپايى برقرار كرد تا آنها را نسبت به طرح صهيونيستى در فلسطين قانع نمايد، همچنانكه به تلاش خود جهت ايجاد ارتباط با مقامات عثمانى ادامه مىداد. در 4 فوريه 1898، هرتزل با سفير عثمانى در آلمان به نام احمد توفيق ملاقات كرد تا جهت تحقق طرح صهيونيستها در مقابل اعطاى وام يهوديان به عثمانى، ميانجىگرى نمايد. سفير عثمانى او را مطلع كرد كه مالكيت بر فلسطين توسط صهيونيستها كار بسيار دشوارى است، لذا توجه وى را به اين نكته جلب كرد كه اسكان يهوديان در ديگر مناطق آسياى صغير امكان پذير است مشروط بر اينكه جامعه يهوديان همچون ديگر شهروندان عثمانى خودمختار نباشند، اين جلسه بدون دستيابى به نتيجه مشتركى خاتمه يافت.
لازم به ذكر است كه در سال 1898 تحولات تازهاى در رابطه با مواضع سلطان عبدالحميد دوم نسبت به مهاجرت يهوديان به فلسطين رخ داد. در ماه ژوئن همان سال عبدالحميد قوانين جديدى صادر كرد كه به موجب آن يهوديان بيگانه از ورود به قدس منع مىشدند، اما اين قوانين با مخالفت كنسولگريهاى كشورهاى بيگانه مواجه شد. تا جايى كه حاكم قدس طى تلگرافى از «باب عالى» خواستار دستورالعملهاى دقيق و مشخص در خصوص اين قوانين شد.   بعد از گذشت دو ماه و بطور مشخص در 25 اگوست سال 1898 ميلادى، صدراعظم عثمانى در جواب اين تلگراف خواستار اجراى قوانين ويژه مهاجرت يهوديان به فلسطين شد. ديكسون   كنسول بريتانيا در قدس بر اين واقعيت تاكيد كرد، همچنانكه در گزارشات خود خاطرنشان مىكند كه حاكم قدس، توسط منشىاش پيامى را براى او ارسال داشته كه در آن چنين آمده بود : وى از دربار عثمانى دستورات لازم الاجرايى پيرامون ورود يهوديان بيگانه به قدس دريافت كرده ـ كه شامل همه يهوديان بيگانه، سواى از مليت آنها مىگردد ـ و در نتيجه اين قانون يهوديان بريتانيايى را نيز دربر مىگيرد. در بخشنامهها تصريح شده بود كه به هيچ يهودى خارجى اجازه ورود به خاك فلسطين داده نشود مگر اينكه او تعهدنامه و تضمين مالى دهد كه خاك فلسطين را ظرف سى روز ترك نمايد.   سختگيرى مقامات
عثمانى در اجراى اين قوانين تا به آنجا رسيد كه از ورود معاون كنسول انگليس در انطاكيه به قدس جلوگيرى شد زيرا وى كه يهودى الاصل بود، از سپردن تعهدات لازم الاجراء سرباز زد. 
در اين مدت گزارشى از سوى سفارت انگليس در قسطنطنيه به «ديكسون» در قدس رسيد. اين گزارش در پاسخ نامه وى در خصوص موضع حكومت عثمانى در قبال مساله ثبت املاك بود كه اتحاديه مشترك انگليسى ـ يهودى   در نظر داشت كه آنها را در قدس خريدارى كند. لذا سفير بريتانيا توضيح داد كه ناچار است از ]اجراى[ قوانين عثمانى شانه خالى كند و بدين خاطر چنين اظهار مىكند: «اينجانب به اطلاع شما مىرساند كه به دبير اول اعليحضرت در امور خارجه پيشنهاد كردهام، به توصيه اتحاديه انگليسى ـ يهودى مبنى بر وضع نام يك نفر يا بيشتر كه يهودى نباشند، اقدام كند و اين افراد بايد از كسانى باشند كه حكومت عثمانى نتواند به بهانه اينكه آنها خريداران املاك هستند، اعتراض كند. 
در خصوص مهاجرت يهوديان بايد گفت كه سختگيرى سلطان عبدالحميد دوم تنها منحصر به قدس شريف نمىشد، بلكه بعضآ اتفاق مىافتاد كه قائم مقام «يافا» از ورود برخى از يهوديان انگليسى به كشور جلوگيرى كرده و آنها را با كشتى باز گردانيده بود. وى همچنين اقدام به اخراج دو خانواده يهودى نمود كه موعدشان بپايان رسيده بود. 
در اين راستا قوانين مشابهى در جاى جاى فلسطين اجرا مىشد، در حالى كه مسئولين رشوهخوار چه بسا در بسيارى موارد اجراى اين قوانين را ناديده مىگرفتند.
شايان ذكر است كه «هرتزل» مخالف شيوه مهاجرت غيرقانونى بود، زيرا امپراتورى عثمانى طرح صهيونيستها را رد نموده و اقدام به اخراج مهاجرين يهودى كرده بود. در مقابل اين واقعيت ديدگاه ديگرى است كه اعتقاد دارد ضرورى است اين حركت از حمايت بينالمللى برخوردار شده و مهاجرت يهوديان به فلسطين يا ديگر مناطق به صورت موقت به رسميت شناخته شود، تا سرانجام دولت عثمانى به زانو درآيد. «هرتزل» ادامه مىدهد: «چه بسا بتوان از انگليس خواستار قبرس شويم و به جنوب افريقا و امريكا بيانديشيم تا دولت تركيه منحل شود... من هيچگاه به تركها اعتماد نداشتهام و بيش از اين توقعى از آنها ندارم از اينرو همواره مخالف مهاجرت غيرقانونى بودهام. به هر حال اين نشانه كوتهبينى من نيست و من مىتوانم فقط با يك درگيرى استعمارى خواستار دولتى يهودى در چارچوبى محدود در فلسطين شوم، اما اين احمقانه است، زيرا در تنگناى كنونى، تركيه در نظر دارد بين مهاجرين غيرقانونى دولتى بوجود آورد، كه در آن صورت شهركسازان يهودى بدون حمايت خواهند ماند. اما بر اساس نقشه من گفتگوها بايد پيش از عبور از مرز باشد و اين راه به مراتب براى ما پسنديدهتر است ... 
از اينرو هرتزل مجددآ جهت تماس با مسئولين عثمانى تلاش مىكرد و به همين منظور امپراتور المان «گيوم ـ گيم» را كه به سال 1898 از آستانه و كشورهاى شرق ديدار كرده بود، واسطه قرار داد، اما «هرتزل» و جنبش صهيونيستى به هيچ نتيجه مطلوبى دست نيافت.
در 13 اگوست 1899 «هرتزل» به مناسبت آغاز جلسات كنگره صهيونيستها نامهاى به عبدالحميد دوم سلطان عثمانى فرستاده و توضيح داد: «صهيونيستهايى كه در كنگره بال بودند بر اين عقيدهاند كه نخستين وظيفه آنها اينست كه تعهد صادقانه خويش و تقدير از عنايت اعليحضرت را در خصوص شهروندان يهودى به آستان همايونى ابراز نمايند. صهيونيستها مايلاند برادران درمانده خويش را در كشورهاى مختلف اروپايى دريابند، و در اقتدار امپراتورى عثمانى و شكوفايى آن سهيم باشند، آنها خالصانه در اين آرزو بسر مىبردند كه اين تمايلات صادقانه آنها از تقدير و تشويق و ترغيب حكيمانه خليفه بزرگ بىنصيب نگردد.
اما موضع ثابت عثمانىها نسبت به مهاجرت يهوديان و نقشه دولت يهود، از سالها قبل آشكار شده بود، از اينرو سلطان عبدالحميد دوم در خواستهاى جديد را ناديده مىگرفت و در اين خصوص جوابيهاى براى او ارسال نمىشد.
شايان ذكر است كه «هرتزل» رهبر صهيونيستها همچنان به تلاشهاى خستگى ناپذير خود با اميدوارى ادامه داد، بطورى كه در 13 مه  1901 رهسپار استانبول شد و اين سومين ديدار وى پس از ديدارهاى 1896 و 1898 بود. و در حالى كه تلاش مىكرد با مقامات عثمانى و شخص سلطان نه بعنوان يك رهبر صهيونيستى بلكه بعنوان يك روزنامهنگار صهيونيستى ديدار نمايد. پس از گذشت پنج روز از ورودش به استانبول توانست با سلطان ديدار نمايد. اما «وامبرى» وى را قبل از جلسه، از كشيده شدن به گرداب آراء متناقض، برحذر داشت، چرا كه سلطان اين گونه مىانديشيد. «وامبرى» ادامه داد: مبادا با او در خصوص صهيونيسم صحبت كنى. چرا كه اين جنبش همچون چراغ جادو است. و قدس براى اين مردم، همچون مكه مقدس مىباشد. 
در 18 مه سال 1901، بين سلطان و هرتزل ديدارى انجام شد. هرتزل اصرار داشت «موسى ليوى»   خاخام يهودى در تركيه در اين جلسه همراه او باشد. هرتزل در آغاز جلسه توسط مترجم ويژه قصر «ابراهيم بيگ» براى جلب دوستى و عطوفت سلطان مىكوشيد و مىگفت: من خود را وقف خدمت به سلطان نمودهام زيرا وى به يهود خدمت مىكند و كليه يهوديان جهان مديون خدمات ايشانند از اين رو من براى انجام هر گونه خدمتى به وى، بويژه خدمات بزرگ، آمادگى كامل دارم   ... هرتزل به خدمات مالى در جهت اصلاح بحران اقتصادى و تسويه و وام معينى به ميزان يك و نيم ميليون ليره اشاره كرد.
وى ميانجىگرى خود را جهت جلوگيرى از حملات روزنامه «تركيه جوان» در اروپا اعلام كرد. انگاه اشاره كرد كه جنبش صهيونيسم در نظر دارد در اراضى مقدسه پناهگاهى براى يهوديان بنا نمايد و خاخام موسى ليوى اين نظر را تائيد مىكرد. سلطان در حالى كه عصبانى بود خطاب به وى گفت: «ما بر اين گمانيم كه طايفه شما در مناطق امن شاهنشاهى در پرتو عدالت و رفاه و امنيت زندگى مىكنند ... من به شما تضمين مىدهم با شما همانند تمامى شهروندان ما، بدون هيچگونهتفاوتى و امتيازىرفتار نيكو شود و در امنيتو اعتماد بسر برند. آيا شما شكايتى داريد؟ و يااينكهبا شمارفتار غيرعادلانهاى شدهاستكهما ازآن بىخبريم؟
جواد رفعت اتلخان ـ مورخ ترك ـ معاصر سلطان عبدالحميد اضافه مىكند: خاخام موسى ليوى با ترس به سلطان پاسخ داد و گفت: سرور ما پناه بر خدا... به فضل سايه ملوكانه ما در كمال رفاه زندگى مىكنيم، هرگز شكايتى نداريم، ما فقط از سر ترحم خواهان آنيم كه قوم پراكنده و دربدر ما بر روى زمين، در ظل عنايت ملوكانه داراى كشورى شوند تا بتوانند در آنجا فرائض دينى خود را انجام دهند و براى طول عمر سرور بزرگوار ما دعا كنند سلطان در پاسخ با حالت تنفّر جواب داد: امكان ندارد بيشتر از آنچه تا كنون در حق قوم شما انجام دادهايم، صورت دهيم؛ شما از تمامى رفاه و نعمتهاى كشور ما مانند هموطنان ديگر بهرهمند مىشويد بلكه بيشتر از ديگران در ناز و نعمت مىباشيد، گمان مىكنم شما دل نگرانى و شكنجههايى را كه در گوشه و كنار دنيا متحمل شديد، در آغوش ملت مهربان من از ياد بردهايد ... آنگاه سلطان لحظهاى مكث كرد ابتدا به هرتزل نگاهى انداخت و سپس رو به خاخام كرد و گفت: اى خاخام افندى آيا چنين نبوده است؟!
بىشك امكان ندارد كه از كشورمان كه در برابر هر وجبش خون نياكان ما ريخته شده، درگذريم، و كمتر از آنچه كه پيشينيان ما در راه آن مبذول داشتهاند فدايش كنيم». 
  سلطان افزود: «دوست دارم عدالت و مساوات براى همه هموطنان به اجراء درآيد. اما ايجاد دولت يهودى در فلسطين، كه ما با خون نياكان بزرگ خود آن را بدست آوردهايم هرگز!» 
سلطان خاطر نشان كرد اگر ميدانستم اين جلسه در خصوص فلسطين است به ناچار از ابتدا آن را لغو مىكردم، بهر تقدير اين ملاقات با رد اعطاء فلسطين به يهود پايان يافت و هرتزل در پى اين جلسه به اتهامات فراوانى دست زد در صورتى كه شگفتى خود را نسبت به سلطان چنين بيان مىكرد: از گفتههاى پر از حقيقت و مباهات سلطان سخت متأثر شدم، اما اين سخنان در حال حاضر خط بطلان بر تمام آرزوهاى من تلقى مىشد. 
هرتزل در 12 فوريه 1902 براى چهارمين بار به استانبول مسافرت كرد اما اين بار موفق به ديدار با سلطان عبدالحميد دوم نشد. با ابراهيم بيك و عزت بيك ديدار كرد. و در اين جلسه معلوم شد كه حكومت عثمانى وامهايى را از صرافان يهودى گرفته است.
اما اين اقدام به معنى قبول ايجاد دولتى يهودى در فلسطين نمىشد و ابراهيم بيك به هرتزل فهماند، در صورتى يهوديان به اين اراضى وارد خواهند شد؛ كه آنها تحت قوانين عثمانى درآيند، و از مليت پيشين خود خارج و به سلك شهروندان عثمانى درآيند. و اين دولت است كه مناطق محل سكونت يهوديان را در عراق و آسياى صغير بجز فلسطين مشخّص مىكند.
هرتزل به تلاشهاى خود در سطح دولت عثمانى و اروپائى براى تحقق آرزوهاى صهيونيستى ادامه داد، وى در 12 ژانويه 1903 با لرد روتزچيلد   در لندن با هدف تأمين بودجه عمليات استعمارى يهوديان ملاقات كرد و در 23 آوريل 1903 به ديدار چمبرلين   وزير مستعمرات بريتانيا رفت و از وى طلب مساعدت كرد، اما وزير بريتانيايى در پاسخ گفت: بريتانيا در خصوص اسكان يهود در اوگاندا مىانديشد اما هرتزل اين پيشنهاد را رد كرد. هرتزل در 22 ژانويه 1904 به رم مسافرت كرد و با وزير خارجه واتيكان كاردينال «ميرى دى وال» ديدار و از وى درخواست كرد كه پاپ «پيوس» دهم از صهيونيسم حمايت كند. زيرا بنا به گفته هرتزل در غير اين صورت قدس «خارج از چهارچوب حاكميت ما» باقى خواهد ماند. در صورتى كه وزير دى وال موضع سابق پاپ را مبنى بر رد ايدئولوژى جنبش صهيونيسم به وى خاطر نشان كرد. هرتزل 23 ژانويه همان سال با پادشاه ايتاليا ديدار كرد، وى نسبت به طرح صهيونيستى تمايلى نشان داده، و هرتزل را به ادامه اين طرح تشويق نمود.
واقعيت اين است كه هرتزل در اين دوره تائيد محافل بريتانيا، ايتاليا، روسيه، اطريش و حتى آلمان را نيز بدست آورده بود، و اين كسب حمايت بخاطر اهداف استعمارى، و جهت متلاشى كردن اركان سلطنت عثمانى صورت مىگرفت. وى از اين محافل درخواست كرد كه نزد سلطان عبدالحميد دوم ميانجيگرى كنند تا او انديشه صهيونيستى را در برابر پرداخت ديون عثمانى بپذيرد. اما سلطان ديگر بار به ميانجىگران هرتزل، عدم موافقت خود را با طرح صهيونيستى اعلام كرد و گفت: «به دكتر هرتزل نصيحت كنيد كه در اين رابطه گامهاى جديدترى برندارد. سلطان ادامه داد من نمىتوانم حتى از يك وجب اين سرزمين دست بردارم چرا كه اين خاك ملك شخصى من نمىباشد بلكه ملك ملت من است، ملت من در راه اين سرزمين جنگيدهاند و آن را با خون خود آبيارى كردهاند، يهوديان ميليونها ثروت خود را براى خود نگهدارند و هرگاه امپراتورى من از هم گسسته شد آنها مىتوانند فلسطين را مفت و مجانى بدست آورند. اما مىبايست قبل از هر چيز از روى اجساد ما بگذرند و من نمىتوانم موافقت كنم ولو منجر به شقه شقه شدن ما بيانجامد در حاليكه ما هنوز جان در بدن داريم.» 
روشن است كه اين تصميم سلطانى نه تنها بر آژانس صهيونيسم بلكه بر دولتهاى اروپايى كه ناظر عدم تغيير مواضع سلطان نسبت به اسكان يهوديان بودند بىتأثير نبود. و اين موضعگيرى مستقيمآ بر آرزوهاى آنان تأثير بسزائى داشت. موضعگيرى سلطان نتيجه باورمندى و احساس و درك وى بود، مبنى بر اينكه هدف از دخالت كشورهاى اروپايى در مسأله يهود در واقع استقرار ملتى بيگانه در سرزمينهاى مقدسه دولت عثمانى و اقدام بر تضعيف اين دولت با هدف قطعه قطعه كردن آن و تسلط بر تمامى مناطق آن مىباشد.
موضع مخالف و مداوم حكومت بريتانيا نسبت به قوانين ويژه عثمانى در رابطه با مهاجرت يهوديان گواه بر اين قضيه مىباشد كه در آوريل 1904 اين كشور به كنسولگرى خود در قدس چنين ابلاغ كرد: «حكومت بريتانيا هرگز قوانين مهاجرت را نمىپذيرد، از اين رو وارد كردن يهوديان انگليسى به ترك كشور ميسّر نمىباشد.» 
اما حكومت عثمانى بر نقش خود خصوصآ بر اجراى قوانين عدم مهاجرت و فروش اراضى به يهوديان و يا شركتهاى بيگانه يهودى پافشارى مىكرد. همچنان كه از اجراى معاملات خريد و فروش و انتقال ملكيت اين اراضى به آنها جلوگيرى به عمل مىآورد.
حكومت عثمانى در سال 1904 تصميم ممنوعيت فروش اراضى و املاك فلسطين به يهوديان را از تمامى مليتها عملى ساخت براى اينكه اكثر يهوديان بيگانه با هدف خريد زمين و اقامت دائم به فلسطين مىآمدند. 
برخى از منابع صهيونيستى خاطرنشان مىكنند، به علت موضع سختگيرانه عثمانى نسبت به طرح صهيونيستى به هرتزل پيشنهاد مىشد كه تحقق طرح صهيونيستى امكان پذير نيست مگر اينكه هرتزل با دو كشتى روانه بسفور شود و كاخ يلديز را بمباران نمايد و از اين رهگذر سلطان عبدالحميد را وادار به فرار و يا وى را دستگير كند، و سلطان ديگرى را بجاى او تعيين نمايد. هرتزل عليرغم اين پيشنهاد عجيب و غريب آن را مورد بررسى قرار داد، و هزينههاى آن را برآورد كرده و پيامدهاى مشكلات آن را ارزيابى نمود. هرتزل تصميم گرفت در صورتى كه تلاشهاى مسالمت جويانهاش در استانبول به شكست بيانجامد طرح مطرح شده را در 24 فوريه 1904 عملى سازد. اما سريع تغيير عقيده داد چرا كه مىترسيد در صورت ناكامى در اين طرح، يهوديان دولت عثمانى قتل عام گردند. 
واقعيت اين است كه هرتزل تا آخرين روزهاى حياتش بصورت خستگىناپذيرى بخاطر تحقق اين طرح صهيونيستى تلاش مىكرد. با مرگ وى در 16 مه 1904 جنبش صهيونيستى رهبر فعالى را از دست داد و با فوت او صفحه مالامال از تحرك و تلاش صهيونيستى بسته شد.
بين سالهاى 1905 ـ 1908 جنبش صهيونيستى ديگر بار به رهبرى ماكسى نوردو   و حاييم وايزمن   و ديگران در سطح بينالمللى و كشور عثمانى جان تازهاى گرفت؛ و در مقابل، موضع مخالف عثمانى بار ديگر نسبت به طرح صهيونيستى ادامه يافت، از اينرو هدف از برگزارى كنفرانس استعمارى كامبل بانرمان در سال 1907، از هم پاشيدگى دولت عثمانى و درهم شكستن اركان حكومتى، موافقت با تأسيس دولت يهودى در فلسطين و اقدام به تغيير نظام و حاكميت عثمانى بود و همكارى مشترك صهيونيستى بينالمللى رفته رفته جهت تحقق اين طرحها آشكار گرديد.
____________________________________
 .. N. Mandel; Truks, Arabs and Jewish immigration into palestine (1882 - 1914),P. 80
  . L. Oliphant.
  . N. Mandel; Ibid. P. 80.
  . فرانك مانويل: بين امريكا و فلسطين، ص 25.
  . E. Golomb; The History of Jwish self - Defence in Palestine 1878 - 1921,PP.11, 13.
  . A. Hyamson; The British consulate in Jersalem ... P. 558.
  . Blesh to O'conor. 16 Nov. 1907. No. 40 321 / 62, in F. O. 371 / 356.
  . N. T. Morre to W. A. White. 29 May 1888. No. 15, in F. O. 195 / 1612.
  . Dickson to A. Niclson. 25 Aug. 1893, No. 46. in F. O. 195 / 1806.
  . Theodor Herzl.
  . شهرى است مهم از لحاظ استراتژيكى كه بين تنگه كوهستانى بالكان و غرب بلغارستان وطونه واقع است كه در آن سپاه عثمانى و روس وارد جنگ شد در اگوست 1877 ـ كهعثمانىها آزمايش خوبى را نمودند.
  . يوميات هرتزل. 19 ژوئيه 1896، ص 378، ترجمه عربى ص 35.
  . يوميات هرتزل، آگوست 1896، ص 457.
  . همان منبع، 26 ژانويه 1897، ص 509 (ترجمه عربى ص 47).
  . Dickson (Report) 23 June 1898, No. 33 in F. O. 195 / 2028.
  . Dickson.
  . Dickson to  Bunsen 25 August 1898, No. 41 in F. O. 195 / 2028.
  . Dickson to  Bunsen, Ibid.
  . Anglo Jewish Association.
  . B. E. in contstantinople to Dickson, 25 Agust 1898, No. 2 in F. O. 195 / 2026.
  . نامه توفيق بيك به ديكسون نقل از :A. Hyamson; The British consulate in Jerusalem ... Vol. II, P. 528.
  . يوميات هرتزل، اول ژوئيه 1898، ص 644 (ترجمه عربى ص 66، 67).
  . يوميات هرتزل، 13 آگوست 1899، ص 860 (ترجمه عربى ص 149).
  . يوميات هرتزل، 18 مه 1901، ص 1092 (ترجمه عربى ص 172).
  . Moshe - levy.
  . يوميات هرتزل، 8 مه 1901، ص 1113 (ترجمه عربى ص 173).
  . جواد رفعت أتلخان: الخطر المحيط بالاسلام، الصهيونية و بروتوكولاتها، ص 121، 123،124. براى اطلاعات بيشتر درباره رفتار حسنه سلطان عبدالحميد دوم با يهوديان. نگاهكنيد به :The Jewish Encyclopedia. Vol 1. P. 47.
  . جواد رفعت أتلخان: اسلام و بنواسرائيل، 152 (كتاب منتشر نشده).
  . A. Chouraqui; Theodor Herzl. P. 148.
  . Rothshild.
  . Chamberlin.
  . نگاه كنيد به: موقف الدولة العثمانية من الحركة الصهيونية 1897 ـ 1909، ص 198.
  . Dickson to O'Conor, 17 April 1904, No. 20. in F. O. 195 / 2106.
  . Dickson to O'Conor, 12 Oct. 1904, No. 64. in F. O. 195 / 2175.
  . نگاه كنيد به: يوميات هرتزل، 24 فوريه 1904، ص 1614، 1619، 1621 (ترجمه عربىص 356 ـ 359). همچنين نگاه كنيد به :N. Mandel, OP. Cit; P. 105.
  . M. Nordeau.
  . Chaim weizmann.
  . براى اطلاعات بيشتر نگاه كنيد به: موقف الدولة العثمانية من الحركة الصهيونية 1897 ـ1909، ص 221 ـ 227).