مقاومت تنها راه حل ممکن

ما از شنیدن آواز صفحه گرامافون شکسته ای که صاحبانش تلاش می کنند با ترساندن ما از طرح جهنمی دشمن صهیونیستی، منهج تسلیم را تثبیت کنند، خسته شده ایم. آنان اصرار می کنند که دشمن صهیونیستی با انجام عملیاتهای تروریستی که ملت فلسطین را تحریک می کند، قصد دارد، گروه های مقاومت فلسطین را به تلافی وادار کند. اگر از آنان پرسیده شود که انگیزه دشمن برای این کار چیست می گویند، این دشمن خواهان صلح نیست و اصلا به آن ایمان ندارد به همین سبب گروه های مقاومت را به این دام می کشاند تا از روند سازش فرار کند. زیرا صلح با طرحهای صهیونیستی مغایر است. صلح لوازم سیاسیی دارد که تشکیل دولت فلسطین در رأس آن قرار دارد و این دشمن آن را نمی پذیرد، زیرا تشکیل این دولت مانع از تحقق طرحهای توسعه طلبانه دشمن صهیونیستی می شود و موجودیتش را در فلسطین تهدید می کند.
من هم یقین دارم که این دشمن خواهان صلح نیست و اصلا به آن ایمان ندارد. رهبرانش نیز هیچگاه حاضر به پذیرش تشکیل دولت فلسطینی که از حاکمیت مستقل برخوردار باشد ـ حتی اگر چنین دولتی در بخش بسیار کوچکی از کرانه باختری تشکیل شود ـ نیستند. اما این را هم یقین دارم که دشمن نیازی ندارد که ما یک اتوبوس یا رستوران یا رقاص خانه را منفجر کنیم تا این دشمن را از نظر معنوی، نیروی انسانی، روانی و اقتصادی فرسوده کنیم و بهانه به دست آورد و از روند سازش فرار کند. این دشمن توانایی بالایی دارد. بی شرم است. زبان باز، عوامفریب، دسیسه چنین است و چند پهلو سخن می گوید. از حمایت آمریکا برخوردار است و اینها می تواند او را از میز مذاکرات فراری دهد و نیازی به اینکه مناطق یهودی نشین تخریب شوند و یهودیان بمیرند، ندارد. اما سؤال بسیار مهمی که در هر حال مطرح می شود این است که ما چگونه با دشمنی مقابله کنیم که به تجاوزاتش بر ضد ملت ما ادامه می دهد، سرزمین ما را اشغال کرده است، مقدسات ما را آلوده ساخته است، زندگی ما را نابود کرده است، حقوق مشروع ما و حتی موجودیت ما را انکار می کند و همزمان نه خواهان صلح است و نه عقیده ای به آن ندارد؟
صاحبان نظریه ترس از "استدراج" و نگران از افتادن در دام شارونی از ما می خواهند که مقاومت مسلحانه را متوقف کنیم و گزینه مذاکرات را بپذیریم. آنان مدعی اند که این کار صهیونیستها را در برابر جهانیان با تنگنا مواجه می سازد و آنان مجبور می شوند که بهای صلح را بپردازند. این صاحب نظران از ما می خواهند که اقدامات تروریستی این دشمن از جمله قتل، تخریب و ویرانگری، ساخت دیوار در مرکز کرانه باختری، ساخت و توسعه شهرک ها، یهودی سازی شهر بیت المقدس، آلوده کردن مقدسات، ادامه اشغال فلسطین و مخالفت با بازگشت آوارگان و مخالفت با آزادی اسیران را نادیده بگیریم. آیا غیر از این است که آنان از ما می خواهند تسلیم شدن خود را در برابر دشمنی که خواهان صلح نیست و به آن عقیده ندارد، اعلام کنیم؟ صاحبان چنین نظریه هایی که عقیده دارند، نظرشان درست است خود در گردن نهادن به خواسته های دشمن هیچ تردیدی به خود راه نمی دهند. آنان چنین اقدامی را فراست، درایت و تجربه سیاسی می دانند. این در حالی است که ما شاهد آنیم که دشمن آنان را چه آگاه باشند یا نه از یک سو در تنگنا قرار می دهد و از سوی دیگر خود را از تنگنا خارج می سازد. برای مثال، تشکیلات خودگردان برای همنوایی با دشمن و به منظور گرفتن بهانه از دستش در اعلام اینکه مقاومت مشروع فلسطین تروریسم است، هیچ تردیدی به خود راه نداد. این اقدام حکومت خودگردان، آن را نه تنها در برابر ملت فلسطین و گروه های مقاومش بلکه در نزد دشمن و حتی تمام جهانیان با مشکلات فراوانی مواجه ساخت، زیرا از این تشکیلات خواسته شد که به گروه های مقاومت فلسطین اعلام جنگ دهد، زیرا تشکیلات خودگردان آنها را سازمانهای تروریستی معرفی کرده بود. نباید فراموش شود که تشکیلات خودگردان در پیشاپیش کسانی بود که با آمریکا برای اعلام جنگ بر ضد تروریسم، بیعت کردند. آری این گونه است که تشکیلات خودگردان خود را در تنگنا قرار می دهد. از این تشکیلات خواسته شد که ابتدا جنگ داخلی میان فلسطینیان را آغاز کند تا صهیونیستها پس از آن، به تعهدات خود عمل کنند. این گونه است که صهیونیستها از تنگنا فرار می کنند ـ البته اگر درست باشد که آن را تنگنا بنامیم ـ یا آنکه آنان سنگینی جدیدی که همان افکار عمومی است روی شمشیری می گذارند که روی گردن ما قرار دارد.
در مقابل، حامیان مقاومت قرار دارند. آنان با گروه اول در آگاهی از ماهیت دشمنی که برنامه توسعه طلبانه صهیونیستی خود را پی می گیرد، اشتراک دارند. آنان نیز می دانند که این دشمن موجودیت فلسطینیان را حتی در همین وضعیتی که دولتی در اختیار ندارند، خطری برای آینده موجودیت خود تصور می کند. در همین راستا صهیونیستها بارها نگرانی خود را از آنچه آن را بمب ترکیب جمعیتی فلسطینیان می نامند، اعلام داشته اند. به همین سبب آنان سیاست ترور با تمام وسایل ممکن را به عنوان خط مشی خود برگزیده اند تا این ملت را به کوچ از این سرزمین وادار و فلسطین را از صاحبان اصلی آن خالی کنند، زیرا حضور صاحبان قانونی و اصلی این سرزمین در آن، به صهیونیستها یادآور می شود که آنان هیج آینده ای در این سرزمین ندارند. بنا بر این عقلایی نیست که دشمن صهیونیستی با تشکیل دولت مستقل فلسطینی موافقت کند مگر آنکه جایگزین این کار خطر بیشتری برای او داشته باشد. با ادامه شهرک سازی که ما در فلسطین با آن مواجه هستیم، مذاکره فایده ای ندارد. دشمن این نبرد را نبرد بر سر هستی و نیستی می داند، به همین سبب در هر صورت به اقدامات تروریستی خود ادامه می دهد. چه ما عملیات نظامی خود را به تعلیق درآوریم، چه مذاکره کنیم یا به مقاومت ادامه دهیم، دشمن از سیاست تجاوزکارانه خود دست نمی کشد، اما اگر مقاومت کنیم در بین دو گزینه فرسوده شدن یا اذعان به حقوق ما باید حتما یکی را انتخاب کند.
آری، ما اعلام کردیم که عملیات نظامی خود را به مدت سه ماه به تعلیق در می آوریم و به گفته خود پایبند ماندیم. اما آیا صهیونیستها به آن پایبند ماندند و تجاوزات خود را متوقف کردند؟ آیا تشکیلات خودگردان توانست این دشمن را در تنگنا قرار دهد و از تعلیق عملیات گروه های مقاومت برای دستیابی به پیروزی سیاسی استفاده کند؟ آیا تشکیلات خودگردان توانست که آمریکا را وادار کند که برای آزادی اسیران فلسطینی یا توقف موج ساخت دیوار بد یمن (امنیتی) یا حتی توقف شهرک سازی و غیره، رژیم صهیونیستی را تحت فشار قرار دهد؟ حقیقت این است که ما یقین داشتیم که تعلیق عملیات نظامی هیچ دستاورد سیاسی برای ملت فلسطین در راستای بازپس گیری حقوق از دست رفته اش در بر نخواهد داشت. کما اینکه ایمان داریم که این اقدام ما موجب نخواهد شد که شکلهای مختلف تجاوز به ملت ما متوقف شود. هدف ما از این اقدام تنها حفظ وحدت ملی فلسطین و برداشتن موانع از پیش روی پروژه مقاومت مسلحانه بود.
سازمان آزادیبخش فلسطین پس از کنفرانس مادرید به مدت نه سال با دشمن صهیونیستی مذاکره کرد. این مذاکرات به وسیله تشکیلاتی انجام گرفت که اعضای سازمان آزادیبخش آن را پدید آوردند. این تشکیلات با دشمن همکاری امنیتی و در سال 1996 میلادی مجاهدان را دستگیر و زندانی کرد. این تشکیلات نیروهای امنیتی فلسطین را به دیواری امنیتی برای حراست از اشغالگران و شهرکهایش تبدیل کرد. منشور خود را باطل ساخت. به "گوساله" صلح صهیونیستی ایمان آورد و با به رسمیت شناختن دولت "اسرائیل" از 78 درصد از خاک فلسطین چشم پوشید. اما تجاوز به ملت ما همچنان ادامه یافت. ساخت شهرکها (برای سکونت مهاجران صهیونیست جدید)، جاده های مختلف و یهودی سازی مقدسات لحظه ای متوقف نشد. این در حالی بود که میز مذاکره همچنان آباد بود! و مذاکره کنندگان از صلح همه جانبه، دائمی و عادلانه داد سخن سر می دادند! آیا در چنین وضعیتی ما حق نداریم بپرسیم که آیا این عین "استدراج" نبود؟ آیا میز مذاکره پوشش لازم را برای اقدامات تجاوزکارانه ای که با صلح کاملا متضاد بود، فراهم نکرد؟ آیا این مذاکرات موانع فراوانی بر سر راه تشکیل دولت فلسطینی ایجاد نکرد؟ آیا دشمن صهیونیستی موفق نشد که لوازم تشکیل این دولت را با منزوی کردن ملت فلسطین و مشغول ساختن این ملت به معماهای مختلف و متعدد کاملا از بین ببرد؟
اگر همه ما با هم بر سر این مسئله که دشمن از صلح فرار می کند و خواهان آن نیست و عقیده ای هم به آن ندارد، اتفاق نظر داریم و اگر متفقیم که در تنگنا قرار دادن این دشمن ناممکن است چرا که آمریکا با تمام توانش در کنار این دشمن و حامی آن است و اگر یقین داریم که تجاوزات مستمر این دشمن بر ما، گزینه ای راهبردی برایش محسوب می شود، زیرا لازمه اجرای طرحهای صهیونیستی اش است، پس چرا همه ما اعتراف نمی کنیم که مقاومت تنها راه حل ممکن است؟!!!