درباره مجله رستاخیز

درباره مجله رستاخیز

مجله رستاخیز به مدیر مسئولی عبدالله رازی، نشریه ای علمی ادبی اقتصادی و فلسفی بود که اولین شماره آن در بهمن ماه سال 1292 در قاهره، مطبعة للشعب منتشر شده است. در شماره اول آن درج شده است که این نشریه به صورت ماهانه منتشر خواهد شد.
عبدالله رازی(1273-1334) یکی از نویسندگان و شاعران سرشناس عصر پهلوی محسوب می شود. او که زاده همدان بود، پس از تحصیلات مقدماتی در ایران، به هندوستان و از آنجا به پاریس رفت و موفق به دریافت لیسانس در رشته حقوق شد. سپس به مصر عزیمت کرد و به انتشار مجله های «رستاخیز»، «سودمند» و «روزنامه آزاد شرق» پرداخت که همگی مدت کوتاهی دوام داشتند. او بعدها به ایران بازگشت و به استخدام وزارت کشور در آمد و به تدریس تاریخ ایران پرداخت که بعدها به یکی از کتب ارزشمند و کاربردی در این حوزه تبدیل شد. از وی اشعاری نیز باقی مانده است که عموما آنها را در مجلات خود منتشر کرده است. آثار مهم او در تاریخ عبارتند از : تاریخ ایران از ازمنه باستانی تاسال 1316، تاریخ مختصر ایران، تاریخ مفصل ایران از جهانداری ساسانیان تا زمان حاضر، آئین زردشت و ... .
رازی را باید فردی از تبار ملی گرایان پرشوری دانست که در عصر پهلوی بیش از دیگر روشنفکر مآبان مورد اعتنا و توجه حکومت قرار داشتند و فضا برای فعالیت و نظریه پردازی برایشان بسیار گسترده بود. از سوی دیگر مطالعه منویات و آمال رازی که مخصوصا در مجله رستاخیز مطرح شده، چیزی فراتر از عقاید پان ایرانیستی ساده و رایج آن روزگار است. وی از سویی پیشرفتهای فراوانی که در ایران رخ داده را می ستاید : « هرکس از روی بی غرضی ایران این دوره، اقلاً شهرهای بزرگ آنرا با ایران سی سال قبل مقایسه کند و حالت معارف، ذوق ملت و افکار عمومی را با عهد ناصری بسنجد بی اختیار ترقی ملت ایران را اعتراف خواهد کرد» و از سویی در جای جای سخنان خود ایران را کشوری می داند که « سه ربع اهالیش فرق انسان و حیوان را نمی دانند».
آنچه در افکار رازی موج می زند دغدغه عقب ماندگی ایران و تلاش برای پیشرفت و مدرن سازی آن است. رویکردی که تمام اندیشمندان، نویسندگان، متفکران و دلسوزان ایران بر آن اتفاق نظر داشته اند. اما آنچه در این میان مهم است نوع تعامل رازی با این مشکل و نحوه چاره اندیشی اوست. او به هیچ وجه پیشرفت های غرب را رد نکرده و کلا آنرا ستوده است اما معتقد است : « اکثر جوانان غیور ایران در این دوره چنان تشنه ترقی شدند که به مرض استسقاء مبتلا گشتند و از برای رفع عطش سر در بیابان طب گذاشتند از دور اوضاع دول اروپا و تمدن اهالی غرب در نظرشان چنان جلوه گر شد که گمان کردند ایران وقتی ترقی می کند و شرق زمانی به پای غرب می رسد که کلیه آداب و قوانین اروپا را بلاشرط قبول کند[در حالی که این قوانین] جز ضرر یا فساد اخلاق فایده نخواهد داشت. چه این قوانین برای ملل یا اقوام مخصوصی بر حسب آداب و عادات و کردار و افکارشان وضع شده و تعمیم آنها امریست محال، بل خطرناک.( ای دو صد لعنت بر این تقلید باد)»
او یکی از مشکلات اساسی که باعث این تقلید می شود را عدم شناخت نسبت به فرهنگ و تاریخ و سرشت مردمان ایران دانسته است. همین عدم شناخت است که عقیده و ایدئولوژی را از میدان بدر کرده ، پای تقلید را به میان خواهد کشید. او فرق شرق و غرب را به همان اندازه فاصله جغرافیایی دانسته و رسیدن به پیشرفتهای غربی را از طریق تقلید صرف از آداب و شئون ایشان، « سراب» خوانده است : «گذشته از جوانان تحصیل کرده و اروپا رفته که از صدق دل طالب اروپایی شدن ایرانند بسیاری دیگر به تقلید و از روی جهالت و نادانی از اوضاع مملکت شکایت کرده می خواهند یک مرتبه ایران اروپا شود بلکه دارای بهترین و آزادترین حکومت ها باشد و از این سبب روز به روز احزاب عجیب و غریب پیدا شده کاری بدست بیکاران می دهند. بدیهی است این دسته جهال بیشتر از دسته اول برای مملکت مضرند چون علاوه بر اینکه ممکن است از روی جهالت کار را بجای نازکی بکشند بواسطه مخالطت و معاشرت با عوام افکارشان مشوش و پریشان می نماید»
رازی جامعه ایرانی را به چند دسته تقسیم می کند. دسته اول عوام و از امور دنیا بی خبر، دسته دوم تحصیل نکرده و فرنگی مآب، دسته سوم تحصیل کرده اروپا و طالب تقلید ، دسته چهارم گروهی که از این اوضاع به تنگ آمده افسوس عهد حاجی میرزا آقاسی را می خورند و نهایتا دسته پنجم که نگارنده خود را منتسب بدان می داند گروهی هستند که راه رهایی این قوم را «اجتهاد در علم حقوق ملل مختلفه و شناخت عواطف درونی، تمایلات باطنی، ذوق فطری اهالی آن مملکت» می دانند. به دیگر سخن او معتقد است که : « اول باید ایرانی را شناخت و بعد راهی برای ترقیش پیدا کرد. بهترین وسیله شناختن یک قوم دانستن تاریخ و ادبیات آن قوم و جغرافیای طبیعی و سیاسی و اقتصادی آن است»
نکته بسیار مهم دیگر، رویکرد رازی نسبت به دین و مذهب است. او بر آنست که حقیقت دین حنیف اسلام را بیان کرده ، خدمتی را که مسلمین ، مخصوصا ایرانیان به علم و تمدن کرده اند و اثریکه شریعت اسلام در ایران گذاشته را به قلم در آورد :« مذهب برای ترقی و تقدم یکی مملکت نهایت لازم و واجب است. آری مذهب بزرگترین وسیله برقراری امنیت در یک مملکت است . مذهب بهترین امیدواری بشر و قویترین قوه ای است که انسان را به جاده  ترقی و تمدن با رعایت قوانین اخلاق می کشد... ولی ما همانطور که حقیقت اسلام را بیان می کنیم بر ضد تعصبات جاهلانه نیز قیام نموده ، لزوم حریت ادیان را از واجبات ترقی یک ملک خواهیم شمرد تا تمام افراد یک مملکت آنقدر آزاد نباشند خدای خود را به طریقی که بهتر می دانند بپرستند ترقی محال و تقدم آن ملت ممتنع است»
نکته دیگری که بد نیست بدان اشاره ای شود، زبان تند و کنایه آمیز رازی ست. او در جایی کثرت و تعداد فزاینده شاعران در آن دوره را به تمسخر گرفته می گوید : « شاعر که عده اش در ایران از حمال بیشتر است..» یا در نقد تصوف بازاری می نویسد : « در هرگوشه ایران یک نفر شیاد باسم راهنمای حقیقت و رهبر طریقت، قطب الاقطاب و قدوة الاصحاب... پلنگ علیشاه در روی پوست تختی می نشست و خود را صراط المستقیم و مظهر الله  می دانست و مردم گول او را خورده ته فنجان چای یا کاسه شربتش را می نوشیدند و پایش را بوسه می زدند ...»
وجه اهمیت دیگر این مجله، پل ارتباطی ست که میان اندیشمندان مصری و متفکران ایرانی ایجاد کرده بود. در سراسر مجله مقالاتی از این افراد دیده می شود : حسن افندی صدیق(مدرس مدرسه صنایع و فنون مصر)، عباس افندی غالب(صاحب تصدیق عالی در علم تعلیم و تربیت و عضو مجمع جغرافیای وزارت خارجه مصر) از فحوای مطالب پیداست که نگارندگان ، مقالات خود را برای این مجله و چاپ در آن تهیه می کرده اند اما مشخص نیست که آیا آنها در اصل به فارسی آنرا به رشته تحریر در می آورده اند یا شخص رازی آنها را ترجمه می کرده است. گزارشات مفصل از سفر نمایندگان سیاسی ایران به مصر، با توجه به اهمیتی که مصر در آن روزگار و تحت حکومت فواد پاشا داشته است، به خوبی روشنگر مطالب مهمی از حواشی بعضا مهمی است که در سفر ایرانیانی چون میرزا فتح الله خان امیر ارفع وزیر مختار ایران در مصر و میرزا علی اکبر خان بهمن رخ داده است. گزیده هایی از گزارشات جراید و بازتاب هایی که این رخداد ها در سطح اجتماع و طبقه روشنفکر مصری داشته است، بخوبی اشراف و تسلط رازی را بر اهمیت کاری که انجام می داده هویدا می سازد. در تمام شماره های این نشریه هم بخشی در به نام ایران و مصر تمام تحولات فی ما بین این دو کشور را شرح داده است.
به غیر از سرمقاله های رازی که گاه در هر شماره بیش از بیست صفحه از مجله را به خود اختصاص می دهد ، بخش هایی از مجله به احیای شخصیت های بزرگ و افسانه ای ایران زمین که موجد حس ملیت گرایی و ایران دوستی رازی است، اختصاص یافته است. داستان کوروش و زردشت و از این دست مفصلا آورده شده ، اما متاسفانه سرشار از داستان پردازی های مستشرقین متقدم چون کنت گوبینو است که چندان ارزش تاریخی ندارد و مثلا کوروش را با شخصیت کیخسرو در شاهنامه یکی انگاشته است. بخش دیگری از مقالات نیز به ابراز سرسپردگی نسبت به سلسله پهلوی و نثار بدترین انتقادات به سلسله قاجار اختصاص یافته است.
بدون شک می توان گفت که رازی نسبت به پایببندی به خط مشی اولیه ای که در سرمقاله شماره اول اشاره کرده ناتوان بوده است. حال این مساله یا از روی جهل و یا از روی عمد اتفاق افتاده است. برخی مسایلی که او آنرا نقد تعصبات دینی بی پایه خوانده است، به سرعت در ایران منتشر شده و بازتاب های مهم و متعددی را در پی داشته است. تا بجایی که او مجبور به پاسخ گویی و تعدیل جو مذهبی ایرانیان علیه خود شده است. (بنگرید به شماره پنجم وششم)
آخرین شماره این مجله که مجموعه از شماره هشتم و نهم آن بود در آذر سال 1293 منتشر شد تا این نشریه نیز همانند دیگر مجلات پرتعداد اما کم دوام فارسی که در آن دوره انتشار می یافته، به تاریخ بپیوندد.
این مجله به همراه دیگر مجلات رازی و برخی از کتب تاریخی وی در کتابخانه شماره دو مجلس شورای اسلامی موجود و قابل ارائه به علاقه مندان و پژوهشگران می باشد.