نگاهی به کتاب قتل کسروی

نگاهی به کتاب قتل کسروی

قتل کسروی: به کوشش ناصر پاکدامن، چاپ دوم پائیز ۱۳۸۰  ۲۰۰۱، انتشارات فروغ. آلمان
برگرفته از سایت اخبار روز، پنجشنبه ١۴ آبان ١٣٨٣  ۴ نوامبر ٢٠٠۴

آقای خمینی در کتاب کشف اسرار بعد از یک هتاکی به کسروی مینویسد: "سوابق آن مرد ابله در تبریز و طهران در دست است و آن ها که او را میشناسند به ناپاکی و خلاف عفت میشناسند چنین عنصری که خود ناپاکترین عناصر است مردم را به آئین پاک که آئین زرتشت موهوم است دعوت میکند.... دولت اسلام با مقررات دینی و مذهبی اشخاصی که این باوه سرائی ها را میکنند در حضور هواخواهان دین اعدام کنند و این فتنه جویان را که مفسدفی الارض هستند از زمین براندازند." ص ۱۵. در چهارمقاله عروضی حکایت ادیب اسماعیل، فیلسوف زمان سنجر و مقیم هرات، و شیخ الاسلام عبدالله انصاری خواندنی است که شیخ الاسلام سخت متشرع بود و قشری و متحجر. و بارها قصد ادیب اسماعیل کرد و کتب او بسوخت شیخ به بیماری سکسکه گرفتار آمد و سکسکه باز نمیایستاد. هر چند کردند هیچ نمیشد. از ناامیدی عاقبت ادیب اسماعیل را خواستند. او مداوا نشان داد که چنین کنید و چنان و بعد هم او را بگوئید که علم بیاید آموخت و کتاب نباید سوخت. ص ۱۱

محجوبی از چماق حزب الله به تبعید آمد تا آزاد سخن بگوید. ممنوعه هارا منتشر کرد تا نوشته های سانسور شده را طبع و نشر کند اما به روزی که خود به همکاری با فلان روزنامه پرداخت شگفت زده دید که این جا هم ازچاپ مقالاتش جلوگیری میشود! از آنچه دراین برهوت زندگی در دیار غیر، پریروز با علی اصغر حاج سیدجوادی و دیروز با بهمن نیرومند کردند بترسیم... نواب صفوی ها همه جا هستند. صص ۳۴ - ۳۳. در چهارمقاله عروضی حکایت ادیب اسماعیل، فیلسوف زمان سنجر و مقیم هرات، و شیخ الاسلام عبدالله انصاری خواندنی است که شیخ الاسلام سخت متشرع بود و قشری و متحجر. و بارها قصد ادیب اسماعیل کرد و کتب او بسوخت شیخ به بیماری سکسکه گرفتار آمد و سکسکه باز نمیایستاد. هر چند کردند هیچ نمیشد. از ناامیدی عاقبت ادیب اسماعیل را خواستند. او مداوا نشان داد که چنین کنید و چنان و بعد هم او را بگوئید که علم بیاید آموخت و کتاب نباید سوخت. ص ۱۱ 


 
داستان بالا که در نخستین صفحات کتاب قتل کسروی آمده است با مضمون نقادانه، تعصب و کج اندیشی را رو درروی علم و دانش قرار میدهد. بلاهت شیخ الاسلام و درایت اسماعیل را بازگو میکند تافصلی دیگر از سیاهی خرافه و اوهام نهادینه شده را بازگشاید و پرچمدارانش را بشناساند

ناصر پاکدامن اهل تحقیق و تتبع است دقیق و منزه و بیزار از آلودگیهاست. در پژوهش و وارسی اسناد وسواس خاص خود را دارد که نمونه است. زمانی که حکومت دستبرد به آثار دگراندیشان را شروع کرد، او با احساس خطر به نیات اهل عمائم پی برد. دریافت که تقلبها و جابه جائی های هدفدار شروع شده است. یک تنه آستین هارا بالا زد و وارد گود شد. از بررسی و گردآوری و نشر هشتاد و دونامه صادق هدایت به شهید نورائی گرفته تا بوف کور و وغ وغ ساهاب گوشه هائی از تعلقات خودرا به حفظ میراث های فرهنگی نشان داد و توانست اصل آن چند کتاب را از گزند حافظان بیضهء اسلام حفظ کند

وقتی در زندان، مأموران و بازجویان وزارت اطلاعات درنقش ویراستار خاطرات احسان طبری، کیانوری و فردوست و دیگران را برعهده میگیرند و از قول آنها هرچه دلشان خواست مینویسند یا مقدمهء مخدوش و طول و درازی برخاطرات علم و منجمله درقبای ناشر تارخ مشروطیت کسروی را با پیشگفتاری پرت و یاوه خواستند از سکه بیندازند که موفق نشدند و ده ها کتاب مستند دیگر را مورد تجاوز و بازنویسی قرار دادند، پاکدامن از معدود فرهیختگان زمانه بود که خطر دستبرد به میراث های ادبی فرهنگی را؛ از طرف حکومت اسلامی جدی گرفت

حکومت اسلامی ایران نه تنها آثار هدایت و دیگران را به مولفه های دلخواه اهل شریعت مخدوش و جابجا کرد بلکه در هرکتابی که از فساد و تبهکاری ملایان سخن رفته، آن راحذف و کلمات و جملات را به نفع روحانیت شیعه تغییر داده که متأسفانه این قبیل کتابهای آلوده و مخدوش فراوان چاپ شده و دست مردم افتاده است. دست اندرکاران این جنایت فرهنگی و ادبی حتا به رهبر و امام شان نیز رحم نکردند. گفته میشود که تحریرالوسیله و رساله عملیه آقای خمینی را بعد از جمع آوری و جا به جائی مطالب دلخواه چاپ و پخش کردند. در چنین بحران و آشفته بازار است که کار پاکدامن درتجدید چاپ آثار هدایت و دیگران ارزش و منزلت خو دا پیدا میکند. صیانت میراث های فرهنگی و ادبی برای او وظیفه میشود. و حقا که سزاوار چنین تعهدی نیز هست که با اشراف و چیرگی بر متون، جمع آوری اسناد، مقابله، مقایسه، تمیز سره از نارسره و استنتاج و در نهایت، حاصل کار درخشانش دراختیار مشتاقان قرار میگیرد. طولی نمیکشد که قتل کسروی را منتشر میکند. کتابی که بدون مبالغه از مستندترین آثار منتشر شده درخارج ازکشور است

قتل کسروی روایتگر بخشی از تاریخ فکری دینی و نظام اندیشه گری مقدسین و منادیان روز جزاست. ساحران مقدسی که طی قرون و اعصار تلاش کرده اند مردم را جای گوسفندان بنشانند و خود درنقش چوپان گله ، درنهایت، درباطن؛ گرگ کمین کرده در دسته های سازمان یافته با پوزه های خونالود

نزدیک به شش دهه از قتل کسروی میگذرد. ولی هنوز گفتنی های زیادی درباره اش در پستوی دل ها و بایگانی های تاریک مانده و تلنبار شده است که به مرور از گوشه و کنار درز میکند. رعب و وحشت شمشیر آختهء تعصب کور، هنوز حاکمیت دارد. اینکه بعد از انتشار چاپ اول کتاب قتل کسروی، بلافاصله چند سند دیگر به دست نویسنده میرسد، ناشی از آن وحشت است، اما از پستو برآمدنش نیز به دوران حکمرانی سیاهِ حکومتِ اسلامی قابل تأمل است

از فردای برافتادن رضاشاه از اریکه قدرت، حمایت از دین و ملایان مورد توجه حکومت قرار میگیرد. محمدعلی فروغی اولین نخست وزیر پس از شهریور ۲۰ درنخستین دیدارش با روزنامه نگاران می گوید به دین باید حمایت کرد ص ۱۴ و کتاب شیعگری توقیف میشود. آقای خمینی درکتاب کشف اسرار بعد از یک هتاکی به کسروی مینویسد  سوابق آن مرد ابله درتبریز و طهران در دست است و آن ها که او را میشناسند به ناپاکی و خلاف عفت میشناسند چنین عنصری که خود ناپاکترین عناصر است مردم را به آئین پاک که آئین زرتشت موهوم است دعوت میکند. ... دولت اسلام با مقررات دینی و مذهبی اشخاصی که این باوه سرائی هارا میکنند در حضور هواخواهان دین اعدام کنند و این فتنه جویان را که مفسدفی الارض هستند از زمین براندازند. ص ۱۵

با چنین سابقه و گذشته هاست که نویسنده با انتشار قتل کسروی دفتر تازه ای میگشاید. ابزارهای کمکی را نشان میدهد. حتا کمک های دولتمردان و دربار و رفتار و کردار شخص شاه را که از هیچگونه یار و یاوری دریغ نداشتند، آشکار میکند. تصویر زنده و درخشانی از حلقه اتصال اهل عمائم و حکومت و قدرت و بازار را به نمایش میگذارد. رابطه ها را کنار هم میچیند. از نقش حکومت لحظه ای غافل نیست. همانگونه که توظئه هارا دنبال میکند در تعقیب رد پای حکومت و مهره های اصلی به پستوها سر میکشد و نشانه ها را به وضوح میبیند و آشکار میکند. درتاریخ ۲۹/۱۲/۱۳۲۳ یعنی درست یک سال قبل دکتر صدیق، وزیر فرهنگ وقت به استناد ماده قانون مصوب ۱۳۰۱ تقاضای تعقیب کسروی را به علت نشر کتابهای خلاف قانون (!) از وزارت دادگستری مینماید. درتاریخ ۱۴/۲/۲۴ سیدمحمد صادق طباطبائی، رئیس مجلس وقت، نامه ای به وزارت دادگستری مینویسد و متذکر میشود که کسروی به دین اسلام اهانت کرده است و تقاضای تعقیب او را نموده و نیز رئیس دبیرخانه مجلس به استناد شکایت بازاریان ... چندی بعد نامه بالا بلندی به امضاهای متعدد به عنوان حاج سیدنصرالله تقوی، رئیس دیوان عالی کشور می رسد ... سید محمد صادق طباطبائی نامه دیگر به خط خود به وزارت دادگستری مینویسد ... صدرالاشراف، نخست وزیر وقت نامه ای بر لزوم تعقیب کسروی به وزارت دادگستری میفرستد ... سرتیب شعری فرماندار نظامی تهران نامه ای به شهربانی نوشته تقاضای توقیف روزنامه پرچم را کرده است ... دکتر خوشبین از طرف وزیر دادگستری ... تسریع تعقیب کسروی و گزارش آن را به مقام وزارت خواسته است ... صص ۲۱۲- ۲۱۱ و هکذا پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۲۴، عباس خلیلی مدیر روزنامه اقدام، به همراه جمعیتی از منزل امام جمعه خویی به راه می افتد. پرچم ایران در دستی و کلام الله مجید در دست دیگر. و فریاد وااسلاما بر زبان جمعیت به خیابان ناصریه میرسد. مرگ بر حزب توده و ما خواهان تخلیه ایران هستیم هم از شعارهاست. دراعلامیه شهربانی آمده است که سید خاص اردبیلی، حسن عرب، خلیلی آزاد، بیوک صابر از جمله از سردسته های این عده هستند. ص ۷۰ و هکذا اول دی ماه در حدود چهار صدنفر از ملایان درخانی آباد جلسه تشکیل میدهند و میخواهند به عنوان "قرآن سوزی" به خانه کسروی هجوم نموده و محاربه کنند و خود کسروی را هم به قتل برسانند ... برای جهاد چوب و چماق و خنجر و هفت تیر تهیه میکنند ... صص ۲۱۱ - ۲۱۰

دولت از همه این توطئه های آشکار و پنهان اطلاع دارد و نه تنها جلوگیری نمیکند بلکه با سکوت و هم نهادن چشم، راه را برای قاتلان هموار میسازد. حوادث بعدی و بازی های مقامات قضائی با روحانیان و حامیان قتل، نقش حکومت را بیشترآفتابی میکند و نشان میدهد که حکومت وقت دراین معاملهء ننگین برای جلب رضایت متشرعات خون آن مرد دانشمند را تاخت زده است. بعد از برکناری رضاشاه، باج دهی به اهل عمائم ازاین جا آغاز میشود

حادثه قتل کسروی دردادگستری، بیدار باشی بود برای دیو خفتهء جهالت که به زور سرنیزه چند سالی به بند بود. قبلا ابزار رهائی اش با ورود قوای نظامی متفقین و اشغال خاک ایران آماده شده بود. با برافتادن رضاشاه نیز بیداری مردم فصل تازه ای گشوده بود که دولت و عوامل سنتی را یارای مقاومت نبود. رشد آزادی ومطالبات مردم از حکومت ها که به تعبیری نفوذ کمونیستها تلقی میشد؛ از جمله مسائلی بود که رضایت خاطر و جلب نظر روحانیت را دربرنامه های دولتی گنجانده بود. برحکومت های متزلزل وقت رضایت پیشوایان مذهبی لازم و واجب بود. وقتی تیر برادران امامی در اتاق بازجویی دادگستری قلب آن مرد دانشمند را درید، علما نفس راحتی کشیدند. آیت الله خوانساری که مدت ها در بستر بیماری بود به شنیدن خبر میگوید  بسیار مژده بزرگی بود. من حالم خوب شد دیگر کسالتی ندارم و عصری به مباحثه خواهم آمد. ص ۳۵

از هر منظری که به حوادث آن سالها بنگریم، زمانه، زمانه بیداری بود و دگرگونی. پویائی درفضای بهمریخته و پوست انداختنی تازه. بی غل و زنجیر و چماق. دیدن و شناختن و تازه هارا درک کردن. از سیاست و هنر و کتاب و سندیکا و حزب گرفته تا شریعت و علم و کتل و قمه زنی. بازار مکاره ای بود از کهنه و نو؛ بنجل و تر و تازه، ولی نارس و نپخته که خیلی زود بود برای آن محیط. تازه رهیده از قید و یند؛ با این حال امید فراوان بود برای روئیدن و جوانه زدن های تازه از هر نوعش

این که پایوران اسلام از الاحقر گرفته تا آیه الله عظماهای درونی و بیرونی از پاسخگویی به کسروی عاجز مانده بودند شکی نیست. با توجه به سابقهء تاریخی، آخرین علاج درماندگی توسل به خشونت و حذف مدعی از صحنه زندگیست. آبشخور اصلی حکم مهدورالدم فقهای اسلام نیز برآمده از عجز و درماندگیست و دلیل ناتوانیشان درپاسخ به پرسشهایی که ازنظر آنها جواب ندارد و سکوت یا بلاجواب گذاشتن نیز درحکم نابودی و مرگ است. این شیوه تنها به اسلام ختم نمیشود . در تمام ادیان الهی، خشونت؛ از اصول اولیه مقابله با هر دگراندیش است با نتیجه یکسان . در این وادی نه تنها ییشوای دینی؛ بلکه یک مومن عادی نیز آن چنان دراسارت ذهنی گرفتار است که کمترین اعتنائی به دلیل و منطق و خرد و عقل نمیتواندداشته باشد. و در دشمنی با بنیادهای فکری تا آنجا میتازد که در شوق رضایت الهی به ابدیت می پیوندد

این راه کهن و آزمودۀ عالمان دین است. منطق را جدی نمیگیرند. هستی شناسی و معارف علوم عقلی را کفر میدانند. سهلترین راه زدودن موانع سرراه، تکفیر است و الله اکبرگویان طناب دار. دارکشیدن اندیشه ها! روی سخن کسروی باید تأمل کرد برخی از ملایان آرزومندند که مارا تکفیر کنند و شریعت خود را به اجراء گذارند ... ما صد ایراد ریشه کن به کیش آنان میگیریم که به یکی پاسخ نمیتوانند داد و باز با چنین خیره روئی پیش میآیند. ما میگوئیم کیش شما از ریشه تباه است و آنان میخواهند با همان کیش مارا کافر خوانند. دراینجاست که باید هرکسی به اندازه نادانی آنان پی برد. ص ۱۳۰

بسیج علمای شیعه مقیم عراق برای کشتن کسروی تأکید دیگری برناتوانی و مقابله با عقاید کسروی است که یک تنه با لشگر ملایان درافتاده تا دکان چندین ساله شان را تخته کند. میگوید  ... آن ها دسته ای هستند که دراین کشور مفت میخورند و کاری که از دستشان برمیآید ایستادگی دربرابرد پیشرفت بوده است هرگامی که مردم به سوی بهتری برمیدارنذ اینان با آن دشمند که تا توانند ایستادگی خواهند کرد ... مگر با مشروطه همین رفتار را نکردند و آن خونریزیها را به میان نیاوردند؟ مگر با دبستانها که برپا شده بود سالیان دراز دشمنی ننمودند. مگر با ثبت اسناد و دفتر های رسمی به کشاکش نپرداختند؟ ... این مردم آزاری ملایان از آنجا برخاسته که یک کار مشروعی در زندگی توده ای نمیدارند. نه بافنده اند، نه ریسنده اند، نه سازنده اند و نه کارنده اند، نه دوزنده اند و نه میخرند و نه میفروشند. یک جمله بگویم هیچکاره اند. قانون ها نیز جایی برای ایشان در میان توده ها باز نکرده و کاری به آنان نداده اند. خودشان میگویند پیشوایان دینیم و به مردم دیم می آووزیم ولی اینهم دروغ است. زیرا چیزهائی را که آنان میآموزند و مردم خودشان از پیش میدانستند. اینست چون کاری نمیدارند و بیکار هم نمیتوانند نشست به مردم آزاری میپردازند. ص ۱۴۰

دیدیم که درقتل کسروی حکومت و دینمداران دست در دست هم دارند و دراین مشارکت اسلامی آیت الله عظما حاج سیدابوالقاسم خوئی، علامه امینی حتا شهید محراب بعدی آیت الله مدتی ۱۲ دینار که برای تهیه مقدمات ازدواج پس انداز کرده بود ص۱۹. میپردازند تا سید را در وظیفه اسلامی اش یاری برسانند

... حکام وقت میخواهند که از روحانیت استمالت و بلکه استمالتها کنند، رضاشاه زدائی همچنان ادامه دارد. درحکومت علی سهیلی (بهمن ۲۱ تا فروردین ۱۳۲۳)، حاج آقا حسین قمی از عتبات به ایران میآید و به زیارت مشهد میرود. او که یکی از بزرگان عالم شیعه است ... از دولت میخواهد که چادر زنان را آزاد کند. مدارس مختلط را تعطیل کند. آموزش شرعیات و فقه را دربرنامه های درسی ابتدائی و متوسه بگنجاند و ... دولتیان هم به این درخواستها تن میدهند. ص ۲۳

درباره حاج آقا حسین قمی که بعد از مرگ آیت الله اصفهانی مقام مرجعیت یافته ولی عمرش کفاف نمیدهذ و سه ماه بعد درکاظمین وفات می کند ۲۲ فرزند ذکور و اناث ... از آثار ایشان است ص ۹ روایتی آورده است که نقل میشود یکی از ثقات میگفت من خود حاضر دفن ایشان بودم که پس از گذاردن جنازه ایشان درمیان قبر دیدم که آقازاده بزرگ ایشان چندین شیشه کوچک مملو از آب را درمیان قبر ایشان گذارد. پرسیدم چیست اینها؟ گفت این شیشه ها پر از اشگ چشم ایشان است که در نیمه شب از خوف خدا ریخته و درآنها جمع و وصیت فرموده آن هارا با ایشان دفن کنند و دراین عمل اقتدا به اجداد و اسلاف گرامی خود به خصوص مادر عزیزش فاطمه زهرا علیها سلام نمودند. صص ۳۲  ۳۱

به زمان نخست وزیری صدرالاشراف، پرونده سازی و تعقیب کسروی حالت جدی تری میگیرد. دردولت قوام السلطنه با تدارک های قبلی، کسروی با محافظ شخصی دراتاق بازپرس به قتل میرسد. علما که فتوای قتل راداده اند نفس راحتی میکشند. آیت لله خوانساری باشنیدن خبر ازبستر بیماری بلند میشود و سر و مر و گنده میرود سر درس و بحث

آدمی حیران میماند از این بیرحمی و شقاوت و سنگدلی علمای دین مبین. که خبر شنیدن قتل فجیع دانشمندی را مژده بزرگی تلقی میکند! انگار سعدی این بیت را درباره دیگر آدمیان! گفته است

سیه اندرون گردد و سنگدل                که خواهد که موری شود تنگدل

آقای خمینی که از نخستین فتوا دهندگان قتل کسروی بود وقتی حکومت اسلامی را درایران تشکیل داد گفت کسروی یک آدمی بود تاریخنویس، اطلاعات تاریخیش هم خوب بود ...  صادق خلخالی هم از قول آقای خمینی میگوید ... امام فرموده اند که کسروی در پژوهش از صاحب ذریعه، حاج آقا بزرگ تهرانی برتر است ...  ص ۱۹۰

حقیقت، بستر اندیشه های پاک و روشن است. خورشیدوار زیر ابرهای سنگین میماند اما از اصالت و ماهیت نورانیش کاسته نمیشود. وقتی حکومت استبدادی ولایت فقیه به کار افتاد و قلع و قمع ها شروع شد، آنگاه که تب انقلاب فرو نشست. جاپای حکومتیان محکم و استوار شد؛ عده ای از انقلابیون بین خواب و بیداری به خود آمدند و زبان به اعتراض گشودند. دراین میان ناراضیانی چند دراعتراض به سانسور و خفقان مورد تعقیب حکومت قرار گرفتند که تا به امروز ادامه دارد. طولی نکشید که اعتراض ها به حالت طغیانهای خود جوش؛ هرچند پراکنده و هریک به بهانه ای شکل گرفت. حرفهائی از گوشه و کنار بلند شد که شگفت آور بود. آن هم از قول عده ای از پایوران حکومت و از نخستین تئوریسین ها که هم حرفها تازگی داشت و هم رو به عقلانیت بود ؛ از سنخ سخنان کسروی که هفتاد سال پیش مطرح میکرد. حرف های پخته و بیدار کننده. دکتر سروش که درآغاز حکومت اسلامی، با پروژه انقلاب فرهنگی من درآوردی خود و دار و دسته نا آگاهش دراوج شور انقلابی، دانشگاه هارا به تعطیلی کشاند و پاکسازی و فرار مغزهارا تدارک دید و با این عمل نسنجیده و خیانت بزرک، لطمه جبران ناپذیری به برنامه های آموزشی کشور زد، صحبت از قرائت دوم اسلام را پیش کشید. نوری و کدیور درکسوت روحانی با محکوم کردن استبداد دینی و افشاگری غارتگران، صحبت از آزادی و قدرت خرد و خرد ورزی انسان نمودند و زندان را به جان خریدند. هاشم آغاجری پرورش یافته مکتب شیعه آب پاکی ریخت رو دست روحانیت و یکسره روحانیت را نفی کرد  اسلام طبقه ای به نام روحانیت نداشت. این دکان را باید تخته کنید. آغاجری در مبحثی جالب درباب عقل و خرد اجتماعی، ملایان حاکم را به باد انتقاد گرفت. اکبر گنجی روزنامه نگاری که با شجاعت بینظیرش روحانیان چپاولگر و شرکای سوداگرشان را بی آبرو کرد و  جرمش آن بود که اسرار هویدا میکرد از "فقه دنیوی عقلائی" بحث کرده با نیشخندی هشیارانه نوشت وقتی آیت الله خمینی ازجمهوری به همان معنایی که همه جا جمهوری است دفاع میکرد و میگفت "میزان رآی مردم است" هرکس میتواند اظهار عقیده خودش را بکند ... دراسلام دموکراسی مندرج است و مردم آزادند دراسلام، هم دربیان عقاید و هم دراعمال" ما تابع آرای ملت هستیم. ملت هرطوری که رأی داد ما از آن تبعیت میکنیم ... اکثریت ملت هرچه گفتند از ایشان معتبر است ولو به خلاف و یا به ضرر خودشان باشد و ... به چه حقی ملت پنجاه پیش از این سرنوشت ملتِ بعدرا معین میکند ... مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاص که در صدسال پیش از این هشتاد سال پیش از این بودند می توانند سرنوشت ملتی را که بعدها وجود پیدا میکنند آنها تعیین کنند. گنجی هشیارتر از ان است که خدعه های آقای خمینی را نداند و ده ها وعده و وعید مصلحت آمیز او را نادیده بگیرد و از آن همه جنایتهای هولناک چشم پوشی کند؛ ولی همین قدر که پرده هارا میدرد و میگوید  ... آیا آقای خمینی واقعا هیچگونه تعارضی بین جمهوری تمام عیار و نظام مبتی بر ولایت فقیه احساس نمیکرد ... ص ۵ (مانیفیست جمهوریخواهی، اکبرگنجی زندان اوین ۱۸ شهریور ۱۳۸۰ ص۲۱) جای تأمل دارد. باید روی این بحث ها مکث کرد

این اعتراض ها گام مثبتی است بسوی دریچه های تازه، رها شدن از خشک اندیشی، فرسودگی پایه های دینی، تأیید عقاید دگراندیشان مانند کسروی. طغیانگران امروزی همانها هستند که درآغاز انقلاب هریک به پیشواز آقای خمینی رفتند. قالی سرخ زیرپایش پهن کردند. - از انقلاب فرهنگی گرفته تا تشکیل وزارت اطلاعات که بازسازی ساواک بود، در قبای اسلامی و به مراتب خوفناکتر و جهنمی تر از آن - که پیامبر گونه وعده نیکبختی و سعادت مردم را میداد. اما درعمل دیدند که پیام آور مرگ و فلاکت شد. حکمرانی اش فاجعه بزرگ ملی شد جز نکبت و شوربختی و ماتم و سوگواری چیز دیگری در آستین نداشت
فکر نابودی ارزش های ملی دردآور است به همین انگیزه، وجدان های بیدار - ولو گناهکار - را به عصیان و طغیان میکشاند، محرومیت و زندان و طناب دار را به زندگی نکبت بار و عبودیت مسخ گونه ترجیح میدهد و از شرافت انسانی و رسالت ملی دفاع میکند
این تحولات فکری را با همه کمیتش نباید سرسری گرفت. باید ارج نهاد. چه کسی باور میکرد که مرید دلباختهء دیروزی آقای خمینی ازنگاه مجدد به دین و ضرورت سنجش عقلانی آن سخن بگوید و بدون کمترین هراس بنویسد که نگاه عقلانی به دین، چیز زیادی از دین باقی نمیگذارد و همو در نقدی روشن و شجاعانه، خطاب به آقای خامنه ای با برشمردن یکه تازیهایش درعرصه دین و سیاست و حکمرانی میگوید  ایشان نقد ناپذیرنر، خود را درمقام خداوی میبینند و چون حاکمان انتقاد ناپذیر، به دستگاه قضائی تحت امر خود دستور میدهند که مخالفان را با مجازات های سنگین از عرصه زندگی حذف کنند پیشین ص ۳۲

این تغییرات شگفت انگیز فکری را باید به فال نیک گرفت و همچنین کار بسیار ارزشمند ناصر پاکدامن که جای سپاس فراوان دارد

قتل کسروی را بایدخواند تا عوامل جهل و عقب ماندگیهارا شناخت. به دستاویز قدرت های استعماری، غفلت از استعمار و استثمار درونی و خودی، کم بها دادن به قدرت و نفوذ دشمن خانگی؛ این موریانهء عقل و شعور که ویرانمان کرده است ره به جایی نمی بریم

قتل کسروی تاریخ اجتماعی و فرهنگی و سیاسی مردمی ست که گرفتار اهریمن شده. دل به وعده های گزاف بسته و در حلقه اسارت سخنگویانِ رستاخیز الهی، عقلانیت را با خرافات تاخت زده است