ریشه های پیوند استراتژيك آمریکا و اسرائیل

ریشه های پیوند استراتژيك آمریکا و اسرائیل

یک سلسله ملاحظات استراتژیکی و جغرافیایی و سیاسی نقش مهمی در شکل گیری سیاست آمریکا در مورداسرائیل ايفا می کند.  پیوند نزدیک اسرائیل با آمریکا، با وضع منطقه خاورمیانه ارتباط دارد و دستگاه هاو سازمانهایی که طراحی سیاست خارجی آمریکا را به عهده دارند، آن را دارای اهمیت می دانند .
رویارویی با رژیمهای رادیکال و اسلامی منطقه
به اعتقاد دولت آمریکا، مسوولیت مهم این دولت در منطقه، رویارویی با رژیمهای عربی تندرو و افراطی است که متحد دولت اتحاد جماهیر شوروی سابق بودند و نیز رویارویی با حکومت های اسلامی است که اصول گرا شناخته می شوند و خطری برای مصالح آمریکا بشمار می روند، درحالی که روابط سرد یا سست با اسرائیل نمی تواند به رویارویی با این رژیمها کمک کند. رژیم صهیونیستی در این موضع گیری، با ایالات متحده آمریکا اشتراک عمل دارد چه در مقابله با رژیمهای عربی رادیکال و چه در رویارویی با حکومتهای اسلامی. تقویت روابط با اسرائیل، از این زاویه به هدف استراتژیکی آمریکا کمک می کند زیرا (قبل از پایان جنگ سرد) از طرف اتحاد جماهیر شوروی سابق درمحاصره بود و اکنون نیز از طرف حکومت های اسلامی یا دولتهایی که با حکومتهای اسلامی همسو می باشند، درمحاصره است.
مقابله با نفوذ شوروی
در اواخر دهه پنجاه، و در دوران جنگ سرد، اتحاد جماهیر شوروی به اقدامات گسترده ای برای تجهیز تعدادی از کشورهای عربی با سلاحهای شوروی دست زد. مسلح ساختن کشورهای عربی به وسیله روسها، به معنای نفوذ شوروی در منطقه ای بود که از مناطق نفوذ غرب به شمار می رفت. و چون توافقنامه ای بین شوروی و آمریکا در موردتوقف فروش اسلحه به این منطقه وجود نداشت، ایالات متحده آمریکا در اثر این شرائط به مجهز ساختن اسرائیل باجدیدترین انواع سلاحها روی آورد تا نفوذ غرب در منطقه را حفظ کند و یا اسرائیل را آماده کند تا نقطه تهدید وفرسایش جهان عرب باشد و از این راه اتکای آنها به شوروی کاهش یابد و به زیر چتر نفوذ غرب درآیند. در آن زمان این روش آمریکا تعجب بسیاری از ناظران را برانگیخت زیرا از یک طرف خود این عمل موجب افزایش نقش و تاثیر شوروی در خاورمیانه گشت، و از طرف دیگر، اسرائیل از نظر نظامی چنان تقویت گردید که تا آن زمان،نمونه دیگر نداشت!
کسانی که سیاست آمریکا  در خاورمیانه را ترسیم می کردند، عقیده داشتند که مسلح شدن کشورهای عربی با سلاحهای شوروی، چه بسا این دولتها را به جنگ با اسرائیل بکشاند، از این رو از دید آنهاتلاش آمریکا در جهت مسلح ساختن اسرائیل نوعی «روش بازدارنده » بود که مانع پیدایش جنگ می شد. این روش آمریکا مسخره آمیز به نظر می رسید زیرا مسلح شدن اسرائیل با سلاحهای پیشرفته آمریکا کشورهای عربی را واداشت تا در جستجوی سلاحهایی باشند که بتوانند با آن با اسرائیل مقابله کنند. از طرف دیگر برتری نسبی اسرائیل از نظرسلاحها و تجهیزات نظامی، این رژیم را وسوسه کرد که از سال 1948  دست به چندین جنگ در منطقه بزند
سیاست آمریکا در جهت مسلح ساختن اسرائیل موجب افزایش بحران در منطقه گشت، به مسابقه تسلیحاتی در خاورمیانه دامن زد و کشورهای عربی را واداشت که به صورت روزافزون به اتحاد جماهیرشوروی متکی باشند، در نتیجه آمریکا با این روش نتوانست نفوذ شوروی را محدود کند و موفق به جلب دوستی کشورهای عربی شود، بلکه تنها میزان همکاری آن با رژیم اسرائیل بالا رفت و به همان اندازه در زمینه روابط باجهان عرب زیان دید.
مصالح اسرائیل یا مصالح آمریکا؟
در این میان دوستداران اسرائیل در مورد همکاریها و روابط استوار آمریکا و اسرائیل علت دیگری را نیز ذکرمی کنند و آن این است که حمایت نظامی و مالی از اسرائیل نیاز به حضور نیروهای نظامی آمریکا در منطقه را کاهش می دهد زیرا پشتیبانی آمریکا از اسرائیل باعث می شود که اسرائیل در دفاع از خود به نیروهای خویش متکی باشد و در نتیجه احتمال مداخله آمریکا برای دفاع از اسرائیل بسیار کاهش پیدا می کند.
اما طراحان این سیاست ها ناگهان از هدف: «تلاش ایالات متحده آمریکا برای حفظ مصالح استراتژیکی خویش ازطریق تقویت اسرائیل » به سوی «تلاش برای تقویت اسرائیل در جهت تامین توان دفاع این رژیم از خویشتن » منحرف شدند و آمیخته شدن استراتژی عمومی آمریکا با استراتژی تامین امنیت اسرائیل، از دهه شصت برطراحی استراتژی آمریکا سایه افکنده است. موضوع خطرناک تر این است که خلط بین این دو استراتژی -که بعضی ازنویسندگان تلاش بیهوده ای برای جداسازی آن دو می کنند- از ویژگیهای بدیهی استراتژی آمریکا در منطقه گشته است. مجموعه گروههای فشار اسرائیلی در آمریکا از هر فرصتی استفاده می کنند تا این معنا را دیکته کنند که هرروشی که مصالح استراتژی اسرائیل را تامین کند در واقع مصالح استراتژی آمریکا را تامین کرده است!
آمریکا و رژیمهای محافظه کار عرب
روابط نیرومند آمریکا و اسرائیل هر قدر هم که در جهت هم پیمانی پیشرفت کند، هرگز موجب افت روابط آمریکابا کشورهای عربی محافظه کار نمی شود . این معنا را زمامداران عرب بخوبی می دانند . آمریکا همچنان به حمایت از اسرائیل بیش از پیش ادامه داده بدون آن که از طرف کشورهای عربی یا عکس العمل مناسب روبرو گردد! رهبران عرب ملاحظه کردند که تحریم صدور نفت به ایالات متحده از طرف کشورهای عربی هنگام جنگ اکتبر در 1973م موجب بحران بزرگ انرژی گشت که سیاست آمریکا را به لرزه درآورد و این دولت را واداشت که برای رام کردن کشورهای عربی، با سرعت و قدرت وارد عمل شود. نتیجه این سیاست، جلوگیری از به کار بردن «سلاح نفت » توسط کشورهای عربی (با وجود تاثیر فراوان این سلاح) و افزایش حمایت از رژیم اسرائیل بود. از آن روز پشتیبانی مالی و همچنين نظامي آمریکا از اسرائیل افزایش یافت تا این رژیم تقویت گردد وبعد از جنگ اکتبر 1973 یک نیروی تهدید کننده باشد . واشنگتن احساس کرد که اعتماد و اتکایش به اسرائیل، افزایش کمک مالی و تسلیحاتی به این رژیم را می طلبد.
اینها گوشه هایی از ویژگیهای سیاست آمریکا در برابر اسرائیل است که سیاستی حمایتگرانه، هم پیمانی استراتژیکی وبه صورت طرفداری یک جانبه و کا مل است. کشوری که چنین روشی را در پیش می گیرد و هم پیمان خود را به اخلال در امنیت منطقه تشویق می کند، نمی تواند بی طرف یا واسطه حل اختلافها باشد، اما چه باید کرد، به رغم تظاهرآمریکا به بی طرفی، واقعیتها وضعی را بر جهان عرب تحمیل کرده که در شرائط فعلی بدتر از آن وجود ندارد.
هیچ قطعنامه ای در شورای امنیت تصویب نمی شود که برخلاف میل اسرائیل یا به ضرر مصالح این رژیم باشد. موضع گیری آمریکا در شورای امنیت، در برابر نقض مکرر قرارداد «اسلو» توسط اسرائیل دلیلی بر ساختگی بودن بی طرفی ادعايي آمریکا است .