پيوند بهائيت با صهيونيسم و نظام سلطه
یکی از شاخصههای بارز ملت ایران، پشتوانـۀ تمدنی اصیلی است که گرایش فرهنگی این ملت به معنویت و اعتقادات ریشهای دینی را نشان میدهد.
تاریخ کهن این مرز و بوم، هر اندیشمند و پژوهشگر منصف را به تکریم خردورزی این ملت، و تعظیم در برابر پیشینۀ تاریخی و دستاوردهای فکری وی فرا میخواند. ایرانیان، همواره، با پیروی از دیانت اصیل و جاودانۀ اسلام و ایجاد رابطۀ عمیق و تعامل گسترده میان آن با اندیشههای کهن این سرزمین، عملاً صلاحیت و قابلیت خویش را در پذیرش و توزیع جاودانگی اندیشۀ ناب الهی نشان دادهاند.
این خصیصه، عامل تحولات عمیق تاریخی، تحکیم وفاق و همبستگی ملی، و تقویت پایداری اجتماعی ملت ایران در طی تاریخ بوده است، به گونهای که با این همبستگی اجتماعی، که ریشه در اعتقادات ناب دینی دارد، توانسته است سختیها، ناملایمات و حوادث ناگوار را تحمل کند و همچون تحقق انقلاب اسلامی، آزمونهای پیش روی را با کامیابی و موفقیت به منصه ظهور رساند.
تجربۀ تاریخی مؤیّد آن است که دشمنان این ملت بزرگ، که تاب تحمل این قابلیت تمدنی را ندارند و آن را مانعی در راه تحقق اهداف استعماری خود میدانند، سعی کردهاند به شیوههای مختلف، این اعتقادات را منحرف، زمینگیر یا استحاله کنند. آنان درصدد برآمدهاند باورها و ارزشهای اعتقادی جامعه را سست کنند، اندیشههای ساختگی و معارض را رواج دهند و نوعی تقلیدگرایی محض را شایع سازند، تا از این طریق، ریشۀ باورهای اعتقادی و دینی اثربخش ملت را خشک گردانند.
نگاهی به شکلگیری آرا و اندیشههای معارض با ریشههای داخلی با توجه به زمینههای خارجی آنها نشان میدهد که این ملت با آگاهی و هوشیاری، عکسالعمل در خور ستایشی از خود نشان داده است، اما همچنان این اقدام، سلاحی است که استعمار در سراسر جهان و خصوصاً در کشور ما به کار گرفته است و خواهد گرفت، و طبعاً باید برای مقابله با آن، و خنثیسازیاش، تمهیدات و تدابیر لازم اندیشیده و اعمال شود.
اگرچه بعضی از این تفکرات، از لحاظ اصول و معیارهای اولیه شکلگیری و منابع مستند، کاملاً ضعیف و غیرعلمی است و به هیچ رو توان اقناع افراد آگاه و تیزبین را ندارند، صاحبان و متولیان آن، با استفاده از ابزارها و شگردهای سیاسی و تبلیغاتی و...، و با حمایت و هدایت دشمنان این ملت، در گوشه و کنار جامعه سعی میکند مردم (بهویژه افراد ساده و کماطلاع) را فریب دهند.
فرقۀ بهائیت از جمله این مسلکهای سست و بیبنیاد است که از سویی فاقد اصول، معیارها و ملاکهای دینی قوی و مستند است و از سوی دیگر فاقد پیشینۀ سیاسی ــ تاریخی قابل دفاع برای رهبران و بنیانگذاران خود. این فرقه، بهویژه با پیوند آشکاری که سران آن از دیرباز با قدرتهای استکباری و نظام سلطۀ جهانی داشته و دارند، امروزه در چنان وضعیتی به سر میبرد که برای افراد دقیق و نکتهسنج، نیازی به بحث علمی و استدلالی برای نقد و ردّ مدّعیات شبهدینی آن وجود ندارد. اما همۀ افراد، در بینش و آگاهی، یکسان نیستند و علاوه بر این، افراد آگاه و تیزبین نیز به توسعه و تعمیق آگاهیهای خویش نیاز دارند.
لذا هدف از نگارش اين مقاله، عمدتاً ارتقای سطح آگاهی و عمق بینش اهل خرد و اندیشه است که در هر سطحی از اعتقاد دینی و ملی هستند، پاسداری از استقلال و سربلندی کشور ایران و پایداری در برابر دشمنان رنگارنگ آن را اولویّت اصلی خویش قرار میدهند؛ مخاطبانی که با اندیشۀ ناب همراه هستند، خواهان درک صحیح و کامل اوضاع جامعه خویشاند و نسبت به رویدادها و اتفاقات پیرامونیّ احساس مسئولیت میکنند؛ کسانی که ایران عزیز را دوست میدارند، اعتقادات و باورهای دینی و اسلامی را سرمایۀ گرانقدر ملی میشمارند و پاسداری و صیانت از آنها را وظیفهای شرعی و حتی میهنی قلمداد میکنند.
توجه به نکات زیر، ضرورت بحث در مورد فرقۀ بهائیت و بررسی آن را بیش از پیش آشکار میسازد:
1ــ ضرورت شناخت استعمار، و شیوههای دسیسه و عملکرد آن، بر کسی پوشیده نیست. نکتۀ درخور ملاحظه آن است که استعمار، با امکانات و افزارهای گوناگون خود عمل میکند و طبعاً شناخت آن، بدون شناخت دقیق و کامل این افزارها، و نحوۀ عملکرد آنها، ممکن نیست؛ چنانکه، نابودی استعمار نیز در گرو قطع تمامی دستها و خنثیسازی کلیه دسیسههای آن است. نمیتوان با امپریالیسم و استکبار درافتاد، درحالیکه از فراماسونری، صهیونیسم، مسیحیت صهیونیستی، میسیونهای تبشیری، و دیگر عوامل رنگارنگ سیاسی و فرهنگی و نظامی و اقتصادی آن چشم پوشید و آنها را به حال خود واگذاشت تا از درون و بیرون، فتنه کنند و موریانهوار به جان انقلاب و نظام اسلامی افتند. تشکیلات جهانی بهائیت نیز، که مرکز اصلی فعالیت و تصمیمگیری آن در امریکا و اسرائیل قرار دارد، به شهادت تاريخ یکی از ابزارهای استکبار جهانی است که باید آن را دقیقاً شناخت، پیشینه و وضع کنونیاش را در پیوند با استعمار خارجی معلوم ساخت و کارکردی را که به عنوان پیشمرگ استکبار در حال حاضر بر عهدهاش نهادهاند (و به همین دلیل نیز آشکارا از آن حمایت میکنند) دریافت و در حد و اندازهاش (نه کمتر و نه بیشتر) بدان پرداخت و برایش برنامهریزی کرد. البته این فرقه و تشکیلات آن، بدون هدایت و حمایت نظام سلطۀ جهانی، هیچ است، اما اولاً باید توجه کرد که در مقام یکی از ابزارهای نظام سلطه عمل میکند و بنابراین در توزین واقعی آن، باید به جایگاه وی در محور مختصات استعمار توجه کرد، و از این روست که میبینیم در دو دهۀ واپسین سلطنت پهلوی، و در غیبت اجباری رهبر نهضت اسلامی (امام خمینی قدس سره) از کشور، شماری از وابستگان این فرقه با پشتیبانی امریکا و اسرائیل، مهمترین پستهای سیاسی، فرهنگی و نظامی را در ایران اسلامی (بهرغم مخالفت ملت مسلمان ایران) به چنگ میآورند و تا آن قدرتها بر این سرزمین سیطره دارند جولان میدهند و با پیروزی قیام ملت بر ضد استکبار، یک شبه همه چیز را از دست میدهند. ثانیاً، تجربه نشان داده است که این گروه، هرچند در «اثبات» مدّعیات خویش ناتوان است، قوّۀ «تخریب»یاش بر ضد اسلام کم نیست و میتواند به شیوههای گوناگون، از جمله به وسیلۀ شبههافکنیهای سیاسی و فرهنگی بینام و با نام خود در سایتها، جراید، و محافل دانشگاهی و...، به باورهای دینی نسل جوان، و کیان نظام اسلامی آسیب وارد سازد.
2ــ دکترین مهدویت و فلسفۀ انتظار، ریشهایترین و اثربخشترین اصول اعتقادی اسلام و تشیع به شمار میرود و تأثیر مثبت آن بر تحول سلوکی و درونی انسان و بسترسازی برای حضور متعهدانه و تأثیرگذار وی در جامعه، بسیار جدی و اساسی است. این خصیصه، به عنوان عاملی کلیدی در مصونیت سیاسی، فرهنگی، و اجتماعی جامعه ایران، و به صورت جدیترین مانع بر سر راه قدرتهای شیطانی و تحقق اهداف پلید آنها، حائز اهمیت فراوان است. لذا نظام سلطه به منظور بیاثر کردن این منبع تولید انرژی معنویتگرایی، به حمایت از فرقههایی نظیر بهائیت برخاسته است تا از این راه، باورها و ارزشهای عمیق مهدویت را در ایران و جهان، مسخ و نسخ کند و با منتفی ساختن فلسفه انتظار منجی موعود (در جهانی که طواغیت، بر آن سیطره دارند) وضع ننگین موجود را تثبیت نماید و بدین ترتیب از نتایج باور حیاتبخشی که با دمیدن شور امید و انتظار در دل انسانهای مبارز، منافع مستکبران را به خطر میافکند جلوگیری نماید. جریان بابیت و بهائیت کاملاً با این تمهید شیطانی، همسو است و در این جریان، مفهوم نیابت امام زمان(عج) نخست از مسیر واقعی خود خارج و تحریف گردید، و سرانجام به نفی ایدة مهدویت منجر شد و ادعا گردید که دیگر انتظار امام زمان(عج) بیمورد است؛ همان انتظاری که به اعتراف اندیشمندان غربی نظیر هانری کربن و میشل فوکو، فلسفة وجودی تحرک اجتماعی شیعیان و زمینهساز حرکت آنان به سوی تحقق جامعۀ مطلوب جهانی است.
3ــ ریشههای شکلگیری جریان بهائیت در ایران را ــ همانند بعضی از فرقههای مشابه که قدرتهای استعماری از آنها حمایت میکنند ــ باید در محیطهای پیرامونی جستجو نمود، که به صورت نهادسازی (و نه فردی) با اهداف مشخص و همگام با نهادهای دیگر جهانی، به تخریب اصول دینی و ملی یک کشور اقدام میکنند. لذا مشاهده میشود که ارادۀ جدی استعمار همواره بر حمایت بیدریغ از این فرقه متمرکز بوده است. بعضی از شواهد این امر را میتوان در پشتیبانی صریح و آشکار سران امپریالیسم و صهیونیسم (امثال ریگان و اولمرت ) در سالهای پس از انقلاب و نیز در سخنان اخیر رئیس دانشگاه کلمبیا در جمع دانشگاهیان و اتهامات او به رئیس محترم جمهوری اسلامی ایران مشاهده کرد. باید اذعان نمود که بهائیت در ایران (بهویژه در سایۀ حمایت استعمار خارجی و موافقت استبداد پهلوی) فرصتهایی را برای فریب عدهای از افراد و تحریف دین به نفع قدرتها یافته و از آن بهره برده است، و این در حالی است که اسناد و مدارک معتبر تاریخی، به عنوان شواهد متقن و خدشهناپذیر، ذات و ماهیت غیر دینی این فرقه را نشان میدهد. بنابراین لازم است نسل فرهیخته و فهیم ایران اسلامی، با بررسی چنین مجموعۀ مطالعاتی، شرایط علمی مناسب و متقن را برای درک تحولات سیاسی ــ اجتماعی ایران، و ارتقای سطح آگاهیهای خود فراهم آورد.