تاريخچه نمايندگي اسرائيل در تهران

تاريخچه نمايندگي اسرائيل در تهران

 پس از اعزام عباس صيقل به عنوان فرستاده ويژه دولت ايران به اسرائيل (اواخر 1328) مقامات اسرائيلي اصرار زيادي به معامله متقابل و فرستادن نماينده‌اي به ايران داشتند. دكتر پينس رئيس اداره امورايران در وزارت خارجه اسرائيل درديدار با صيقل اظهار مي‌داردكه همانطوري كه دولت اسرائيل وي را به عنوان مأمور رسيدگي به امور اتباع ايران پذيرفته،‌دولت ايران هم نماينده اسرائيل را بپذيرد. در پاسخ وي، صيقل اظهار مي‌دارد كه اعزام وي جهت حل و فصل مزاحمتي بود كه نسبت به اتباع ايراني فراهم شده و يادآور مي‌شود كه اسرائيل اتباعي در ايران ندارد كه نماينده‌اي براي رسيدگي به امور آنها به ايران بيايد. (1)
باتوجه به اصرار زياد و فشار اسرائيلي‌ها به صيقل مبني بر عمل متقابل، صيقل طي گزارشات خود به مركز، اين مطلب را منعكس مي‌نمايد. وي در يكي از گزارشات پس از تكراردرخواست اسرائيلي‌ها مي‌نويسد:‌«اين نكته نيز قابل كمال توجه و دقت است كه از حالا نبايد دولت اسرائيل را عادت داد در كار يهوديان اتباع ساير كشورها مداخله نمايد يعني بايد به آنها اين قسمت را فهمانيد كه آنها دولتي سياسي هستند يا مذهبي.اگر خودشان رادولت سياسي مي‌دانند و به عضويت سازمان ملل متحد نائل شده‌اند، فقر در كاراتباع خودشان كه گذرنامه اسرائيل در دست دارند بايد مداخله كنند و اگر خود را دولت مذهبي و باصطلاح واتيكان يهود مي‌دانند نبايد در كارهاي سياسي مداخله كنند همچنانكه دولت شاهنشاهي كه يگانه دولت شيعه مذهبي جهان است به هيچ وجه در امور شيعيان اتباع ساير دول مداخله نمي‌كند. اگر اجازه مي‌فرمايند پس از مشورت با استاد محترم جناب آقاي دكتر قاسم‌زاده مشاور حقوقي وزارت امور خارجه اين نكته را ضمن مذاكرات خود با آنها گوشزد نمايم.» (2)
دولت ايران در مقابل اين خواست اسرائيل، قبول نمودن نماينده اسرائيل را منوط به شناسائي اسرائيل مي‌كند و اعلام مي‌دارد كه تا تكليف شناسائي دولت اسرائيل روشن نگرديده آمدن نماينده يا مأمورين رسمي از طرف دولت اسرائيل براي دولت ايران ايجاد محظوراتي خواهد نمود. (3)
در سال 1335 ش دكتر زوري دوريل كه از يهوديان اروپايي بود(4) به تهران اعزام شد تا نمايندگي اتاق بازرگاني اسرائيل را در پايتخت ايران افتتاح كند و به توسعة روابط بازرگاني دو كشور بپردازد. (5) البته عنوان رسمي دوريل رئيس بخش اقتصادي آژانس يهود بود كه تقريباً تمام امور مربوط به يك نمايندگي سياسي خارجي را انجام مي‌داد و سالها اين سمت را دارا بود . (6)
اگر چه جزئيات مأموريت دوريل مشخص نيست اما قدر مسلم آناست كه وي به منظور آماده‌سازي افكار عمومي مردم و ترغيب دولتمردان ايران به همكاري با اسرائيل فعاليت‌هايي انجام مي‌داده است. در سندي كه از سفارت آمريكا در تهران به دست آمده در مورد فعاليتهاي دوريل چنين آمده است: «نماينده غيررسمي اسرائيل در تهران، گنجاندن موضوعاتي در طرفداري از اسرائيل در مطبوعات محلي بسيار فعال بوده است. تماسهاي او از طريق عباس شاهنده ناشر مجله فرمان و مهندس عبداله والا، ناشر و مالك تهران مصور صورت مي‌گيرد.
چنين شايع است كه وي در خلال هفته اول نوامبر يكصدهزار ريال به روزنامه‌نگاران پول داده است.» (7) اقدامات وي در سالهاي بعد نتيجه داد و تعداد زيادي از روزنامه‌نگاران به اسرائيل سفر كردند و با مقامات اسرائيلي ديدارهايي انجام مي‌دادند كه اين اقدام در راستاي زمينه‌سازي براي بسط و توسعه روابط دو كشور صورت مي‌گرفت. (8)
زوي دوريل از اوايل تيرماه سال 1337 دايره كنسولي را ايجاد كرد كه تحت پوشش آژانس يهود و زير نظر خود وي مشغول فعاليت بود. اين امر بدون هماهنگي ساواك و بدون كسب اجازه از وزارت امور خارجه انجام گرفت. در نامة محرمانه‌اي كه در همين زمينه از ساواك به وزارت امور خارجه ارسال شده است: «طبق اطلاع واصله از اوايل تيرماه جاري دائر كنسولي در آژانس يهود داير، و زير نظر مستقيم دكتر زوي، ‌فرزند كرزن، شهرت دوريل تبعه اسرائيل، نماينده بازرگاني اسرائيل، بدون دخالت كاركنان آژانس يهود شروع بكار نموده و آقاي ياكو تبعه اسرائيل نيز تصدي قسمت ويزاي دايره مزبور را عهده‌دار و به مدارك مسافرين ورودي و خروجي يهوديان رسيدگي مي‌نمايد. متمني است دستورفرمايند چگونگي را به اين سازمان اعلام دارند.» (9) كه البته وزارت امور خارجه از اين مطلب اظهار بي‌اطلاعي نموده و خواستار آن مي‌شود كه ساواك نتايج تحقيقات خود را به اطلاع وزارت امور خارجه نيز برساند. (10)
دوريل در 24 مي 1962 طي نامه‌اي به وزارت امور خارجه، فهرست اسامي و مشخصات اعضاي هيأت اسرائيلي مقيم تهران را به اين ترتيب ذكر كرده است. 1 . مايري عزير، (11)، كنسول داراي تابيعت ايران 2 . يوحنيارينو (12) رايزن اقتصادي 3. زوي رفيعه (13) دبير دوم. (14)
در سال 1341 نورالدين كيا مدير كل وزارت امور خارجه طي نامه‌اي به ابراهيم تيموري نماينده ايران در اسرائيل ضمن اشاره به يكي از نامه‌هاي ارسالي از سوي آن نمايندگي مي‌نويسد:
«... ذكر جمله (به قسمت امور كنسولي نمايندگي اسرائيل در تهران فرستاده مي‌شود) موجب تعجب گرديد. خواهشمند است در آينده در مكاتبات خود رعايت اين موضوع را بفرمائيد».(15) و بدين ويسله از وي مي‌خواهد از ذكر نام قسمت اموركنسولي نمايندگي اسرائيل در تهران خودداري گردد. تيموري ضمن ارسال پاسخ مي‌نويسد كه ذكر جملة مزبوردر نامه،‌عين گفتة عضو وزارت امور خارجه اسرائيل بود و مي‌نويسد: «.... براي مزيد استحضار جنابعالي در اينجا بايد به عرض برساند در تهران به همان نشاني كه در نامه 208 ذكر شده ساختمان نسبتاً بزرگ و 3 طبقه وجوددارد كه طبقه دوم آن محل كار شخصي است بنام دكتر دوريل كه خود را نماينده اسرائيل در تهران مي‌نامد و چند نفري به عنوان دبير اول و دبير دوم وغيره با او همكاري مي‌كنند. در طبقه سوم همان ساختمان شخص ديگري بنام كلنل ياكوب نيمرودي با يكي دو نفر نظامي ديگر از ارتش اسرائيل به كار اشتغال دارند خودرا نظامي نمايندگي اسرائيل در ايران مي‌خوانند و بالاخره در طبقه اول ساختمان مزبور يك نفر ديگر بنام آقاي دينولت مشغول كار است كه خود را وابسته بازرگاني نمايندگي اسرائيل در تهران مي‌شمارد. همانطور كه جنابعالي هم قطعاً كمابيش اطلاع داريد فعاليتها اينها از مقامات دولتي ايران پوشيده نيست و غالب مقامت ارتش و غيرارتش هم با آنها رفت‌و آمد و تماس دارند. بهرحال چون در بعضي مكاتبات برحسب ضرورت ممكن است احتياج به ذكر اين تشكيلات بشود و براي آنكه دوباره جمله «نمايندگي اسرائيل در تهران» تكرار نگردد، استدعا دارد بفرمائيد براي آن چه نامي بايد نهاد؟» (16)
مطلب ديگري كه در زمرة اقدامات مأمورين اسرائيلي در ايران، جهت رسميت دادن به حضور خود در ايران به شمار مي‌رفت اين بودكه از اوايل سال 1342 گذرنامه‌ها و يا رواديد صادره از طرف مأمورين اسرائيل در تهران با مهري با علامت رسمي دولت اسرائيل و عبارت «دولت اسرائيل ـ نمايندگي تهران» مهر مي‌شد در حاليكه قبل از آن رواديد صادره با مهري با عبارت «وزارت مهاجرت اسرائيل ـ اداره مهاجرت ـ تهران» مهر مي‌شد. (17)
ماير عزري يكي از اعضاي هيأت نمايندگي اسرائيل در ايران بود كه چند سال پس از دوريل به هيأت نمايندگي اسرائيل در تهران پيوست، ‌تاريخ دقيق شروع به كار وي در هيأت نمايندگي دردست نيست اما در حدود سالهاي 40 ـ 1339 مي‌باشد. ماير عزري يك يهودي ايراني اهل اصفهان بود كه در سال 1950 م به اسرائيل مهاجرت كرده بود. مأموريت عزري رسمي نبود و هيچ‌گاه استوارنامه‌اي در دست نداشت و خودش را يك يهودي ايراني كه به ميهن و زادگاهش بازگشته معرفي مي‌كرد. عزري دوسال در دانشكده حقوق دانشگاه تهران تحصيل كرده بود و بسياري از كساني را كه اكنون در رأس مقامات سياسي و اقتصادي ايران قرار داشتند مي‌شناخت. تسلط او به زبان فارسي و آشنايي‌اش با آداب و رسوم ايراني باعث شد كه سالهاي زيادي در ايران به عنوان رئيس هيأت نمايندگي اسرائيل، انجام وظيفه كند. (18)
روزنامه معاريو مورخ بيست و دوم ارديبهشت 1342 با درج خبري با عنوان «درجه‌وزير مختاري نماينده اسرائيل در تهران» خبر دادكه ماير عزري به درجه وزيرمختاري نائل آمده. در ادامه در رابطه با نمايندگي اسرائيل در تهران نوشت كه علي‌رغم فقدان روابط عادي ديپلماتيك،‌ يك نمايندگي اقتصادي كه داراي اختيارات كنسولي نيز هست به رياست دكتر دوريل در تهران فعال است. (19) ترفيع عزري به درجه وزيرمختاري نشانه پيشرفت روابط دو كشور بود.
حدود 3 ماه پس از آن، يعني در مردادماه 1342 همان روزنامه خبري درج كرد به اين عنوان كه نماينده اسرائيل در ايران به درجه سفيري ارتقاء يافت. (20) و اين ارتقاء را نشانه فعاليت فراوان وي در زمينه بسط روابط دو كشور و اهميت زياد اسرائيل براي تهران دانست. در پي انتشار اين اخبار در جرايد اسرائيل، تيموري نمايندة ايران در اسرائيل با حضور در وزارت خارجه اسرائيل، مراتب اعتراض خود را به انتشار اين اخبار اعلام داشت. (21)
اعضاي نمايندگي اسرائيل در ايران تقريباً از تمام مزايا مصونيت‌هاي ديپلماتيك نداشتند و حتي خودروهاي دوريل، سفيركبير، عزري، وزير مختار و كلنل نيمرودي وابسته نظامي پلاك سياسي داشتند. (22) براي هر چه روشن‌تر شدن جايگاه هيأت نمايندگي اسرائيل در تهران قسمتي از روزنامه يديعوت اخرونوت مورخه 2/1/1964 را عيناً نقل مي‌كنيم: «دكتر دوريل مي‌گويد: وقتي كه من به سياستمداران ايراني گوشزد مي‌كنم كه ديگر حالا موقع شناسايي اسرائيل فرارسيده است،‌ در جوابم مي‌گويند: «صبر كنيد موقع آن هم خواهد رسيد. به علاوه اين شور و هيجان شما براي چيست؟ شما كه به غيراز پرچم همه چيز در اينجا داريد.» حقيقت اين است كه موضوع فوق صحت دارد و همين امر جنبه مخصوص روابط دو كشور را مورد تأييد قرار مي‌دهد. گذشته از حق برافراشتن پرچم اسرائيل بر روي ساختمان و ماشين‌‌ها،‌ هيأت نمايندگي ما در تهران از همه چيز برخوردار است. دكتر دوريل و معاون وي مسيو عزري درجه سفير ووزير مختار دارند و به همين عنوان به كليه مراسم ديپلماتيك .... دعوت مي‌شوند.كلنل يعقوب نمرودي از هر لحاظ وابسته نظامي محسوب مي‌گردد و از لحاظ روابط خود با سران ارتش ايران حسادت بسياري از وابسته‌هاي نظامي رسمي را بر مي‌انگيزد. اعضاء هيأت نمايندگي حق دارند از مغازه ديپلماتها خريد كنند و چندي پيش نمرات سي‌ ـ دي (CD) نيز براي ماشين‌هاي آنها نصب گرديد (اين امر پس از قطع روابطمصر و ايران روي داد و مقامات ايراني نمرات سي ـ دي ماشينهاي مصري را به اسرائيليها دادند). (23)
در ادامة همين رفتار توأم با نرمش و دوستانه از سوي ايران با هيأت نمايندگي اسرائيل،‌ زوي دوريل از فرصت پيش آمده استفاده كرد و با ايجاد ارتباطات بسيار گسترده با مقامات دولتي و شخصيتهاي دانشگاهي و روزنامه‌نگاران، سعي كرد به نفوذ زيادي در تمام حوزه‌ها دست يابد و از اين طريق به خواسته‌هاي روزافزون خود دست يافته و در نهايت شناسايي دوژور براي اسرائيل كسب كند. رفتار وي آنقدر حساسيت برانگز بود كه حتي نمايندگيهاي خارجي نيز در اين باره حساسيت پيدا كرده بودند. در يادداشتهاي محرمانه‌اي كه از اسناد لانه جاسوسي آمريكا در تهران بدست آمده در اين باره چنين آمده است : «دكتر زوي دوريل نماينده اسرائيل در محل،‌ در زندگي مشكوكي به سر مي‌برد. او بطرز گسترده‌اي در بين هيأت ديپلماتيك مي‌پلكد اما جزو آنان نمي‌باشد... تاكنون او تماسهايش را گسترش داده است و شكي نيست كه داراي تماسهاي مؤثري با مقامات ايراني مي‌باشد.» (24)
نفوذ اسرائيلي‌ها در دربار و ساير مراكز قدرت و دستيابي آنها به اطلاعات به حدي چشمگير بود كه پس از استعفاي شريف‌امامي از نخست‌وزيري در 15 ادريبهشت سال 1340 ش،‌ماير عزري نختسين فردي بودكه به علي اميني اطلاع داد كه شاه قصد دارد او را به نخست‌وزيري بگمارد. (25)
زوي دوريل در تيرماه سال 1343 بخشنامه‌اي به نمايندگيهاي سياسي مقيم تهران فرستاد كه در آن بعنوان سفير اسرائيل در تهران امضا كرده بود. اين اقدام خارج از نزاكت وي واكنش وزارت امور خارجه را برانگيخت. در آن زمان عباس آرام وزير خارجه بود. وي ضمن تذكرات شديدي كه به وي داد، طي تلگرافي به صدريه نماينده ايران در اسرائيل، از وي خواست تحقيق كند تا معلوم شود كه آيا دوريل خودسرانه چنين اقدامي كرده يا با اطلاع دولت خود اين عمل را انجام داده است .(26) مقامات وزارت خارجه اسرائيل در پاسخ به استعلام نماينده ايران ضمن پاسخهاي مبهم متذكر شدند كه به نمايندگي‌شان در تهران خواهند گفت كه در آينده از اين قبيل اقدامات خودداري كند. (27) وزارت امور خارجه ايران در پاسخ خواهان آن شد كه بخشنامه‌اي كه برخلاف موازين بين‌المللي به سفارتخانه‌ها فرستاده شده جمع‌آوري شده و اگر اين اشخاص از جانب خود مرتكب چنين خلافي شدند مورد مؤاخذه قرار گيرند. (28) وزير خارجه اسرائيل اين عمل را بي‌اهميت خواهند ولي درخواست جمع‌آوري بخشنامه را براي نمايندگي و دولت اسرائيل تحقيرآميز دانست و در ضمن مذاكرات با صدريه به احضار همه كاركنان خود يا گذاشتن فقط يك نفر اشاره كرد. (29)
در تلگرافي كه عباس آرام به نمايندگي ايران در تل‌آويز ارسال داشته آمده است: «امر و مقرر گرديده است ظرف 24 ساعت اوراق را جمع‌آوري كند... در آنجا مجدداً توضيح بفرمائيد اين عمي كه از اينها سرزده است هم مخالف قوانين بين‌المللي و هم سوءاستفاده از مهمان‌نوازي و محبت‌ها و مساعدتها است.... خود سفارتخانه‌ها از اين عمل سخت انتاقد مي‌كنند و اظهار تعجب مي‌كنند كه چگونه چنين اقدامي ممكن است از طرف اشخاصي به عمل آيد. ضمناً بفرمائدي كه اين چيزي كه ما از آنها مي‌خواهيم ابداً ارتباطي به روابط فيمابين ندارد. عمل خلافي است كه از شخصي سرزده است ومسؤوليت آن متوجه او مي‌شود. مقصود اين است كه هيچ فكري در مورد روابط نكنند.» (30)
صدريه در شهريورماه سال 1343 در اين ارتباط با گلداماير مذاكره كرده و نتايج اين مذاكرات و گفتگوها را به تهران منعكس كرد. هر چند متن اين مذاكرات در دست نيست ولي از پاسخي كه آرام به تل‌آويو ارسال داشت مي‌توان موضوعات مطرح شده در ‌آن جلسه را حدس زد. در پاسخ تهيه شده توسط آرام آمده است: «لازم است با مقامات مربوط بلكه با خود خانم تماس گرفته اين طور بفرمائيد: مذاكرات را به تهران گزارش دادم جواب رسيده است كه اين صحبتها از ناحيه آنها واقعاً غير منتظره بوده، ترس از فلان آدم يعني چه. احضار اين و آن چه معني دارد. ما با وجود اين روابطي كه داريم، از اين اظهار به هيچ [وجه] خوشمان نيامده و انتظار نداشتيم. اين شخص در اينجا عملي را مرتكب شده است كه هيچ‌‌جا و هيچ‌وقت نظير آن ديده يا شنيده نشده... در مقابل اين عمل خبط وخطا ما گذشت بسيار كرديم... حالا آنها مبادرت به اينگونه صبحت‌ها ‌مي‌كنند. تهديد به جمع‌كردن يا تقليل دستگاه كه در ما اثري ندارد... ما هميشه با آنها روابط خوبي داشته‌ايم. دليل [هم] داريم كه داشته باشيم. ولي آنها ديگر نبايد توقع و انتظاراتي داشته باشند و اظهاراتي بكنند كه هيچ موجه نيست... مطالب فوق را در كمال صفا به آنها حالي فرمائيد كه در آتيه ديگر از اين حرفها نزنند.» (31) در نهايت دوريل كه به تل‌آويو فراخوانده شده بود به تهران بازگشت و قضيه به نحوي حل و فصل شد. اما اقدامات وي همچنان ادامه داشت.
در سال 1345 تلگرافي از سوي آرام وزير خارجه به صادق صدريه رئيس نمايندي در تل‌آويو ارسال شد كه در آن آمده است: «اين شخصي كه در ايناست خيلي موجب زحمت شده است. هر روز يك تقاضايي دارد كه جز بر همزدن روابط ايران با كليه كشورهاي عربي نتيجه ديگري ندارد. آيا دستور دارد؟ مطلب را در آنجا حالي فرماييد كه بايد فكري بكنند. هر روز مستقيماً از شخصيت‌هايي دعوت مي‌كند يا ملاقات مي‌نمايد كه حتي در مورد سفرا هم اجازه نمي‌دهيم...». (32)
به نظر مي‌رسد واكنش وزارت امور خارجه در قبال اين عمل نماينده اسرائيل دلايل چندي داشته است.اول اينكه اين اقدام نمايندگي اسرائيل چنانچه با عكس‌ العمل منفي دولت ايران مواجه نمي‌شد، احساسات و دشمني اعراب را عليه ايران بيش از پيش شدت مي‌بخشيد و مي‌توانست منجر به آن شود كه روابط ايران با كشورهاي محافظه‌كار عرب نيز دستخوش دگرگوني شده و به تيرگي بگرايد و ديگر اينكه كشورهاي تندروعب از اين مسأله به مثابه ابزار مناسب جهت انجام يك هجمه تبليغاتي عليه ايران استفاده كرده و افكار عمومي جهان عرب را عليه ايران بسيج نمايند.
از سوي ديگر افكار عمومي داخلي نيز، به ويژه پس از حادثة 15 خرداد سال 42 به شدت نسبت به اسرائيل و روابط ايران با آن كشور حساس شده بود و اين مسأله مي‌توانست عواقبي در داخل كشور در برداشته باشد و در تحريكات افكار عمومي و بسيج مردمي كه پس از سركوب قيام خونين 15 خرداد،‌ تحت خفقان و فشار شديد بودند مؤثر واقع شود.
مقامات وزارت خارجه سعي داشتند اين مسأله را به گونه‌اي به انجام رسانند كه به كليت روابط آسيبي وارد نكند و به نوعي خواهان آن بوند كه اين اقدام را يك اقدام شخصي نماينده اسرائيل قلمداد كرده وآنها را قانع نمايندكه ديگر نبايستي چنين اقدامي تكرار شود.
روابط ايران و اسرائيل در سالهاي دهة 40 رو به گسترش بود و يكي از نشانه‌هاي گستردگي ,روابط حجم وسيع نمايندگي و تعداد كاركنان آن در اين دوره مي‌باشد.يكي از منابع مفيد جهت اطلاع از كم و كيف امورات و حجم كار و تعداد كاركنان نمايندگي اسرائيل در اين دوره روزنامه‌نگاران اسرائيلي مي‌باشند كه در مسافرت‌هاي خود به ايران مسائل را از نزديك مورد بررسي قرار داده و در مقالات خود در روزنامه‌هاي اسرائيلي مسائل مربوطه را مطرح ساخته‌اند. يكي از اين افراد شخصي بنام زئب شيف مي‌باشد. وي در سال 45در روزنامه‌ هاآرتض دربارة نمايندگي اسرائيل در ايران مي‌نويسد كه هر چند ايران در اسرائيل نمايندگي كامل سياسي ندارد، اسرائيل نمايندگي سياسي بزرگي در ايران افتتاح كرده است. وي از دوريل و عزري و همچنين نيمرودي نام مي‌برد و در ادامه مي‌افزايد: «هيأت نمايندگي اسرائيل در تهران كه شامل كارشناسان متعدد و مختلف مي‌‌باشد 200 خانواده را شامل مي‌گردد و يكي از بزرگترين هيأت‌هاي اسرائيلي در خارج به شمار مي‌‌رود.»(33)
ماير عزري احتمالاً در سال 1348 به رياست هيأت نمايندگي اسرائيل رسيد و از درجه سفيري برخوردار شد. (34) انتخاب ماير عزيري به عنوان نماينده اسرائيل در تهران احتمالاً پيشنهاد شاه بوده و وي به شدت از عزري حمايت مي‌كرد و رابطه كاري بسيار خوبي با او ايجاد كرده بود. (35) در يكي از اسناد لانه جاسوسي كه گزارش ملاقات آمنون بن‌يوحنان وزير مختار نمايندگي اسرائيل در تهران با آندرو اي كيلگور از سفارت آمريكا مي‌باشد، چنين آ‌مده است: «آقاي بن‌يوحنان اظهار داشت كه دولت ايران با هيأت نمايندگي اسرائيل در تهران در تمام موارد همانند ساير سفارتخانه‌ها رفتار مي‌كند. سفير كبير ماير عزري به سهولت با شاه و ديگر مقامات بالاي ايران دسترسي دارد. وقتي سفيركبير در مسافرت است آقاي بن‌يوحنان نيز قادر است كه مقامات بالاي ايراني منجمله شاه را كه او براي انجام امور بين ايران و اسرائيل احتياج دارد، ملاقات نمايد. فقط از جنبه تشريفاتي است كه به هيأت نمايندگي اسرائيل به صورت متفاوت از ديگر سفارتخانه‌هاي معمولي در تهران رفتار مي‌شود. پرچمي از اسرائيل در هيأت نمايندگي افراشته نيست و هيچ علامتي در جلوي ساختمان،‌آن را به عنوان هيأت نمايندگي اسرائيل مشخص نمي‌كند. سفيركبير عزري در تشريفاتي كه آداب و رسوم، ديگر سفرا را ملزم به شركت مي‌كن حضور پيدا نمي‌كند... بن‌يوحنان گفت كه سفارتخانه‌هاي كشورهاي عرب در تهران كاملاً آگاهند كه هيأت نمايندگي اسرائيل در اينجا به جز براي موارد تشريفاتي در حقيقت مثل تمام سفارتخانه‌هاي ديگر مي‌باشد. آنها كاملاً اين وضعيت غيرعادي را قبول داشته و هيچ نكوهشي در مورد آن به دولت ايران نكرده‌اند...»(36)
ماير عزري موضع تهران در مورد عدم شناسايي رسمي را درك مي‌كرد. به همين دليل وي در سال 1963 با آقاي گواتي (37) وزير كشاورزي اسرائيل كه اصرار داشت اسرائيل با نصب تابلويي در ورودي نمايندگي‌اش در تهران با عنوان «سفارت اسرائيل» ايران را در مقابل يك عمل انجام شده قرار دهد، مخالفت كرد. (38)
در گزارش گفتگوي محرمانه بين ديويد تورجمن (39) دبير دوم نمايندگي اسرائيل در تهران و توماس گرين (40) يك مقام سياسي سفارت آمريكا در تاريخ 2 آوريل 1965 آمده است: «آقاي تورجمن گفت كه فعاليتهاي اسرائيل در ايران بيشتر به صورت پنهاني انجام مي‌شوند. وي گفت كه وقتي كه دولتش مشتاق توسعه روابط با ايران بود متوجه موقعيت حساس ايران در شناسايي اسرائيل شد و بنابراين خلي جهت توسعه روابط فشار نياورد» (41)
به طورخلاصه اينكه؛ اشتياق اسرائيلي‌ها براي كسب شناسايي رسمي و علني از دولت ايران كه هدف مهمي در سياست حاشيه‌اي بن‌گورين به شمار مي‌رفت، بالاجبار كاهش يافت و نظر به موقعيت ناپايدار ايران در جهان اسلام،‌ بقاي روابط ايران و اسرائيل مي‌بايستي در پوششي مخفي ادامه مي‌يابت. (42)
به نظر مي‌رسد ماير عزري نقش خودرا به عنوان سفير اسرائيل در ايران بسيار خوب بازي كرد و با توجه به آشنايي و تسلطي كه نسبت به اوضاع اجتماعي و سياسي ايران داشت و همچنين ‌آشنايي و دسترسي به مقامات بالاي مملكتي سعي مي‌كرد بدون ايجاد هرگونه بحران و يا بوجودآوردن حساسيت، به اهداف خود رسيده و برنامه‌هاي خود را اجرا كند. دربار به دليل فعاليتهاي عزري درگسترش روابط دو كشور به او نشان درجه دوم تاج اعطا كرد. علم در 19 شهريور 1352 در خاطرات خود مي‌نويسد: « به عزري نماينده اسرائيل در تهران نشان درجه دوم تاج اعطا شده است،‌ شاه به من دستور داد كه تاريخ فرمان همراه نشان را به پيش از جنگ ژوئن 1967 اعراب و اسرائيل تغيير دهم.» (43) و دليل آن نيز اين بود كه در روابط ايران و اعراب تيرگي حاصل نشود.
روزنامه يديعوت اخرونوت مورخ 30 تير ماه 1351 در مطلبي تحت عنوان راهنماي جهانگردي براي جهانگردان اسرائيلي مي‌نويسد كه: «براي مسافرت به خاوردور تهران بايد اولين ايستگاه مسافرت باشد.ايران يك كشور اسلامي در خاورميانه است و نسبت به اسرائيل بسيار دوستانه رفتار مي‌كند. در ايران سفارت اسرائيل رسمي نيست ولي اگر با مشكلي روبرو شديد راننده تاكسي شما را مستقيماً به ادارة اسرائيلي كه از تمام سفارتخانه‌هاي رسمي فعالتر است خواهد برد.»(44)
وقوع جنگ اكتبر 1973 و تأثيرات آن بر موازنه منطقه‌اي، دولت اسرائيل را وادار كرد كه مناسبات خود با ايران را مورد ارزيابي مجدد قرار دهد. در همين راستا يوري لوبراني (45) به جاي ماير عزري از ماه ژوئن به عنوان سفير اسرائيل در تهران منصوب گشت. دولت اسرائيل درصدد برآمد از تغيير سفيرش براي تغييردادن تشريفات نيز استفاده كند و موضع ديپلماتيك خودرا در ايران تقويت نمايد. در همين راستا عليرغم شيوة گذشته،‌ لوبراني با در دست داشتن استوارنامة رسمي از رئيس‌جمهور كشورش به عنوان شاه،‌ وارد تهران شد و هر چند خلعتبري به وي قول مساعد داد كه ترتيب ملاقات وي با شاه را بدهد ولي با رفتار مقامات حكومتي،‌ لوبراني متوجه شد كه شاه علاقه‌اي به پذيرفتن سفير اسرائيل و دريافت استوارنامة او را ندارد (46)
در دي ماه سال 1354 دولت اسرائيل جهت گسترش روابط توريستي دست به اقدامي يك‌جانبه زد و رواديد ورود را براي ايرانياني كه با گذرنامه عادي وارد اسرائيل مي‌شدند،‌ لغوكرد. يعني ايرانياني كه گذرنامه عادي داشتند مي‌توانستند بدون دريافت رواديد به اسرائيل وارد شده و تا سه ماه در اين كشور بمانند. (47)
در سالهاي نزديك به وقوع انقلاب اسلامي، روابط ايران و اسرائيل همچنان تداوم يافت و اسرائيلي‌ها حضوري جدي در ايران داشتند. در اوايل سال 1357 يكي از مقامات آموزش و پرورش اسرائيل بررسي مسائل مدارس اسرائيل در تهران به ايران سفر كرد. در همين ارتباط روزنامه هتصوفه مورخه 1/3/1357 مي‌نويسد: «اين مدرسه مخصوص فرزندان اسرائيلي‌ها نيست كه در تهران خدمت مي‌كنند و درآن 250 نفر از كودكان تحصيل مي‌نمايند.» (48) نگاهي به پرونده‌هاي نمايندگي ايران در تل‌آويو (برن 2 ) نشان دهندة اين است كه در سالهاي آخر رژيم پهلوي تعداد زيادي تحت عناوين مختلف وابسته سياسي و اقتصادي به ايران آمده در نمايندگي مشغول بكار بوده‌اند. (49) دربارة تعداد كارمندان و پرسنل نمايندگي اسرائيل آمار مختلفي وجود دارد كه در اينجا از ذكر آن خودداري مي‌شود. (50)
لوبراني كه خود سالها در سازمانهاي اطلاعاتي و جاسوسي سابقه كار داشت، درسال 1357 پيش‌بيني كرده بود كه شاه با بحران جدي مواجه خواهد شد و طي گزارش تلگرافي مبسوطي به وزارت‌خارجه اسرائيل اطلاع داد كه سرنوشت شومي در انتظار شاه است. وي پيش‌بيني كرد كه شاه بيش از 2 يا 3 سال ديگر در مسند قدرت باقي نخواهد بود. (51) وي دست كم از اوائل سال 1978 گزارشهاي تيره و تاري به تل‌آويو مي‌فرستاد. يكبار پس از آنكه در جزيره كيش با شاه ملاقات كرد، با يكي از مشاوران شاه روبرو شد كه از او پرسيد: «ايا اعليحضرت همايوني را ديديد؟».
لوبراني پاسخ داد: «آري»
وي گفت:«آيا واقعاً اين جرثومه انحطاط ايران را ديدي؟»
لوبراني شگفت زده شده مي‌گويد: «نمي‌توانستيم آنچه را كه مي‌شنيدم باوركنم. اين بدان معني بودكه مغز و ريشة دستگاهي كه شاه به آن متكي بود پوسيده و فاسد شده است». و نيز بعدها اظهار كرد كه ماهيت تشنجات در ايران را پيش‌بيني كرده بود. «زيرا از اتيوپي به ايران منتقل شده بودم و قبلاً يك رژيم پادشاهي ديگر را كه در حال پوسيدن بود مشاهده كرده بودم. در موقع اقامت خود در ايران خيلي زود تشخيص دادم كه تنها زيربناي سازمان يافته‌اي كه مي‌تواند در كشور فعاليت داشته باشد، جامعة مذهبي است.» (52)
وقتي در 26 شهريور 1357 / 17 سپتامبر 1978 موافقتنامه كمپ‌ديويد طي تشريفاتي امضا شد،‌ تهران دستخوس آشوب بود و رفته‌رفته رشته كار از دست شاه خارج مي‌شد. در اين هنگام دولت اسرائيل يوسف هارملين رئيس سابق سرويس امنيت داخلي (شين‌بث) را به جاي يوري لوبراني كه پنج سال در ايران خدمت كرده بود به سفارت در ايران منصوب كرد. (53) با نزديك شدن به اواخر سال 1357 حساسيتها در رابطه با روابط ايران و اسرائيل تشديد مي‌شد. روزنامه اسرائيلي معاريو در 26 شهريور 1357 نوشت: «... طبق اعتراف شاهنشاه فعاليتهاي اسرائيل در ايران به يك نمايندگي اقتصادي و سازمانهاي يهويد مثل آژانس يهود بين يهوديان ايران محدود مي‌باشد... اين واقعيت كه در اوج بحران ايران در ابتداي ماه جاري محافل اسلامي قطع رابطه كامل بين ايران و اسرائيل را خواستار شدند ثابت مي‌كند كه حضور اسرائيلي‌ها در ايران بسيار مشخص شوده و خاري در چشم مخالفان داخلي است.» (54)
سفارت اسرائيل در ايران فقط در زمينه اطلاعاتي فعال نبود بلكه در ساير زمينه‌ها نيز فعاليت چشمگير داشت. گاه به گاه سفارت، يهوديان ايران در سالني جمع‌ مي‌نمود و در اين جلسات ضمن سخنراني و تحريك روحيه قومي آنها براي كمك به اسرائيل اعانه جمع‌آوري مي‌شد و هر بار مبالغ كلاني پول ارسال مي‌گرديد. در اين جلسات كه احتمالاً ماهيانه بود، مأمورين اداره كل هشتم ساواك شركت داشتند. همچنين در سفارت ميهماني‌هاي نيمه‌خصوصي داده مي‌شد و سفراي برخي كشورها و كارمندان سفارتخانه‌ها و يهوديان سرشناس و گاهي مقامات ايراني در اين ميهماني‌ها شركت مي‌كردند. از اداره كل هشتم ساواك نيز دعوت بعمل مي‌آمد. بعلاوه، سفارت اسرائيل از مقامات ايراني براي بازديد از اسرائيل دعوت مي‌كرد و هدف آن بيشتر تبلغ پيشرفت كشاورزي و صنعت اسرائيل بود. (55)
در دي ماه سال 1357 كه شاه به كلي در رفع بحران ناتوان شده بود، سپهبد ربيعي و طوفانيان به ژنرال سگف پيشنهادكردند كه يا موشه‌دايان يا عزر وايزمن به تهران بيايند تا روحيه شاه را تقويت و او را وادار به اخذ تصميماتي بنمايند. دولت اسرائيل به جاي آنها يوري لوبراني، سفير سابق خود را كه دوستان و آشنايان زيادي در ميان اطرافيان شاه داشت به تهران فرستاد. او در 25 دي وارد تهران شد و بي‌درنگ با طوفانيان و سران ارتش به مذاكره پرداخت.اما گزارشي كه در بازگشت به اسرائيل تسليم كرد به هيچ وجه خوشبينانه نبود. او معتقد بود كه كار رژيم شاه تمام است و انقلابيون با اسرائيل رابطه خوبي نخواهند داشت. اسرائيل ديگر نبايد انتظار دريافت نفت از ايران داشته باشد همچنين طرحهاي دفاعي مشترك دو كشور محكوم به فناست و به طور يقين لغو خواهد شد. (56)
با شايع شدن اين خبر كه سربازان اسرائيلي براي سركوبي انقلاب و مقابله با قيام مردمي به تهران اعزام شده‌اند، حكومت پهلوي تدبير امنيتي را جهت حفاظت از نمايندگي اسرائيل برقرار كرد.روزنامه هاآرتض مورخ 19 شهريور 1357 نوشت:‌ «در بولوار كاخ، در جوار نمايندگي سياسي اسرائيل يك دستگاه تانك مستقر شده است ولي محافل موثق اظهار داشتندكه نمايندگي مذكور از دولت ايران درخواست ننموده كه اقدامات د فاعي ويژه‌اي بعمل آورد.» (57)
از آبان ماه 1357 بعضي از سفارتخانه‌هاي خارجي از جمله اسرائيل شروع به تخليه اتباع خود از ايران نمودند. در آغاز سال 1357 بيش از 1500 خانوادة اسرائيلي در ايران اقامت داشتند ولي از 15 آبان ماه هواپيمايي ال ـ‌عال، شروع به تخليه اتباع آن كشور نمودند. به رغم دوبار حمله به دفتر شركت هواپيمايي ال ـ عال، هواپيمايي اسرائيل همچنان به پروازهاي عادي خود به ايران ادامه مي‌داد تا هر چه بيشتر اتباع اسرائيل را تخليه نمايند. اما كارمندان سفارت اسرائيل به رغم خطراتي كه جان آنها را تهديد مي‌كرد، به كارشان ادامه مي‌دادند. اسرائيل به دو دليل حاضر نبود پايگاه خود را در اين كشور مهم نفت‌خير ترك كند.
1. معلوم نبود اگر يوسف هارملين سفير و كارمندانش را به كشورشان احضار مي‌كردند، دوباره اجازه بازگشت به ايران به آنان داده مي‌شد.
2. به رغم مهاجرت تعدادي از يهوديان ايراني،‌ هنوز 50 هزار يهودي، در ايران باقي مانده بود (58)
روز 22 بهمن كه انقلاب پيروز شد سفارت اسرائيل مورد حمله قرار گرفت و پرچم فلسطين برفرار آن افراشته شد. هارملين از مخفيگاه خود به ژنرال سگف دستور داد با ارتشد قره‌باغي رئيس ستاد ارتش و سرتيپ پرورش معاون اطلاعات نظامي تماس بگيرد و ترتيب محافظت از چند اسرائيلي را كه هنوز در ايران باقي مانده بودند بدهد. اما افسران ستاد از هراقدامي اظهار ناتواني كردند.دولت بازرگان در 24 بهمن ارتشبد قره‌باغي را بركنار و سرلشكر قرني را به جاي او منصوب كرد. سگف به رئيس دفتر قرني تلفن كرد و از وي خواست ترتيب ملاقاتي با رئيس جديد ستاد ارتش را به منظور تسليم اعتبارنامه‌اش به عنوان وابسته نظامي اسرائيل در ايران بدهد. افسري كه در آن سوي خط بود پس از مدتي سكوت توصيه كرد كه هر چه زودتر از ايران خارج شوند. در اين هنگام 33 اسرائيلي در تهران باقي مانده بودند. علاوه بر هارملين و سگف، اينها عبارت بودند ازمردخاي بن پورات نماينده سابق پارلمان اسرائيل كه در 15 بهمن براي كمك به ايرانيان يهودي به تهران آمده بود، نماينده آژانس يهود،‌ نمانده ال ـ ‌عال،‌ اعضاي سفارت و چند مأمور امنيتي. اين گروه در تماس دايمي با اسرائيل بودند و بطور مرتب كسب تكليف مي‌كردند. سرانجام مقامات اسرائيلي تصميم گرفتند از مجراي ديپلماتيك براي نجات آنها اقدام كنند. نظر به اينكه هارلودبراون وزير دفاع آمريكا به منظور ارزيابي اهميت سقوط شاه و پيروزي انقلاب ايران به خاورميانه آمده و در بيت‌المقدس به سر مي‌برد، موشه دايان، با وي مذاكراتي به عمل آورد و او موافقت كرد كه اسرائيليها همراه با اتباع آمريكا در 29 بهمن از ايران خارج شوند. به همين ترتيب عمل شد و اسرائيليها با يك هواپيماي مسافربري پان آمريكن به فرانكفورت و از آنجا به اسرائيل رفتند و به چند دهه روابط بين شاه و اسرائيل خاتمه داده شد. (59)

پي‌نوشت‌ها:
1. گزارش محرمانه شماره 50 مورخه 4/5/1328 از عباس صيقل به وزارت خارجه، بايگاني اسناد وزارت خارجه، نمايندگي فلسطين،‌سال 30 آ 1324 ، كارتن 56، پرونده 908.
2. گزارش محرمانه شماره 65 مورخ 30/5/1328، از صيقل به وزارت خارجه، بايگاني وزارت خارجه، نمايندگي فلسطين، سال 30 ـ 1324، كارتن 56، پرونده 908.
3. گزارش محرمانه 7188 مورخ 10/10/28 از وزير خارجه به صيقل، نمايندگي فلسطين، سال 30 ـ 1324، كارتن 56، پرونده 908.
4. تاريخ سياسي معاصر ايران، سيدجلال‌الدين مدني، ‌دفتر انتشارت آمريكا سلامي،‌صفحه 228.
5. سياست‌خارجي ايران، 1357 ـ 1300، پيشين، صفحة 286.
6. نگاه كنيد به: اسناد لانه جاسوسي، شماره 36، اشغالگران قدس،‌سند شمارة 1، 2، صص 17 ـ 16
7. اسنادلانه جاسوسي، شمارة 36، سند سري، مورخ بهمن 1335، صفحه 16.
8. جهت اطلاع بيشتر به قسمت سفر خبرنگاران ايراني به اسرائيل در همين كتاب مراجعه شود.
9. نامه شماره 6174 مورخ 7/5/37 از ساواك به وزارت خارجه، سال 1337، كارتن 387 پرونده 6 ـ 1.
10. همان منبع
11. Meir Ezri.
12. Johanan H. Rinot.
13. Zvi Rafiah.
14. نامه دوريل به وزارت امور خارجه، مورخ 24 مي 1962، سال 1340، كارتن 31، پرونده 8.
15. نامه محرمانه شماره 3466 مورخه 5/6/1341 از نورالدين كيا به ابراهيم تيموري، نمايندگي تل‌آويو، سال 49 ـ‌1338، كارتن 11، پرونده 92.
16. نامه شماره 333 مورخه 19/6/41 از ابراهيم تيموري به نورالدين كيا،‌ نمايندگي تل‌آويو، سال 49 ـ 1338، كارتن 11، پرونده 92.
17. گزارش شماره 425 مورخ 16/4/41 از ابراهيم تيموري به وزارت خارجه، نمايندگي تل‌آويو، سال 49 ـ 1338،‌كارتن 11، پرونده 92.
18. سايست خارجي ايران، 57 ـ 1300، پيشين، صفحه 286.
19. روزنامه معاريو، مورخ 7/5/1963 (گزارش شماره 183 مورخ 22/2/1342) از منوچهر پيشوا در اسرائيل به وزارت خارجه، نمايندگي تل‌آويو، سال 41 ـ‌1338، كارتن 1، پرونده 2.
20. گزارش شماره 596 مورخ 20/5/1342، از تل‌آويو (تيمروي) به وزارت خارجه، ترجمه روزنامه معاريو، مورخه 6/8/63، نمايندگي تل‌آويو، سال 1342، كارتن 1، پرونده 9.
21. گزارش شماره 5959 مورخه 20/5/1342 از تيموري به وزارت خارجه، نمايندگي تل‌آويو، 49 ـ 1338، كارتن 11،‌ پرونده 92.
22. روزنامه معاريو، 23 اكتبر 1963، نمايندگي تل‌آويو، سال 1342، كارتن 2، پرونده 12.
23. گزارش شماره 1226 مورخ 15/10/1342، از تل‌آويو به وزارت خارجه، به نقل از روزنامه يديعوت اخرونوت، مورخ 2/1/1964.
24. اسناد لانه‌جاسوسي، شمماره 36، سند شماره2، صفحه 17.
25. سياست خارجي ايران، 1357 ـ‌1300، پيشين، صفحه289.
26. تلگراف رمز شماره 887 مورخه 24/4/43 از وزارت خارجه به صدريه (تل‌آويو)،‌سال 49 ـ 1338، كارتن 16، پرونده 214.
27. تلگراف شماره 550 مورخه 25/4/43 از صدريه به وزارت خارجه، نمايندگي تل‌آويو،‌ سال 49 ـ 1338، كارتن 16، پرونده 214.
28. تلگراف رمز شماره 922 مورخه 27/4/43، از وزارت خارجه به صدريه، نمايندگي تل‌آويو،‌سال 49 ـ 1338، كارتن 16، پرونده 214.
29. تلگراف رمز شماره 696 مورخه 19/5/43، صدريه به وزارت خارجه، نمايندگي تل‌آويو، سال 49 ـ 1338، كارتن 16، پرونده 214.
30. تلگراف شماره 1211 مورخ 31/5/43 از آرام به صدريه (تل‌آويو)، سال 49 ـ 1338، كارتن 16، پرونده 214.
31. تلگراف شماره 1409 مورخه 26/6/43 از آرام به نمايندگي در تل‌آويو، سال 49 ـ 1338، كارتن 16، پرونده 214.
32. تلگراف رمز شماره 1333مورخه 23/453 از وزارت خارجه به تل‌آويو،‌ سال 49 ـ 1338، كارتن 16، پرونده 213.
33. گزارش شماره 999 مورخه 26/4/45 از صادق صدريه به وزارت خارجه، نمايندگي تل‌آويو، به نقل از مقاله زئب شيف، روزنامه هاآرتض 15/7/1966، سال 49 ـ 1338، كارتن 7، پرونده 45.
34. به دليل محرمانه و غيررسمي بودن روابط،‌ پيچيدگي خاصي در روابط ايران و اسرائيل وجود دارد و تنها با استفاده از شواهد و قرائن، تاريخ‌هاي فوق استخراج شده است.
35. The Pragmatic Entente p.75.
36. اسناد لانه جاسوسي، شماره 11، سند شمارة 6، صفحه 84.
37. Gavti.
38. Ibid. p.43.
39. David Tourgeman.
40. Thomas Greene.
41. اسناد لانه جاسوسي، شماره 11، سند شماره2 ، صفحه 78.
42. The Ibid. p.43.
43. اسدالله علم، گفتگوهاي من با شاه، خاطرات محرمانه اسدالله علم،‌ تهران، انتشارات طرح نور،‌1371، صفحه 480.
44. گزارش شماره 114 مورخ 13/5/51 از تيموري به وزارت خارجه، به نقل از يديعوت اخرونوت، سال 55 ـ 1350، كارتن 2، پرونده 2/109.
45. لوبنراني در اكتبر 1926 در حيفا بدنيا آمد. وي در سال 1944 در تل‌آويو دوره دبيرستان را تمام كرد و يك ليسانس افتخاري از دانشگاه لندن گرفت. وي از 1944 تا 1948 در هاگانا خدمت كرد. در سال 1950 وارد وزارت خارجه شد. وي در اوگاندا،‌ بروندي و اتيوپي سفير بوده است. منبع اسناد لانه جاسوسي شماره 36، صفحه 73.
46. سياست خارجي ايران 1357 ـ 1300، هوشنگ مهدوي، پيشين، صص 444 ـ‌443.
47. گزارش شمارة‌5244 مورخه 14/11/1354، از مرتضايي به وزارت امور خارجه، تل‌آويو، سال 55 ـ 1350، كارتن 10، پرونده 2/214.
48. گزارش شمارة‌724/2 ـ 420مورخ 11/3/2537، از مرتضايي به وزارت امور خارجه، تل‌آويو، سال 57 ـ 1356، كارتن5، پرونده 2 ـ 410.
49. براي كسب اطلاعات دقيق‌‌تر رجوع شود به بايگاني وزارت امور خارجه، بخش اسناد قديمه، نمايندگي برن 2، سال 54 ـ 1350، كارتن 72، پبرونده 1 ـ‌710.
50. جهت اطلاع بيشتر ر. ك. به «شاهنشاهي پهلوي در ايران» عبدالامير فولادزاده، كانون نشر انديشه‌هاي اسلامي، سال 1369، ج 3، صفحه 262.
51. تاريخ بيست و پنج ساله ايران، سرهنگ غلام‌رضا نجاتي، مؤسسه فرهنگي رسا، سال 1371، ج 2، صفحه 411.
52. آخرين سفر شاه، ويليام شوكراس، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوي، صفحه 360.
53. سياست خاري ايران 1357 ـ 1300، پيشين، صفحه 456.
54. گزارش شماره 1814/4 ـ 300 مورخ 27/6/1357، از مرتضايي به وزارت خارجه، سال 1356 ـ 57 ، كارتن 3، پرونده 4 ـ 300.
55. ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، حسين فردوست، پيشين، صفحه 553.
56. سياست خارجي ايران، 1357 ـ 1300، پيشين، صفحه 458 ـ 457.
57. تلگراف شماره 615 مورخه 19/6/2537، از مرتضايي به وزارت خارجه، نمايندگي تل‌آويو، سال 57 ـ 1356، كارتن 3، پرونده 4 ـ‌300.
58. سياست خارجي ايران، 1357 ـ 1300، پيشين، صفحه 457.
59. سياست خارجي ايران، 1357 ـ 1300، پيشين، به نقل از The Iranian Triangle نوشته ساموئل سگو، صفحه 458.