استراتژي صهيونيستها در خاورميانه
از آغاز قضيه فلسطين، تلاشي استعماري، سازمانيافته و بسيار هوشمندانه صورت گرفته است تا نقشه انساني، اقتصادي و سياسي فلسطين به سود صهيونيستها تغيير كند و ملت فلسطين از حقوق مسلم خويش محروم شوند.
با آغاز دهه 1980، مسائل منطقه خاورميانه و بهويژه كشمكش اعراب و اسرائيل وارد مرحلهاي جديد شد. در اين زمان، هدف امريكا آن بود كه، به بهانه ساختن مانع در برابر توسعهطلبي شوروي در خاورميانه، بر منطقه سلطه يابد و با استفاده از پايگاههاي نظامي «نيروهاي واكنش سريع» خود در منطقه براي كنترل روند رويدادها، تلاش كند و همچنين، يك رشته پيمانها و قراردادهاي دو جانبه نظامي در چارچوب راهبرد منطقهاي آن (از پاكستان در شرق تا مراكش در غرب) منعقد كند.
در پي پيمان كمپ ديويد، اسرائيل مشخصاً نيروي اصلي ضربتي امريكا در منطقه شد و تحليلگران سياسي منطقه، دخالت مستقيم امريكا در امور خاورميانه و گرايش فزاينده اين كشور را به اعمال زور و تهديد به وسيله ناوگانهايش و همچنين ايفاي نقش ژاندارم بر ضد كشورها و جنبشهاي رهاييبخش ملي در منطقه را بر اين اساس توجيه و تفسير ميكردند. در اين شرايط، تلاشهاي امريكا براي بهرهبرداري از كشمكش موجود ميان اعراب و اسرائيل و نيز به كار گرفتن سياستهايش به بهانه حل اين كشمكش، بيش از پيش به بروز جنگ سرد و افزايش تشنج در منطقه دامن زد. قرارداد همكاري راهبردي امريكا و اسرائيل آغاز مرحلهاي تازه در روابط «ويژه» بين دو طرف بود و در اين شرايط امريكا بر آن شد همپيماني و هماهنگي امريكا ـ صهيونيسم را علني كند و حيطه فعاليت تجاوزگرانه صهيونيسم را براي خدمت به حفظ منافع غرب در منطقه خاورميانه گسترش دهد. به اين منظور، رژيم صهيونيستي به پايگاه نظامي امريكا و مركز نيروهاي واكنش سريع و انبار بزرگ سلاحهاي امريكا در خاورميانه تبديل شد.
اسرائيل در منطقه خاورميانه عربي و كشورهاي پيرامون آن سياست تجاوزگري و توسعهطلبي مداوم را دنبال ميكرد كه از سياست كلي امريكا در خاورميانه جداييناپذير بود و ماهيت توسعه طلب و تجاوزگر صهيونيسم را نشان ميداد؛ اين سياست وظيفهاي بود كه امريكا، براي اجراي مقاصد و نقشههاي خود در منطقه خاورميانه، به عهده صهيونيسم گذارده بود. رژيم صهيونيستي، از آغاز تأسيس، تلاش ميكرد به نمايندگي از بلوك غرب، به ويژه امريكا، در چارچوب سياست خود در برابر جنبشهاي رهاييبخش ملي عرب وارد عمل شود. اهداف اين راهبرد گسترده بود، از جمله تاراج ثروتهاي نفتي خاورميانه و سركوب جنبش رهاييبخش ملي عرب، جلوگيري از تحقق آرمانهاي ملي و اسلامي مردم، مشغول ساختن كشورهاي عربي به خود و جلوگيري از پيشرفت و ايجاد وحدت ميان آنها، ممانعت از تحقق شرايطي كه اين كشورها بتوانند منابع و ثروتهاي خود را به نفع رشد اجتماعي و اقتصادي مردمِ خود به كار بگيرند، مهار كردن همه تلاشها براي ايجاد دگرگوني در منطقه و كنترل روند رويدادهاي آن، به تسليم واداشتن كشورهاي عربي براي حفظ مطامع خود و تسلط كامل امريكا و صهيونيسم بر كل منطقه خاورميانه. امريكا در چارچوب سياست برقراري موازنه قوا در منطقه به سود رژيم صهيونيستي، توانسته است برتري دولتهاي عربي را بر اسرائيل ناممكن سازد. اين موفقيت با اجراي اين سياستها به دست آمده است:
دامن زدن به كشمكشهاي ميان اعراب و توسل به دسيسه عليه حكومتهاي عربي، به راه انداختن جنگهاي داخلي و جلوگيري از تشكيل كانون همبستگي واقعي عربي كه دشمني پايدار با صهيونيسم و امپرياليسم داشته باشد، خارج كردن رژيم مصر از گردونه كشمكش اعراب و اسرائيل و كشاندن آن به مقابله با سياستهاي ضدصهيونيستي و سرانجام، آوردن ساف به پاي ميز مذاكره كه همگي با برنامهريزي دقيق و حسابشده امريكا انجام شده است.
۱ . عذرا خطيبي، يك پيمانه آب، يك پيمانه خون، تهران: مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، ص 61ـ82، 96ـ117.
۲ . نك: ناصرالدين نشاشيبي، در خاورميانه چه گذشت، ترجمه م.ح. روحاني، تهران، بيتا.
۳ . خطيبي، پيشين، ص 327ـ319.
۴ . ژرژ لنچافسكي، تاريخ خاورميانه، ترجمه هادي جزايري، تهران، 1337، ص 74ـ344.
۵ . نظام شرابي، امريكا و اعراب، ترجمه عباس عرب، تهران، 1375، ج 2، ص 39ـ1720.