سازشكاري عرفات و كنار گذاشتن مبارزه نظامي
پس از دستور عرفات مبني بر بيرون رفتن نيروهاي ساف از لبنان در جنگ سال 1982، اختلافات دروني سازمان آزاديبخش فلسطين كه از چند سال پيش آغاز شده بود، به اوج خود رسيد. از اين زمان به بعد بود كه ساف به پهنة درگيري بين دو گروه انقلابي و سازشكار تبديل شد. جناح انقلابي به رهبري سرهنگ ابوموسي مواضع سازشكارانة عرفات را محكوم كرد و دربارة خطر منحرف شدن مبارزات حقطلبانة ملت فلسطين هشدار داد. علل مهمي را كه سبب شد جناح انقلابي به انتقاد از رهبران ساف و به ويژه عرفات بپردازد، ميتوان به اين شرح برشمرد:
1ـ سياستهاي سازشكارانه عرفات و كنار گذاشتن مبارزه نظامي
سرهنگ ابوموسي بر آن بود كه عرفات هويت انقلابي سازمان آزاديبخش فلسطين را از بين برده است. ابوموسي در مصاحبه با مجلة الكفاح العربي چاپ بيروت در اين باره گفت: شيوهعمل عرفات بر سازش استوار است و هنگامي كه دريافتيم عرفات در گرداب وعدههاي فيليپ حبيب براي هميشه غرق شده، لازم ديدم براي قطع ريشههاي سازش اقدام كنم... فلسطينيها چارهاي جز مبارزة مسلحانه ندارند. ديپلماسي زبان زورمندان است و نه زبان كساني كه با گردنكشان و زورگويان مبارزه ميكنند.
2ـ مسئله طرحهاي صلح
دومين منشأ اختلاف ميان نيروهاي ساف، موضوع پذيرفتن يا نپذيرفتن طرحهاي صلحي بود كه براي حل قضية فلسطين عرضه شده بود. جناح انقلابي بر آن بود كه حقوق فلسطينيها در طرحهاي صلح به رسميت شناخته نشده است اما عرفات و حاميان او با آغوش باز به استقبال اين طرحها رفته بودند. ابوموسي موضع انقلابي را دربارة طرحهاي صلح اين گونه شرح داده است:
بايد طرح فهد را رد ميكرديم و آن را به كنار مينهاديم ولي به جاي اين كار در كنفرانس با آن موافقت به عمل آمد و به عنوان راه حل سياسي قضيه و راه رسيدن به صلح پذيرفته شد... نكتة دوم و مهم «طرح ريگان» است. مشكل هنگامي پيدا شد كه برخي از مقامات رهبري [= عرفات] به وجود نقاط مثبتي در طرح ريگان اعتراف كردند، در حالي كه اين طرح ما را به عنوان يك ملت قبول ندارد و حقوق ما را در برپايي دولت به رسميت نميشناسد. موضوع كنفدراسيون با اردن نيز قابل توجه است كه حتماً ميبايست رد ميشد...
اين سه موضوع [=طرح فهد، طرح ريگان، كنفدراسيون اردني ـ فلسطيني] واقعيت مسئله است كه باعث شد ما احساس خطر مهلكي را در مورد فلسطين داشته باشيم... به دنبال ملاقات برادرانمان در كميتة اجرايي در پايتخت اردن، مشخص شد كه به اصل 242 و 338 اعتراف كردهاند و در آن به تشكيل هيئت مشتركي از فلسطينيها و حكومت اردن بر اساس طرح ريگان نظر دادهاند. در اينجا بود كه ديديم ما به نقطهاي رسيدهايم كه بايد جلو جريانات بايستيم چون ديگر راهي براي بازگشت نداشتيم.
3. برقراري رابطه عرفات با نيروهاي صهيونيستي
ديدار عرفات با برخي از شخصيتهاي صهيونيست عامل مهم ديگري براي اعتراض به رهبري تشكيلات ساف بود. ساف كه بر مبناي مبارزه تا رسيدن به حقوق حقة فلسطينيها شكل گرفته بود، اينك به تسليم و سازش تمايل نشان ميداد. رهبري ساف در زماني كه هنوز آوارگان فلسطيني در سراسر دنيا پراكنده بودند و ملت فلسطين به كوچكترين خواستة خود نرسيده بود و رژيم اشغالگر با وحشيگري تمام به جنايات خود در مناطق اشغالي ادامه ميداد، حاضر شده بود با مقامات اسرائيلي گفتگو كند.
اين حركت عرفات به معناي جبهه گيري او در برابر ايستادگي مردم فلسطين بود. ابوموسي ناخرسندي خود را از اين اقدام اين گونه بيان كرد:
ملاقاتي كه ميان عرفات و ژنرال بيليد (ژنرال بازنشستة اسرائيلي) و ديگر شخصيتهاي اسرائيلي صورت گرفته خارج از چارچوب مقررات انقلاب بود. در واقع، هدف عرفات از اين ملاقاتها عادي كردن روابط اعراب و اسرائيل بود.
4. دستور عرفات مبني بر عقبنشيني از جنوب لبنان
پس از يورش ژوئن 1982 اسرائيل به لبنان و كشتار وحشيانه مردم فلسطيني و لبناني به دست ارتش رژيم صهيونيستي، خروج ـ يا بهتر بگوييم فرار ـ نيروهاي ساف از لبنان، تلخترين خبر براي مردم فلسطيني ساكن لبنان بود. اين دستور عقبنشيني و خروج، آب سردي بود كه عرفات بر آتش مقاومت نيروهاي فلسطيني ريخت. ابوموسي دربارة بيكفايتي و بيتدبيري عرفات در اين جنگ چنين گفته است:
حاج اسماعيل از نخستين كساني بود كه شهر صيدا را بدون دفاع گذاشت و رفت... با اين حال، عرفات او را تشويق نمود و ارتقا درجه داد... به هر حال موضعگيري عرفات ما را بيچاره كرد.
در اين ميان، عرفات به جاي تلاش براي فرونشاندن اختلافات دروني، سعي ميكرد با انحراف موضوع از جايگاه اصلي، وجود توطئهاي دروني را عليه خود ثابت كند. او گروه ابوموسي را بازيچة دست دولت سوريه خواند و با تأكيد بر پشتيباني سوريه از مخالفان خويش در سازمان، دولت سوريه را نكوهش كرد. او گفت:
اين افراد (متمردين) هيچگونه حقي ندارند كه دربارة برنامه الفتح تصميمي اتخاذ كنند. اتخاذ تصميمات فقط بر عهدة شوراي انقلاب و كميتة مركزي الفتح است، نه افراد مرتد كه خود را در اختيار سازمانهاي امنيتي عربي گذاردهاند. ابوموسي يكي از بچههاي من محسوب ميشود، او خود را از راه راست منحرف كرده است.
ابوجهاد (خليل الوزير) كه يكي از افراد پشتيبان جناح عرفات بود با لحن تندتري به انتقاد از حركت انقلابي گروه ابوموسي پرداخت وآن شورش داخلي قلمداد كرد. وي گفت: مسئله شورش داخلي سازمان را به عنوان يك حركت اصلاحطلبانه نميبينيم... فريادها و ادعايي كه تحت عنوان اصلاح بلند شده است در واقع جنجالهاي فريبنده است.
بدين ترتيب، نيرو و تواني كه فلسطينيها ميبايست در مقابل اشغال و تجاوز دشمن از آن استفاده ميكردند، صرف جنگ داخلي ميان خودشان شد و سبب گرديد دشمن صهيونيستي از اين اختلافات دروني ميان نيروهاي ساف بيشترين بهره را ببرد. در واقع، اشتباهات پياپي رهبر ساف، مواضع سازشكارانة او و حاكم كردن فضاي مستبدانه در درون تشكيلاتي كه در آن خود عرفات تصميمگيرنده اصلي بود، باعث شد تا نخستين انشعاب جدي در سازمان آزاديبخش فلسطين به وقوع بپيوندد؛ انشعابي كه بزرگترين بازندة آن ملت فلسطين بود.