تراژدي اشغال فلسطين توسط صهيونيستها

تراژدي اشغال فلسطين توسط صهيونيستها


 صهيونيسم جديد كه صورت دنيوى و ملت پرستانه اى از يهوديت اصلى است پس از پيدايش موج تازه يهودى ستيزى (آنتى سميتيسم ) Semitism - Anti در روسيه تزارى و لهستان و ديگر كشورهاى اروپايى و زير نفوذ موج جنبشهاى ناسيوناليست اروپايى در اواخر قرن نوزدهم پديد آمد. هدف آن تشكيل كشورى يهودى در سرزمين فلسطين بود. انقلاب فرانسه وضع يهوديان را در اروپاى غربى بهبود بخشيده بود، اما در اروپاى شرقى تغييرى حاصل نشده و بيشتر يهوديان اروپاى شرقى در روسيه و يا در لهستان وضع دشوارى داشتند. در سال 1897 با تشكيل نخستين كنگره جهانى صهيونيست در شهر بال (بازل ) سوئيس ، صهيونيسم به صورت نهضت سياسى سرتاسرى در اروپا درآمد و تئودور هرتسل (1860 - 1904) Herzel Theodor سردبير يكى از روزنامه هاى معتبر وين رهبرى نهضت را در دست گرفت . هرتسل در جزوه اى كه در سال 1896 تحت عنوان «در يودن اشتات» (كشور يهوديان ) منتشر ساخته بود، خواستار تشكيل كشورى يهودى در فلسطين بود كه عمده ترين هواداران نهضت صهيونيسم در روسيه بودند.
در آغاز در فلسطين كه كشورى عرب نشين تحت حاكميت امپراتورى عثمانى (تركيه ) بود، مهاجران صهيونيست ، در زمينهاى خريدارى شده سكونت گاههاى كشاورزى ايجاد كردند. از همان ابتدا براى رهبران نهضت صهيونيسم واضح بود كه تصرف زمين براى تحقق رؤ ياهايشان امرى ضرور است .ديرى نگذشت كه اعراب پى بردند هدف واقعى مهاجران تشكيل كشورى يهودى است ؛ لذا شروع به مقابله كردند. در سال 1901 سازمان جهانى صهيونيست شركتى به نام كرن كايمت (صندوق ملى يهود) تشكيل داد تا براى سكني گزينان يهودى زمين بخرد. بر اساس منشور اين سازمان ، صندوق مى بايست در فلسطين ، سوريه و ديگر مناطق عثمانى (تركيه ) واقع در آسيا و شبه جزيره سينا، زمين خريدارى كند و آن را به عنوان دارايى انتقال ناپذير مردم يهود حفظ كند.
عقيده هرتسل اين بود كه تصرف زمين و اخراج اعراب جنبه هاى تكميلى نهضت صهيونيسم هستند. او عقيده داشت كه اخراج اعراب از فلسطين لازم و ضرور است . بريتانيا علاقه خود را به اين امر نشان داد و در سال 1839 لرد پالمرستون وزير خارجه وقت انگلستان ، يك كنسولگرى در بيت المقدس ‍ (اورشليم ) باز كرده و به امضاى كنسولگرى دستور داده بود تا از يهوديان حمايت كنند. كنسول انگلستان دستورهاى پالمرستون را براى كمك به يهوديان به مرحله اجرا درآورد.
وقتى در سال 1840 موج خشونتهاى ضد يهودى در دمشق بالا گرفت ، انگلستان حمايت از يهوديان را در فلسطين تشديد كرد. پس از مرگ هرتسل در سال 1904 خائيم وايزمن (138)Weismann Chaim (1874 - 1952) رهبرى اين حركت را به عهده گرفت . وايزمن كه شيمى دان بود در طول جنگ جهانى اول براى دولت انگلستان تحقيقات نظامى مى كرد و لرد بالفور Balfour وزير امور خارجه وقت انگليس ، وى را در نيروى دريايى سلطنتى انگلستان به استخدام درآورده بود.
وايزمن نيز مانند هرتسل عقيده داشت كه حمايت از صيونيسم به نفع بريتانيا تمام مى شود. زمانى كه انگلستان در جريان جنگ جهانى اول بخشى از سرزمينهاى متعلق به امپراتورى عثمانى را به جنگ آورد، وايزمن نيز به تلاشهايش افزود و در سال 1917 لرد بالفور را متقاعد ساخت كه لايحه اى اصولى براى دفاع از صهيونيسم به كابينه ارائه دهد. به درخواست بالفور، وايزمن و لرد روچيلد كه سرپرستى فدراسيون صهيونيست را در انگلستان به عهده داشت ، پيش نويس لايحه را تهيه كردند. بالفور كابينه را متقاعد كرد كه اين لايحه را تصويب كند. سپس همان لايحه را طى نامه اى براى روچيلد فرستاد. در اين نامه آمده بود كه : انگلستان نسبت به استقرار وطن ملى براى يهوديان در فلسطين نظر مساعد دارد. علاوه بر اين مسائل ، جنگ جهانى اهميت نفت را نشان داده بود و انگليس ‍ قصد داشت كه يك لوله نفتى از حوزه هاى نفتى واقع در غرب حيفا بكشد.
سرمارك سايكس ، كارشناس انگليسى امور فلسطين ، صهيونيسم را ابزار توسعه نفوذ انگلستان در خاورميانه مى دانست . در سال 1916 سايكس ‍ موفق شد، قرار داد سرى سايكس - پيكو را در مورد تقسيم امپراتورى عثمانى پس از پايان جنگ ، منعقد كند. اين قرار داد به انگلستان حق مى داد كه بندرى در حيفا بسازد و خواستار تسلط مشترك انگلستان و فرانسه بر فلسطين بود، دولت انگليس از رقابت فرانسه واهمه داشت و تصور مى كرد كه حضور يهوديان تحت الحمايه انگلستان در فلسطين به لندن كمك خواهد بود كه بتواند توازن را در برابر تسلط فرانسه بر سوريه و لبنان حفظ كند. در آن روزها فلسطين كشورى بود با حدود 58000 نفر عرب و 30 تا 60 هزار يهودى كه همه آنها صهيونيست نبودند. در 22 ژوئيه 1922 جامعه ملل ، بنا به درخواست انگلستان به آن كشور در اداره فلسطين حكم قيموميت داد. اين حكم كه حاوى بيانات اعلاميه بالفور بود و دقيقا به همان ترتيب توسط هياءت وزيران انگلستان در سال 1917 تصويب شد. در انگلستان اعتراضاتى عليه صدور اين حكم به وقوع پيوست ، مبنى بر اينكه شناسايى اعلاميه بالفور، حق تعيين سرنوشت مردم فلسطين را از بين خواهد برد. با اتكاء به اعلاميه بالفور، صندوق ملى يهود ميزان خريد املاك را افزايش  داد.
در سال 1920، سازمان جهانى صهيونيست ، صندوق بنياد فلسطين را تاسيس كرد تا بودجه اسكان يهوديان در سرزمينهاى خريدارى شده را تاءمين كند. سكناگزينان صهيونيست نيرويى به نام هاگانا (نيروى دفاع از خود) تشكيل دادند تا ماءمور حفاظت از زمينهايشان باشد. اعراب فلسطين خود را اتباع امپرتورى انگلستان مى دانستند و از اينكه تابع حركت تحت الحمايه اين امپراتورى (نهضت صهيونيستى ) بشوند، واهمه داشتند.
اعراب فلسطين ، اعلاميه بالفور را يك تخلف فاحش در اصل تعيين سرنوشت كه توسط متفقين اعلام شده بود مى دانستند. در اوايل دهه 1930 زمانى كه احساسات ضد يهود در آلمان رشد مى كرد، دولت انگلستان سطح مهاجرت يهوديان را افزايش داد و در نتيجه تعداد يهوديان در فلسطين بين سالهاى 1931 تا 1935 دو برابر شد. اين اقدام باعث شد كه جمعيت يهوديان در فلسطين بين 30 تا 40 درصد افزايش يابد. با توجه به افزايش جمعيت ، انگلستان اجازه داد كه املاك جديد و زيادترى خريدارى شود.
آژانس يهود در فلسطين تحت قيمومت انگليس ، به كشورى در درون كشور ديگر تبديل شد و علاوه بر مالكيت اراضى متعدد در مقياس وسيع ، بودجه كشاورزى را نيز تامين كرد و داراى تاءسيسات تجارى و صنعتى شد. واهمه اعراب نسبت به اين احتمال كه آژانس يهود در پى ايجاد دولتى است ، در سال 1936 منجر به شورش عليه انگلستان شد.
اعراب اميدوار بودند تا از طريق نهضتى كه بيشتر به روستائيان متكى بود، بر انگلستان فشار وارد آورند تا مساله مهاجرت يهوديان و خريدارى اراضى را متوقف كند. از طرف ديگر در شهرهاى عرب ، كميته هايى براى سازماندهى اعتصابات صنفى ديگر تشكيل شد و اعتراضهايى به اعمال انگليس و اجازه خريد املاك جديد صورت گرفت و اقداماتى نيز براى عدم پرداخت مالياتها به عمل آمد. گروههاى عرب به مناطق مسكونى صهيونيستها حمله بردند كه در نتيجه تعدادى از غير نظاميان كشته شدند.هاگانا كه در آن زمان وابسته به آژانس ‍ يهود بود، در تلافى به روستاهاى عرب حمله كرد كه منجر به مرگ تعدادى از غير نظاميان و تخريب خانه هاى اعراب شد. در سال 1937، گروه نظامى جديدى به نام (سازمان نظامى ملى ) تشكيل شد كه هدف آن استفاده از نيروى علنى بيشتر عليه اعراب بود. به عنوان نمونه ، اين سازمان در بازارهاى عرب بمب گذارى مى كرد.
زمانى كه انگلستان از سازمان ملل خواستار ارائه راه حلى در مورد وضعيت فلسطين شد، پنج كشور عرب از مجمع عمومى سازمان ملل خواستند تا مساله فلسطين را در چارچوب خاتمه قيموميت بر فلسطين و اعلام استقلال آن در خطر گيرد. آنها نگران بودند كه درخواست نامحدود انگلستان براى ارائه راه حل در مورد حاكميت آينده فلسطين ، مجمع عمومى را ترغيب كند كه مساءله پناهندگان يهودى در اروپا را به وضعيت فلسطين ارتباط دهد.
در 14 مه 1948 انگلستان از اقتدار خود در فلسطين چشم پوشيد و همزمان با خروج كميسر عالى انگليس از فلسطين ، يهوديان اين كشور به فرماندهى ديويد بن گورين رسما موجوديت حكومت خود را به نام اسرائيل اعلام كردند. چند ساعت پس از اين اقدام ، آمريكا و شوروى به ترتيب اين رژيم را به رسميت شناختند، و آژانس يهود صدور اعلاميه تاءسيس كشور اسرائيل از قطعنامه 181 سازمان ملل به عنوان سند شناسايى حق مردم در استقرار كشور مستقل خود، از سوى سازمان ملل نام برد. اين اعلاميه مرز مشخصى را براى اسرائيل در نظر نگرفته بود، اما آژانس يهود در پيامى به ترومن رييس جمهور وقت آمريكا در ترغيب وى به شناسايى رسمى اسرائيل اظهار داشت كه اعلاميه ايجاد كشور اسرائيل در چارچوب مرزهايى قرار دارد كه از سوى مجمع عمومى سازمان ملل در قطعنامه 29 نوامبر 1947 تاءييد شده است . علاوه بر قطعنامه 181، آژانس يهود در ادعاى خود نسبت به فلسطين به حق تعيين سرنوشت و مالكيت باستانى اين سرزمين اشاره مى كرد و يهوديان جديد را جانشين عبريان باستانى قلمداد مى كرد.
به دنبال اين مساله غروب همان روز، چهار كشور عربى : مصر، سوريه ، اردن و لبنان به دولت نوظهور اسرائيل اعلان جنگ دادند واين اولين جنگ خونين اعراب و اسرائيل بود. در اعلاميه تشكيل اسرائيل ، فلسطينى ها كه مالك 97 0/0 از اراضى اين كشور بودند با قيد عبارت جوامع موجود غير يهود ناديده گرفته شدند. اين اعلاميه باعث سرازير شدن غيرقانونى يهوديان سراسر جهان به فلسطين شد و اين امر مورد حمايت ويلسون رييس جمهور وقت آمريكا قرار گرفت . از سوى ديگر نفرت شديد امريكا عمومى جهان از مسائل خونين فلسطين رژيم تازه متولد شده صهيونيستها را در انزوا قرار داد؛ و اين رژيم را به سوى آمريكا كه از اواخر دهه 1940 جايگزين استعمار پير بريتانيا شده بود نزديك كرد.
صهيونيستهاى مقيم آمريكا، نيز فعاليتهاى خود را تشديد و بر ضرورت تشكيل دولت يهود تاكيد كردند. با افزايش آزار و اذيت فلسطينيان خشم مردم جهان نيز عليه صهيونيستها بيشتر شد و در اين رابطه اغلب اعتراضهاى خود را به سازمان ملل منعكس كردند. پيش از اين يعنى در 29 نوامبر 1947، آمريكا و شوروى طى يكى از نادرترين توافقات خود طرح تجزيه خاك فلسطين را به دو بخش يهودى و عربى پياده كرده و از سازمان ملل خواستند كه اين طرخ را به تصويب برساند؛ بدين معنى كه قيموميت انگليس در مورد فلسطين تا اول اوت 1948 به پايان رسيده و اين كشور به دو بخش يهودى و عربى تقسيم و بين المقدس نيز منطقه بين المللى اعلام شود.
تصويب طرح تجزيه خاك فلسطين در همان تاريخ خشم و نفرت جهان اسلام را بيش از پيش برانگيخت و تظاهرات خونينى عليه آمريكا و شوروى بويژه عليه صهيونيستها در بيت المقدس ، يافا، حيفا و چند شهر ديگر فلسطين و كشورهاى اسلامى ديگر برپا شد.
در 8 دسامبر 1948 جامعه عرب طى نشستى ضمن اعتراض به اقدام خائنانه سازمان ملل ، تصميماتى براى رويارويى با صهيونيستها اتخاذ كرد. در سال 1948 جنگنده هاى مصرى ابتدا تل آويو پايتخت اسرائيل را بمباران كردند و نيروهاى زرهى لبنان از شمال ، سوريه و اردن از شرق و مصر از غرب به سوى فلسطين به راه افتاد. در روزهاى نخست نيروهاى اردن موفق به اشغال بخش عمده اى از بيت المقدس شدند شوراى امنيت كه ادامه جنگ را به ضرر صهيونيستها مى ديد در 2 ژوئن سال 1948 در حالى كه 19 روز از جنگ مى گذشت خواستار آتش بس شد. صهيونيستها بعد از اين آتش بس با حمايت آمريكا و چكسلواكى شروع به تجهيز قواى نظامى خود كردند، و در سپتامبر همان سال يعنى سه ماه بعد، آتش بس را نقض كردند و در داخل فلسطين ، هاگانا نيروى تهاجمى و تدافعى يهود منطقه عكا، جايى كه هزاران عرب از حيفا و نقاط ديگر به آنجا پناهنده شده بودند را به گلوله بست و به دنبال آن تيپ هفتم هاگانا شهر ناصره را با درگيرى به تصرف خود درآورد و حملات خود را در خارج به سوى مواضع مصر آغاز كرد. اعراب در جنگ دوم به علت فقدان فرماندهى واحد و عدم هماهنگيهاى لازم نتوانستند به طور مطلوب پايدارى كنند و در نتيجه جنگ اعراب و اسرائيل در شرايطى كه 6 هزار كيلومتر مربع از اراضى به اشغال صهيونيستها درآمده بود با ميانجيگرى سازمان ملل به پايان رسيد.
در بهار سال 1949، اسرائيل موافقتنامه هاى جداگانه متاركه جنگ ، نه قراردادهاى صلح ، با مصر، لبنان ، ماوراء اردن و سوريه منعقد كرد. اما اين موافقنامه ها پايدار نماند و حمله هاى اسرائيل هرچند وقت يكبار به قسمتى از اين كشورها صورت مى گرفت . در همان سال دولت اشغالگر حدود 400 شهر و روستاى عرب نشين فلسطين را تخريب و به جاى آنها جنگل مصنوعى ايجاد كرد.
به اين ترتيب در اين جنگ نزديك به يك ميليون ، فلسطينى آواره و به كشورهاى عربى منطقه پناهنده شدند و هزاران نفر از سربازان طرفين كشته و زخمى شدند و صهيونيستها توانستند بر 78 0/0 كل خاك فلسطين مسلط شوند. از سوى ديگر مهاجرت يهوديان به فلسطين اشغالى افزايش يافت و در سال 1951 به اوج خود رسيد. بر اثر جنگ و همچنين ترور و كشتار فلسطينى ها و فرار آنان از سرزمين آبا و اجدادى مساءله آوارگان فلسطين به وجود آمد و اين مساءله همچنان زمينه جنگهاى بعدى يعنى 1956، 1976، 1973 اعراب و اسرائيل را فراهم آورد.
آوارگان فلسطينى با به وجود آوردن سازمان آزاديبخش فلسطين و چندين سازمان چريكى و دسته هاى مخفى و شبه نظامى از 1967 جنگى سخت و بى امان را با اسرائيل ، چه در داخل خاك آن چه در سرزمينهاى اشغالى و در سراسر جهان آغاز كردند و عليه صهيونيسم در جبهه هاى سياسى و نظامى به نبرد پرداختند. از اينرو، صهيونيسم كه در ميان هواداران غربى يهوديان جنبشى براى يافتن ميهنى براى يهود شمرده مى شود، از نظر اعراب و ملتهاى مسلمان و بخش عمده جهان (ساير ملل ) مترادف با تجاوزگرى و امپرياليسم و غصب سرزمينى متعلق به ملتى ديگر است و اسرائيل (رژيم اشغالگر قدس شريف ) متحد نيرومندى براى غرب و امپرياليسم آن در منطقه خاورميانه به شمار مى آيد.
گروه هاى تندرو و متعصب يهوديان صهيونيست ، خواهان به وجود آوردن يك كشور يهودى از راه قهر و سلطه نظامى هستند كه باصطلاح از نيل تا فرات ادامه داشته باشد. از سوى ديگر در سالهاى اخير در جريان مذاكرات باصطلاح صلح در عين حال كه فلسطينيان به ظاهر موفقيتهايى در زمينه خود مختارى دست يافته اند، از سوى ديگر تلاش غرب بويژه امريكا به گونه اى است كه ملت فلسطين را به سوى سازشى ذلت بار و همزيستى با دشمن سوق داده و مى دهد.