تشديد فشار صهيونيستهابر فلسطينيان اراضي 1348

یکی از خاخام های صهیونیست اخيرا به تحریم هر گونه معامله یا اجاره ملک به بیگانگان فتوا داده است که البته منظور از این بیگانگان کسی جز شهروندان عرب فلسطين نیست. این فتوا باعث ایجاد مشکل مسکن برای دانشجویان عرب شده است.
سردمداران رژیم صهیونیستی در اعلامیه تشکیل اسرائیل، تاكيد كردند که خود را در مورد رعایت مساوات در اعطای حقوق سیاسی و اجتماعی به تمامی شهروندان ملزم می دانند و دین، نژاد یا جنسیت افراد هیچ تاثیری در این امر ندارد. همین موضوع این اجازه را به حامیان رژیم صهیونیستی در اروپا و آمریکا داد تا رژیم صهیونیستی را به عنوان «عرصه دموکراسی در خاورمیانه» معرفی کنند ؛ البته در آن زمان اقلیت عرب های ساکن اراضی اشغالی در مقایسه با یهودیان تعدادشان کم بود و از نظر اجتماعی عقب مانده بودند و فاقد آگاهی های کافی و محروم از یک رهبری ملی بودند . به همین خاطر، هیچ خطری برای صهیونیست ها به شمار نمی آمدند و ادغام آنها در جامعه صهیونیستی امری آسان می نمود ؛ اما آنچه در طول دو دهه حاکمیت سختگیرانه نظامی صهیونیست ها بر فلسطینی ها گذشت، احساسات ملی را در آنها تقویت بخشید و بیداری و عمق بیشتری به آگاهی سیاسی و اجتماعی آنان داد و علاوه بر آن، میزان جمعیت آنها افزایش یافت تا اینکه عرب های ساکن اراضی اشغالی سال 1348 به یک اقلیت قومی غیر قابل انکار تبدیل شدند. از سوی دیگر، با گذشت زمان توان رژیم صهیونیستی کاهش یافت و دیگر نمی توانست با حمله به همسایه های عرب خود، مشکلات داخلی رو به گسترش خود را حل کند. یکی از برجسته ترین مظاهر و نشانه های این واقعیت جدید مبالغه هایی است که صهیونیست ها در مورد خطر اقلیت عربی برای اسرائیل می کنند . حتی برای حل مشکلات و اختلافات داخلی در جامعه خویش، عرب ها را هدفگیری می نمایند و دیگر به این نکته توجه ندارند که این کارها باعث بر ملا شدن ماهیت نژادپرستانه شان می شود.
درباره دیگر معانی اقدامات نژادپرستانه رژیم صهیونیستی علیه شهروندان عرب باید گفت که این امر نتیجه طبیعی رشد دعوت ها برای شناسایی این رژیم به عنوان "کشور یهودی" است که امروز در صدر تبلیغات صهیونیست ها قرار دارد و به تبع آن، تعداد صهیونیست های متقاضی تکمیل جنایت پاک سازی نژادی که بن گوریون در جریان جنگ 1948/1949 آغاز کرد و مورخان جدید اسرائیلی آن را به صورت موثق ثبت نموده اند، افزایش یافت. با وجود آنکه تفکر بشری دیگر حاضر به پذیرش نظام های نژادپرست نیست ؛ ولی درخواست شناسایی "اسرائیل" به عنوان یک کشور یهودی مورد حمایت دولت و کنگره آمریکا و نیز اکثر دولت ها و پارلمان های اروپایی قرار گرفته است و تشکیلات خودگردان و نظام های سازشکار عرب نیز این موضوع را پذیرفته اند که این امر باعث شده تا خواست صهیونیست ها در این رابطه مشروعیتی بین المللی به خود بگیرد و باعث تشدید خوی وحشی گری نژادپرستانه که ریشه در فرهنگ صهیونیسم دارد، گردد. به این ترتیب، آنچه از زبان آن خاخام نژادپرست اسرائيلي منتشر شده زنگ خطری برای آغاز طرحی است که سراسر اراضی اشغالی 1348 را در بر خواهد گرفت.
واقعيت آن است که اگر عاملان این وحشی گری ها خود را مصون از هر گونه مجازات نمی دیدند، هرگز بدون ترمز در این مسیر حرکت نمی کردند . چیزی که تصور آنان را در مورد عدم محاکمه یا مجازات تقویت می کند، آن است که دولت آمریکا خود را در مورد مقابله با هر گونه مجازاتی که از سوی محافل بین المللی علیه صهیونیست ها وضع می شود، ملزم می داند. در جهان عرب، میزان توجه به اوضاع عرب ها کاهش یافته و جای خود را به فراخوان هایی برای رهایی از تبعات توجه به این موضوع داده است. بی توجهی توافق نامه اسلو و طرح صلح اعراب به وضعیت عرب های ساکن اراضی اشغالی 1348 بازگو کننده این مطلب است که مسئولان این توافق نامه و آن طرح ، اقدامات صهیونیست ها در حق عرب های 1348 را پذیرفته اند و برخورد تل آویو با آنان را به عنوان یک مسئله داخلی می دانند که نباید در آن دخالت کرد.
اگر تاریخ مناقشه و چالش موجود در فلسطین را بررسی کنیم، می بینیم که خشونت صهیونیست ها انگیزه ای برای جبهه مقاومت و بازدارندگی است که با وجود تمامی مشکلات به روند مبارزه ادامه دهد. اگر انتفاضه سنگ در سال 1987 باعث شد تا نبرد و چالش به کرانه باختری و نوار غزه کشیده شود، تشدید وحشی گری صهیونیست ها در اراضی اشغالی 1348، بستر را برای ثبت یک نقطه عطف جدید که البته بنیادی تر و خطر آن برای حال و آینده اشغالگران خطرناک تر است، فراهم می آورد
از آنجایی که فلسطینی های ساکن اراضی اشغالی 1348 از راهگذار مبارزه با وحشی گری های افسار گسیخته و بی حد و حصر، از موجودیت و حقوق مشروع خود و از امنیت و آرامش در کشورهای حاشیه «اسرائیل» و ثبات داخلی آنها دفاع می کنند و از این طریق، مانع از اجرای سیاست کوچ اجباری می شوند، این مهم می طلبد تا یک تحرک ملی و عربی گسترده جهت حمایت از فلسطینی هایی که در سرزمین اشغال شده خویش باقی مانده اند، آغاز شود که مسئولیت این امر در گام اول بر عهده سازمان های مدنی، احزاب، اصناف، سازمان کنفرانس اسلامی و اتحادیه عرب می باشد و اگر گامی را در راه ایجاد جبهه های ملی برداشتند، جبهه هایی که خود را در مورد اصول و آرمان های ملی ملزم می دانند و برای توقف تمامی روابط و پیوندهای میان کشورهای عربی با رژیم نژادپرست و متجاوز صهیونیستی، دولت های خویش را تحت فشار قرار می دهند، عملا مخالفت خود را با تمامی طرح های صلح عربی اعلام کرده اند. دیگر اينكه تداوم روابط تجاری و دیپلماتیک با رژیم صهیونیستی غیر قابل قبول است و باید هماهنگی های امنیتی که به صورت علنی یا مخفیانه میان دستگاه های تشکیلات خودگردان و شماری از دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی عربی با اشغالگران قدس صورت می گیرد، خاتمه یابد و عرب ها دیگر از بستن امیدهای واهی به نقش آمریکا دست بردارند و بدانند انتظار اینکه آمریکا موضعی غیر جانبدارانه در قبال همپیمان راهبردی خویش یعنی اسرائیل اتخاذ کند، بیهوده است. این همان چالشی است که نهادهای مدنی عربی به ویژه نهادهایی که در کشورهای عربی همسایه رژیم صهیونیستی فعالیت دارند، در برابر خود می بینند.