همسويي انگليس با تبليغات صهيونيستها

همسويي انگليس با تبليغات صهيونيستها

حتي تا يك ماه پيش از پايان جنگ در اروپا (يعني هشتم ماه مه 1945)، تبليغات انگليس فاقد انسجام و ارتباط منطقي ميان اجزاي آن بود. بسياري از سربازان انگليسي و آمريكايي، با آگاهي و اطلاع از عمق و گسترة ويراني‌هايي كه بمب‌افكن‌هاي متعلق به اين دو كشور در آلمان به بار آورده بودند، در هراس و وحشت به سر مي‌بردند.
در ماه آوريل 1945، ناگهان معجزه‌اي اتفاق افتاد تا چرچيل قادر شود چهارمين انگيزة مطلوب خود را پيدا كند. كشف اردوگاه كار اجباري برگن ـ بلسن او را ترغيب كرد تا با قاطعيت اظهار كند؛ جنگ دشوار انگليس، طي تقريباً شش سال، و تحمل آن همه خسارات و ويراني‌ها، براي هدفي بوده كه به هيچ وجه، كمتر از انگيزه و هدف مربوط به خود تمدن نبوده است [...]. كشف يك اردوگاه طاعون‌زده در ماه آوريل 1945، در حكم موهبتي الهي و باد آورده بود كه براي چرچيل و دستگاه تبليغاتي انگليس يك نعمت غيرمترقبه و غير قابل پيش‌بيني به حساب مي‌آمد.
برگن ـ بلسن در اصل به عنوان اردوگاهي جهت اسكان سربازان مجروح برپا و در نظر گرفته شده بود. اردوگاه مزبور در سال 1943 به يك مركز توقيف و نگهداري يهوديان اروپايي تبديل شد. قرار بود اين يهوديان با غير نظاميان آلماني كه از سوي متفقين اسير شده بودند، مبادله شوند. در اواسط جنگ، يهوديان توقيف شده از آن اردوگاه به سوئيس و يا از راه تركيه، حتي به فلسطين انتقال داده شدند. (اين موضوع باز هم دليل ديگري، مبني بر عدم وجود طرح يا برنامه‌اي جهت نابودسازي يهوديان است.)
تا پايان سال 1944، شرايط موجود در اردوگاه برگن ـ بلسن براي ساكنان آن در حد عادي و متعارف بود. بعد از اين تاريخ، به همراه افراد اخراج شده از مناطق شرق (كه با حمله قريب‌الوقوع شديد شوروي روبرو بودند.) بيماري‌ها همه‌گير، تيفوس،‌ اسهال خوني، وبا و... نيز وارد اردوگاه شد. فاجعه‌اي كه در نتيجة اين وضعيت به وجود آمد، با حملات هوايي انگليسي ـ آمريكايي كه به طور جدي مانع تحويل محموله‌هاي دارو و غذا و مهمتر از همه،‌ مانع تحويل محموله‌هاي آب آَشاميدني مي‌گرديد، تشديد شد. عمليات نقل و انتقال [آوارگان،‌ از جمله] يهوديان، از شرق كه از طريق خط آهن انجام مي‌شد نيز مثل گذشته،‌ نه دو يا سه روز، بلكه در اغلب مواقع يك يا دو هفته طول مي‌كشيد. دليل اين معضل آن بود كه قطارها به علت بمباران و حملات هوايي متفقين، تنها هنگام شب قادر به حركت بودند. در نتيجة اين وضعيت و شرايط، قطارها موقعي به مقصد مي‌رسيدند كه حامل مرده‌ها و افراد در حال مرگ و يا زنان و مردان فرسوده و از پا افتاده‌اي بودند كه به لحاظ جسماني قادر به مقاومت در برابر چنين بيماري‌هاي همه‌گير، نبودند [...].
آلمان كه در واپسين مراحل پايداري قرار داشت، ديگر نمي‌توانست در برابر هجوم [سيل] آوارگان بخش شرقي سرزمين خود،‌ كه به صورت گروههاي چند ميليوني از راه مي‌رسيدند، ايستادگي كند و از عهدة آنها برآيد. اين كشور ديگر قادر نبود، براي ارتش خود سلاح‌هاي لازم و براي جمعيت كشور خود مواد غذايي مورد نياز خود را تأمين كند. بالاخره، آلمان ديگر نمي‌توانست براي شرايط فاجعه‌آميز موجود، در اردوگاههاي مختلف ـ كه حتي نگهبانان آنها نيز به علت گسترش بيماري تيفوس با مرگ دست و پنجه نرم مي‌كردند ـ چاره‌انديشي كند.
هيملر به افسران آلماني اجازه داد با انگليسي‌ها تماس برقرار كنند و به آنها هشدار دهند كه در جريان پيشروي خودشان، به سوي ورطه خطرناكي از بيماري عفوني روي مي‌آورند. پس از اين اقدام، مذاكراتي ميان طرفين صورت پذيرفت. به اين ترتيب، آتش بس در منطقة وسيعي، در اطراف اردوگاه برگن ـ بلسن اعلام شد و سربازان آلماني و انگليسي از طريق يك توافق دوجانبه بر آن شدند تا وظيفة مراقبت از اردوگاه را ميان خود تقسيم و به طور مشترك در اين زمينه فعاليت كنند.
تيفوس و تبليغات سينماي يهودي ـ انگليسي
آنچه انگليسي‌ها در اردوگاه برگن ـ بلسن يافتند، از قبيل قرارگاه و چادرهاي پر از مدفوع و بوي غير قابل تحمل اجسادي بود كه بر اثر بيمارهاي همه‌گير، از جمله تيفوس مرده بودند [...]. انگليسي‌ها نيز علي‌رغم تلاش‌هاي فراوان، قادر به مهار مرگ و مير بسيار زياد و هولناك اردوگاه نبودند.
پس از آن، خبرنگاران و روزنامه‌نگاران، مثل يك دسته كركس، ناگهان به محوطة اردوگاه سرازير شدند و از صحنه‌هاي هولناك فيلم و عكس تهيه كردند. برخي از آنها، همچنين تلاش مي‌كردند تا بعضي صحنه‌هاي خاص را به ابتكار خود تهيه و تنظيم كنند. يكي از همين صحنه‌هاي ويژه، كه به عنوان نمونه، در فيلم سينمايي «شب و مه» نشان داده شد، تصويري بود كه در آن، يك بولدوزر، اجساد جمع شده را داخل يك گودال بزرگ مي‌ريخت. بولدوزر مزبور (كه فقط يك دستگاه بود) در اختيار سربازان انگليسي قرار داشت و يك سرباز انگليسي آن را مي‌راند. اما سازندگان فيلم، به گونه‌اي وانمود كردند تا بسياري از بينندگان تصور كنند، بولدوزرهاي آلماني را در حال انجام چنين عملياتي ديده‌اند.
سيدني لويس برنشتاين يهودي كه رياست دايره امور سينمايي وزارت كشور انگليس را بر عهده داشت از آلفرد كوك خواست تا از «فجايع نازي‌ها» فيلمي تهيه كند. كوك اين درخواست را پذيرفت؛ اما در نهايت فقط صحنه‌هايي از فيلم او در معرض ديد عموم قرار گرفت؛ زيرا نسخة كامل فيلم مورد اشاره، دربردارنده نشانه‌هايي مثبت از واقعيت بود كه اعتبار و درستي فيلم را مورد ترديد قرار مي‌داد و زير سؤال مي‌‌برد. در مجموع فيلم «شوك» (ناشي از وضعيت موجود در) اردوگاه برگن ـ بلسن براي تبليغات متفقين، يك موفقيت بزرگ به حساب مي‌آمد. رسانه‌هاي گروهي [تحت سيطره صهيونيسم] به هر شيوه ممكن از اين فيلم، بهره‌برداري كردند تا اجساد مردگان و نيز بيماران در حال مرگ اردوگاه را در مقياس وسيع به دنيا نشان دهند و در عين حال از طريق تحريف واقعيت‌ها و تفاسير گوناگون، بينندگان و مخاطبان را به سمتي سوق دهند تا باور كنند كه ساكنان اردوگاه قتل عام شده‌اند.
آنها همچنين سعي مي‌كردند اين تصور را ايجاد كنند كه اسران يادشده كه [بر اثر بيماري تيفوس] مثل مرده‌هاي متحرك بودند، به عنوان قربانيان طرح «كشتار» و «نابودسازي» محكوم به هلاكت بوده‌اند.