انقلاب اسلامی ایران و تحولات فلسطین

 انقلاب اسلامی ایران و تحولات فلسطین

طبیعتاً پیروزی این انقلاب، جدای از بعد مردمی و مذهبی آن، متأثر از شکل بندی نظام بین الملل و بازیگران مسلط آن نیز قرار داشت. از سوی دیگر، این حرکت انقلابی در ایران با توجه به شاخصه های شالوده شکن آن، تأثیرات و بازتاب هایی را نیز بر دیگر موضوعات روابط بین الملل برجا گذاشته است. تغییر کلان در رفتار این کشور و رهبران آن با اکثر کشورها، سازمان های بین المللی، شرکت های خارجی و فراملیتی و بیش از همه، با ملت های مسلمان و جنبش های آزادی بخش، نمودی از این تأثیرات فراگیر است.

در خصوص تقسیم بندی تأثیرات پیروزی انقلاب اسلامی بر روابط بین الملل، باید بین موضوعات سیاست بین الملل به طور خاصّ و روابط بین الملل به طور عام، تفکیک قایل شد؛ چراکه در مطالعه ی سیاست بین الملل به طور عمده، روابط واحدهای رسمی حکومتی با یکدیگر مورد توجه قرار می گیرند. به بیان دیگر رفتارها و کارکردهای بین المللی تا آنجا مورد نظر قرار می گیرند که به گونه ای از طریق دولت ها صورت می پذیرد، حال آنکه روابط بین الملل، مجموعه اقدامات و کنش های متقابل واحدهای حکومتی و نیز نهادهای غیر دولتی و همچنین روندهای سیاسی میان ملت ها را دربر می گیرد (قوام، ۱۳۸۲: ۱۳).

با توجه به چنین تفاوتی می توان گفت پیروزی انقلاب اسلامی ایران کمتر بر سیاست بین الملل، نسبت به دیگر موضوعات روابط بین الملل تأثیر گذاشته است. چنانچه یکی از اهداف عالیه ی این انقلاب، بیداری و آگاهی مسلمانان و افزایش فعالیت های مؤثر اسلامی در جوامع مسلمانان، و در مجموع، به پا خیزی ملل مستضعف جهان بوده است. رهبر این حرکت اسلامی کراراً بر حمایت نهضت های رهایی بخش به عنوان بازیگران نوین نظام بین الملل تأکید داشت. «مستضعفان جهان بپاخیزید و خود را از چنگال ستمکارانِ جنایت کار نجات دهید.» (امام خمینی، ۱۳۶۱، ج ۱۱: ۲۳)

اصولاً هدف از صدور انقلاب در نزد متفکران انقلابی آن زمان، یعنی نگاه به ملت ها، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، به جای دولتها بود. «امیدوارم این نهضت به سایر بلاد اسلامی هم صدور پیدا بکند و این مکتب، مکتب همه ی مسلمین است بلکه همه مستضعفین؛ خدا مستضعفین را از چنگال مستکبرین بیرون ببرد.» (امام خمینی، ۱۳۶۱، ج ۱۲: ۱۵۳). البته میزان تأثیر و بازتاب های انقلاب ایران در همه ی جوامع یکسان نبوده است، بلکه با توجه به درجه و میزان اهمیت جوامع و مناطق مختلف در نزدِ رهبران انقلابی، و میزان علاقه ی جنبش ها و ملت های این مناطق به اصول و آرمان های انقلاب در جهت پیروزی اهدافشان و نیز قرابت های فکری، مذهبی و فرهنگی این گروه ها با انقلاب اسلامی ایران، متفاوت بوده است.

امام خمینی(ره) معتقد بود انقلاب اسلامی ایران می تواند با صدور ارزش های خود، گامی عمده در بیدارسازی و آگاهی مسلمانان جهان بردارد و بدین ترتیب، به ارائه ی چهره ی واقعی از اسلام اهتمام نماید (دهشیری،۱۳۸۰: ۴۲). حال با نگاهی به وضعیت جغرافیایی کشورهای مسلمان درمی یابیم که اغلب این کشورها در منطقه ای قرار دارند که امروزه ما آن را با نام خاورمیانه و یا بهتر بگوییم خاورمیانه بزرگ می شناسیم، به طوریکه اگر قرار باشد جغرافیای نواحی اسلام ترسیم شود، چیزی جز مرزهای خاورمیانه بزرگ را نخواهیم داشت. خاورمیانه مشخص کننده ی ناحیه ای فرهنگی است، این منطقه خاستگاه سه دین بزرگ یهودیت، مسیحیت و اسلام است و از زمانی که به عنوان یکی از حساس ترین و مهم ترین مناطق جهان شناخته شده است (اواسط قرن بیستم)، با مؤلفه هایی همچون نفت، اسلام و کانون بحران و جنگ معرفی می شود.

حضور پررنگ اسلام در خاورمیانه، باعث گردیده تا این منطقه کانون توجه انقلاب اسلامی و رهبران آن و مستعد رشد و فعالیت نهضت های رهایی بخش شناخته شود. در این خصوص، بنیان گذار انقلاب اسلامی در بیانی می فرماید: «پیروزی ملت مسلمان ایران بدون شک سرمشق خوبی برای سایر ملل ستمدیده جهان، خصوصاً ملت های خاورمیانه است.» (امام خمینی، ۱۳۶۱، ج ۳: ۱۵۳). از سوی دیگر، مؤلفه ی نفت، شکل گیری و حمایت از این جنبش ها و تحریک ملت ها را روان تر می ساخت. با وجود چنین اهداف و امکاناتی بود که مهم ترین و جدّی ترین بحران منطقه ای و جهان اسلام، یعنی وجود سرزمین اسرائیل و قوم یهود در میان اعراب و مسلمین و تحریکات طرفین، در صدر اولویت ها و ارجحیت های رهبران انقلاب قرار گرفت؛ کما اینکه در پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و حتی شکل گیری حرکت های انقلابی، شاهد موضع گیری قاطعانه ی فعالین انقلابی به خصوص شخص امام خمینی(ره) در این زمینه هستیم، ولی پس از وقوع انقلاب، شرایطی فراهم گردید تا این موضع گیری ها از مرحله ی نظر، به واقعیت و عمل برسد.

پس از وقوع انقلاب اسلامی، روابط ایران و اسرائیل دچار تحولی عمیق گردید و دوست دیروز تبدیل به بزرگ ترین دشمن اسرائیل در سطح منطقه و جهان شد. اندیشه ی صدور انقلاب اسلامی مبتنی بر ایدئولوژی اسلام از یک سو، و تحقق اندیشه ی نیل تا فرات بر مبنای ایدئولوژی صهیونیسم از سوی دیگر، تقابلی جدّی را در روابط دو طرف ایجاد نمود. این تقابل نمود خود را در عرصه های مختلف عیان ساخت. جهت گیری سیاست خارجی ایران مبنی بر نابودی اسرائیل، موضع ایران در قبال روند سازش و حمایت از گروههای فلسطینی از مصادیق بارز این تقابل است.

در اینجا جهت ورود به موضوع بحث، یعنی تأثیرات پیروزی انقلاب اسلامی بر رابطه ی ایران با اسرائیل و فلسطین،لازم است موضع گیری ایران در قبال این مسأله به مقاطع زمانی مشخصی تقسیم شود تا بتوانیم مقایسه ی روشنی از روند جهت گیری های ایران طی دوران های مختلف داشته باشیم. مقاله ی حاضر مراحل ذیل را بررسی می کند:

الف) تاریخچه ی تشکیل اسرائیل

ب) روابط ایران اسرائیل در دوره ی پهلوی دوم

ج) روابط ایران اسرائیل ازآغاز انقلاب اسلامی تا وفات امام خمینی(ره)

د) روابط ایران اسرائیل از زمان وفات امام خمینی(ره) تا کنون

الف) تاریخچه ی تشکیل اسرائیل

پیشینه ی تاریخی تشکیل دولت یهود در فلسطین و اقدامات گسترده ای که منجر به اشغال این سرزمین شد، به سال های نخستین قرن نوزدهم باز می گردد. در واقع، در پی اختلافات اساسی در درون دولت های اروپایی که ناشی از آغاز دوران صلح مسلح (۱۹۱۴ ۱۸۷۱) بود، نوعی تنش های قومی دینی در جوامع اروپایی رخ نمود. این رخدادها سبب شد تا در درون این جوامع، رفع سوء تفاهمات داخلی و ایجاد ارتباط با هم فکران یا هم مسلکانِ دیگر خود در اروپا، مورد توجه قرار گیرد. در این میان، قوم یهود بیش از دیگران به فکر ایجاد یک نهاد یا یک سازمان متشکل برای حفظ و حراست از منافع خود افتاد. از این رو، در حدود سال۱۸۶۰ میلادی، شش تن از یهودیان جوان فرانسه تصمیم گرفتند تا به منظور ارتقای سطح اجتماعی اقلیت پراکنده ی یهودی، سازمانی را پدید آورند. در نتیجه، «اتحادیه ی یهودیان جهان» پدیدار گردید. این اتحادیه طی سال های ۷۳ ۱۸۷۱ شعبه هایی را در کشورهای اروپایی ایجاد کرد و حتی در کشورهای مشرق زمین نیز با موفقیت سیاست خود را. دنبال نمود؛ اما برای آنکه حساسیت اکثریت مسلمان را بر نیانگیزند، نام «مدارس آلیانس» را بر خود نهادند. به دنبال این جریانات و طی مسافرت نخست ناصرالدین شاه به اروپا در سال ۱۸۷۳ بود که با حمایت های «میرزا حسین خان سپهسالار»، رئیس وقت آلیانس که نماینده ی پارلمان فرانسه نیز محسوب می شد، توانست موافقت ضمنی شاه ایران جهت تأسیس مدارس آلیانس در ایران را بگیرد. با این وجود، این مدارس تا زمان سلطنت مظفرالدین شاه قاجار افتتاح نشد (ولایتی، ۱۳۷۶: ۱۹ ۲۲).

دومین تلاش بارز یهود جهت ایجاد یک سازمان اجتماعی، به زمان تشکیل نخستین کنگره ی صهیونیستی در سال ۱۸۷۹ باز می گردد. لازم به توضیح است که «صهیونیست» از واژه ی صهیون گرفته شده که نام کوهی است در جنوب غربی اورشلیم (بیت المقدس) که در کتاب مقدس به عنوان شهر داوود از آن نام برده شده است. لفظ صهیون که به اورشلیم و ارض موعود هم اطلاق می گردد، همواره مظهر آرزوهای روحانی قوم یهود بوده است. تا اواخر قرن نوزدهم، صهیونیسم جنبه و حالت فرهنگی و دینی داشت و این جماعت هیچ اندیشه ی سیاسی را دنبال نمی کرد، اما بعدها این جنبش رنگ و بوی سیاسی به خود گرفت. در نخستین کنگره ی صهیونیستی که به سال ۱۸۹۷ به رهبری «تئودور هرتزل» در شهر بال سوئیس تشکیل شد، صهیونیسم از حالت آرمانی خارج گشته و از صهیونیسم دینی به صهیونیسم سیاسی تغییر ماهیت داد. صهیونیسم که سال ها از حمایت اقلیت یهود برخوردار بود و اکثریت آنها، به ویژه کسانی که در اروپای غربی و قاره ی آمریکا زندگی می کردند به شهروندی کشورهای محل تولد خود راضی بودند، طی برگزاری این کنگره، تشکیل یک دولت و کشور یهود را تنها راه حلّ مسأله ی یهود ستیزی یافته و جنبش صهیونیستی پس از این زمان، تمام کوشش خود را مصروف نیل به این هدف سیاسی نمود (پلانو وآلتون، ۱۳۷۵: ۳۹).

هدف اصلی و سیاسی صهیونی که در کنگره ی بال اعلام شد، چنین بود: «هدف ما ایجاد یک کانون برای خلق یهود در فلسطین است، این کانون باید به وسیله ی حقوق عمومی تضمین و حمایت گردد». باید دانست از زمانی که برنامه ی بال در سال ۱۸۷۹ تدوین گردید تا هنگام تنظیم برنامه ی بالتیمور که در سال ۱۹۴۲ صورت پذیرفت، صهیونیست ها همیشه تعبیر غیر صریح «کانون» را بر لفظ «دولت» ترجیح داده اند. دلیل این ترجیح آن است که لفظ دولت بدون شک موجب می شد مخالفت هایی در محافل مختلف برانگیخته شود (محمدی، ۱۳۸۳: ۱). یک سال پس از این و به دنبال کنگره ی دوم بال، هرتزل و همکارانش سعی کردند تا با گسترش ناامنی و ایجاد جو وحشت در میان اقلیت های پراکنده ی یهود، آنها را به مهاجرت به سوی فلسطین و اسکان در آن سوق دهند. در ایران نیز ظاهراً دست هایی در کار بوده که با دامن زدن به اختلافات موجود، اسباب درگیری و نزاع میان یهودیان و مسلمانان را فراهم سازد و بدین وسیله بر دامنه ی مهاجرت ایرانیان یهودی بیافزاید (ولایتی، ۱۳۷۶: ۴۶). پس از مرگ هرتزل در ۱۹۰۴، جنبش صهیونیستی به رهبری «حییم وایزمن» (نخستین رئیس جمهور اسرائیل) توانست در سال ۱۹۱۷ اعلامیه ی مشهور «بالفور» را از وزارت امور خارجه ی بریتانیا بگیرد که در آن به ملت یهود وعده ی «وطن ملی» داده شده بود، ولی چرچیل وزیر وقت مستعمرات بریتانیا، در سال ۱۹۲۲ به صراحت اعلام داشته بود که انگلستان در نظر ندارد فلسطین را که از جانب جامعه ی ملل تحت قیومیت کشورش قرار گرفته است به صورت یک کشور یهودی درآورد. وقتی انگلیسی ها نتوانستند بین نمایندگان اعراب و یهود، درباره ی تقسیم فلسطین توافق ایجاد کنند، لندن در سال ۱۹۳۹ برای مهاجرت صهیونیست ها به فلسطین سهمیه تعیین کرد (فونتن، ۱۳۶۹: ۱۶۰ ۱۶۱).

در خصوص واکنش اعراب منطقه و مسلمانان به صدور اعلامیه ی بالفور و افشای سند «سایکس پیکو» در خصوص تقسیم امپراتوری عثمانی، که فلسطین نیز قسمتی از آن بود، به دو بخش تحت نفوذ فرانسه و انگلیس، باید گفت به رغم آشکار شدن این حقایق، جهان اسلام هیچ گونه واکنشی از خود نشان نداد و ایران نیز که در آن زمان خطوط ارتباطی اش میان سفارتخانه های ایران در اروپا و آمریکا با مرکز قطع شده بود و نیز آشفتگی سیاسی جهان در کنار ضعف شدید حکومت مرکزی، اسباب گرفتاری دیپلماتهای ایرانی را به گونه ای فراهم آورده بود که حتی از ارسال گزارش های معمول نیز بازمانده بودند و در آن شرایط دشوار صرفاً در فکر حفظ جان خود بودند (ولایتی، ۱۳۷۶: ۵۸ ۵۹).

مبارزات فلسطینی ها تا پیش از تأسیس دولت اسرائیل، بر اساسِ تشکیل جمعیت ها و گروه هایی (مسلمان و مسیحی) برای مبارزه با سیاست تسلط یهود بر فلسطین قرار گرفته بود. اولین شورش فلسطینی ها علیه یهودی ها، در آوریل ۱۹۲۰ در شهر بیت المقدس صورت گرفت و تا قبل از جنگ دوم جهانی، سه شورش دیگر به ترتیب در سال های ۱۹۲۹، ۱۹۳۳ و ۱۹۳۶ به وقوع پیوست. اصلِ نخست در مبارزات فلسطینی ها در این دوران، شیوه های مسالمت آمیز سیاسی بود و هرگاه از این شیوه به نتیجه نمی رسیدند، به اسلحه و سایر روش ها روی می آوردند. در این زمان، مواضع و خواسته های فلسطینی ها از طریق کنگره های ملی به گوش مقامات انگلستان می رسید. در این مقطع زمانی، سازمان های سیاسی و رهبرانی جهت مقابله با نهضت صهیونیستی شکل گرفتند که قانونی ترین و مردمی ترین نهاد در سرزمین فلسطین، «شورای مسلمین» به ریاست «حاج محمدالدین الحسینی» مفتی اعظم بیت المقدس بود. یکی دیگر از مبارزین راه آزادی فلسطین، «شیخ عزالدین قسام» بود. شیوه ی مبارزه ی وی، ترور افراد مؤثر انگلیسی و ایجاد رعب و وحشت در مقابل دولت انگلستان بود. دیگر مبارز فلسطینی، «عبدالقادرحسینی» فرزند «موسی کاظم پاشا الحسینی» رئیس کمیته ی اجرایی مسلمانان شهر «یافا» بود. در این میان، طولانی ترین مبارزات را «حسن سلامه» داشت که از سال ۱۹۳۶ الی ۱۹۴۸ که در نبردی وی و بیشتر یارانش به شهادت رسیدند، ادامه داشت (سعیدی،۱۳۷۰: ۲۸ ۳۳).

با اوج گیری تشنجات میان اعراب فلسطینی و یهودیان مهاجر از یک سو، و عملیات چریکی اعراب علیه تأسیسات و پایگاه های انگلستان در فلسطین از سوی دیگر، دولت انگلستان را بر آن داشت تا کمیسیونی به ریاست «لرد پیل» در نوامبر ۱۹۳۶ به منطقه اعزام دارد تا به تحقیق در خصوص علل ناآرامی ها و بررسی خواسته های اعراب بپردازد. این کمیسیون در گزارشی از برقراری هرگونه سازش میان اعراب و یهود، ابراز ناامیدی کرد و حتی ایجاد یک حکومت فدراتیو عربی یهودی را مؤثر ندانست و بر پایان قیمومیت و تشکیل دو حکومت مستقل عربی و یهودی در چارچوب سیستم پیمان با بریتانیا تأکید ورزید. دولت انگلستان که بلافاصله نظر کمیسون را پذیرفته بود، به دنبال عکس العمل شدید اعراب و تأکید آنها بر وحدت عربی فلسطین در کنفرانس «بلودان» (سوریه، سپتامبر۱۹۳۷)، در سال بعد اعلام داشت که طرح تقسیم کمیسیون پیل را لازم الاجرا نمی داند (قانون، ۱۳۸۱: ۱۵۱). از طرفی، سی سال قیمومیت انگلیس بر فلسطین باعث گردیده بود تا جمعیت مستعمره نشین های صهیونیست، دوازده برابر جمعیتی شود که در سال ۱۹۱۷ در فلسطین وجود داشت. این جماعت با حمایت و عنایت بریتانیا، مؤسسات مخصوص خود را بسط داده و سازمان نظامی کاملی فراهم آورده بود. صهیونیست های پولدار هم طی این مدت زمین های فلسطینیان را به چند برابر قیمت از آنها می خریدند و در این راه، از دلال های ایرانی و عربی استفاده می کردند.

تا اینکه، در آوریل ۱۹۴۷ کمیسیون ویژه ی مسأله فلسطین در سازمان ملل تشکیل گردید تا موضوع فلسطین و اسرائیل را مورد بررسی قرار داده، راه حلّی مرضی الطرفین ارائه دهد. یازده کشور عضو کمیسیون عبارت بودند از: ایران، هند، گواتمالا، اروگوئه، یوگوسلاوی، چکسلواکی، پرو، سوئد، استرالیا، کانادا و هلند. اعضای این کمیسیون به دو گروه اقلیت و اکثریت تقسیم شده و بر سر نحوه ی تقسیم و چگونگی ساختار فلسطین، به نتایج متفاوتی رسیدند. بر اساس طرح گروه اقلیت یعنی ایران، هند و یوگسلاوی، فلسطین به صورت یک کشور مستقل فدرال شامل دو ایالت عرب و یهود در می آمد و بیت المقدس به عنوان پایتخت آن در نظر گرفته می شد. اما گروه اکثریت رأی به تقسیم فلسطین به دو کشور عرب و یهود داد (قانون، ۱۳۸۱: ۱۵۷ ۱۶۱). نخستین موضع گیری ایران نسبت به قضیه ی فلسطین در همین کمیسیون ویژه آشکار شد. اگرچه در آن زمان، خود ایران گرفتار نابسامانی ها و کشمکش های پر تب وتاب بین نیروهای سیاسی گوناگون و نمایندگان آنها بود، «نصرالله انتظام» سفیر کبیر ایران در آمریکا و نماینده ی دائم ایران در سازمان ملل متحد اعلام موضع کرده، با طرح تقسیم فلسطین مخالفت نمود. از دیدگاه ایران، هرگونه تقسیم فلسطین به معنای آتش افروزی در خاورمیانه بود و می بایست به هر طریق ممکن از عملی شدن این طرح جلوگیری و یک دولت ائتلافی عربی یهودی ایجاد می شد. ولی همین که گزارش حاوی دو پیشنهاد تقسیم فلسطین و ایجاد دولت ائتلافی، منتشر شد، جراید عرب به هر دو پیشنهاد تاختند (گل محمدی، ۱۳۸۱: ۸۱). سرانجام در ۳۰ نوامبر۱۹۴۷ مجمع عمومی سازمان ملل طی قطعنامه ی ۱۸۱ رأی به تقسیم فلسطین به دوکشور داد: کشوریهود و کشور عرب و مقرر داشت که اماکن مقدسه یعنی شهرهای بیت المقدس و بیت اللحم بین المللی شود. این قطعنامه با ۳۳ رأی موافق در برابر ۱۳ رأی مخالف و ۱۰ رأی ممتنع به تصویب رسید. نکته جالب در این میان، همکاری آمریکا و شوروی در این زمینه بود، زیرا در همان حال واشنگتن و مسکو در سراسر جهان به مبارزه بی وقفه با یکدیگر ادامه می دادند (فونتن، ۱۳۶۹: ۱۶۱ ۱۶۲).

با تصویب قرار تقسیم، اوضاع در فلسطین رو به وخامت نهاد: با هرچه نزدیکتر شدن تاریخ خروج کامل نیروهای انگلیسی در ۱۴ مه ۱۹۴۸، بروز برخوردهای مسلحانه میان اعراب و یهودیان و وقوع جنگ داخلی اجتناب ناپذیرتر می نمود. هنگامی که آخرین واحدهای انگلیسی صحنه را ترک کردند، دیگر هیچ نیرویی نمی توانست از شعله ور شدن آتش جنگ میان یهودیان و ارتش های عرب، ممانعتی به عمل آورد. حتی قطعنامه ی ۱۸۶ مجمع عمومی سازمان ملل مورخ ۱۴ مه ۱۹۴۸ راجع به نصب میانجی و ترک مخاصمه نیز بسیا دیر شده بود (قانون، ۱۳۸۱: ۱۶۱ ۱۶۲). بالاخره در ۱۴ مه ۱۹۴۸ چند ساعت قبل از فرا رسیدن تاریخ پایان قیمومیت، «داوید بن گوریون» رئیس قوه ی اجرائیه ی آژانس یهود (اولین نخست وزیر اسرائیل)، در تل آویو استقلال دولت اسرائیل را اعلام داشت. یازده دقیقه بعد ایالات متحده این دولت را به صورت دو فاکتو به رسمیت شناخت. شوروی نیز در ۱۷ مه از این اقدام پیروی کرد ولی برای اینکه اهمیت بیشتری به آن بدهد دولت جدید را نه به صورت دو فاکتو، بلکه به صورت کامل و دوژوره شناخت. نیروی دریایی انگلیس نیز بلافاصله سواحل فلسطین را محاصره کرده و برای اینکه متهم به پشتیبانی و کمک رسانی به یکی از طرفین نشود، صدور هرگونه سلاح و جنگ افزار را به فلسطین ممنوع ساخت (فونتن، ۱۳۶۹: ۱۶۵). جنگ که در ۱۵مه آغاز شده بود، با شکست اعراب در ژانویه ی ۱۹۴۹ با انعقاد پیمان های متارکه میان اسرائیل و دول عربی به پایان رسید. شکست اعراب در نخستین جنگ با اسرائیل بیش از هرچیز معلول بی تجربگی نظامی، عدم هماهنگی میان واحدهای رزمی به رهبری «گلاب پاشا» و رقابت در بین سران کشورهای عرب بود. مهم ترین گام اسرائیل پس از اعلام استقلال و انعقاد پیمان های متارکه، تحصیل شناسایی خود در جامعه ی بین المللی بود. تا اول مارس ۱۹۴۹ چهل و پنج کشور رسمأ شناسایی خود را اعلام داشتند و تا ماه بعد، این رقم به ۵۳ کشور افزایش یافت. در سوم مارس نیز شورای امنیت سازمان ملل عضویت اسرائیل را با ۹ رأی موافق و یک رأی مخالف تصویب نمود. رأی مصرمنفی و رأی بریتانیا ممتنع بود. مجمع عمومی نیز طی قطعنامه ی ۲۳۸ مورخ ۱۱ مه ۱۹۴۹ توصیه ی شورای امنیت درباره عضویت اسرائیل در سازمان ملل را مورد تصویب قرار داد (قانون، ۱۳۸۱: ۱۶۵ ۱۶۶).

ب) روابط ایران و اسرائیل در دوره پهلوی دوم

شناسایی دوفاکتوی اسرائیل از جانب ایران، نقطه ی شروع روابط سیاسی دو کشور محسوب می شود. در خصوص بحث شناسایی، بعضی از نیروها، مخالف روابط ایران و اسرائیل و شناسایی دوفاکتو بودند که این مخالفت ها شامل مخالفت های مردمی، علما و روحانیون و بخشی از درون حاکمیت، از بعد داخلی، و مخالفت و فشار کشورهای عربی و اسلامی از بعد خارجی می گردید. از سوی دیگر، علاقه ی حکومت پهلوی به برقراری روابط، فشار بعضی کشورهای خارجی از جمله آمریکا و تلاش های لابی یهود، علل برقراری روابط به شمار می رفت. نگاهی کوتاه به روابط دو کشور نشانگر وجود موفقیت ها و شکست هایی برای هر یک از طرفین جبهه می باشد. چنانچه رأی مخالف ایران به قطعنامه ی مجمع عمومی در خصوص تقسیم فلسطین و همچنین رأی مخالف ایران به ورود اسرائیل به سازمان ملل، فایق آمدن گروه مخالف اسرائیل و شناسایی دوفاکتو، پیروزی موافقان روابط اسرائیل به شمار می رود (ولایتی، ۱۳۸۰: ۱).

با این وجود، جدای از بحث های درون حکومتی، صدور قطعنامه ی ۱۸۱ مجمع عمومی در خصوص تقسیم فلسطین، با تظاهرات و اجتماعات مردم در ایران همراه گردید. گرچه ایرانیان به شدّت گرفتار مسایل و مشکلات سیاسی اقتصادی خود بودند، اما روحانیون و برخی اقشار مردم ضمن اظهار همدردی با فلسطینی ها، ناخرسندی شدید خویش را از مسأله ی فلسطین و زورگویی های صهیونیست ها پنهان نکردند و علمایی مانند «شیخ عبدالکریم زنجانی» و «شیخ محمد حسین آل کاشف الغظاء» از مساعی نخست وزیر عراق در راه فلسطین قدردانی نمودند. مقامات عربی نیز از ابراز احساسات علماء و عشایر ایران در راه رهایی فلسطین از صهیونیست ها، سپاس گذار شدند. البته واکنش «آیت الله کاشانی» جدّی تر و شدیدتر بود. وی در بیانیه ای، علیه یهودیان اعلام جهاد کرد و از عموم برادران دینی دعوت نمود تا به منظور تظاهرات راجع به قضیه ی مسلمانان و یهودی ها، گرد هم آیند. اینگونه اقدامات گرچه در سال های مورد بررسی چندان تداوم نیافت، اما پس از انقلاب اسلامی بارها و بارها تکرار شد (زارع، ۱۳۸۴: ۳۶ ۴۱). در عرصه ی سیاسی نیز دامنه ی هیجانات عمومی به صحن مجلس شورای ملی کشیده شد. «محمد علی مسعودی» نماینده ی مجلس ضمن غیر عادلانه توصیف نمودن سیاست آمریکا و شوروی در شناسایی دولت تازه تأسیس یهود، از دولت و وزارت خارجه ی ایران خواست که موضع خود را در قبال اوضاعی که در فلسطین حکم فرماست روشن سازد. «حسین مکی» نیز از تأخیر در لایحه ی تحدید فعالیت بازرگانان خارجی انتقاد نمود و عدم تصویب فوری آن را به سود یهودیانی دانست که با سرمایه ی خود، دولت اسرائیل را پشتیبانی می نمودند. «امیر تیمور»، «عباس اسکندری» و «دکتر عبده» از دیگر نمایندگانی بودند که با طرح موضوعات مربوط به قضیه ی فلسطین، خواستار حمایت جدّی دولت ایران از مردم فلسطین بودند (قانون، ۱۳۸۱: ۱۷۱ ۱۷۴).

به عنوان یکی از زمینه های شناسایی دولت اسرائیل از سوی رژیم پهلوی، باید گفت که پس از شکست اعراب در نخستین جنگ با اسرائیل، روند کوچ یهودیان منطقه ی خاورمیانه به اسرائیل، به دلیل سختگیری های دولت های عربی نسبت به یهودیان کشورهای خود شتاب بیشتری گرفت. آژانس یهود که رابط اصلی یهودیان اسرائیل و دیگر یهودیان جهان بود، بیشترین توان و امکانات خود را به منظور جذب و انتقال یهودیان به فلسطین به کار گرفت. در ماه های مورد بحث، ایران نیز یکی از کانون های اصلی فعالیت آژانس یهود بود. از آنجاکه میزان یهود ستیزی در ایران کمتر از کشورهای همسایه بود، لذا یهودیان این کشورها به خصوص عراق، به ایران پناهنده می شدند تا در فرصت مناسبی خود را به «ارض موعود» برسانند. بنابراین مسأله ی یهود به صورت یکی از مشکلات حادّ مسؤلان سیاسی امنیتی ایران درآمد. با وجود تدابیر اتخاذ شده از سوی دولت، برای جلوگیری از تبلیغات و فعالیت های سازمان های یهودی، به ویژه آژانس یهود، و واکنش نه چندان شدید اقشار و گروههای مختلف، یهودیان همچنان در ایران فعال بودند و یهودیان کشورهای همسایه به صورت غیر قانونی به ایران می آمدند. افزون بر اینها، حتی برخی روزنامه ها درباره ی فعالیت یکی از نمایندگان هیأت های صهیونیستی در تهران و دیدار او با عده ای از بازرگانان و رجال برجسته ی یهودی مقیم تهران درباره ی کمک های مالی و معنوی آنان به یهودیان فلسطین می نوشتند. با گذشت زمان آشکار شد که این گونه فعالیت های نه چندان پنهان، در واقع مرحله ی آغازین روابط پرماجرا و عبرت آور ایران و اسرائیل است. روزها و ماه ها با شتاب سپری می شد و موضع ایران نسبت به اسرائیل و مسأله ی فلسطین تغییر می یافت. به نظر می رسید که دولت ایران کم کم از موضع خود، در خصوص تدسیس اسرائیل و راه یابی آن به سازمان ملل پشیمان شده، در صدد تغییر بلکه دست کم تعدیل موضع پیشین برآمده است و سرانجام در ماه های آغازین سال ۱۹۵۰ این روند شتاب بیشتری یافته، تغییر جای تعدیل را گرفت (گل محمدی، ۱۳۸۲: ۹۸ ۱۰۴). در کل، مجموعه حوادث و رویدادهایی که در زمینه سازی و تسریع شناسایی اسرائیل از سوی ایران مؤثر واقع شد از این قرارند (قانون، ۱۳۸۱: ۱۸۷ ۱۹۳):

۱) حادثه ی ترور نافرجام محمدرضا پهلوی در ۴ فوریه ۱۹۴۹ که در پی آن حکومت نظامی برقرار شد، حزب توده غیر قانونی اعلام گردید، کلیه ی مطبوعات به استثنای روزنامه های اطلاعات و کیهان تعطیل شدند، شماری از مخالفین و افراد مظنون بازداشت شدند و آیت الله کاشانی نیز شبانه دستگیر و به لبنان تبعید گردید.

۲) تحکیم قدرت شاه و افزایش اختیارات وی، در نتیجه ی تشکیل مجلس مؤسسان در ۸ مه ۱۹۴۹ و تغییر در اصل ۴۸ قانون اساسی که به موجب آن شاه می توانست هر یک از دو مجلس شورا و سنا را جداگانه یا با هم در آن واحد تعطیل نماید.

۳) موفقیت نظامی دولت تازه تأسیس اسرائیل در مقابل تهاجم گسترده ی اعراب که موجب تعجب و حیرت آمیخته به تحسین بسیاری از ناظرین سیاسی و نظامی شد.

۴) مهاجرت فزآینده یهودیان کشورهای منطقه به ایران که به صورت غیر قانونی وارد کشور شده و از این طریق به اسرائیل منتقل می شدند. بدین ترتیب، مسأله ی وجود یهودیانِ خواستار مهاجرت به اسرائیل در ایران از یک سو، و اتباع ایرانی که در اسرائیل اقامت داشتند ازسوی دیگر، به عنوان زمینه ای برای تحصیل شناسایی و برقراری روابط، که از جمله اهداف سیاست خارجی اسرائیل به شمار می رفت، مطرح بوده است.

۵) رابطه ی ایران با دنیای عرب به طور اعم و با همسایه ی آن عراق به طور اخصّ. اختلاف دیرینه ی ایران و عراق بر سر رود کارون، رفتار ناجوانمردانه ی حکومت عراق نسبت به زوّار ایرانی، ادعای عراق نسبت به خوزستان و بحرین و همچنین سردی روابط ایران و مصر پس از جدایی شاه از فوزیه، باعث گردید تا ایران چندان تمایلی به قرار گرفتن در صف اعراب در قبال قضیه فلسطین نداشته باشد.

۶) اولین سفر شاه به ایالات متحده در ۱۵ نوامبر ۱۹۴۹ باعث گردید تا وی و مقامات ایرانی همراه، ازنفوذ فوق العاده ی سرمایه داران یهودی و جمعیت پنج میلیونی یهودیان آمریکا بر اقتصاد و سیاست این کشور مطلع شوند که در واقع با مخالفت جدی این لابی ها، مسأله ی اعطای کمک های مالی مورد نیاز ایران منتفی می شد.

۷) زمینه های ناشی از فساد، رشوه خواری و هرج و مرج در لایه های حکومتی و اداری ایران باعث گردید تا عوامل موساد در ژانویه ی ۱۹۵۰ از طریق یک واسطه با نام مستعار «آدام»، با پرداخت مبلغ ۲۴۰ هزار دلار به دولت ایران، شناسایی دوفاکتو اسرائیل را فراهم کنند.

با این پیش زمینه ها، دولت ایران در اولین جهت گیری آشکار به نفع اسرائیل، به بهانه ی نظارت بر املاک اتباع ایرانی که فلسطین اشغالی را در ۱۹۴۷ ترک کرده بودند، «عباس صیقل» را به فلسطین اعزام کرد. ولی بنا به اظهارات «محمد ساعد مراغه ای» نخست وزیر وقت ایران، چون انجام وظایف محوله بدون هیچ نوع رسمیت، مصادف با مشکلاتی شده بود، لازم می آمد یا مأمور را احظار وایرانی ها را بدون سرپرست به حال خود واگزار کرد و یا وضعیت مأمور اعزامی روشن شود. لذا صیقل، سمت سرکنسول ایران در فلسطین و شرق اردن را یافت (ازغندی، ۱۳۸۱: ۴۰۹). در نهایت، دولت ساعد با استفاده از فرصت به وجود آمده در دوره ی فترت مجلس، اسرائیل را در ۵ مارس ۱۹۵۰ به صورت دوفاکتو به رسمیت شناخت. به محض انتشار این خبر، دستگاه تبلیغاتی کشورهای عربی به کار افتاد. روزنامه های عربی، محمد ساعد را متهم کردند که در ازای دریافت پول، اسرائیل را به رسمیت شناخته و ممکن است قرار داد تجاری بین دو کشور منعقد شود و نفت ایران با کالاهای صهیونیستی مبادله گردد. عملکرد شاه پسندانه ی ساعد، در داخل کشور نیز واکنش هایی به دنبال داشت. یکی از نمایندگان مجلس از ساعد خواست تا برای تسکین احساسات عمومی، هرچه زودتر علل و موجبات این شناسایی نابهنگام و غیر منتظره را اعلام دارد و برخی از محافل مذهبی هم اتخاذ سیاست های مغایر با منافع مسلمانان را مورد انتقاد قرار دادند. ولی این انتقادات و بازخواست ها تا زمان قدرت یابی مصدق چندان نتیجه بخش نبود (گل محمدی، ۱۳۸۱: ۸۹). نزدیکی روابط ایران و اسرائیل از زمان شناسایی تا نخست وزیری مصدق، تا حدبی بود که حکومت اسرائیل شخصی به نام «پروفسور هد» از دانشگاه عبری اورشلیم را نامزد سفارت اسرائیل در تهران کرده بود، اما با ترور «رزم آرا» توسط «خلیل طهماسبی»، یکی از فدائیان اسلام، همه ی امیدهای اسرائیل برای شناسایی دوژوره از بین رفت (ولایتی، ۱۳۸۰: ۸ ۹). تا اینکه با روی کار آمدن محمد مصدق، روابط ایران و اسرائیل دچار تغییرات اساسی شد. به رغم اینکه اسرائیل آماج اصلی نهضت ملی کردن صنعت نفت به رهبری دکتر مصدق نبود، در عین حال این نهضت منافع اسرائیل را که هنوز روزگار شیرخوارگی را می گذرانید، مورد تهدید جدّی قرار داد. چراکه در ۶ جولای ۱۹۵۱ دکتر مصدق با عنایت به اصل موازنه منفی و با توجه به اعتراضات مردمی و برخی نمایندگان مجلس، شناسایی دوفاکتوی اسرائیل را پس گرفت و طی اعلامیه ای قطع رابطه با دولت اسرائیل را به اطلاع عموم رسانید (ازغندی، ۱۳۸۱: ۴۱۱).

قطع روابط ایران و اسرائیل از یک سو تحسین و تمجید سیاست مداران و شخصیت های برجسته ی کشورهای عربی را برانگیخت و از سوی دیگر، اسرائیلی ها و طرفداران انگلیسی آنها را در مقابل نهضت ملی کردن صنعت نفت قرار داد. در واقع، قطع رابطه ی ایران با اسرائیل بیش از همه موجب خرسندی محافل سیاسی و مذهبی ایران شد. آیت الله کاشانی در مصاحبه ای با جراید، مسرّت خود را از قطع رابطه ی ایران با اسرائیل ابراز کرد و گفت: «ما شناسایی خود را از دولت یهودی اسرائیل پس گرفتیم، چون حکومت سابق ایران که یک دولت انگلیسی بود، اسرائیل را به رسمیت شناخته بود و اکنون همه ی کشورهای اسلامی و عربی باید برای درهم شکستن اسرائیل و بازگشت شهرهایی که اسرائیل غصب کرده به صاحبان واقعی آن، هماهنگ شوند.» (ولایتی، ۱۳۸۰: ۱۰ ۱۱). البته خوشحالی اعراب و محافل سیاسی مذهبی ایران دیری نپایید. حدود بیست ماه پس از دیدار مصدق از مصر در راه بازگشت از نیویورک به منظور شرکت در اجلاس شورای امنیت و دفاع از حقوق ملت ایران در قضیه ی شکایت انگلیس از ایران با یک کودتای انگلیسی آمریکایی به دوران زمامداری وی پایان داده شد و سکان سیاست خارجی ایران به دست خود شاه افتاد. شاه که بر این باور بود اعراب را هیچ گونه اعتمادی را نشاید، همواره می کوشید تا زمینه های گسترش هرچه بیشتر روابط ایران و اسرائیل را فراهم کند. به همین دلیل، از زمان سرنگونی مصدق تا سرنگونی خود شاه، روابط ایران و اسرائیل کم و بیش گسترش و بهبود یافت. در این بین، تحولات نظام بین الملل نیز روند این نزدیکی را شتاب می بخشید. هر اندازه نظام بین المللی دوقطبی تر می شد، استقلال عمل کشورهای ضعیف تر کاهش می یافت و توازن قوا، امکان شکل گیری قطب سومی را از بین می برد. حتی کشورهای «غیر متعهد» نیز در عمل چندان غیر متعهد نبودند.

همان گونه که اسرائیل از خطر نفوذ شوروی در منطقه و خصومت فزآینده ی ناسیونالیسم عرب به رهبری ناصر احساس انزوا و عدم امنیت می کرد، ایران نیز در واهمه ی تهدیدات شوروی و رادیکالیسم عرب به سر می برد، خصوصاً هنگامی که شاهِ عراق، ولیعهد و نخست وزیر او به چنان سرنوشت دهشت ناکی در همسایگی ایران گرفتار آمدند (جولای ۱۹۵۸)، این نگرانی تشدید گردید. بنابراین ایران و اسرائیل می توانستند در جهت منافع مشترک خود در منطقه با یکدیگر همکاری نمایند. در این خصوص، پای بندی به «تساهل مذهبی» و حفظ «منافع ملی» دو رکن اساسی سیاست ناسیونالیسم مثبت شاه را در رابطه با اسرائیل تشکیل می داد. همچنین ایران و اسرائیل از توان بالقوه ای برای همکاری های مشترک در زمینه های بازرگانی، صنعت، امور علمی، آموزشی، نفت و انرژی و همکاری های نظامی، اطلاعاتی و امنیتی برخوردار بودند. برقراری روابط دیپلماتیک، حتی به صورت غیر رسمین خستین گام در جهت تحقق این همکاری ها به شمار می رفت ( قانون، ۱۳۸۱: ۲۶۶ ۲۶۹). بدین منظور، ایران و اسرائیل در پایتخت های یکدیگر نمایندگانی فعال و حضوری جدی داشتند ولی حتی در زمانی که روابط به بیشترین و بالاترین سطح رسیده بود و نیز برای جلوگیری از اعتراضات فزآینده ی اعراب، به طور غیر رسمی رفتار می شد و هیچگاه این روابط رسمیت نیافت (ولایتی، ۱۳۸۰: ۱۴). سفارت سوئیس در تل آویو، امر حفاظت منافع ایران در اسرائیل را به عهده گرفته بود و در همین حال در ایران، اداره ی هشتم سیاسی وزارت امور خارجه، که تحت نظارت مدیر کل سیاسی آسیا و آفریقا قرار داشت، کارهای مربوط به روابط با اسرائیل را انجام می داد (ازغندی، ۱۳۸۱: ۴۱۵).

یکی از زمینه هایی که مساعد همکاری و گسترش روابط دو کشور بود، مسأله ی نفت بود. اسرائیلی ها به شدت به نفت ارزان و قابل دسترسی ایران احتیاج داشتند چراکه ماشین جنگی اسرائیل بدون نفت قادر به حرکت و گسترش اراضی اشغالی نبود. بسته شدن موقتی کانال سوئز به دنبال حمله ی انگلیس، فراسه و اسرائیل به مصر در اکتبر ۱۹۵۶، زمینه و انگیزه ی بیشتری را برای همکاری نفتی گسترده بین دو رژیم ایران و اسرائیل فراهم کرد (هوشنگ مهدوی، ۱۳۷۷: ۴۰۶). این همکاری های نفتی در سال های بعد نیز گسترش یافت و تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، رژیم اسرائیل حداقل ۷۵ درصد نیازهای نفتی خود را از طریق ایران تأمین می کرد (فولر، ۱۳۷۳: ۱۴۲). ایران و اسرائیل در زمینه های تجاری و بازرگانی نیز با هم در ارتباط بودند و در واقع، ایران بازار خوبی برای کالاهای اسرائیلی به شمار می رفت. صادرات اسرائیل به ایران در سال ۱۹۷۰ به ۲۲ میلیون دلار، در سال ۱۹۷۱ به ۳۳ میلیون دلار در سال رسید و تا سال ۱۹۷۴ به ۶۳ میلیون دلار افزایش یافت (هالیدی، ۱۳۵۸: ۲۸۹).

در خصوص زمینه های همکاری مشترک نظامی، امنیتی و اطلاعاتی ایران و اسرائیل، با توجه به آماری که مطبوعات اروپایی در سال ۱۹۷۸ انتشار دادند، حدود پانزده هزار نظامی ایرانی مشغول آموزش در اسرائیل بودند و تقریباً تمام فرماندهان عالی رتبه ی ارتش ایران به اسرائیل سفر کردند (ازغندی، ۱۳۸۱: ۴۱۶). اصولاً اسرائیل برای شاه، حکم دومین منبع تأمین نیازهای نظامی بعد از ایالت متحده را داشت. در مارس ۱۹۶۸ اسرائیل به حکومت پهلوی پیشنهاد کرد که آماده است اعتباری به ارزش ۷۵ میلیون دلار در اختیار ایران قرار دهد، تا برای تقویت نیروهای دفاعی ایران هزینه شود. در سال ۱۹۷۰ نیز وزارت جنگ با استفاده از اعتبار بانک اسرائیل، به خرید جنگ افزار و تسلیحات مختلف از اسرائیل اقدام کرد. اینگونه روابط نظامی و تسلیحاتی نیز سال ها تداوم یافت و ارتش ایران به یکی از از استفاده کنندگان اصلی جنگ افزارهای اسرائیل تبدیل شد. از لحاظ امنیتی نیز، شاه عاشق و دل باخته ی سازمان امنیتی اسرائیل بود. در باور او، سازمانی که توانسته بود از عهده ی تأمین امنیت یک رژیم محاصره شده توسط دول عرب به خوبی برآید، در کارآیی و شایستگی آن، تردید نباید کرد. بنابراین شاه بسیار مشتاق بود که در تأسیس و اداره ی یک سازمان امنیتی در ایران، چنین نمونه ای سرمشق قرار داده شود. بدین ترتیب روابط امنیتی ایران و اسرائیل از سال ۱۹۶۰ یا ۱۹۶۱ در همه ی زمینه های عملی، آغاز شد و در این زمان یک گروه از افسران اطلاعاتی اسرائیل، برای آموزش افراد ساواک، جانشین گروه اعزامی از طرف «سیا» شد. ایران همچنین با همکاری موساد، طرحی را علیه ملت فلسطین و مبارزات این کشور به مرحله ی اجرا گذاشت و بدین منظور چند نفر از کارمندان ادارات کل عملیاتی ساواک به اسرائیل اعزام شدند، تا برای شرکت در طرح های عملیاتی مشترک علیه فلسطینی ها آموزش ببینند (نجاری راد، ۱۳۸۱: ۶۳ ۷۲). در مجموع، محمدرضا شاه به مبارزان فلسطینی نه تنها به چشم برادران مسلمان و مظلوم نگاه نمی کرد، بلکه آنها را به دیده ی خراب کارانی که مانع برقراری آرامش و صلح در منطقه بودند، می نگریست. اما حکومت پهلوی از اواخر دهه ی ۱۹۵۰ یعنی از سال ۱۹۵۹، کمک هایی به آوارگان فلسطینی اختصاص داد. از این سال، بر اساس تصویب نامه ی هیأت وزیران موافقت گردید که سالیانه مبلغ ۴۵۰ هزار ریال به عنوان سهمیه دولت ایران برای کمک به آوارگان عرب فلسطین پرداخت شود. بدیهی است که این کمک های ناچیز هم جهت جلب توجه کشورهای عرب بود (ولایتی، ۱۳۸۰: ۲۵۰ ۲۵۱).

دیگر موضوع قابل بررسی در روابط ایران با سرزمین های اشغالی در زمان حکومت پهلوی، به قضیه روابط این رژیم با سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) برمی گردد. ساف تشکیلاتی سیاسی نظامی است که در ۲۱ دسامبر ۱۹۶۴ از به هم پیوستن هشت گروه چریکی و چند نهاد آموزشی، پزشکی، فرهنگی و مالی به وجود آمد. اصولاً روابط ایران و ساف را می بایستی تابعی از چند متغیر مستقل دانست. یکی از این متغیرها، روابط ساف و نیروهای مخالف داخلی، اعم از انقلابیون و جدایی طلبان عرب در خوزستان بود که طبیعتاً مانعی بر سر راه روابط میان ایران و ساف بوده است. دیگر متغیر، میزان گرمی و نزدیکی روابط ایران و اسرائیل می باشد که هرگاه این روابط به سردی می گرایید، میزان روابط ایران و ساف بیشتر می شده است؛ چنانچه بعد از مرگ «جمال عبدالناصر» و روی کار آمدن «سادات» که خصومت میان ایران و مصر از میان رفت، روابط ایران و اسرائیل نیز تا حدودی از شدت و حدّت افتاد، زیرا دشمن مشترکی که سال ها عامل نزدیکی بیش از حدّ دو کشور بود، از میان رفته بود و در این دوره، شاهد روابط بیشتر بین ایران و ساف هستیم. از طرفی، ساف که به عنوان نماینده ی ملت مظلوم فلسطین، با اشغالگران در حال مبارزه بود، از جایگاهی والا در بین مردم ایران برخوردار بود. این مسأله، خود به تنهایی می توانست عاملی باشد که شاه برای کسب وجهه ی عمومی در داخل ایران و در جهان عرب، انگیزه ی لازم برای داشتن روابط خوب با ساف را داشته باشد. به هر حال، برآیند عوامل مختلف، نشان دهنده ی وجود خصومت بین حکومت شاه و ساف در دوره ای قابل توجه از حکومت پهلوی می باشد و ساف در این دوره با نیروهای داخلی مخالف با شاه، روابط خوبی داشت و همین امر یکی از دلایل و عواملی بود که مانع از افتتاح دفتر ساف در تهران شد (ولایتی، ۱۳۸۰: ۲۶۲ ۲۶۵).

نهایتاً دو واقعه ی تاریخی، یکی منطقه ای و دیگری داخلی، سبب گردید که از اوایل سال ۱۹۷۸، روابط ایران و اسرائیل وارد مرحله ی جدیدی شود و در نهایت به قطع کامل این روابط بیانجامد. مسافرت انورسادات به بیت المقدس در ۱۹ نوامبر ۱۹۷۷ و آغاز مذاکرات صلح بین این کشور و اسرائیل با میانجی گری امریکا،که منجر به امضای موافقت نامه ی کمپ دیوید در ۱۷ سپتامبر ۱۹۷۸ گردید، هرچند از نظر دولت مردان ایرانی مثبت ارزیابی می شد، ولی باعث شد افکار عمومی مخصوصاً محافل و شخصیت های مذهبی و در رأس آنها امام خمینی(ره) با موضع گیری منفی، دولت ایران را شدیداً تحت فشار قرار دهند تا در روابط خود با اسرائیل تجدیدنظر کند. از سوی دیگر، اوج گیری نهضت انقلابیِ شدیداً ضد پادشاهی، ضدّ آمریکایی و ضدّ اسرائیلی ایران، روز به روز به بی ثباتی سیاسی کمک کرد و باعث گردید توجه نخبگان سیاسی حاکم به امور داخلی جلب شود و آنها را از توجه به روابط خارجی از جمله با اسرائیل باز داشت. اسرائیل که شاهد چنین تحولاتی در ایران بود، در دسامبر ۱۹۷۸ با عجله «بوری لویزان» که آشنا با مسایل ایران بود را به منظور ارزیابی وضعیت سیاسی این کشور به ایران فرستاد. وی در گزارشی که در اختیار دولت اسرائیل قرار داد، کار رژیم شاه را تمام شده ارزیابی کرد؛ به عبارتی دیگر از نظر او روابط اسرائیل با ایران خاتمه یافته تلقی می شد (ازغندی، ۱۳۸۱: ۴۱۸ ۴۲۰).

ج) روابط ایران و اسرائیل از آغاز انقلاب اسلامی تا وفات امام خمینی(ره)

جهت گیری آشکار انقلاب و رهبران انقلابی علیه رژیم صهیونیستی، هیچ تردیدی را برای سیاست مداران این رژیم در خصوص خاتمه و به بن بست رسیدن روابط ایران و اسرائیل نگذاشت. مسلماً بیشترین کشوری که آماج تهدیدات و تنفرات انقلاب اسلامی قرار گرفت، اسرائیل بود. اگر رهبران انقلاب با کشورهایی چون آمریکا ،انگلیس و یا شوروی با آن سابقه ی امپریالیستی شان، بر سر مسایل سیاسی و حتی عقیدتی اختلافات عمیقی را داشتند، اما انقلاب اسلامی ابتدا به هیچ وجه سمت گیری خاصی علیه آنها نداشت و حتی در خصوص ایالت متحده ما شاهد مراوده دولت مردان و انقلابیون، با این کشور و استمرار فعالیت سفارتخانه و کنسول گریهی آن البته با کاهش فعالیت ها و پرسنل، که طبیعت رفتار در برابر هر انقلاب و کودتایی است می باشیم. این وضع تا ماه ها بعد از انقلاب که بخشی از انقلابیون، جهت تسویه حساب های درونی و زمینه سازی اخراج بخشی دیگر از انقلابیون از حاکمیت، اقدام به اشغال سفارت امریکا در تهران کردند، ادامه داشت. اما در خصوص برخورد با اسرائیل، شاهدیم که در همان روز پیروزی انقلاب اسلامی و فروپاشی نظام پادشاهی، در ۱۱ فوریه ۱۹۷۹، محل نمایندگی اسرائیل در تهران، تعطیل و هم زمان در اختیار فلسطینی ها قرار می گیرد. جهت پاسخ به چرایی چنین سمت گیری ها و خصومت هایی، با وجود طبیعی و آشکار بودن بخش غالبی از آن، باید به اندیشه ها و دیدگاه های رهبران انقلاب و به خصوص شخص امام خمینی(ره) در خصوص مسأله ی فلسطین و پدیده ی صهیونیسم برگردیم.

به عنوان شاهد اهمیت بررسی موضوع، قابل ذکر است که در کمتر از یک هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، عرفات و مقامات بلند پایه ی فلسطینی از ایران دیدار کردند و در این دیدار امام(ره) با اعلام جمله ی مشهور «امروز ایران، فردا فلسطین»، اولویت سیاست خارجی جمهوری اسلامی را مشخص کرد و سیاست آزادی قدس، از آن پس در عمل، مشکلات زیادی را برای اسرائیل فراهم ساخت. اصولاً از دیدگاه امام خمینی(ره)، اگر تأسیس حکومت اسلامی اولویت اول برای ایشان در ایران بود، در خارج از کشور، آزادی بیت القدس و سرزمین فلسطین، مهم ترین دغدغه ی فکری و عملی ایشان را تشکیل می داد. یکی از اختلافات اساسی امام(ره) با رژیم پهلوی، درباره ی نفوذ صهیونیسم در ایران و خصوصاً در مناسب دولت پهلوی بود. به عبارت دیگر، در اندیشه ی انقلابی و آزادی بخش امام خمینی(ره)، آزادی ملت ایران و فلسطین را باید دو ضرورت عینی و اساسی دانست که بسیاری از آثار کتبی و مبارزات سیاسی ایشان، مبین این امر است (پاشاپور، ۱۳۸۱: ۵۱).

امام خمینی(ره) کراراً خطر اسرائیل را برای کشور، شیعه و جهان اسلام و کلاً دیانت اسلام بیان می کرد و کمتر مصاحبه ای از ایشان سراغ داریم که در آن به مسایل مملکتی و مذهبی پرداخته شده باشد، ولی صحبتی از اسرائیل و جنایت های آن به میان نیامده باشد. به طور مثال ایشان در قسمتی از اعلامیه ای که در اعتراض به محکومیت آیت الله طالقانی، مهندس بازرگان و دکتر سحابی توسط رژیم پهلوی، انتشار داده بود، می فرماید: «تاسفِ بالاتر، سلطه ی اسرائیل و عمال اسرائیل است بر بسیاری از شئون حساس مملکت و قبضه نمودن اقتصادیات آن به کمک دولت و عمال دستگاه جبار... من کراراً اعلام خطر کرده ام، خطر برای دیانت مقدسه، خطر برای استقلال مملکت، خطر برای اقتصاد کشور... من به جمیع دول اسلامی و مسلمین جهان در هر جا هستند اعلام می کنم که ملت عزیز شیعه از اسرائیل و عُمّال اسرائیل متنفرند و... این ملت ایران نیست که با اسرائیل منفور در حال سازش است، این دولت ها هستند که به هیچ وجه مورد تأیید ملت نیستند (مجموعه دیدگاه ها، ۱۳۶۱: ۱۵ ۱۶).

امام خمینی(ره) همچنین از مبارزات مسلحانه ی ملت فلسطین حمایت می کرد و فتوا داد که اسرائیل باید از بین برود و برای این کار حتی می توان از محل وجوه زکات خرج شود. به هنگام جنگ کیپور یا رمضان (اکتبر ۱۹۷۳)، امام(ره) با صدور دو بیانیه، ملت ها و دولت ها را تشویق به حمایت از ملت های عرب در رویارویی با دشمن غاصب صهیونیستی نمود. همچنین از ملت ایران خواست که بی طرف نایستند و به منافع آمریکا و اسرائیل ضربه بزنند. در این زمینه، امام(ره) نامه ای خطاب به یاسر عرفات نوشته و می گوید: «ما در قضیه ی فلسطین همیشه مخالف شاه و اسرائیل و پشتیبان آنان بوده و با شما هم صدا بودیم.» (شقاقی، ۱۳۷۵: ۶۲). امام خمینی(ره) هدف و استراتژی «اسرائیل باید از بین برود»را در حالی مطرح کرد که غرب، به ویژه ایالات متحده، پیوسته از استراتژی «بقاء اسرائیل» حمایت می کردو به نظر، اصلی ترین دلیل خصومت انقلاب با غرب و آمریکا، قبل از اینکه مربوط به دخالت های آشکار و پنهان آنها در ایران علیه منافع مستقیم ملت باشد، همین حمایت بی دریغ آنها از اسرائیل و اهداف آن در سطح منطقه است، که البته این امر به خودی خود با منافع ایران در تضاد بوده و هست.

اولین حرکت سمبولیک امام(ره) پس از انقلاب در دفاع از ملت مظلوم فلسطین و انسجام حمایت های مسلمین در این مسیر، اعلام جمعه ی آخر ماه مبارک رمضان به عنوان «روز جهانی قدس» بود. ایشان در پیامی به تاریخ ۸ اوت ۱۹۷۹ اعلام داشت: «من در طی سالیان دراز، خطر اسرائیل غاصب را گوشزد مسلمین نموده ام و اکنون... جمیع مسلمانان جهان را دعوت می کنیم آخرین جمعه ی ماه مبارک رمضان را که از ایام قدر است و می تواند تعیین کننده ی سرنوشت مردم فلسطین باشد، به عنوان روز قدس انتخاب و طی مراسمی، همبستگی بین المللی مسلمانان را در حمایت از حقوق قانونی مردم فلسطین اعلام نمایند (مجموعه دیدگاه ها، ۱۳۶۱: ۱۰۸). این حرکت امام خمینی(ره) در جهت منافع ملت فلسطین، مورد قبول اکثر کشورهای مسلمان، به خصوص اعراب واقع گردید. ملت های مسلمان نیز از این نظر استقبال کرده و از آن سال به بعد، آخرین جمعه ی ماه مبارک رمضان، به عنوان روز جهانی قدس در کشورهای مسلمان و حتی در بین اقلیت مسلمان دیگر کشورها گرامی داشته می شد و می شود. همچنین این حرکت امام(ره) گامی در مسیر وحدت و اتفاق نظر کشورهای مسلمان در دیگر مسایل دنیای اسلام نیز به شمار می رفت. به رغم تمام این مسایل، در نوامبر ۱۹۸۷ در شهر امان پایتخت اردن که سران عرب تشکیل جلسه داده بودند، برای اولین بار در تاریخ برگزاری کنفرانس سران عرب، ایشان اولویت را از مسایل فلسطین برداشتند و با فراموش کردن اسرائیل، از ایران به عنوان دشمن اعراب یاد کردند و به این ترتیب بود که اختلافات داخلی مسلمین، به دلیل کج فهمی های خود ایشان و توطئه های صهیونیسم جهانی، جایگزین اختلافات مسلمین و صهیونیسم در قضیه ی فلسطین گردید و با این اختلاف، صفوف مبارزین فلسطینی نیز از هم جدا شده و کار را بر رژیم صهیونیستی آسان کرد. کما اینکه خودِ جنگ هشت ساله ی ایران و عراق بستر مناسبی جهت قدرت یابی اسرائیل و ضعف دو قدرت بزرگ ضد صهیونیستی منطقه بود.

به هر حال، امام(ره) تنها راه حل، در رابطه با اسرائیل را جهاد اسلامی یعنی مبارزه ی مسلحانه تا ریشه کنی این رژیم می دانست و در هیچ برهه ی زمانی نیز این خط مشی امام خمینی(ره)، تغییری نیافت. در این جاست که موضوع انتفاضه و تأثیر اندیشه های امام(ره) در این خصوص به میان می آید. انتفاضه ی قیام عمومی فلسطینیان در سرزمین های اشغالی است که به دنبال قتل هشت کارگر فلسطینی توسط یک کامیون اسرائیلی، در ۸ دسامبر ۱۹۸۷ آغاز شد و در ابتدا «جنگ قلوه سنگ ها» نام گرفت و سپس «انتفاضه اول». خاستگاه اصلی قیام، در سرزمین های اشغالی، کرانه ی غربی و سپس غزه بود که عرفات به دنبال تشکیل حکومت خود در این مناطق بود. از جمله مباحث اساسی انتفاضه، ریشه های فکری پیدایش آن است. مهم ترین عامل انتفاضه، اسلام و ایدئولوژی اسلامی است که این امر متأثر از خیزش اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) بود. تأثیر انقلاب اسلامی به رهبری امام(ره)، در فلسطین قوی تر از هر مکان دیگری بود، چراکه مسلمانان در فلسطین در حالیکه تحت اشغال وحشیانه ی صهیونیست ها بودند ،ناامیدتر و فروپاشیده تر از تمامی مسلمانان بودند. امام(ره) آمد تا به آنها امید بدهد و تأکید نماید که دوباره امت اسلامی می تواند با الهام گیری از اسلام، به پا خیزد و پیروز شود (پاشاپور، ۱۳۸۱: ۸۲ ۸۵).

اصولاً یکی از دلایل اصلی شروع انتفاضه، نگاه ملت فلسطین به تحولات بیرونی در منطقه و انقلاب اسلامی ایران بود که در این باره رهبر «سازمان جهاد اسلامی فلسطین»، شهید «دکتر فتحی شقاقی»، توضیحات واضحی دارد: «هیچ چیز به اندازه ی انقلاب امام خمینی(ره) نتوانست ملت فلسطین به هیجان آورد و احساسات آنها را برانگیزد و امید را در دل هایشان زنده کند. با پیروزی انقلاب اسلامی، ما به خود آمدیم و دریافتیم که آمریکا و اسرائیل نیز قابل شکست هستند. ما فهمیدیم که با الهام از دین اسلام، می توانیم معجزه کنیم (به نقل از: کدیور، ۱۳۷۴: ۱۶۰).

در خصوص تعارض فکری بین اندیشه های شیعیانه ی امام(ره) و تفکرات غالباً سنّی جنبش های شکل گرفته علیه اسرائیل در فلسطین، به خصوص جنبش اسلامی حماس که همزمان با انتفاضه ی اول شکل گرفت، باید گفت تا آنجا که به مقوله ی مبارزه با دشمن مشترک برمی گردد، ما نه تنها شاهد هیچ گونه تضادّ آشکاری بین این دو تفکر نیستیم بلکه حتی بین گروه های مسیحی مبارزه کننده در این مسیر نیز با ایران، به تضادهای روشنی بر نمی خوریم، هرچند که نحوه ی مبارزه و یا طریق سازش، از جمله اختلافات قابل ذکر بین خود این جنبش ها و بین آنها با ایران است. در این زمینه، استاد خالد مشعل در مصاحبه ای که با روزنامه ی الحیات داشت می گوید: «در ایران ما با یک انقلاب اسلامی مواجه بودیم و شیعه بودن آن برای ما مهم نبود، زیرا در تاریخِ اسلام، مذاهب متعددی نقش داشته اند. ما به عنوان فلسطینی، انتظارمان این بود که از هر پدیده و تحول جدیدی برای قدرت یافتن جهت مقابله با دشمن اشغال گر قدس استفاده کنیم. بنابراین نگاه ما به انقلاب نیز نگاهی مثبت بود، زیرا در آن نظامی روی کار آمد که با آمریکا و اسرائیل مخالف و از حمایت مردمی برخوردار بود... امام خمینی(ره) نیز با سخنان خود به حمایت از قضیه ی آرمان فلسطین برخواست و دشمنی خود را با رژیم صهیونیستی و آمریکا آشکارا نشان داد. این سخنان در وجدان فلسطینیان و امت های اسلامی و عربی تأثیر گذاشت» (تحولات جنبش حماس، ۱۳۸۳). این برداشت عمل گرایانه از انقلاب اسلامی، تفاوت رفتار و روابط ایران با حماس و دیگر جنبش مهم ضدّ صهیونیستی، یعنی حزب الله لبنان را توجیه می ند. حزب الله نیز مانند حماس برآمده از بطن انقلاب اسلامی است ولی با قرائتی شیعیانه از اسلام که قرابتی عمیق با تفکرات انقلابی ایران دارد.

چنانچه گفته شد، در اندیشه ی امام(ره)، برای حلّ قضیه ی فلسطین، راه حل سیاسی و دیپلماتیک پذیرفته نبود. امام(ره) هیچ راهی برای مصالحه با صهیونیسم حتی با فرض توبه از اقدامات گذشته، باقی نگذاشته، قیام عمومی ملت ها و دولت های پشتیبان ملت فلسطین با استراتژی وحدت اسلامی، اخوت دینی و همچون ید واحده تحتِ بیرق اسلام و با تأکید بر هویت ملی و بومی را مهم ترین ضرورت مبارزاتی، برای مبارزه با اسرائیل می دانست. نابودی بی چون و چرای اسرائیل از طریق جهاد مسلحانه و قیام عمومی، به ویژه قیام ملت فلسطین و تمسّک به رمز شهادت و یاری گرفتن از خدا و دین را، پایه های این مبارزه می دانست و از نظر ایشان، بیداری ملت ها و مبارزه ی آنها با سازش دولت ها در مسأله ی فلسطین، بهترین پشتوانه برای استمرار مبارزه خواهد بود. انتفاضه در حقیقت نمود و ظهور این اندیشه و استراتژی امام خمینی(ره) بود.

آخرین نکته در خصوص روابط ایران و فلسطین که در زمان حیات امام(ره) مورد بررسی قرار می گیرد، رابطه ی ایشان با سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) و شخص عرفات است. با وجود اینکه اغلب، رابطه ی ایران با ساف و عرفات به دو دوره ی قبل و بعد از موافقت نامه ی اسلو (۱۹۹۳) تقسیم می شود و دوره ی اول را دوران گرمی روابط ایران وساف می دانند، ولی شخص امام(ره) و اصولا انقلابیونِ رادیکال از همان ابتدا نیز چندان توجهی به ساف نداشتند. البته امام خمینی(ره) و عرفات حتی قبل از پیروزی انقلاب با هم در رابطه بوده و طی تماس هایی که بین طرفین صورت می گرفت از حال یکدیگر جویا شده و امام(ره) بارها ضمن تقدیر از ایشان و حرکت ضدّ صهیونیستی ساف، برای ایشان و دیگر مبارزین فلسطینی آرزوی پیروزی داشتند. از طرفی عرفات اولین رئیس دولتی بود که بلافاصله پس از پیروزی انقلاب به ایران سفر کرد و حتی آمادگی خود را برای فرستادن چریک های این سازمان جهت ترور شاه را اعلام داشت. ولی رهبران انقلابی ایران اصولاً با جنبش ها و تشکل های شکل گرفته علیه اسرائیل در قبل از انقلاب، اعتقادی نداشتند و ساف نیز از این قاعده مستثنی نبود و ایشان اغلب سعی در تغذیه گروه ها و زیر مجموعه های این سازمان که از نظر فکری و عقیدتی به انقلاب نزدیک تر بودند، داشتند.

ابراهیم یزدی، نخست وزیر دولت موقت، که در دوران انقلاب از نزدیک شاهد چنین تحولاتی بود نیز چنین عقیده ای دارد. وی در مصاحبه ای که به دنبال مرگ یاسر عرفات صورت پذیرفته بود، اختلاف میان رهبران ایران و فلسطین را به طور دقیق مربوط به پیش از امضای قرار داد اسلو می داند. وی می گوید: «چند روز پس از حمله به سفارت آمریکا در ایران و گروگان گیری، عرفات به عنوان رئیس سازمان آزادی بخش فلسطین، اعلام کرد که اگر آمریکا از وی بخواهد، حاضر است به عنوان میانجی، به ایران سفر کند، تا به غائله ی گروگان گیری پایان دهد. این مسأله و اعلام آمادگی عرفات، درست در زمانی بود که ایالات متحده هنوز ساف را به رسمیت نمی شناخت. اما درست پس از اینکه عرفات چنین مسأله ای را بیان کرد، از سوی دفتر امام(ره) بیانه ای صادر شد که نه چندان صمیمانه و دوستانه، عرفات را از دخالت در این مسأله برحذر داشت. وزیر خارجه ی دولت موقت، در این مصاحبه تصریح کرد: «این بیانیه در حالی صادر شد که مقامات جمهوری اسلامی می توانستند دعوت عرفات را بپذیرند، تا عرفات به عنوان رئیس سازمان آزادی بخش فلسطین از سوی دولت آمریکا رسماً به ایران سفر کند، اما در تهران مقامات ایرانی وی را به عنوان میانجی نپذیرند که در صورت حادث شدن چنین اتفاقی، هم سازمان آزادی بخش فلسطین از سوی آمریکا به رسمیت شناخته می شد و هم برگی برنده در دستان جمهوری اسلامی بود، اما این اتفاق نیافتاد (خبرگزاری آفتاب، ۵ دی ۱۳۸۳).

د) روابط ایران و اسرائیل از وفات امام خمینی(ره) تا کنون

در دوران پس از وفات امام(ره)، باز ایران به شدت با هرگونه مذاکره ی فلسطینیان با مقامات اسرائیل مخالف است. از دیدگاه آیت الله خامنه ای نیز مبارزه ی گروه هایی چون فتح، حماس و جهاد اسلامی تنها راه آزادسازی قدس و فلسطینیان است. همچنین ایران به گسترش فعالیت ها در میان گروه های فلسطینی دامن می زند و غالباً از طریق سوریه و حزب الله لبنان برای آنها تجهیزات می فرستد. در سال ۲۰۰۲ اسرائیل کشتی «کاترین ای» که حامل ۵۰ تن سلاح برای فلسطینیان بود و از جانب ایران ارسال شده بود را توقیف کرد. به رسمیت شناختن اسرائیل از سوی تهران، با مواضع انقلابی ایران همچنان در تضاد است و ایران این مسأله را به هیچ وجه نمی پذیرد.

اولین مسأله ی مهمی که در روابط ایران با سرزمین های اشغالی پس از رهبری آیت الله خامنه ای شکل گرفت، انعقاد قرار داد اسلو بین ساف و اسرائیل بود. طبق این موافقت نامه سرانجام دولت اسرائیل و ساف از مخالفت شدید با یکدیگر برداشتند و وارد مذاکرات محرمانه ای شدند که حاصل آن قراردادی بود که در سپتامبر ۱۹۹۳ در کاخ سفید بین یاسر عرفات رهبر ساف و «اسحاق رابین» نخست وزیر وقت اسرائیل در حضور «بیل کلینتون» رئیس جمهور آمریکا به امضا رسید. پس از بروز اختلافاتی بین طرفین، اجرای این قرارداد به تعویق افتاد و سپس در پی رفع اختلافات، صورت نهایی قرارداد در روز ۴ مه ۱۹۹۴ بین دو شخصیت نامبرده در قاهره به امضا رسید (پلانو و آلتون، ۱۳۷۵: ۳۸). موضع ایران در قبال این قضیه بسیار سخت بود و این کشور به همراه چند گروه و جناح فلسطینی این موافقت نامه را سازش نامه خوانده و با آن به مخالفت جدی برخواستند. از این زمان به بعد است که حملات اسرائیلی ها و سرکوب و ترور رهبران فلسطینی از سوی ارتش اسرائیل قوت گرفت. از این پس، ایران راه خود را بیش از پیش از عرفات و ساف جدا کرده و به جنبش های مخالف سازش مانند حماس و فتح نزدیک کرد. ایران که در آن زمان هنوز تحت سیاست خارجی ایدئولوژیکی قرار داشت و نمی توانست بپذیرد که حرف بنیان گذار انقلاب در خصوص محو اسرائیل، در نظر و عمل از سوی گروه های فلسطینی این چنین نادیده انگاشته می شود، نه تنها به استقرار مفاد قرارداد اسلو کمکی نکرد، بلکه با تقویت گروه های مبارز فلسطینی، به آتش جنگ و خشونت بین طرفین دامن زد.

با آنکه قرارداد اسلو می توانست سرآغازی برای حل و فصل اختلافات فلسطینی ها باشد، ولی با موضع گیری های به جایی که ایران علیه این موافقت نامه داشت و با توجه به این که ایران یکی از پایه های صلح خاورمیانه می باشد، ما همچنان شاهد رواج حرکت های خشونت آمیز از سوی طرفین هستیم. ایراهیم یزدی، در خصوص قرارداد اسلو، نقش عرفات و موضع گیری ایران در جایی می گوید: «پیش از قرارداد اسلو، نهاد مرکزی مقاومت فلسطین در کشورهای عربی بود و هرگاه اسرائیل می خواست به فلسطینیان معترض شود، از سوی نیروهای عربی دست به این کار می زد، مثل سپتامبر سیاه اردن. اما پس از قرارداد اسلو، یاسر عرفات ستاد مقاومت فلسطینیان را از سرزمین های عرب به مناطق اشغالی در فلسطین انتقال داد و مردم آواره ی فلسطین را در سرزمین های اشغالی، بسیج کرد». آقای یزدی ادامه می دهد که: «از آن تاریخ بود که انتفاضه معنا یافت و به این ترتیب بود که اسرائیل در صدد برآمد تا عرفات را از سرزمین های اشغالی تبعید کند ولی تا روزهای پایانی و حتی با محاصره ی عرفات، موفق به انجام این کار نشد. به این ترتیب و پس از قرارداد اسلو و تقویت انتفاضه، اسرائیل مجبور شد که خود به جنگ با فلسطینی ها بپردازد و اسرائیلی ها در این زمینه هزینه بپردازند و فلسطینی ها را بکشند نه دول کشورهای عربی». وی همچنین سیاست عرفات را واقع بینانه ارزیابی می کند می گوید: «به هر روی، او نیز از خطا مصون نبوده است اما عرفات سیاستی واقع بینانه را دنبال می کرد و در وجدان عمومی دنیا به عنوان رهبر بزرگ فلسطینیان شناخته شده است (خبرگزاری آفتاب، ۵ دی ۱۳۸۳).

جنگ سرد ایران و اسرائیل با ورود به انتفاظه ی دوم، معروف به انتفاضه ی مسجد الاقصی، حالت جدّی تری به خود گرفته است. ایران که به گفته ی رهبران آن، تجربه ی ۵۰ سال گذشته نشان داده است که سازش و مذاکره با اسرائیل، وضعیت فلسطینی ها را بهبود نبخشیده است، پیروزی را نتها از طریق مبارزه میسر می دانند؛ یعنی این مبارزه را در قالب بازی با حاصل جمع صفر در نظر گرفته اند. از این منظر است که دولت ایران، جنبش حماس را نهضتی می داند که با روش دمکراتیک به دنبال استیفای حقوق فلسطین است و اکثر کشورهای غربی و در رأس آنها ایالات متحده، حماس و دیگر جنبش های آزادی بخش فلسطینی را که به دنبال حملات شهادت طلبانه و بازپس گیری سرزمین هایشان از اسرائیلی ها هستند را، تروریست و دولت های حامی آنها، از جمله ایران و سوریه را تقویت کنندگان تروریست می دانند. به دنبال چنین جریاناتی است که یکی از مهم ترین و جدّی ترین چالش های میان دولت ایران و دولت ایالات متحده شکل گرفته است.

با این وجود، جمهوری اسلامی ایران همواره از تلاش های فلسطینیان در برابر اسرائیل حمایت کرده و حتی حملات استشهادی از سوی گروه های فلسطینی را روشی فوق العاده در خنثی سازی استراتژی صهیونیست ها در ایجاد رعب وحشت در جهت دست یابی به مقاصد اشغال گرانه ی خود می داند. از آغاز انتفاضه ی دوم، یعنی سپتامبر سال ۲۰۰۰ که در پی دیدار «آریل شارون» معروف به قصاب صبرا و شکیلا از مسجد الاقصی و متعاقب آن اعتراضات گسترده ی مردمی در قالب تظاهرات و در گیری های خیابانی با مأموران امنیتی رژیم صهیونیستی صورت گرفت، قیام علیه اشغال گران صهیونیست ابعادی تازه و خونین یافت که تا ۲۱ آوریل ۲۰۰۲ جمع شهدای انتفاضه به رقم ۱۵۲۴ تن رسیده است (این آمار در ۲۶ اکتبر ۲۰۰۴، ۴۵۲۶ تن بوده است.) در طول مدت یاد شده (تا سال ۲۰۰۲) همچنین ۴۶۶ صهیونیست به هلاکت رسیده اند. این نخستین بار در طول مبارزات فلسطین است که رقم تلفات اسرائیلی ها در برابر کشتگان فلسطین از یک دهم بالاتر رفته و به رقم بی سابقه ی یک چهارم رسیده است (شمس، ۱۳۸۱).

توافق نامه ی اسلو با اینکه بر پایه ی نقشه ی سال ۱۹۶۷، تنها ۲۴ درصد سرزمین های فلسطینی را به فلسطینیان عرب واگزار می کرد و در برابر ۴۵ درصد واگزار شده طبق قطعنامه ی ۱۸۱ مجمع عمومی، رقمی نامنصفانه بود، اما از آن جایی که هم اسرائیل خود را در چهار جنگ بعد از اعلام استقلال پیروز یافته می دید و هم فلسطینیان را صاحب سرزمینی کرده بود که مقدمه ای بر تشکیل دولت مستقل فلسطین است، به طور عجولانه ای از طرف دولت مردان ایران مورد قضاوت قرار گرفت و بر مبنای تفکرات ایدئولوژکی که پایه و اساس سیاست خاری این کشور را تشکیل می داد و بعضاً می دهد، مورد بی توجهی و یا بهتر، بی مهری قرار گرفت. قرار داد اسلو، از این نظر مهم تلقی می گردد که تز «اسرائیل پرقدرت» را جایگزین تز شکست خورده ی «اسرائیل بزرگ، از نیل تا فرات» کرد. همانا این مقطع زمانی فرصتی بود تا فلسطینیان و دولت های حامی آن، بکوشند تا با انتخاب یک استراتژی منطقی، صندوق رأی را جایگزین شلیک گلوله کنند، امری که سال ها بعد (نوامبر ۲۰۰۵) رهبری ایران بر آن صحه گذاشت. به نظر مقطع کنونی بهترین زمان شکل گیری یک دولت عرب فلسطینی در سرزمین های اشغالی است و رهبران ایران به درستی متوجه این امر گشته اند که اگر طی چند سال آینده، دولتی فلسطینی تشکیل نشود، دیگر محال است که بتوان چنین دولتی را در سرزمین های اشغالی برپا کرد؛ چراکه حذف اسرائیل نه تنها یک رویای تحقق نیافتنی است، بلکه اصرار بر آن، می تواند چهره ی کریه اسرائیل را جایگزین چهره ی حقیقتاً مظلوم فلسطینیان نماید.

«شیمون پرز» که از معدود بازماندگان نسل قدیمی رهبران اسرائیل است و در تأسیس و شکل گیری رژیم صهیونیستی نقش ویژه ای ایفا کرده است، در مورد ورند صلح اعراب و اسرائیل، قرارداد اسلو و استراتژی اسرائیل و ساف، می گوید : «آنهایی که خواستار برپایی اسرائیل بزرگ می شوند و کسانی که مخالف ایجاد دولت فلسطین می باشند، همان افرادی هستند که بزرگ ترین توهمات را در تاریخ صهیونیسم به وجود آورده اند؛ به طور مشخص این توهم که می گوید می توان یک دولت دمکراتیک یهودی در کلِ سرزمین واقع بین رودخانه ی اردن و دریای مدیترانه بنا کرد. در این مساحت جغرافیایی در حال حاضر ۵/۵ میلیون یهودی و۴/۵ میلیون فلسطینی زندگی می کنند. اگر طی چند سال آینده این سرزمین تقسیم نشود، اقلیت امروز عربی به یک اکثریت مبدل خواهد شد. در آن هنگام دیگر دولت یهودی برجای نخواهد ماند، مگر آنکه به جای از بین رفتن، روش دمکراتیک را کنار بگذارد (روزنامه همشهری، ۱۲ مهر ۱۳۸۲). چنین موقعیتی است که ایجاب می کند تا ایران با ایجاد وحدت بین فلسطینیان و دوری از دامن زدن به اختلافات بین گروه های فلسطینی، مانع از تبدیل این اختلاف نظرها به تنش و تجزیه در ساختار فلسطینیان گردد. در این مقطع، کشورهای اسلامی بایستی از گروه های فلسطینی دفاع کنند، چون اگر این وحدت حفظ شود فلسطینیان امکان ادامه انتفاضه و بقای خودشان را خواهند داشت. اگر شاهد گسیختگی باشیم، به طور طبیعی نیروهای فلسطینی دچار آسیب خواهند شد و از بین خواهند رفت. مهم ترین محوری که باید به آن توجه کنیم، وحدت فلسطینیان است. یعنی همه می بایست کمک کنیم به اینکه در صفوف فلسطینیان وحدت به وجود آید، اگر ما در عرصه فلسطین شاهد تجزیه و اختلاف نظر باشیم، مطلقاً به مصلحت نیست و سودی نه برای فلسطینیان دارد نه برای کشورهای دیگر.

دیگر موضوع قابل بررسی در رابطه ایران و اسرائیل، به فعالیت های هسته ای ایران باز می گردد. در این مسأله هیچ تردیدی نیست که دولت اسرائیل اساساً با هرگونه فعالیت هسته ای در ایران در هر شکل آن، خواه در خدمت اهداف مسالمت آمیز باشد یا غیر مسالمت آمیز، مخالف است. چون با وجود جمهوری اسلامی ایران که خواهان بر افتادن موجودیتی به نام اسرائیل است همواره احساس خطر می کند. از این رو نه اکنون، بلکه از مدت ها پیش مترصد لحظه ی مناسبی است که بتواند تأسیسات هسته ای جمهوری اسلامی ایران را بمباران و نابود کند. آنچه تا کنون مانع از این اقدام نظامی شده است، البته نه رعایت ضوابط و مقررات حقوق بین الملل و منشور و یا مصوبات سازمان ملل، بلکه سیاست بازدارنده ی جمهوری اسلامی ایران و قدرت های بزرگ جهان در منطقه ی خاورمیانه و نیز محاسبات منطقه ای و بین المللی آنها بوده است. در این میان، موضع تعرضی مستقیم جمهوری اسلامی ایران و اظهارات پی در پی احمدی نژاد در مورد برانداختن اسرائیل از خاورمیانه، این امکان را برای دولت اسرائیل فراهم آورده است که از یک سو، قدرت های بزرگ جهان را برای حمله نظامی تحت فشار قرار دهد و از دیگر سو، افکار عمومی را به ویژه در کشورهای اروپایی و آمریکا تحت تأثیر قرار دهد و برای حمله نظامی توجیه داشته باشد.

از طرف دیگر، سخنان پی در پی احمدی نژاد در خصوص محو اسرائیل از نقشه ی جهان، نه تنها با محکومیت دولت های غربی و نهادهای بین المللی مواجه گردید، بلکه با انتقاد رهبران فلسطینی نیز مواجه شد به نحوی که «صائب عریقات»، مسئول مذاکرات صلح در تشکیلات خودگردان فلسطین در واکنش به این اظهارات گفت که بهتر است ایران به جای آن که اسرائیل را از نقشه جهان محو کند، کمک کند تا فلسطین بر نقشه جهان ظاهر شود. همچنین اظهارات تند رئیس جمهوری ایران علیه اسرائیل که به نظر می رسد با هدف جلب حمایت مردم کشورهای اسلامی مطرح گردیده، باعث نزدیک تر شدن مواضع اروپا و آمریکا بر سر برنامه ی اتمی جمهوری اسلامی گردید. این حرکات و اقدامات مشابه، سبب گردید تا بهانه ای شود تا بار دیگر دول غربی، افکار عمومی جهان را علیه اقدامات جمهوری اسلامی ایران فراخواند.

اظهارات ضدّ اسرائیلی رئیس جمهوری ایران علاوه بر اینکه خشم مقامات و افکار عمومی جهان غرب را برانگیخت و باعث شد در حالی که کمتر از پنج ماه از ریاست جمهوری احمدی نژاد نگذشته بود، شورای امنیت سازمان ملل، دوبار در محکومیت شخص وی اعلامیه صادر کند، با موافقت چندانی نیز در داخل کشور مواجه نگردید و سیاست مداران بانفوذ و مذهبی کشور تلاش کردند تا رئیس جمهور افراطی را به خویشتن داری وادار نمایند. از طرفی، اکثریت مردم ایران ضمن این که جنایات و برخوردهای نژادپرستانه اسرائیل در قبال فلسطینیان را محکوم کرده و خواستار رفع ظلم از این ملت مظلوم و محاکمه ی جنایت کاران صهیونیستی هستند، از اظهارات ضد دیپلماتیک رئیس جمهوری استقبال نکرده و آنرا حرکتی در جهت خلاف منافع فلسطینیان که در چند سال اخیر از وجهه ی مناسبی در سطح بین المللی برخوردار شده اند، می داند. گویی چنان است که آقای احمدی نژاد، همچنان دچار عدم تشخیص موقعیت حقوقی خود بوده و وزن سیاسی اظهارات خور را در سطح بین المللی درک نمی کند.

البته پیشنهاد ایشان برای انتقال اسرائیل به آلمان یا اتریش که اروپایی ها بر سر آن جنجال کرده اند، چندان هم بی حساب نیست و اگر رئیس جمهوری اسلامی ایران با اتخاذ سیاستی عمل گرایانه و آنهم بدون اظهارات اولیه در خصوص حذف اسرائیل از نقشه ی جهان اقدام به طرح این پیشنهاد می کرد، می توانست امتیازات مناسبی برای طرف فلسطینی و حتی خود جمهوری اسلامی ایران در روند صلح خاورمیانه کسب نماید. به هر صورت، از لحاظ داخلی، جهت انتخاب یک استراتژی جدید از طرف سران جمهوری اسلامی ایران در خصوص بحران فلسطین و در کل، خاورمیانه؛ اظهارات احمدی نژاد حساب شده یا اتفاقی باعث گردید جوّ و موقعیتی برای بیان تزی جدید از سوی دولت مردان ایرانی شکل گیرد؛ به نحوی که توجه رسانه ها و مقامات دیگر کشورها را به خود جلب کند. اوج این استراتژی جدید در سخنان رهبر انقلاب آشکار شد که در ملاقات ایشان با مسئولان نظام در روز عید سعید فطر (۴ نوامبر ۲۰۰۵) آنرا بیان داشتند.

آیت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران در این دیدار ضمن اشاره به این نکته که امروز به واسطه ی ایستادگی و مقاومت ملت فلسطین و غیرت و حمیّت اسلامی موجود در دنیای اسلام نسبت به قدس شریف، توهّم فراموشی مسأله ی فلسطین از بین رفته است، بیان داشتند: «سخن جمهوری اسلامی در قضیه ی فلسطین یک حرف منطقی است که بارها اعلام شده است و بر اساس آن باید به همه ی ساکنان فلسطینی ]یهودیان و اعراب[ اجازه داده شود تا در یک نظرخواهی و همه پرسی آزاد و در مقابل چشم جهانیان، دولت فلسطین را انتخاب نمایند» (روزنامه شرق، ۱۴ آبان ۱۳۸۴). ایشان این پیشنهاد را یک میدان آزمایش نیز برای سنجش صدق مدعیان دمکراسی و حقوق بشر در جهان خواندند.

در خاتمه باید گفت که با قبول این واقعیت که در جهان سیاست، حرف اول را قدرت زده و عرصه ی بین المللی در نهایت عرصه ی تضاد منافع می باشد، جمهوری اسلامی ایران باید به عنوان کشوری که می خواهد دست به بازیابی قدرت پیشین خود بزند، می بایست لزوماً به سمت افزایش قدرت خویش در عرصه های علمی تکنولوژی و اقتصادی پیش رود و این ممکن نیست مگر با وحدت داخلی در عین کثرت و حاکمیت حقیقی مردم. همچنین برای اینکه آمریکا و اسرائیل تکلیف ما را در سیاست جهانی تعیین نکنند، ما بایستی با تعقیب سیاستی واقعگرا عمل گرایانه در عرصه ی جهانی و نگاهی نوین به درون کشور، قادر باشیم تکلیف خودمان را در درون کشو، ابتدا با خودمان و در درجه ی دوم با سایرین روشن کنیم و این امکان ندارد مگر با تعریفی جدید از شهروندِ ایرانی و اعتقاد به حق تعیین سرنوشت این شهروندان.
 
  
 
▪ منابع و مآخذ
۱) ازغندی، علیرضا (۱۳۸۱)، روابط خارجی ایران ۵۷ ۱۳۲۰، تهران: قومس.
۲) امام خمینی (۱۳۶۱)، صحیفه نور. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
۳) پاشاپور یوالاری، حمید (۱۳۸۱)، امام خمینی و انتفاظه فلسطین، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
۴) پلانو، جک سی و آلتون، روی (۱۳۷۵)، فرهنگ روابط بین الملل، ترجمه حسن پستا، تهران: فرهنگ معاصر.
۵) تحولات جنبش حماس از زمان تأسیس تا کنون (۱۳۸۳)، مرکز اطلاع رسانی فلسطین، قابل دسترس در: www.palestine_persian.info/jonbesh_e_hemas/moshobe/goftogoha/۲۰۱۳۸۳/masahebe۶
۶) خبرگزاری آفتاب (۵ دی ۱۳۸۳)، عرفات در عمر سیاسی خود موفق بود، ، قابل دسترس در: http://www.aftab.ir/articles/politics/world/c۱c۱۱۰۳۹۷۵۲۵۲p۱.php
۷) دهشیری، محمدرضا (۱۳۸۰)، درآمدی بر نظریه سیاسی امام خمینی(ره)، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
۸) روزنامه شرق (۱۴ آبان ۱۳۸۴).
۹) روزنامه همشهری (۱۲ مهر ۱۳۸۲)، «پرز، قرارداد اسلو و وطن پرستی فلسطینیان»، شماره ۳۱۸۵، قابل دسترس در: http://www.hamshahri.net/hamnews/۱۳۸۲/۸۲۰۷۱۲/world/siasatw.htm
۱۰) زارع، رضا (۱۳۸۴)، ارتباط ناشناخته؛ بررسی روابط رژیم پهلوی و اسرائیل (۵۷ ۱۳۲۷)، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.
۱۱) سعیدی، زامل (۱۳۷۰)، جبهه نجات ملی فلسطین، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی.
۱۲) شقاقی، فتحی (۱۳۷۵)، جهاد اسلامی، ترجمه سید هادی خسرو شاهی، تهران: انتشارات اطلاعات.
۱۳) شمس، مرتضی (۱۳۸۱)، «عملیات استشهادی، اقدامی عاجزانه یا انتخاب استراتژیک؟»، فریاد فلسطین، قابل دسترس در: http://crypalestin.blogfa.com/۸۷۰۲۲.aspx
۱۴) فولر،گراهام (۱۳۷۳)، قبله عالم؛ ژئوپلیتیک ایران، ترجمه عباس فجر، تهران: نشر مرکز.
۱۵) فونتن، آندره (۱۳۶۹)، تارخ جنگ سرد، ترجمه علیرضا هوشنگ مهدوی، جلد دوم، تهران: نشر نو.
۱۶) قانون، مرتضی (۱۳۸۱)، دیپلماسی پنهان، تهران: طبرستان.
۱۷) قوام، عبدالعلی (۱۳۸۲)، اصول سیاست خارجی و سیاست بین الملل، تهران: سمت.
۱۸) کدیور، جمیله (۱۳۷۴)، پشت پرده صلح، تهران: انتشارات اطلاعات.
۱۹) گل محمدی، احمد (۱۳۸۱). «روابط ایران و اسرائیل به روایت اسناد نخست وزیری ( ۵۷ ۱۳۲۷)»، پژوهش حقوق و سیاست، شماره ۶، بهار و تابستان، ص ص: ۷۹ ۱۰۸.
۲۰) مجموعه دیدگاه ها و سخنان امام درباره رژیم اشغالگر قدس (۱۳۶۱)، تهران: دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
۲۱) محمدی، احمد (۱۳۸۳)، «تاریخ پیدایش اسرائیل»، نشریه الکترونیک شرقیان، شماره نهم، ۱۱ آذر،
۲۲) نجاری راد، تقی (۱۳۸۱)، همکاری ساواک و موساد، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
۲۳) ولایتی، علی اکبر (۱۳۷۶)، ایران و مساله فلسطین بر اساس اسناد وزارت امور خارجه، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
۲۴) ولایتی، علی اکبر (۱۳۸۰)، ایران و تحولات فلسطین، تهران: مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی.
۲۵) هالیدی، فرد (۱۳۵۸)، دیکتاتوری و توسعه سرمایه داری در ایران، ترجمه فضل الله نیک آیین، تهران: امیر کبیر.
۲۶) هوشنگ مهدوی، علیرضا (۱۳۷۷)، صفحه هایی از تاریخ معاصر ایران، تهران: انتشارات علمی.