اعلامیه بالفور و پایانی بر جنگ های صلیبی

اعلامیه بالفور و پایانی بر جنگ های صلیبی

*شریف مکه
ناتوانی عثمانی در دفاع از استان‏های عرب‏نشین خود و سیاست‏های "پان‏ترکیسم" که خصوصاً با کودتای "ترکان جوان" تشدید شده بود، به ظهور و تکوین "پان‏عربیسم" یا "ناسیونالیسم عرب" در میان اعراب منجر شد و تمایل به کسب استقلال سیاسی از امپراتوری عثمانی را در آنان بیدار کرد. با آغاز جنگ اول جهانی، برای تحقق اهداف بریتانیا مبنی بر تجزیه عثمانی، عاملی مناسب‏تر از جنبش رو به گسترش "ناسیونالیسم عرب" و احساسات جدایی‏طلبانه رهبران ناراضی آن وجود نداشت و در سال 1914 هیچ رهبری عربی نظیر "حسین شریف مکه" از قدرت معنوی و مادی برای به راه انداختن یک نهضت وسیع ضدعثمانی برخوردار نبود.
"شریف مکه" از طرف دولت عثمانی بر تمام شؤون شبه جزیرة عربستان کنترل داشت، به علاوه از حمایت معنوی خاصی در میان اعراب مسلمان سراسر قلمرو عربی امپراتوری عثمانی برخوردار بود. در آستانة جنگ، دولت مرکزی از "حجاز" خواست که از دستورات مرکز اطاعت کند و قوانین سربازگیری و تأمین نیرو برای ارتش را در آن منطقه اجرا کند. "شریف مکه" قبول نکرد و عثمانی بلافاصله او را برکنار کرد، اما به دلیل گرفتاری‏های ناشی از جنگ نتوانست مسألة برکناری "شریف" را با جدیت دنبال کند. در همین ایام، عبدالله پسر "شریف مکه" (پادشاه آیندة اردن) که نمایندة "پارلمان عثمانی" بود، در قاهره با نمایندة انگلستان در مصر، اولین تماس خود را برقرار کرد و نظر او را دربارة جنگ احتمالی میان اعراب و عثمانی جویا شد. پاسخ نمایندة انگلستان ناامید کننده بود، زیرا هنوز جنگ آغاز نشده بود و انگلستان، به سیاست‏های سنتی خود در برابر عثمانی التزام داشت. چند ماه بعد جنگ آغاز شد و با تغییر سیاست انگلستان، بار دیگر "شریف مکه" در کانون توجهات نمایندگان انگلیس در خاورمیانه قرار گرفت. نامه‏نگاری میان "شریف مکه" و پسران او با مقامات بلندپایة انگلستان آغاز شد و به "شریف مکه" وعده داده شد که در صورت قیام علیه عثمانی، او به عنوانی فرمانروای "سرزمین‏های متحد عربی"، مورد حمایت بریتانیا خواهد بود.
 
*لارنس عربسنان
"شریف مکه" پس از مشورت با سایر رهبران ناسیونالیست عرب و جلب حمایت آنان، اولین نامة خود را به "مک‌ موهان" نمایندة انگلستان در مصر ارسال کرد و ضمن مشخص کردن "مرزهای سرزمین‏های عربی" و درخواست برقراری یک "خلافت عربی- اسلامی" در سراسر مرزهای مشخص شده، به انگلستان یک ماه فرصت داد که شرایط او را قبول یا رد کند. مجموعاً چهار بار میان "مک ‌موهان" در مصر و شریف مکه، نامه و پاسخ تبادل شد (هشت نامه) و سرانجام انگلستان رضایت خود را نسبت به غالب شرایط "شریف مکه" اعلام کرد. این نامه‏نگاری‏های محرمانه، در تاریخ با نام "مذاکرات فیصل- مک‌موهان" شناخته می‏شود. در مرحلة بعد پسر شریف، "فیصل"، پادشاه آیندة عراق، با کمک‏های نظامی و مالی انگلستان در سال 1915 جنگ علیه عثمانی را در عربستان آغاز کرد. این قیام یک سال به طول انجامید و در نهایت با ورود لشکریان "فیصل" (به عنوان جناح راست سپاه متفقین) در کنار سربازان انگلیسی به فرماندهی ژنرال "آلن بی" به شهر "دمشق" خاتمه پیدا کرد. در تمام مدت این قیام، انگلستان نماینده‏ای رسمی در میان اعراب داشت. این نماینده که افسری انگلیسی و سیاستمداری کارکشته بود، "لورنس" نام داشت. در تاریخ غرب، این جاسوس کارکشته به عنوان قهرمانی منحصر به فرد معرفی می‏شود که لقب "لورنس عربستان" بر شکوه و جلالش می‏افزاید، اما در تاریخ اسلام و عرب، "لورنس" مزدوری است که رهبران ساده‏لوح و جاهل عرب را به عنوان پیاده نظام "لشکر صلیبی" به خدمت گرفت و آنان را چون تیر خلاص بریتانیا، به سوی امپراتوری اسلامی عثمانی شلیک کرد.
 
*دولت یهودی حافظ منافع بریتانیا
با رسیدن جنگ جهانی اول به حوزة سرزمین‌های عربی، یکی از سیاستمداران صهیونیست انگلستان طی یادداشتی به کابینه و نمایندگان مجلس عوام بریتانیا پیشنهادی به این مضمون ارائه می‌کند:
"یک دولت یهودی تحت نظارت انگلستان در فلسطین به وجود آید و بین سه تا چهار میلیون نفر یهودی که در اروپا متفرق‌اند به آن‌جا بروند و به این ترتیب انگلستان یک حکومت دست نشانده و حافظ منافع خود را در کنار "مصر" و "کانال سوئز" ایجاد کرده و نقطة حساسی را در دست خواهد داشت".
صاحب این پیشنهاد یکی از اعضای "فدراسیون صهیونیست‌های انگلیسی" بوده و نام "هربرت ساموئل" نام داشت. در آن زمان رئیس این فدراسیون کسی نبود جز دکتر "حیم وایزمن" که در دانشگاه منچستر انگلستان کرسی تدریس شیمی داشت. وی به دلیل اختراع ماده "استون" که برای ساخت مواد منفجره در جنگ جهانی اول بسیار به کار انگلستان آمد، محبوبیت و نفوذ کلام فراوانی در میان رجال و سیاستمداران انگلیسی داشت. از این پس شخص دکتر "حیم وایزمن" به جدی‌ترین مدافع پیشنهاد "هربرت ساموئل" تبدیل و با استفاده از تمام نفوذش با عالی‌ترین مقامات انگلیسی برای عملی ساختن پروژة "دولت یهودی" وارد مذاکره شد.
 
*پایان جنگ‏های صلیبی !!
با جدا شدن سرزمین‏های عربی از امپراتوری عثمانی در سال1916 به دست لشکریان جدایی‏طلب عرب و بریتانیا، ظاهراً همه چیز بر وفق مراد "شریف مکه" بود و او خود را برای آغاز خلافت بر سراسر ممالک عربی آماده می‏کرد. سرزمین‏های عربی هم که هنوز بقایایی از سپاه عثمانی در آن مقاومت می‏کردند، توسط ارتش انگلستان به تصرف در آمد. فتح فلسطین نیز دوباره بر عهدة "سپاه صلیبی" قرار گرفت و در روز 9 دسامبر سال1918 با ورود نظامیان انگلیسی (به عنوان جناح چپ سپاه متفقین) به شهر "بیت‏المقدس"، پس از 9 قرن، پرچم دولت اسلامی از کنگره‏های این شهر مقدس برداشته شد. دو روز بعد، ژنرال "آلن بی" طی سخنانی در مرکز شهر "بیت‏المقدس" اعلام کرد: "اینک جنگ‏های صلیبی پایان یافت".
یک سال پیش از این واقعه، جدایی‏طلبان عرب به رهبری شریف مکه و پسرانش، اولین شرنگ خیانت متحدین صلیبی خود را چشیده بودند، اما یا کاری نمی‏توانستند انجام دهند و یا از سر ساده‏لوحی، هنوز به آیندة روابط خود با انگلستان امیدوار بودند و نمی‏خواستند اقدام مخالفت‏آمیزی علیه متحد خیانت‏کار خود به انجام برسانند. جریان به این شرح بود که پس از "فتح دمشق" و اعلام "حکومت موقت عربی" از سوی "فیصل"، روسیة تزاری گرفتار انقلابی بزرگ شد که طومار سلطنت و نظام تزاری را در هم پیچید. دو ماه پس از پیروزی انقلابیون روسیه، رژیم کمونیستی که جانشین نظام تزاری شده بود، در یک اقدام انقلابی، به انتشار تعداد زیادی از قراردادهای استعماری محرمانه، میان استعمارگران غربی و روسیه تزاری در مطبوعات اقدام کرد. در میان این اسناد، تعدادی مربوط به سرزمین‏های عربی می‏شد و چونان آب سردی بر سر رؤیاهای شیرین و پرحرارت رهبران جدایی‏طلب عرب ریخته شد. ماجرا از این قرار بود که تنها چند ماه پس از اتمام "مذاکرات فیصل - مک موهان" به سال 1915، وزیر خارجة انگلستان، با سفیر فرانسه در لندن تماس گرفته و از او خواست که دولت فرانسه منافع خود را در بخش آسیایی عثمانی به بحث بگذارد. با اجابت فرانسه، "سِر مارک سایکس" معاون وزیر کابینة جنگی انگلستان و "جرج پیکو" کنسول فرانسه در بیروت، جزئیات توافق انگلستان و فرانسه را تنظیم کرده و فرمولی موقت برای "تقسیم استان‏های عربی عثمانی" طرح‏ریزی کردند. در همان سال، "سایکس" و "پیکو"، وزیر خارجة روسیه را در جریان توافق خود قرار دادند و او نیز اعلام کرد، چنانچه فرانسه و انگلستان مالکیت روسیه را بر "آناتولی شمال شرقی" بپذیرند، روسیه نیز توافق "سایکس" و "پیکو" را می‏پذیرد. توافق نهایی میان سه دولت در اکتبر 1916 انجام گرفت و به قرار داد "سایکس - پیکو" معروف شد. طی این قرارداد، جهان عرب میان فرانسه و انگلستان تقسیم می‏شد. منطقة نفوذ انگلستان از مرزهای "صحرای سینا" می‏گذشت، "اردن" و "عراق" را از کرکوک به خلیج فارس می‏پوشاند و شامل بنادر "حیفا" و "عکا" نیز می‏شد. فرانسه نیز بخش اعظم "سوریه" و قسمتی از "نوار شمال عراق" و بخش‏هایی از "آناتولی جنوبی" را در اختیار می‏گرفت. در این میان، آن چه باقی می‏ماند، قسمت اعظم "فلسطین" کنونی بود (به استثنای بخش جنوبی و صحرای نقب) که با توافق روسیه، توسط یک "سیستم بین‏المللی" اداره می‏شد.
یکی از اهداف قرارداد "سایکس - پیکو" تکه‏پاره کردن جهان عرب و ایجاد موانع مصنوعی بر سر راه وحدت مجدد آن بود. این در حالی بود که قول اتحاد ممالک عربی تحت امر یک "خلافت عربی - اسلامی" واحد قبلاً به "حسین شریف مکه" داده شده بود و با همین وعدة شیرین، او را به میدان جنگ با دولت عثمانی فرستاده بودند. طبیعی است که "شریف مکه" در جریان این قرارداد قرار نگرفت و حتی در سال 1917، که "سایکس" و "پیکو" در جده با او ملاقات کردند، وی را در جریان قرار ندادند. اما چند ماه بعد به دنبال انقلاب روسیه، تشت رسوایی استعمارگران از بام افتاد و جهان عرب را با یک شوک سنگین مواجه کرد. تنها چند ماه بعد، دومین شوک به اعراب و مسلمانان وارد شد.
 
* اعلامیه ی بالفور، ادای دین ملکه به روچیلد ها
دوم نوامبر سال1917، نامه‏ای از سوی وزارت خارجه انگلستان به "بارون ادموند روچیلد" (رئیس شاخة فرانسوی "روچیلد"ها) ارسال شد. متن این نامه که اوّلین نتیجة فعالیت‌ها و مذاکرات سیاسی "فدراسیون یهودیان انگلیسی" (به ریاست دکتر "حیم وایزمن") با رهبران سیاسی و اقتصادی بریتانیا بود، بدین شرح است:
لرد روچیلد عزیز!
بسیار خوشوقتم اطلاعیه زیر را که از طرف دولت اعلی‌حضرت در جهت هم‏دردی با آمال صهیونیستی یهود، به کابینه تسلیم و به وسیلة آن مورد تصویب قرار گرفته است، به اطلاع شما برسانم:
دولت اعلی‌حضرت، تأسیس یک "موطن ملی" برای مردم یهود در فلسطین را به دیدة مساعد می‏نگرد و بهترین تلاش‏های خود را برای تسهیل وصول به این هدف به کار می‏برد و صریحاً تأکید می‏ورزد که هیچ عاملی نباید به زیان حقوق مدنی و مذهبی جوامع غیریهودی موجود در فلسطین یا حقوق و موقعیت سیاسی یهودیان در هیچ کشور دیگر، صورت گیرد. باعث امتنان من خواهد بود، اگر این اطلاعیه را به اطلاع "فدراسیون صهیونیزم" [سازمان جهانی صهیونیزم" به عنوان بازوی اجرایی "کنگرة جهانی صهیونیست‏ها"] برسانید.
ارادتمند شما
آرتور جیمز بالفور
 
صهیونیست‏ها، نامة فوق را که در ادبیات سیاسی جهان به نام "اعلامیة بالفور" شناخته می‏شود، به عنوان سند رسمی و معتبر حق حاکمیت یهود بر فلسطین تلقی کرده و می‏کنند.
پیش از این گفتیم که خاندان "روچیلد"، پادشاهان بی‏تاج و تخت اروپا محسوب می‏شدند و قدرتمندترین آنان یعنی "روچیلد لندن" لقب پادشاه یهود را یدک می‏کشید. همچنین از پیوند و نزدیکی "آرتور جیمز بالفور" با "ناتی" ("ناتانیل روچیلد"، قدرتمندترین فرد خاندان روچیلد در پایان قرن نوزدهم) مطالبی نوشتیم. "بارون ادموند روچیلد"، رییس روچیلدها در فرانسه، برادرزاده "ناتی" و مهم‏ترین پشتیبان اقتصادی و سیاسی "جنبش صهیونیزم" و "سازمان جهانی صهیونیزم" بود. طبیعی است که نامه وزیر امور خارجه بریتانیا (نزدیک‏ترین و وابسته‏ترین کشور به پادشاه یهود) به یکی از سران "امپراتوری روچیلد" که با عنوان "لرد روچیلد عزیز" آغاز شده و در آن پیام پادشاه انگلستان ابلاغ شده باشد، به منزل وعده‏ای قطعی محسوب خواهد شد.
 
*راضی کردن "خلیفة عربی - اسلامی"(!)
"اعلامیة بالفور" هم نقض پیمانی دیگر با اعراب بود که فلسطین، به عنوان بخشی از "کشور متحد عربی" وعده داده شده به آنان، محسوب می‏شد، هم خلف وعده با فرانسه و روسیه بود که در "قرارداد سایکس - پیکو" با آنان توافق شده بود، اما در آن سال‏ها، هیچ قدرتی در دنیا نبود که از توانایی لازم و کافی جهت مقابله با تصمیمات انگلستان برخوردار باشد، با این حال انگلستان به دلیل فرسایش و هزینه‏های ناشی از جنگ و نیاز به متحدین مطمئن برای آینده، سعی کرد دوستان رنجیده و بهت‏زدة خود را توجیه کند. روسیه که با انقلاب خود، به صورت طبیعی از دایرة متحدان انگلستان خارج شده بود و متقاعد کردن فرانسه نیز برای انگلستان دشوار نبود، اما باید فکری به حال اعرابی می‏شد که با دو عهدشکنی انگلستان یعنی "قرارداد سایکس - پیکو" و "اعلامیة بالفور" دچار سرخوردگی و خشم شدید شده بودند و ممکن بود بار دیگر به آغوش رقیب، یعنی امپراتوری عثمانی و یا حتی آلمان پناه ببرند.
ابتدا در ژانویة سال 1918 دیپلماتی به نام "هوگارت" مأمور شد تا با "شریف مکه" ملاقات کرده و او را دلگرم سازد. "هوگارت" به جده رفت و به "شریف مکه" قول داد که حمایت بریتانیا از "وحدت ملت عرب" پابرجاست و قرار نیست در "فلسطین"، اعراب، تابع یهودیان و یا بالعکس باشند، "بیت‏المقدس" نیز توسط یک "سیستم بین‏المللی" اداره خواهد شد، مسجدالاقصی نیز به مسلمانان تعلق خواهد گرفت و حمایت انگلیس از "بازگشت یهودیان" تا جایی است که به آزادی "جمعیت بومی فلسطین" از نظر سیاسی و اقتصادی ضربه نزند.
"هوگارت" به "شریف مکه" متذکر شد، در صورت همراهی اعراب با مسألة "بازگشت یهودیان"، نهضت استقلال‏خواهی اعراب، مورد حمایت یهودیان جهان نیز قرار خواهد گرفت.
در همان نظر اول، مشخص است که پیام "هوگارت" به هیچ‏وجه "اعلامیة بالفور" را نفی نمی‏کند و هیچ تضمینی به اعراب نمی‏دهد؛ اما جهل و بی‏تدبیری "شریف مکه" به یاری انگلستان آمد و "خلیفة عربی - اسلامی"(!) به طرفداران خود اطمینان داد که استقرار یهودیان در فلسطین، به استقلال اعراب لطمه‏ای نمی‏زند(!) و حتی از پسر خود "فیصل" خواست که از "یهودیان مهاجر به فلسطین"، به عنوان "میهمان" پذیرایی و استقبال کند و برای رفاه اقتصادی فلسطین، با آنان همکاری کند. متعاقباً در 19 ژانویه سال1918 یک هیأت سه نفره توسط "کمیتة خاورمیانه وزارت خارجة انگلستان" انتخاب شدند تا تحت سرپرستی "حیم وایزمن" (رئیس فدراسیون صهیونیست‌های انگلیسی) به فلسطین بروند و در آن‌جا با همکاری یکی از مأموران وزارت خارجة انگلستان به نام "اورمسبی گور" نتایج سیاسی حاصل از صدور اعلامیة بالفور و امکانات اجرای مفاد آن را بررسی کنند. این هیأت سه نفره "کمیسیون صهیونیزم" نام گرفت. در گام بعدی انگلستان طی اعلامیه‏ای خطاب به 7 تن از شخصیت‏های جهان عرب که خواستار توضیح انگلستان پیرامون قرارداد "سایکس - پیکو" شده بودند، وعده‏های سابق خود را به اعراب تأیید کرد و حتی شخص "لرد بالفور" طی تلگرافی به "شریف مکه" اطمینان خاطر داد که "قرارداد سایکس - پیکو" یک معاهدة تمام نشده است که پیش از قیام اعراب تنظیم شده و هدف آن، پیشگیری از برخی مشکلات ناشی از جنگ بوده است. به این ترتیب "ارتش‏های متحد عرب" بار دیگر امیدوارانه برای پیکار نهایی با عثمانی مهیا شدند. اتفاقات معنادار دیگری هم که نشان از خلف وعدة بریتانیا داشت، به وقوع پیوست؛ اما هر بار استعمارگران با صدور یک اعلامیه چند پهلو و مبهم خطاب به سران استقلال‏طلب عرب که هیچ نکتة تازه‏ای هم در بر نداشت سوء ظن و خشم اعراب را مهار می‏کردند تا مبادا شکافی در جبهة انگلستان ایجاد و سیر جنگ دچار اختلال شود.