شش جنگ طولانی و تمام عيار برای ايجاد خاورميانه ای جديد

شش جنگ طولانی و تمام عيار برای ايجاد خاورميانه ای جديد

 حتی اگر ما از مسائلی که می توان بر آن ها صبر کرد مانند انرژی، توسعه، جمعیت و سیاست دیپلماتیک صرف نظر کنیم، آمریکا و همپیمانانش مستقیم یا غیر مستقیم در شش «جنگ طولانی» گرفتار شده اند که عبارتند از:
1ـ جنگ عراق
2ـ پرونده هسته ای و ریسک های ایران
3ـ جنگ افغانستان و مشکل پاکستان
4ـ جنگ اسرائیلی فلسطینی
5ـ جنگ اسرائیلی لبنانی
6ـ جنگ تمام عیار علیه تروریسم
 به آسانی هر کدام از این جنگ ها به خاطر مشغول شدن به جنگ دیگری از دایره توجه و اهتمام خارج می شود و به تبع آن نیز به همین سادگی ما نسبت به ارتباطات و پیوندهای این جنگ ها با هم و این حقیقت که این جنگ ها طولانی مدت هستند، غافل خواهیم شد. به دور از سطح خشونت در این جنگ ها در هر کدام از این نبردها اختلافات دینی، عقیدتی، سیاسی و اصولی وجود دارد که تنها با گذشت زمان امکان دارد از بین برود.
بیش ترین کاری که آمریکا می تواند انجام دهد جلوگیری از افزایش خطرات و مداخله دیگران و مهار جنگی بدتر و قرار دادن جنگ و منازعه در چهارجوبی مشخص و جلوگیری از گسترش آن است، تا این که بتواند وقت کافی برای حل واقعی این مشکلات داشته باشد. آمریکا به سرعت برخی از جنگ ها را می بازد، اما به سرعت در هیچ جنگی پیروز نمی شود. علاوه بر آن، ایالات متحده آمریکا نمی تواند به تنهایی در این جنگ ها مداخله کند، بلکه پیروزی و موفقیت در هر کدام از این جنگ ها منوط به مشارکت شرکای محلی و بین المللی است.
آنچه جای بسی تاسف است این که آمریکا تاکنون این اندازه نیازمند شرکا و هم پیمانان خود نبوده است.
دولت آمریکا و کنگره این کشور امروزه دو انتخابات فراروی خود دارند. یکی انتخابات پارلمانی در نوامبر 2006 و دیگری انتخابات ریاست جمهوری در سال 2008 میلادی
احتمال دارد که در این انتخابات هم حقیقت قربانی جنگ شود، اما همچنان مصلحت ملی اولین قربانی سیاست های منطقه آمریکا خواهد بود.
آمریکا پاسخ های صریح و سریعی به جنگ هایی که با آن ها مواجه است، نمی دهد، در حالی که به آسانی هر مرتبه بر اهمیت صبر و مشارکت عملی تاکید می کند.
 جنگ عراق
آمریکا و ملت عراق با بحران بغرنجی مواجه هستند که امکان دارد بغداد و دولت عراق را به سمت جنگی داخلی بکشاند که نیروهای آمریکایی نتوانند آن را مهار کنند و احتمال دارد که تلاش دیگران برای جلوگیری از این جنگ، آن ها را به طرف های درگیر در این جنگ تبدیل کند.
به احتمال زیاد این تابستان جنگ بغداد (میان سنی ها و شیعه ها) اتفاق نمی افتد، علی رغم این که شاید اتفاقاتی بیافتد که شعله های این جنگ را روشن کند. به احتمال زیاد این جنگ از شش ماه به یک سال به تعویق بیافتد تا جنگی داخلی روی دهد. نیروهای آمریکایی و عراقی باید پیروزی هایی اولیه علیه نیروهای شورشی (مقاومت عراق) به دست آورند و در صورت امکان کنترل پلیس و درگیر نشدن با شبه نظامیان شیعه از شدت جنگ طایفه ای بکاهد.
همه چیز به رهبری سیاسی عراق و تسریع در رسیدن به تفاهم ملی جدیدی باز می گردد. همچنین باید نیروهای آمریکایی و عراق تلاش کنند که سازمان های امنیتی و نظامی به دور از درگیری طایفه ای باشند و اصلاحاتی در نیروهای امنیتی و پلیس ایجاد و مردم را به پذیرش دولت راضی کنند.
چه بسا در عرض چند روز و یا چند هفته و ماه شکست بخوریم. پیشروی و تحقق نوعی پیروزی زمانی محقق می شود که آمریکا تلاش های مضافی را حتی تا پس از سال 2010 از خود نشان دهد و این مقتضی کمک نظامی و جنگی آمریکا در آینده است. این مسأله وقتی که عملیات های جنگی مورد نظر به اتمام می رسد، پایان می یابد و تاریخ مشخصی ندارد. گفتنی است که احتمال دارد کمک آمریکا به دولت عراق به شدت کاهش یابد و شاید این امر به 20 میلیارد دلار نیاز داشته باشد. این بار کمک های مالی در اختیار خود عراقی ها قرار داده می شود و تنها وظیفه نیروهای آمریکایی نظارت بر طرح های اقتصادی و جلوگیری از فساد مالی و ارزیابی پیشرفت هاست. شاید گفته شود که این سناریوی شومی است. به گونه ای که آمریکا باید هزینه 800 میلیاردی این کار و طرح آن برای پنج سال را در نظر داشته باشد، و البته امکان موفقیت در آن نیز 50 درصد است.
آمریکا نیز باید چگونگی واگذاری رهبری عراق به خود عراقی ها را در نزدیک ترین زمان ممکن مورد ارزیابی قرار دهد و روابط نزدیک تری با کشورهای دیگر منطقه و اتحادیه عرب داشته باشد و روند وخیم شدن جنگ اسرائیل با فلسطین و لبنان را به علت روابط آمریکا با "اسرائیل" در نظر داشته باشد. آمریکا کشور همپیمان و دوست "اسرائیل" به شمار می رود و این همان چیزی است که همه جنبش های مخالف و دوستان آمریکا در منطقه بر اساس آن رفتار می کنند.
این به معنای آن نیست که آمریکا به خاطر عراق یا نفط و هر چیز دیگری دست از حمایت "اسرائیل" بردارد. اما آمریکا باید بر ضرورت حفظ بهترین وضعیت ممکن تاکید داشته و در این وضعیت باقی بماند و تلاش کند که به صلحی واقعی دست یابد و کمک های بشردوستانه فوری بکند. هیچ کس در منطقه انتظار ندارد که آمریکا بی طرف باشد و از سیاست دوگانه خود دست بکشد. همین که آمریکا در گوشه قرار گیرد، نشان می دهد که ایالات متحده بی توجه است و برای تحقق منافع خاص خود تلاش می کند. همچنین این دوره بیش ترین تهدید برای رژیم هایی است که از صلح با "اسرائیل" حمایت و در زمینه امنیتی به آمریکا کمک می کنند. در گذشته شاهد دیپلماسی فعال و فوری کشورهای عربی نبودیم، اما اکنون شاهد این مسأله هستیم.
 پرونده هسته ای و ریسک های ایران
ایران تهدیدی فراتر از قدرت اتمی به شمار می رود و در کشورهای عراق، سوریه، لبنان و فلسطین منافع مهمی را کسب می کند. اکنون خیلی زود است که درباره «هلال شیعی» یا «محور شیعی» در منطقه صحبت کنیم. بهتر است در همه حال از به کاربردن این اصطلاحات خودداری کنیم چرا که این هلال اکنون تاثیر فعلی ندارد و احتمال دارد که واقعا هم چنین هلالی تشکیل نشده باشد. اما خطر واقعی در بازتاب درگیری های مذهبی در عراق بر همه خاورمیانه نهفته است و از سوی دیگر، اعتقادات سلفی های جدید مانند اتباع القاعده مکمل این درگیری هاست.
شیعیان عراق و علویان سوریه و حزب الله و گروه های حماس و جهاد اسلامی در فلسطین حامی اساسی ایران در منطقه هستند و هیچ نشانه ای از وقوع تغییراتی در نظام ایران چه از طریق کودتای داخلی و چه جنگ مسلحانه برسر پرونده هسته ایش وجود ندارد، هیچ کدام از این مسائل نظام ایران را تغییر نخواهد داد و درگیری با ایران به همان شدت کنونی تا پنج سال آینده ادامه خواهد یافت تا این که با شیوه های دیگر و مدرن مشکل حل شود.
این واقعیت بیش تر آمریکا را بر آن می دارد که تلاش کند تا در عراق پیروز شود و تدابیری برای جلوگیری از کاهش حمایت سیاسی از واشنگتن به علت روابطش با "اسرائیل" بیاندیشد. همچنین این واقعیت و وضعیت ضرورت تجدید نظر و تقویت روابط نظامی آمریکا با ترکیه و کشورهای حوزه خلیج فارس را بیش تر نمایان می سازد. آمریکا برای مهار ایران باید از خود در مقابل تلاش ایران برای دستیابی به سلاح اتمی و گسترش آن در منطقه دفاع کند. حتی وقتی آمریکا مجبور به خروج از عراق باشد، باید همچنان روابط خود با همپیمانانش در منطقه را حفظ کند.
همچنین آمریکا نیاز دارد تا با همکاری اروپا و کشورهای منطقه شیوه دیپلماتیک را برای متوقف ساختن فعالیت های اتمی ایران ـ که شاید برد سلاحش به مرزهای اروپا و یا بعد از آن برسد تا این که به عنوان یک قدرت نظامی و دفاعی در آینده ظاهر شود ـ پیش ببرد. در این صورت احتمال دارد که مذاکره با سوریه و یا ایران در این خصوص و درباره مسائل دیگر مفید باشد و احتمال دارد که مفید واقع نشود. آمریکا باید تا حد ممکن به دور از تعبیرات سیاسی و قبل از استفاده از سیاست عصا پیشنهاد خود را به ایران ارائه دهد.
آمریکا باید از تجربه "اسرائیل" در لبنان و تجربه خود در عراق درس بگیرد. آمریکا به خوبی می داند که استفاده از سیاست عصا (زور) مستقیما آن را با ایران وارد جنگی می کند که منطقه ای خواهد بود و ایران نیز با "اسرائیل" وارد جنگ خواهد شد.
آمریکا به یک همپیمان میانه رو شیعی نیاز دارد و در صورت موفقیت در ایجاد این همپیمان باید برگه «عرب ها علیه فارس ها» را به کار گیرد که در این صورت نتایج آن مورد رضایت همه طرف ها نخواهد بود.
 جنگ افغانستان و مشکل پاکستان
شاید آمریکا در افغانستان شکست نخورد اما ژنرال شوماکر درباره عراق می گوید که آمریکا در این کشور پیروز نخواهد شد. دولت و نیروهای افغانی بر اوضاع مسلط نیستند. مشکل پشتوها همچنان وخیم تر و نقش پاکستان نیز بیش تر پیچیده می شود. تلاش های آمریکا در افغانستان هم بیش از این که نفعی داشته باشد، ضرر دارد. همچنین آموزه ها و ارزش های دینی مجددا همزمان با تلاش طالبان برای بازگشت به عرصه قدرت مجال ظهور یافته اند و جهان عرب و اسلام به خاطر تجاوزات اسرائیل به لبنان و فلسطین و تجاوز آمریکا به عراق در جوش و خروش هستند و علیه سیاست های آمریکا شعار می دهند. همین مسأله بر موضع ایالات متحده آمریکا در افغانستان تاثیر گذارده است. همچنین به دنبال شکست تلاش های نظامی آمریکا و ضعف موجود در اقتصاد و توسعه افغانستان اوضاع بدتر می شود.
مسائل عراق، چچن، افغانستان، درگیری های منطقه با "اسرائیل" و ایران، دیکتاتوری در آسیای مرکزی و جنبش های دینی پاکستان و ریسک های سازمان اطلاعات این کشور همه و همه با هم در ارتباط هستند.
تکیه زیاد آمریکا بر پیمان ناتو ـ که سیاست آن مبتنی گسترش صلح است نه جنگ ـ و استقرار نیروهای انگلیسی در مناطق خطرآفرین هدف جذابی برای القاعده به شمار می رود. همچنین نیروهای افغانی و عناصر دولت افغانستان که در برخی اماکن حضور دارند، مستقیما مورد هدف نیروها و گروه های مخالف هستند.
به نظر می رسد که آینده نزدیک بدترین اتفاق سیاسی افزایش نیروهای آمریکایی در افغانستان است. اما عدم افزایش نیروهای آمریکایی در دراز مدت یا کوتاه مدت خطری ایجاد نمی کند. سناریوی بهتر این است که اکنون پیش رفت و پیروز شد، و نباید منتظر وقوع آن در آینده باشیم. اما سناریوی بدتر این است که اکنون پیش رویم و در آینده پیروز شویم که در این صورت باید بعدا بهای آن را بپردازیم و زیان خواهیم دید.
شاید غافلگیر کننده نباشد اگر بدانیم که حقیقت کمک های پاکستان به نیروهای آمریکایی در افغانستان صحت دارد. افغانستان تنها جایی برای تروریست ها و تندروهاست، در حالی که پاکستان قدرتی منطقه ای و اتمی است. تبدیل شدن پاکستان به دولت اسلامی تنها یک احتمال نیست بلکه یک پیش بینی قابل وقوع است و قدرت اتمی پاکستان و آمادگی این کشور برای فروش آن مشکل بزرگ و جدیدی را در خاورمیانه بزرگ ایجاد می کند. هر چه قدر هم افزایش سطح کمک های آمریکا به نظام کنونی پاکستان هزینه داشته باشد، بهای این امر کم تر از فروپاشی این نظام و تشکیل دولت اسلامی در پاکستان در آینده است.
 جنگ اسرائیل و فلسطین
در بالا به ارتباط سیاست های امنیتی آمریکا و "اسرائیل" در خاورمیانه پرداختیم. در اصل باید یک اصل را فراموش نکنیم و آن این است که "اسرائیل" و فلسطینیان از ژوئیه 2000 تاکنون گرفتار یک جنگ فرسایشی شده اند و امید به صلح و سازش اکنون خیلی کم تر از زمان یاسر عرفات است. هر کدام از فلسطینیان و اسرائیلی ها نمی تواند شریکی واقعی برای صلح با طرف دیگر باشند.
در فلسطینی وحدت واقعی وجود ندارد و نمی توان انتظار داشت که حماس و جهاد اسلامی و دیگر سازمان های افراطی فلسطین در سیاست های خود تغییر بدهند. اگر حزب الله می خواست از طریق جنگ اخیرش با "اسرائیل" پیامی برای فلسطینیان داشته باشد، محتوای آن این است:«شاید ما در جنگ تمام عیار در چند جبهه پیروز نشویم اما این جنگ خیلی اسرائیل را اذیت خواهد کرد.»
اکنون احتمال این که اسرائیل به عقب نشینی های یکجانبه دیگری دست زند، بسیار ضعیف است. "اسرائیل" نمی تواند امید زیادی به دیوار حایل داشته باشد مگر این که ارتش اسرائیل در داخل اراضی فلسطینی حضور داشته باشد. در نتیجه نمی تواند بعد از جنگ لبنان اطمینان زیادی به هم پیمانانش در میان فلسطینیان برای حفظ امنیت "اسرائیل" به نیابت از آن داشته باشد.
آمریکا می تواند از طریق ارسال کمک های خارجی به فلسطینیان یک سری کارها را انجام دهد و دیپلماسی جدیدی را برای احیای روند سازش به راه اندازد و می تواند که فشار سازنده ای بر "اسرائیل" برای کاهش روند احداث شهرک ها و طول دیوار حایل وارد سازد و امتیازات زیادی به فلسطینیان بدهد. همچنین می تواند با اروپا و کشورهای عربی حامی صلح لحن خود را تشدید کند.
آینده نزدیک حرف های زیادی برای گفتن دارد بدون این که عملا تحرکاتی صورت گیرد. بهترین کاری که آمریکا می تواند، انجام دهد، کاستن از روند سریع سیر قهقرایی دولت صهیونیستی است. آمریکا نمی تواند به اسرائیل تضمین دهد که موجودیتش در منطقه با تهدیدات واقعی روبرو نمی شود. منطقه ای که اکنون شاهد فعالیت هسته ایران است و این کشور سلاح های پیشرفته ای را در اختیار نیروهای مخالف "اسرائیل" و گروهایی مانند حزب الله و حماس قرار می دهد که با "اسرائیل" هم مرز هستند.
 جنگ اسرائیل و لبنان
همچنان این امید وجود دارد که جنگ اسرائیل و لبنان در منطقه با راه حل مورد رضایت حل و فصل شود، اما این امر بستگی به خلع سلاح کامل حزب الله و تامین امنیت مرزهای جنوبی لبنان دارد که در غیر این صورت احتمال دارد که مشروعیت جنگ نظرات سیاسی دیگری در لبنان و منطقه ایجاد کند که مانع رسیدن به این راه حل شوند. احتمال دارد که این جنگ به همین سادگی باعث شود که طرف ها به دنبال سلاح های پیشرفته و دور برد و بسیار مخرب بیافتند که دارای کلاهک هسته ای، بیولوژیکی، پرتوزا و اتمی باشند.
از سوی دیگر، احتمال دارد که این جنگ در منطقه تاثیرات منفی بر "اسرائیل" و آمریکا بگذارد، حتی اگر محبوبیت حزب الله کاهش یابد. آنچه را ما از جنگ عراق و افغانستان آموخته ایم این است که گروه های معارض برای مقابله با "اسرائیل" و آمریکا هیچ نیازی به سلاح هسته ای ندارند. باور عموم مردم منطقه این است که "اسرائیل" بدون هیچ دلیلی و عمدا خشونت را تشدید کرده و عمدا زیان های توجیه ناپذیر زیادی را وارد می سازد. این مسأله موضع القاعده و حماس و جهاد اسلامی را تقویت می کند.
اکنون باید گفت که آمریکا تا سالیان درازی بهای این جنگ و دیپلماسی "اسرائیل" را که با افعالش یکی نیست، خواهد پرداخت.
 جنگ تمام عیار با تروریسم
به احتمال زیاد آمریکا جنگ همه جانبه علیه تروریسم را نمی بازد، اما همه حقایق و واقعیت ها گویای این مطلب است که آمریکا در این جنگ پیروز هم نخواهد شد. مسأله، بن لادن و القاعده و رژیم های سوریه و ایران نیست. آمریکا در حال حاضر و در آینده با مجموعه متنوعی از گروه های تندروی منطقه مواجه است. آمریکا با گروه های دینی و عقیدتی مواجه است که جز با مشارکت همپیمانان منطقه ای خود نمی تواند آن ها را شکست دهد.
قابل ملاحظه است که آمریکا نمی تواند به همین آسانی از بخشی از منطقه عقب نشینی کند مگر این که همه خاورمیانه را تهدید کند، البته اگر چنین کاری را انجام دهد.
اگر آمریکا می خواهد در این جنگ پیروز شود، باید به همه جنگ های دیگر در کنار جنگ علیه تروریسم خاتمه دهد و آن ها را حل کند. این مسأله به خصوص بر اوضاع افغانستان و عراق منطبق است. البته پیروزی آمریکا به شکل اساسی منوط به تحرکات اسرائیل و منازعه دولت های عربی با ملت هایشان است. آمریکا به همپیمانانی مانند مغرب، تونس، مصر، اردن، عربستان و غیره نیاز دارد که در آینده این اندازه هم پیمان نخواهد داشت.
آمریکا همچنان معنای «جنگ های دراز مدت» را نفهمیده است. از یک سو این جنگ های هزینه هی مالی هنگفتی دارند، و از سوی دیگر به میزان پیچیدگی و تداخل و وقت لازم برای تحقق اهداف جنگ ها توجهی نمی کند.
هر اندازه آمریکا این درس ها را در سریع ترین زمان ممکن بفهمد، به همان اندازه وقت برای بازگشت به واقعیت وجود دارد و وقت لازم برای یافتن شریکی واقعی برای فیصله دادن به این جنگ ها دارد. اکنون احتمال دارد که تنها ابرقدرت جهان به طنز تمسخرآمیزی تبدیل شود.


شش جنگ طولانی و تمام عيار برای ايجاد خاورميانه ای جديد

منبع : مرکز مطالعات راهبری و بین المللی ـ واشنگتن
محقق: انتونی کوردسمان
   
  خاورمیانه هرگز منطقه امنی نخواهد بود. اما با توجه به معیارها و شرایط هر منطقه تقریبا آمریکا در هر نقطه از جهان با مشکلاتی اساسی مواجه است.
حتی اگر ما از مسائلی که می توان بر آن ها صبر کرد مانند انرژی، توسعه، جمعیت و سیاست دیپلماتیک صرف نظر کنیم، آمریکا و همپیمانانش مستقیم یا غیر مستقیم در شش «جنگ طولانی» گرفتار شده اند که عبارتند از:
1ـ جنگ عراق
2ـ پرونده هسته ای و ریسک های ایران
3ـ جنگ افغانستان و مشکل پاکستان
4ـ جنگ اسرائیلی فلسطینی
5ـ جنگ اسرائیلی لبنانی
6ـ جنگ تمام عیار علیه تروریسم
 به آسانی هر کدام از این جنگ ها به خاطر مشغول شدن به جنگ دیگری از دایره توجه و اهتمام خارج می شود و به تبع آن نیز به همین سادگی ما نسبت به ارتباطات و پیوندهای این جنگ ها با هم و این حقیقت که این جنگ ها طولانی مدت هستند، غافل خواهیم شد. به دور از سطح خشونت در این جنگ ها در هر کدام از این نبردها اختلافات دینی، عقیدتی، سیاسی و اصولی وجود دارد که تنها با گذشت زمان امکان دارد از بین برود.
بیش ترین کاری که آمریکا می تواند انجام دهد جلوگیری از افزایش خطرات و مداخله دیگران و مهار جنگی بدتر و قرار دادن جنگ و منازعه در چهارجوبی مشخص و جلوگیری از گسترش آن است، تا این که بتواند وقت کافی برای حل واقعی این مشکلات داشته باشد. آمریکا به سرعت برخی از جنگ ها را می بازد، اما به سرعت در هیچ جنگی پیروز نمی شود. علاوه بر آن، ایالات متحده آمریکا نمی تواند به تنهایی در این جنگ ها مداخله کند، بلکه پیروزی و موفقیت در هر کدام از این جنگ ها منوط به مشارکت شرکای محلی و بین المللی است.
آنچه جای بسی تاسف است این که آمریکا تاکنون این اندازه نیازمند شرکا و هم پیمانان خود نبوده است.
دولت آمریکا و کنگره این کشور امروزه دو انتخابات فراروی خود دارند. یکی انتخابات پارلمانی در نوامبر 2006 و دیگری انتخابات ریاست جمهوری در سال 2008 میلادی
احتمال دارد که در این انتخابات هم حقیقت قربانی جنگ شود، اما همچنان مصلحت ملی اولین قربانی سیاست های منطقه آمریکا خواهد بود.
آمریکا پاسخ های صریح و سریعی به جنگ هایی که با آن ها مواجه است، نمی دهد، در حالی که به آسانی هر مرتبه بر اهمیت صبر و مشارکت عملی تاکید می کند.
 جنگ عراق
آمریکا و ملت عراق با بحران بغرنجی مواجه هستند که امکان دارد بغداد و دولت عراق را به سمت جنگی داخلی بکشاند که نیروهای آمریکایی نتوانند آن را مهار کنند و احتمال دارد که تلاش دیگران برای جلوگیری از این جنگ، آن ها را به طرف های درگیر در این جنگ تبدیل کند.
به احتمال زیاد این تابستان جنگ بغداد (میان سنی ها و شیعه ها) اتفاق نمی افتد، علی رغم این که شاید اتفاقاتی بیافتد که شعله های این جنگ را روشن کند. به احتمال زیاد این جنگ از شش ماه به یک سال به تعویق بیافتد تا جنگی داخلی روی دهد. نیروهای آمریکایی و عراقی باید پیروزی هایی اولیه علیه نیروهای شورشی (مقاومت عراق) به دست آورند و در صورت امکان کنترل پلیس و درگیر نشدن با شبه نظامیان شیعه از شدت جنگ طایفه ای بکاهد.
همه چیز به رهبری سیاسی عراق و تسریع در رسیدن به تفاهم ملی جدیدی باز می گردد. همچنین باید نیروهای آمریکایی و عراق تلاش کنند که سازمان های امنیتی و نظامی به دور از درگیری طایفه ای باشند و اصلاحاتی در نیروهای امنیتی و پلیس ایجاد و مردم را به پذیرش دولت راضی کنند.
چه بسا در عرض چند روز و یا چند هفته و ماه شکست بخوریم. پیشروی و تحقق نوعی پیروزی زمانی محقق می شود که آمریکا تلاش های مضافی را حتی تا پس از سال 2010 از خود نشان دهد و این مقتضی کمک نظامی و جنگی آمریکا در آینده است. این مسأله وقتی که عملیات های جنگی مورد نظر به اتمام می رسد، پایان می یابد و تاریخ مشخصی ندارد. گفتنی است که احتمال دارد کمک آمریکا به دولت عراق به شدت کاهش یابد و شاید این امر به 20 میلیارد دلار نیاز داشته باشد. این بار کمک های مالی در اختیار خود عراقی ها قرار داده می شود و تنها وظیفه نیروهای آمریکایی نظارت بر طرح های اقتصادی و جلوگیری از فساد مالی و ارزیابی پیشرفت هاست. شاید گفته شود که این سناریوی شومی است. به گونه ای که آمریکا باید هزینه 800 میلیاردی این کار و طرح آن برای پنج سال را در نظر داشته باشد، و البته امکان موفقیت در آن نیز 50 درصد است.
آمریکا نیز باید چگونگی واگذاری رهبری عراق به خود عراقی ها را در نزدیک ترین زمان ممکن مورد ارزیابی قرار دهد و روابط نزدیک تری با کشورهای دیگر منطقه و اتحادیه عرب داشته باشد و روند وخیم شدن جنگ اسرائیل با فلسطین و لبنان را به علت روابط آمریکا با "اسرائیل" در نظر داشته باشد. آمریکا کشور همپیمان و دوست "اسرائیل" به شمار می رود و این همان چیزی است که همه جنبش های مخالف و دوستان آمریکا در منطقه بر اساس آن رفتار می کنند.
این به معنای آن نیست که آمریکا به خاطر عراق یا نفط و هر چیز دیگری دست از حمایت "اسرائیل" بردارد. اما آمریکا باید بر ضرورت حفظ بهترین وضعیت ممکن تاکید داشته و در این وضعیت باقی بماند و تلاش کند که به صلحی واقعی دست یابد و کمک های بشردوستانه فوری بکند. هیچ کس در منطقه انتظار ندارد که آمریکا بی طرف باشد و از سیاست دوگانه خود دست بکشد. همین که آمریکا در گوشه قرار گیرد، نشان می دهد که ایالات متحده بی توجه است و برای تحقق منافع خاص خود تلاش می کند. همچنین این دوره بیش ترین تهدید برای رژیم هایی است که از صلح با "اسرائیل" حمایت و در زمینه امنیتی به آمریکا کمک می کنند. در گذشته شاهد دیپلماسی فعال و فوری کشورهای عربی نبودیم، اما اکنون شاهد این مسأله هستیم.
 پرونده هسته ای و ریسک های ایران
ایران تهدیدی فراتر از قدرت اتمی به شمار می رود و در کشورهای عراق، سوریه، لبنان و فلسطین منافع مهمی را کسب می کند. اکنون خیلی زود است که درباره «هلال شیعی» یا «محور شیعی» در منطقه صحبت کنیم. بهتر است در همه حال از به کاربردن این اصطلاحات خودداری کنیم چرا که این هلال اکنون تاثیر فعلی ندارد و احتمال دارد که واقعا هم چنین هلالی تشکیل نشده باشد. اما خطر واقعی در بازتاب درگیری های مذهبی در عراق بر همه خاورمیانه نهفته است و از سوی دیگر، اعتقادات سلفی های جدید مانند اتباع القاعده مکمل این درگیری هاست.
شیعیان عراق و علویان سوریه و حزب الله و گروه های حماس و جهاد اسلامی در فلسطین حامی اساسی ایران در منطقه هستند و هیچ نشانه ای از وقوع تغییراتی در نظام ایران چه از طریق کودتای داخلی و چه جنگ مسلحانه برسر پرونده هسته ایش وجود ندارد، هیچ کدام از این مسائل نظام ایران را تغییر نخواهد داد و درگیری با ایران به همان شدت کنونی تا پنج سال آینده ادامه خواهد یافت تا این که با شیوه های دیگر و مدرن مشکل حل شود.
این واقعیت بیش تر آمریکا را بر آن می دارد که تلاش کند تا در عراق پیروز شود و تدابیری برای جلوگیری از کاهش حمایت سیاسی از واشنگتن به علت روابطش با "اسرائیل" بیاندیشد. همچنین این واقعیت و وضعیت ضرورت تجدید نظر و تقویت روابط نظامی آمریکا با ترکیه و کشورهای حوزه خلیج فارس را بیش تر نمایان می سازد. آمریکا برای مهار ایران باید از خود در مقابل تلاش ایران برای دستیابی به سلاح اتمی و گسترش آن در منطقه دفاع کند. حتی وقتی آمریکا مجبور به خروج از عراق باشد، باید همچنان روابط خود با همپیمانانش در منطقه را حفظ کند.
همچنین آمریکا نیاز دارد تا با همکاری اروپا و کشورهای منطقه شیوه دیپلماتیک را برای متوقف ساختن فعالیت های اتمی ایران ـ که شاید برد سلاحش به مرزهای اروپا و یا بعد از آن برسد تا این که به عنوان یک قدرت نظامی و دفاعی در آینده ظاهر شود ـ پیش ببرد. در این صورت احتمال دارد که مذاکره با سوریه و یا ایران در این خصوص و درباره مسائل دیگر مفید باشد و احتمال دارد که مفید واقع نشود. آمریکا باید تا حد ممکن به دور از تعبیرات سیاسی و قبل از استفاده از سیاست عصا پیشنهاد خود را به ایران ارائه دهد.
آمریکا باید از تجربه "اسرائیل" در لبنان و تجربه خود در عراق درس بگیرد. آمریکا به خوبی می داند که استفاده از سیاست عصا (زور) مستقیما آن را با ایران وارد جنگی می کند که منطقه ای خواهد بود و ایران نیز با "اسرائیل" وارد جنگ خواهد شد.
آمریکا به یک همپیمان میانه رو شیعی نیاز دارد و در صورت موفقیت در ایجاد این همپیمان باید برگه «عرب ها علیه فارس ها» را به کار گیرد که در این صورت نتایج آن مورد رضایت همه طرف ها نخواهد بود.
 جنگ افغانستان و مشکل پاکستان
شاید آمریکا در افغانستان شکست نخورد اما ژنرال شوماکر درباره عراق می گوید که آمریکا در این کشور پیروز نخواهد شد. دولت و نیروهای افغانی بر اوضاع مسلط نیستند. مشکل پشتوها همچنان وخیم تر و نقش پاکستان نیز بیش تر پیچیده می شود. تلاش های آمریکا در افغانستان هم بیش از این که نفعی داشته باشد، ضرر دارد. همچنین آموزه ها و ارزش های دینی مجددا همزمان با تلاش طالبان برای بازگشت به عرصه قدرت مجال ظهور یافته اند و جهان عرب و اسلام به خاطر تجاوزات اسرائیل به لبنان و فلسطین و تجاوز آمریکا به عراق در جوش و خروش هستند و علیه سیاست های آمریکا شعار می دهند. همین مسأله بر موضع ایالات متحده آمریکا در افغانستان تاثیر گذارده است. همچنین به دنبال شکست تلاش های نظامی آمریکا و ضعف موجود در اقتصاد و توسعه افغانستان اوضاع بدتر می شود.
مسائل عراق، چچن، افغانستان، درگیری های منطقه با "اسرائیل" و ایران، دیکتاتوری در آسیای مرکزی و جنبش های دینی پاکستان و ریسک های سازمان اطلاعات این کشور همه و همه با هم در ارتباط هستند.
تکیه زیاد آمریکا بر پیمان ناتو ـ که سیاست آن مبتنی گسترش صلح است نه جنگ ـ و استقرار نیروهای انگلیسی در مناطق خطرآفرین هدف جذابی برای القاعده به شمار می رود. همچنین نیروهای افغانی و عناصر دولت افغانستان که در برخی اماکن حضور دارند، مستقیما مورد هدف نیروها و گروه های مخالف هستند.
به نظر می رسد که آینده نزدیک بدترین اتفاق سیاسی افزایش نیروهای آمریکایی در افغانستان است. اما عدم افزایش نیروهای آمریکایی در دراز مدت یا کوتاه مدت خطری ایجاد نمی کند. سناریوی بهتر این است که اکنون پیش رفت و پیروز شد، و نباید منتظر وقوع آن در آینده باشیم. اما سناریوی بدتر این است که اکنون پیش رویم و در آینده پیروز شویم که در این صورت باید بعدا بهای آن را بپردازیم و زیان خواهیم دید.
شاید غافلگیر کننده نباشد اگر بدانیم که حقیقت کمک های پاکستان به نیروهای آمریکایی در افغانستان صحت دارد. افغانستان تنها جایی برای تروریست ها و تندروهاست، در حالی که پاکستان قدرتی منطقه ای و اتمی است. تبدیل شدن پاکستان به دولت اسلامی تنها یک احتمال نیست بلکه یک پیش بینی قابل وقوع است و قدرت اتمی پاکستان و آمادگی این کشور برای فروش آن مشکل بزرگ و جدیدی را در خاورمیانه بزرگ ایجاد می کند. هر چه قدر هم افزایش سطح کمک های آمریکا به نظام کنونی پاکستان هزینه داشته باشد، بهای این امر کم تر از فروپاشی این نظام و تشکیل دولت اسلامی در پاکستان در آینده است.
 جنگ اسرائیل و فلسطین
در بالا به ارتباط سیاست های امنیتی آمریکا و "اسرائیل" در خاورمیانه پرداختیم. در اصل باید یک اصل را فراموش نکنیم و آن این است که "اسرائیل" و فلسطینیان از ژوئیه 2000 تاکنون گرفتار یک جنگ فرسایشی شده اند و امید به صلح و سازش اکنون خیلی کم تر از زمان یاسر عرفات است. هر کدام از فلسطینیان و اسرائیلی ها نمی تواند شریکی واقعی برای صلح با طرف دیگر باشند.
در فلسطینی وحدت واقعی وجود ندارد و نمی توان انتظار داشت که حماس و جهاد اسلامی و دیگر سازمان های افراطی فلسطین در سیاست های خود تغییر بدهند. اگر حزب الله می خواست از طریق جنگ اخیرش با "اسرائیل" پیامی برای فلسطینیان داشته باشد، محتوای آن این است:«شاید ما در جنگ تمام عیار در چند جبهه پیروز نشویم اما این جنگ خیلی اسرائیل را اذیت خواهد کرد.»
اکنون احتمال این که اسرائیل به عقب نشینی های یکجانبه دیگری دست زند، بسیار ضعیف است. "اسرائیل" نمی تواند امید زیادی به دیوار حایل داشته باشد مگر این که ارتش اسرائیل در داخل اراضی فلسطینی حضور داشته باشد. در نتیجه نمی تواند بعد از جنگ لبنان اطمینان زیادی به هم پیمانانش در میان فلسطینیان برای حفظ امنیت "اسرائیل" به نیابت از آن داشته باشد.
آمریکا می تواند از طریق ارسال کمک های خارجی به فلسطینیان یک سری کارها را انجام دهد و دیپلماسی جدیدی را برای احیای روند سازش به راه اندازد و می تواند که فشار سازنده ای بر "اسرائیل" برای کاهش روند احداث شهرک ها و طول دیوار حایل وارد سازد و امتیازات زیادی به فلسطینیان بدهد. همچنین می تواند با اروپا و کشورهای عربی حامی صلح لحن خود را تشدید کند.
آینده نزدیک حرف های زیادی برای گفتن دارد بدون این که عملا تحرکاتی صورت گیرد. بهترین کاری که آمریکا می تواند، انجام دهد، کاستن از روند سریع سیر قهقرایی دولت صهیونیستی است. آمریکا نمی تواند به اسرائیل تضمین دهد که موجودیتش در منطقه با تهدیدات واقعی روبرو نمی شود. منطقه ای که اکنون شاهد فعالیت هسته ایران است و این کشور سلاح های پیشرفته ای را در اختیار نیروهای مخالف "اسرائیل" و گروهایی مانند حزب الله و حماس قرار می دهد که با "اسرائیل" هم مرز هستند.
 جنگ اسرائیل و لبنان
همچنان این امید وجود دارد که جنگ اسرائیل و لبنان در منطقه با راه حل مورد رضایت حل و فصل شود، اما این امر بستگی به خلع سلاح کامل حزب الله و تامین امنیت مرزهای جنوبی لبنان دارد که در غیر این صورت احتمال دارد که مشروعیت جنگ نظرات سیاسی دیگری در لبنان و منطقه ایجاد کند که مانع رسیدن به این راه حل شوند. احتمال دارد که این جنگ به همین سادگی باعث شود که طرف ها به دنبال سلاح های پیشرفته و دور برد و بسیار مخرب بیافتند که دارای کلاهک هسته ای، بیولوژیکی، پرتوزا و اتمی باشند.
از سوی دیگر، احتمال دارد که این جنگ در منطقه تاثیرات منفی بر "اسرائیل" و آمریکا بگذارد، حتی اگر محبوبیت حزب الله کاهش یابد. آنچه را ما از جنگ عراق و افغانستان آموخته ایم این است که گروه های معارض برای مقابله با "اسرائیل" و آمریکا هیچ نیازی به سلاح هسته ای ندارند. باور عموم مردم منطقه این است که "اسرائیل" بدون هیچ دلیلی و عمدا خشونت را تشدید کرده و عمدا زیان های توجیه ناپذیر زیادی را وارد می سازد. این مسأله موضع القاعده و حماس و جهاد اسلامی را تقویت می کند.
اکنون باید گفت که آمریکا تا سالیان درازی بهای این جنگ و دیپلماسی "اسرائیل" را که با افعالش یکی نیست، خواهد پرداخت.
 جنگ تمام عیار با تروریسم
به احتمال زیاد آمریکا جنگ همه جانبه علیه تروریسم را نمی بازد، اما همه حقایق و واقعیت ها گویای این مطلب است که آمریکا در این جنگ پیروز هم نخواهد شد. مسأله، بن لادن و القاعده و رژیم های سوریه و ایران نیست. آمریکا در حال حاضر و در آینده با مجموعه متنوعی از گروه های تندروی منطقه مواجه است. آمریکا با گروه های دینی و عقیدتی مواجه است که جز با مشارکت همپیمانان منطقه ای خود نمی تواند آن ها را شکست دهد.
قابل ملاحظه است که آمریکا نمی تواند به همین آسانی از بخشی از منطقه عقب نشینی کند مگر این که همه خاورمیانه را تهدید کند، البته اگر چنین کاری را انجام دهد.
اگر آمریکا می خواهد در این جنگ پیروز شود، باید به همه جنگ های دیگر در کنار جنگ علیه تروریسم خاتمه دهد و آن ها را حل کند. این مسأله به خصوص بر اوضاع افغانستان و عراق منطبق است. البته پیروزی آمریکا به شکل اساسی منوط به تحرکات اسرائیل و منازعه دولت های عربی با ملت هایشان است. آمریکا به همپیمانانی مانند مغرب، تونس، مصر، اردن، عربستان و غیره نیاز دارد که در آینده این اندازه هم پیمان نخواهد داشت.
آمریکا همچنان معنای «جنگ های دراز مدت» را نفهمیده است. از یک سو این جنگ های هزینه هی مالی هنگفتی دارند، و از سوی دیگر به میزان پیچیدگی و تداخل و وقت لازم برای تحقق اهداف جنگ ها توجهی نمی کند.
هر اندازه آمریکا این درس ها را در سریع ترین زمان ممکن بفهمد، به همان اندازه وقت برای بازگشت به واقعیت وجود دارد و وقت لازم برای یافتن شریکی واقعی برای فیصله دادن به این جنگ ها دارد. اکنون احتمال دارد که تنها ابرقدرت جهان به طنز تمسخرآمیزی تبدیل شود.