منافع اسرائيل اولويت اصلي آمريکا در تنظيم سياست هاي خاورميانه اي

منافع اسرائيل اولويت اصلي آمريکا در تنظيم سياست هاي خاورميانه اي

و گزافه نيست بگويم که آمريکايي ها نمي توانند منکر جديت عرب ها در تداوم دوستي هاي شان با واشنگتن باشند ؛ ولي آنچه مشهود است، اقدامات احمقانه و غير قابل تفسيري است که از کاخ سفيدنشينان سر مي زند. در حال حاضر اين خطر براي آمريکا وجود دارد که در آينده اي نزديک، تقارب ديدگاه هاي عرب ها با واشنگتن جاي خود را به برخورد و چالش بدهد. خلاصه بايد گفت بحران حقيقي در روابط جهان عرب و آمريکا نشات گرفته از وضعيت داخلي خاورميانه که از ضرورت تغييرش سخن مي گويند، نيست  بلکه ريشه اين بحران را بايد در تفکري جستجو کرد که در مغز بازهاي حاکم بر اداره امور آمريکا مي‌گذرد، بازهايي که از زمان روي کار آمدن بوش مراکز تصميم گيري را در اختيار خود گرفته اند.
افکار بازهاي حاکم در آمريکا همسو با گرايش هاي راستگرايانه ليکودي هايي است که هم اکنون اداره امور را در سرزمين هاي اشغالي بر عهده دارند ؛ ولي با اين وجود مسئولان و مقامات واشنگتن باز هم در اظهارات خود از ترديد عرب ها نسبت به آمريکا ابراز تعجب مي کنند و مدعي هستند که اين ترديدها به خاطر تفکر وجود توطئه است ؛ البته بماند که توطئه در آن سوي آب ها (توسط آمريکا و غرب) طراحي و اجرا مي شود.
براي اينکه صحت حرف هاي بنده را درک کنيد، کافي است بدانيد در وقتي که آمريکا بر ضرورت ايجاد تغييرات و اصلاحات سياسي، اقتصادي و فرهنگي در کشورهاي عربي تاکيد مي کند ؛ طراحان اين اصلاحات خود اعتراف مي کنند که هدف تنها ريشه کن کردن گروه هاي راديکالي است که بر اساس نظر آمريکا باعث خشونت و تروريسم هستند. شيوه برخورد ايالات متحده با مسائل خاورميانه به شکلي است که نشان مي دهد اين کشور از يک سو به دنبال منافع عالي خود و از سوي ديگر در پي تامين منافع رژيم صهيونيستي است که در اين ميان از حقوق جهان عرب نيز مايه مي گذارد.  
واقعيت اين است که آمريکا متعمدا نمي خواهد اين نکته را بپذيرد که دليل اصلي بي اعتمادي ملت هاي عربي نسبت به سياست هاي منطقه اي اش بدان خاطر است که برنامه هاي سياسي کاخ سفيد از تاکيدي حکايت دارد که واشنگتن در تدوين و تعيين اولويت هاي خاورميانه اي خود بر حفظ منافع رژيم صهيونيستي و جلب رضايت گروه صهيونيست زده حاکم بر مراکز تصميم گيري آمريکا دارد.  
با توجه به مطالب فوق بايد گفت که بر خلاف ادعاي نئومحافظه کاران آمريکايي ترديد عرب ها نسبت به منويات آمريکا و مقاصد اين کشور از تعصب و کژفهمي شان نشات نمي گيرد ؛ بلکه عامل اصلي اين شک و ترديد همان اشارات تلويحي واشنگتن است که از ناتواني اش در اجراي طرح ها و مصوبات سياسي نشان دارد. واشنگتن با اقدامات خود مي گويد که براي اجراي طرح ها و مصوبات سياسي نيازمند رضايت خاطر رژيم اشغالگر قدس است.  
آمريکايي ها اميدهايي که جهان عرب سال ها به آنها بسته بود، از ياد بردند. عرب ها اميد داشتند که واشنگتن نقش خود را به عنوان يک قدرت تغيير دهنده بازي کند و در نقش آفريني خود اصولي همچون صداقت، قوانين بين المللي و دستورات مراجع جهاني را رعايت کند نه اينکه با استفاده از زور و قدرت در راستاي تحميل شروطي به جهان عرب بکوشد که تامين کننده اطماع توسعه طلبانه رژيم اشغالگر قدس است. به هر حال نتيجه غافلگير کننده اي که اين اميد بستن ها به دنبال داشت، آن بود که ديگر صداي عرب ها تحت فشار هيات حاکم بر مراکز تصميم گيري در واشنگتن که توانايي انحراف افکار و انديشه ها را دارند، خاموش شد. سوال اينجاست که آيا اين پاسخ دستي بود که براي دوستي و آشتي با آمريکا دراز شده بود؟! آيا اين بهاي اطميناني بود که عرب ها به آمريکا در خصوص حفظ منافع حياتي و استراتژيکش در منطقه داده بودند؟!   
و اما در نهايت چه خواهد شد؟
حوادثي که از آغاز سال 2001 يعني از زمان پيروزي جرج بوش پسر در انتخابات رياست جمهوري آمريکا تا به امروز رخ داده است، نشان مي دهد که حرف اول و آخر در دولت آمريکا هميشه از سوي نئومحافظه کاران زده مي شود، همان هايي که به ناحق و با بيان دلايلي دروغين جنگ عراق را به راه انداختند و در اين مسير نيز هيچ توجهي به راي مراجع بين المللي نکردند.
تلاش امروز نئومحافظه کاران در راستاي ايجاد بستري مناسب در آمريکا و اقناع افکار عمومي جهان براي اتخاذ سياستي است که در توصيف آن از عبارت پويا و قاطع استفاده مي کنند و مدعي به کارگيري اين سياست در براندازي نظام هايي هستند که به اصطلاح خودشان قانون شکنند و در گروه بندي که آمريکا بر اساس معيارهاي خود انجام مي دهد، به عنوان مستبد و غير دموکراتيک شناخته مي شوند. در معيارهاي آمريکا ديگر فرقي ميان دوست و دشمن وجود ندارد و ويژگي بارز آن اهانت و بي ادبي به دوستان است.
امروز برجسته ترين شاخصه سياست آمريکا خيانت به دوستان در پشت سر و انجام اقدامات تحريک آميز علني عليه آنان ـ با عناوين و ادعاهايي همچون عدم وجود دموکراسي و نقض حقوق بشر ـ است ؛ البته اگر لازم باشد واشنگتن ليستي از اتهامات را عليه کشور دوستش تهيه مي کند و آن را به بي احترامي به اصل آزادي ديني متهم مي سازد. به عنوان نمونه مي توان از برخورد آمريکا با مصر ياد کرد. همان طور که مي دانيد آمريکا زماني مصر را به عنوان کشور دوست خود معرفي مي کرد و آن را به عنوان سوپاپ امنيت و ثبات در منطقه مي دانست ؛ ولي امروز مي بينيم که دست به اقدامات تحريک آميز عليه اين کشور مي زند.     
به صراحت بايد گفت  تصميم اخير آمريکا براي تعليق کمک 200 ميليون دلاري خود به مصر و مشروط ساختن اعطاي اين کمک ها به شروط تعيين شده از سوي کنگره يک اقدام احمقانه است و نشان مي دهد که کاخ سفيد نشينان از روحيات ملت مصر و از ميزان پايبندي مسئولان اين کشور به اصول استراتژيک شان بي خبرند.   
اگر آمريکا گمان مي کند که با سياست "اعمال فشار" مي تواند، مصر را از سياست هاي آگاهانه اش بازدارد، سخت در اشتباه است. امروز سياست هايي مشابه مصر را در عراق، فلسطين و لبنان شاهد هستيم ؛ ولي آمريکا چشم بر روي اين روند بيداري و آگاهي بسته و همين امر نيز باعث شده است تا سياست هايش در منطقه با شکست مواجه شود. ايالات متحده امروز با برداشتن گام ها و انجام اقدامات منفعلانه بر روي شکست هاي خود سرپوش بنهد که در نهايت تنها نتيجه اي که از اين امر برداشت مي کند، شکست است. 
يکي ديگر از نمونه هاي خيانت آمريکا به دوستانش را مي توان در روابط ميان رياض و واشنگتن يافت. عربستان سعودي که هيچ گاه به عنوان دشمن ايالات متحده شناخته نمي شده و هميشه به عنوان دوست اين کشور به شمار مي رفته است ؛ امروز در معرض دسيسه هايي قرار دارد که آمريکا براي مخدوش ساختن چهره اش انجام مي دهد و اين امر نيز به خاطر اظهاراتي است که مسئولان عربستاني در کنفرانس سران کشورهاي عربي عنوان داشتند و حضور آمريکا در عراق را نوعي اشغالگري دانستند و بر ضرورت پايان بخشيدن به آن تاکيد کردند.