اسرائيل در آرزوى يك جنگ برنده با ايران
اكنون از اسرائيل فقط غرشهاي آن باقي مانده است، اندك يال و كوپالي هم كه دارد، به خاطر اين است كه تندروهاي راديكالي پس از مدتها، تازه قدرت را به دست گرفتهاند. روي كار آمدن اوباما و پيامهاي صلحخواهي وي نيز، عرصه مانور را بر اين ببر زخمي تنگ كرده، و ميتوان گفت «پس دادن جولان» طي مذاكراتي پيچيده به سوريه، به معناي از دست رفتن مردانگي اين كشور است، بهايي كه اسرائيل ميبايست در مقابل از بين بردن اعتماد بين كشورهاي جبهه مقاومت بپردازد.
در شرايط كنوني موشمردگيهاي رابين و پرز هم فايدهاي نميبخشد، تنها راهي كه در پيش روي اسرائيل باقي مانده، فرار به جلو است. براي كساني كه دل ندارند تا دل به دريا بزنند، تنها راه مانده، به ديوانگي زدن خود است و تقليد اين كار براي احزاب راديكالي اسرائيل و شهرك نشينان هيچ زحمتي نميخواهد.
از سوي ديگر اوباما انسان فهيمي است؛ خوب ميداند سوزشي كه مدتهاست دامنگير اسرائيل شده، از كجاست، وي خوب ميداند كه حتما بايد ملاحظات امنيتي اسرائيل را در نظر داشته باشد ولي در عين حال نميتواند از هويت جديد خود كه در شعارهاي انتخاباتياش نهفته، دست بكشد و نميتواند برنامههاي خود در مورد صلح در منطقه را بيش از اين در حالت تعليق نگه دارد.
اوباما بعد از حوادث انتخابات ايران، به بهانه وجود خللي در مشروعيت و محبوبيت مردمي دولت ايران اين فرصت را يافت كه بدون عقب نشيني از برنامههايش، بتواند فرصت اقدام جديدي را به اسرائيل بدهد كه مدتهاست در آرزوي آن است. حوادث اخير ايران، اين بهانه را به اوباما داد كه بتواند ايران را به عدم آمادگي براي انجام مذاكره متهم كند، عدم آمادگي كه ميتواند با يك اقدام اسرائيل اصلاح شود.
عقبنشينيهاي استراتژيك اسرائيل در اين مدت اخير تمامي نداشته است. اسرائيل در سلسله اهداف نظامي خود ابتدا «زمينگير كردن ايران و مقاومت» را هدف خود قرار داده بود و سپس بعد از سالها تلاش نافرجام با يك درجه عقبگرد، هدف خود را «ترميم بازدارندگي نظامي» قرار داد و بار ديگر بعد از شكستهاي پي در پي، هدف پايينتري، تحت عنوان «ناكار كردن برنامه هستهاي ايران» را علم كرد و اكنون به نظر ميرسد كه اسرائيل با توجه به فشارهاي بينالمللي تصميم گرفته براي استفاده از اين فرصت جديد، دست به اقدامي بزند كه هدف آن فقط «نشان دادن ضرب شصتي به ايران» است.
اسرائيل بعد از اين همه ادعاهاي بدون عمل، مجبور شده براي حفظ آبروي خود هم كه شده به اين هدف اخير اكتفا كند. البته با توجه به اينكه اين طرح جديد با اين هدف جديد، آمريكا را در منطقه بيشتر درگير نميكند و منطقه را فقط تا اندازهاي ملتهب ميسازد، توانست چراغ سبز آمريكا را كسب كند.
خبر عبور زيردريايي دلفين كه ميتواند كلاهكهاي هستهاي با خود حمل كند، از كانال سوئز، هر چند كه يك خبر ساختگي است و اين زير دريايي دوباره به بندر ايلات بازگشته است، ولي در واقع پيامي به ايران است كه نبايد سقف درگيريها در صورت آغاز يك جنگ احتمالي، از حد معيني بالا برود. در اينجا دو عامل در اجراي طرح اسرائيل مؤثر است.
آيا در صورت آغاز اين حمله، ايران جنگ را در محدوده مطلوب اسرائيليها نگه خواهد داشت؟ و آيا شرايط داخلي بعد از انتخابات، به ايران اجازه خواهد داد كه محدوده را به بيش از اين حد مورد نظر اسرائيل گسترش بدهد؟ به اين معني كه آيا ايران ميتواند پيشفرضهاي اسرائيل در اين طرح جديدش را به هم بزند؟ اينها سؤالاتي است كه بعدا بايد به آن پاسخ داد.
سوريه اكنون در انديشه بازپسگيري بلنديهاي جولان است و دور از مروت است كه به لبخندهاي مليح مقامات آمريكايي و فرانسه و... پشت كند. موج جديد تهديدهاي اسرائيلي عليه حزبالله و لبنان نيز براي اين است كه ساير مرزهاي خود را به نسبت بالايي تضمين كند. ولي در نهايت اين سؤال مطرح است كه آيا اسرائيل ميتواند طرح خود را كه مبتني بر اين پيش فرض است كه ايران سقف درگيريها را در حد معيني نگه خواهد داشت، به مرحله اجرا بگذارد؟ و آيا اين بار اين «تو بميريها» از آن «تو بميريها» است؟
اسرائيل براي توجيه اقدام خود ميبايستي، صحنه بينالمللي را كه مدتي است سرد و خمود شده، آماده سازد، اخبار مربوط به تحرك كشتيهاي اسرائيلي و آزمايشهاي موفق و غير عملي سامانههاي دفاع هوايي آرو و تجارب موفق و غير مؤثر موشكهاي مختلف، آزمايشهاي هواپيماهايي اسرائيلي در پايگاه نيليس در نواداي آمريكا و...همه و همه ميتواند صحنه بينالمللي را به تحرك بيندازد. بهرهبرداري و سوء استفاده از حوادث داخلي ايران نيز انگيزههاي بينالمللي را به وجود ميآورد.
در گذشته، برخي كارشناسان نظامي داخل، هر گاه ميديدند كه احتمال جنگ از مرز 80 درصد گذشته، هشدار ميدادند؛ ولي به نظر ميرسد كه اكنون مشغول جريانات داخلي كشور ميباشند. ولي در واقع اين حجم بسيار بالا از نشانههاي جنگ احتمالي، همه يك بال تصميمگيري براي شروع جنگ است و بال ديگر اين تصميمگيري به امور غير قابل پيش بيني باز ميگردد. به عنوان مثال و فقط به عنوان مثال ميتوان گفت مقامات اسرائيل نميتوانند تضمين كنند كه بعد از اين همه اعترافهاي بينالمللي به حاكميت سوريه بر جولان، سوريه در سايه آغاز يك جنگ احتمالي، از اين فضاي بينالمللي به وجود آمده، استفاده نخواهد كرد تا جنبش مقاومت ساكنان جولان را به راه انداخته و به اين بهانه كه حق گرفتني است نه دادني، آن روي ديگر خود را هم نشان دهد.