نيروهاي محركه صهيونيسم

بعد از جنگ جهاني اول كه مسئله يهوديان در دستور كار كنفرانس صلح پاريس قرار گرفت، سوكولف رياست هيئت نمايندگي يهود در اين كنفرانس را برعهده داشت و در جامعه ملل در سال 1920 نمايندگي يهود در اين كنفرانس را بر عهده داشت و در جامعه ملل در سال 1920 نمايندگي يهوديان را عهده‌دار شد وظيفه اين شخص تنظيم و تطبيق سياست و سازمان صهيونيسم با واقعيات پس از جنگ جهاني اول بود. در سال 1929 زماني كه سازمان آژانس يهود تأسيس شد، او به رياست بخش اجرايي اين سازمان رسيد و در سالهاي 1931 و 1933 رياست كل آن را در اختيار داشت. ناهوم سوكولف در سال 1936 در لندن درگذشت. او پيشتر كتاب تاريخ صهيونيسم را در باب شكل‌گيري اين جريان به رشته تحرير درآورد.
سير تحولات دروني صهيونيسم را بايد در راستاي كولوني‌سازي در فلسطين و نوزايش زبان عبري پيگيري كرد. براي سهولت كار، بهتر است تا بررسي كوتاه خود را در اين زمينه به سه بحث مختلف تقسيم كنيم:
1. ادبيات نوين عبري
2. عاشقان صهيون و گروههاي صهيونيستي دانشگاهي در كشورهاي مختلف
3. پيشگامان احياي زبان عبري در فلسطين
لازم به يادآوري است كه اين تقسيم‌بندي حد و مرز كاملا مشخصي ندارد و البته طبيعي است كه بررسي زمينه‌هاي گوناگون فعاليتها، با نام‌هاي واحدي برخورد مي‌كنيم. كوشيده شود تا سير تحولات مربوط به هر يك از اين سه مبحث بازگو و شخصيتهاي برجسته هر يك از اين زمينه‌ها معرفي شوند.

1. ادبيات نوين عبري
كتاب مقدس از ديدگاه ادبي و زبان‌شناسي هم به اندازه ديدگاه مذهبي و اخلاقي كتابي استثنايي است.
تجديد حيات زبان عبري، اصلي‌ترين عامل، در تجديد حيات ملي يهود، بوده است. با وجود اين، تاكنون، اين جنبه از تاريخ صهيونيسم، چندان مورد توجه قرار نگرفته است. شايد عمده‌ترين عامل در اين زمينه، غفلت همگاني نسبت به زبان عبري يا ادبيات و مطبوعات نوين عبري، باشد. برخي از كساني كه درباره صهيونيسم مطلب مي‌نويسند كاملا نسبت به ادبيات نوين عبري بيگانه‌اند و اطلاعات برخي‌ها نيز درباره گذشته ادبيات عبري نادرست است و اغلب درباره وضعيت فعلي آن اطلاعات دقيق و كاملي ندارند و تنها برخي از اسامي و عناوين را كه از شهرت خاصي برخوردارند بدون آگاهي از كم و كيف آنها تكرار مي‌كنند. در اين ميان، تنها تعداد اندكي، از فعاليتهاي صدها نويسنده و ابعاد كاري كه در زمينه ادبيات عبري صورت گرفته است و نيز سير تحولات آن، شناخت و برداشت كافي دارند. فقدان آگاهي دقيق و كامل از ادبيات نوين عبري و سير تحولات آن، عامل اصلي ديدگاه شگفت‌آوري است كه اغلب از سوي افراد ضد صهيونيست در اروپاي غربي و به ويژه در انگليس ابراز مي‌شود، ديدگاهي كه مدعي است صهيونيسم صرفآ جنبشي سياسي يا مادي‌گرا است.
هدف ما در اينجا نوشتن تاريخ ادبيات عبري نيست بلكه مي‌خواهيم بخشي از تاريخ صهيونيستي را كه تاكنون به گونه‌اي بسيار ناقص بازگو شده است، تشريح كرده و اطلاعات خاصي را كه براي درك واقعي و دقيق از جريانهاي روشنفكري موجود در درون جنبش صهيونيستي ضرورت دارد، عرضه كنيم. چون همين جريان‌هاي فكري، صهيونيسم را شكل داده‌اند. آنچه اهميت دارد اين نكته است كه بهترين، تازه‌ترين و منطقي‌ترين افكار و انديشه‌ها از ادبيات عبري به صهيونيسم راه يافته است. برخي از نويسندگان عبري در زمره ملي‌گرايان برجسته‌اي بودند كه افكار و انديشه‌ها و نوشته‌هاي آنان، مايه الهام و شور و شوق بوده است. اينكه، انتشار انديشه صهيونيستي در ميان صدها هزار يهودي (يهوديان روسيه يا آنهايي كه از روسيه آمده بودند) اگر آنان به كمك دانش و استفاده روزمره از زبان عبري با آن تداعيها و خاطرات ملي، تاريخي و فلسطيني بي‌شمار خود، آماده نشده بودند، صرفآ از طريق سازمان يهودي و مؤسسات تجاري، رواج اين مكتب امكان‌پذير نبود. علاوه براين، نمونه‌هاي برتر ادبيات عبري در دوران پيش از جنبش صهيونيسم كه به دوران «روشنگري»   شهرت دارد و نوشته‌هاي مؤلفان نوين كه از صهيونيسم پشتيباني نمي‌كنند نقش به سزايي در نوزايش زبان ملي قوم يهود و رساندن آن به اين مرحله از تحول و تكامل، ايفا كرده است.
براي آگاهي از مراحل ابتدايي ادبيات نوين عبري بايد سالها به عقب برگرديم و بررسي خود را از ابراهام دوب بار (1878-1789) بن‌حيم لبنسون   (با نام خانوادگي ميخائيل ايشكر   و نام مستعار آدم  )، كولوپوتكپ   عبري كه شاعري جدي و تا اندازه‌اي بدخلق بود و پسرش ميكاجوزف   (1852-1818) خواننده‌اي خوش‌آواز كه در عنفوان جواني چشم از دنيا فرو بست، آغاز كنيم. از معاصران اين دو مي‌توان به اف. روزنتاين   از فرقه تقريبآ گمنام لهستاني به نام چاسيد   (پرهيزكار) و ماسكيل   (طرفدار روشنگري) نام برد كه كتاب هرماند دروتي   اثر جان ولفگانگ  فون‌گوته   (1832-1749) را با زيبايي و دقّت خاصي كه شايسته اين اثر بزرگ بود از آلماني به عبري ترجمه كرد. اين افراد، مكتبي را در زمينه شعر و شاعري پايه‌گذاري كردند كه بعدها توسط كساني چون سليمان بن‌باروچ سالكيند   (1868-1805) بر نهارد ناتاسون   (متولد سال 1832)، ديويد موسي ميتسكان   (1887-1836) و ايساكهار بروش هوروتيس   (متولد سال 1835) دنبال شد. در همين دوره، شالوده ادبيات منثور عبري ريخته شد.
مردخاي آرون بن يوداآشر گونزبرگ   (1846-1795) پايه‌گذار سبك پرصلابت و فشرده در ادبيات نوين عبري است كه كاملا با سبك نارسا و پراكنده‌گويي دوران پيش از وي تفاوت دارد. آبراهام ماپو   (1867-1808) استاد سبك ناب برگرفته از كتاب مقدس و از عاشقان زندگي دوران مقدس است كه رمان عاشقانه خود را تحت عنوان «عشق به صهيون»   خلق كرده است. كالمن شولمن   (1899-)1819 مترجم و مؤلفي بود كه به قوم يهود خدمات شايان كرده است. اسحاق ارتر   (1851-1792) طنزنويس اهل گاليسيه، در اين رشته از نويسندگي شاهكارهاي زيبايي از خود به يادگار گذاشته است. اين افراد و كساني كه در زمينه هنر شاعري و نويسندگي از اهميت كمتري برخوردارند، شالوده مستحكمي را پي‌ريزي كردند كه بعدها ادبيات ملي‌گراي عبري بر روي آن ساخته شد، آنها به ملي‌گرايي يهود چندان هم توجه نمي‌كردند و بيشتر وقت خود را در راه سازگار ساختن فرهنگ اروپايي با فرهنگ عبري صرف كردند و بيش از حد نگران ملي‌گرايي بودند. اين نويسندگان حتي به سمت همگونگي گرايش داشتند و به شدت با محافظه‌كاري در محيط خود مخالف بودند. بارزترين نمونه اين گرايش را مي‌توان در يودالوب (لئون) بن آشرگوردن   (1892-1831) كه از هواداران جنبش روشنگري قوم يهود بود مشاهده كرد. بن‌آشرگوردن طنزنويس و يكي از نويسندگان عصر روشنگري قوم يهود است كه درباره كتاب مقدس و نيز درباره ادبيات عبري از زمان باستان به اين سو، دانش وسيعي داشت. سولومان (شالوم) ژاكوب ابراموويچ   نويسنده و خالق رمان خدمتكاران يهودي   از سبك روشنگري پيروي مي‌كرد. گرچه وي پدربزرگ يهوديت لقب گرفته بود اما آثار بسياري در ادبيات عبري از خود به يادگار گذاشت، انديشه‌ها و آرمان روشنگري از سال 1880 به بعد جاي خود را به گرايش بارزتر ملي‌گرايي داده است.
شالوده تاريخي و فلسفي ملي‌گرايي نوين يهود را در اوايل نيمه دوم قرن نوزدهم تعدادي از دانشوران يهود كه به زبان عبري مطلب مي‌نوشتند، پي‌ريزي كردند. در ميان اين افراد، كساني چون نعمان كوهن كروچمال   (1840-1785)، ساموئل ديويد بن هزقيالوزاتو   (1865-1800) و سولومان يودالوب راپاپورت  (1867-1790) از شهرت و اعتبار بيشتري برخوردارند. كروچمال در كتاب خود تحت عنوان «رهنمودي نوين براي  سرگشته  » (اين عنوان در واقع برگرفته از اثر
بزرگ ابن‌ميمون، (1204-1134) نويسنده، فيلسوف و پزشك سرشناس يهودي اسپانيايي تبار است كه خاخام اعظم قاهره بود)   تلاش مي‌كند تا تركيبي از يهوديت سنتي و «هگل باوري» به وجود آورد. انديشه ملي‌گرايي، درونمايه اصلي سبك نويسندگي كروچمال را تشكيل مي‌دهد و او اين انديشه را به گونه‌اي منطقي و سازنده و كاملا به دور از احساسات تبين كرده است.
لوزاتو كه مطالعات ژرفي در زمينه تاريخ، مسائل مذهبي و تفسير كتاب‌هاي ديني انجام داده و آثار متعددي از خود به يادگار گذاشته است، روحيه‌اي صوفي مسلك و ديدگاهي ملي‌گرايانه داشت. راپاپورت، دانشوري جامع‌شرايط و يكي از پيشگامان مكتب موسوم به «دانش يهود»   بود و با آنكه شناخت و علاقه چنداني
به انديشه‌هاي ملي‌گرايانه، نداشت واكنش شديد وي در برابر اين گرايش، ديدگاههاي وي را به خوبي نشان مي‌دهد.
ژاكوب ريفمن   (1895-1818) يكي ديگر از آن دانشوران يهود است كه كمتر مورد توجه قرار گرفته است. رساله وي به زبان عبري تحت عنوان مأموريت قوم يهود   از جمله صدها مقاله و رساله‌اي است كه با شيوايي خاصي انديشه صهيونيستي را تشريح كرده‌اند. اين رساله نه از ديدگاه مذهبي بلكه از ديدگاه كاملا تاريخي و ملي‌گرايانه سير تحولات جنبش اصلاحات بنيادي را توصيف كرده است. در اين بخش به برخي از نمايندگان متأخر مكتب «علم يهودي» به صورت گذرا اشاره مي‌شود. گرچه آنها بيشتر مطالب خود را به زبانهاي ديگري غير از زبان عبري (عمدتآ زبان آلماني) نوشته‌اند، در اصل احساسات ملي‌گرايان داشتند:
هنريش هيرش گراگتز   (1891-1817) وقايع‌نگاري كه تحت تأثير موسي (مورتيز) هس   (1875-1812) قرار داشت و در واقع گرچه به صورت ناخواسته،
شالوده ملي‌گرايي يهود را در اروپاي غربي بنا نهاد، و ديويد كوفمان   (1899-1852) كه آموخته‌ها و غريزه طبيعي‌اش او را به پذيرش صهيونيسم و دفاع از رهبران اين جنبش در مواردي خاص ترغيب كرد، ازجمله ديگر نمايندگان مكتب «علم يهودي» هستند. گرچه آثار و نوشته‌هاي اين افراد شالوده فلسفي لازم را براي شكل‌گيري انديشه ملي‌گراي يهود فراهم آورد، گسترش اين انديشه در بين يهوديان بيشتر مديون نويسندگان يهودي روسيه است كه آثار خود را به زبان عبري عاميانه نوشته‌اند.
اين نويسندگان كه در دوره روشنگري رشد يافته بودند انديشه مبهم و جهاني روشنگري را رها كردند و به جاي آن در جهت تبديل قوم يهود به ملتي نوگرا و پيشرو، كوشش كردند.
ديويد بن‌داب بائر گوردن   (1886ـ1826) از جمله اولين نمايندگان اين گرايش به شمار مي‌رود. وي در سال 1856 به سردبيري اولين نشريه هفتگي يهود تحت عنوان «پيشگو»   منصوب شد. بائر گوردن در عين حال به تأسيس «انجمن مكايز نيرداميم  » (1864) كه هدف آن انتشار آثار قديمي و ارزشمند عبري بود، كمك كرد. وي در سال 1884 به عنوان نماينده عاشقان صهيون به مناسبت يكصدمين سال تولد سرموسي مونته فيوره، به لندن رفت.
پيتر (پرز) بن موسي اسمولنسكين   (1855ـ1842) كه معروفترين نويسنده
عبري زمان خود بود در خلال دومين دوره فعاليتهاي ادبي‌اش، به صهيونيست و ملي‌گرايي تمام عيار، تبديل شد. وي نظريه منتسب به مندلسون را كه بنا بر آن، يهوديت تنها يك باور مذهبي تلقي مي‌شود مردود شمرد. وي چندين مقاله و رساله در رد اين نظريه نوشت. او در حدود سال 1880 به اسكان يهوديان در فلسطين علاقمند و سپس به لورنس اوليفانت ملحق شد و از طريق وي تلاش كرد تا قدرت‌هاي اروپايي را به هواداري از يهوديان تشويق كند.
رمانهاي واقعيت‌گراي اسمولنسكين كه به زبان عبري نوشته شده‌اند همراه با 
ماهنامه «فجر  » كه وي آن را منتشر كرد، تأثير فراواني در رشد ملي‌گرايي يهود و صهيونيسم برجاي گذاشت.
موسي لوب ليلين بلوم   (1910-1843) در نيمه دوم فعاليتهاي ادبي خود، نويسنده‌اي راديكال و ترقيخواه بود. شورشهاي ضديهود در سالهاي 1880 و 1881 وجدان وي را نسبت به موقعيت يهوديان كه به عنوان تبعيدي در كشورهاي مختلف جهان زندگي مي‌كردند، بيدار كرد. وي با مشاهده اين شورشها مقاله‌هايي به زبان عبري و روسي نوشت و در اين مقاله‌ها يادآور شد كه تنها راه حل مسأله يهود، استقرار دوباره يهوديان در فلسطين است. وي براي تشريح ديدگاههاي خود چندين جزوه منتشر كرد و در مقام دبير انجمن عاشقان صهيون، صادقانه و با شور و شوق فراوان در فعاليتهاي اين انجمن شركت كرد.
الكساندر اوسيپوويچ زدربائوم   (1892-1816) از نويسندگان يهودي شهر پتروگراد در نشريه عبري زبان خود به نام «مليتز  » به شدت و به گونه‌اي خستگي‌ناپذير از طرح اسكان يهوديان در فلسطين حمايت كرد. وي تلاشهاي خود را در راه تحقق آرمان ملي‌گرايي يهود تنها به سرمقاله‌هاي منتشره در اين نشريه محدود نكرد. وي نقش فعالي در گرفتن مجوز از دولت روسيه براي تأسيس انجمن عاشقان صهيون در شهر اودسا ايفا كرد و سپس به سازماندهي اين انجمن پرداخت.
ساموئل ژوزف فيون   (1891-1819) از يهوديان شهر ولينا   در روسيه، انديشوري ستايش برانگيز و نويسنده‌اي فرهيخته بود كه به زبان عبري، مطلب مي‌نوشت. وي، چندين سال، سردبيري هفته‌نامه عبري زبان «كارمل»    را برعهده
داشت. كتاب وي تحت عنوان «تاريخ يهوديان ولينا   از ارزش و اعتبار ويژه‌اي
برخوردار است. ژوزف فيون علاوه بر تأليف واژه‌نامه يهودي  ، كتابهاي مرجع فراواني از خود به يادگار گذاشته است. وي در سالهاي پاياني عمر خود، در فعاليتهاي جنبش عاشقان صهيون شركت كرد.
جهيل مندلسون   (1892-1817) از اهالي لوبلين  ، از نويسندگان برجسته ادبيات عبري به شمار مي‌رود. مندلسون علاوه بر شناخت كامل ادبيات عبري، نويسندگان كلاسيك باستاني يهود را نيز به خوبي مي‌شناخت و آگاهي گسترده‌اي از تاريخ يهود داشت. سبك عبري وي از زيبايي و دقت خاصي برخوردار بود. وي مقاله‌هاي فراواني در نشريه‌هاي هابوكر  ، هامليتز و هآسيف   منتشر كرد و با مهارت هنري ويژه و آگاهي وسيع تاريخي، به تبليغ آرمان ملي عاشقان صهيون پرداخت.
آشر گينزبرگ   (آشادخاآم) شايستگي آن را دارد كه يك فصل خاص در تاريخ
صهيونيسم، به وي اختصاص يابد. وي برجسته‌ترين شخصيت ادبي در جنبش عاشقان صهيون و با نفوذترين نماينده ادبيات نوين عبري محسوب مي‌شود. وي در روسيه به دنيا آمد و به شيوه سنتي مذهب يهود به فراگيري علم پرداخت و مطالعات دقيق و سازمان‌يافته‌اي در رشته «علم يهود» و فلسفه و تاريخ انجام داد.
وي اول بار با نوشتن مقاله‌هايي درباره وضعيت مهاجرنشينهاي يهودي در فلسطين در نشريه‌ها مليتز، توجه همگان را به خود جلب كرد. وي ماهنامه «هاشيلوح  » را كه به نيروي سازنده‌اي در تجديد حيات زبان عبري تبديل شد، پايه‌گذاري كرد. وي گروهي از جوانان مستعد را گرد آورد و به تعليم و تشويق نويسندگان جوان و دانشجويان پرداخت. ماهنامه «هاشيلوح» اندكي بعد، به يك نشريه ادبي معتبر عبري تبديل شد و مقاله‌هاي فلسفي و تبليغي آن خوانندگان فراواني به دست آورد. آرمان اصلي وي حفظ تمايز ملي يهوديان، در دوران پراكندگي بر اساس فرهنگ عبري و تبديل فلسطين به مركز يا «آشيانه»   معنوي قوم يهود بود. برخي از مقاله‌هاي وي را لئون سيمون به زبان انگليسي ترجمه و انجمن ناشران يهودي آمريكا هم آنها را منتشر كرد. گينزبرگ فعاليتهاي موفقيت‌آميزي در دوران جنبش عاشقان صهيون انجام داد و جندين بار از فلسطين بازديد كرد. وي در سال 1889 انجمن «ب ناي موشه»   را كه محفلي از روشنفكران ملي‌گراي يهود بود
تأسيس كرد. اين محفل طي هشت سال فعاليت خود، ضمن تأسيس انجمن انتشاراتي عبري به نام «آهياساف»   در ورشو اولين مدرسه مدرن عبري در شهر
يافا و مهاجرنشين «رهوبوت  » در فلسطين را تأسيس كرد.
از ميان اين «مؤسسات و نهادها» سازمانهاي متعددي براي ايجاد مهاجرنشين‌هاي يهودي در فلسطين و ترويج ادبيات و آموزش زبان عبري پديد آمد.
حيم نوح بياليك   بزرگترين شاعر معاصر يهود است كه نوزايش ملي يهود با نام اين شاعر پيوندي تنگاتنگ دارد. وي در شهر ولهنياي   روسيه متولد شد و در
مدارس مذهبي يهود به فراگيري علم پرداخت بياليك زندگي ادبي را خود با نوشتن مقاله‌هايي در نشريه هاشيلوح و ديگر مطبوعات عبري آغاز كرد. وي به سرعت به شهرت و افتخار دست يافت و فصل تازه‌اي در شعر عبري گشود.
بياليك در زمينه نثر نيز از شهرت و اعتبار ويژه‌اي برخوردار است. وي در انجمن انتشارات يهود در اودسا نيز كه با انتشار آثار ارزشمند، ادبيات عبري را غنا بخشيد، فعاليت مي‌كرد.
شائول سرنيچفسكي   در شهر ميخائيلوفكاي   روسيه متولد شده و به حرفه طبابت اشتغال داشت. او پس از بياليك، بزرگترين شاعر معاصر عبري به شمار مي‌رود.

2. عاشقان صهيون و گروههاي صهيونيست دانشگاهي
تاكنون چندين بار به گروههاي عاشقان صهيون كه در اوايل قرن نوزدهم در روسيه و براي حمايت از پيشگامان مهاجرت به فلسطين تشكيل شد، اشاره كرده‌ايم. اشاره‌اي گذرا به مهم‌ترين گروهها و شخصيتهاي سرشناس مرتبط با آنان، ضمن نشان  دادن سرعت گسترش جنبش عاشقان صهيون، چگونگي ارتباط آن را با يك سازمان جديد صهيونيستي، كه هرتزل پايه‌گذار آن بود نيز مشخص خواهد كرد. در جريان اين بررسي متوجه خواهيم شد تمامي افرادي كه در جنبش هرتزل به شهرت رسيدند، بدون استثناء از كساني بودند كه سالهاي متمادي در جنبش عاشقان صهيون فعاليت داشته‌اند. در اين بررسي همچنين متوجه خواهيم شد كه دانشجويان يهود در هر نقطه از جهان و به ويژه دانشجويان يهود روسيه كه در دانشگاههاي اين كشور يا دانشگاههاي آلمان و سوئيس درس مي‌خواندند و به انديشه نوزايش ملي يهود دل بسته بودند، به نيروي محرّكه و حيات بخش اين جنبش تبديل شدند.
انجمن عاشقان صهيون در شهر اودسا كه به مقر اين سازمان تبديل شد در ميان ديگر انجمنهاي عاشقان صهيون، از اهميت و اعتبار بيشتري برخوردار بود. پيش از به جز اعضاي برجسته انجمن عاشقان صهيون در اودسا يعني پينسكر  ، آشادخاآم و ليلين بلوم (دو نفر آخر، در ارتباط با خدماتي كه به ادبيات عبري انجام داده‌اند) اشاره كرديم. در ميان ديگر صهيونيستهاي اودسا مي‌توان به ام.ام. يوسيشكين  اشاره كرد كه به علت تلاشهاي فراوان و اراده استوار، شهرت و نفود فوق‌العاده‌اي كسب كرد. وي از دانشگاه مسكو در رشته مهندسي فارغ‌التحصيل شد و نقش مهمّي در تشكيل گروه «پسران صهيون  » كه يكي از اولين و قدرتمندترين انجمنهاي عاشقان صهيون به شمار مي‌رود، ايفا كرد. وي سپس براي تحصيل رشته حقوق به دانشگاه شهر اكاترنيوس   روسيه رفت و از آنجا راهي اودسا شد. در اين شهر بود كه يوسيشكين چندين سال، در رأس فعاليتهاي گوناگون ملي‌گرايي يهود، قرار گرفت. وي بيش از هر كس ديگري تلاشهاي صهيونيستي را به سمت گامهاي عملي در جهت ايجاد مهاجرنشين‌هاي يهودي در فلسطين، سوق داد. گامهاي عملي پس از تأكيد موقت بر مذاكرات سياسي كه تحت نظارت هرتزل صورت مي‌گرفت، برداشته شد.
وي بدون احساس خستگي و علاقه فراوان، براي مؤسسات مالي صهيونيستي، اسكان يهوديان در فلسطن و تجديد حيات زبان عبري، تلاش كرد.
در ميان گروهي از شخصيتهاي برجسته صهيونيستي كه در انجمن «پسران صهيون» در مسكو آموزش ديدند، مي‌توان به دكتر افيم ولادميروويچ ]جهيل[ تشلنا   و (1918-1865) اشاره كرد كه نايب رئيس «كميته فعاليتهاي دروني» جنبش صهيونيسم بود. وي پس از پايان تحصيلات پزشكي خود در دانشگاه مسكو در همين شهر سكونت اختيار كرد و زندگي خود را وقف حرفه پزشكي و فعاليتهاي صهيونيستي كرد. وي از جمله كساني بود كه براي گامهاي عملي در راه اسكان يهوديان در فلسطين و فعاليتهاي سياسي كه در اين راه صورت مي‌گرفت، ارزش و اهميّت بسيار قائل بود. وي، دوبار به سرزمين مقدس سفر كرد و حاصل اين سفرها جزوه‌اي بود كه، زير عنوان «پنج سال كار در فلسطين» (كه به روسي نوشته و به آلماني ترجمه شده است) منتشر شده است.
وي در اين جزوه اطلاعات دقيق و گسترده‌اي درباره دستاوردهاي اخير يهوديان در فلسطين ارائه داده است.
بعد از انجمن عاشقان صهيون در اودسا و مسكو، انجمن‌هاي سن پترزبورگ، بياليتستوك  ، پينسك  ، مينسك و ولينا از اعتبار و اهميت فراواني برخوردار بودند و هر يك از اين انجمنها، پايگاهي براي تربيت كساني بود كه بعدها در جنبش صهيونيستي، شهرت بسياري كسب كردند. در همين انجمن عاشقان صهيون در پينسك بود كه دكتر حيم وايزمن   رئيس كنوني (زمان انتشار كتاب در سال )1919 فدراسيون صهيونيستي انگليس فعاليتهاي خود را در شهر زادگاهش آغاز كرد و بعدها، فعاليتهاي ثمربخش خود را در دانشگاههاي آلمان، سوئيس و انگليس ادامه داد. شهر ولينا زادگاه دو صهيونيست مشهور يعني اسحاق و بوريس گُلدبرگ  است كه در جنبش صهيونيستي روسيه و جنبش جهاني صهيونيسم از جايگاه ويژه‌اي برخوردارند.
در تمامي مراكز يهودي روسيه، جنبش عاشقان صهيون فعال‌ترين و آرمان‌گراترين افراد و به ويژه جوانان را به سوي خود جلب كرد و بر ابعاد انديشه بازگشت به صهيون هر روز افزوده مي‌شد و مردم مي‌طلبيدند كه گامهاي عملي بيشتري در اين زمينه برداشته شود و در دهه 1880 و 1890 در لهستان، گاليسيه، روماني و تا حدودي در آلمان جنبش عاشقان صهيون گسترش يافت به گونه‌اي كه با ورود هرتزل به صحنه، وجدان ملّي كه وي در راه آن تلاش مي‌كرد، تا حدود زيادي بيدار شده بود (البته نه در بين آن يهودياني كه هرتزل در آغاز كار آنها را مخاطب قرار داده بود). در كشورهاي غرب اروپا تا زمان تأسيس سازمان صهيونيستي از سوي هرتزل، در زمينه رشد احساسات ملي‌گرايي در بين يهوديان، پيشرفت چشمگيري صورت نگرفته بود. گرچه گروههاي عاشقان صهيون در انگليس و فرانسه فعال بودند، انديشه بازگشت به فلسطين، در بين جامعه يهوديان اين دو كشور، چندان ريشه‌دار نبود.   از جمله خدمات شايان سازمان صهيونيستي هرتزل به آرمان ملي‌گرايي يهود، برقراري پلي بود كه احساسات بيدار شده آرمان‌گرايي يهوديان اروپاي شرقي از طريق آن به كشورهاي غرب اروپا راه مي‌يافت و ضمن دميدن روح تازه در كالبد فعاليتهاي صهيونيستي، يهوديان غرب اروپا را با واقعيّتهاي يهوديت آشنا مي‌كرد. از اين رو، در خلال دهه گذشته، لحن يهوديان انگليس كه به گونه‌اي مؤدبانه از همگونگي سخن به ميان مي‌آوردند كاملا تغيير يافته بود و يهوديان به سمت شناخت و آگاهي جدي از يهوديت گرايش نشان مي‌دادند. در اين ميان تنها بقاياي مدافعان سرسخت همگونگي يهوديان با ملل ديگر هستند كه هنوز سخنان نسلهاي پيشين را كه مي‌گفتند يهوديت فقط اعتقاد و مذهب است و درمان تمامي دردهاي قوم يهود «رهايي» است، تكرار مي‌كنند.
پيش از اين به نقش دانشجويان يهود در سير تحول جنبش ملي‌گرايي يهود اشاره كرديم اما به علت اهميّت اين نقش، لازم است تا در اين باره، بررسي بيشتري انجام دهيم.
در اوايل نيمه دوم قرن نوزدهم، موقعيت و شرايط دانشجويان يهود در دانشگاههاي اروپاي غربي از ديدگاه يهودي بسيار تأسف بار بود. تعداد آنها به علت روي آوردن يهوديان بومي به تحصيلات دانشگاهي و تا حدودي نيز افزوده شدن دانشجويان اروپاي شرقي به جمع دانشجويان يهود در دانشگاههاي اروپاي غربي، افزايش يافته بود، اما در مجموع تعداد آنها اندك بود، دانشجويان يهود بدون هيچ‌گونه همبستگي يا پيوند سازماني، در دانشگاههاي آلمان، اطريش و سوئيس پراكنده بودند. در بين اين دانشجويان، نشاني از ملي‌گرايي ديده نمي‌شد چون در آن زمان گرايش كلي در ميان يهوديان اروپاي غربي، بر همگونگي و رها كردن ادعاهاي ملي يهود، استوار بود.
آنها نسبت به مذهب پدرانشان بي‌تفاوت بودند و اگر نگوييم با آن دشمني داشتند دست كم به مذهب خود اعتقاد نداشتند. تنها مشخصه آنها به عنوان دانشجويان يهودي، بدرفتاري و تحقير و توهيني بود كه انجمنهاي دانشجويي ضديهود عليه آنها روا مي‌داشتند. سازمانها و انجمنهاي غيريهود در كشورهاي اروپاي غربي، دانشجويان يهود را كه در اين كشورها متولد شده بودند به عنوان يك قشر منفور اجتماعي تلقي مي‌كردند. گفتني است كه همين دانشجويان يهود هم همكيشان خارجي به ويژه دانشجويان روس را در جمع خود راه نمي‌دادند.  
بدين ترتيب دانشجويان يهودي اروپاي غربي و اروپاي شرقي به دو جناح تقسيم شده بودند.
تحت چنين شرايطي بود كه روح جديد صهيونيستي، خود را بروز داد. گروهي از دانشجويان يهودي در سال 1882 سازماني را كه «كاديما»   ناميده مي‌شد در دانشگاه  وين تأسيس كردند و همين اتحاديه اولين سازماني بود كه از فعاليتهاي هرتزل استقبال كرد. دانشجويان دانشگاه وين را مي‌توان پيشگام جنبش ملي‌گرايي يهود در ميان سازمانهاي مشابه دانشجويي در اروپاي غربي تلقي كرد.
ناتان برينبائوم   كه بيشتر با نام مستعار مايتاس آهر   شهرت داشت، ازجمله
رهبران كاديما بود كه در شهر گاليسيه اسپانيا به دنيا آمده و از دانشگاه وين فارغ‌التحصيل شده بود. وي كه نويسنده‌اي توانا و انديشمندي بزرگ بود به يكي از شخصيتهاي نامدار ادبيات آلماني ـ يهودي تبديل شد. گرچه وي در سالهاي اخير به يك يهودي دمكرات تبديل شده است و در راه احياي زبان عبري رايج در بين يهوديان روسيه و لهستان فعاليت مي‌كند، در ابتداي تشكيل اتحاديه ملي دانشجويان يهود، با تمامي وجود به اين اتحاديه خدمت مي‌كرد و رهبر فيلسوف‌ماب آن محسوب مي‌شد.
اعضاي اتحاديه ملي دانشجويان يهود به علت موضع‌گيري جسارت‌آميز خود و افزايش بي‌وقفه تعداد اعضا، به سرعت توجه همگان را برانگيختند. آنها به يهوديان آگاه و هوشيار تبديل شدند و همين آگاهي، قدرت معنوي آنان را تقويت كرد. آنها ديگر افرادي ضعيف، حقير، مفلوك، بي‌پناه و دل مرده نبودند بلكه به مرداني مقتدر تبديل شده بودند كه از كارهايشان احساس غرور مي‌كردند و خواستار رعايت حقوق خود در ميان ملل ديگر بودند. جنبش عاشقان صهيون، شديدآ احساسات و توان آنها را به سوي خود جلب كرد. اتحاديه ملي دانشجويان يهود كه در ابتدا جرقه‌اي بيش نبود به سرعت به آتش شعله‌ور تبديل شد و چندين دانشگاه را دربر گرفت. دانشجويان جوان را كه هر يك به زباني خاص تكلم مي‌كردند و عادات و رفتار متفاوتي داشتند يك نيروي نامريي، در سراسر قاره اروپا به يكديگر پيوند مي‌داد.
در دهه هشتاد قرن نوزدهم، اتحاديه ملّي دانشجويان يهود در برلن از قدرت و اعتبار خاصي برخوردار بود. گرچه اين اتحاديه در ابتدا ماهيّت نظري داشت، به سرعت با اتحاديه دانشجويان يهودي وين كه آن هم نام «كاديما» را بر روي خود نهاده بود پيوند برقرار كرد. اعضاي اين گروه دانشجويي را فعالان بي‌شماري تشكيل مي‌دهند كه نام آنها با تاريخ سازمان صهيونيستي و ادبيات ملي يهود عجين شده است. بيشتر اعضاي اين اتحاديه را دانشجويان روس تشكيل مي‌دادند و همان‌ها بودند كه در آلمان با رفتن از دانشگاهي به دانشگاه ديگر، مشعل تجديد حيات ملي يهود را با خود حمل مي‌كردند. علاوه بر دكتر حيم وايزمن كه پيش از اين به وي اشاره شد، در بين گروه دانشجويان يهود در دانشگاه برلن، به نام دو يهودي سرشناس ديگر بر مي‌خوريم كه در حال حاضر در كميته اجرايي دروني سازمان صهيونيستي عضويت دارند. اين دو نفر عبارتند از دكتر «شماريا لوين»   سخنوري توانا و مبلّغ پرتوان جنبش صهيونيستي و «ويكتور جاكوبسون»   كه چندين سال نماينده صهيونيستم در قسطنطنيه بود. مارتين بوبر   و برتولد فيول   دو نويسنده با استعدادي بودند كه هر دو در اتحاديه ملي دانشجويان يهود در برلين فعاليت داشته‌اند. ديويس تريش   گرچه دانشجو نبود، با گروه دانشجويان يهودي دانشگاه برلين از نزديك همكاري داشت. وي از هواداران طرحهاي اسكان يهوديان در فلسطين بود و كمكهاي عملي و فكري فراواني براي پژوهش‌هاي مربوط به فلسطين ارائه داد.
يهودي هنرمند «افرايم موسي بن ژاكوب هاكوهن ليلين   از جمله كساني بود كه در بنگاه انتشاراتي يهود به نام «جوديشر ورلاگ»   با برتولد فيول، همكاري مي‌كرد.
وي به همراه هرمن اشتراك   كه از ويژگيهاي هنري متفاوتي برخوردار بود بهترين نمايندگان سير تحوّل انديشه ملي‌گرايي يهود در بعُد زيبايي‌شناسي اين جنبش، به شمار مي‌روند.
در اينجا لازم است تا از دو صهيونيست ديگر برلني به نام‌هاي آرتور هنتك   و
پروفسور اوتو واربرگ   كه در سال 1911 به عضويت در كميته اجرايي دروني سازمان صهيونيستي انتخاب شدند اشاره شود. پروفسور واربرگ گياه‌شناس مشهوري است كه «شركت توسعه اراضي فلسطين» را پايه‌گذاري كرد. وي و آرتور هنتك خدمات برجسته‌اي به جنبش صهيونيستي ارائه داده‌اند.
اتحاديه‌هاي مشابهي در بسياري از دانشگاههاي آلمان و سوئيس از جمله دانشگاه هايدلبرگ، مونيخ، لايپزيك، كوئينزبرگ  ، برسلاو  ، برلن، زوريخ، ژنو و لوزان تأسيس شد.
تأسيس اين اتحاديه‌هاي دانشجويي مرهون بيداري حس ملي‌گرايي در بين يهوديان است كه به بهبود چشمگير شرايط روحي يهوديان در بين نسل جوان يهود در آلمان منجر شد. فرزندان خانواده‌هاي كاملا همگون شده و عاري از احساسات ملي‌گرايي به پيشگامان اصلي جنبش جديد آرمانها و انديشه‌هاي صهيونيستي تبديل شدند. اين تحوّل تقريبآ در تمامي كشورهايي كه تعداد چشمگيري از شهروند آنها يهودي هستند، ايجاد شده است. گفتن ندارد كه در روسيه گروههاي دانشجويي يهود در پيشاپيش فعاليتهاي ملي‌گرايي قرار داشتند. حتي در شهرهاي ورشو و لودز لهستان، تعدادي از خانواده‌هاي كاملا همگون شده يهودي كه فرزندانشان در دانشگاهها تحصيل مي‌كردند با انديشه ملي‌گرايي يهود پيوند خورده‌اند و منشاء خدمات متعددي شده‌اند. در ميان يهوديان انگليس كه به علت فاصله و تفاوتهاي زباني و اقليمي از جريانهاي اصلي زندگي يهود دور افتاده‌اند، جنبشهاي صهيونيستي دانشجويي با تأخير شكل گرفته و پيشرفت چنداني هم نداشته است. سابقه فعاليتهاي ملي‌گرايانه در بين دانشجويان يهود انگليسي تنها به چند سال قبل بازمي‌گردد و تعداد هواداران اين‌گونه فعاليت‌ها نيز همچنان ناچيز است. با وجود اين، تشكيل اتحاديه‌هاي ملي دانشجويان يهود در انگليس از جمله تحولات چشمگير سالهاي اخير در اين كشور به شمار مي‌رود. گرچه نسل قديمي صهيونيستهاي انگليس، فعاليتهاي خود را بيشتر به امر سازماندهي محدود كرده‌اند، تشكلهاي جوان كه اكثر اعضاي آنها را افراد دانشگاهي تشكيل مي‌دهند، توجه خود را بيشتر به انتشار انديشه صهيونيستي از طريق ادبيات و آموزش و پرورش معطوف كرده است. بيشتر اين جوانان، تحت تأثير و نفوذ انديشه‌هاي آشادخاآم قرار داشته‌اند. آنها، ماهنامه‌ها، كتابها و جزوه‌هايي درباره صهيونيسم و روحيه صهيونيستي منتشر و به شيوه‌هاي مختلف به ترويج دانش يهودي و بهبود آموزش زبان عبري كمك كرده‌اند. آنها در عين حال نقش خود را در زمينه سازماندهي يهوديان ايفا كرده‌اند و يكي از آنان به نام اچ. ساهر   به رياست فرقه باستاني كه تشكيلاتي صهيونيستي است و در راستاي انجمنهاي دوستي فعاليت مي‌كند، انتخاب شده است.

3. پيشگامان تجديد حيات زبان عبري در فلسطين
هرچند ادبيات نوين عبري و تبليغ در باره بازگشت به صهيون تبليغ مي‌كرد ولي در اين ميان، افرادي وجود داشتند كه حاضر بودند تا از كار و زندگيشان در اروپا دست بكشند و به پي‌ريزي شالوده تجديد حيات قوم يهود در فلسطين كمك كنند. بايد گفت كه چگونه پيشگامان اسكان دوباره يهوديان در فلسطين با آغاز جنگ جهاني اوّل كانونهاي اوّليه ملت يهود را در فلسطين تأسيس كردند و بار ديگر سرزمين اجدادي خود را به چنگ آوردند و زبان اجدادي خود را باز يافتند. در اينجا به چند تن از شخصيتهاي صهيونيست كه در تجديد حيات قوم يهود دخيل بوده‌اند، به طور گذرا، اشاره مي‌شود.
تجديد حيات زبان عبري در فلسطين، نه كاملا بلكه تا حدود زيادي نتيجه رويدادهاي است كه توده‌هاي وسيعي از يهوديان روسيه را در سالهاي 1880 و 1881 به مهاجرت از اين كشور به فلسطين ناگزير ساخت. حتي پيش از اين تاريخ نيز تعداد اندكي از يهوديان در فلسطين بودند كه گرچه خود از قدرت لازم براي نوزايش ملي برخوردار نبودند، امّا پس از رسيدن نيروهاي تازه‌نفس از خارج از فلسطين، توانستند به تحقق اين هدف كمك كنند. جهيل بريل   (1881-1835) ازجمله اين افراد بود كه در روسيه به دنيا آمده و در قسطنطنيه و اورشليم، تحصيل كرده بود.
وي در سال 1863 ماهنامه عبري زبان «لبنان»   را منتشر كرد و بعدها بارون
ادموند دوروچيلد به او مأموريت داد تا گروهي از كشاورزان باتجربه روسي را به فلسطين منتقل كند. جهيل ميخائيل بن نوح پاينز   (1912-1842) كه وي نيز در روسيه متولد شده بود در سال 1878 به اورشليم اعزام شد تا مؤسسات خيريه وابسته به سرموزز مونته فيوره را در سرزمين مقدس تأسيس كند. وي سپس در فلسطين سكونت گزيد و عمر خود را در راه رفاه و آسايش جامعه يهوديان و تأسيس مهاجرنشين‌هاي كشاورزي يهودي‌نشين صرف كرد. ديويد يلين   از يهوديان بومي فلسطين و سرشناس‌ترين استاد زبان عبري در دوران معاصر است كه بيشترين وقت خود را به آموزش زبان عبري به عنوان يك زبان زنده صرف كرده و نقش مهمي در تدوين و تكميل «روشي طبيعي» براي تدريس اين زبان ايفا كرده است.
ابراهام موسي لونتس   (1917-1854) كه از عنفوان جواني در فلسطين سكونت داشته است با انتشار «سالنامه عبري فلسطين» كمكهاي شاياني به بررسيهاي تاريخي و جغرافيايي درباره فلسطين ارائه داده است. اما تنها پس از مهاجرت گسترده يهوديان روسيه به فلسطين بود كه در زندگي يهوديان در فلسطين تحوّل جدي صورت گرفت. در بين گروههاي دانشجويي روسيه گروه موسوم به بيلو   (اين واژه تركيبي از حروف اوّل چهار كلمه عبري است به اين معني كه «بياييد تا همراه هم به موطن يعقوب برويم»، دانشجويان روسي اين عبارت را شعار فعاليتهاي خود قرار دادند) از اهميّت بيشتري برخوردار است و هميشه با احترام از اين گروه ياد مي‌شود. مبارزات سرسختانه و خوش‌بينانه خدشه‌ناپذير اين گروه، نقش بسيار مهمي در جلوگيري از شكست جنبش ايجاد مهاجرنشين‌هاي يهودي در فلسطين كه در ابتدا كمبود آگاهي، منابع و امكانات، موجوديت آن تهديد مي‌شد، ايفا كرد. از جمله مي‌توان به «اسرائيل بلكيند»   اشاره كرد كه در فلسطين به حرفه آموزگاري اشتغال داشت. شخص ديگري به نام اليزر بن ـ يهودا   كه در سال  1881 در اورشليم سكونت اختيار كرد در تجديد حيات زبان عبري نقش مهمي برعهده داشته است. در پرتو تلاشهاي وي بود كه از مجموعه زبانهاي مختلفي كه يهوديان در فلسطين به آن تكلم ميكردند زبان عبري بار ديگر برتري يافت و زبان ملي شناخته شد. واژه‌نامه ده جلدي وي تحت عنوان «گنجينه واژه‌هاي عبري» در آستانه انتشار بود كه جنگ اوّل جهاني آغاز شد. يكي ديگر از چهره‌هايي كه در احياي زبان عبري مؤثر بودند بوريس شاتز  ، بنيانگذار و رئيس مدرسه هنرها و صنايع دستي بزالل   اورشليم است كه تلاش وي در جهت خلق هنرهاي متمايز يهودي تاكنون نتايج مطلوبي به همراه داشته است. در زمينه‌هاي ديگر هم بايد گفت تأسيس آبادي تازه يهودي‌نشين، مديون تلاشهاي ديويد لونتين  ، مدير «شركت انگليس و فلسطين»  ، تشكيلات بانكي در فلسطين مرهون تلاشهاي آرون آرونسون   رئيس «ايستگاه كشاورزي تجربي»   آتليتا   در نزديكي حيفا، و فعاليتهاي آموزشي مديون كوششهاي دكتر بنزيون موسينسون   و همقطارانش در مدرسه راهنمايي عبري در حيفاست كه در آن تمامي دروس به زبان عبري تدريس مي‌شود. هر يك از اين مردان در يكي از زمينه‌ها پيشگام بوده‌اند. آنها در كاروان جنبشي قرار داشتند كه زندگي يهوديان را در فلسطين متحول كرده است.
همان‌گونه كه تبليغات صهيونيستي زندگي يهوديان را دستخوش تغيير ساخته است، فعاليتهاي اين افراد، نه تنها نوعي تازه از زندگي و ارزش‌هاي جديد به وجود آورد بلكه به تدريج اما به طور قطع، مقاومت مؤسسات ضديهود را كه پيش از ورود صهيونيسم به صحنه، در فلسطين ساكن بودند، در هم شكست. اگر بپذيريم كه تبليغات و سازمان صهيونيسم در رشد روند اسكان يهوديان در فلسطين نقش حياتي داشته‌اند بايد اين واقعيت را نيز بپذيريم كه همين امر درباره كساني كه زندگي جديد يهوديان را در فلسطين پايه‌گذاري كردند، صدق مي‌كند چون موفقيت تبليغات صهيونيستي مرهون تلاش آنهاست و بدون آنها سازمان صهيونيستي نمي‌توانست در فلسطين جاي پاي محكمي پيدا كند.