بهائیت و اسرائیل

بهائیت و اسرائیل

آيين بهايي در هر جاي جهان نفوذ پيدا مي‎كند به‎طور محسوسي اثرات اخلاقي و روحاني از خود نشان مي‎دهد... و در آنان پندار و كرداري نيك پديد آورده و در مدتي كوتاه بدانان بينشي جهاني بخشيده تا همه مردمان را صرف‎نظر از مذهب، نژاد و مليت دوست بدارند.» (ايران زادگاه آيين‎ بهايي، ص 12)
 آن‎چه در بالا آمد، از جمله شعارهاي فريبنده‎اي است كه رهبران و مبلغان بهايي، در سال‎هاي دور و نزديك داده‎اند. شعارهايي همچون «وحدت عالم انساني» به‎عنوان عصاره آيين بهايي، برابري و برادري همه نژادها و مذاهب و همچنين ذات و منشا يكسان همه اديان الهي و... كه البته به واسطه اين شعار آخري با رندي مي‎خواهند تا فرقه ساختگي خود را در ميان اديان آسماني و الهي جا بزنند. به هرحال با وجود چنين شعارهاي به‎‎ظاهر فريبنده‎اي، در مقام عمل آن‎‎چه از سركردگان اين فرقه در طول همه اين سال‎ها شاهد بوده‎ايم، درست نقطه مقابل اين شعارها بوده است. عمق مسئله زماني روشن مي‎شود كه نگاهي به عملكرد بهاييان در همراهي با رژيم صهيونيستي كه ظلم و ستم بسيار زيادي بر مردم مظلوم فلسطين روا داشته، بيندازيم. حقيقت اين‎ است كه بهاييان از همان سال‎هاي نخستين تشكيل اين فرقه، رابطه‎اي نزديك و مرموز با يهوديان و به‎ويژه محافل صهيونيستي داشته‎اند. پس از تبعيد بابيان از ايران به عراق، ميان جانشيني باب كه دو برادر به‎نام‎هاي، عيسي صبح‎ازل و حسينعلي نوري (بهاء) بودند، اختلاف افتاد و كار به درگيري‎هاي خونيني ميان طرفداران اين دو كشيده شد. گروهي از آنان (طرفدارن صبح ازل) به جزيره قبرس كوچانده شدند و به ازليان معروف گشتند و گروهي ديگر (طرفداران حسينعلي نوري) به‎سرزمين فلسطين و عكا در فلسطين تبعيد شدند كه اينان به بهاييان شهرت يافتند. درست است كه پيروان صبح ازل از شمار طرفداران بيشتري برخوردار بودند، اما در رشد و گسترش اين فرقه نبايد از اهميت و نقش حمايت‎هاي استعمار انگليس و همچنين جريان صهيونيسم، از آن‎ها غافل شد؛ چه بسا اگر اينان مورد حمايت واقع نمي‎شدند، همچون ازليان در موضع ضعف قرار گرفته و به‎تدريج نه‎تنها از شمارشان كاسته مي‎شد، بلكه همانند آنان در گذر زمان تقريبا محو مي‎شدند. اما حسينعلي بهاء و جانشينان او به‎ويژه پسرش عبدالبهاء با زيركي به كانون‎هاي استعماري نزديك شده و با يهوديان اسراييل طرح دوستي ريختند و به اين ترتيب، تحت حمايت آن‎ها به تبليغ و گسترش فرقه ساختگي خود در عكا و حتي در ايران مشغول شدند. عبدالبهاء حتي علاوه‎بر خدمات گوناگون به يهوديان مهاجر كه نيت تشكيل حكومتي اسراييلي را در سر مي‎پروراندند، خدمت‎گذاري به بريتانيا را به آن‎جا رساند كه با تأمين گندم مورد نياز ارتش انگلستان، از سوي ايشان به لقب «سر» مفتخر شد و جالب اين‎كه پيامبرزاده دروغين بيش از آن‎كه به پيامبرزادگي خود افتخار كند، مفتون و شيفته دريافت لقب «سر» از سوي بريتانيايي‎ها بود. همكاري بهاييان و يهوديان اگرچه در زمان عبدالبهاء و شوقي افندي شكل آشكاري به خود گرفت، بلكه در زمان خود حسينعلي نوري نيز الواحي از سوي او صادر شد كه با پيش‎بيني حكومت اسراييلي در فلسطين آن را به يهوديان بشارت مي‎داد. در نزديك شدن رهبراني بهايي به كانون‎هاي استعماري و صهيونيستي دلايل بسيار مي‎توان شمرد، نخست اين‎كه بهاييان پس از آن‎كه در كسوت بابيان توسط حكومت ايران سركوب شدند، نزديك شدن به كانون‎هاي قدرت به‎ويژه دولت بريتانيا (كه نقش پررنگي در منطقه بازي مي‎كرد) را براي بسط و گسترش فرقه خود ضروري يافته بودند، نه فقط از آن رو كه تحت لواي حمايت بريتانيا و سپس جريان صهيونيسم مي‎توانستند در فلسطين آسوده‎خاطر به فعاليت و تبليغ بپردازند، بلكه حمايت بريتانيا و نفوذ آن‎ها در ايران مي‎توانست در مواقع لزوم كمك‎ حال آن‎ها باشد، خاصه آن‎كه پس از اين نزديكي بهاييان هيچ‎گاه در ايران به‎طور مستقيم با سركوب شديد روبه‎رو نشدند.
از سوي ديگر، قرار گرفتن تحت حمايت بريتانيا موجب نزديكي بهاييان و يهوديان در فلسطين شد، دو جرياني كه در آن روزگار هنوز اقوام اقليت و مهاجر فلسطين به‎حساب مي‎آمدند و اين هم‎پيماني مي‎توانست مزايايي بسياري براي مقاصد طرفين داشته باشد. از همين جهت بي‎دليل نبود كه رهبران بهايي با آگاهي از نقشه‎اي كه استعمار براي آينده اين سرزمين درنظر داشت، پيام‎هاي اميدبخش درباره آينده يهوديان در فلسطين صادر مي‎كردند. «اين‎جا فلسطين است، عن‎قريب قوم يهود به اين اراضي بازگشت خواهد نمود، سلطنت داوودي حشمت سليماني خواهند يافت، اين مواعيد ضريحه الهييه است و شك و ترديد ندارم، قوم يهود عزيز مي‎شود.» هنگامي كه چنين آرزويي از سوي رهبر بهاييان طرح مي‎شود، غيرمنتظره نيست كه بهاييان براي كسب نفوذ و قدرت در دوستي كه در آينده روي كار خواهد آمد همكاري تام و تمام داشته باشند و اگرچه عمر عبدالهاء به زيارت حكومت يهوديان در فلسطين قد نداد، اما جانشين او شوقي افندي شاهد به بار نشستن سياست ديرينه استعمار براي تشكيل دولتي يهودي در دل حكومت‎هاي اسلامي بود. حكومتي كه در شكل‎گيري آن بهاييان نيز سهمي بر دوش گرفته بودند، به اين اميد كه دولت يهود به پاس اين خدمات اسراييل را به مأمن و پناهگاهي براي بهاييان بدل كند. در نزديكي و هم‎پيماني يهوديان و بهاييان انگلستان نقش بسيار پررنگي داشت تا از هردو گروه براي مقاصد خود در ايران و منطقه بهره‎برداري كند.
بخت و اقبال هم اغلب با آنان همراه بوده چراكه هر دو گروه يك دشمن مشترك، به‎عنوان مسلمانان داشته‎اند كه براي ضربه‎زدن به صفوف آن‎ها، به هر تمهيد و روش تن داده‎اند. بهاييان حتي در حمايت از حكومت اسراييل و همكاري با آن‎ها بر عليه مردم مسلمان فلسطين عقده قديمي خود درباره مسلمانان را تسكين مي‎دادند و اين حاميان برابري و برادري مذاهب، با وجود تمام بلايايي كه صهيونيست‎ها بر سر مردم فلسطين آوردند، چشم بر نسل‎كشي مردم فلسطين بسته و جزو اولين گروه‎هايي بودند كه حمايت همه‎جانبه خود را از اسراييل اعلام و آن را به رسميت شناختند، چراكه اين نه‎تنها سياستي بود كه به شوقي افندي از سوي انگليسيان القا شده بود بلكه صهيونيست‎ها هم‎پيمانان ديرينه آنان نيز به حساب مي‎آمدند. بهاييان براي شكل‎گيري حكومت يهودي در فلسطين از هيچ امري كوتاهي نكردند و با وجود آن‎كه خود يهوديان جزو اقوام ثروتمند دنيا بودند، رهبران بهايي بخش قابل توجهي از پول‎هايي را كه طرفداران اين فرقه به‎عنوان كمك يا پرداخت‎هاي مذهبي براي اعتلاي كيش خود، به عكا مي‎فرستادند، صرف كمك‎هاي مالي بهاييان به يهوديان مي‎شد.
نزديكي اين دو جريان به‎گونه‎اي بود كه وقتي طي يك حركت مشكوك شدن به بهاييت در ميان يهوديان پررنگ شد، جريان صهيونيسم نه‎تنها واكنشي به آن نشان نداد، بلكه به‎صورت برادرانه به اين يهوديان بهايي شده مي‎نگريست. اهميتي كه صهيونيسم و بهاييان براي اسلام‎ستيزي قايل بودند آن‎ها را به دو روي يك سكه در سال‎هاي حكومت پهلوي (به‎ويژه محمدرضاشاه) بدل ساخته بود. به‎ويژه آن‎كه در اين دوران رفته‎رفته شرايط ‎گونه‎اي شد كه بهاييان برخلاف گذشته كه به شكل مخفيانه فعاليت مي‎كردند، پس از كودتاي بيست‎وهشتم مرداد و قدرت گرفتن شاه، مجال آن را پيدا كردند كه به شكلي علني فعاليت كرده و حتي به امر تبليغ بپردازند.
نفوذ عناصر بهايي در حكومت و كسب پست‎هاي سياسي و دولتي بالا زمينه‎اي شد كه بهاييان علاوه‎بر قدرت اقتصادي از قدرت سياسي نيز برخوردار شده و توان حمايت بسياري از بهاييان را در حوزه‎هاي مختلف داشته باشند. يهوديان بهايي شده نيز در اين زمان به مراتب بيش از گذشته از امتياز بهايي بودن و مزاياي اقتصادي آن بهره برده و به‎سرعت مراحل پيشرفت و ترقي را طي مي‎كردند. حبيب ثابت پاسال از جمله اين يهوديان بهايي شده بود كه به مدد حمايت‎هاي سازماني‎هاي بهايي، ده‎ها كارخانه و ميليون‎ها تومان پول را به جيب زد و از اين رهگذر مواهب بسياري نصيبش شد. به اين ترتيب اين تازه بهاييان يهودي‎زاده‎ به خيال خود،‎ پاسخي به گرايش دروني و عناد تاريخي خويش به مسلمانان داده و با آن‎ها تسويه حساب مي‎كردند، در عين حال منافع مالي‎شان نيز تأمين مي‎شد. اين حركت لااقل از سوي برخي از يهوديان كه به‎طور از پيش طرح‎ريزي شده‎اي بهايي شده‎ بودند، كار را به آن‎جا رسانده بودند كه بسياري از امور دستگاه مذهبي فرقه بهايي در روزگار جانشينان حسينعلي بهاء به‎ويژه شوقي افندي در دست يهوديان بهايي شده افتاده بود! و بي آن‎كه خود احساس كنند، در واقع به عمله‎اي تبديل شده بودند كه در راستاي اهداف محافل صهيونيستي و استعمار انگلستان قدم بر مي‎داشت. در يك جمع‎بندي كلي مي‎توان پيوند ناميمون بهاييان و يهوديان را در تمامي صور آن حاصل هدايت و برنامه‎ريزي محافل استعماري دانست كه به‎ويژه در دوران پهلوي بيشترين بهره را از اين مسئله در راستاي اهداف سياسي خود برده‎اند، اما نبايد از اختلافات و احيانا درگيري‎هايي كه يهوديان از ديرباز با مسلمانان داشته‎اند، ساده گذشت. حتي در روزگار حيات پيامبر اسلام(ص)، يهوديان از جمله اقليت‎هايي بودند كه بيشترين درگيري را با مسلمانان داشته‎اند و بهاييت به‎عنوان يك فرقه تفرقه افكن و جعلي در ميان مسلمانان، كاركردهاي مختلفي براي ايشان مي‎توانست داشته باشد.
جالب آن‎كه فريدون آدميت يكي از تاريخ‎نگاران بي‎طرف و برخوردار از مواضغ غير ايدئولوژيك، درباره اين دو قوم مي‎گويد: «عنصر بهايي، چون عنصر جهود، به‎عنوان يكي از عوامل پيشرف سياست انگليس در ايران درآمد. طرفه اين‎كه از جهودان نيز كساني به اين فرقه پيوستند.» (اميركبير در ايران، 458) در اين نوشته آدميت علاوه بر ارتباط اين دو گروه به يكي از نكات مهم، يعني جذب يهوديان به فرقه بهايي اشاره دارد كه در نوع خود بسيار قابل تأمل است. بهاييان در كار تبليغ و جذب، عنايت ويژه‎اي به اقليت‎هاي ديني داشته‎اند كه در اين ميان يهوديان بيشترين سهم را داشته‎اند.
اما پيوستن يهوديان به بهاييت در اين سطح بيشتر حكايت از يك نوع حركت‎هاي استراتژيك بين محفلي بهايي – يهودي دارد. آن‎چنان‎كه بهايي شدن بسياري از اين يهوديان ظاهري و سرپوشي روي فعاليت‎هاي آن‎ها بوده و اين امكان رابراي آن‎ها فراهم مي‎آورد كه به شكل راحت‎تري ميان مسلمانان نفوذ داشته باشند و حتي با وصلت با خانواده‎هاي مسلمان متنفذ منافع خود را دنبال كنند. از سوي ديگر، يهوديان به اين ترتيب بر شمار بهاييان افزوده و در واقع از اين فرقه ساختگي كه قرار بود جلوي اسلام قد علم كند حمايت مي‎كردند، چراكه شكافي را در ميان جامعه مسلمانان مشاهده مي‎كردند