روابط بهائیان با اسرائیل

روابط بهائیان با اسرائیل

سرزمینی که بیش از نیم قرن است صهیونیسم بر آن چنگ افکنده ، از دیرباز قبله بهائیان محسوب می شود و افزون بر این ، سالها است مرکزیت جهانی بهائیت (بیت العدل اعظم) در آن کشور قرار دارد. ضمنا این روابط حسنه ، اختصاص به امروز و دیروز نداشته و از بدو تاسیس رژیم اسرائیل وجود دارد. بلکه اگر با تتبع و عمق بیشتری به موضوع نگاه شود، می توان رد پای این روابط را با آژانس یهود و سران صهیونیسم جهانی در دهها سال پیش از تاسیس رژیم اشغالگر قدس یافت. پس از سقوط و تجزیه امپراطوری عثمانی ، فلسطین تحت قیمومت بریتانیا قرار گرفت تا چرچیل (وزیر مستعمرات انگلیس که خود را «یک صهیونیست ریشه دار» می خواند) به عنوان کمک به ایجاد «کانون ملی یهود» در فلسطین ، مقدمات تاسیس دولت اسرائیل را فراهم سازد. در دوران قیمومت نیز تشکیلات بهائیت در فلسطین از تسهیلات و امتیازات ویژه ای برخوردار بود. به نوشته شوقی افندی : در آن دوران ، «شعبه ای به نام موقوفات بهائی در فلسطین دایر گشت» و «هر چیزی که به نام مقام متبرکه بهائی از اطراف عالم به اراضی مقدسه می رسید، از پرداخت عوارض و حقوق گمرکی معاف بود و همچنین موقوفات بهائی از پرداخت مالیات معاف بودند...».
پیدا است که استعمار «سوداگر و فزونخواه » بریتانیا این امتیازات را رایگان در اختیار بهائیت قرار نمی دهد. طبعا سران بهائیت خدمت شایان توجهی برای انگلستان و صهیونیسم انجام داده بودند که مستحق این همه عنایت و توجه ویژه شده بودند. برای درک بیشتر این خدمات باید کمی به عقب برگردیم : هرتزل می کوشد که موافقت سلطان عبدالحمید را برای ایجاد یک مستعمره نشین صهیونیستی در فلسطین جلب کند، ولی او مخالفت می کند و حتی از پذیرش هیئت صهیونیستی به ریاست «مزراحی قاصو» که به همین منظور (همراه پیشنهادهای جذاب و فریبنده) عازم باب عالی است تن می زند. او «همچنین یهودیان را مجبور می سازد که به جای اجازه نامه های معمولی ، اجازه نامه های سرخ رنگ حمل کنند تا از ورود قاچاقی آنان و سکونتشان در سرزمین فلسطین جلوگیری شود».و سرانجام به دلیل همین مخالفتها است که به قول صلاح زواوی (سفیر سابق فلسطین در تهران): «سلطان عبدالحمید... تخت خود را به بهای موضع خویش در قبال فلسطین از دست داد».
سالها بعد در اواخر جنگ جهانی اول با شکست عثمانی ، زمینه رخنه صهیونیسم به فلسطین فراهم شد و لذا در اواخر جنگ (نوامبر 1917) جیمز بالفور، وزیر خارجه لندن ، مساعدت بریتانیا به طرح تشکیل کانون ملی یهود در فلسطین را به صهیونیستها می دهد (اعلامیه مشهور بالفور به روچیلد). در این حال فرمانده کل قوای عثمانی که از نقشه های بریتانیا و صهیونیسم در مورد منطقه فلسطین اطلاع دارد و عباس افندی و یاران وی را نیز در شامات و عراق و... دست اندر کار کمک به ارتش بریتانیا می بیند، تصمیم به قتل وی و انهدام مراکز بهائی در حیفا و عکا می گیرد، چرا که از نقش این فرقه و رهبر آن در تحقق توطئه ها آگاه است.شوقی افندی رهبر بهائیان در این زمینه در کتاب قرن بدیع به صراحت خاطرنشان می سازد که : جمال پاشا (فرمانده کل قوای عثمانی) تصمیم گرفت عباس افندی را به جرم جاسوسی اعدام کند.
دولت انگلستان نیز متقابلا به حمایت جدی از پیشوای بهائیان برمی خیزد و لرد بالفور تلگرافی به ژنرال آللنبی فرمانده ارتش بریتانیا (در جنگ با جمال پاشا در منطقه فلسطین ) دستور می دهد که در حفظ و صیانت عبدالبها و عائله و دوستانش بکوشد. و امپراتوری بریتانیا، در تکمیل این اقدامات ، توسط همین ژنرال آللنبی به عباس افندی لقب سر (sir) و نشان شوالیه گری (Knighthood) اعطا می کند.
 چندی بعد عباس افندی از دنیا می رود و در حیفا به خاک سپرده می شود. با انتشار خبر مرگ او سفارتخانه ها و کنسولگریهای انگلیس در خاورمیانه اظهار تاسف و همدردی کرده و چرچیل (وزیر مستعمرات انگلیس) تلگرامی برای سر هربرت ساموئل (صهیونیست سرشناس و کمیسر عالی انگلیس در فلسطین) صادر می کند و از او می خواهد مراتب همدردی و تسلیت حکومت انگلیس را به خانواده عباس افندی ابلاغ کند.
ساموئل خود با دستیارانش در تشییع جنازه عبدالبها حاضر شده و مقدم بر همه شرکت کنندگان حرکت می کند. تاسیس اسرائیل و منافع مشترک «بهاء صهیون» تشکیل رژیم اشغالگر قدس سال 1948در زمان حیات شوقی افندی اتفاق افتاد. قبل از آن در سال 1947، سازمان ملل کمیته ای را برای رسیدگی به مسئله فلسطین تشکیل داد. شوقی در 14 جولای 1947 ، طی نامه ای به رئیس کمیته مزبور بر مطالب جالب توجهی از منافع مشترک بهائیت و صهیونیسم تاکید ورزید و ضمن مقایسه منافع بهائیت با مسلمانان و مسیحیها و یهودیها در فلسطین نتیجه گرفت که : «تنها یهودیان هستند که علاقه آنها نسبت به فلسطین تا اندازه ای قابل قیاس با علاقه بهائیان به این کشور است زیرا که در اورشلیم ، بقایای معبد مقدسشان قرار داشته و در تاریخ قدیم ، آن شهر مرکز موسسات مذهبی و سیاسی آنان بوده است...».
14می 1948 انگلستان به قیمومت فلسطین پایان داد و همان روز شورای ملی یهود در تل آویو تشکیل شد و تاسیس دولت اسرائیل را اعلام کرد. پس از آن شوقی افندی در پیام نوروز سال 108 بدیع (1330 ش) نظر مثبت خود و قاطبه بهائیان را پیرامون تاسیس اسرائیل این چنین تصریح کرد: «...مصداق وعده الهی به ابنائ خلیل و وارث کلیم ، ظاهر و باهر ، و دولت اسرائیل در ارض اقدس ، مستقر و به استقلال و اصالت آیین» بهائی «مقر و به ثبت عقدنامه بهائی و معافیت کافه موقوفات» بهائی در عکا و جبل کرمل و لوازم ضروریه بنای» مرقد باب «از رسوم» یعنی عوارض و مالیات «دولت» و «اقرار به رسمیت ایام» تعطیلی بهائیان «موفق و موید» شده است... وی همچنین در تلگراف مربوط به تشکیل هیئت بین المللی بهائی (بیت العدل بعدی) مورخ 9 ژانویه 1951 (1329 ش) تاسیس اسرائیل را تحقق پیشگویی های حسینعلی بهاء و عباس افندی شمرد. و سپس بین ایجاد این هیئت و تاسیس اسرائیل ارتباط مستقیم برقرار کرد و سه علت برای تاسیس این هیئت بیان داشت که در راس آنها، تاسیس اسرائیل بود. این مطلب بسیار عجیب و قابل توجه است ، زیرا چه رابطه ای است میان موسسه ای که قرار است به عنوان بیت العدل ، رهبری بهائیان را بر عهده گیرد با تاسیس یک رژیم نامشروع و جعلی؟! شوقی سه وظیفه را برای آن هیئت برمی شمارد که در راس آنها: ایجاد روابط با اولیای حکومت اسرائیل قرار دارد و وظیفه سوم نیز «ورود در مذاکره با اولیای امور کشوری در باب مسائل مربوط به احوال شخصیه» است.
او در جای دیگر «استحکام روابط با امنای دولت جدیدالتاسیس [= اسرائیل] در این ارض» را جزء وظایف هیئت بین المللی بهائی می داند و عنوان می کند که این هیئت «مقدمه تشکیل اولین محکمه رسمی... و منتهی به تاسیس دیوان عدل الهی... خواهد گشت.» بدین ترتیب ، شوقی افندی به عنوان «مبتکر ارتباط صمیمانه با اسرائیل» پس از تاسیس این رژیم ، روابطی را با آن بنا می نهد که فصل مشترک آن ، حمایت و اعتماد دوجانبه می باشد زیرا او تاسیس اسرائیل را «مصداق وعده الهی به ابناء خلیل و وراث کلیم ، ظاهر و باهر» می خواند. هیئت بین المللی بهائی (جنین بیت العدل) در نامه ای که 1 ژوئیه 1952 برای محفل ملی بهائیان ایران ارسال کرد به رابطه صمیمانه شوقی با دولت اشغالگر صهیونیستی اذعان می کند: «روابط حکومت [اسرائیل] با حضرت ولی امرالله [= شوقی افندی] و هیات بین المللی بهائی ، دوستانه و صمیمانه است و فی الحقیقه جای بسی خوشوقتی است که راجع به شناسایی امر [= بهائیت] در ارض اقدس [= فلسطین اشغالی] موفقیتهایی حاصل گردیده است».
اما بشنوید از بن گوریون (نخست وزیر اسرائیل ، و رئیس جناح تندرو و به اصطلاح «بازها»ی آن کشور). بن گوریون این صمیمت را میان رژیم اسرائیل و قاطبه بهائیان ، گسترده می داند.در نشریه رسمی محفل ملی بهائیان ایران می خوانیم : «با نهایت افتخار و مسرت ، بسط و گسترش روابط بهائیت با اولیای امور دولت اسرائیل را به اطلاع بهائیان می رسانیم و در ملاقات با بن گوریون نخست وزیر اسرائیل ، احساسات صمیمانه بهائیان را برای پیشرفت دولت مزبور به او نمودند و او در جواب گفته است : از ابتدای تاسیس حکومت اسرائیل ، بهائیان همواره روابط صمیمانه با دولت اسرائیل داشته اند».
در همین راستا، اسرائیل امکانات ویژه ای در اختیار فرقه ضاله قرار می دهد که شوقی در پیام آوریل 1954 (1333) گوشه ای از آن را برشمرد. از جمله اینکه ، دولت اسرائیل شعبه های محافل ملی بهائیان بعضی کشورها (نظیر انگلیس و ایران و کانادا) در فلسطین اشغالی را نیز به رسمیت شناخت تا امکان فعالیت مستقل داشته باشند. وی سپس مطالبی را بیان داشت که نشانگر آن است که شاید رژیم صهیونیستی برای هیچ گروه دیگری این قدر اهتمام نداشته و این از ارزش و اهمیت بهائیت برای آنان حکایت دارد: «با رئیس جمهور اسرائیل و نخست وزیر و 5 تن از وزرای کابینه و همچنین رئیس پارلمان آن کشور تماس و ارتباط حاصل گردید و در نتیجه اداره مخصوصی به نام اداره بهائی در وزارت ادیان تاسیس گردید و وزیر ادیان بیانات رسمی در پارلمان ایراد [کرد] و جنبه بین المللی امرو اهمیت مرکز جهانی بهائی را تصریح نمود و در اثر این جریانات ، رئیس جمهور اسرائیل مصمم گردید در اوایل عید رضوان رسما مقام مقدس اعلی را زیارت نماید».
بتدریج نتایج ملاقاتهای سیاسی ، جنبه های ملموس و عینی خود را نشان داد. یکی از نزدیکان شوقی پس از ذکر حمایتهای حاکم انگلیسی فلسطین از بهائیان ، به عنایات صهیونیستها اشاره کرده و می گوید: «الان هم دولت اسرائیل همان روش را اتخاذ نموده و دستور رسمی داده شده است که از کلیه عوارض و مالیاتها معاف باشند». البته دامنه حمایتها تنها بدینجا محدود نمی شد، بلکه معافیت از مالیات ، «بعدا شامل بیت مبارک حضرت عبدالبهاء و مسافرخانه شرقی و غربی نیز گردید... عقدنامه بهائی به رسمیت شناخته شد، وزارت ادیان ، قصر مزرعه را تسلیم نمود و وزارت معارف اسرائیل ، ایام متبرکه بهائی را به رسمیت شناخت». گفتنی است که حکومت اسرائیل قصر مزرعه را برای سازمانهای دیگری در نظر گرفته بود، اما با پیگیریهای شوقی و مراجعه مستقیمش به روسای حکومت اسرائیل ، به این فرقه اختصاص یافت. در تقویت بهائیت ، البته سران رژیم صهیونیستی نیز نقش داشتند و مثلا پروفسور نرمان نیویچ ، از شخصیتهای سیاسی و حقوقی دولت اسرائیل و دادستان اسبق حکومت فلسطینی ، در زمان مسئولیتش ، بهائیت را در شمار سه دین ابراهیمی (اسلام مسیحیت و یهودی) به رسمیت شناخت.
در 30 سال اخیر نیز بهائیان و رژیم صهیونیستی روابط خود را ادامه داده و نسبت به گذشته ، عمق و گستردگی بیشتری بخشیده اند که بحث از آن مجال دیگری می طلبد. شواهد فراوان فوق ، بروشنی و به نحوی غیر قابل تردید ، از ارتباط عمیق و گسترده میان بهائیت و صهیونیسم ، بویژه رژیم اشغالگر فلسطین ، حکایت دارد. عجیب است که بهائیان در سایتها و رسانه های مربوط به خویش ، در مقابل سوال (یا اعتراض) نسبت به پیوند این فرقه با اسرائیل ، با جسارت «کبک وار»! ادعا می کنند که هیچ رابطه ای بین این فرقه با صهیونیسم و اشغالگران فلسطین وجود ندارد و تمرکز بیت العدل اعظم بهائیان در اسرائیل پدیده ای کاملا تصادفی است ! و هیچ ارتباطی به علائق و منافع مشترک طرفین ندارد! این شواهد بیش و پیش از همه ، حجت را بر افراد عادی بهائیت تمام می کند که حکم پیاده نظام ، سپر، خاکریز و گوشت دم توپ را برای سران فرقه بازی می کنند. آنان باید بدانند که رهبران آنها چه وابستگی و پیوستگی عمیقی با صهیونیستهای غاصب و خون آشام دارند؟ و از تشکیلات خود بخواهند که بابت این همه وابستگی به جنایتکاران اشغالگر ، توضیح قانع کننده بدهند.با توجه به روابط وسیع و صمیمانه و اعتماد مشترکی که میان صهیونیسم و بهائیت وجود دارد ، طبیعی است که جهان اسلام و آزادگان عالم ، به حضور عناصر این تشکیلات در بین خود با دیده سوءظن نگریسته و با آنان برخورد طردآمیز پیش بگیرند و متقابلا بدیهی است که وقتی بهائیت ، کاکل خود را این گونه محکم به زلف صهیونیسم گره می زند، نمی تواند ادعا کند که استقرار مرکزیت این تشکیلات در اسرائیل ، صرفا به دلیل قرار داشتن قبور سران فرقه در فلسطین اشغالی بوده و به این دلیل است که اسرائیل به عنوان قبله اهل بهائ برگزیده شده است.با وجود این پیوند عمیق ، بدیهی است که بهائیان باید در هزینه هایی که اسرائیل و صهیونیسم جهانی (در برابر خروش انقلابی مظلومان و محرومان جهان(می پردازند، سهیم و شریک باشند.