روابط ایران و اسرائیل به روایت اسناد نخستوزیری (۵۷ ـ ۱۳۲۷)

روابط ایران و اسرائیل نمود برجستهای از پنهانکاریهای سیاسی و ظاهرسازیهای عوامفریبانه بود. گرچه این روابط فراز و نشیبهای بسیاری داشت و معمولا بهصورتی کم و بیش پنهان برقرار میشد هرگز کاملا قطع نگردید و با وجود نارضایتی افکار عمومی داخلی و اعتراضات دولتهای عرب حدود سی سال ادامه پیدا کرد. در سالهای پایانی رژیم پهلوی شاه و دیگر مقامات رژیم درصدد گسترش همکاریهای اقتصادی بین ایران و اسرائیل بودند. با شروع انقلاب اسلامی نه تنها به این روابط پایان داده شد بلکه مبارزه با صهیونیسم بهطور جدی عملی شد.
پیشینه تاریخى
سرزمین فلسطین که در کنار مدیترانة خاوری قرار دارد، تا پایان جنگ جهانى اول بخشى از امپراتوری عثمانى بود. پس از سال ۱۲۹۷(۱۹۱۸) جامعة ملل فلسطین را، به تحتالحمایگى انگلیس درآورد و این کشور هم متعهد شد، بر پایة شرایط تحتالحمایگى فلسطین، این سرزمین را به گونهای اداره کند که زمینههای شکلگیری یک کشور مستقل فراهم شده، حقوق فلسطینىها پایمال نشود. ولى انگلیس زیر فشار محافل یهودیان روز به روز یهودیان بیشتری را در این سرزمین جا داد. اعراب فلسطین هم در سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۸ (۱۹۲۹-۱۹۲۱)، برای کسب آزادی قیام کردند، ولى به دست نیروهای انگلیسى سرکوب شدند. [۱]
با قدرتیابى نازیسم در اروپا، شمار یهودیان مهاجرت کننده به فلسطین افزایش یافت و صهیونیستها هم در راستای عملى کردن تأسیس یک کشور یهودی در فلسطین، این مهاجرت را تشویق کردند. دول غربى نیز پشتیبان صهیونیستها بودند. در چنین شرایطى که یهودیهای بیشتری از گوشه و کنار جهان، بهویژه اروپا، به فلسطین کوچ مىکردند و صهیونیستها سازمانها و تشکلات خود را مستحکمتر مىساختند، دولت انگلیسى در آستانه جنگ جهانى دوم، یعنى سال ۱۳۱۸ (۱۹۳۹)، اعلام کردند که «تبدیل فلسطین به یک کشور یهودی قسمتى از سیاست بریتانیا] است[». [۲]
در نتیجه سیاستهای حساب شده انگلیس و صهیونیستها، روز به روز یهودیهای فلسطین پرشمارتر، سازمان یافتهتر و نیرومندتر شدند و این روند سرانجام در نخستین ماههای پس از جنگ جهانى دوم به درگیریها و کشمشهای سختى میان اعراب و یهودیان فلسطین انجامید. انگلیس که تا این مرحله کار را به خوبى پیش برده بود، موضوع را به سازمان ملل متحد کشاند تا از لحاظ حقوقى و قانونى هم جایگاه یهودیها را کاملأ تثبیت و تحکیم کند. [۳] بدین ترتیب، نهادی که روح منشور آن برابری و عدالت بود، مسؤولیت یافت تا حق را به حقدار برساند.
در اردیبهشت ۱۳۲۶ کمیسیون ویژه مساله فلسطین در سازمان ملل متحد تشکیل شد تا موضوع فلسطین و اسرائیل را مورد بررسى قرار داده، راه حلى مرضىالطرفین ارائه دهد. این کمیسیون که کمیسیون بازجویى نام گرفته بود واعضای آن را نمایندگانى از کشورهای مختلف تشکیل مىدادند، در جستجوی طرح و پیشنهادی بود که هم موردپسند فلسطینىها و اعراب باشد، هم منافع یهودیان این سرزمین را تأمین کند. ولى با تمام مساعىای که برای پیدا شدن یک پیشنهاد مورد قبول هر دو طرف به کار رفت، این امر میسر نشد. [۴]
سرانجام، پس از یک ماه بحث و کشمکش بىنتیجه، اعضای کمیسیون «دو دسته شدند: جمعى که اکثریت کمیسیون با آنها بود راه علاج را در تقسیم دیدند و عده معدودی هم این طریق را عادلانه و عملى ندانستند.» گرچه طرح تقسیم چندان عملى نمىنمود، طرفداران آن بیشتر و بیشتر مىشدند و این، نتیجة اقدامات آژانس یهود و عملکرد اعراب بود. آژانس یهود که به امکانات و ابزارهای تبلیغى کارآمد و موثری دسترسى داشت، با تبلیغات گسترده و حساب شده، آرای شمار چشمگیری از اعضا را به سود خود تغییر داد. تندرویهای اعراب و خودداری آنها از همکاری با کمیسیون نیز به سود یهودیها و جناح طرفدار تقسیم تمام شد. [۵]
نخستین موضعگیریها و واکنشها
نخستن موضعگیری ایران نسبت به قضیة فلسطین در همین کمیسیون آشکار شد. گرچه در ماههای مورد بحث، خود ایران گرفتار نابسامانىها و کشمکشهای پرتب و تاب بین نیروهای سیاسى گوناگون و نمایندگان آنها بود، سفیر کبیر ایران در آمریکا و نماینده دایم ایران در سازمان ملل متحد اعلام موضع کرده، با طرح تقسیم فلسطین مخالفت نمود. از دیدگاه ایران هرگونه تقسیم فلسطین به معنای آتشافروزی در خاورمیانه بود و مىبایست به هر طریق ممکن از عملى شدن این طرح جلوگیری و یک دولت ائتلاف عربى ـ یهودی ایجاد مىشد. ولى همین که گزارشهای حاوی دو، پیشنهاد تقسیم فلسطین و ایجاد دولت ائتلافى منتشر شد، «جراید عرب به هر دو پیشنهاد تاختند». [۶]
هنگامى که مجمع عمومى سازمان ملل متحد تشکیل شد، وزیر امور خارجة آمریکا در سخنرانى خود «از زحمات اعضای کمیسیون بازجویى قدردانى نموده، اظهار داشت که دولت او نظر اکثریت را قبول دارد». نمایندگان دول عربى بىدرنگ واکنش نشان داده، «به نماینده آمریکا سخت حمله کردند و در تمام مدت دو ماه و نیم مجمع عمومى به هیچ یک از [پیشنهادهای] هیئت نمایندگى آمریکا راجع به مسائل مختلف... رأی موافق ندادند». [۷]
مجمع عمومى، کمیسیون ویژهای را مأمور مطالعة گزارش کمیسیون بازجویى کرد که سه هفته به طول انجامید. در این مدت نمایندگان آژانس یهود و کمیتة عالى عرب فلسطین «خود را به آب و آتش زدند تا نظر اعضای مجمع را جلب کنند. نمایندگان دول عرب از نماینده ایران خواستند تا از نظر آنها دفاع نمایند و نمایندگى ایران هم اعلام کرد با هر پیشنهادی که مخالف روح منشور باشد مخالفت خواهد نمود.» ولى رفته رفته آشکار مىشد که اوضاع بر وفق مراد اعراب نیست؛ چرا که شوروی «با تقسیم فلسطین موافقت نمود»، بقیة دول معظم کلى گویى کردند و «اکثریت نمایندگان دول آمریکای لاتین هم طرفدار تقسیم بودند». [۸] پس از پایان بررسیها و مطالعات، پیشنهاد تقسیم فلسطین «با اکثریت عادی تصویب ولى حایز اکثریت دو ثلث که لازمه تصویب مسایل مهم در مجمع عمومى»، بود، نشد و بنابراین «اعراب مختصر امیدی داشتند». «متأسفانه در روزهای آخر موافقان تقسیم هرچه در قوه داشتند برای جلب موافقت دولى که تا آن تاریخ مردد بودند به کار بردند و از قرار معروف دولت آمریکا و آژانس یهود، اولى از تحبیب و تهدید و دومى از تطمیع فروگذار نکردند». [۹]
سرانجام در ۸ آذر ۱۳۲۶ (۲۹ نوامبر ۱۹۴۷)، که روز پایانى مجمع عمومى بود، پیشنهاد تقسیم فلسطین به «دو دولت مستقل عرب و یهود، با اکثریت ۳۳ رأی موافق در مقابل ۱۳ رأی مخالف و ده ممتنع تصویب و نمایندگان دول عرب به صورت اعتراض از تالار مجلس خارج شدند.» بر پایة این قطعنامه قیمومت انگلیسى در فلسطین پایان مىیافت و قوای انگلیس مىبایست هرچه زودتر خاک فلسطین را ترک مىکرد. بدین ترتیب «تبلیغات ماهرانة آژانس یهود» و نفوذ صهیونیستهای آمریکایى باعث شد تا مجمع عمومى در یکى از نخستین تصمیمگیریهای مهم خود «برخلاف حق و انصاف» و روح و منشور این نهاد بینالمللى رفتار کند. [۱۰]
یهودیها بلافاصله دست به کار شدند تا زمینههای تأسیس یک دولت مستقل را فراهم کنند. آنان با فعالیتهای گسترده خود و پشتیبانىهای بسیار حیاتى آمریکا، انگلیس و صهیونیستها، امکانات و زمینههای لازم را فراهم کرده، سرانجام در ۲۴ اردیبهشت ۱۳۲۷ تأسیس دولت اسرائیل را اعلام کردند. دولتهای عربى بىدرنگ به سرزمین اسرائیل یورش بردند ولى چند ماه بعد شکست خوردند [۱۱] و بدین ترتیب نخستین جنگ اعراب و اسرائیل پایان یافت.
آژانس یهود و مهاجرت یهودیان
پس از انکه سازمان ملل متحد رفتار یهودیان اشغالگر را تأیید کرد و بر طرح ایجاد یک دولت مستقل یهودی صحه گذاشت و یهودیان نیز چنین دولتى را بنیاد نهادند، سختگیریهای دولتهای عربى منطقه نسبت به یهودیان کشورهای خود بیشتر شد و بنابراین روند کوچ یهودیان به فلسطین شتاب بیشتری گرفت. آژانس یهود نیز که رابطه اصلى یهودیان اسرائیل و یهودیان دیگر نقاط جهان بود، بیشترین توان و امکانات خود را به منظور جذب و انتقال یهودیان به فلسطین به کار گرفت.
در ماههای مورد بحث، ایران هم یکى از کانونهای اصلى فعالیت آژانس یهود بود. از آنجا که میزان یهودآزاری در ایران بسیار کمتر از کشورهای همسایه، بهویژه عراق بود، یهودیان این کشورها به ایران پناهنده مىشدند تا در فرصت و با امکانات مناسبى خود را به «ارض موعود» برسانند. بنابراین مساله یهودیان به صورت یکى از مشکلات حاد مسؤولان سیاسى- امنیتى ایران درآمد. [۱۲]
البته فعالیتها و اقدامات یهودیان و آژانس یهود در ایران بسیار گستردهتر بود. این دسته از یهودیها با «تشبث به وسایل مختلف» و «بر خلاف مقررات کشور در ایران اقامت گزیده و شعلة فروزان اقدامات مخالف قوانین ایران» بودند. [۱۳] کلیمیان خاورمیانه، بهویژه کشورهای عربى، مىکوشیدند دست کم از «اوطان خود مهاجرت و به عناوین مختلف به کشورهای مجاور رفته، مرکز فعالیت سیاسى خود را در خارج از مناطق خطر قرار دهند» و «مرکز ثقل عملیات زیانآور خود را» به ایران انتقال دهند. آنان که به دنبال جایگاه اقامت امن آرامى» بودند، «به سمت کشور ایران هجوم آورده»، اغلب مرتکب امر قاچاق و فعالیتهای اجتماعى و اقتصادی زیانآوری مىشدند. [۱۴]
بنابراین، مسؤولان سیاسى و امنیتى کشور همواره از مقامات رده بالا، از جمله نخستوزیری، مىخواستند که «برای جلوگیری از تبلیغات و اقدامات و قاچاقچىگری یهود در ایران که بالاخره نتیجة سوء خواهد داشت، تدابیری اتخاذشود... و در صورتى که صلاح و مقتضى دانسته شود» اقداماتى به عمل آورند. [۱۵] البته به نظر مىرسید که نخستوزیران وقت (هژیر و ساعد) اقدام فوری و ضروری رادر این زمینه چندان صلاح و مقتضى ندانسته، به توصیهها و پیشنهادها اکتفا مىکردند. ولى سرانجام اوضاع چنان بحرانى شد که محمد ساعد، نخستوزیر وقت، بهناچار تصمیم مقتضى اتخاذ کرده، دستور داد همة یهودیانى را که «از عراق و مصر و فلسطین از راههای مجاز و غیرمجاز آمده بودند احضار کنند و پروانة خروج به آنها بدهند تا هرچه زودتر ایران را ترک نمایند». [۱۶]
البته نخستوزیر پیشین هم موضعى اتخاذ کرده بود که مایة رنجش اعراب نشود. چند روز پس از اینکه تشکیل کابینة جدید به عبدالحسین هژیر واگذار شد، روزنامة الاهرام مصر نظر او را «راجع به موضوع فلسطین» جویا شد. هژیر در پاسخ خود از اظهار امیدواری فراتر نرفت: «دولت ایران در موقعى که قضیه در شورای امنیت طرح بود نظر خود را به طور روشن ابزار داشت و نماینده ما درشورای امنیت راجع به تقسیم فلسطین اعتراض کرد. حالا هم از صمیم قلب امیدوارم که این موضوع به طور مسالمتآمیز حل شود». [۱۷]
گرچه ایرانیان بهشدت گرفتار مسائل و مشکلات سیاسى و اقتصادی خود بودند، روحانیون و برخى اقشار مردم ضمن اظهار همدردی با فلسطینیها، ناخرسندی شدید خود را از مسئله فلسطین و زورگویىهای صهیونیستها پنهان نکردند و علمایى مانند شیخ عبدالکریم زنجانى و شیخ محمدحسین آل کاشفالغطاء «از مساعى نخستوزیر عراق در راه فلسطین» قدردانى نمودند. مقامات عربى نیز «از ابراز احساسات علما و عشایر [ایران] در رهایى فلسطین از صهیونیها» سپاسگزار شدند. [۱۸]
البته واکنش آیت الله کاشانى جدیتر و شدیدتر بود. او در بیانیهای، «علیه یهودیان اعلام جهاد کرد و از عموم برادران دینى دعوت نمود تا به منظور تظاهر راجع به قضیة مسلمانان و یهودیها» گرد هم آیند. [۱۹] اینگونه اقدامات گرچه در سالهای مورد بررسى چندان تداوم نیافت، پس از انقلاب اسلامى بارها و بارها تکرار شد.
با وجود تدابیر اتخاذ شده از سوی دولت برای جلوگیری از تبلیغات و فعالیتهای سازمانهای یهودی، بهویژه آژانس یهود، و واکنش نه چندان شدید اقشار و گروههای مختلف، یهودیان همچنان در ایران فعال بودند و یهودیان کشورهای همسایه به صورت غیرقانونى به ایران مىآمدند. سازمانهای یهودی فعال در ایران نه تنها در ورود و خروج غیرقانونى یهودیان دست داشتند، بلکه به لطایفالحیل یهودیان ایرانى را ترغیب مىکردند که به فلسطین کوچ کنند. در این تبلیغات و مساعدتهای یهودیهای فلسطین، شماری از یهودیان ایرانى نیز کشور را به قصد زندگى در یک سرزمین رویایى ترک کردند، هرچند که گروهى از آنها پشیمان شده و مىخواستند به ایران بازگردند. [۲۰]
افزون بر اینها، حتى برخى روزنامهها درباره فعالیت یکى از نمایندگان هیئت هاگانای صهیونى در تهران و دیدار او با عدهای از بازرگانان و رجال برجستة یهودی مقیم تهران درباره کمکهای مالى و معنوی آنان به یهودیان فلسطین مىنوشتند. کمک مالى یهودیان فلسطین به یهودیان ایران برای انجام تبلیغات به نفع صهیونیها و جلوگیری از عملیات مخالف مصالح یهودیان فلسطین نیز از موضوعات مورد بحث روزنامهها در اوایل تابستان ۱۳۲۷ بود. [۲۱]
شناسایى و برقرارى روابط پنهانى
با گذشت زمان آشکار شد که اینگونه فعالیتهای نه چندان پنهان، در واقع مرحلة آغازین روابط پرماجرا و عبرتآموز ایران و اسرائیل است. روزها و ماهها با شتاب سپری مىشد و موضع ایران نسبت به اسرائیل و مسأله فلسطین تغییر مىیافت. گرچه هنگام طرح موضوع فلسطین در سازمان ملل، ایران با پیشنهاد ایجاد یک دولت مستقل یهودی و ورود دولت اسرائیل به آن سازمان مخالفت کرد، [۲۲] به نظر مىرسید که کم کم از مخالفت خود پشیمان شده، در صدد تغییر بلکه دست کم تعدیل موضع پیشین برآمده است و سرانجام در ماههای پایانى ۱۳۲۸ در این روند شتاب یافته، تغییر جای تعدیل را گرفت.
در واپسین روزهای زمستان ۱۳۲۸ که فلسطینىهای آواره و بىخانمان، روزهای سرد و سختى را مىگذراندند و در آرزوی بازگشت به خانه و کاشانة خود لحظهشماری مىکردند، محمد ساعد مراغهای، نخستوزیر وقت ایران، با انتشار بیانیهای که در ۲۴ اسفند ۱۳۲۸ در رسانههای همگانى بازتاب یافت، شناسایی دوفاکتوی اسرائیل را اعلام کرد:
پس از استقلال دولت اسرائیل... دولت ایران برای حفظ منافع اتباع ایرانى در فلسطین... آقای عباس صیقل را بهعنوان نماینده به فلسطین اعزام داشت... برای اینکه دولت ایران بیشتر بتواند منافع اتباع خود را حفظ [کند]، سه ماه قبل آقای رضا صفىنیا را با سمت مأمور مخصوص به فلسطین اعزام داشت و با این عمل، دولت ایران دولت اسرائیل را بالفعل به رسمیت شناخت. ولى برای اینکه این شناسایى به صورت رسمى درآید، طبق تصمیم هیئت دولت، آقای انتظام نماینده دایمى دولت شاهنشاهى در سازمان ملل متحد، به اطلاع نماینده دولت اسرائیل رساند که از این پس، دولت ایران دولت اسرائیل را به طور دوفاکتو به رسمیت شناخته است. [۲۳]
چند روز بعد ساعد از نخستوزیری برکنار شد و بلافاصله به عضویت مجلس سنا درآمد. او در مجلس سنا نیز شناسایى اسرائیل را چنین توجیه کرد:
حفظ منافع ایرانیان مقیم فلسطین و لزوم مطالعة از نزدیک امور جاریه دولت جدیدالتأسیس اسرائیل ایجاب مىکرد که دولت، مأموری در این نقطة مهم و حساس خاورمیانه داشته باشد. به این جهت... مأمورى در آنجا تعیین [شد]. ولى انجام وظایف محوله براى مأمور ایرانى بدون هیچ نوع رسمیت مصادف بامشکلاتى شده بود و لازم مىآمد... وضعیت مأمور اعزامى را روشن نمود... [موضوع] در هیئت دولت مطرح و به اتفاق آراء تصمیم اتخاذ گردید که به آقای انتظام نمایده دولت در سازمان ملل دستور صادر شود... شناسایى بالفعل «وفاکتو» دولت اسرائیل را اعلام نماید که وضعیت اتباع ایران در فلسطین و تکلیف مأمور اعزامى در آن کشور معین و روشن شود. [۲۴]
به محض انتشار خبر شناسایى اسرائیل از سوی ایران، دستگاه تبلیغاتى کشورهای عربى به کار افتاد. روزنامههای عربى محمد ساعد را متهم کردند که در ازای دریافت پول، دولت اسرائیل را به رسمیت شناخته و «ممکن است قرارداد تجارتى بین دو کشور منعقد شود و نفت ایران با کالاهای صهیونى مبادله گردد.» [۲۵] گرچه این پرسش که آیا اسرائیل شناسایی دوفاکتوی خود را با پرداخت رشوه قابل توجهى به ساعد به دست آورده یا نه، پاسخ روشنى نیافته بود، [۲۶] مطبوعات عرب با دستآویز قرار دادن این موضوع، دولت ایران و بهویژه نخستوزیر وقت را به باد انتقاد گرفتند و نسبت به گسترش روابط ایران- اسرائیل و تبدیل شناسایی دوفاکتو به شناسایى دوژوره هشدار دادند. [۲۷]
عملکرد «شاه پسندانه» ساعد [۲۸] در داخل کشور نیز واکنشهایى به دنبال داشت. یکى از نمایندگان مجلس از ساعد خواست تا «برای تسکین احساسات عمومى، هرچه زودتر علل و موجبات این شناسایى نابهنگام و غیرمنتظره را اعلام دارند» [۲۹] و برخى از محافل مذهبى هم اتخاذ سیاستهای مغایر با منافع مسلمانان را مورد انتقاد قرار دادند. ولى این انتقادات و بازخواستها تا زمان قدرتیابى مصدق چندان نتیجهبخش نبود.
هنوز دو سال از شناسایى دوفاکتوی اسرائیل نگذشته بود که دکتر محمد مصدق روابط سیاسى ایران و اسرائیل را برهم زد. او که در راه بازگشت از آمریکا وارد مصر شده و مورد استقبال بىمانند مردم این کشور قرار گرفته بود، شناسایى دوفاکتو را پس گرفت و کنسولگری ایران را در اسرائیل منحل کرد. بدین ترتیب در اواخر پاییز ۱۳۳۰ روابط ایران و اسرائیل قطع شد و روزنامههای عربى بارها از «قهرمان ملى ایران» یاد کردند. [۳۰]
البته خوشحالى اعراب دیری نپایید. حدود بیست ماه پس از دیدار مصدق از مصر، با یک کودتای انگلیسى- آمریکایى به دوران زمامداری او پایان داده شده و سکان سیاست خارجى ایران به دست خود شاه افتاد. شاه که بر این باور بود که اعراب را هیچگونه اعتمادی نشاید، همواره مىکوشید تا زمینههای گسترش هرچه بیشتر روابط ایران و اسرائیل را فراهم کند. به همین دلیل از زمان سرنگونى مصدق تا سرنگونى خود شاه، روابط ایران و اسرائیل کم و بیش گسترش و بهبود یافت.
تحولات نظامى بینالمللى هم روند نزدیکى ایران و اسرائیل را شتاب بخشید. هر اندازه نظام بینالمللى دو قطبىتر مىشد، استقلال عمل کشورهای ضعیفتر کاهش مىیافت و توازن قوا امکان شکلگیری قطب سومى را از بین مىبرد. حتى کشورهای «غیرمتعهد» نیز در عمل چندان غیرمتعهد نبودند. بنابراین، مناسبات و روابط منطقهای هم تابعى از نظام دو قطبى و منطق توازن قوا بود. دو قطبى شدن خاورمیانه که به نخستین ماههای پس از جنگ جهانى دوم باز مىگشت، با گذشت زمان آشکارتر شد و در صفآرایى کشورهای عضر جنبش شورویگرای غیرمتعهدها در برابر اعضای پیمان بغداد نمود یافت.
ناصر و روابط ایران و اسرائیل
در همین دوره چهره جدیدی وارد صحنة سیاست خاورمیانه شد که در طول حدود شانزده سال زمامداری خود، عمدتأ بازیگر نقش اول بود. او، جمال عبدالناصر، رهبر انقلاب ۱۹۵۲ بود که در ۱۹۵۴ حکومت مصر را رسمأ به دست گرفت. ناصر که جاهطلبىهایش همواره برای خود او مشکلآفرین و برای زمامداران کشورهای منطقه، از جمله شاه، نگرانکننده بود، روابط ایران با اسرائیل و دیگر کشورهای همسایه را تحت تأثیر قرار داد. از همان آغاز کار ناصر، یعنى پس از قرارداد ۱۹۵۴ انگلیس ـ مصر، دو کشور ایران و مصر از هم فاصله گرفتند و بنابراین، ایران به پیمان بغداد رفت و مصر هم به جنبش غیرمتعهدها گرایید. [۳۱] در ۲۴ فوریه ۱۹۵۵ کشورهای ترکیه و عراق موافقتنامه دوجانبهای امضاکردند که به «پیمان بغداد» معروف شد و هدف آن «تضمین دفاع و امنیت منطقة خاورمیانه» بود. [۳۲] چند ماه بعد سه کشور انگلیس، پاکستان و ایران هم به این پیمان پیوستند. پیمان بغداد که برای تأمین اهداف سیاسى آمریکا مبنى بر جلوگیری از نفوذ شوروی در منطقة خاورمیانه بسته شده بود، سیاست خارجى ایران را در منطقه بهشدت تحت تأثیر قرار داد. ایران پس از پیوستن به این پیمان در ۳۰ مهر ۱۳۳۴، رفته رفته به کشورهای محافظهکار و غربگرای عرب، ترکیه، و پاکستان نزدیکتر و از دول تندرو عربى، بهویژه مصر، فاصله گرفت. همین گرایش کلى، روابط خارجى ایران و اسرائیل را هم تقویت کرد.
از ۱۳۳۴، دگرگونى در دیدگاه و رفتار ایران نسبت به مسألة فلسطین و اسرائیل آشکارتر شد. دولت ایران که در ۱۳۲۷ ناگزیر شد سیاست سرسختانهای نسبت به ورود یهودیان کشورهای همسایه به ایران، مهاجرت یهودیان به اسرائیل و فعالیتهای سازمانهای یهودی اتخاذ کند، دیگر با آژانس یهود همکاری مىکرد تا زمینه و تسهیلات مناسبى برای مهاجرت یهودیان به فلسطین فراهم شود. بنابراین، هیئت دولت به اتفاق آراء تصویب کرد که یهودیان ایرانی بىبضاعت که به وسیله آژانس یهود قصد مهاجرت به فلسطین دارند، از پرداخت عوارض گذرنامه معاف شوند. [۳۳]
گفتوگوهای پنهانى بر سر نفت نیز از همین سالها آغاز شد و ایران با فروش نفت موافقت کرد. پس از این که در مرداد ۱۳۳۵ ناصر کانال سوئز را ملى کرد و در ۷ آبان همان سال، مصر مورد حمله مشترک نیروهای انگلیسى، فرانسوی، و اسرائیلى قرار گرفت، همکاری نفتى بین ایران و اسرائیل گسترش یافت؛غ زیرا کانال سوئز، گذرگاه ۷۳ درصد از کالاهای واردات و ۷۶ درصد نفت صادراتى ایران، بسته شده بود و ایران مىبایست راههای جدیدی برای واردات و صادرات خود پیدا کند. تحریم فروش نفت به اسرائیل از جانب شوروی در پى حمله اسرائیل به مصر هم، نفت ایران را به صورت تنها جایگزین نفت شوروی درآورد. [۳۴]
در تابستان ۱۳۳۶ شرکت نفت ایران نمایندهای به اسرائیل فرستاد تا با مقامات مربوط رژیم اشغالگر گفتوگو کند. ره آورد این سفر و گفتوگو که بسیار محرمانه انجام شد، امضای قراردادی بود که به موجب آن نفت ایران به بهای بشکهای ۳۰/۱ دلار به اسرائیل فروخته مىشد. بن گوریون، نخستوزیر وقت اسرائیل، که سر از پا نمىشناخت، بلافاصله دستور داد تا برای حمل نفت ایران لولهای ۸ اینچى بین بندر ایلات و بئر شبع ساخته شود. این لوله در عرض صد روز ساخته شد. [۳۵]
بهرهبرداری از لوله مزبور یک ساله نشده بود که در نتیجة افزایش نیاز اسرائیل به نفت، لوى اشکرل، وزیر دارایى وقت اسرائیل، به تهران فرستاده شد تا در این باره با شاه گفتوگو کند. نخستین دیدار و گفتوگوی شاه با یک وزیر اسرائیلى که پنهانى صورت گرفت، موفقیتآمیز بود و خواستة اسرائیل مورد پذیرش قرار گرفت. بنابراین، لولة جدیدی ساخته شد تا صادرات نفت ایران به اسرائیل دو برابر شود. [۳۶]
در جبهه اعراب نیز روند رویدادها و تحولات بسیار پرشتاب بود. ناصر پس از شکست در جنگ ۱۹۵۶، که به جنگ سوئز معروف شد، کوشید تا با اتخاذ تدابیر مناسبى از رسوایى بیشتر اعراب جلوگیری کرده، رهبری خود را بر جهان عرب تثبیت کند. نخستین گام در این جهت وحدت مصر و سوریه بود. در ۱۱ بهمن ۱۳۳۵ سوریها و مصریها مرزهای بین دو کشور را برهم زدند تا وحدت مصر و سوریه واقعیت یافته، واحد سیاسى جدیدی به نام جمهوری عربى متحد پدیدارشود. رهبر و رئیس این جمهوری نوپا هم که یک بار مزه تلخ شکست را چشیده بود، کشورهای محافظهکار و سازشکار عربى و غیرعربى منطقه را تهدید مىکرد و مىکوشید تا با پشتیبانى شوروی نقش مهمتری در منطقه بازی کند. [۳۷]
از سوی دیگر تندرویهای ناصر و تأثیر فزاینده او بر اعراب کشورهای منطقه، رشد احساسات ضداسرائیلى و ضدغربى در منطقه و نفوذ روزافزون شوروی، نگرانى مقامات غربى از جمله آمریکا را سبب شد و به همین دلیل آیزنهاور، رئیسجمهور وقت آمریکا، خواستار فعال شدن سیاست خارجى این کشور درخاورمیانه شد تا از گسترش کمونیسم جلوگیری شود. این نگرانى در بین سران دول غیرعرب منطقه از جمله ترکیه، ایران، و اتیوپى و همچنین سران رژیم اشغالگر قدس شدیدتر بود. بنابراین بستر مساعدی برای همکاری این دولتها به منظور جلوگیری از نفوذ شوروی و دخالتهای ناصر فراهم شد. البته این دولتها، از جمله ایران، پنهانى و محرمانه نگه داشتن رابطه با اسرائیل را بر برقراری هرگونه روابط رسمى و آشکار ترجیح مىدادند؛ به استثنای ترکیه که در مارس ۱۹۴۹ (۱۳۲۸) اسرائیل را به صورت «دوژوره» به رسمیت شناخته بود. [۳۸]
در چنین شرایطى روابط نفتى- امنیتى اسرائیل همچنان گستردهتر مىشد بدون آنکه رسمیتى در آنها وجود داشته باشد. مقامات مختلف دو کشور که بیشتر نظامى- امنیتى بودند، کاملأ پنهانى دیدار و گفتوگو مىکردند و از آشکار شدن مبادلات بازرگانى و همکاریهای امنیتى بهشدت جلوگیری مىشد. ولى در پاییز ۱۳۷۷ شاه با گشایش نمایندگى ایران در تلآویو موافقت کرد، مشروط بر اینکه نمایندگى به صورت دفتری در سفارت سویس باشد و در مکاتبات اداری «برن ۲» نامیده شود. اسرائیل نیز در تهران سفارتخانه دایر کرد. [۳۹] چند سالى به همین منوال گذشت و روابط پنهانى ایران و اسرائیل گستردهتر وگستردهتر شد. دیگر، مسافرت مقامات امنیتى، نفتى، و نظامى اسرائیل به ایران و برعکس، در نزد آگاهان سیاسى به امری عادی تبدیل شده بود و تهران و تلآویو برای کارشناسان و سیاستمداران دو کشور به صورت شهرهای آشنا درآمده بود. مقامات امنیتى ایران که کارآیى «موساد» را به چشم مىدیدند، خواستار گسترش هرچه بیشتر همکاری امنیتى با این کشور بودند. بنابراین افزون بر نفت، مسایل امنیتى نیز از محورهای همکاری دو کشور بود. ولى شاه که همواره از پیروزیهای یهودیهای فلسطین شادمان مىشد، مىخواست از روابط پنهانى ایران و اسرائیل پرده بردارد و حتى شاید شناسایى کامل اسرائیل را به جهانیان اعلام کند.، مشتاق بود از واکنش کشورهای منطقه، بهویژه اعراب، آگاه شود.
در نخستین روز مرداد ۱۳۳۹، طبق معمول، شاه در مصاحبة مطبوعاتى شرکت کرده در پاسخ به پرسش سردبیر روزنامة کیهان درباره شناسایى اسرائیل گفت: «این شناسایی سابقأ صورت گرفته و امر تازهای نیست. منتها روی جریانات روز و شاید هم از لحاظ صرفهجویى، چند سال پیش نماینده ما از اسرائیل احضار شده بود و هنوز هم برنگشته است. ولى این موضوع شناسایى چیز تازهای نیست. [۴۰]
ولى ناصر این موضوع را به چیز کاملأ تازهای تبدیل کرد. او که از روابط دوستانة شاه با اسرائیل آگاه بود، در پی فرصت و بهانهای مىگشت تا مساعدتهای رئیس یک کشور اسلامى را به اشغالگران صهیونیست برملا سازد. او همچنین پى برد که مىتواند از این فرصت پدید آمده برای تثبیت رهبری و پیشتازی خود درجهان عرب بهرهبرداری کند.
چند روز پس از مصاحبه مطبوعاتى شاه، ناصر در ۴ مرداد ۱۳۳۹، طى یک سخنرانى پرشور در بندر اسکندریة مصر، شاه را مورد حمله قرار داد و «به بهانه اینکه دولت شاهنشاهى [ایران] بهتازگى اسرائیل را به رسمیت شناخته، در اظهارات تحریکآمیزی... اعلام [داشت] که روابط سیاسى خود را با دولت شاهنشاهى قطع کرده است». [۴۱] بدین ترتیب روابط ایران و اسرائیل بحران و کشمکش سیاسى ـ دیپلماتیک شدیدی بین ایران و مصر پدید آورد که تعدیل و رفع آن سالها به طول انجامید.
ایران بلافاصله به اظهارات ناصر واکنش نشان داد و «از طرف وزارت خارجه به سفیر کبیر مصر ابلاغ شد که ظرف ۲۴ ساعت از ایران برود و تا وقتى رژیم ملى و قانونى مطابق مصالح ملت مصر در آن کشور برقرار نشود، دولت ایران نمایندهای به آنجا اعزام نخواهد داشت». [۴۲] ده سال طول کشید تا «رژیم ملى و قانونى» مورد نظر ایران در مصر شکل گرفت و روابط دیپلماتیک دوباره برقرار شد.
البته سخنرانى شدیداللحن ناصر نقطة آغاز یک دوره تبلیغات منفى علیه ایران و شخص شاه بود. مطبوعات کشورهای تندرو عربى که تحت تأثیر ناصر بودند، تبلیغات گستردهای را آغاز کرده، علت «این عمل خصمانه» شاه «را علیه کشورهای عربى» جویا شدند. روزنامههای عربى با گواهى گرفتن از تاریخ معاصرایران، بهویژه کودتای ۲۸ مرداد، ادعا مىکردند که شاه ایران «در هر چیز مدیون استعمار است و به این جهت علاقه دارد که تعلیمات و اوامر استعمار را اجرا کند». [۴۳]
افزون بر اینها، واکنش ناصر در برابر اظهارات شاه، اقدامات دیگری هم در پى داشت. دبیرکل وقت جامعة عرب بلافاصله با سران و مسؤولان سیاسى دول عرب تماس گرفته، آنها را تشویق کرد تا «سیاست مشترک» شدیدی علیه ایران اتخاذ کنند. برخى محافل سیاسى، علمى، و فرهنگى نیز در حمله و اعتراض به شاه، ناصررا همراهى کردند. مثلأ «اتحادیة کل دانشجویان فلسطین» «اعتراضات شدید [خود] را در مورد شناسایى اسرائیل مجرم» اعلام کردند. [۴۴] «جمعیت امامان مساجد» جمهوری متحد عرب نیز «کمال تأسف را نسبت به خروج ایران از همبستگى عربى و اسلامى و شناسایى دستة صهیونى دست پرورده استعمار» ابراز داشتند و اظهار امیدواری کردند که، پیشوایان عرب و لیدران اسلام در اعاده ایران به اجتماع دول اسلامى به حمایت [از] حقوق آوارگان عرب همدستى نمایند». [۴۵]
ولى برداشت و تفسیر مطبوعات اروپایى از موضوع کاملأ متفاوت بود. مثلأ روزنامههای اصلى یونان و فرانسه ضمن تشریح روابط گسترده ولى پنهان ایران و اسرائیل، اظهارات شاه را کاملأ عادی قلمداد و موضعگیری او را تأیید کردند. مطبوعات این کشورها انگیزه اصلى واکنش پرسر و صدا و جنجالبرانگیز ناصر و دستگاههای تبلیغاتى او را با اهداف جاهطلبانه وى پیوند مىدادند. از دیدگاه یک روزنامه فرانسوی، هدف ناصر از «تبلیغات ضد شاه»، بیشتر در «محظور» قراردادن عراق و اردن و برهم زدن روابط عادی و دوستانة آنها با ایران بود. به بیان دیگر، او مىخواست با برپا کردن غوغایى علیه ایران، «برای کشورهای عربى، مخصوصأ اردن هاشمى»، مشکلاتى پدید آورده، به دیگر کشورهایى که شاید درصدد برقراری روابط سیاسى با اسرائیل بودند، هشدار دهد. [۴۶]
به هرحال اقدامات ناصر، با هر هدف و نیتى که بود، تأثیر خود را گذاشت. همچنان که دیدیم تقریبأ اکثر روزنامههای عربى، نارضایتى، خشم و حتى نفرت جهان عرب را از بیانات شاه، که ناصر به شناسایى اسرائیل تعبیر مىکرد، بازتاب دادند و برخى سازمانها و گروهها به این «عمل خصمانه» بهشدت اعتراض کردند. ناصر و پیروانش نیز برای منزوی کردن ایران و همراه کردن دول عرب محافظهکار با خود، تلاشهای دیپلماتیک گستردهای را آغاز کردند. ایران که در برابر یورش دستگاه تبلیغاتى اعراب بىدفاع مانده بود، فقط به تکذیب موضوع پرداخت و از بدفهمى آگاهانه یا نا آگاهانة آنها انتقاد کرد. سفارتخانههای ایران در کشورهای عربى اعلام کردند که اخبار و مطالب مندرج در روزنامههای عربى با، حقیقت امر وفق نمىدهد» و «برای روشن شدن اذهان عمومى» اطلاعاتى در اختیار ارباب جراید قرار دادند. وزیر امور خارجة وقت هم، رسمأ به آقایان سفرای کبار دول اسلامى خاطرنشان ساخت [که] در سیاست دولت شاهنشاهى در این مورد هیچ تغییری روی نداده است». [۴۷]
با وجود اینگونه موضع گیریهای رسمى، شاه به هیچ روی حاضر نبود به جهت منافع اعراب و جهان اسلام، از رابطه با اسرائیل دست بکشد، زیرا محاسبات او به خوبى نشان مىداد که در هر صورت، از برقراری و تداوم رابطه با اسرائیل بسیار بیشتر بهرهمند خواهد شد تا پیوستن به جبهه اعراب و تأیید دیدگاههای ناصر.
شاه در محاسبات خود ملاحظات گوناگونى داشت. توانایىهای یک ارتش نوپا در جنگ و ستیز با واحدهای دول عربى و تحمیل شکستهای پى در پى به اعراب باعث شده بود که شاه روز به روز نسبت به سازمان نظامى اسرائیل شیفتهتر شود. او که اصلىترین پایه رژیم خود را بر ارتش استوار کرده بود و هر روز برای نوسازی و تجهیز این ارتش خوابهای زیادی مىدید، نمىتوانست از تکنولوژی نظامى برتر اسرائیل چشم پوشى کند. به همین دلیل در سالهای پایانى حکومت شاه، ایران بزرگترین مشتری تسلیحات اسرائیل بود. [۴۸]
از لحاظ امنیتى هم شاه عاشق دل باختة سازمان امنیتى اسرائیل بود. در باور او سازمانى که توانسته باشد از عهده تأمین امنیت یک رژیم محاصره شده توسط دول عرب بهخوبى برآید، در کارآیى و شایستگى آن تردید نباید کرد. بنابراین شاه بسیار مشتاق بود که در تأسیس و اداره یک سازمان امنیتى در ایران، چنین نمونهای سرمشق قرار داده شود. این آرزوی وی نیز تا حدود زیادی برآورده شد.
محاسبات اقتصادی هم حفظ و گسترش رابطه با اسرائیل را توجیه مىکرد. اسرائیل بازار بسیار خوبى برای نفت ایران بود و این کشور ۷۵ درصد از نفت مورد نیاز خود را از ایران مىخرید. [۴۹] مجتمعهای کشت و صنعت یا کیبوتضها و گاوهای اسرائیلى، بهعنوان نمودی پیشرفتهای یهودیان فلسطین، همواره چشم مسؤولان ایرانى را خیره مىکرد و بسیار مشتاق بودند تا رمز اینگونه پیشرفتها را بدانند. ولى این رمزگشایى از عهده کسى برنمىآمد مگر کارشناسان اسرائیلى که بعدها به مسافران آشنای مسیر تل آویو- تهران تبدیل شدند. [۵۰] البته شاه در محاسبات و ملاحظات خود از این نکته هم آگاه بود که حفظ و گسترش رابطه با این اشغالگران، یکى از کلیدهای اصلى تقویت رابطه با آمریکا است. او که به نفوذ بسیار مؤثر محافل یهودی در آمریکا، بهویژه سیاست خارجى این کشور پى برده بود، احساس مىکرد که به واسطه برقراری روابط نزدیک با اسرائیل، حسن نیت جامعه یهودیان آمریکا را جلب و بیش از پیش به کاخ سفید نزدیک خواهد شد. [۵۱]
اینگونه ملاحظات و حسابگریها باعث شد تا رژیم شاه در برابر اعتراضات و داد و فریادهای جهان عرب، بهویژه مصر، تنها به تکذیب موضوع شناسایى، تأیید لفظى حقوق فلسطینیها و گاهى انتقاد از عملکرد رژیم صهیونیستى اکتفا نماید و هیچگونه مانع و محدودیتى در برابر گسترش روابط ایران و اسرائیل ایجاد نکند. [۵۲] بدین ترتیب تا روزهای پایانى عمر رژیم شاه، روابط ایران و اسرائیل روز به روز گستردهتر و مستحکمتر مىشد، هرچند که این روابط معمولأ به صورت، پنهانى و غیررسمى انجام مىگرفت.
گرچه موضعگیری رژیم شاه نسبت به اسرائیل با مخالفت جدی روبه رو نشد، روحانیون این موضوع را کاملأ با سکوت برگزار نکردند. «در برابر جوی که بر ضد ایران، بهعنوان شناسایى اسرائیل برپا شد، عکسالعمل علمای شیعه عراق این بودکه آیت الله سیدمحسن حکیم به آیت الله بهبهانى و شیخ عبدالکریم جزایری وعده[ای] به نام جامعة علمای نجف و میرزا عبدالله شیرازی به آیت الله بروجردی» تلگرافهایى مخابره کرده، «پس از اظهار تأسف از موضوع»، میانجىگری آنها را برای بازداشتن دولت ایران از این عمل، یا «جبران آن درصورت وقوعش» خواستار شدند. [۵۳]
بنابراین دولت برای بررسى اوضاع و پیشگیری از هرگونه رویداد یا پیشامد ناخواسته، نمایندهای به حضور علمای برجستة وقت در نجف فرستاد تا «پشتیبانىهای بىشمار دولت شاهنشاهى را از کلیة مسایلى که مورد علاقه مسلمین است، از جمله مسأله فلسطین»، تشریح نموده و بیان کند که «در موضوع اسرائیل هیچگونه وضع جدیدی بیش نیامده است. برخى از علمای نجف هم پذیرفتند که در موضع ایران نسبت به اسرائیل چیز تازهای رخ نداده است». [۵۴]
ولى این گونه شگردهای رژیم شاه اگر هم در مورد برخى از علمای نجف کارساز بود، در مورد برخى دیگر، بهویژه امام خمینى (ره)، کارساز نبود. «مبارزه در راه فروپاشاندن رژیم صهیونیستى و آزادی فلسطین یکى از آرمانهای دیرینة امام بود [و] او از آغاز نهضت اسلامى خود در ۱۳۴۱ تا واپسین لحظههاى زندگى خویش در ۱۳۶۸، از این هدف مقدس هرگز بازنماند و آن را به دست فراموشى نسپرد». [۵۵] در نتیجه این جنبش مذهبى به رهبری امام خمینى (ره) بود که در اوایل دهه ۱۳۴۰ روابط ایران و اسرائیل دچار وقفه شد. [۵۶]
تداوم و تعمیق روابط
البته در این دوره وقفه و رکورد هم روابط دو کشور چندان کاهش نیافته بود. در بهار ۱۳۴۰ على امینى به اسرائیل قول داد که در برابر فشار اعراب تسلیم نخواهد شد. [۵۷] چند ماه بعد، در ۱۴ آذر ۱۳۴۵ هواپیمای حامل بن گورین، نخستوزیر وقت اسرائیل، که عازم برمه بود به بهانة «نقض فنى» در تهران به زمین نشست. درهمان هنگام، امینى هم که «تصادفأ» در فرودگاه بود با رئیس دولت اسرائیل دیدار و درباره ناصر و لزوم محرمانه نگاه داشتن روابط دو کشور به منظور ندادن بهانه به دست روحانیون و مردم گفتوگو کرد. [۵۸]
در اوایل اسفند ۱۳۴۰ على امینى، نخستوزیر، که عازم آلمان غربى بود، درفرودگاه بیروت به روزنامهنگاران گفت که «ایران در حال حاضر در نظر ندارد شناسایى دوفاکتوى اسرائیل را به شناسایى دوژوره تبدیل نماید»... ولى «مایل به همکاری با اسرائیل مىباشد، زیرا دول عربى هیچگونه مساعدتى با ایران نکردهاند». به دنبال این اظهارات، روزنامههای عربى نوشتند که «ایران با اوباش صهیونى همکاری و هرگونه روابط کشور خود را با دول عربى و اسلامى و ملت عرب قربانى کند». [۵۹]
در این سالهای بحرانى دیدار و گفتوگوی نظامیان دو کشور هم قطع نشده برد. در آذر ۱۳۴۱ رئیس ستاد ارتش اسرائیل برای دومین بار به تهران آمد تا با رئیس ستاد ارتش ایران دیدار و گفتوگو کند. [۶۰] فروش نفت نیز همچنان ادامه داشت و بیش از دو سوم نیاز نفتى اسرائیل توسط ایران تأمین مىشد.
پس از سرکوبى قیام پانزده خرداد به رهبری امام خمینى (ره)، شاه به زمامدار مطلقالعنان کشور تبدیل شد و روابط دو کشور رونق بیشتری گرفت. دید و بازدیدهای مقامات سیاسى روز به روز بیشتر شد، سطح روابط سیاسى و دیپلماتیک بالاتر رفت و حوزههای رابطه و همکاری گسترش یافت. در سوم خرداد ۱۳۴۵، رئیس وقت ستاد ارتش اسرائیل در تهران با شاه دیدار و درباره مسایل نظامى و تسلیحاتى، که از موضوعات مورد علاقه شاه بود، با وی گفتوگو کرد. [۶۱] کارشناسان ایرانى و اسرائیلى هم همواره زمینهها و راههای گسترش همکاری میان دو کشور را بررسى مىکردند.
در دهم خرداد ۱۳۴۵ یک روزنامة چاپ اسرائیل نوشت که «آقای لوی اشکول، نخستوزیر و وزیر دفاع [اسرائیل]، در راه بازگشت از آفریقا در تهران توقف کرده و با آقای امیرعباس هویدا، نخستوزیر ایران، ملاقات و گفتوگو خواهد کرد». [۶۲] با آنکه هویدا دیدار و گفتوگو را اشکول را مشروط به این کرده بود که «در جراید ذکری از آن نشود»، روزنامة اسرائیلى از قول و قرار پنهانى پرده برداشت. مقامات اسرائیلى اظهار تأسف نموده، موضوع را فورأ به آگاهى مقامات ایران رساندند تا «جنبة خلف وعده از طرف اسرائیل به خود نگیرد و اظهار امیدواری کردند که این امر موجب لغو قرار ملاقات نشود». [۶۳]
دو روز بعد امید و آرزوی مقامات اسرائیلى برآورده شد و در ۱۲ خرداد ۱۳۴۵ لوی اشکول، نخستوزیر وقت اسرائیل، «هنگام مراجعت از آفریقا به تلآویو، دو ساعت در فرودگاه تهران توقف» کرد و احتمالأ «اوضاع سیاسى خاورمیانه و چگونگى همکاری در مبارزه با مصر و شخص عبدالناصر» به صورت «کاملأ سری» به گفتوگو پرداختند. [۶۴] مطبوعات عربى بلافاصله واکنش نشان داده، ازاین اقدام نخستوزیر ایران بهشدت انتقاد کردند، هرچند که گوش مقامات ایران دیگر به اینگونه تبلیغات کاملأ عادت کرده بود.
در این سالها دیگر مقامات عالیرتبة ایران و اسرائیل پى در پى با یکدیگر دیدار و گفتوگو مىکردند و هیئتهای مختلف نظامى و گاهى غیرنظامى همکاریهای دو کشور را گسترش مىدادند. گرچه اینگونه دیدار و گفتوگوها پنهانى انجام مىشد، پنهان کردن کالاهای اسرائیلى موجود در بازار ایران که چشم خریداران تیزبین را خیره مىکرد ممکن نبود.
اسرائیلىها فقط خریدار نفت ایران نبودند، بلکه «بازار محکمى» هم «برای اجناس خود» به دست آورده بودند. «در مغازههای بزرگ که از طرف مؤسسة بنیاد پهلوی اداره [مىشد] و خود شاه یکى از بزرگترین سهامداران آن [بود]، مقدار زیادی از اجناس اسرائیلى به چشم مىخورد». «کمپانى هواپیمایى اسرائیل [هم] سرویس [منظمى] بین تهران و تلآویو برقرار کرده [بود]. خلاصه، روابط اقتصادی ایران و اسرائیل به قدری توسعه پیدا کرده [بود] که رئیس یکى از بنگاههای بزرگ بازرگانى اسرائیلى در تهران عنوان «جناب» داشته و در تمام مهمانیهای رسمى دعوت مىشد.» [۶۵]
گرچه ناصر و دیگر سران دول عربى حتى از جزئیات این روابط آگاه بودند و سازمانهای عربی از جمله شورای اقتصادی جامعه عرب تصمیم گرفتند که برای جلوگیری از انتقال جریان نفت ایران به اسرائیل و تداوم روابط تجاری این دو کشور موانعى ایجاد کنند، نفت ایران همچنان در مراکز صنعتى و غیرصنعتی اسرائیل به مصرف مىرسید و کالاهای اسرائیلى در فروشگاههای ایران به نمایش گذاشته مىشد.
تعدیل موضع اعراب نسبت به روابط ایران و اسرائیل
ناتوانى جهان عرب در جلوگیری از گسترش روابط ایران و اسرائیل و عجز ناصر از رسوا ساختن شاه یک کشور اسلامى که به دشمن مسلمانان یاری مىکرد، درچند پارگى اعراب ریشه داشت. کشورهای عربى که در مورد موضوع فلسطین، سیاست هماهنگى نداشتند و نشستها و گفتگوهایشان معمولأ با «بحث و مشاجرات» همراه بود و «بدون رسیدن به نتیجه» پایان مىیافت، [۶۶] در برابر ایران دچار اختلاف رأی بودند.
کشورهای عربى که پس از آن مصاحبه جنجالبرانگیز شاه مجبور شده بودند «روابط خود را با... تمام کشورها بر اساس و توجه به روابطى که این دولتها با اسرائیل [داشتند] تنظیم و برقرار نمایند»، [۶۷] در بیشتر موارد از اتخاذ تصمیم مویر ناتوان بودند. مثلأ هنگامى که ناصر از همة کشورهای عربى خواست تا رابطة خود را با ایران قطع کنند، قاسم، رئیس جمهور وقت عراق، با وجود اینکه بر سر اروندرود با ایران اختلاف داشت، رقابت با ناصر را مهمتر دانست و در جامعة عرب هم روش میانهای را در پیش گرفت. [۶۸]
رژیمهای سلطنتى جهان عرب نیز به هیچ روی حاضر نبودند افسار سیاست خارجى خود را به دست رئیس «جمهوری متحد عرب» که در صدد بود تیشه به ریشه نهاد سلطنت بزند، بدهند. با همه این تلاشها ناصر روز به روز قدرتمندتر مىشد و شخصیت فرهمند او همه را تحت تأثیر قرار مىداد. واژهها و مفاهیم دارای مضمون و معنای ضداستعماری، ضدغربى، ضداسرائیلى، پان عربیستى و سوسیالیستى، که ناصر همواره به کار مىبرد، برای بسیاری از اعراب به تنگ آمده از دست استعمار، فقر، بىعدالتى، و تفرقه بسیار جذاب بود.
ولى ستاره بخت ناصر رفته رفته کم فروغتر شد. در ۱۳۴۰، پنج سال پس از وحدت سوریه و مصر، در سوریه کودتایى رخ داد و این کشور از مصر جدا شد. ایران هم بىدرنگ سوریه را به رسمیت شناخت. [۶۹] دیگر کشورهای عربى نیز کمکم مخالفت خود را با سیاستها و خواستههای ناصر آشکارتر ساخته، تمایل خود را به اتخاذ سیاست خارجى مستقل نمایان کردند. با وجود این جداییها و تحولات، «هنوز هم قاهره... مرکز سیاسى و قدرت در خاورمیانه» قلمداد مىشد و برخى کارشناسان غربى تصور مىکردند که «مسایل خاورمیانه فقط با همکاری مصر قابل حل است». [۷۰]
البته تا حدودی نیز اینگونه بود. در اردیبهشت ۱۳۴۶ رابطه نفتى ایران ـ اسرائیل کاملأ آشکار شد و ناصر بار دیگر از دولتهای عربى خواست تا دست کم ظاهرأ به گفتههایش گردن نهند. او این «رسوایى نفتى» را بهانه کرده از همکاری دیپلماتیک میان دولتهای سلطنتى عربى، ایران، و تونس تحت لوای «کنفرانس اسلامى» بهشدت انتقاد کرد. از دیدگاه ناصر این کنفرانس، که آن را اتحاد اسلامى مىنامید، یک نقشه صهیونیستى بود:
علاقهمندم این اتحاد اسلامى تنها از یک راه ـ جلوگیری از عرضه نفت به اسرائیل ـ به مسأله فلسطین کمک کند. نفتى که اکنون به اسرائیل، به بندر ایلات مىرسد از ایران مىآید. پس چه کسى به اسرائیل نفت مىدهد؟
اتحاد اسلامى ـ ایران، یک عضو اتحاد اسلامى. این است اتحاد اسلامى. این یک اتحاد امپریالیستى است، یعنى در کنار صهیونیسم است، چرا که صهیونیسم مهمترین متحد امپریالیسم است. [۷۱]
به دنبال این سخنان شدیداللحن، ناصر بىدرنگ بندر عقبه را بست و از اردن وعربستان سعودی خواست تا به آگاهى ایران برسانند که دیگر نفتى از بندر عقبه به اسرائیل نخواهد رفت. شاه حسین و سعودیها هم تحت تأثیر جو قرار گرفته، به ظاهر از اقدام ناصر در بستن بندر عقبه پشتیبانى کردند. [۷۲]
هنوز چند هفتهای از بسته شدن بندر عقبه نگذشته بود که رویداد بسیار مهم و موثری در روابط ایران و اسرائیل شکل گرفت. در ۱۵ خرداد ۱۳۴۶ ارتش اسرائیل در یک عملیات غافلگیرانه به مصر و سوریه حمله کرد و در عرض شش روز اعراب را شکست داده، حتى بخشى از خاک مصر را به تصرف درآورد. دراین سومین جنگ اعراب و اسرائیل که به «جنگ شش روزه» معروف شد، چنان ضربهای بر ناصر وارد آمد که دیگر کمر راست نکرد و باقیمانده عمر خود را به درمان زخمهای جنگ و جبران زیانهای مادی و معنوی ناشى از آن سپری نمود.
خبر شکست ناصر مایة خوشحالى بسیاری از دولتها و اشخاص شد که شاه ایران نیز یکى از آنها بود. این خبر چنان شادی و شعفى در دل شاه پدید آورد که گویا بین اطرافیان خود سکة طلا پخش کرد. [۷۳] ولى این رقیب سرسخت ناصر و پشتیبان اسرائیل ناچار بود خوشحالى خود را پنهان کند. بنابراین، از زد و خورد وکشت و کشتاری که روی داده بود، اظهار تأسف کرد و خواستار تخلیة اراضى اشغالى شد. [۷۴]
با پایان جنگ شش روزه یکه تازی ناصر نیز به پایان رسید. قهرمان اعراب دیگر حرف تازهای نداشت و رفته رفته این پرسش را در ذهن اعراب ایجاد کردکه فردی که نمىتواند از مرزهای خود پاسداری کند، چگونه مىخواهد فلسطین اشغال شده را از وجود صهیونیستهای اشغالگر پاک کند. دولتهای عربى هم به این باور رسیده بودند که ناصر دیگر به آخر خط رسیده و بنابراین نباید در سیاست خارجى آنها محلى از اعراب داشته باشد.
عربستان سعودی از نخستین کشورهای عربى بود که پس از کاهش محبوبیت ناصر در بین اعراب به تجدید روابط با ایران همت گماشت. در ماههای بعد روابط دو کشور تجدید شد و گسترش یافت که سفر شاه به عربستان در ۱۳۴۷، نمود برجستة آن بود. [۷۵] در تابستان ۱۳۴۷ کودتایى در عراق به وقوع پیوست و مقامات این کشور هم به مخالفت با سیاستهای ناصر برخاستند و او را متهم کردند که به واسطة صلح با اسرائیل به آرمان اعراب و فلسطین خیانت مىکند. [۷۶]
ولى ناصر پس از جنگ شش روزه به چیز دیگری جز پس گرفتن خاک خود و برقرار شدن امنیت در مرزهایش فکر نمىکرد. بنابراین در اوایل آذر ۱۳۴۶ با پذیرش قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت سازمان ملل متحد نشان داد که میانهرو شده است و به تنها چیزی که مىاندیشد دستیابى به صلح با اسرائیل است. دراین روزها ناصر چنان آرام و میانهرو شده بود که سوریه، عراق، و الجزایر او را به محافظهکاری متهم ساختند و بر این نکته پافشاری کردند که ناصر نباید قطعنامة نامبرده را امضا کند. [۷۷]
تندرویهای رژیم راستگرای بعث در عراق که با هر دو کشور ایران و مصرخصومت شدیدی داشت، رفته رفته تهران و قاهره را متقاعد کرد که دشمن مشترکى در بغداد دارند؛ دشمنى که از نزدیکى روابط ناصر و شاه جلوگیری مىکند. بنابراین ناصر کم کم به این نتیجه رسید که اکنون زمان تجدید روابط با ایران رسیده است. دیگر در مطبوعات مصر از حساسیت نسبت به روابط ایران و اسرائیل خبری نبود و حتى در اختلاف بین ایران و عراق در ۱۳۴۷، مصر تقریبأموضع بىطرفانهای اتخاذ کرد. [۷۸]
گرچه ایران برای تجدید روابط با مصر عجلهای نداشت، رفتارهای معنادار این کشور از چشم شاه پنهان نماند. او در بهار ۱۳۴۹ دگرگونى در رفتار مصر را تفسیرکرد و همانند ناصر به این نتیجه رسید که شاید برقراری روابط دیپلماتیک بین دوکشور به حال هر دو مفید باشد. یک ماه بعد فرستادههای ویژه ایران و مصر، ازسرگیری روابط دیپلماتیک را بررسى و زمینههای آن را فراهم کردند. این بررسیها و تلاشهای دیپلماتیک سرانجام به نتیجه رسید و در ۷ شهریور ۱۳۴۹، تقریبأ یک ماه پس از دهمین سالگرد قطع رابطه ایران و مصر، بین دو کشور روابط دیپلماتیک کامل برقرار شد. [۷۹]
تقریبا یک ماه بعد، در ۶ مهر ۱۳۴۹ جمال عبدالناصر درگذشت. این «رویداد غمانگیز» باعث «تأسف» ایران شد و دولت ایران سه روز عزای عمومى اعلام کرد. همچنین هیئت عالیرتبهای به ریاست امیرعباس هویدا، نخستوزیر، به قاهره رفت تا در مراسم تشییع و خاکسپاری قهرمان ناکام اعراب که سالها از هیچگونه اتهام و حتى دشنام به شاه خودداری نکرده بود شرکت کند.
بدین ترتیب پس از مرگ ناصر و در نتیجة تندرویهای عراق، ایران به دو کشور مصر و عربستان نزدیکتر و نزدیکتر شد و کمکم محور جدید ایران ـ مصر ـ عربستان جایگزین اتحاد شاه با اسرائیل شد. این تحولات، اسرائیلىها را نگران ساخت که شاید مهمترین متحد غیرعرب خود در منطقه را از دست بدهند. ولى شاه به آنان اطمینان داد که نباید از نزدیکى روابط ایران و مصر نگران باشند؛ چرا که این روند، در سیاست ایران نسبت به اسرائیل هیچگونه دگرگونىای پدید نخواهد آورد. [۸۰]
شاه در عمل هم نشان داد که نگرانى اسرائیل بىمورد است و مصر هم به اندازهای ضعیف و درگیر شده بود که نمىتوانست خطری برای ایران باشد و پس از جنگ شش روزه و بهویژه پس از مرگ ناصر، چنان سرگرم مسائل و مشکلات داخلى و منطقهای خود بود که به هیچ روی توان و علاقهای به مداخله در امور خلیجفارس نداشت و حتى از نقش فعال و مؤثر ایران در این منطقه پشتیبانى مىکرد. بنابراین لزومى نداشت که اسرائیل، در برابر اعراب، بهویژه مصر، همچنان جایگاه با اهمیتى داشته باشد و حساسیت اعراب را برانگیزد.
ولى با همة تعدیلها، روابط نسبتأ پنهانى ایران و اسرائیل تا پایان عمر رژیم پهلوی همچنان پررونق و گسترده بود. روابط و مناسبات امنیتى و نظامى بین دو کشور که سالها پیش آغاز شده بود، باز هم تداوم یافت. افزون بر پیوندها و روابط آرام و بى سر و صدا بین سرویسهای اطلاعاتى و مقامات نظامى دو کشور، آموزش نظامى نیز در برنامة همکاریهای نظامى- امنیتى گنجانده شده بود. در واقع اغلب افسران ارشد شاه و صدها افسر رده پایین نیز برخى از جنبههای آموزش نظامى اسرائیلى را فرا گرفته بودند. [۸۱]
خرید و فروش جنگافزار و تسلیحات نیز در ردیف همکاریهای نظامى ایران واسرائیل قرار داشت. در اسفند ۱۳۴۶ اسرائیل به ایران پیشنهاد کرد که آماده است اعتباری به ارزش ۷۵ میلیون دلار در اختیار ایران قرار دهد تا برای «تقویت نیروهای دفاعى کشور» هزینه شود. بنابراین هیئت وزیران در «جلسه مورخ ۱۲/۸/۱۳۴۷... به وزارت جنگ اجازه داد» این اعتبار ۷۵ میلیون دلاری را «برای خرید اقلام دفاعى تحصیل نماید». [۸۲]
در ۱۳۴۸ وزارت جنگ «با استفاده از اعتبار واگذاری بانک اسرائیل» به خرید جنگافزار و تسلیحات مختلف از اسرائیل اقدام کرد و هیئتوزیران هم در ۳/۸/۱۳۴۸ قراردادهای خرید این وزارتخانه را تصویب نمود. [۸۳] اینگونه روابط نظامى سالها تداوم یافت و ارتش ایران به یکى از استفادهکنندگان اصلى جنگافزارهای اسرائیلى تبدیل شد.
در زمینههای غیرنظامى هم کارشناسان اسرائیلى فعالیتهای گستردهای داشتند. در ۱۳۵۴ شاه دستور داد که «کمیتههای مختلط همکاریهای فنى و علمى بین کارشناسان ایران و اسرائیل، تشکیل شود. به منظور عملى کردن دستور شاه، رئیس اداره خاورمیانه وزارت امور خارجه به تهران آمد و قرار بر این شد که «کمیتة مشترک دایمى، مرکب از نمایندگان دو کشور، تشکیل و جنبههای مختلف روابط فىمابین، از جمله همکاری در زمینههای پزشکى- تحقیقات علمى-کشاورزی و استفاده از انرژی هستهای و خورشیدی را بررسى و مطالعه کنند». [۸۴]
هویدا، نخستوزیر وقت، نیز به وزارتخانههای مربوط دستور دارد تا «در امتثال اوامر مبارک ملوکانه» موضوع را پىگیری و با طرفهای اسرائیلى دیدار و گفتوگو کنند. البته نخستوزیر تأکید کرد که «این مذاکرات باید به طور کاملأ محرمانه صورت گرفته و در سطح مدیر کل انجام پذیرد و برای جلوگیری از بهرهبرداری تبلیغاتى، جلسات... در تهران تشکیل شود». [۸۵]
در پى گفتوگوها و دید و بازدیدهای گوناگون، «کمیتههای مختلف» همکاری تشکیل شد و کارشناسان اسرائیلى آمادگى خود را برای همکاری در حوزههای کشاورزی؛ مانند اجرای برنامههایی نظیر کیبوتس در ایران، مطالعة طرحهای کشت و صنعت، طرحهای پرورش طیور و وارد کردن گاو شیری از اسرائیل، نگهداری غله و تأمین ماشینآلات و لوازم کشاورزی اعلام کردند. [۸۶] در زمینه بهداشتى ـ درمانى هم محورهای همکاری عبارت بود از تربیت نیروی انسانى لازم برای خدمات اولیة بهداشتى، تبادل هیئتهای مطالعاتى و آموزش و تأسیس مراکز خدمات بهداشتى و درمانى. [۸۷]
اینگونه روابط اقتصادی، نظامى و امنیتى و مسایلى مانند کمک به مؤسسات فرهنگی در اسرائیل «بدون ایجاد تبلیغات» و به صورت سری و محرمانه ادامه مىیافت تا امکان بهرهبرداری تبلیغاتى فراهم نشود و به روابط ایران و اعراب هم «که به ظاهر و در مجموع گرمى و صمیمیتى» در آن پیدا شده بود، آسیب جدی وارد نیاید. [۸۸]
در سالهای پایانى رژیم پهلوی، شاه و دیگر مقامات عالىرتبة رژیم همچنان درصدد گسترش همکاریهای اقتصادی بین ایران و اسرائیل بودند. به همین منظور «مشاور وزیر بازرگانى و صنایع اسرائیل چند بار به طور خصوصى به ایران سفر کرده و با مقامات مربوط ایرانى در مورد برقراری همکاریهای اقتصادی در زمینههای مختلف» گفتوگو کرد. او حتى در «آخرین سفر به ایران» در آذر ماه ۱۳۵۶ خواستار آگاهى از نظریات ایران در مورد پیشنهادهای مربوط به بررسى زمینة «تولید و بازاریابى کودهای شیمیایی» و گفتوگو در مورد «مطالعة امکانات بهرهبرداری از املاح دریاچههای نمک ایران»، «شیرین کردن آب» و «ساخت ادوات کشاورزی» شد. البته ایران نظریات خود را در این موارد اعلام کرد ولى موضوع، دیگر از طرف مقامات اسرائیل پىگیری نشد. [۸۹]
با خیزش قهرآمیز ملت مسلمان ایران به رهبری امام خمینى (ره) نه تنها به اینگونه روابط پایان داده شد، بلکه مبارزه با صهیونیستهای اشغالگر و «آزاد ساختن قدس عزیز» که به سبب «سازشکاری و محافظهکاری» دول عربى هنوز عملى نشده بود، در دستور کار وزارت امور خارجه قرار گرفت. بنابراین در ۲۹ بهمن ۱۳۵۷ رابطة ایران و اسرائیل قطع شد و یاسر عرفات برای دیدار با رهبر انقلاب اسلامى ایران به تهران آمد. [۹۰] سپس پرچم فلسطین به دست عرفات بر بام ساختمان نمایندگى اسرائیل افراشته شد، خیابانى که نمایندگى اسرائیل در آن قرار داشت از «کاخ» به «فلسطین» تغییر نام یافت و هانىالحسن، یکى از مشاوران نزدیک عرفات، بهعنوان نخستین نماینده سازمان آزادیبخش فلسطین در ایران تعیین شد. [۹۱]
پىنوشتها
1. غلامرضا، على بابایى، فرهنگ علوم سیاسى، جلد اول، تهران، ویس، ۱۳۶۹، ج ۱، ص ۴۶۲.
2. همانجا.
3. همان، ص ۴۶۳.
4. سند شماره ۱/۱: در کلیه ارجاعات به اسناد منظور اسناد برگزیده موجود در مرکز اسناد شهید باهنر ریاست جمهوری است.
5. همان.
6. همان.
7. همان.
8. همان.
9. همان.
10. همان.
11. عبدالرضا، هوشنگ مهدوی، سیاست خارجى ایران در دوران پهلوی، تهران، البرز، ۱۳۷۳، ص ۱۵۳.
12. حسین فردوست، ظهور و سقوط پهلوی، جلد دوم، تهران اطلاعات، ۱۳۷۱، ج ۲، ص ۲۴.
13. سند شماره ۴.
14. سند شماره ۹/۱.
15. سند شماره ۴.
16. سندهای شماره ۱، ۱۰/۱۰.
17. سند شماره ۲/۵.
18. سند شماره ۱/۶.
19. سند شماره ۲.
20. سند شماره ۱۲.
21. سند شماره ۱/۷.
22. باقر عاقلى، روزشمار تاریخ ایران، ج ۱، تهران، گفتار، ۱۳۷۲، ج ۱، ص ۴۲۱.
23. روزنامه کیهان، ۲۴ اسفند ۱۳۲۸؛ به نقل از هوشنگ مهدوى، پیشین، ص ۱۵۴- ۱۵۵.
24. نطق محمد ساعد در مجلس سنا، مذاکرات مجلس سنا، روزنامه رسمى کشور، ۱۱ خرداد ۱۳۲۹؛ به نقل از هوشنگ مهدوی، پیشین، ص ۱۵۵-۱۵۶.
25. سند شماره ۱۴.
26. ویلیام، شوکراس، آخرین سفر شاه، ترجه، عبدالرضا هوشنگ مهدوى، تهران، البرز، ۱۳۶۹، ص ۹۳.
27. سند شماره ۱۴.
28. ویلیام، شوکراس، پیشین، ص ۹۳.
29. سند شماره ۱/۱۳.
30. سندشماره ۴/۱۷.
31. .Shahrams Chubin and Sepehr Zabih, The Foreign Relations of Iran, University of California Press, 1974, p. 141
32. غلامرضا على بابایى، پیشین، ص ۲۸۴.
33. سند شماره ۱۵.
34. .Robert B., Reppa, Israel and Iran, Prager Publishers, 1974, pp. 79-86
35. عبدالرضا هوشنگ مهدوى، پیشین، ص ۲۸۴.
36. همان، ص ۲۸۶.
37. .Shahram Chubin, op. cit, p. 142
38. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، پیشین، ص ۲۸۵.
39. پیتر، آوری، تاریخ معاصر ایران از کودتای ۲۸ مرداد تا اصلاحات ارضى، ترجمه محمد رفیعى مهرآبادی، تهران، عطایى، ۱۳۷۱، ص ۱۷۶؛ عبدالرضا مهدوی، پیشین، ص ۲۸۷.
40. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، همان، ص ۲۸۸.
41. پیتر، آورى، همان، ص ۱۷۵-۱۷۶.
42. همانجا.
43. سند شماره ۴/۱۷.
44. سند شماره ۲/۱۷.
45. سند شماره ۳/۱۷.
46. سند شماره ۱/۱۹.
47. سند شماره ۱۸.
48. گراهام، فولر، قبله عالم، ترجمه عباس مخبر، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۳، ص ۱۴۲.
49. همان، ص ۱۴۲.
50. سند شماره ۳۷.
51. گراهام، فولر، پیشین، ص ۱۴۲.
52. .Shahram Chubin, op. cit., p. 160
53. سند شماره ۱/۲۱.
54. همان.
55. سید حمید، روحانى، نهضت امام خمینی، ج ۳، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ۱۳۷۲، ج ۳، ص ۵۰۵.
56. عبدالرضا، هوشنگ مهدوی، پیشین، ص ۳۸۷.
57. همان، ص ۲۹۰.
58. همان، ص ۲۹۲.
59. سند شماره ۱/۲۴.
60. عبدالرضا، هوشنگ مهدوى، پیشین، ص ۳۸۰.
61. همان، ص ۳۸۵.
62. سند شماره ۲/۲۶.
63. سند شماره ۲۶/۱.
64. سند شماره ۲۷ .
65. سند شماره ۱/۲۱.
66. سند شماره ۲۰.
67. همان.
68. .Shahram Chubin, op. cit., p. 157
69. عبدالرضا، هوشنگ مهدوی، پیشین، ص ۲۹۱.
70. سند شماره ۱/۲۵.
71. . Cairo Home Service , Arabic, May 23, 1967 BBC, May 24, 1967; Cited in Shahram Chubin, op. Cit. pp. 160-161
72. .lbid, p. 161
73. ویلیام، شوکراس، پیشین، ص ۱۰۴.
74. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، پیشین، ص ۳۸۹.
75. . Shahram Chubin, op. cit., p. 166
76. .Ibid
77. .Ibid. p. 165
78. .lbid. P. 166
79. .Ibid
80. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، پیشین، ص ۳۹۳.
81. E. A.Bayne, Persian Kingship in Transition, new York:American University field Staff, 1968, p. 212. Cited in Shahram Chubin, op. Cit., p. 157.
82. سند شماره ۳۲.
83. سند شماره ۱/۳۳.
84. سند شماره ۱/۳۴.
85. سند شماره ۱/۳۵.
86. سند شماره ۳۷.
87. سند شماره ۳۶.
88. سندهای شماره ۳۹ و ۱/۳۹.
89. سند شماره ۱/۴۱.
90. احسان، نراقى، از کاخ شاه تا زندان اوین، ترجمه سعید آذری، تهران، رسا، ۱۳۷۳، ص ۵۱۴.
91. .Samuel Segev, The Iranian Triangle, Translated by, H. Watzman, Free press, 1988, p. 115