بكتاشيه و عشاق صهيون

بكتاشيه و عشاق صهيون

سيري در تاريخ طريقت بكتاشي و چگونگي انقراض دولت عثماني از طريق نفوذ يهوديان و ماسونها در اين فرقه

 اين فرقه‏ها و مسكها، همواره مورد توجه نيروهاي ديگر قرارمي‏گيرند و با گذشت زمان، زمينه نفوذ اغيار را به جامعه خويش فراهم مي‏كنند. فرقه بكتاشيه كه در پي طريقت صوفيانه حاجي بكتاش ولي ـــ عارف قرن هفتم هجري ـــ ظهوركرده بود؛ به تدريج ميان آناتوليان رواج يافت و برخلاف اين كه در سده دهم ميلادي توسط قواي ينگي‎چيرك عثماني، سركوب شد؛ به مرور زمان قدرت و اعتبار يافت و نه تنها در سراسر قلمرو عثماني گسترش پيداكرد بلكه وارد حريم دربار پادشاهان عثماني نيز گرديد و به اركان سياستگذاري آن دولت در قرن دوازدهم و سيزدهم نيز راه يافت؛ حتي يهوديان مخفي مستقر در آن كشور و لژهاي فراماسوني اروپا هم از طريق نفوذ در فرقه بكتاشي در تحولات سياسي ـــ اجتماعي عثماني سهيم شدند. اين مقاله به چگونگي پيدايش فرقه بكتاشيه و نقش موثر آن در فروپاشي حكومت عثماني مي‏پردازد.
طريقت بكتاشي، به حاجي بكتاش ولي منسوب است. طبق روايات سنتي، حاجي بكتاش اهل نيشابور خراسان بود كه در سن چهل سالگي به روم ـــ آسياي صغير ـــ مهاجرت كرد و در 62 سالگي نيز درگذشت. بكتاشيها، تبار حاجي بكتاش را به شيخ احمد يسوي، عارف سده ششم هجري منتسب دانسته و از اين طريق هم به امام موسي كاظم(ع) مي‏رسانند. روايات مندرج در منابع كهن بكتاشي، درباره زندگي حاجي بكتاش، مشابه افسانه‏هايي است كه در خصوص ديگر عرفاي سده هفتم هجري رواج دارد و او را بيشتر، به عنوان يك چهره اسطوره‏اي و داراي كرامات خارق‏العاده1 معرفي مي‏كند. با وجود اين افسانه‏ها، مداركي در دست است كه وجود شخصيتي واقعي به نام حاجي بكتاش را به اثبات مي‏رساند. قديمي‏ترين اشاره به نام حاجي بكتاش، در وقفنامه‏اي است كه به سال 695 ق (1295م) نگاشته شده و در آن از «مرحوم حاجي بكتاش ولي» ياد شده است. سند ديگر، وقف‎نامه‎اي متعلق به سال 697 ق (1297 م) مي‏باشد كه در آن از املاك «حاجي بكتاش ولي قدس سره» ياد شده است. تعبير «قدس سره» در اين سند، بر مرگ حاجي بكتاش پيش از اين تاريخ گواهي داده و نشان مي‏دهد كه او، فردي متمول و معروف در منطقه محل سكونتش بوده و روستايي به نام او وجود داشته است. مناقب العارفين افلاكي، مجموعه داستانهايي است كه درباره مولانا جلال الدين رومي ـــ مولوي ـــ نوشته شده است؛ در اين كتاب از عارفي به نام حاجي بكتاش خراساني يادگرديده كه معاصر مولوي (متوفي 672 ق/1273 م) و جانشين و خليفه بابا رسول‏الله بود.2 سند بعدي، شعري از خطيب اوغلو ـــ شاعر ترك ـــ است كه در سال 1409 سروده شده و ترجمه‏اي از مقالات عربي حاجي بكتاش خراساني مي‏باشد. اين شعر، حاوي برخي مباحث عرفاني و ابراز علاقه فراوان به خاندان پيامبر اسلام(ص) و دوازده امام(ع) است. اين منابع و اسناد ديگري كه به سده شانزدهم ميلادي تعلق دارند؛ ثابت مي‏كند كه به راستي، عارفي شيعي به نام  حاجي بكتاش نيشابوري خراساني وجود داشته و از نيمه دوم قرن سيزده ميلادي به عنوان «پير طريقت بابايي» در آسياي صغير پيرواني داشته است.3
بنابراين، در سده‎هاي چهاردهم و پانزدهم ميلادي نيز حاجي بكتاش، مريداني در سرزمين آناتولي داشته اما اين امر، به معني وجود طريقتي به اين نام در آن دوران نمي‏باشد. سرآغاز فرقه بكتاشي، به عنوان يك طريقت منسجم و سازمان‏يافته، به اوايل قرن دهم هجري و به فردي با نام بالم سلطان (متوفي 1516م) مي‏رسد كه در ميان بكتاشيان به «پير ثاني» معروف است.4 درباره زندگي بالم سلطان كه معاصر سلطان بايزيد دوم عثماني و  شاه اسماعيل اول صفوي است، اطلاعات مستند تاريخي در دست نمي‎‏باشد. جان برج، بالم سلطان را بنيانگذار سازمان منسجم بكتاشي مي‏داند.5 با وجود اين، در دو دهه نخستين سده شانزدهم، هنوز فرقه بكتاشي وزن و اهميتي نداشت. نويسندگان اروپايي آن عصر، مانند اسپاندوني6، مناوينو7 و نيكلاس نيكلايي8 كه در دوران بايزيد دوم، سليم اول و سليمان اول در عثماني مي‏زيستند؛ از «دراويش» و «قلندران» يادكرده‏اند اما بكتاشيها را با نام نمي‏شناختند.9
برخي منابع عثماني و بكتاشي، پيدايش قشون ينگي‎چريك را به زندگي حاجي بكتاش مربوط مي‏دانند.10  اين ادعا، نمي‎تواند صحت داشته باشد زيرا موجوديت قشون ينگي‎چريك در نيمه دوم سده چهاردهم ميلادي آشكار گرديد؛ يعني يك قرن پس از حاجي بكتاش كه قبل از سال 1295 م درگذشته بود.11 حتي در شورش بزرگ شيعيان آناتولي به سال 1511 م نيز نامي از حاجي بكتاش و فرقه بكتاشي در ميان نيست؛12 حال آن كه اين زمان، اوج جنبش تشيع در آسياي صغير و گسترش آن در ميان ينگي‏چريكان است. سليم اول در جنگ چالدران (2 رجب 920 ق/23 اوت 1514 م) به شدت نگران گرايشهاي شيعي در ميان ينگي‏چريكان بود. او در حالي  كه قشونش تازه از راه رسيده و خسته بود؛ به سرعت فرمان حمله را صادر كرد؛ زيرا مي‏ترسيد؛ توقف ينگي‎چريكها سبب جلب علاقه ايشان به قزلباشها شود. سرانجام، به دليل رشد گرايشهاي شيعي در ميان ينگي‏چريكان و بروز ناآرامي در ايشان بود كه سليم به سرعت خاك ايران را ترك كرد و نتوانست از دستاوردهاي پيروزي در جنگ چالدارن بهره كافي ببرد. «اين ناآرامي به دليل دوري از وطن و فقدان غنيمت جنگي نبود بلكه به دليل تعلق پنهاني ينگي‎چريكان به آموزه‎هاي دشمن بود.»13
مهمترين شورش بكتاشيها، بيش از يك دهه پس از جنگ چالدران در سال 933 ق (1527 م) در ولايت قرامانيه رخ داد. رهبري اين شورش را فردي به نام قلندر چلبي بر عهده داشت كه خود را از تبار حاجي بكتاش مي‏خواند.14 مورخان شورش قلندر چلبي را سخت‏ترين شورشي مي‏دانند كه در زمان تهاجم سليمان قانوني به قاره اروپا در آناتولي رخ داد. ابراهيم پاشاي صدراعظم به همراه سه هزار ينگي‎چريك و دو هزار سپاهي براي دفع اين شورش راهي منطقه گرديد و قلندر چلبي در جنگ كشته شد. به نوشته هامر پورگشتال، در اواخر كار بيش از چند صد نفر از «دراويش لجوج بدبخت» پيرامون قلندر چلبي نبودند.15 اين شورش نيز بيانگر عدم پيوند ينگي‏چريكان با فرقه بكتاشي تا اين زمان است. هاسلوك به درستي مي‏نويسد: «اعزام ينگي‎چريكان عليه دراويش شورشي بكتاشي نشان مي‏دهد كه در آن زمان، ميان فرقه بكتاشي و قشون ينگي‏چريك پيوندي وجود نداشت.»16 شورش قلندر چلبي از عواملي است كه سبب شد؛ پيشروي سليمان قانوني در اروپا متوقف و سمت و سوي تهاجم او عليه ايران صفوي منحرف شود.17
در سده‏هاي هفدهم و هجدهم ميلادي، طريقت بكتاشي به تدريج گسترش يافت و به دليل تعلقات شيعي علويان آناتولي و ميراث جنبش صفوي،18 در آستانه قرن نوزدهم مبدل به بزرگترين فرقه اهل تصوف در قلمرو عثماني گرديد.19 بسياري از ينگي‎چريكان به عضويت اين طريقت درآمدند؛ از اوايل سده هجدهم، دراويش بكتاشي در مقام مرشد ديني و پيش‏نماز واحدهاي قشون ينگي‎چريك جاي  گرفتند. در اواخر همين سده، پيوند ينگي‏چريكان با طريقت بكتاشي به آنجا رسيد كه سليم سوم در دومين سال سلطنتش، ينگي‎چريكان را «پسران حاجي بكتاش» ـــ حاجي بكتاش اوغوللري ـــ و «مريدان حاجي بكتاش» ـــ  حاجي بكتاش كوچيكلري ـــ خطاب  كرد.20
محمود دوم ـــ سلطان عثماني و بنيانگذار اصلاحات غربگرايانه در اين كشور ـــ پس از سركوب و انحلال خونين قشون ينگي‎چريك؛21 در نيمه دوم ژوئن 1826 طريقت بكتاشي را نيز منحل كرد. دليل اين اقدام، پيوند بكتاشيان با ينگي‎چريكان بود.
محمود براي تحقق اين هدف، اجتماع بزرگي از علماي استانبول و سران فرقه‏هاي دراويش نقشبنديه، مولويه، خلوتيه، سعديه و قادريه گردآورد كه اين جمع، به تكفير بكتاشيها نظر داد. بلافاصله، سران بكتاشي دستگير شدند؛ سه تن از ايشان قاينچي بابا، آقاسي‏زاده بابا و صالح بابا به قتل رسيده و ديگر رهبران طريقت نيز تبعيد گرديدند. بين اين تبعيدي‎ها ابراهيم بابا نيز حضور داشت كه به عنوان «وكيل» حاجي بكتاش شناخته مي‏شد.  اين سركوب، بر اساس سلسله مراتب در فرقه بكتاشي نبود بلكه تنها عناصر نامطلوب اعدام و تبعيد شدند. به علاوه، كساني به اتهام بكتاشي بودن گرفتار و تبعيد گرديدند كه در اصل، به اين فرقه وابستگي نداشتند. جودت‏پاشا درتاريخ خود فهرستي از افرادي فراهم كرده است كه به اين اتهام آزار ديدند؛ حال آنكه متعلق به فرقه بكتاشي نبودند.22 بالاخره، اين فرقه منحل شد و شبكه گسترده تكيه‏ها23 و اموال و املاك پهناور آن در سراسر عثماني24 در اختيار طريقت نقشبندي قرارگرفت. جان كينگزلي برج كه كتاب او مهمترين پژوهش در زمينه بكتاشي‏گري به شمار مي‏رود؛ تعداد اعضاي اين طريقت را در زمان انحلال آن به دست محمود دوم؛ حدود هفت ميليون نفر مي‏داند و بر اين اساس مي‎‏نويسد كه فرقه بكتاشي، هم از نظر كمي و هم از نظر كيفي، در تاريخ عثماني از اهميت فراواني برخوردار است.25 علي ترابي بابا، مورخ بكتاشي نيز بر اساس اسناد و آمارهاي آن زمان فرقه، شمار اعضاي آن را در زمان محمود دوم 000/370/7 نفر برآورد كرده است كه هفت ميليون نفر آنها در آناتولي، يكصدهزار نفر در آلباني، 120 هزار نفر در استانبول و بقيه در عراق، كرت، مقدونيه و ساير مناطق عثماني، به ويژه بالكان، مي‏زيسته‏اند.26
يهوديان مخفي مستقر در عثماني، قبل و بعد از پيدايش فرقه دونمه،27 طريقت بكتاشي را ابزاري مناسب براي تاثيرگذاري بر سياست عثماني و به ويژه سلطه بر ينگي‎چريكان يافتند. آنان از طريق نفوذ در فرقه بكتاشي، به تدريج قشون ينگي‎چريك را به سوي نابودي و انحلال نهايي سوق دادند. دائره‎المعارف يهود از رابطه نزديك سران فرقه دونمه ـــ پيروان شابتاي زوي ـــ با بكتاشيها سخن مي‏گويد28 و گرشوم‏شولم ـــ محقق يهودي ـــ مي‏نويسد:
«[در زمان ظهور شابتاي زوي]29 تعدادي از دروايش بكتاشي، فروپاشي امپراتوري ترك [عثماني] و اعاده سلطنت يهود به دست او را پيش‏بيني  كردند ... نامه مورخ ژوييه 1666 خاخام توبياس كوهن به آمستردام، مويد اين امر است؛ آنجا كه گزارش مي‏دهد؛ برخي از مسلمانان به شابتاي گرويده‎اند و مقامات ترك از اين امر احساس خطر مي‏كنند».30
اين پيش‏بيني، هم مي‏تواند ناشي از تاثير عميق آموزه‎هاي يهودي ـــ كابالايي31 بر طريقت بكتاشي باشد و هم ناشي از نفوذ يهوديان مخفي در اين فرقه.
مقاله ياكووليب‏ها كوهن ـــ رهبر فرقه دونمه در ايالات متحده آمريكا ـــ با عنوان «بازبيني انتقادي شابتاي زوي» نيز حاوي نكات مهمي درباره پيوند دونمه‏ها با طريقت بكتاشي است. هاكوهن براي اثبات رسالت مسيحايي شابتاي زوي به طور عمده بر تاثيرات او بر فرقه بكتاشي تاكيد مي‏كند. او به پژوهش پرفسور آوراهام الكايام (ابراهيم القائم)32 ـــ محقق يهودي ـــ استناد مي‏كند و بر اساس آن شابتاي پس از گرايش به اسلام؛ با فرقه بكتاشي رابطه نزديك برقراركرد و در مناسك ايشان نيز حضور مي‏يافت. نكته مهم ديگر، پيوستن با روخياروسو ـــ رهبر فرقه دونمه، پس از شابتاي ـــ به فرقه بكتاشي است كه با نام اسلامي ـــ بكتاشي «عثمان بابا» شناخته مي‏شد و در گورستان بكتاشي‎ها دفن گرديد. عنوان «بابا» دراين نام، بيانگر جايگاه بلند باروخياروسو در فرقه بكتاشي است. هاكوهن، تاثير كاباليسم يهودي بر طريقت بكتاشي را نيز مورد توجه قرارمي‏دهد؛ مشابهت آموزه‏هاي بكتاشي وكابالايي را برمي‏شمرد و اين امر را عامل مهمي در پيوند فرقه دونمه و طريقت بكتاشي مي‏داند. شابتاي زوي، پس از گرايش به اسلام، در حضور سلطان محمد چهارم و با وساطت موشه آبرابانل (مصطفي حياتي‏زاده) در سپتامبر 1666 به عنوان «قاپچي‏باشي» منصوب شد. اين منصبي تشريفاتي در دربار عثماني بود به معناي رييس نگهبانان دروازه. هاكوهن جنبه‏هاي نمادين و كابالايي اين عنوان را بررسي كرده، مي‏نويسد كه بكتاشيها نيز امام موعود خود را به عنوان «نگهبان دروازه» (باب) مي‏شناسند. به اعتقاد هاكوهن، تشابه عنوان قاپچي‏باشي با اين نماد سبب شد كه گروهي از بكتاشيها، ادعاهاي شابتاي زوي را بپذيرند و او را به عنوان مسيح موعود دين يهود تكريم كنند.
ياكووليب‎هاكوهن نتيجه مي‏گيرد كه گرايش شابتاي زوي به اسلام، نقشه‏اي طمعكارانه و از پيش طراحي شده در «سناريوي مسيحايي» او براي «برافروختن اخگرهاي خاموش شده در ميان كفار» بود. شابتاي در اين ماموريت موفق بود؛ زيرا اندكي بعد، امپراتوري عثماني در مسير فروپاشي قرارگرفت واعضاي فرقه بكتاشي از اين فرصت بهره جسته؛ «به درون ساختار سياسي عثماني نفوذ كردند؛ سلطه خود را بر دستگاه اجرايي گستردند و از اين طريق به نوعي كودتاي بدون خونريزي دست زدند.»33
شابتاي زوي در سال 1673 به دليل ترويج «هرزگي جنسي» بين مسلمانان؛ به آلباني تبعيد شد و در سال 1676 دراين سرزمين درگذشت؛ در اين دوران، پيروان يهودي او در كسوت مسلمانان به زيارتش مي‏شتافتند.34 از اين زمان گروهي از يهوديان مخفي در روستاهاي آلباني اقامت گزيدند و به اين دليل، در دهه 1930 هرمن برنشتاين35 ـــ سفير يهودي ايالات متحده آمريكا در آلباني ـــ در صدد يافتن اين جوامع مخفي يهودي برآمد.36 عجيب اينجاست كه آرامگاه نمادين شابتاي زوي در شهر برات37 آلباني، به عنوان زيارتگاه بكتاشيان و دونمه‏ها ـــ هر دو ـــ شناخته مي‏شود.38
پس از انحلال سال 1826 سركوب و پيگرد بكتاشيان تداوم نيافت و اندكي بعد اين فرقه به طور مخفي فعاليت خود را از سرگرفت. جان برج مي‏نويسد: «چگونگي خروج بكتاشيها از اختفا و شروع بازسازي تكيه‏هايشان و جذب درويشان جديد روشن نيست.»39 در سال 1849، يعني 23 سال پس از «واقعه خيريه» ـــ انحلال قشون ينگي‏چريك ـــ فرقه بكتاشي از اقتداري قابل توجه برخوردار بود. در سال 1850 چارلز مك‏فارلين گزارش سفر سال 1847 خود به عثماني را منتشر كرد. او در اين سفر در ارتباط نزديك با يكي ـــ دو تن از سران فرقه بكتاشي قرارداشت و گسترش سريع فرقه را به چشم مي‏ديد. مك‎فارلين در شهر و جلگه بروسه، تعداد زيادي از بكتاشيها را ديد اما با وجود تلاش فراوان، نتوانست درباره اين فرقه اطلاع زيادي كسب كند.40 در اين زمان فرقه بكتاشي، بسان يك سازمان سري عمل مي‏كرد و اصول پنهان‏كاري شديدي بر آن حاكم بود. يعقوب قادربيگ در مقدمه خود بر رساله «نوربابا» (استانبول: 1339 ق/1923 م) مي‎نويسد كه از زمان انحلال ينگي‎چريكها، عنصر پنهان‏‎كاري به يكي از شاخصهاي اصلي فرقه بكتاشي بدل شد. جان برج، اين اختفا شديد را به تلاش بكتاشيان براي حفظ جان خويش نسبت مي‏دهد و ايشان را به مسيحيان اوليه تشبيه مي‏كند.41 اين ادعا پذيرفتني نيست؛ زيرا پس از واقعه خيريه، تهديد جدي متوجه بكتاشيان نبود كه اين ميزان پنهان‏كاري و اختفا را موجه سازد. به عكس، در اين دوران، پيوندي ژرف ميان طريقت بكتاشي و نهاد نوپديد فراماسونري عثماني ايجاد شد كه در ديوان‏سالاري عثماني از قدرت كامل برخوردار بود. پيوند بكتاشي‏گري با فراماسونري، تا بدانجا گسترش يافت كه منابع رسمي ماسوني، از فرقه بكتاشي به عنوان يك سازمان ياد مي‏كنند. رابرت فرك‎گولد ـــ مورخ سرشناس ماسون ـــ مي‎نويسد:
«تركها همواره داراي انجمنهاي مخفي خاص خود بودند كه به فرقه بكتاشي موسوم است و گفته مي‏شود؛ در صفوف آن، هزاران مسلمان عضويت دارند و هيچ‏كس را به جز مسلمانان واقعي به درون خود راه نمي‎دهد. فرقه بكتاشي براي اعضاي خود داراي علايم و رمزهاي شناسايي است كه از طريق آن مي‎توانند «برادران واقعي» را از شيادان ولگرد تشخيص دهند.42
آلبرت گالاتين ماكي ـــ محقق نامدار ماسون ـــ نيز در دائره‏المعارف فراماسونري خود، از فرقه بكتاشي به عنوان يك سازمان ماسوني بومي عثماني ياد مي‏كند.43 گفته گولد درباره عدم راهيابي «غيرمسلمانان واقعي» به درون فرقه بكتاشي، صحيح به نظر نمي‎رسد. حسان حلاق مي‏نويسد:
«بعدها بكتاشيه به يك حركت سياسي ـــ ديني تبديل شد و گروه‏هاي مسيحي، از آنجا كه در اين حركت جمع بين اسلام و مسيحيت را ممكن مي‏ديدند؛ بدان پيوستند».44
اين نظر حلاق درباره رسوخ يهوديان مخفي به درون فرقه بكتاشي نيز صادق است.
فرقه بكتاشي، داراي سلسله مراتب دروني خاصي است كه محققان، آن را مانند سلسله مراتب فراماسونري و طريقت شهسواران معبد مي‏دانند. نخستين مرتبه در فرقه بكتاشي «عاشق» است كه در حقيقت هوادار فرقه محسوب مي‏شود. رتبه دوم «محب» مي‏باشد. او عاشقي است كه در مراسم ويژه‎اي به عضويت فرقه درمي‏آيد. رتبه ديگر «درويش» است.
درويش زندگي خود را به طور حرفه‎اي وقف فرقه مي‎كند. معمولا محب با ده سال يا بيشتر خدمت در فرقه، درويش مي‎شود. اين زمان ثابت نيست. چهارمين رتبه «بابا» است. درويش در مراسم خاصي بابا مي‏شود و تكيه و املاك فرقه در يك ناحيه معين، در مالكيت وي قرارمي‏گيرد. پنجمين رتبه «خليفه» است كه بر فعاليت باباهاي يك منطقه نظارت مي‏كند. در راس اين سلسله مراتب «دده» جاي دارد كه در دوران عثماني، در تكيه مركزي بكتاشيها در قريه حاجي بكتاش مي‏زيست. پيرامون دده، هشت بابا حضور دارند كه به همراه دده، شوراي اجرايي فرقه را تشكيل مي‎دهند.45
از نيمه قرن نوزدهم، طريقت بكتاشي، به شكل يك فرقه مخفي شبه‏ماسوني گسترش يافت و در نهادهاي عالي عثماني نفوذ كرد. به نوشته لوسي گارنت، بسمه سلطان ـــ همسر عبدالمجيد اول ـــ رسيدن به مقام شامخ همسري سلطان را مديون تبرك سنگي مي‏دانست كه در تكيه بكتاشيها در مرديون كوي ـــ نزديكي استانبول ـــ كنار مقبره يكي از مقدسين بكتاشي به نام عزبي‎چاووش قرارداشت.46 به گفته بكتاشيان، پرتوعالم‎سلطان ـــ مادر سلطان عبدالعزيز ـــ نيز بكتاشي بود و به واسطه يكي از رهبران فرقه به نام امين بابا، هوادار اين فرقه گرديد.47 اقتدار فرقه بكتاشي در دهه‏هاي 1860 و 1870 ميلادي را مي‏توان به روشني در سير انتشار كتاب ايشان مشاهده كرد. از سال 1284 ق (1867 م) انتشار تعداد زيادي از كتابهاي بكتاشي، به شكل قانوني و آشكارا آغاز شد. همان‏گونه كه جان‎برج تاكيد دارد؛ انتشار اين كتاب، نمي‎توانست بدون حمايت مقامات عالي حكومت عثماني صورت بگيرد.48 گفته مي‎شود كه ولايت‏نامه و عاشق‏نامه ـــ دو كتاب اصلي فرقه بكتاشي ـــ در سال 1288 ق (1871 م) با حمايت پنهان پرتوعالم‎سلطان منتشر شد و مرآه‏المقاصد در سال 1293 ق (1876 م) و با سرمايه شخصي وي به چاپ رسيد.49 اين موج در دوره زمامداري عالي‏پاشا ـــ صدراعظم ماسون ـــ آغازشد؛ بنابراين حمايت از بكتاشيان، محدود به مادر سلطان نبود. اين همان «كودتاي بدون خونريزي» است كه ياكووليب‎هاكوهن از آن سخن گفته و آن را از دستاوردهاي موج جديد شابتاي زوي برشمرده است. اقتدار فرقه بكتاشي در نيمه دوم سده نوزدهم را مي‎توان از وسعت املاك آن نيز حدس زد. برخلاف مصادره املاك فرقه بكتاشي در سال 1826؛ اين فرقه در اوايل سده بيستم 362 قريه را در تملك داشت كه درآمد آن ميان دو رهبر رقيب فرقه ـــ دده و چلبي ـــ تقسيم مي‏شد.50
فرقه بكتاشي در فروپاشي دولت عثماني نقش موثري داشت و به اين دليل، تا مدتها پس از استقرار جمهوري تركيه؛ اميد آن مي‎رفت كه برخلاف ساير فرقه‎هاي دراويش منحل نشود. حتي، برخي مدعي بودند كه بكتاشي‏گري به ايدئولوژي رسمي جمهوري تركيه بدل خواهدشد. با اين وجود، در 20 نوامبر 1925 مجلس عالي جمهوري تركيه، قانون شماره 677 را تصويب كرد كه بر اساس آن تمام فرقه‎هاي دراويش منحل گرديد؛ زاويه‏ها و تكايا تعطيل شد و داشتن عناويني چون شيخ، بابا، سيد، مرشد، خليفه، دده و چلبي ممنوع اعلام گرديد. اين اقدام دو دليل داشت: نخست، زمامداران جديد معتقد بودند: «تا زماني كه تكيه‎ها و تربتها پابرجا هستند، هيچ‎گاه تمدن به كشور ما وارد نخواهد شد.» دوم، با توجه به تجربه تاريخ عثماني و بر اساس ساختار ديني طريقتهاي اهل تصوف، اين احتمال همواره وجود داشت كه عناصر ناراضي در فرقه‏هاي دراويش، از جمله فرقه بكتاشي، حضور يافته و مردم را بر ضد حكومت بشورانند.51 در اين زمان، تعداد اعضاي فرقه بكتاشي 5/1 ميليون نفر تخمين زده مي‎شد.52
با انحلال فرقه‏هاي دراويش در تركيه، مركز فرقه بكتاشي به آلباني انتقال يافت و مورد حمايت حكومت وقت آلباني قرار گرفت. زاغ‏شاه ـــ احمد زاغولي،53 ديكتاتور و پادشاه آلباني ـــ خود، به فرقه بكتاشي گرايش داشت؛ شخص او دده فرقه بكتاشي را منصوب مي‏كرد. در زمان تدوين كتاب جان‏برج (1937 م) 150 تا 200 هزار بكتاشي در آلباني مي‏زيستند كه 15 تا 20 درصد جمعيت اين  كشور را تشكيل مي‏دادند.54 در دوران استقرار حكومت كمونيستي در آلباني، شهر ديترويت در ايالات متحده آمريكا به مركز اين فرقه بدل شد. در اين دوران، رهبري فرقه را بابا ركسب55 برعهده داشت كه در سال 1944 از آلباني به آمريكا مهاجرت كرد و نخستين تكيه بكتاشي را در اين كشور تاسيس نمود.56 در سال 2002 جمعيت آلباني 841/544/3 نفر تخمين زده شد كه 70 درصد مسلمان، 20 درصد مسيحي ارتدوكس و 10 درصد مسيحي كاتوليك هستند. يك پنجم مسلمانان آلباني، بكتاشي مذهب و باقي اهل تسنن هستند.57
پي‎نوشتها
1 ـــ بر شير سوار مي‏شد؛ با پرندگان و حيوانات سخن مي‎گفت؛ بر دريا راه مي‏رفت؛ كورها را بينا مي‏كرد و به مردگان زندگي مي‏بخشيد.
2 ـــ بابا اسحاق، معروف به بابا رسول‏الله، قلندري است كه گويا در زمان يورش هلاكوخان مغول از خراسان به آماسيه مهاجرت كرد و شورش بزرگ باباييان را عليه سلاجقه روم پديد آورد. او در سال 638 ق (1240 م) در آماسيه به دار آويخته شد. براي آشنايي با فضاي سياسي و فرهنگي آن دوران و شورش باباييان بنگريد به: عبدالباقي گولپينارلي، مولانا جلال‏الدين: زندگاني، فلسفه، آثار و گزيده‏اي از آنها، ترجمه توفيق سبحاني، تهران: موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1363، صص 23 ـــ 51.
3 ___ John Kingsley Birge, The Bektashi Order of Dervishes, London: Luzac & Co., 1965, pp. 33 ___ 45.
4 ___ R. Tschudi, »Bektashiyya« , The Encyclopaedia of Islam, Leiden: E. J. Brill, 1960, Vol. I, P. 1162.
5 ___ Brige, Ibid, pp. 57 ___ 58.
6 ___ Spandoni ] Spandugino[  (d. 1511)
7 ___ Menavino
8 ___ Nicholas Nicholai
9 ___ bid, P. 70.
10 ___ bid, P. 46.
11 ـــ ينگي‎چريك، مركب از دو واژه «ينگي» و «چريك»، به معني «قشون نو» است. اعضاي نخستين ينگي‎چريكها را جوانان مسيحي منطقه بالكان تشكيل مي‏دادند كه به اسلام گرويدند و به خدمت حكومت عثماني درمي‎آمدند. ينگي‎چريك در سده‏هاي پانزدهم و شانزدهم ميلادي، به دليل رشادت در صحنه‏هاي نبرد، احترام و شهرت فراواني به دست آورد و به عنوان يك نهاد سياسي نيز از نفوذ بسياري برخوردارگرديد. اين قشون از انضباط شديدي برخورداربود كه به سه رده تقسيم مي‏شد؛ رييس قشون «آقا» لقب داشت. شمار اعضاي اين قشون در اوج قدرت و شوكت عثماني، يعني در دوران سليمان قانوني، 12هزار نفر بود. از سده هفدهم ميلادي كه ضوابط سخت نخستين به كنار گذاشته شد؛ تعداد اعضاي زبده ينگي‏چريك به سرعت افزايش يافت و در نيمه سده هفدهم، به 50هزار نفر رسيد. به تبع كاهش انضباط و رشد  كمي، فساد و خودسري نيز در اين نهاد نظامي گسترش يافت.
12 ـــ در سده پانزدهم و اوايل سده شانزدهم ميلادي، در ميان شيوخ اهل تصوف آن عصر، شيخ صفي‏الدين اردبيلي (متوفي 735 ق/ 1334 م) نياي خاندان صفوي، بيشترين نفوذ معنوي را در مردم آناتولي داشت. اعتبار شيخ صفي تا بدانجا بود كه گفته مي‏شود در فاصله سه ماه و تنها در يك مسير 13هزار نفر از آسياي صغير به زيارت او رفتند. (Birge bid, p.64.)
13 ___ bid, p. 67.
14 ___ bid, p. 69.
15 ـــ [جوزف] هامر پورگشتال، تاريخ امپراتوري عثماني، ترجمه ميرزا زكي علي‏آبادي، تهران: زرين، چاپ اول، 1367، ج 2، صص 999 ـــ 1000.
16 ___ F.W. Hasluck, Christianity and Islam under the Sultans, Oxford: 1929, Vol. I, P. 163.
17 ـــ بنگريد به: عبدا‎لله شهبازي، زرسالاران يهودي و پارسي، استعمار بريتانيا و ايران، ج 2، ص 304.
18 ـــ بكتاشيها براي شاه اسماعيل اول احترام فراوان قايل‏اند؛ اشعار تركي شاه اسماعيل، كه با تخلص «خطايي» سروده شده؛ در ميان ايشان طرفداران بسياري دارد و نام وي را در زمره شعراي بكتاشي ذكر مي‏كنند. برخي نام خطايي را از «خطا» مي‏دانند و آن را به توبه شاه اسماعيل نسبت مي‏دهند كه از خطاهاي خود استغفار كرد و اين تخلص را برگزيد. بكتاشيها اين خطا رابه توبه از تعلقات قبلي و گرايش او به طريقت بكتاشي نسبت مي‏دهند. يوسف ضيابيگ در سفر خود در روستاهاي علوي‏نشين آناتولي و روستاهاي تختاجي در ازمير، درمي‏يابد كه اشعار خطايي محبوب‏ترين اشعار در ميان توده مردم است. (Brige, ibid, pp. 66 ___ 68.)
19 ـــ فرقه بكتاشي به دو گروه رقيب تقسيم مي‏شود كه در دوران عثماني رهبران هر دوگروه، در روستاي حاجي بكتاش ـــ از توابع قيرشهر ـــ مستقربودند. در راس يك گروه فردي با عنوان «چلبي» قراردارد كه خود را از اعقاب جسماني حاجي بكتاش (بل اولاده) و رهبر مشروع فرقه مي‏داند. گروه پرشمارتر بكتاشيها معتقدند كه حاجي بكتاش داراي فرزند جسماني نيست. آنان از رهبراني به نام «دده» پيروي مي‏كنند كه فرزند معنوي حاجي بكتاش (يل اولاده) به شمار مي‎رود.
20 ___ Brige, ibid. p. 74؛ Anthony Weir. “The Bektashi Order of Dervishes”, http:// www. Beyond ___ the pale. Co. Uk/albanian4. htm.
21 ـــ جان برج، تعداد كشته‎هاي ينگي‎چريك در استانبول را 4000 نفر مي‏داند و مي‏افزايد كه هزاران ينگي‎چريك نيز در ساير شهرهاي عثماني به قتل رسيده‏اند. محمود دوم ودولتمردان او كه گويي بر بزرگترين قشون دشمن ظفر يافته‎اند، اين حادثه شوم را ميمون و فرخنده شمرده و آن را «واقعه خيريه» ناميدند و اسعد افندي، ـــ مورخ دربار ـــ مامور شد كه تاريخ اين حادثه را بنگارد. كتاب او به‎نام اس ظفر، به سال 1827 در استانبول به چاپ رسيد. تلقي مردم از كشتار ينگي‎چريكان به گونه‏اي ديگر بود. ويكتور فونتانيه، جغرافيدان فرانسوي كه در سال 1826 در استانبول حضور داشت، ابراز همدردي و علاقه مردم به ايشان را مشاهده كرده، مي‏نويسد: «مردم با ينگي‎چريكها همدردي مي‏كردند. آنها به طور غريزي احساس مي‏كردند كه تنها پناه ايشان در مقابل قدرت مطلقه از ميان رفته است؛ آزادي آنها از دست رفته و ساليان سال، طول خواهد كشيد تا منافع تمدن بتواند اين ضايعه را جبران كند.»
22 ___ Brige, ibid, pp. 77 ___ 78.
23 ـــ بكتاشيها مدعي بودند كه در سراسر مملكت عثماني داراي تكيه هستند؛ فاصله هر تكيه با تكيه بعدي تنها شش ساعت راه است و مي‏توان در سراسر عثماني سفر كرد و شب را در تكيه‎اي آرميد. (ibid, p. 83)
24 ـــ در اوايل سده نوزدهم ميلادي، زماني كه سليم سوم به سلطنت رسيد، فرقه بكتاشي مالكيت بخش مهمي از معادن نمك عثماني را در دست داشت واز اين راه، درآمد هنگفتي نصيب آن مي‏شد.
25 ___ ibid. p. 15.
26 ___ Weir. ibid.
27 ـــ براي آشنايي با فرقه دونمه بنگريد به: شهبازي، زرسالاران، ج 2، صص 331 ـــ 357.
28 ـــ همان ماخذ،‌ص 348.
29 ـــ مسيح دروغين يهودي كه به اسلام گرويد و به همراه او، گروهي بسياري از يهوديان به ظاهر مسلمان شده و فرقه دونمه را بنيان نهادند. اعضاي فرقه دونمه از طريق نفوذ در نهادهاي سياسي عثماني، نقش مهمي در فروپاشي و انحلال رسمي عثماني و تاسيس جمهوري تركيه ايفاكردند. هم‎اكنون، اعضاي فرقه دونمه بخش مهمي از اليگارشي حاكم بر تركيه را تشكيل مي‏دهند.
30 ___ Gershom Scholem. Sabbatai Sevi: The Mystical Messiah, Princeton University Press, 1978, pp. 631 ___ 632.
31 ـــ براي آشنايي با كاباليسم بنگريد به: شهبازي، زرسالاران، ج 2، صص 243 ـــ 307.
32 ___ Avraham Elqayam ] Ibrahim al ___ Qaim[
33 ___ Reb Yakov Leib Hakohain, “A critical Re ___ Assessment of Sabbatai Zevi”: http:// www.donmeh ___ west.com/re ___ evaluation. Shtml.
34 ـــ بنگريد به: شهبازي، زرسالاران، ج 2، ص 342.
35 ـــ در سالهاي پيش از جنگ دوم جهاني، هرمن برنشتاين H erman Bernstein در ارتباط با شاه زاغ ـــ پادشاه آلباني ـــ در آلباني حركت مرموزي را پيش مي‏برد. برنشتاين در مقاله خود به نام «يهوديان آلباني» (Jewish, Daily Bulletin, April 17 and 18, 1934) آلباني را از معدود كشورهاي  اروپايي خواند كه در آن پيشداوريهاي ضديهودي وجودندارد. تا قبل از اشغال آلباني، شاه زاغ و هرمن برنشتاين، صدها يهودي مهاجر از اتريش و آلمان را در تيرانا و ديگر شهرهاي آلباني اسكان دادند و در زمان اشغال نيز، مقامات ايتاليايي پذيرفتند كه اين يهوديان در آلباني باقي بمانند. بنابراين، جمعيت يهوديان آلباني در دوران جنگ دوم جهاني افزايش يافت. در سال 1991 بخش مهمي از يهوديان آلباني به اسراييل مهاجرت كردند، بنگريد به:
Haroey Samer, “Rescue in Albania”: http://www. Juedisches ___ archiv ___ chfrank. De/kehilot/albania/alban ___ resc.htm
36 ___ bid
37 ___ Berat
38 ___ ibid
39 ___ Birge, ibid, p. 79.
40 ___ Charles Macfrlane, Turkey and its Destiny, London: John Murray, 1850, vol. I, pp. 496 ___ 507.
41 ___ Brige, ibid, p. 79.
42 ___ Robert Freke Gould, The History of Freemasonry, ] 1885[  London: Caxton Publishing Company, Vol. VI, p. 322.
43 ___ Albert G. Mackey, Encyclopedia of Freemasonry, New York: Macoy Publishing and Masonic Supply Company, 1966, Vol. 2, p. 1061.
44 ـــ حسن حلاق، نش يهود و قدرتهاي بين‏المللي در خلع سلطان عبدالحميد از سلطنت، ترجمه حجت‏الله جودكي و احمد درويش، تهران: موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1380، ص 80 (زيرنويس).
45 ___ Brige, ibid, pp. 162 ___ 166.
46 ___ Lucy Garnett, Mysticism and Magic in Turkey, London: 1912, p. 73.
47 ___ Brige, ibid, pp. 80.
48 ___ ibid.
49 ___ bid, p. 81.
50 ___ bid, p. 82.
51 ___ bid, p. 83 ___ 85.
52 ___ bid, p. 16.
53 ___ Ahmed Bey Zogolli ] king Zog[
احمدبيگ زاغولي از سران قبايل آلباني بود كه در سال 1924 رييس‎جمهور و ديكتاتور آلباني شد و در سال 1928، سلطنت اين  كشور را به دست گرفت. او به طريقت بكتاشي گرايشي داشت و به شاه زاغ معروف بود. (زاغ واژه فارسي و به معني نوعي كلاغ است.) در سال 1939 ارتش موسليني آلباني را اشغال كرد و زاغولي به يونان و سپس به بريتانيا پناهنده شد.
54 ___ ibid, p. 85 ___ 86.
در سال 1967، كه حكومت كمونيستي آلباني مذهب را غيرقانوني اعلام كرد، 75درصد مردم اين كشور مسلمان بودند، 15درصد مسيحي ارتدوكس و 10درصد مسيحي كاتوليك. 85درصد جمعيت مسلمانان، سني حنفي مذهب و 15درصد بكتاشي بودند.
55 ___ Baba Rexheb (1901 ___ 1995).
56 ___ “Baba Rexheb: Albanian Bektashi Leader”: http://www. Frosina. Org/infobits/baba.shtml.
57 ___ “Alabania”, Microsoft Encarta Reference Library 2003.

سوتيترها
سرآغاز فرقه بكتاشي، به عنوان يك طريقت منسجم و سازمان‏يافته، به اوايل قرن دهم هجري و به فردي با نام بالم سلطان (متوفي 1516م) مي‏رسد كه در ميان بكتاشيان به «پير ثاني» معروف است.

برخي منابع عثماني و بكتاشي، پيدايش قشون ينگي‎چريك را به زندگي حاجي بكتاش مربوط مي‏دانند.10  اين ادعا، نمي‎تواند صحت داشته باشد زيرا موجوديت قشون ينگي‎چريك در نيمه دوم سده چهاردهم ميلادي آشكار گرديد؛ يعني يك قرن پس از حاجي بكتاش كه قبل از سال 1295 م درگذشته بود.

مهمترين شورش بكتاشيها، بيش از يك دهه پس از جنگ چالدران در سال 933 ق (1527 م) در ولايت قرامانيه رخ داد. رهبري اين شورش را فردي به نام قلندر چلبي بر عهده داشت كه خود را از تبار حاجي بكتاش مي‏خواند.

در سده‏هاي هفدهم و هجدهم ميلادي، طريقت بكتاشي به تدريج گسترش يافت و به دليل تعلقات شيعي علويان آناتولي و ميراث جنبش صفوي، در آستانه قرن نوزدهم مبدل به بزرگترين فرقه اهل تصوف در قلمرو عثماني گرديد.

يهوديان مخفي مستقر در عثماني، قبل و بعد از پيدايش فرقه دونمه،27 طريقت بكتاشي را ابزاري مناسب براي تاثيرگذاري بر سياست عثماني و به ويژه سلطه بر ينگي‎چريكان يافتند. آنان از طريق نفوذ در فرقه بكتاشي، به تدريج قشون ينگي‎چريك را به سوي نابودي و انحلال نهايي سوق دادند.

اندكي بعد، امپراتوري عثماني در مسير فروپاشي قرارگرفت واعضاي فرقه بكتاشي از اين فرصت بهره جسته؛ «به درون ساختار سياسي عثماني نفوذ كردند؛ سلطه خود را بر دستگاه اجرايي گستردند و از اين طريق به نوعي كودتاي بدون خونريزي دست زدند.»

از نيمه قرن نوزدهم، طريقت بكتاشي، به شكل يك فرقه مخفي شبه‏ماسوني گسترش يافت و در نهادهاي عالي عثماني نفوذ كرد. به نوشته لوسي گارنت، بسمه سلطان ـــ همسر عبدالمجيد اول ـــ رسيدن به مقام شامخ همسري سلطان را مديون تبرك سنگي مي‏دانست كه در تكيه بكتاشيها قرار داشت.

اقتدار فرقه بكتاشي در نيمه دوم سده نوزدهم را مي‎توان از وسعت املاك آن نيز حدس زد. برخلاف مصادره املاك فرقه بكتاشي در سال 1826؛ اين فرقه در اوايل سده بيستم 362 قريه را در تملك داشت كه درآمد آن ميان دو رهبر رقيب فرقه ـــ دده و چلبي ـــ تقسيم مي‏شد.
فرقه بكتاشي در فروپاشي دولت عثماني نقش موثري داشت و به اين دليل، تا مدتها پس از استقرار جمهوري تركيه؛ اميد آن مي‎رفت كه برخلاف ساير فرقه‎هاي دراويش منحل نشود. حتي، برخي مدعي بودند كه بكتاشي‏گري به ايدئولوژي رسمي جمهوري تركيه بدل خواهدشد.