ارض موعود! پروژة سرّي صهيونيسم و مرزهاي اسرائيل بزرگ

در اين باره نقشهاي كه بيش از همه مورد قبول واقع گريده و وسعت سرزميني آن را مشخّص ميسازد، توسط اسرائيل شاهاك در كتاب «تاريخ و دين يهود و سنگيني سه هزار ساله» چنين توضيح داده ميشود:
ارض موعود بر روي گسترة هفت كشور واقع شده در حدّ فاصل نيل تا فرات، از دشتهاي «تورس»1 تا كرانههاي حوزة رود «مراد» (عجزمندي) واقع در شمال شرقي «تركيه» و در جنوب از خطّ «عقبه» تا «بصره» ترسيم شده است. چشم پوشي از آن به هيچ وجه ممكن نيست. اين يك پيمان است و تا تحقّق آن(تلاشها) ادامه خواهد يافت.
تئودور هرتزل
تغيير ماهيّت، خواستة صهيونيسم سياسي كه عموماً در صدد ايجاد دولت كشوري براي يهوديان (عموماً اشكنازي) آن هم در هر جاي دنيا بود، با خواستة صهيونيسم كابالايي كه خواستار استقرار در سرزمين فلسطين و بر پايي دولت بزرگ اسرائيل يا همان ارض موعود است!، دو خواستة متفاوت براي دو جريان يهودي اشكنازي و سفاردي كابالائيست بوده و هست.
به رغم نظر بعضي از منابع دربارة منشأ و مقطع تاريخي سر بر آوردن ايدئولوژي صهيونيسم در قرن نوزدهم میلادی اين آرمان ريشه در باورهاي قوميّتگرايانة كابالائيستهاي يهودي داشته و داراي عمري بسيار طولانيتر است؛ بهطوري كه بر اساس شواهد و مدارك تاريخي، باور قومي آرزوي بازگشت به سرزمين موعود نه به قرن نوزدهم ميلادي كه اوّلين بار در «مراسلات خزري» در اواسط قرن دهم ميلادي، بين حسداي ابن شپروط1 صدر اعظم يهودي خليفه عبدالرّحمان سوم در «قرطبه» و يوسف شاه خزران در منطقة «قفقاز» و كرانههاي غربي درياي «مازندران» عنوان گرديده است. 2
او در يكي از اين مراسلات، آرزوي خود را چنين بازگو ميكند:
به من اطّلاع دهيد، آيا شما خبري از (تاريخ احتمالي) معجزة آخر (ظهور مسيح) داريد، كه ما سرگردان از كشوري به كشوري ديگر، انتظار او را ميكشيم و متفرّق و تحقير شده، مجبوريم به آنهايي گوش بدهيم كه ميگويند: هر ملّتي سرزمين خودش را دارد و تنها شما هستيد كه حتّي ساية يك كشور را هم در اين دنيا نداريد... 3
پس از آن نيز بار ديگر در قرن دوازدهم ميلادي در ميان خزران، جنبشي ايماني به ظهور مسيح(ع) و تلاشي براي ايجاد يك جهاد يهودي، با هدف تصرّف مسلّحانة «فلسطين» به راه افتاد. محرّك اين جنبش يك يهودي خزري به نام سليمان بن دوجي4 يا روحي5 يا روي6 بود كه پسرش مناحيم و يك دبير فلسطيني در اين زمینه به او كمك ميكردند. آنان به تمامي يهوديان دور و نزديك نامه نوشتند و گفتند:
زمان آن رسيده است كه خداوند ملّت خودش، اسرائيل را از همة سرزمينها در شهر مقدّس اورشليم جمع كند. سليمان بن دوجي همان اليزه 7 است و پسرش همان مسيح. 8
اين ندا بيشتر متوجّه جوامع يهودي خاورميانه بود و به نظر ميرسيد كه با موفّقيت چنداني نيز روبهرو نگرديد؛ امّا قسمت بعدي اين حركت بيست سال بعد و زماني كه مناخيم خود را داوود الروي خواند و لقب مسيح گرفت، اتّفاق افتاد. با اينكه جنبش از خزران شروع شد ولي به زودي به كردستان انتقال يافت و در آنجا داوود نيروي قابل ملاحظهاي، احتمالاً از يهوديان محل كه توسط خزرها تقويت شده بودند، گرد آورد و موفّق شد تا دژ مهمّ نظامي «امادي» واقع در شمال شرقي «موصل» را به تصرّف خويش در آورد؛ امّا با قتل او توسط پدرخواندهاش اين جنبش ناتمام ماند.
امّا عملياتي شدن آرزوي بازگشت به سرزمين موعود به سالهاي آغازين قرن شانزدهم ميلادي باز ميگردد. سالهايي كه قومگرايان يهود به دليل ترس از اضمحلال قومي به تدوين و آماده سازي طرحي اقدام نمودند كه بعدها به طرح مسيح موسوم گرديد و مبناي تلاشهاي بسيار گستردهاي قرار گرفت. اين طرح توسط يهوديان كابالائيست «اسپانيا» (سفارد) كه در تمامي اركان شاه نشينهاي اروپايي از جمله اسپانيا رسوخ نموده و مقامات مهمّي را در اختيار داشتند، آماده گرديد. اوّلين مرحلة آن با به راه انداختن انگيزسيون عليه يهوديان اسپانيا توسط يهوديان كابالائيست آغاز گرديد. نقطة پايان آن نيز بازگشت به فلسطين و برپايي دولت يهود با هدف ساخت مجدّد «معبد سليمان» و بازگشت مسيح و تشكيل دولت جهاني يهود تعيين شده بود!9
به اين ترتيب ملاحظه ميگردد كه عمر دو ايدئولوژي سياسي و ايماني بازگشت به «ارض موعود» تحت عنوان صهيونيسم سياسي ( اشكنازي) و صهيونيسم كابالائي (با منشأيي سفاردي) به قرنها پيش باز ميگردد.
ايدئولوژي صهيونيسم سياسياي كه توسط هرتزل عنوان گرديد، در ابتدا مانيفست جنبشي بود با هدفي محدود و تلاشي براي برپايي دولت كشوري به عنوان وطن يهوديان (عموماً اشكنازي) آن هم در هركجاي دنيا كه باشد! امّا اين خواسته به ناگاه به ايدة بازگشت به فلسطين تغيير يافت؛ موضوعي كه هيچگاه و توسط هيچ منبعي اعمّ از يهودي و غير يهودي دربارة آن توضيحي داده نشد! امّا ميتوان گفت كه علّت تغيير آرمان هرتزل از كشوري يهودي در هركجاي دنيا به سرزمين فلسطين و نه جاي ديگر با هدايت و فشار كابالائيستها انجام پذيرفته بود. اين اختلاف آرماني هرچند كه براي سالياني علني نگرديد؛ امّا بعدها به خطّ گسل دو جريان يهودي اشكنازي و سفاردي كابالائيست تبديل شد، امري كه در حال حاضر نيز در جامعة امروز اسرائيل به عنوان عامل روياريي ـ نه چندان پنهان ـ سفارديها و اشكنازي سر برداشته است.
بازگشت به ارض موعود
خاخام جوزف گدآلياه خاوسنر در كنگرة يهوديان آمريكا / ماه ميسال 1948 م. ميگويد:
من معتقدم كه مردم (يهودي) بايد براي مهاجرت به فلسطين تحت فشار قرار گيرند. اين يك برنامة جديد نيست. اين رويه قبلاً و در گذشتة نزديكي نيز اعمال گرديده بود. بايد يهوديان دنيا براي عزيمت و استقرار در فلسطين قانع گردند. براي عملي ساختن اين طرح بايد به جاي تغيير سياست جامعة يهودي و آسوده خاطرسازي يهوديان بدون سرزمين، آنها را در سرزمينهاي محلّ اقامت آنان تا حدّ ممكن دچار سختي و مشقّت نمود. در فرايند اين امر، سازماني چون هاگانا كه يهوديان را دچار نگراني كند، ميتواند به وجود آيد. بايد رفاه و راحتي به وجود آمده (براي يهوديان) كاهش يابد. در مورد اينكه يهوديان خارج از اسرائيل چه بايد بكنند، نبايد از آنها سؤال شود، چيزي كه بايد به آنها گفته شود اين است كه آنها مردمي بيمار هستند.10
يكي از جانفرساترين مراحل طرح مسيح، عملياتي نمودن پروژة بازگشت (يهوديان) به سرزمينهاي مقدّس بود. ما شاهد عملي شدن اين پروژه با حمايت مسيحيان صهيونيست و بازي باكارتهايي همچون نازيها بوديم. موفّقيت حاصل از پروژة بازگشت (يهوديان) به سرزمينهاي مقدّس را بايد تشكيل دولت اسرائيلي تلقّي نمود. همانند پيشگويي هرتزل در سال 1896 م. دربارة اينكه طيّ پنجاه سال (آتي) دولت يهودي تشكيل خواهد شد.
تشكيل دولت اسرائيل در چارچوب طرح مسيح، پيشرفت بزرگي محسوب ميشد. كابالائيستها عنوان طرّاحان اصلي «طرح مسيح»، تشكيل دولت يهود را به عنوان نشانهاي بزرگ در جهت تحقّق طرح، تبليغ نموده و تشكيل اين دولت كوچك را به مثابه «آغاز روند آمدن مسيح» پذيرا شده بودند. هايريش كاليشیر11 يكي از نظريّهپردازان بازگشت يهوديان به اسرائيل اعلام داشته بود كه استقرار تعداد زيادي از يهوديان در سرزمينهاي مقدّس (اشغالي) شرط آمدن مسيح است. به زعم كاليشير متعاقب اين امر استيلاي يهوديان بر قدس و ساخت مجدّد معبد سليمان امري لازم بوده و پس از به اجرا در آوردن اين مأموريت است كه مسيح بر زمين فرود خواهد آمد.
بن گوريون نيز به عنوان اوّلين رئيس جمهور از لحظهاي كه قدرت را در دست گرفت، هر شيوهاي را براي افزايش كوچ يهوديان به سرزمينهاي اشغالي آزمود. وي به هنگام ديدار يك گروه از مسيحيان صهونيست آمريكايي از اسرائيل در روز 31 آگوست سال 1949 م. طيّ سخنرانياي چنين گفت:
به رغم محقّق شدن رؤياي تشكيل دولت يهوديان، هنوز در اوّل راهيم. بخش بزرگي از ملّت يهود هنوز در خارج از اسرائيل هستند. در حال حاضر در اسرائيل فقط 900 هزار يهودي وجود دارد. در آينده بايد كلّية يهوديان دنيا در اسرائيل استقرار يابند. ما پدران و مادران را براي آوردن فرزندانشان به اينجا (سرزمين اشغالي) فرا ميخوانيم، اگر آنها نيز در اين باره ياري نكنند، ما خود جوانها را به اسرائيل خواهيم آورد؛ امّا اميدواريم كه نيازي به اين كار نباشد.13
در حقيقت طرح بن گوريون طرح باز گردانيدن يهوديان به سرزمينهاي اشغالي از طريق اعمال زور بود. اين شيوه در فرايند همكاري نازيها و صهيونيستها به اجرا در آمد. متعاقب اين شيوه اقدام موفّق، تعداد قابل توجّهي يهودي به فلسطين اشغالي منتقل گرديد.
بدين ترتيب دولت اسرائيل از تاريخ تأسيس خود به عنوان بخش مهمّي از فرايند آمدن مسيح تلقّي گرديد. تشكيل اين دولت، يكي از دستآوردهاي تلاشهاي صدها سالة كابالائيستها بود؛ چرا كه دست يازي «طرح مسيح» به هدف نهايي خود، يعني آمدن مسيح و ايجاد دولتي جهاني تحت سيطرة يهود به پايتختي قدس به واسطة اين دولت محقّق ميگردد. به عقیدة كابلائيستها، اسرائيل به منزلة هستة مركزي امپراتوري بزرگي به حساب ميآيد كه توسط مسيح بنيان گذاشته خواهد شد. به همين دليل نيز هدف اصلي دولت اسرائيل از اوّلين روز برپايي خود تاكنون، محقّق ساختن طرح مسيح بوده است. دولت يهودي همچنين محقّق ساختن باقي ماندة پيشگوييهاي مربوط به طرح مسيح را به عنوان هدف بنيادي خود پذيرفت.
مرزهاي سرزمين موعود
خداوند به موسي فرمود كه به قوم اسرائيل اين چنين دستور بدهد: «هنگامي كه به سرزمين كنعان، كه من آن را به شما ميدهم، داخل شديد، مرزهاي شما از اين قرار خواهد بود:
قسمت جنوبي آن از بيابان صين در امتداد مرز اَدوم خواهد بود. مرز جنوبي آن از درياي مُرده در شرق شروع شده، به طرف جنوب از گردنة عقربها، به سوي بيابان صين ادامه مييابد. دورترين نقطة مرز جنوبي، قادش برنيع ميباشد. از آنجا به طرف حصرادار و عصمون و از آنجا تا وادياي در مرز مصر پيش رفته، به درياي مديترانه ختم ميشود.
مرز غربي شما، سواحل درياي مديترانه ميباشد.
قسمت شمالي از درياي مديترانه شروع شده، به طرف مشرق تا كوه هور ميرسد و از آنجا تا گذرگاه حمات ادامه يافته و از صدد و زفرون عبور كرده، انتهاي آن حصر عينان است.
مرز شرقي شما، از حصر عينان شروع شده تا شفام ميرسد.
بعد به طرف جنوب به ربله، در سمت شرقي عين ادامه مييابد. از آنجا ادامه يافته، به طرف جنوب و بعد به جانب غرب ادامه داشته تا دورترين نقطة جنوبي درياچة جليل ميرسد.
سپس در امتداد رود اردن، به درياي مرده ختم ميشود. اين مرزهاي چهارگانه شماست.»14
از قلمرو توراتي واگذار شده به قوم اسرائيل، در تورات و كتب مختلف مندرج در آن مثل «سفرخروج»، «تكوين»، «تثنيه»، «اعداد»، كتابهاي «يوشع»، «اشعيا»، «لاويان»، «ارميا» و «حزقيال»، تحت عناويني چون «دياركنعان»، «ديار غربت»، «سرزمين شير وعسل» و «سرزمين بزرگ و خوب» نام برده شده است. با اين حال در عهد «عتيق» عبارت «ارض موعود» از همه شناخته شدهتر است.
مرزهايي كه براي ارض موعود در تورات مشخّص گرديده است و اينكه اين مرزها كدام سرزمينها و كشورهاي عصر حاضر را در بر ميگيرد، بسيار قابل تأمّل و حائز اهمّيت است. در اين باره نقشهاي كه بيش از همه مورد قبول واقع گريده و وسعت سرزميني آن را مشخّص ميسازد، توسط اسرائيل شاهاك در كتاب «تاريخ و دين يهود و سنگيني سه هزار ساله» چنين توضيح داده ميشود:
در جنوب، تمامي شبه جزيرة سينا و به ضميمة آن بخش بزرگي از مصر شمالي كه تا قاهره امتداد مييابد، در شرق، تمامي اردن، بخش شمالي عربستان، تمامي كويت، بخش بزرگي از عراق.
در شمال، لبنان، تمامي سوريه، بخش وسيعي از منطقة جنوب شرقي تركيه كه تا درياچة وان امتداد مييابد و در غرب، قبرس، يكي از نوشتههاي مبتني بر مرزهاي توراتي ارض موعود است.
اين مرزها تحقيقات و پژو هشهاي بسيار گستردهاي از سوي صهيونيستها و همين طور محافل مسيحيان صهيونيست انجام پذيرفته و اطلسها، كتابها و مقالات زيادي با حمايت دولت صهيونيستي در حال توليد بوده و مرزهاي ياد شده به صورتي هدفمند در مدارس رژيم صهيونيستي آموزش داده ميشود.
اين در حالي است كه توسعهطلبي و امپرياليسم صهيونيستي كابالائيستي و طرح ادّعاهاي ايجاد سرزميني يهودي، سر لوحه و راهنماي عمل سردمداران اشغالگر قدس شريف و سرزمين فلسطين بوده است؛ طرح پيشنهاد اتّخاذ سياستي عملي در قبال «مرزهاي توراتي اسرائيل» از سوي آريل شارون، در كنگرة حزب «ليكود» در ميِ سال 1993 م. يكي از نمونههاي بارز وعيني اين موضوع است. هر چند كه اين موضوع از نقطه نظر واقعگرايانه، مورد مخالفت حزب ليكود و ساير احزاب قرار گرفت؛ امّا همة آنها با اصل و بنيان اين موضوع موافق بوده و هستند.
جغرافياي ارض موعود همچنين از جانب جريانها و سازمانهاي كابالائيست و بنياد گرايي همچون گوش امونيم كه از جمله جريانها ي ديني بسيار با نفود محسوب ميشوند، مورد قبول و حمايت گسترده بوده و هست.
ورود پارانوياي اسرائيل بزرگ به سياستهاي خاورميانه
شايد اوّلين ژست سياسي در قبال اسرائيلياني كه بر اساس آمورزههاي توراتي و انجيلي، حركتها و اقداماتي پنهاني را در راستاي دست يازي به ارض موعود آغاز نموده بودند، از جانب عبدالله العزيز، پادشاه وقت «عربستان» در دهة 40 ميلادي اتّخاذ شد. وي در سال 1937 م. در نامهاي كه براي يك ديپلمات بازنشستة انگليسي به نام H.R.P Dickson
نگاشت، يادآور شد كه يهوديان درصدد به دست آوردن تمامي سرزمنهايي هستند كه تا نزديكيهاي مدينه امتداد دارد.13
چرا تا مدينه؟ زيرا يهوديان تا ظهور اسلام در مدينه زندگي ميكردند و با آمدن پيامبر اكرم(ص) و اتّخاذ مواضع منافقانه و تهديد دولت اسلامي مدينه از جانب آنان، توسط پيامبر(ص) از آن سرزمين رانده شدند!
جمال عبدالنّاصر، رئيس جمهور مصر نيز در سال 1964 م. اعلام داشته بود كه (ايده و باور) اسرائيل بزرگ، تمامي خاورميانه را در بر خواهد گرفت. وي در سال 1965 م. نيز خاطرنشان ساخت كه اين طرح با ادامة توسعه طلبانه از «نيل» تا «فرات» نيز متوقّف نخواهد شد و «مكّه» و مدينه را نيز شامل خواهد شد. او همچنين به اين سخن دايان كه اعلام داشته بود: قدس را تصرّف كرديم و هدف ما پس از اين يثرب و بابل است، استناد كرد.
مناخيم بگين نيز در رابطه با حدود و گسترة سرزميني ارض موعود اعلام داشته بودكه دولت اسرائيل همان گونه كه در تورات پيشبيني شده است، شامل عراق، سوريه، تركيه، عربستان سعودي، مصر، سودان، لبنان، اردن وكويت است؛ امّا كسي كه مسئلة اسرائيل بزرگ را به عرصة بين المللي كشاند اظهارات حافظ اسد، رئيس جمهور فقيد سوريه در سال 1985 م. بود. وي ادّعا نمود كه موشه دايان، وزیر دفاع اسرائيل در سال 1967 م. پس از اشغال تپّههاي «جولان» و به هنگام بازديد از منطقه (خطاب به سربازان رژيم صهيونيستي)گفته بود: نسلهاي گذشته، اسرائيل را به مرزهاي 1948 م. رسانيد؛ ما نيز مرزها (ي اسرائيل) را به مرزهاي سال 1967 م. رسانيديم؛ شما نيز اسرائيل بزرگ را كه گسترهاي از نيل تا فرات است، محقّق خواهيد ساخت.
يك روزنامهنگار عراقي نيز گفتههاي ياد شده را با كمي تفاوت چنين نقل كرده بود: دايان گفته بود كه ما قدس را گفتيم و حال، هدف ما يثرب و بابل است. روزنامه نگاران ديگري نيز به نقل از مناحيم بگين، نخست وزير بعدي رژيم صهيونيستي نقل نموده بودندكه گفته بود: همان گونه كه در انجيل پيشبيني شده است، دولت اسرائيل كشورهاي عراق، سوريه، تركيه، عربستان سعودي، مصر، سودان، لبنان، اردن وكويت را در بر ميگيرد.
اسد و ژنرال مصطفي بن تلّاس، وزير دفاع سوريه همچنين ادّعا نمودند كه در ورودي كنست (پارلمان رژيم صهيونيستي) نقشة برجستهاي وجود دارد كه گسترة سرزميني واقع از نيل تا فرات را نشان ميدهد. بر اساس گواهي عرفات اين نقشة برجسته 32 سال پيش، از ورودي كنست برداشته شد، امّا در سال 1989 م. پس از ديدار و مذاكرات بوش (پدر) و گورباچف در «مالتا» اين نقشه مجدّداً در ورودي كنست نصب شد.
نتيجة اين ديدار موافقت روسها با مهاجرت يهوديان «اتّحاد شوروي» به سرزمينهاي اشغالي بود. روزنامة «الاخبار» مصر طيّ مقالهاي در سال 1990 م.
مهاجرت يهوديان اتّحاد شوري به فلسطين را قدم بسيار مهمّي در جهت تحقّق اسرائيل بزرگ قلمداد نمود.
در سال 1998 م. نيز قذافي مرزهاي اسرائيل بزرگ را از اقيانوس «هند» تا «تنگة هرمز» و از «تنگة جبل الطّارق»
تا درياي «مديترانه» توسعه داد! او بعدها اسرائيل بزرگ را گسترة سرزمينياي عنوان نمود كه مركز آن «قاهره» بوده و از«پاكستان» تا اسپانيا و از تركيه تا «يمن» امتداد داشت. به اين ترتيب تحقّق اسرائيل بزرگ، تمامي كشورهاي اسلامي را از روي زمين محو ميكرد.
درسال 1991 م. يك روزنامة كويتي از اشغال كويت توسط عراق به عنوان بخشي از پروژة اسرائيل بزرگ نام برد.
ضميمه شدن بخشهايي از سرزمين ايران در قلمرو ارض موعود!
در سال 1985 م. ايران نيز كه هيچ گونه ارتباطي با موضوع ارض موعود نداشت در موضوع وارد گرديد؛ به اين ترتيب كه در يكي از چاپهاي كتاب «پروتكلهاي صهيون»، نقشهاي با عنوان «رؤياي صهيونيسم» انتشار يافت. در اين نقشه مصر، بخشهايي از سرزمين عربستان سعودي تا شهر مدينه، سوريه، عراق، كويت، مناطق نفت خيز ايران وجنوب شرقي تركيه در حالي نشان داده شده بودند كه اسرائيليان در آنها اسكان داده شده بودند.15 اين اقدام با توجّه به ظهور انقلاب اسلامي در ايران و برپايي نظام اسلامي ميتوانست نوعي تهديد از جانب امپرياليسم صهيونيستي عليه نظام نوپاي اسلامي ايران تلقّي شود؛ در عين حالي كه نشانگر اهمّيت اين مناطق كه از شمال غربي كشور تا جنوب غربي آن امتداد داشت و داراي اهمّيت اقتصادي، تاريخي، اعتقادي و فرهنگي براي مطامع توسعهطلبانة ائتلاف صليبي صهيوني بود، به حساب ميآمد. بدين ترتيب ارض موعود توراتي از مرزهاي تعيين شده براي آن در عهد عتيق فراتر رفته و به پروژة جهانخوارانه با ابعادي بسيار گسترده تبديل شده بود. ابعاد سرزمين دولت يهودي كه در سال 1890 م.
توسط تئودور هرتزل مطرح شده بود، از مرزهاي توراتي ارض موعود فراتر رفته و فلسطين، بين النّهرين، آفريقاي شرقي، شبه جزيرة سينا، «آرژانتين» و حتّي سرزمين «سيبري» را نيز در بر ميگرفت!
اسرائيل بزرگ و طرح خاورميانة بزرگ
كانداليزا رايس، وزير خارجة پيشين آمريكا در سپتامبر سال 2003 م. گفت: ما، نقشة 22 كشور مسلمان را تغيير خواهيم داد!
طرح اسرائيل بزرگ رفته رفته ابعاد جديدتري يافته است؛
به طوري كه مرزهاي آن با مرزهاي تعريف شده براي خاورميانة بزرگ بسيار بر هم منطبق است! مرزهاي اسرائيل بزرگ ديگر هيچ تناسبي با مرزهاي ارض موعود تورات نداشته و از چارچوب ايماني خارج گرديده و به طرح و برنامهاي توسعهطلبانه در راستاي سيطرهطلبياي جهاني تبديل گرديده است. دولت كشور مورد نظر صهيونيسم سياسي اكنون به دولتِ جهانيِ جريانِ صهيونيسمِ كابالائيستي تغيير ماهيّت داده است. به طوري كه مدّعيان اسرائيل بزرگ با ابعاد جهاني با داعيهداران ارض موعود توراتي كاملاً متغاير با يكديگرند. به راستي چه اتّفاقي در شرف افتادن است؟ آيا ميان تحوّلات جاري كه در گسترة سرزميني تعريف شده براي خاورميانة بزرگ و طرح دولت جهاني مورد نظر كانون سيطرة جهاني صهيونيسم كابالائيستي، نسبتي وجود دارد؟
طرح خاورميانة بزرگ در اصل چيزي متفاوت از طرح صلح و امنيّت پذيرفته شده توسط «كنگرة دجّالي شيطاني» آمريكا در سال 1957 م. كه در خاورميانه به «دكترين آيزنهاور» شناخته ميشود، نيست. پروژة خاورميانة بزرگ همان طرح توسعهيافتة خاورميانه است كه كشورهاي شمال آفريقا نيز به آن افزوده شده است. مرزهاي خاورميانة بزرگ در غرب «مراكش» و «موريتاني»، در شرق آسياي مركزي و «مغولستان»، در شمال «قفقاز» و تركيه و در جنوب از كشورهاي عربي جنوب خليج فارس تا سومالي را در بر ميگيرد.
اين پروژه، استراتژي تغيير ـ با ابعاد جغرافيايي، سياسي، حقوقي، علمي، آموزشي، اقتصادي، اجتماعي و امنيّتي جهان اسلام است. اين استراتژي زير مجموعة استراتژي قرن جديد آمريكا PNAC 16
است كه در سال 1997 م. توسط رونالد رامسفلد، ديك چني، پاول ولفوويتز، ريچارد پرل و ويليام كريستول نيوكانهاي سرشناس در انداخته شد.
نقشة مقايسهاي خاورميانه قبل از تغييرات و بعد از تغييرات
پروژة دمكراسي و خاورميانة بزرگ
كانون اجتماع صهيونيستهاي كابالائيست و محافل و مجامع سرّي و مخفي اجتماع كننده در آمريكا پروژهها و طرحهاي اجرايي مختلف و متعدّدي را براي تغيير ساختاري نظام جهاني و استقرار يك نظام كاملاً دجّالي و شيطاني تدوين نموده و آنها را به موقع اجرا گذاردهاند. خاورميانه با موقعيّت ژئواستراتژيك، اقتصادي، امنيّتي، سياسي و منابع عظيم انرژي خود موقعيّت بسيار ممتاز و تعيين كنندهاي رادر راستاي تحقّق اين نظام داراست. به همين علّت سناريوي تغيير بسيار گسترده از جانب كانون اتّحاد شيطاني ـ دجّالي ياد شده براي منطقة تدارك ديده شده كه محورهاي عمدة آن به قرار زير است:
1. ايجاد تغييرات لازم براي دست يابي به منابع انرژي موجود در منطقه با برنامههايي همچون جهانيسازي /گلوباليسم /تبديل منطقه به بازار آزاد و مناطق آزاد تجاري / اقتصاد بازاري /دمكراتيزاسيون/ حقوق بشر/ آزادي بيان و انديشه...؛
2. ايجاد و فعّالسازي و حمايت از سازمانها و مؤسّسات غير دولتي (NGO) از جانب آمريكا در كشورهايي كه بايد تحت كنترل و نظارت باشند. حمايت مالي و برنامهاي در قالب پروژة حمايت از NGOها و هدفمند كردن آنها در راستاي برنامهها و پروژههاي از پيش تعيين شده؛
3. استحالة اسلام و تبديل آن به اسلام دلخواه!، شخصيّتسازيهاي ديني و پديد آوردن جماعتها و طريقتهاي ديني و به دستگيري هدايت طريقتها و جماعتهاي موجود.
گفتني است كه هدف آنان از طرح عبارات و پروژههايي همچون اسلام ميانهرو و معتدل، گفتوگوي بين اديان و اتّحاد فرهنگها نيز همين است! بايد گفت كه تمامي كساني كه در اين پروژهها فعّال شدهاند دشمن اسلام و مسلمانانند؛
4. خَلق و فعّالسازي عناصر و فعّالان قومي و پديد آوردن مذاهب مختلف و متفاوت و ايجاد اختلافات و درگيري ميان آنان.
در حال حاضر طرح ريزي روياروييهاي خشونت بار و خونين مذهبي عراق و ايجاد رويارويي و درگيري عناصر قومي در تركيه، افغانستان و پاكستان، شاهد مثال مناسبي براي اين نظريّه است. گسترش درگيريهاي خشونت بار قومي و مذهبي در منطقه با اشتياق و شور وصف ناپذيري از سوي محافل صليبي صهيوني پيگيري شده و به آن دامن زده ميشود؛
5. حمايت و استفادة هدفمند از عوامل سياسي، رسانهاي و دانشگاهي در كشورهاي هدف، تدوين و آمادهسازي برنامه و كادرها و نيروهاي اجرايي احتمالي احزاب و شخصيّتهاي سياسي كه روي كار آمدن آنان قابل اعتنا باشد، در برنامة كار آنان قرار دارد. استفادة گسترده از رسانهها و محافل آكادميك و دانشگاهي موجود نيز در راستاي عملياتي نمودن پروژهها و برآورده ساختن خواستهها و اهداف كانون قدرت ياد شده قرار دارد؛
6. ايجاد ساختارهايي همچون دولتهاي خود مختار، فدراتيو و قابل كنترل در كشورها و مناطق مورد نظر. نقشة خاورميانة جديد در اين باره بسيار قابل توجّه و تأمّل است. سر برداشتن چندين كشور نوبنياد، كوچكسازي كشورها و بر پايي دولتهاي كوچك و به طور كلّي اعمال و ايجاد تغييرات موزائيكي خصوصاً در مورد كشورهاي داراي اهمّيت استراتژيك، مثالهاي واضح و روشني در اين باره به حساب ميآيند. اين امر هم اكنون در عراق در حال اجراست. آنان اجراي طرحهاي مشابهاي را نيز در ارتباط با پاكستان، ايران، سوريه و تركيه در دست اجرا دارند.
ماهنامه موعود شماره 127
پينوشتها:
1. Hardai Iden Shprut.
2. مراسلات خزري منبعي يهودي و در بردارنده مجموعه مراسلاتي است كه بين حسداي ابن شپروط صدر اعظم يهودي خليفه عبدلرحمان سوم و يوسف شاه خزران انجام پذيرفته است. تبادل اين نامهها ظاهرا به حدفاصل سالهاي 954 لغايت 961 ه م. باز ميگردد براي مطالعه بيشتر به كتاب قبيله سيزدهم نوشته آرتوركسلر ترجمه جمشيد ستاري مراجعه فرماييد.
3. قبيله سيزدهم / ص 73.
4. Solomon Ben Duji.
5. Ruhi.
6. Roy.
7. Elisee، جانشين پيامبر يهودي، الي (Elie) است كه به عربي اليصابات خوانده ميشود.
8. منبع پيشين ص 137.
9. براي مطالعه بيشتر به كتاب تاريخ ناگفته و پنهان آمريكا ؛به قلم نويسنده از انتشارات مراجعه فرماييد.
10. M. Lilient,What price Israel,pp. 194ـ195
11. Hirsch Kalischer.
12. Newyork Times,Desember,13,195.
13. Daniel Pipes,Imperial Israel: The Nil to Euphrates calommy,Middle East Qurterly ,March 1994.
14. سفر اعداد باب 34 آيات1ـ12.
15. http://www. haksozhaber. net/ sitesinden 31 Mayıs 2009.
16. Tht Projeject for The New American Century.