معرفى دايرةالمعارف جودائيكا
اين اثر حاصل سالها كار فشرده و متمركز پژوهندگانى يهودى از سراسر جهان است و تصويرى جامع از تمام جنبههاى زندگى و دانش يهودى تا روزگار حاضر ارائه مىكند. پديدآورندگان دايرةالمعارف يهوديان و غيريهوديان، هر دو، را مخاطب اين مجموعه مىدانند.
در اين نوشتار، ابتدا ساختار و پيشينه دايرةالمعارف و سپس، براى آشنايى بيشتر، چند نمونه از مدخلهاى آن بهاختصار معرفى شده است.
بخش نخست: آشنايى با ساختار دايرةالمعارف
در جلد نخست دايرةالمعارف جودائيكا (Index) ، اطلاعات جامعى درباره شكلگيرى اين دايرةالمعارف، محتويات آن، چگونگى رجوع به مدخلهاى آن و نيز اطلاعات ضرور ديگر آمده است. در اين جا، فشردهاى از اين مطالب را مطرح مىكنيم.
پيشينه دايرةالمعارفنويسى يهودى
سابقه دايرةالمعارفنويسى يهودى، به معناى نوين آن، به سالهاى آغازين سده بيستم برمىگردد. نخستين اثر كامل در اين زمينه، دايرةالمعارف يهودى (Jewish Encyclopedia) است كه در آغاز اين سده، در نيويورك، به زبان انگليسى منتشر شد. (آخرين جلد اين اثر، يعنى جلد دوازدهم، در سال 1906 انتشار يافت. ) وضعيت جهان يهوديت و معارف يهودى در اين اثر پيشگام گردآورى شد. با وجود اين، برخى از جنبهها در اين اثر ناديده گرفته شد و يا كماهميت جلوه داده شد، مثل جهان يهوديت اروپاى شرقى، قباله و حسيديسم، (1) زبان و ادبيات ييديش، (2) و زندگى و فرهنگ يهوديان در سرزمينهاى اسلامى. با اين همه، اين اثر يك دستاورد ماندگار و بىسابقه بود كه از بسيارى از مدخلهاى آن در دايرةالمعارفهاى بعدى استفاده شده است.
دايرةالمعارف يهودى روسى Yevreyskaya Entsiklopediya نيز پيش از جنگ جهانى اول در شانزده جلد منتشر شد. اين اثر داراى طرح و ويراستخوبى بود و به ويژه درباره موضوعات مربوط به يهوديت اروپاى شرقى اطلاعات جالبى ارائه مىكرد.
دايرةالمعارف دهجلدى عبرى اوتصرييسرائل Ozar Yisrael در سال 1924 به دست جى. دى. آيزنشتاين (3) منتشر شد. اين اثر با اين كه محدودتر و كوچكتر از كارهاى پيشين بود، در برخى حوزهها اطلاعات مفيدى را در اختيار مىنهاد.
پس از جنگ جهانى اول، به هنگام رواج دوباره تعاليم يهودى در آلمان، ياكوب كلاتزكين، (4) ايسمار البوگن (5) و ناحوم گلدمان (6) دايرةالمعارف جديدى به زبان آلمانى تدوين كردند. اين اثر در پى آن بود كه نتايج تحقيقات و رهيافتهاى عقلى دوره فترت و توقف را منعكس كرده، نواقص دايرةالمعارف يهودى را نيز برطرف كند. اين اثر، كه دايرةالمعارف جودائيكا نام گرفت، پيشرفتخوبى داشت، گرچه در زمان به قدرت رسيدن نازىها در آلمان، با موانع و مشكلات روبهرو شد. دهجلد از اين اثر (تا پايان حرف L ) منتشر شد و پس از آن، انتشار اين اثر مهم يهودى متوقف شد. دو جلد از ترجمه عبرى آن، به نام دايرةالمعارف اشكول Eschkol ، نيز منتشر شد ولى ادامه نيافت. همچنين بايد يادى كرد از اثر پنج جلدى فرهنگ يهودى (Juedisches lexikon) كه در سالهاى 1927 تا 1930 به ويرايش جورج هرليتص (7) و برونوكرشنر (8) منتشر شد. اين اثر مختصر براى مطالعات يهودى مفيد بود.
در سالهاى نخست جنگ جهانى دوم (1939-1943) ، دايرةالمعارف جامع يهودى (Universal Jewish Encyclopedia) به ويراستارى آيزاك لندمن (9) در دهجلد در ايالات متحده منتشر شد. اين اثر نشانه اهميت روزافزون يهوديت در آمريكا بود و به دستاوردهاى غيريهودى، به ويژه در تاريخ يهوديت آمريكا، اهميت مىداد. اين اثر مزاياى خوبى داشت، ولى كارى بىعيب و نقص نبود. افزون بر اين، در دوران تدوين آن، تغييرات مهمى رخ داد، و از اين رو، از سودمندى آن كاسته شد. همين اثر، اساس يك دايرةالمعارف دهجلدى به زبان اسپانيولى به نام دايرةالمعارف يهودى كاستلانا (Encyclopaedia Judaica Castellana) قرار گرفت كه در سالهاى 1948 تا 1951 در مكزيكوسيتى به چاپ رسيد. دستاورد عمده اين اثر عبارت بود از مدخلهاى مربوط به رشد يهوديت در آمريكاى لاتين.
پس از استقرار دولت اسرائيل، شركت انتشاراتى مسادا، (10) به سرپرستى خانواده پلى، (11) در اورشليم به انتشار دايرةالمعارف هبرائيكا (Encyclopaedia Hebraica) به زبان عبرى اقدام كرد. اين اثر نخستين دايرةالمعارف عمومى و جامع به زبان عبرى است و بر جنبههاى مختلف يهوديت تاكيد دارد.
گسترش دايرة المعارف جودائيكا
به مدت چندين سال، به ويژه از زمان وقايع مهم و ناگهانى در تاريخ يهوديت در دهه 1940، خلا يك دايرةالمعارف يهودى كاملا جديد، به ويژه به زبان انگليسى براى يهوديان انگليسىزبان، كه تقريبا نيمى از يهوديان جهان را تشكيل مىدادند، احساس مىشد. وانگهى، حمله و فشار نازىها بازماندگان گروه تدوين و ويرايش دايرةالمعارف جودائيكاى آلمانى را نوميد نكرد و ايشان مصمم بودند كه كار ناتمام انتشار اين اثر را به پايان رسانند. با اين همه، ايشان مىدانستند كه در اين دوران، فقط اندكى از يهوديان مىتوانند از يك اثر آلمانى استفاده كنند، و لذا ضرور دانستند كه در اين زمينه به تدوين اثرى به زبان انگليسى دستيازند. دكتر ناحوم گلدمان، آخرين بازمانده فعال گروه اصلى ويرايش دايرةالمعارف آلمانى، اشتياق وافرى به اين كار داشت.
از اين رو، در اواخر دهه 1950 دو طرح پيشنهاد شد: يكى تكميل دايرةالمعارف جودائيكاى پيشين، و ديگرى، انتشار يك دايرةالمعارف جديد به زبان انگليسى. اين دو طرح سرانجام درهم ادغام شد. در عين حال، ناشران دايرةالمعارف هبرائيكا درصدد بودند كه اين اثر را به زبان انگليسى عرضه كنند. مجموعه اين تمايلات، باعث انتشار دايرةالمعارف جودائيكا به زبان انگليسى شد.
در نخستين دوره كار، كه در ايالات متحده انجام مىشد، پرفسور بنتصيون نتانياهو، (12) ويراستار آن زمان دايرةالمعارف هبرائيكا، سمتسرويراستارى را عهدهدار شد. دفتر اصلى ويرايش در سال 1963 در فيلادلفيا داير شد. در سال 1965، پرفسور نتانياهو از اين سمت كناره گرفت و متعاقب آن، مركز ويراستارى به اورشليم منتقل شد. اورشليم در اين زمان، مركز بىرقيب مطالعات يهودى در جهان بود و بزرگترين محققان يهودى، از جمله پرفسور سسيل روث، (13) سرويراستار جديد اين اثر، در اين شهر اقامت داشتند.
در سال 1967، كار با جديت آغاز شد و پنجسال براى تكميل آن در نظر گرفته شد. براى اين كه كار در زمان مقرر به پايان برسد، بنا شد كه تقسيمات هرچه جزئىتر شود تا ويراستاران و نويسندگان بيشترى به آن بپردازند. محتواى دايرةالمعارف به بيستبخش اصلى و هر بخش نيز خود به بخشهاى فرعىاى تقسيم شد. برخى از بخشها دو يا سه قسمت داشتند، ولى برخى ديگر داراى قسمتهاى بيشترى بودند; مثلا بخش تاريخ 35 قسمت داشت و بخش مشاركتيهوديان در فرهنگ جهان داراى بيش از هفتاد قسمتبود.
پرفسور سسيلروث، سرويراستاردايرةالمعارف درسالهاى 1965 تا 1970.
دكتر گئوفرى ويگودر (14) به سمت جانشين سرويراستار منصوب شد و هر دستيار ويراستارى چند بخش را سرپرستى مىكرد. گروه ويراستارى عبارت بود از دستياران ويراستار، يعنى پرفسور لوئيس رابينوويچ، (15) پرفسور رافائل پاسنر، (16) دكتر بنيامين اليوا، (17) و سيمحا كتز، (18) به همراه سرويراستار و جانشين او. پس از مرگ پرفسور روث در سال 1970، دكتر ويگودور سرپرست گروه ويراستارى شد و رابينوويچ و پاسنر معاون سرويراستار شدند. سرپرست دايره نيويورك دكتر فردريك لاكمن (19) بود. گستره كار را اين امر روشن مىكند كه به جز 300 ويراستار و 1800 نويسنده، 150 كارمند نيز به كار گماشته شدند، و تازه اين پيش از مراحل چاپ و صحافى بود. هماره يافتن متخصصان مورد نياز، كارى ساده نبود و در برخى موارد لازم بود كه افرادى براى انجام كار تعليم ببينند. كار چاپ زيرنظر ييتصحاق ريشين، (20) سرپرستشركت انتشاراتى كتر (21) و شركتبرنامه اسرائيل براى ترجمههاى علمى (22) بود.
قلمرو نوين دايرةالمعارف
به خاطر رويدادهاى بىسابقه قرن بيستم، ممكن نيست كه يك دايرةالمعارف يهودى فقط به روزآمد كردن دايرةالمعارفهاى پيشين بسنده كند. امروزه عرصههاى سياسى، فرهنگى، علمى و در واقع جهانى نوينى پديدار شده است كه كار جديدى را مىطلبد. برخى از اين حوزهها بدينقرارند:
1. رشد مطالعه و تحقيق: در زمان طرحريزى دايرةالمعارف يهودى، آنچه «دانش يهوديت» ناميده مىشد، فقط سهربع قرن سابقه فعاليت داشت. در طى سه ربع قرن پس از آن، تحقيقات متمركز و فشردهاى در تمام شاخههاى مطالعات يهودى انجام شد. در سال 1900 فقط سه مجله علمى يهودى وجود داشت; اكنون بسيار بيش از اين مقدار فقط به زبان عبرى منتشر مىشود.
2. اكتشافات نوين: گذشته ازپيشرفت در زمينه تحقيقات، دستاوردهاى نوينى نيز در زمينه مطالعات يهودى حاصل شد كه برخى از آنها تاريخساز شدند. سهنمونه را ذكر مىكنيم:
الف) تا نيم قرن پيش، درباره تاريخ عبرانيان در دوران كتاب مقدس فقط چند سند اصيل شناخته شده بود; اما امروزه، در اثر كشفياتى كه در خاور ميانه صورت گرفته، مجموعه چشمگيرى از اين اطلاعات در دسترس است.
و اسناد صحراى يهوديه، (24) از سال 1947 به بعد، مجموعه كاملى از آثار دينى و غيردينى اواخر دوره معبد دوم و دوره بعد در دسترس پژوهشگران قرار گرفت، و حال آن كه پيش از آن، فقط يك سند اصلى وجود داشت. اين كشفيات اوضاع آن دوره را بسيار روشن كرد و افزون بر اين، دستنوشتههايى از كتاب مقدس را در اختيار نهاد كه حدودا هزار سال از نسخههايى كه پيشتر شناخته شده بودند، قديمتر بودند.
ج) پيش از اين كشفيات نيز، كشف اسناد گنيزه (گنجينه) قاهره (25) به ويژه به دستسليمان شختر، (26) تاريخ و ادبيات يهوديان در جهان اسلام در دوره گائونى (27) را روشن كرده بود. همچنين تعداد بسيارى از متون و آثار اصلى كه تا آن زمان ناشناخته بود، به دست نويسندگان مكتب يهودى - عربى (28) عرضه شد. از اين اصطلاحات عمدتا در دايرةالمعارفهاى پيشين يهودى استفاده شده بود، ولى تحقيقات بعدى درباره آن، مىبايست در اين زمان، در كتب مرجع يهودى مىآمد.
3. چشماندازهاى علمى نوين: چشماندازهاى تحقيقى بهناگزير نسل به نسل تغيير مىيابد. تا سه ربع قرن پيش، در تحقيقات جدى علمى، تاريخ اجتماعى و اقتصادى چندان مهم تلقى نمىشد، اما امروزه اين موضوع جايگاهى ويژه در تحقيقات تاريخى دارد. در طى بيستسال پيش از انتشار اين اثر، مطالعه درباره يهوديت معاصر در مراكز تحقيقى گوناگون رشد و توسعه يافت و يافتههاى آن، كه درك نوينى از جهان هوديتبه دست مىداد، در اين دايرةالمعارف گنجانده شده است. در اثر اين مطالعات، اهميت زياد يهوديت اروپاى شرقى در تاريخ يهوديت روشنتر شد و از اين رو، به نحو جامعترى، هم در گستره و هم در عمق، بدان پرداخته شد. در دايرةالمعارفهاى پيشين به اوضاع يهوديان در سرزمينهاى اسلامى پس از قرون وسطا، كمتر توجه شده بود; در اين اثر به اين زمينه نيز پرداخته شد. اثر پرفسور گرشوم شولم (29) چشماندازهاى جديدى بر عرفان يهودى گشود. شريعتيهودى موضوعى مستقل تلقى شد. (اين موضوع در دايرةالمعارفهاى پيشين، بخشى از تلمود يا ادبيات حاخامى (30) بود. ) در اين اثر براى نخستين بار جنبههاى قضايى شريعتيهودى تحليل شده است. زمينههاى ديگرى كه بدانها پرداخته شد، زبان و ادبيات ييديش، هنر يهودى، موزهها، هنرمندان، به همراه اطلاعات مكمل تصويرى است.
4. مناطق جديد: در آغاز قرن بيستم، يهوديان عمدتا، مانند سدههاى پيشين، در اروپا و در حوزه درياى مديترانه مىزيستند. در ايالات متحده بهتازگى جمعى يهودى گرد آمده بودند. امروزه نقشه جهان يهوديتبسيار تغيير يافته است. سه چهارم از يهوديان در مناطق داراى اهميت زندگى مىكنند. نيمى از يهوديان جهان اكنون در آمريكا و كشورهاى انگليسىزبان (كانادا، آفريقاى جنوبى و استراليا) متمركزند. در كشورهاى اسپانيولى و پرتغالىزبان آمريكاى لاتين نيز يهوديان رشد فزايندهاى داشتهاند. امروزه حكومت اسرائيل پايگاه مهم يهوديان است.
وقايع مهم قرن بيستم
در قرن بيستم، حوادث مهمى براى يهوديان پيش آمد كه بر اين قوم تاثير بسيار گذاشت. اين دايرةالمعارف به اين امور اهتمامى خاص ورزيده است.
الف) ظهور ضديت نژادپرستانه با يهود (31) و هالاكاست (سوزاندن يهوديان در دوره نازىها) . (32) در زمان نازىها در آلمان يهودستيزى به اوج خود رسيد. اين رويداد موجب شد كه اهميت و تفوق يهوديت اروپايى به پايان برسد. اين دايرةالمعارف به طور كامل به اين موضوع پرداخته است: به جز مدخل هالاكاست (Holocaust) و مدخلهاى وابسته، در مدخلهاى ديگر مربوط به جوامع و كشورهايى كه اين رخداد در آنها اثر داشته است، نيز بخشهاى ويژهاى به اين امر اختصاص يافته است.
ب) صهيونيسم. در قرن بيستم، جنبش صهيونيسم گسترش يافت و به استقرار دولت اسرائيل (در سرزمين فلسطين) در سال 1948 انجاميد. اين امر تاثير مهمى بر يهوديت گذاشت و اين دايرةالمعارف نيز در چارچوب چشماندازهاى اين پيشامدها نگاشته شده است. صهيونيسم، در اين اثر، محور زندگى و فعاليتهاى دينى، فرهنگى، سياسى و اجتماعى يهوديان است. براى مثال، در مدخل «اسرائيل» در هنگام بيان جغرافيا و تاريخ اين دولت، و هنگام تاكيد بر زبان و ادبيات نوين عبرى، يا در مدخلهاى مربوط به شريعت و حقوق يهودى و اعمال آنها در دولت اسرائيل، اين رويكرد مشخص است.
تصويرها
يكى از ويژگىهاى ممتاز اين دايرةالمعارف، در مقايسه با دايرةالمعارفهاى پيشين، گزينش، تعداد و كيفيت اطلاعات تصويرى آن است. براى اين منظور، آرشيوى از 000/25 عكس گردآورى و از اين ميان، 8000 تصوير براى دايرةالمعارف انتخاب شده است. اين تصاوير معمولا تكميلكننده اطلاعات مكتوباند; به ويژه وجود چند صدعكس رنگى، موجب بازآفرينى روشن و دقيق بسيارى از شاهكارهاى هنر يهودى شده است.
به نقشهها، نمودارها و جدولها توجهى خاص مبذول شده است. بسيارى از اين اطلاعات تصويرى روشنگر اطلاعات مربوط به مدخلهايند، و نيز آمارها و اطلاعات تكميلى را در اختيار مىنهند. براى مثال، نقشه هر كشورى پراكندگى يهوديان را نشان مىدهد، كه اغلب هم درباره پيشينه تاريخى و هم مربوط به زمان حاضر است.
طراحى جلد دايرةالمعارف كارى است از طراح انگليسى، ابرام جيمز، (33) در شكل يك شمعدان menorah ، كه اين آيه از كتاب اشعيا را به زبان عبرى و انگليسى دربردارد: «بياييد تا به كوه خداوند و به خانه خداى يعقوب برآييم تا طريقهاى خويش را به ما تعليم دهد و به راههاى وى سلوك نماييم; زيرا كه شريعت از صهيون و كلام خداوند از اورشليم صادر خواهد شد» (اشعيا، 2: 3) . اين آيه به نحوى روى جلد كتاب آمده است كه سه كلمه «خداوند» Lord ، «صهيون» Zion ، و «اورشليم» Jerusalem بهگونهاى بارز در عطف كتاب جاى گرفته است.
فهرست راهنما
يكى از ويژگىهاى مهم اين دايرةالمعارف فهرست راهنماى مبسوط آن، با ويرايش پرفسور پاسنر است. با استفاده از اين فهرستبهراحتى مىتوان به هر مطلبى مراجعه كرد. اين فهرست 000/25 موضوع را در اختيار خواننده مىنهد، كه به كمك آن مىتوان به حدود دويستهزار موضوع دستيافت، و خواننده درمىيابد كه حتى در مورد عنوانهايى كه مدخل مستقل ندارند، در كجا مىتواند اطلاعات كسب كند. افزون بر اين، خواننده مىتواند تمام جنبههاى يك موضوع را در دايرةالمعارف بيابد; براى مثال، اگر او در پى اطلاعاتى درباره ابنميمون است، نهتنها مدخل گستردهاى درباره وى خواهد يافت، بلكه در بيش از دهها مدخل ديگر (مثل مدخلهاى مربوط به ريعتيهودى، فلسفه، پزشكى، ارسطو، ابنسينا) اطلاعات جامع و كاملترى درباره آثار و انديشه ابنميمون در دسترس او خواهد بود.
به لحاظ اهميت اين فهرست و نقش كليدى آن دريافتن مدخلها و اطلاعات لازم، جلد اول دايرةالمعارف به آن اختصاص يافته است. تصاوير را نيز مىتوان با مراجعه به اين فهرستيافت.
اصول گزينش مدخلها
يكى از امور مشكل در تدوين دايرةالمعارف تصميم در مورد اين امر است كه كدام مدخل در دايرةالمعارف گنجانده شود و كدام گنجانده نشود، و اين مشكلى بود فراراه ويراستاران اين اثر.
در برخى مدخلهاى راجع به زندگىنامه، در برخى موارد، مشكل اين بود كه چه كسى يهودى است. اصل نخستى كه پذيرفته شد، اين بود كه هركه يهودى متولد شده است، يهودى است، حتى اگر بعدها تغيير كيش داده باشد. اصل دوم اين بود كه شخصى را كه والدين يهودى دارد، مىتوان به عنوان يهودى در دايرةالمعارف آورد.
برخى از غيريهوديان نيز موضوع مدخلها قرار گرفتند، زيرا با فرهنگ يا زندگى يهودى ارتباط داشتند. براى پرهيز از اشتباه، در ابتداى مدخل پيش از نام آنان علامت آمده است.
نمونههايى از مدخلهايى از اين دست عبارتاند از: در زمينه تاريخ (اسكندر كبير، ناپلئون، بالفور، استالين و. . . ) ، در زمينه فلسفه و انديشه (ارسطو، ابنسينا، كانت و. . . ) ، در زمينه ادبيات (دانته، شكسپير، گوته و. . . ) . در اين مدخلها به آن جنبه اين اشخاص كه با زندگى و انديشه يهودى مرتبط است، پرداخته شده است و خواننده براى دريافت اطلاعات كامل در جنبههاى ديگر شخصيت ايشان، بايد به دايرةالمعارفهاى عمومى مراجعه كند.
مدخلهاى فشرده
براى گسترده كردن حوزه مدخلهاى راجع به زندگىنامهها، در پى مدخلهاى اصلى در بسيارى از موضوعات، فهرستى از يهوديانى كه در آن زمينه متمايزند، آمده است، مثل مدخلهاى هنر Art ، پزشكى Medicine و. . . . اگر افراد مذكور، خود موضوع مدخلى مستقل باشند، فقط نامشان به همراه ستاره (×) ذكر شده و در بقيه موارد، يك زندگىنامه فشرده، حاوى اطلاعات مهمى درباره شخص مورد اشاره، آمده است. هر زندگىنامه فشرده در فهرست راهنما يك مدخل دارد.
بخش كتاب مقدس
تدوينكنندگان دايرةالمعارف درباره بخش مربوط به كتاب مقدس Bible با مشكلات ويژهاى روبهرو بودند; چرا كه در اين زمينه ديدگاههاى بسيار متفاوت و حتى كاملا متضاد وجود داشت. تهيهكنندگان اين اثر معتقد بودند كه دايرةالمعارفى كه براى انعكاس تمام جنبههاى اطلاعات مربوط به فرهنگ يهودى طراحى شده است، بايد در حوزه كتاب مقدس، تمام ديدگاهها، از سنتىترين تا انتقادىترين آنها، را به خوانندگان عرضه كند. از اين جهت، كوشيدند تا همه ديدگاهها را در اين باره بياورند. يك مدخل ممكن استبه سوى يك ديدگاه خاص گرايش داشته باشد، اما كل بخش مربوط به اين حوزه، تلاشى استبراى عرضه تمامى جنبهها و ديدگاهها.
مدخلهاى كتاب مقدس را دانشمندان ممتاز اين رشته نوشتهاند و تدوينگران اين اثر معتقدند كه از اين جهت داراى جامعيت و گستردگىاى است كه در هيچ دايرةالمعارفى، جز دايرةالمعارفهاى تخصصى كتاب مقدس، نمىتوان نمونهاش را يافت. به همراه اطلاعات و رويكردهاى سنتى، آخرين تحقيقات درباره خاورميانه باستان و شيوههاى زندگى و انديشه و زبان اين منطقه نيز آمده است.
ارجاعات و واژهنامه
براى اين كه از تكرارهاى ناضرور در دايرةالمعارف پيشگيرى شود، براى آن شيوه ارجاعات را در نظر گرفتند. ارجاع در اين اثر به دو شيوه انجام شده است: خستبا بيان مستقيم: «بنگريد به. . . » See . . . ، كه به مدخلهايى اشاره دارد كه مشتمل بر اطلاعات اضافىاند و مستقيما به مدخل فوق مربوطاند; شيوه دوم استفاده از ستاره (×) است كه در ضمن سخن، كنار واژه موردنظر قرار گرفته است. مثلا اگر در عبارتى «ابراهيم (34) ابنعزرا» آمده باشد، نشان اين است كه اطلاعات بيشتر را بايد در مدخل «ابنعزرا» پى گرفت.
در مواردى كه بهناچار اسامى عبرى و واژههاى تخصصى آمده است، براى جلوگيرى از پيچيده و دست و پاگير شدن بحث، از شيوه ارجاع استفاده شده است. با اين همه، يك واژهنامه از اصطلاحات عبرى و نامهاى خاص مكرر در اول هر جلد آمده است.
آوانويسى
براى آوانويسى كلمههاى عبرى، يك شيوه سادهشده پذيرفته شد كه در جلد نخست دايرةالمعارف (ص90) آمده است. در برخى موارد، چارهاى از عدول از اين شيوه نبود; مثلا در بخشهاى مربوط به زبان عبرى و سامى، به نظر مىرسيد كه شيوه سادهشده فوق كافى نباشد; از اين رو، در اين موارد از شيوه فرهنگستان زبان عبرى (35) استفاده شد كه در جلد اول اين اثر (ص90) ذكر شده است. با اين همه، براى اين كه اين كار به ناهمگونى در نامهاى خاص نينجامد، در اين مدخلها نيز براى نامها از شيوه اصلى دايرةالمعارف استفاده شد.
افزون بر اين، در بخش كتاب مقدس نيز، به لحاظ تفاوتهاى ظريفى كه وجود داشت، تغييرات اندكى در آوانويسى انجام شد، كه در جلد اول (ص90) بيان شده است.
در مواردى چند، واژههاى عبرى، جزئى از زبان انگليسى شدهاند و املا و تلفظ آنها استاندارد شده است. در اين موارد، اين واژهها را در اين اثر انگليسى شمردهاند و براى املا و تلفظ آنها از واژهنامه جديد بينالمللى وبستر، (36) ويراستسوم، استفاده شده است.
آوانوشت زبانهاى ديگر، مثل عربى، ييديش، يونانى و روسى نيز در جلد يكم اين اثر (ص91-92) آمده است.
در سبك نگارش نيز از واژهنامه بينالمللى سوم وبستر براى املا و تلفظ واژگان استفاده شده است و فقط در تعدادى از واژههاى يهودى و عبرى خاص از اين شيوه عدول شده است. واژهها و عبارتهاى غيرانگليسى ايتاليك شدهاند.
كتابشناسى
كتابشناسىاى كه در آخر هر مدخل آمده است، مكمل اطلاعات مربوط به موضوع است و خواننده مىتواند براى تكميل اطلاعات خويش به آنها رجوع كند. در كتابشناسى، ترجيح با آثار انگليسى است. همچنين در صورتى كه اثرى به انگليسى ترجمه شده باشد، ترجمه انگليسى ذكر شده است. با اين همه، گاه به متن اصلى اشاره شده است (آنجا كه ترجمه انگليسى نارسا است) . عموما فقط مهمترين آثار در كتابشناسى آمدهاند.
مدخلهاى راجع به زندگىنامه
عنوان مدخلهاى راجع به اشخاص، بر اساس نام مشهور آنان آمده است. نامهاى ديگر در پرانتز ذكر شدهاند و تمام صورتهاى آن در فهرست راهنما آمده است. حتىالامكان مدخلها تحت نامخانوادگى آمدهاند.
اصطلاحشناسى ويژه
در اين دايرةالمعارف، در برخى موارد اصطلاحات خاصى براى برخى مفاهيم در نظر گرفته شده است; مثلا براى قتل عام يهوديان به دست نازىها در سالهاى 1933 تا 1945 از واژه Holocaust استفاده شده است. (اين واژه در لغت - در معناى عام با h - به معناى همهسوزى يا قتلعام با حريق است و اصطلاحا، با H ، به سوزاندن يهوديان در دوره نازىها اشاره مىكند. )
نمونه ديگر، استفاده از اصطلاح ارتص اسرائيل Erez Israel به جاى فلسطين است. پديدآورندگان دايرةالمعارف معتقدند كه «فلسطين» واژهاى است كه آن را حاكمان روم ابداع كردهاند، تا بدينوسيله ارتباط قوم يهود را با كشورى كه پيشتر آن را يهوديه مىناميدند، قطع كنند. ازاينرو، در اين دايرةالمعارف اصطلاح ارتص اسرائيل (در لغتبه معناى سرزمين اسرائيل) به كار رفته است و از واژه «فلسطين» فقط در متونى خاص استفاده شده است (مثلا در دوره اخير حكومت روميان و نيز دوره يمومتبريتانيا كه به اين نام خوانده مىشد) . از سوى ديگر، واژه اسرائيل عموما به مفهوم دولت جديد اسرائيل به كار رفته است.
نمونه ديگر اين اصطلاحشناسى خاص، به كارگيرى اصطلاح «تلمود اورشليمى» به جاى «تلمود فلسطينى» است; زيرا اگرچه اصطلاح دوم دقيقتر است (چون اين اثر در اورشليم نوشته يا گردآورى نشد) ، اصطلاح نخست را بيانگر عنوان سنتى يهودى آن - تلمود يروشلمى Talmud Yerushalmi - دانستند.
نام مكانها
در نگارش نام مكانها از فرهنگ كلمبيا ليپينكات براى نامهاى جغرافيايى جهان (37) استفاده شده است و درمورد جاهايىكه نامهاى گوناگون ذكرشده، شكل راجح آن انتخاب شده است.
نام مكانهاى مربوط به كتاب مقدس بر اساس كتب مقدس (براساس متون ماسورى; انجمن انتشاراتى يهودى آمريكا، 1955) (38) انتخاب شده است. نام ساير مكانهاى اسرائيل براساس قاعده آوانويسى دايرةالمعارف نوشته شده است.
تاريخها
سال عبرى در پاييز آغاز مىشود، يعنى تقريبا سه ماه زودتر از سال گريگورى (كه مبناى تقويم ميلادى است) . اگر سال عبرى، بدون تاريخ دقيق ماه آن، مشخص باشد، در اين جا، طبق حساب احتمالات، سال مورد نظر مطابق نه ماه آخر آن به كار رفته و نه سه ماهه اول; مثلا در دايرةالمعارف سال 1298 به كار رفته، نه 98/1297. اما اگر تاريخ عبرى به طور دقيق مشخص باشد، تاريخ ميلادى به صورت دقيق به كار رفته است.
آمار
چنان كه نويسندگان دايرةالمعارف مدعىاند، ايشان كوشيدهاند كه آمارها را - مثلا تعداد يهوديان مناطق مختلف را - هرچه روزآمدتر شده و معتبرتر در تمام حوزهها ارائه كنند. با اين همه، به خاطر مشكلات خاص، تفاوتهاى گريزناپذيرى رخ داده است.
تنظيم الفبايى
مدخلهاى دايرةالمعارف بهگونهاى دقيق بر اساس الفبا تنظيم شدهاند. معيار اين تنظيم، حروف پيش از علائم نگارشى است (يعنى حروفى كه پيش از ويرگول، نقطه و. . . هستند) . دراينمعيار، خطتيره وفاصله علامت نگارشى شمرده نمىشوند ولذا مدخلها بدونتوجه بهآنها تنظيم شدهاند;مثلا Ben - Gurion پس از Benghazi و پيش از Benjamin جاى گرفته است و El Paso پس از Elephantine و پيش از Elul قرار گرفته است.
در تنظيم الفبايى، موارد زير لحاظ نشدهاند: حروف معرفه و نكره; عنوانهاى اشخاص، مثل «سر» Sir و «بارون» Baron ، به جز «سن» Saint
اطلاعات داخل پرانتز; عدد ترتيبى پادشاهان يا پاپها. اگر عناوين مدخلها كاملا يكسان باشد، ترتيب چنين است: مكانها، اشخاص، اشيا. اگر نام اشخاص عينا يكى باشد، آن كه قديمىتر است، زودتر مىآيد. آن جا كه يك نام واحد، نام كوچك يك شخص و نامخانوادگى شخص ديگرى است، مدخلى كه مربوط به نام كوچك است مقدم مىشود.
. . . . . . . . . . . .
اطلاعات تكميلى
روزبهروز اطلاعات جديدى در اختيار بشر قرار مىگيرد كه بايد به دايرةالمعارفهايى از اين دست افزوده شود. چاپ روزنامهها، كتابها و مطالعات جديد، اطلاعاتى از اين دست است. در اين دايرةالمعارف اطلاعات تكميلى زير گنجانده شده است:
1. اطلاعاتى كه، به هر دليل، به موقع براى چاپ در دايرةالمعارف آماده نبود; اين اطلاعات در بخش خاص مدخلهاى الحاقى در آخر جلد شانزدهم به چاپ رسيده است. در صورت امكان، در جاى مناسب در دايرةالمعارف به اين اطلاعات اشاره شده است، لكن اين در همه موارد ممكن نبود، چون تا آخرين لحظه، آماده شدن اين مدخلها قطعى نبود. با اين همه، تمام اين مدخلها را مىتوان در جلد يكم (فهرست راهنما) يافت.
2. برخى از فهرستها، نمودارها و نقشههاى تكميلى در جلد يكم آمده است (ص107 به بعد) ، مثل صدسال تقويم يهودى از سال 1920 تا 2020; نمودارى درباره حسيديسم از زمان بعل شمطو تا عصر حاضر; فهرست مكانهاى اسرائيل; روزنامهها و مجلات عبرى; و تصاويرى از هنر سفالگرى در نزد يهوديان.
3. جلد يكم همچنين دربردارنده اطلاعات تكميلى ديگرى است، مثل تاريخ مرگ افرادى كه پس از انتشار دايرةالمعارف در گذشتند، غلطهاى چاپى كه پس از چاپ و پيش از انتشار كشف شد، و نيز عناوين تصويرها.
همچنين اين جلد حاوى مطالبى از اين دست است: گروه اصلى تحقيقات دايرةالمعارف، گروه ويراستارى، نام ويراستاران بخشها و قسمتها، فهرست كاركنان، مختصرى درباره ويراستاران، كوتهنوشت نام نويسندگان مدخلها، كوتهنوشتهاى عمومى، كوتهنوشتهاى ادبيات حاخامى، كوتهنوشتهاى كتابشناختى و. . .
با اين همه، برخى از مدخلها نيز ممكن است درگذر زمان ناروزآمد و مهجور شوند. سرعت رويدادها و رشد تحقيقات، تغيير و نوآورى را ضرور مىكند. اطلاعات گنجاندهشده در شانزده جلد اول دايرةالمعارف، وقايع را تا سال 1971 پى مىگيرد. لازم بود كه رويدادهاى جديد نيز در اين اثر بيايد. براى رفع اين نقيصه، از سال 1973 چاپ كتاب سال دايرةالمعارف جودائيكا آغاز شد. اين كار باعث مىشد كه اطلاعات دايرةالمعارف روزآمد و مفيد باقى بماند و خوانندگان بتوانند تحولات جديد در جهان يهوديت و فرهنگ يهودى را پى بگيرند.
جلد هفدهم دايرةالمعارف محتوى اطلاعات بين سالهاى 1972 تا 1981 است. در اين جلد آخرين اطلاعات درباره افراد زندهاى كه زندگىنامهشان در جلدهاى پيشين آمده است، خلاصهاى از وقايع جديد، آمارهاى تازه و. . . آمده است.
پس از اين، جلد ديگرى از اين دايرةالمعارف، با عنوان دهسالنامه، از 1982 تا 1993، به چاپ رسيد كه مكمل اطلاعات جلدهاى پيشين است و اطلاعات اين ده سال را ارائه مىدهد. جلد هفدهم و كتاب دهسالنامه جودائيكا خود فهرست راهنماى مجزايى دارند كه در آن به مدخلهاى مندرج در جلدهاى پيشين ارجاع داده شده است. براى مثال، مدخل «ايران» كه در جلد هشتم آمده است، وقايع ايران و يهوديان اين كشور را تا سال 1971 / 1349 پى مىگيرد. وقايع دهسال بعد، يعنى تا سال 1981 / 1359، در جلد هفدهم، با اشاره به مدخل ايران در جلد هشتم، آمده است و در جلد بعدى، يعنى دهسالنامه 1983 تا 1992، بهوقايع تازه ايران، مثل جنگ ايران و عراق، اشاره شده است.
پديدآورندگان دايرةالمعارف در پى آنند كه اين روند را ادامه دهند و دهسالنامهها را در آينده نيز به چاپ رسانند.
امضا و نام نويسنده
در آخر هر مدخل، كوتهنوشت نام نويسنده آمده است. اگر بخشهاى مختلف يك مدخل را نويسندگان مختلفى نوشته باشند، كوتهنوشت نام هر كدام در آخر بخش مربوط آمده است. اگر دو نويسنده با هم يك مدخل را نوشته باشند، امضاى هر دو در آخر مىآيد. مدخلهايى كه به دست ويراستاران داخلى نوشته شدهاند، عمدتا با علامت [Ed.] مشخص شدهاند. فهرست كوتهنوشت نامهاى نويسندگان در جلد يكم آمده است.
در اين دايرةالمعارف از مدخلهاى دو دايرةالمعارف ديگر، يعنى دايرةالمعارف جودائيكاى آلمانى و دايرةالمعارف هبرائيكا نيز استفاده شده است. اگر نويسندگان آن مدخلها زنده بودهاند، نسخه انگليسى مدخل براى آنان ارسال شده است تا آن را تاييد كنند و در صورت موافقت، مدخل به نام آنان چاپ شده است. برخى مدخلها صرفا با علامت EJ (دايرةالمعارف جودائيكاى آلمانى) و EH (دايرةالمعارف هبرائيكا) آمدهاند تا نشان دهد كه از اين دو منبع گرفته شدهاند. اگر نويسندگان مدخلهاى دو منبع فوق زنده نبودند و نسخه انگليسى نياز به ويرايش بيشتر يا روزآمد كردن داشت، نام نويسنده همراه با [Ed.] آمده است تا مشخص كند كه برخى تغييرات ويرايشى در مدخل اعمال شده است. اگر تغييرات ويرايش بنيادى بوده است، مدخلها چنين امضا شدهاند:
[EJ/ED] يا [EH/ED] .
بخشهاى اصلى دايرةالمعارف
چنان كه پيشتر اشاره شد، تدوينكنندگان اين دايرةالمعارف، اين اثر را به چندين بخش تقسيم كردند كه هر بخش را يك سرويراستار سرپرستى مىكرد. هر بخش داراى چندين قسمت و هر قسمت داراى ويراستارى خاص بود.
ملاك تقسيمبندى به بخشها، اهميت آنها در زمينه فرهنگ و زندگى يهودى است. از اين رو، مثلا كانادا يا هالاكاستبه لحاظ اهميتشان در سرنوشتيهوديتبخش مجزايى شمرده شدهاند. بخشهاى اصلى دايرةالمعارف از اين قرارند:
آمريكا Americana كتاب مقدس Bible كانادا Canada يهوديت معاصر Contemporary Jewry سرزمين اسرائيل Erez Israel سرزمين جديد اسرائيل Modern Erez Israel زبانهاى عبرى و سامى
Hebrew and Semitic Languages تاريخ History مناطق
Regions هالاكاست the Holocaust شريعتيهودى
يهوديت Judaism ادبيات Literature تحقيقات نوين يهودى Modern Jewish Scholarship فلسفه يهودى
Philosophy, Jewish دوره معبد دوم
SecondTemple Period تلمود Talmud صهيونيسم
Zionism
مشاركتيهوديان در فرهنگ جهان .
the Participation of Jews in World Culture
بخش دوم: آشنايى با مدخلها
چنان كه اشاره شد، اين دايرةالمعارف داراى حدود 000/25 مدخل است. براى آشنايى خوانندگان محترم با محتواى مدخلها، بر آن شديم تا برخى از مدخلهايى را كه در آنها مباحث اسلامى يا ايرانى مطرح شده است، ذكر كرده، خلاصهاى از ديدگاه نويسندگان دايرةالمعارف را در اين باره بياوريم. روشن است كه چون نويسندگان اين دايرةالمعارف، همه، يهودىاند و اين دايرةالمعارف نيز اثرى در خدمتيهوديت است، نمىتوان انتظار داشت كه با بىطرفى كامل به مباحث اسلامى، و نيز ديگر مباحث، پرداخته باشند.
نكته ديگر اينكه، تمام آنچه در ذيل مدخلها، در اين نوشته، آمده، ديدگاه نويسندگان دايرةالمعارف است. پاورقىها از نويسنده اين مقاله است.
براى آشنايى خوانندگان با درجه دقت و نكتهسنجى و نيز مقدار بىطرفى و انصاف پديدآورندگان اين اثر يهودى مدخلهايى را در چند موضوع مطرح مىكنيم.
الف) شخصيتهاى مشترك در يهوديت و اسلام
بسيارى از پيامبران، پادشاهان و شخصيتهاى تاريخى كه در يهوديت (به ويژه در كتاب مقدس) مطرح شدهاند، در اسلام (به ويژه در قرآن) نيز مورد توجه قرار گرفتهاند. نويسندگان دايرةالمعارف در مدخلهاى راجع به اين شخصيتها، پس از معرفى ايشان از ديدگاه يهوديت، به ديدگاه اسلامى درباره ايشان نيز مىپردازند.
در مباحث اسلامى ابتدا موضع قرآن مطرح مىشود و سپس روايات و تفاسير اسلامى بررسى مىشوند و در آخر معمولا ديدگاه انتقادى، با هدف اثبات اين كه اين اطلاعات داراى منبع يهودى (يا مسيحى) است، آمده است.
گاه نيز نويسندگان با بيان قرائن و شواهد در پى آنند كه بيان كنند برخى از اين شخصيتها داراى نقش و سهمى پنداشته شدهاند كه به زعم ايشان، در اصل آن را نداشتهاند، چنان كه در داستان ابراهيم و قربانى كردن اسماعيل و نيز بناى كعبه اين مسئله بارز است. افزون بر اين، در بيشتر اين مدخلها، نويسندگان در پى اثبات اين امرند كه آشنايى حضرت محمد (ص) با اين شخصيتها تدريجى بوده است و در زمان اقامت وى در مدينه، و برخورد با يهوديان، اطلاعات وى تكميل شده است.
و آخر اين كه شمارههاى آيات ذكرشده، در بسيارى از موارد نامنطبق يا نادرست است كه در اين متن، شمارههاى درست را ذكر كردهايم.
هارون AARON (2:4-9 (39) در اسلام:8)
در قرآن آمده است كه موسى و هارون، پس از رهايى از اسارت مصريان، در پيشاپيش قوم ظاهر شده، بديشان كتاب عطا مىشود (صافات [37]: 114-120) . موسى از خدا درخواست مىكند كه برادرش هارون يارىدهنده (و وزير) وى باشد (طه [20]: 29-30; و نيز رك: فرقان [25]: 35) .
در سوره شعراء [26]، آيه 13 موسى اظهار مىدارد كه مىترسد سينهاش تنگ گردد و زبانش باز نشود [و مىگويد: پس رسالت را به سوى هارون بفرست]. و سرانجام در سوره قصص [28] ، آيه 34 موسى به خدا خطاب مىكند كه: «برادرم هارون از من زبانآورتر است; پس او را با من به دستيارى گسيل كن» . (40)
همانگونه كه در ميدراش (41) به شيوههاى گوناگون كوشش مىشود كه هارون از هرگونه بزهى در داستان گوساله طلايى مبرا و بىگناه قلمداد شود، (42) در گزارش قرآن از اين واقعه نيز وى نقش ناظر و مدير (43) را دارد، نه نقش شريك اصلى را، و قرآن ساخت گوساله طلايى را به سامرى (شايد به معناى يكى از اهالى سامره) نسبت مىدهد (طه [20]: 95-97) .
در ادبيات اسلامى پس از قرآن، به صورتهاى گوناگون، بيان مىشود كه چگونه موسى براى بنىاسرائيل توضيح مىدهد كه وى برادرش را، چنان كه ايشان پنداشتهاند، نكشته است، بلكه وى به مرگ طبيعى مرده است.
در قرآن، مريم مادر عيسى در دوران حاملگى (44) «خواهر هارون» خوانده شده است (مريم [19]: 28-30; رك: خروج، 15: 20) ; و برخى نويسندگان مثل اسپير (45) كوشيدهاند كه اين را توضيح دهند. در قرآن به اين مطلب كه هارون پدر خاندان كاهنى است، اشاره نشده است. دو قبيله عمده يهودى ساكن مدينه، يعنى بنىقريظه و بنىنظير، الكاهنان (يعنى دو خاندان كاهنى) ناميده مىشدند. آنگاه كه يكى از زنان پيامبر اسلام به صفيه، همسر [سابقا] يهودى پيامبر اهانت و هتاكى كرد، پيامبر به صفيه گفت كه به او اين جواب دندانشكن را بده كه: «پدرم هارون و عمويم موسى بود» .
ابراهيم ABRAHAM (2:111-125; در سنت اسلامى: 119-121)
به «صحف ابراهيم» ، در كنار صحف موسى، در دو سوره مكى قرآن اشاره شده است (اعلى [87]: 19; نجم [53]: 37) . اين امر حاكى از آن است كه پيامبر اسلام ابراهيم را يكى از پدران عقيده توحيدى مىدانست; لكن (به اعتقاد يهوديان) ابراهيم كتابى نداشت.
بخش بزرگى از داستان پيامبران در قرآن به ابراهيم اختصاص يافته است و اين، به پندار نگارنده مدخل فوق، عمدتا بر اساس اطلاعاتى است كه از داستانهاى تلمود اخذ شده است.
به گفته قرآن، ابراهيم، با برهان خويش، تصديق مىكرد كه خالق خدا است، نه ستاره درخشان يا ماه يا خورشيد. وى بتهاى پدرش را شكست، در آتش افكنده شد، معجزهآسا نجات يافت و به سرزمين مقدس كوچيد. گرچه مدتها بىفرزند بود، به وعده خدا، كه به او پسرى خواهد داد، باور داشت و چون پسر به دنيا آمد، وى آماده شد تا به دستور خدا او را قربانى كند. اسماعيل، كه در سورههاى مدنى قرآن بسيار پر آوازه است، در سورههاى مكى در ارتباط با پدرش ابراهيم مطرح نمىشود; مثلا در سوره عنكبوت [29] آيه 27 آمده است كه: «و اسحاق و يعقوب را به او [ابراهيم] عطا كرديم و در ميان فرزندانش پيامبرى و كتاب قرار داديم» . همچنين «وى [ساره] را به اسحاق و از پى اسحاق به يعقوب مژده داديم» (هود [11]: 71; همانند اين بيان در صافات [37]: 112-113 و انبياء [21]: 72 نيز آمده است) . به گمان نويسنده مدخل، در اين دوره، اسماعيل به تنهايى در داستانى مطرح نشده است، بلكه فقط نامى است در ميان مجموعهاى از نامهاى پيامبران و اوليا، همراه با برخى شخصيتهاى كتاب مقدس مثل هارون، ايوب و اليسع، يعنى در ميان نام افرادى كه از زمان ابراهيم بسيار فاصله داشتهاند.
به پندار نگارنده، همانگونه كه در آغاز بين ابراهيم و اسماعيل ارتباطى نيست، بين ابراهيم و ساختن كعبه نيز، تا دوره اخير پيامبرى حضرت محمد، ارتباطى نيست (رك: بقره [2]: 124 به بعد) ، و بىگمان، وى روايت كتاب يوبيلها (46) (22: 23-24) را كه ابراهيم را بنيانگذار معبد اورشليم دانسته، شنيده است. داستان به كتاب دوم تواريخ ايام (3: 1) برمىگردد كه مىگويد سليمان معبد را بر كوه موريا ساخت كه بنا بود ابراهيم بر روى آن اسحاق را قربانى كند (پيدايش، 22: 2) .
خود واژه «اسلام» و مضمون آن، يعنى تسليم كامل به خدا، با داستان ابراهيم مرتبط است; نمونه آن سوره بقره [2]، آيه 131 است: «هنگامى كه پروردگارش به او [ابراهيم ]فرمود: تسليم شو، گفت: به پروردگار جهانيان تسليم شدم» . نمونه ديگر سوره حج [22]، آيه 78 است: «آيين پدرتان ابراهيم [نيز چنين بوده است]. او بود كه قبلا شما را مسلمان [يعنى تسليم در برابر خدا] ناميد» . ريشه اين بيان نيز در يكى از ترگوم (47) (ترجمه) هاى سفر پيدايش (17: 1) است كه خدا ابراهيم را موعظه مىكند كه شليم Shelim باشد.
در قرآن با تاكيد آمده است كه ابراهيم نه يهودى و نه مسيحى بود (بقره [2]: 140، 135; آلعمران [3]: 67) ; اين بيان برعكس اعتقاد اصلى حضرت محمد[ص] در مورد جهانى بودن دين اسلام، اين دين را دين ابراهيم، پدر عربها، انحصارى، «بهترين دين» (آلعمران [3]: 110، 106) و والاتر از اديان ديگر معرفى كرد.
آدم ADAM (2:234-245; در اسلام: 241-242)
قرآن بيش از كتاب مقدس به آدم توجه كرده است. خدا آدم را خلق كرد تا خليفه او بر زمين شود (بقره [2]: 30) ; با او پيمان بست (طه [20]: 115) . فرشتگان ترسيدند كه آدم بر روى زمين فتنه كند. خدا به آدم اسما را آموخت و از فرشتگان خواست تا به آدم سجده كنند. ابليس سرپيچى كرد. خدا ابليس را از بهشت راند. آدم و حوا از خوردن ميوه درختى منع شدند، اما شيطان در گوش ايشان وسوسه كرد كه خدا شما را از اين درختبازداشت، تا مبادا چون فرشتگان جاودانه شويد (اعراف [7]: 20) . ايشان از ميوه آن درختخوردند و از برهنگى خويش آگاه شدند و خود را با برگ درختان پوشاندند. خدا گفت كه بين آدم و شيطان دشمنى ابدى خواهد بود. سپس آدم از گناهش توبه كرد.
نويسنده اين مدخل در ادامه اين ادعا را مطرح مىكند كه برخى از بخشهاى داستان آدم در قرآن، برگرفته از يك اگاداى قديمى است (سنهدرين، 38 الف - ب) . وى احتمال مىدهد كه قرار گرفتن شيطان به جاى مار (48) متاثر از مسيحيان باشد.
در ادامه آمده است كه مفسران و نويسندگان بعدى مسلمان، اين داستان قرآن را با استفاده از كتاب مقدس، اگادا و تخيلات خويش تكميل كردند. در آخر، برخى از اين امور بيان شده است.
داوود DAVID (5: 1318-1334; در اسلام: 1332)
داوود براى اعراب دوران جاهليتشخصيتى آشنا بود و در اشعارشان وى را مخترع زره مىدانستند. همچنين از ارتباط وى با زبور (مزامير) آگاه بودند. قرآن نيز بيان مىدارد كه خدا به داوود فن زرهسازى را آموخت (انبياء [21]: 80) ; همچنين آهن را در دستان او نرم مىكرد (سبا [34]: 10) . خدا زبور را به داوود عطا كرد (اسراء [17] : 55) .
چيرگى داوود بر جالوت در سوره بقره [2]، آيه 251 ذكر شده است. خدا داوود را خليفه خود در زمين كرد تا ميان مردم به حق و عدالت داورى كند (ص [38]: 26) .
در آيات پيش از آيه فوق (آيات 22 تا 25) داستان برادرى كه 99 گوسفند دارد و مىخواهد تنها گوسفند برادر خود را بگيرد، آمده است. نويسنده مىگويد اين احتمالا اشارهاى استبه داستان اورياى حتى و مثلى كه ناتان نبى براى داوود بيان كرد (رك: دوم سموئيل، 11-12) .
در سوره مائده [5]، آيه 78 آمده است كه داوود و عيسى برخى از بنىاسرائيل را به خاطر تجاوز از فرمان خدا لعنت كردند. نويسنده مدخل مىگويد: آوردن نام داوود به همراه عيسى شايد بيانگر اين باشد كه پيامبر اسلام اين نكته را از مسيحيان گرفته است.
اسحاق ISAAC (9: 1-7; در اسلام: 6)
در قرآن، اسحاق و يعقوب پيامبران و مردان درستكار معرفى شدهاند (مريم [19]: 49-50; انبياء [21]: 72-73; انعام [6]: 84) . در سوره صافات [37]، آيات 99 تا 110، كه داستان رؤياى ابراهيم و قربانى آمده است، نام پسرى كه بايد قربانى مىشد ذكر نشده است; اما طبرى در تاريخ خود حديثى را نقل كرده مبنى بر اين كه پيامبر خود اعلام كرد كه مقصود اسحاق است.
نويسنده همين نظر را به على بن ابىطالب (ع) ، عمربنالخطاب و جمعى از تابعين نسبت مىدهد.
يعقوب JACOB (9: 1191-1206; در اسلام: 1201-1202)
نويسنده اين مدخل از آيه 71 سوره هود [11] كه بيان مىدارد: «پس وى [ساره] را به اسحاق و از پى اسحاق به يعقوب مژده داديم» ، چنين استفاده مىكند كه پيامبر اسلام دقيقا نمىدانسته است كه يعقوب پسر اسحاق بوده يا برادر وى; از اين رو از يك بيان مبهم استفاده كرده است. از زمانى كه وى به مدينه رفت، اين نكته برايش آشكار شد كه پدران يعقوب، ابراهيم و اسحاق و اسماعيل بودند و وى پدر اسباط بود (بقره [2]: 132-133) .
ايوب JOB (10: 111-129; در اسلام: 125)
ايوب درچند سوره قرآن بنده خدا و كسى كه سختىها را تحمل كرد، معرفى شده است (نساء [4] : 163; انبياء [21]: 83-84; ص[38]: 41-44) . خدا پس از اين مشقات، تمام آنچه را وى از دست داده بود، به وى بازگرداند. به بيان نويسنده مدخل، گرچه قرآن بهاختصار به داستان ايوب پرداخته، اين داستان در ادبيات اسلامى پس از قرآن، تحتتاثير كتاب مقدس و ميدراشها، گسترش يافته است.
يوسف JOSEPH (10: 202-217; در اسلام: 212-213)
يوسف يكى از محبوبترين شخصيتها نزد پيامبر اسلام است. يك سوره [سوره 12 ]به نام وى نامگذارى شده، كه به روايت قرآن «احسن القصص» است (در 111 آيه) . داستان با اين اخطار يعقوب به يوسف آغاز مىشود كه: از گفتن رؤيايتبه برادران بپرهيز. در ادامه مدخل به بقيه داستان يوسف، از ديدگاه قرآن، اشاره شده است.
در ادبيات اسلامى پس از قرآن، داستان يوسف و زليخا گسترش يافته و در نثر و شعر عربى و فارسى داراى رنگ و بوى رومانتيك شده است.
موسى MOSES (12: 371-411; در اسلام: 402-404)
شخصيت و كردار موسى جايگاهى والا در قرآن دارد. وقايع زندگى وى از لحظه تولد بهتفصيل در قرآن آمده است. در حقيقت، نوح، ابراهيم و موسى نخستين مؤمناناند و موسى آمدن پيامبر اسلام را پيشگويى مىكند (اعراف [7]: 143، 157) .
در پى حكم فرعون و مشاورانش، هامان و قارون، زندگى موسى به خطر مىافتد و وى را به آب مىافكنند و آسيه، همسر (49) فرعون، او را از آب مىگيرد (شعراء [26]: 18; قصص [28]: 7-11) . در آيه 27 سوره قصص [28] به كار كردن موسى براى شعيب و ازدواج با دختر او اشاره شده است (همين داستان در كتاب مقدس درباره يعقوب و كار وى براى لابان آمده است) . (50)
نويسنده مدخل فوق، موارد زير را مطابق اگادا مىداند: موسى شير زنان مصرى را نخورد (قصص [28]: 12) ; مردى مؤمن از خاندان فرعون در نجات موسى كوشيد (مؤمن [40]: 28) ; خدا كوه را بر سر قوم اسرائيل افراشت تا تورات را بپذيرند (بقره [2]: 63، 93; اعراف [7]: 171) ; همچنين داستان قارون و بسيارى از موارد ديگر.
افزون بر اين، برخى از شخصيتهاى قرآن در ادبيات قديمى يهودى ناشناختهاند، مثل سامرى كه گوساله طلايى را مىسازد; (51) و مسافرت موسى و خادمش به اقصا نقاط جهان (كهف [18]: 60-82) . (52)
در قرآن، از عمران (عمرام) پدر موسى و هارون نامى به ميان نيامده است و عمران، كه در قرآن آمده (سوره آلعمران [3]) ، اشاره استبه پدر مريم، مادر عيسى.
در ادامه اين مدخل، به داستان كودكى موسى در روايات اسلامى و نيز مسافرت موسى (كهف [18]: 60-82) پرداخته شده است. نويسنده پس از نقل خلاصه داستان اشاره مىكند كه چون اين داستان در وقايع مربوط به موسى (در تورات) نيامده، برخى از مفسران اسلامى، گفتهاند كه اين موسى، موساى ديگرى است. برخى ديگر او را همان موساى پيامبر و جوان همراه وى را يوشع بن نون دانستهاند و گفتهاند كه نام پيامبرى كه موسى با وى همراه شد «خضر» بوده است.
نوح NOAH (12: 1191-1198; در اسلام: 1195)
نوح يكى از شخصيتهاى مورد توجه پيامبر اسلام است. يك سوره قرآن (سوره 71) به نام نوح نامگذارى شده است. به روايت قرآن، نوح مىكوشد كه قومش را به توبه وادارد، اما ايشان نمىشنوند (اعراف [7]: 59-64) . به نوح وحى مىشود كه كشتى بسازد (هود [11]: 37 و. . . ) . در ادامه مدخل، بقيه داستان نوح در قرآن و روايات اسلامى مطرح شده است.
سليمان SOLOMON (15: 96-111; در اسلام: 108)
در قرآن، سليمان نه فقط وارث داوود (نمل [27]: 16) ، كه بنده مومن خداست (ص[38]: 30) . وى حتى لحظهاى از ياد خدا غافل نمىشود; شيطانها به كفر گراييدند و به مردم سحر آموختند و بدين طريق ايشان را از پرستش خدا بازداشتند، اما سليمان چنين نكرد (بقره [2]: 102) . چون اسبهاى محبوبش وى را از ياد خدا غافل كردند، آنها را كشت (ص[38]: 31-33) . (53)
به سليمان پادشاهى بىنظير عطا شد (ص[38]: 35) و حكمت و زبان پرندگان به او داده شد (نمل [27]: 15، 19; لقمان [31]: 12 (54)
نويسنده مىافزايد: همانند داستانهاى اگادا، ريشه برخى از اين داستانها در پارس است و مفسران اسلامى جايگاهى ويژه براى خصوصيات، تولد، حكمت و داورى سليمان قائل شدند.
بلعم (بلعام) BALAAM (4: 120-125; در اسلام: 124)
نام بلعم در قرآن نيامده است و مشخص نيست كه واقعا مقصود قرآن در سوره اعراف [7]، آيه 175 و 176 بلعم باشد. در اين آيات آمده است: «و خبر آن كسى كه آيات خود را به او داده بوديم براى آنان بخوان كه از آن عارى گشت; آنگاه شيطان او را دنبال كرد و از گمراهان شد. . . او به زمين گراييد و از هواى نفس خود پيروى كرد. »
عقيده بيشتر مفسران و مورخان اين است كه شخصيت موردنظر در آيات فوق، همان بلعام است كه در كتاب مقدس (اعداد، 22-24) به وى اشاره شده است; اما برخى از مفسران، شخص موردنظر قرآن را امية بن ابىالصلت مىدانند.
شخصيتهاى ديگرى كه در كتاب مقدس و متون اسلامى (به ويژه قرآن) آمدهاند و در دايرةالمعارف به ديدگاه اسلام درباره ايشان پرداخته شده، بدينقرارند:
بنيامين Benjamin هابيل و قابيل Abel and Cain كنعان
Canaan دانيال Daniel الياس Elijah اليسع
Elisha ادريس Enoch حوا Eve حزقيل (حزقيال:
Ezekiel )عزير (عزرا: Ezra )ياجوج و ماجوج
Magog and Gog جالوت Goliath هامان Haman اشعيا
Isaiah ارميا Jeremiah يونس Jonah يوشع
Joshua قارون Korah لوط Lot مريم Miriam بختنصر
Nebuchadnezzar نمرود Nimrod فرعون Pharaoh عزيز مصر
Potiphar بلقيس Sheba of Queen سموئيل Samuel طالوت
Saul شيث Seth آزر Terah
ب) مفاهيم اسلامى
عنوان برخى از مدخلها واژهها و اصطلاحات اسلامى است. در اين مدخلها نيز از زاويهاى به اين مفاهيم نگاه شده كه با يهوديت و يهوديان مرتبط است. برخى از اين مدخلها را به اجمال بررسى مىكنيم.
اهل كتاب AHL AL-KITAB (2: 467-468)
يهوديان، مسيحيان و صابئين در قرآن اهل كتاب ناميده شدهاند (آلعمران [3]: 110; نساء [4]: 152 و. . . ) ; چرا كه كتابى مقدس حاوى وحى خدا داشتهاند. قرآن به زبور داوود (از ريشه ميزمور (mismor اشاره مىكند (اسراء [17]: 55) . همچنين به تورات اشاره مىكند (آلعمران [3]: 48; فتح [48]: 29) . به گفته قرآن، تورات آمدن پيامبر اسلام را پيشگويى كرده است (اعراف [7]: 157) . نام انجيل نيز در قرآن آمده است (مائده [5]: 47) . قرآن گرچه سه بار نام صابئين را ذكر كرده (آلعمران [3]: 62; مائده [5]: 69; حج [22]: 17) ، كتابى براى ايشان نام نبرده است.
ذمى، ذمه DHIMMI ,DHIMMA (5: 1604-1606)
در اسلام وضعيتحقوقى اهل كتاب را ذمه گويند. اين يك تعهد دوجانبه است: حاكم اسلامى تعهد مىكند كه جان و مال اهل ذمه را حفظ كند; آنان را از خدمتسربازى معاف كند; و آزادى دينى ايشان را، گرچه با محدوديتهايى، تضمين كند. از سوى ديگر، اهل ذمه مكلف به پرداخت جزيهاند; نبايد به اسلام توهين كنند; نبايد مسلمانان را به دين خود درآورند; نبايد كليسا يا كنيسه جديد بسازند; و نبايد با تبانى با دشمنان، به حكومت اسلامى خيانت كنند. ايشان بايد با كارهايى چون پلسازى و راهنمايى به ارتش اسلام يارى دهند. همچنين بايد با پوشيدن لباسى خاص، خود را متمايز گردانند.
روز واپسين ESCHATOLOGY (6: 860-886; در اسلام: 883-885)
حضرت محمد [ص] نسبتبه وقايع آخرالزمان شيفتگى زيادى دارد. در قرآن هفتادبار عبارت «يومالقيامه» به كار رفته است (مثلا بقره [2]: 85، 113; نحل [16]: 124; مجادله [58]: 7; قيامه [75]: 1-35) ; همچنين واژه «الساعه» چهل بار آمده است (مثلا انعام [6]: 31، 40; نازعات [79]: 42) . واژههاى ديگرى نيز براى بيان اين منظور در قرآن به كار رفته است، مثل «يومالحساب» (ص[38]: 16، 26، 53) .
در ادامه اين مدخل، به بررسى ساير آيات قرآن درباره داورى در روز قيامت، محشر، صراط، بهشت و دوزخ و نحوه مكافات مجرمان و پاداش نيكوكاران پرداخته شده است. سپس نحوه رستاخيز مردگان و نيز آغاز قيامت، آمدن دجال، و. . . بيان شده و در انتها به مقايسه روز قيامت در اسلام با روايات يهودى پرداخته شده است.
حديث HADITH (7: 1051-1052)
حديث علم سنت اسلامى، به ويژه درباره اعمال، گفتهها، فضايل، عقايد و شيوههاى زندگى حضرت محمد است. حديثيكى از چهار منبع فقه است.
اسلام ISLAM (9: 92-105)
اسلام دينى جهانى است (يعنى دينى است كه فقط با يك قوم سروكار ندارد) ، و جوانترين دينى است كه از يهوديت ريشه گرفته است. (55) اين دين منحصر در ايمان و شريعت دينى نيست، بلكه پيشزمينه فرهنگ خاصى است كه ملل اسلامى را، علىرغم تمايزات جغرافيايى، نژادى و تاريخى، تا عصر حاضر به هم مرتبط كرده است.
اسلام در قرن هفتم ميلادى در شبه جزيره عربستان طلوع كرد و از آن جا به سراسر جهان راه يافت. اين دين در شهر تجارى مدينه رشد يافت و پيامبر نيز خود بازرگان بود. اين واقعيت در شريعت اسلامى نيز منعكس شده; چرا كه براى ملتى شهرنشين و مدنى لحاظ شده است.
گرچه بيشتر مردمان اين منطقه بتپرستبودند، اديان توحيدى، يعنى يهوديت و مسيحيت، نيز براى ايشان ناشناخته نبودند.
در فعاليت پيامبر اسلام، امور زير بارز است: 1. بيان مفهوم روز داورى; 2. معرفى الله به عنوان خداى واحد; 3. آوردن شريعت مكتوب آسمانى; 4. تاييد و تعيين خانه كعبه به عنوان زيارتگاه; 5. احترام به ابراهيم «خليل الرحمان» به عنوان نخستين موحد و بنيانگذار كعبه; 6. آوردن شريعتى كه نسبتبه موقعيت ظهورش از نظر اخلاقى و اجتماعى پيشرفته است; 7. مطرح كردن بنا و اساسى براى ساختار سياسى و دينى جامعه مؤمنان; 8. اطاعتبرخى طوايف عرب از وى; 9. بازگشتبه مكه; 10. مطرح كردن زبان عربى به عنوان زبان دينى.
نويسندگان در ادامه اين مدخل مفصل به موارد زير مىپردازند: جهان اسلام و پراكندگى مسلمانان و جمعيت ايشان; گسترش دين اسلام; ظواهر و مراسم دينى; مكانهاى مقدس; مناظره با يهوديان; يهوديت و اسلام.
اسرائيليات ISRAELITE (9: 1067)
اسرائيليات نام دو نوع ادبيات مسلمانان است كه به دو موضوع متفاوت مربوط مىشود:
1. داستانهايى از كتاب مقدس، اساطير، و ديگر روايات كه در ادبيات يهودى، از شخصيتهاى كتاب مقدس، محققان، ربىها و شخصيتهاى تلمود و ميدارشها به يادگار مانده است. اسرائيليات كانالى بوده استبراى جذب بسيارى از حكايات در گنجينه روايات تاريخى اسلام. منشا اين روايات معمولا يهوديانى بودند كه به اسلام گرويدند يا محققانى كه داراى ريشه يهودى بودند. مشهورترين آنان كعبالاحبار و وهب بن منبهاند. وجود اين روايات با اعتراض برخى فرق اسلامى مواجه شد.
2. موضوع اصلى ديگر اسرائيليات زندگى و كردار عرفاى اسلامى است، مردان قديمى متقىاى كه در دورهاى شكوفا شدند كه دوره «بنىاسرائيل» ناميده مىشد. (56)
جهاد JIHAD (10: 103-104)
جهاد جنگ مقدس در اسلام است. در سورههاى مدنى به مسئله جهاد، يعنى جنگ مقدس بر ضد كافران و دشمنان خدا، پرداخته شده است (مثل سوره بقره [2]: 190-194; 216-218، 244 و. . . ) . قرآن به كشتهشدگان در راه خدا وعده پاداش بزرگ مىدهد (نساء [4]: 74) . مطابق اسلام، امام مسلمين بايد بر ضد اهالى شهرهايى كه به اسلام تن درندهند، جهاد كند. اين شهرها دارالحرب و شهرهاى اسلامى دارالاسلام ناميده مىشوند. يهوديان و مسيحيان مىتوانند در دارالاسلام با عنوان ذمى زندگى كنند.
كلام KALAM (10: 701-703)
الهيات مدرسى عربى; در اين مدخل به كلام معتزله و اشاعره اشاره شده و به تاثير كلام اسلام بر فلسفه يهودى پرداخته شده است. كلام در طى قرون وسطا بر متفكران و هم پيروان شريعتشفاهى، (58) تاثير داشته است. كلام معتزلى تاثير زيادى بر سعديا، كه همزمان با اشعرى مىزيست، داشته است، و اين امر كاملا در كتاب وى، كتاب الامانات والاعتقادات، آشكار است. بيشتر ادله وى بر ازلى نبودن جهان از كلام اقتباس شده است. وى همچنين از ادله كلامى در اثبات وحدت خدا سود جست. به طور كلى مىتوان گفت كه كلام معتزلى از طريق آثار سعديا تاثير عظيمى بر انديشه يهودى تا قرون وسطا داشته و اين تاثير به واسطه ترجمه آثار وى تا روزگار ما نيز رسيده است. پيش از وى، ابراهيم بن مروان نيز از كلام تاثير پذيرفته بود.
ابنميمون آموزههاى كلامى را در كتاب دلالة الحائرين توضيح داد و آنها را رد كرد، گرچه خود معترف است كه ديدگاهش از برخى جهات با كلام شباهت دارد.
قرآن KORAN (10: 1194-1200)
در حالى كه در يهوديت و مسيحيت، كتاب مقدس به مرور زمان و با توسعه دينى پديد آمد، اسلام از همان آغاز مبتنى بر يك كتاب بود.
در اين مدخل به شكل ادبى قرآن، تاثير يهوديتبر اسلام، معادشناسى، نامهاى خداوند، اطلاعات درباره پيامبران و روايات، پنج ركن دين و واجبات و محرمات، و قرآن در ادبيات يهودى و زبان عبرى پرداخته شده است.
محمد [ص] MUHAMMAD (12: 508-511)
در اين مدخل، زندگىنامه پيامبر اسلام، حضور وى در مكه و مدينه، و برخورد وى با طوايف يهودى بيان شده است.
تصوف SUFISM (15: 486-487)
اين واژه بيانگر عرفان اسلامى است كه حدود قرن هشتم ميلادى در كشورهاى اسلامى رايجشد و هنوز نيز داراى نفوذ است.
از معروفترين عارفان پرشور يكى بايزيد بسطامى (م. 875م) است كه مىگفت: «سبحانى، ما اعظم شانى» ، و ديگرى حلاج (مقتول 922م) است كه بانگ اناالحق سرمىداد. اين جملات را ابنطفيل در مقدمه كتاب حى بن يقظان كه در قرن چهاردهم ميلادى به عبرى ترجمه شد، نقل كرده است.
به عقيده نويسنده مدخل، برخى عارفان اسلامى متاثر از عرفان يهودى بودند.
ج) مواجهه يهودى - اسلامى
تلقى يهوديان از مسلمانان و بالعكس و نيز برخوردهاى ايشان با يكديگر، موضوع بخشى از مدخلهاى اين دايرةالمعارف است كه به برخى اشاره مىشود.
ضد يهودىگرى SEMITISM-ANTI (3: 86-160; در اسلام: 100-101)
ضديهودىگرى در اسلام، يكى از بخشهاى مدخل فوق است. به گفته نويسنده، قرآن، از ديدگاه الهياتى، دربردارنده حملاتى بر ضد يهوديان است، چرا كه ايشان حضرت محمد را به پيامبرى قبول نداشتند.
در اين مدخل، به ضديهودىگرى در كشورهاى عربى نيز پرداخته شده است.
نوكيشان اجبارى ANUSIM (3: 169-174)
موضوع اين مدخل عبارت است از اجبار يهوديان با تهديد و شكنجه به تغيير دين. از جمله موارد مورد اشاره نويسنده، اجبار يهوديان اصفهان، مشهد و اسپانياى اسلامى (اندلس) به پذيرش اسلام است.
ارتداد APOSTASY (3: 201-215; ارتداد به اسلام: 211)
ارتداد يعنى رها كردن ايمان (يهودى) و پذيرش دين ديگر. در بخشى از اين مدخل، ارتداد يهوديان به اسلام مطرح شده است. تعدادى از يهوديان عربستان در زمان حضرت محمد[ص] به اسلام گرويدند كه معروفترين ايشان عبدالله بن سلام است.
علامتخاص JEWISH ,BADGE (4: 62-73)
نويسنده اين مدخل معتقد است كه لزوم به همراه داشتن علامتخاص براى پيروان غير ازدين اكثريت، نه درمسيحيت، كه در اسلام ريشه دارد. عمربن عبدالعزيز (717-720م) نخستين حاكمى بود كه دستور داد ذميان بايد لباس و علامت ويژه داشته باشند.
جديد الاسلام JADID AL-ISLAM (9: 1246)
اين اصطلاح در كشور ايران در مورد يهوديانى به كار مىرود كه با اجبار مسلمان شدهاند. اين تعبير بيشتر در شهر مشهد و از زمان حكومت قاجار به كار رفته است.
كتاب مقدس BIBLE (4: 814-968; در اسلام: 927-932)
پيش از ظهور اسلام، در دوره جاهليت، جماعاتى يهودى وسيعى در شمال و جنوب شبه جزيره عربستان مىزيستند. از اين رو، مردم اين سرزمين از وجود كتاب مقدس آگاه بودند.
نويسنده پس از ذكر آشنايى شاعران عرب با كتاب مقدس، مىافزايد كه: حضرت محمد با تورات آشنا بود (آلعمران [3]: 65، 93) ، توراتى كه به اهل كتاب داده شده و همانند قرآن وحى و كلام الهى است. تورات طريق هدايت و نور است، و پيامبران براساس آن براى يهود داورى مىكردند (مائده [5]: 42) .
نويسنده مدخل ادعا مىكند كه تمام اطلاعات حضرت محمد از كتاب مقدس، سخنانى است كه از يهوديان و مسيحيان شنيده است. به زعم وى، پيامبر اسلام فقط در موارد اندكى ترجمهاى دقيق از متن كتاب مقدس ارائه داده و اكثر موارد برداشت آزاد است. نمونه ترجمه دقيق را اين آيه ذكر مىكند: «همه خوراكىها بر فرزندان اسرائيل حلال بود، جز آنچه پيش از نزول تورات، اسرائيل [ يعقوب] بر خويشتن حرام ساخته بود» (آلعمران [3]: 87) . اين آيه مطابق پيدايش، 32: 32 است; همچنين آيات راجع به قصاص (مائده [5]: 45; كه منطبق استبا خروج، 21: 23-25) . نويسنده مدخل فوق ديدگاه مفصل و نقادانهاى را درباره نگرش قرآن و پيامبر اسلام به كتاب مقدس مطرح كرده است.
د) ايران و يهوديت
ايران هماره موردتوجه يهوديان بوده است. از زمانى كه كوروش فرمان آزادى يهوديان را صادر كرد، هميشه ايران پايگاه مهمى براى يهوديان بوده است. در اين دايرةالمعارف نيز در چند مدخل به ايران و يهوديان ايران پرداخته شده است.
ايران IRAN (8: 1439-1444; 17: 321; دهسالنامه 83-92; 186-187)
ايران تا پيش از سال 1935م / 1313ش در روابط بين الملل پارس (پرشيا (Persia ناميده مىشد. در اين مدخل به بررسى وضع يهوديان ايران از تاريخ فوق پرداخته شده است و اطلاعات مربوط به پيش از اين تاريخ در مدخل پارس آمده است.
در سال 1948م / 1326ش حدود نود و پنج هزار يهودى در ايران ساكن بودند. در سالهاى 1948 تا 1955م، حدود بيست و هشت هزار تن از ايشان به اسرائيل كوچيدند و سپس سه هزار تن از آنان به ايران بازگشتند. در سال 1956م / 1334ش، جمعيتيهوديان ايران در حدود هفتاد و پنج هزار نفر بود كه در سال 1968 / 1346 به شصت هزار نفر كاهش يافت. در اين زمان، ايران، پس از اسرائيل، بزرگترين جامعه يهودى در شمال آفريقا و آسيا را دارا بود.
در ادامه اين مدخل به وضع تعليم و تربيت، انتشارات، وضع زنان، اوضاع اقتصادى، اوضاع دينى، بهداشت، صهيونيسم و ساختار اجتماعى يهوديان در ايران پرداخته شده است. نويسنده ارتباط يهوديان ايران با غيريهوديان را چنين گزارش مىكند:
يهوديان ايران مطابق قانون اساسى سال 1906 / 1284ش داراى حقوق برابر شناخته شدند. از سال 1948 تا 1964م (1326 تا 1342ش) هيچ تعرضى عليه يهوديان صورت نگرفت. با استقرار دولت اسرائيل، اعراب كوشيدند تا مسلمانان ايران را بر ضد يهوديان بشورانند. نهادهاى مسلمان اطلاعيههايى بر ضد يهوديان پخش كردند، اما هيچ خشونتى رخ نداد. فقط در مارس 1950م / 1328ش به يهوديان كردستان ايران حمله شد، اما حكومت نظم را بازگرداند. وقتى محمد مصدق در سال 1951م / 1329ش نخستوزير ايران شد، تبليغات ضديهودى روحانيان مسلمان و جنبش سوسياليستخلق شدت گرفت. مصدق خودش با يهوديان ضديت نداشت، اما رژيم او بر پايه حمايت روحانيان مسلمان و ملىگراها برقرار شده بود و او حمايت ايشان را فراموش نمىكرد. پس از سقوط مصدق، حملات فوق پايان يافت.
در ادامه، به يهوديان كرد و رابطه يهوديان ايران با دولت اسرائيل پرداخته شده است.
در جلد هفدهم، كه وقايع سالهاى 1973 تا 1982 را دربردارد، و نيز در جلد دهسالنامه 1983 تا 1992 اوضاع يهوديان در ايران چنين گزارش شده است:
رابطه دوستانه ايران با دولت اسرائيل و تلاشهاى شاه ايران براى صلح به خاطر مخالفتهاى روزافزون در سال 1978م / 1356ش و با پيروزى انقلاب اسلامى در فوريه 1979م / بهمن 1357ش به رهبرى آيتالله خمينى پايان يافت. دولت جديد صادرات نفت را به اسرائيل متوقف كرد. فعاليتهاى تبليغى اسرائيل در تهران قطع شد. دولت جديد ايران بهشدت با امضاى معاهده صلح بين اسرائيل و مصر مخالف بود و رابطه خود را با مصر قطع كرد. صدها تن از يهوديان از ايران كوچيدند و برخى به اسرائيل و بيشتر آنان به ايالات متحده و اروپا رفتند.
در سال 1978م / 1356ش حدود هشتاد هزار يهودى در ايران مىزيستند كه از اين تعداد، شصتهزار نفر در تهران، هشتهزار نفر در شيراز، سههزار نفر در اصفهان و هزار و پانصد نفر در كرمانشاه و دوهزار نفر در شهركهاى خوزستان ساكن بودند. ايشان از نظر فرهنگى، اقتصادى و حرفهاى اهميت داشتند. دهدرصد از ايشان بسيار ثروتمند بودند، دهدرصد بسيار فقير بودند و وضع اقتصادى بقيه ايشان رضايتبخش بود. ششدرصد از جمعيت دههزار نفرى پزشكان ايران و نيز چهاردرصد از دانشآموزان و دو درصد از دانشگاهيان يهودى بودند. در سال 1979م آيتالله خمينى اعلام كرد كه يهوديان ايران اگر طرفدار صهيونيسم و اسرائيل نباشند در اماناند.
بسيارى از يهوديان ايران در سالهاى آغازين دهه 1980 كوچ كردند. اكنون [در سال 1992 / 1370] جمعيتيهودى ايران حدود بيست و پنج هزار نفر است كه اكثرا در تهران ساكناند.
پارس PERSIA (13: 302-319)
در اين مدخل گسترده، به اوضاع پارس از دوران ديرين تا زمان نامگذارى آن به ايران پرداخته شده است. ابتدا تاريخچه و سابقه پارس بيان شده، از كوروش و نقش وى در آزادى يهوديان سخن به ميان آمده، و در ادامه به مطالب زير اشاره شده است: پارس در پيش از دوران اسلامى; شش قرن نخست تحتحكومتخلفا (642-1258م) ; در كومتخانخانى (1258-1336م) ; در حكومت صفويه (1502-1736م) ; در حكومت قاجاريه (1794-1925م) ; در حكومت پهلوى.
كوروش CYRUS (5: 1148-1186)
پادشاه پارس در 559 تا 529 قم. كوروش در تاريخ بنىاسرائيل جايگاهى ويژه دارد. از وى در كتاب عزرا و در كتاب دانيال (1: 21; 6: 29; 10: 1) ياد شده است. در اين عبارتها بيان شده كه وى يهوديان را از اسارت بابلى (در 538 قم) آزاد كرد و به ايشان اجازه بازگشتبه صهيون را صادر كرد و در جهتبازسازى معبد كوشيد.
در كتاب اشعيا اميدهاى اين نبى چنين بيان شده است: «خداوند به مسيح خويش، يعنى به كوروش، كه دست راست او را گرفتم تا به حضور وى امتها را مغلوب سازم و كمرهاى پادشاهان را بگشايم، تا درها را به حضور وى مفتوح نمايم و دروازهها ديگر بسته نشود، چنين مىگويد كه من پيش روى تو خواهم خراميد و جاىهاى ناهموار را هموار خواهم ساخت. . . هنگامى كه مرا نشناختى، ترا به اسمتخواندم و ملقب ساختم. . . (اشعيا، 45: 1-13) .
در آخر، ديدگاه اگادا درباره كوروش بيان شده است.
شاهعباس اول ABBAS I (2: 38-39)
يهوديان در طى سلطنتشاه عباس اول، پادشاه ايران در سال 1588 تا 1629م از لطف وى، كه نسبتبه غيرمسلمانان آسانگير بود، برخوردار بودند. در زمان حمله وى به گرجستان، يهوديان او را يارى دادند و او براى قدردانى از كمك ايشان، اجازه داد تا يهوديان جامعهاى جديد را در فرحآباد [خزرآباد فعلى]، در كناره درياى خزر، بنا كنند. وى نخستين حاكم مسلمان ايران بود كه به كتاب مقدس عبرى علاقه نشان داد.
در بخش دوم حكومت وى، به دليل تحريك يهوديان تازه مسلمان، رفتار وى با يهوديان بد شد و يهوديان اصفهان مجبور به پذيرش اسلام شدند.
در مدخلهاى اصفهان ISFAHAN ،مشهد MESHED ،كردستان
KURDISTAN ،ادبيات يهودى - فارسى JUDEO - PERSIAN ،و. . . مىتوان اطلاعاتى درباره ايران به دست آورد.